منابع محلی: طالبان پاکستانی "از بازارهای ولایت خوست" کمک مالی جمعآوری میکنند
منابع موثق به افغانستان اینترنشنال گزارش دادند که در روزهای گذشته، جنگجویان تحریک طالبان پاکستان از بازارهای ولایت خوست به طور منظم کمک مالی جمعآوری کردهاند.
طالبان پاکستان در برگهای که در میان مردم این ولایت پخش شده، از آنها خواستهاند به این تحریک کمک مالی کنند.
در این نامه که تصویر آن به افغانستان اینترنشنال رسیده، از یک مخاطب ناشناس خواسته شده است که "مال و جان خود را در راه خدا" پیشکش کند.
در این برگه همچنین نوشته شده که تحریک طالبان پاکستان از مخاطب نامه میخواهد که "گهگاه به قدر وسع و توان خود" به آنها کمک کند.
تحریک طالبان پاکستان برگهای را در میان مردم ولایت خوست پخش کرده و از آنها خواسته است به این تحریک کمک مالی کنند.
پیش از این عمران خان، نخست وزیر پاکستان گفته بود که اعضای دستکم سه گروه "تروریستی" از افغانستان تحت کنترل طالبان وارد پاکستان میشوند.
نخست وزیر پاکستان از "تحریک طالبان پاکستان، شورشیان بلوچ و داعش شاخه خراسان" به عنوان "سه گروه تروریستی" یاد کرده بود که عملیاتهایی را از خاک افغانستان علیه پاکستان راهاندازی میکنند.
پاکستان پس از به قدرت رسیدن طالبان افغانستان در ماه اگست انتظار داشت این گروه بر تحریک طالبان پاکستان فشار وارد کند که در یک روند صلح به قانون اساسی و خواستهای حکومت این کشور تمکین کنند.
در نخستین ماههای تسلط طالبان به کابل، تحریک طالبان پاکستانی با میانجیگری سراجالدین حقانی، وزیر داخله طالبان با حکومت پاکستان گفتگو کرد.
طرفین این گفتگو بر سر آتشبس موقت توافق کردند، اما این توافق عمر درازی نداشت و حملات پراکنده تحریک طالبان پاکستان در خاک این کشور ادامه یافت.
توماس وست، نماینده ویژه امریکا برای افغانستان بخاطر اشتراک در نشست آنتالیا به ترکیه رفت.
قرار است نشستی میان دیپلماتهای کشورهای مختلف از ۱۱ تا ۱۳ مارچ در ترکیه برگزار شود.
توماس وست در توییترش نوشته منتظر است "تا با شرکای مهم امریکا در مورد تعامل جهان با افغانستان گفتگو کند."
پیش از این امیرخان متقی، سرپرست وزارت خارجه طالبان نیز در رأس هیأتی به ترکیه رفته بود.
شماری از رهبران سیاسی حوزه جمهوری افغانستان نیز پس از سقوط دولت افغانستان به ترکیه پناه بردهاند.
هنوز از جزئیات نشست انتالیا در ترکیه اطلاعاتی در دست نیست.
منابع محلی از ولایت بلخ تأیید میکنند که طالبان واژه "دانشگاه" را از لوحه دانشگاه دولتی این ولایت حذف کردهاند.
نورآغا شریفی، استاد دانشکده ژورنالیزم دانشگاه بلخ به افغانستان اینترنشنال گفت "طالبان براساس برخورد قومی که دارند دستور دادهاند که لوحه دانشگاه را پایین بیاورند."
این استاد دانشگاه بلخ گفت فردی به نام عبدالله صافی، به عنوان نماینده طالبان در دانشگاه بلخ حضور دارد و مدیریت دانشگاه بلخ را به گونه غیرقانونی به دست گرفته است.
تصاویری که در شبکههای اجتماعی منتشر شده است نشان میدهد که لوحه قدیمی دانشگاه بلخ که در آن نام این دانشگاه به دو زبان فارسی و پشتو نوشته شده بود پایین آورده شده و به جای آن لوحه جدیدی با حذف واژه "دانشگاه" نصب شده است.
