احمدضیا مسعود، از رهبران جمعیت اسلامی در مقالهای در افغانستان اینترنشنال بر لزوم بازسازی فوری این حزب تاکید کرده است. آقای مسعود میگوید جمعیت اسلامی نیازمند اصلاحات ساختاری، انتخاب رهبری از طریق انتخابات درونحزبی، شفافیت و اجتناب از رفتارهای تفرقهافکنانه یا فردمحور است.
در جامعهای چون افغانستان که ساختارهای اجتماعی آن بر پایه قومیت و قبیلهگرایی استوار است، شکلگیری یک دولت مدرن و با ثبات نیازمند نهادهای سیاسی فراگیر و ملی است.
در نبود جامعه ملی، هویت مشترک ملی نیز شکل نمیگیرد و در نتیجه وحدت و همدلی میان اقوام تضعیف میشود. در چنین وضعیتی، بازسازی «جمعیت اسلامی افغانستان» بهعنوان حزبی مردمسالار و فراگیر میتواند گامی موثر در جهت ملتسازی، استقرار ثبات سیاسی و تحکیم هویت ملی باشد. این مقاله ضمن بررسی ویژگیهای اساسی حزب سیاسی، جایگاه جمعیت اسلامی را در روند مردمسالاری افغانستان تحلیل کرده و بر ضرورت دموکراسی درونحزبی و نوسازی ساختار جمعیت تاکید میورزد.
یکی از نیازهای مبرم و حیاتی افغانستان معاصر، ایجاد و تقویت احزاب سیاسی فراگیر در سطح ملی است. در جامعهای که روابط اجتماعی و سیاسی هنوز در چارچوب قومیت و قبیلهگرایی تعریف میشود، مسیر ملتسازی و شکلگیری دولت ملی با دشواریهای فراوان روبهروست. نبود هویت ملی فراگیر، مانع شکلگیری وحدت اجتماعی و سیاسی میشود و در نتیجه ساختار اجتماعی در قالب قبایل و گروههای قومی باقی میماند. این وضعیت، زمینه بیاعتمادی، بیثباتی و حتی جنگهای داخلی را فراهم میکند.
در چنین بستر تاریخی، بازسازی جمعیت اسلامی افغانستان بهعنوان یک حزب سیاسی ملی و فراگیر میتواند نقش تعیینکنندهای در پیوند دادن منافع گروههای گوناگون اجتماعی و ایجاد پایههای دولت مدرن ملی ایفا کند.
نقش و جایگاه حزب سیاسی در نظام مردمسالار
حزب سیاسی، نهادی سازمانیافته است که از گروهی از شهروندان با باورها، اهداف و منافع مشترک تشکیل میشود و هدف اصلی آن، کسب یا تأثیرگذاری بر قدرت سیاسی از طریق سازوکارهای قانونی و دموکراتیک است.
احزاب نقش واسطهای میان مردم و حکومت دارند. از یکسو مطالبات و نارضایتیهای مردم را گردآوری و نمایندگی میکنند، و از سوی دیگر در فرایند تصمیمگیری و سیاستگذاری مشارکت میکنند.
مولفههای اصلی حزب سیاسی عبارتاند از:
۱. ایدئولوژی و چارچوب فکری: هر حزب باید دارای بینش فکری مشخص باشد که جهتگیری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن را تعیین کند؛
۲. ساختار سازمانی: انسجام درونی، رهبری مشروع و سازوکارهای تصمیمگیری منظم، ضامن پایداری حزب است؛
۳. پایگاه اجتماعی: حزب زمانی معنا مییابد که در میان اقشار و اقوام گوناگون ریشه داشته باشد و از حمایت واقعی مردم برخوردار باشد؛
۴. برنامهمحوری: احزاب با تدوین برنامههای روشن اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاست خارجی، اعتماد عمومی را جلب میکنند؛
۵. رقابت و مشارکت سیاسی: حزب در انتخابات و عرصه عمومی بهصورت فعال شرکت میکند و بدون رقابت، موجودیتی صوری خواهد داشت؛
۶. نقش واسطهای میان مردم و حکومت: حزب، زبان سیاسی مطالبات جامعه است و ابزار انتقال قانونی قدرت در نظام مردمسالار محسوب میشود.
بحران قدرت در افغانستان و نقش احزاب در حل آن
یکی از عمیقترین چالشهای تاریخی افغانستان، مسئله قدرت و انتقال مسالمتآمیز آن است. تاریخ سیاسی کشور مملو از کودتا، غصب قدرت و جنگهای خونین است که ریشه در فقدان نظام حزبی نهادینه و دموکراتیک دارد.
در جوامع پیشرفته، رقابت سیاسی از طریق سازوکارهای حزبی و انتخابات آزاد صورت میگیرد؛ اما در افغانستان، نبود احزاب قدرتمند و برنامهمحور، سبب شده که رقابتها به سطح قومی و قبیلهای فروکاسته شود و در نتیجه بیثباتی، فقر و بیاعتمادی گسترش یابد.
احزاب فراگیر با ساختار ملی میتوانند این چرخه معیوب را بشکنند و رقابتهای قومی را به رقابتهای برنامهای و فکری تبدیل کنند. بازسازی جمعیت اسلامی در همین راستا، ضرورتی تاریخی و ملی است.
ظرفیت و رسالت تاریخی جمعیت اسلامی
جمعیت اسلامی افغانستان یکی از نهادهای سیاسی ریشهدار در تاریخ معاصر کشور است که در میان اقوام مختلف پایگاه اجتماعی قابلتوجهی دارد.
.جمعیت اسلامی پس از کشتهشدن برهانالدین ربانی، رهبر این حزب، با دو دستگی روبرو شده است
این حزب از آغاز تا امروز، به ارزشهای اسلامی، عدالت اجتماعی، صداقت، خیر عمومی، مشارکت مردم در تصمیمگیریها و حاکمیت قانون باورمند بوده است. در برنامههای سیاسی جمعیت، بر اصول زیر تاکید میشود:
• تامین آزادیهای مدنی و سیاسی مردم؛
• مشارکت عادلانه در تعیین سرنوشت؛
• تفکیک قوا برای جلوگیری از استبداد؛
• ایجاد نهادهای پاسخگو و کارآمد؛
• ساماندهی نظام اداری متخصص و خدمتمحور؛
• و تقویت ارزشهای اخلاقی و دینی در مناسبات اجتماعی.
چنین چارچوبی میتواند جمعیت را به حزبی مردمسالار، ملی و مدرن بدل کند که هم به میراث اسلامی ملت وفادار است و هم به نیازهای معاصر جامعه پاسخ میدهد.
ضرورت دموکراسی درونحزبی و نوسازی ساختار جمعیت
تجربه سیاسی جهان نشان داده است که بقای احزاب در گرو دموکراسی درونسازمانی است. حزبی که در درون خود فاقد انتخابات، شفافیت و گردش نخبگان باشد، دیر یا زود به ساختاری اقتدارگرا و بیروح بدل میشود و پایگاه مردمی خود را از دست میدهد.
در بازسازی جمعیت اسلامی، رعایت اصول زیر حیاتی است:
• برگزاری انتخابات درونحزبی مطابق اساسنامه؛
• تقسیم عادلانه مسئولیتها بر مبنای شایستگی؛
• شفافیت در تصمیمگیری و مالیات حزبی؛
• ایجاد شوراها و نهادهای مشورتی در سطوح مختلف؛
• و پرهیز از هرگونه رفتار تفرقهافکنانه یا شخصمحور.
جمعیت اسلامی میراث تاریخی یک ملت است، نه ملکیت شخص یا گروهی خاص. مشروعیت و آینده آن وابسته به اراده سیاسی مردم و توانایی آن در همگرا ساختن نیروهای اجتماعی است.
در آخر
افغانستان برای عبور از بحرانهای تاریخی خود ـ از منازعه قدرت گرفته تا گسستهای قومی و فقر ساختاری ـ نیازمند نهادهای سیاسی ملی، مردمسالار و پاسخگو است.
بازسازی جمعیت اسلامی افغانستان در قالب یک حزب سیاسی فراگیر، میتواند مسیر ملتسازی را هموار کرده و با پیوند دادن اقوام مختلف در زیر پرچم عدالت، آزادی و هویت ملی، کشور را به سوی ثبات پایدار رهنمون سازد.
دموکراسی درونحزبی، شفافیت ساختاری، و باور به نقش مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، سه ستون اساسی برای نوسازی جمعیت و ایفای نقش تاریخی آن است. آینده با ثبات افغانستان در گرو آن است که احزاب سیاسی، بهویژه جمعیت اسلامی، از تفرقه بپرهیزند و در مسیر وحدت، اصلاح و بازسازی ملی گام بردارند.
مقالههایی که در صفحه زاویه منتشر میشوند، بیانگر دیدگاه نویسندگان است و لزوما نظر تحریریه افغانستان اینترنشنال را بازتاب نمیدهند. صفحه زاویه با انتشار دیدگاههای گوناگون، میکوشد فضای گفتوگوی باز بین دیدگاههای متفاوت را فراهم کند.