کاربران شبکههای اجتماعی به طور گسترده در برابر این اقدام واکنش نشان دادهاند.
کاربران شبکههای اجتماعی این اقدام را "تداوم تبعیض سیستماتیک علیه زبان فارسی" و "فارسیستیزی نظاممند" دانستهاند.
ساره احمدی در صفحه توییترش نوشته است: "اگر زبان مادری من بنیانهای حکومت ترا به لرزه درمیآورد به این معناست که حکومت خویش را بر روی خاک من بنیان نهادهای."
علی سجاد مولایی، کاربر توییتر گفته "اگر فکر میکنید که با تغییر دادن تابلوی دانشگاه بلخ میتوانید زبان فارسی را حذف کنید، در اشتباه هستید."
این نخستین باری نیست که جنجال بر سر واژه "دانشگاه" در افغانستان بحثبرانگیز میشود.
چند سال پیش، بصیر بابی، خبرنگار تلویزیون دولتی در مزار شریف به دلیل استفاده از واژه دانشگاه، از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان توبیخ شد.
جنجال بر سر به کار بردن واژه دانشگاه، سبب شد که تظاهرات گستردهای در دانشگاه بلخ برگزار شود.
نورآغا شریفی که در آن زمان دانشجوی دانشکده خبرنگاری دانشگاه بلخ بود میگوید: پولیس آنروز در حدود ۴۰۰ دانشجو را لتوکوب کرد. حتی ما یکی از همقطاران خوب مان را به دلیل شکنجه شدید پولیس از دست دادیم.
پس از این درگیری دانشگاه بلخ برای مدت طولانی، تابلو نداشت و سرانجام تابلوی این دانشگاه، به سه زبان، فارسی، پشتو و انگلیسی نوشته شد.
در سالهای گذشته درگیری مشابهی در مورد به کار بردن واژه "دانشگاه" در ولایت هرات نیز رخ داد. جنجالی که باعث شد دانشگاه هرات تا آخرین روزهای سقوط دولت پیشین افغانستان لوحه نداشته باشد، اما با آمدن رژیم طالبان سرانجام لوحهای بر سر دروازه این دانشگاه نصب شد که زبان فارسی را نادیده گرفته است.
سرور دانش، معاون رئیسجمهور پیشین افغانستان در صفحه فیسبوکش "طرح قانون اساسی جمهوری فدرالی اسلامی افغانستان" را منتشر کرده است.
آقای دانش در ویبسایت بنیاد اندیشه نوشته است این طرح قانونی است که "متن اصلی آنرا رهبر شهید استاد مزاری جهت مطالعه، نظرخواهی و تصحیح برایم فرستاده بود"
سرور دانش این طرح قانون را در چهارمین ویرایش کتاب "متن کامل قوانین اساسی افغانستان" نیز منتشر کرده است.
معاون دوم دولت پیشین افغانستان در این دولت ریاست کمیته قوانین را بر عهده داشت و بارها محمداشرف غنی، رئیس جمهور پیشین از تسلط او بر نظام قضایی افغانستان ستایش کرده بود.
آقای دانش پیش از این نیز در شانزدهمین سالگرد تصویب قانون اساسی گفته بود با آنکه از قانون اساسی دفاع میکند و آن را بهترین قانون اساسی در تاریخ افغانستان میداند اما تاکید میکند که این قانون نیاز به بازنگری دارد.
در اولین ماده طرح قانون اساسی جمهوری فدرالی اسلامی افغانستان آمده است "دولت افغانستان، جمهوری فدرالی اسلامی، مستقل، واحد و غیر قابلتجزیه بوده و بر تمام قلمرو خود دارای حاکمیت میباشد. حاکمیت ملی به مردم مسلمان افغانستان تعلق دارد. قدرت دولت از مردم برخاسته، مردم از طریق انتخابات و رأیدهی، به وسیلۀ ارگانهای مقننه، اجرائیه و قضائیه این قدرت را اعمال مینمایند."
در حالی که طالبان تنها فقه حنفی را مذهب رسمی افغانستان میداند، در ماده دوم این قانون "دین مبین اسلام" دین رسمی مردم افغانستان و مذاهب "جعفری و حنفی" به عنوان دو مذهب رسمی این دولت معرفی شده است.
ماده یازدهم این طرح کابل را پایتخت جمهوری فدرالی افغانستان میداند.
ماده دوازدهم این طرح شش ایالت را برای افغانستان پیشبینی کرده است. ایالت غرجستان با مرکزیت بامیان، ایالت بلخ که مرکز آن شهر مزار شریف میباشد و ایالت هرات که مرکز آن شهر هرات میباشد، ایالت کندهار که مرکز آن شهر کندهار میباشد؛5. ایالت ننگرهار که مرکز آن شهر جلالآباد میباشد؛6. ایالت کابل که مرکز آن شهر کابل میباشد.
در ماده چهاردهم آمده که هر ایالتی دارای قانون اساسی و قوانین فرعی خاص میباشد، اما قانون اساسی و قوانین فرعی هیچ ایالت مخالف با قانون اساسی جمهوری فدرالی اسلامی کشور وضع شده نمیتواند.
از زمانی که شهرنشینی به الگوی مسلط زندگی بدل شده است مسایل روستایی و کوچنشینی، از دیدگان غایب شده یا در خوشبیانهترین حالت، در حاشیه اولویتهای مسایل شهری قرار گرفته است.
یکی از گروههایی که به حاشیه رفتنش تبعات ناگوار و تلخی در پی داشته، زنان روستایی و کوچنشین است.
با آن که زنان روستایی و کوچنشین شدیدترین اشکال نابرابری و مصایب ناشی از آن را تجربه میکنند، به طرح خواستها و مطالبات ملموس و تجربی آنها در روند مبارزه برای تحقق برابری جنسیتی توجه جدی نمیشود و در مواردی مسایل و دشواریهای زندگی آنان به صورت گزینشی و برای پیشبرد مطالبات و خواستهای زنان شهری مطرح میشود.
حاصل این وضعیت و نگاه گزینشی به مسایل زنان روستایی، غیبت واقعی آنان از معرض توجهات و آگاهی ناقص و ناکافی از مصایب و پیچیدگیهای تجربه زیسته آنهاست.
عوامل چندی در شکلگیری این وضعیت دخیل اند. پارهای از آنها را به اجمال مرور میکنیم:
محدودیتهای ساختاری
با آن که در همه موارد، موانع گوناگون و پیچیدهای پیش روی زنان وجود دارد، اما صلابت و استحکام موانع موجود در برابر زنان روستایی با آنچه را که زنان شهری تجربه میکنند قابل مقایسه نیست.
روستاها و شیوه زندگی روستایی پس از کوچنشینی زادگاه و خاستگاه اصلی ساختار مردسالارانه است. مردسالاری در جامعه روستایی از تسهیلات و امکانات متنوع برای استقرار و بقای خویش تغذیه میکند.
شیوه تأمین معیشت، نظام ارزشهای اجتماعی، باورهای اعتقادی، ساختار پایگاهها و نقشهای اجتماعی همه ماهیت مردسالارانه دارند و در تولید، استقرار و استمرار آن به صورت روزمره نقش دارند.
ساختارهای اجتماعی مردسالارانه در روستاها متصلبتر و به درجات نیرومندتر از ساختارهای مشابه در زندگی شهری است. آنچه در سطح زندگی شهری مشاهده میشود صورتهای تحولیافته و تا حدودی رقیقشده ساختارهای مردسالارانه روستایی است.
مطالعات انسانشناسانه نشان داده است که تبار اغلب ساختارهای اجتماعی روستایی است و ریشه در ساخت اجتماعی روستا- قبیله دارد. این ساختارها که بنیادیترین آن ساخت خانواده و نظام خویشاوندی است در وهله اول در روستاها شکل گرفته، نشو و نمو کرده و سپس در قالب نظام زندگی شهری به تناسب تنوع و پیچیدگی تحول یافته و بازتولید شده است.
به طور نمونه، محدودیتهای موجود در برابر سهمگیری زنان در تصمیمسازیهای داخل خانواده در سطح خرد یا غیبت آنها از حوزه عمومی زندگی ریشه در ساختارهای قبیلهای دارد که بستر اجتماعی و طبیعی آنها نوع زندگی روستایی و مناسبات عشیرهای حاکم بر آنهاست.
فرودستی و انقیاد زنان در روستاها در زندگی شهری مجددا تولید شده و جلوهها و ابعاد تازهتری به خود گرفته است. از این رو، سطح سرکوب و مناسبات سلطهطلبانه ساختار مردسالار در شدیدترین و قویترین شکل خویش در روستاها حضور دارد و از این لحاظ محدودیتها و محرومیتهایی را بر زنان روستانشین و کوچنشین تحمیل میکند که با تجربیات زنان شهری قابل مقایسه نیست و حتا در موارد بسیاری از حدود ادراک و فهم آنان فراتر است.
فقدان دسترسی به وسایل مبارزه
در تجربه تاریخی ابزارها و وسایل مبارزه زنان در برابر ساختار مردسالارانه محدود بوده است. به جز زنان شهری در تاریخ اجتماعی انگلستان کمتر مشاهده شده است که زنان از ابزار خشونت برای مبارزه با سلطه مردان استفاده کرده باشند.
تنها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی گروهی از زنان انگلیسی برای دستیابی به حق رأی برای زنان طبقه متوسط جنبش مسلحانهای را با عنوان suffragette movement یا جنبش حق رأی زنان راه انداختند که به صورت خشن و همراه با اقدامات تروریستی مبارزه میکردند. این الگو به عنوان شیوه جدی مبارزه و استراتژی هدفمند در مبارزات زنان سایر جوامع ثبت نشده است.
در تجربیات تاریخی، مهمترین ابزارهای مبارزه زنان در برابر نابرابری جنسیتی عمدتاً تحصیلات و به تبع آن رسانههای همگانی بوده است.
تحصیلات با ارتقای آگاهی زنان و عمقبخشیدن به شناخت آنها از نظام سلطه مردانه و رنجهای ناشی از آن هم انگیزه و هم دانش مبارزه را در اختیار آنان قرار داده است. رسانههای همگانی با فراهم کردن مجاری اطلاعاتی و کانالهای بیانی امکانی را فراهم کرده است که به میانجی آن زنان و مسایل آنها در معرض دید همگان قرار میگیرد.
اما این دو ابزار مهم و مؤثر مبارزه هر دو تا حد زیادی از دسترس زنان روستایی دور است.
متمرکز شدن امکانات تحصیلی در شهرها و شکلگیری رسانههای همگانی، به مفهوم مدرن کلمه، در شهرها زنان روستایی را از دسترسی مؤثر به این دو ابزار مبارزه محروم کرده است. چنین وضعیت آنان را در دور باطل انقیاد و فرودستی قرار داده است.
در غیاب تحصیلات و رسانه، زنان روستایی نه درک درستی از جایگاه به غایت نابرابر خویش پیدا میکنند و نه از ضرورت مبارزه و شیوههای آن برای رفع محرومیتها و کاهش نابرابری آگاه میشوند.
به رغم فهرست نامحدود مشکلات و عمق توصیفناپذیر آلام و مصایب آن آنان حتا قادر به بیان ابتداییترین مشکلات خویش نیستند.
تسلط حداکثری مردان بر مجاری آگاهی زنان روستایی را به سوژههای انقیادپذیر و ابژههای بیزبان نظام سلطه مردان قرار داده است. آنها از طرح و بیان مسایل خویش ناتواناند، مردان انگیزهای برای درک و بیان مسایل آنها را ندارند و دیگران حتا فعالان حقوق زنان مشکلات و مصایب آنان را آنگونه که هست نمیبینند و درک نمیکنند.
حاصل وضعیت نادیدهشدن، غیبت از آگاهی، فراموششدن و استمرار چرخ نظام سلطه و رنج و مرارتهای استخوانسوز است.
خواستهای سلبی در برابر خواستهای ایجابی
با توجه به تفاوت وضعیت زنان روستایی با زنان شهری آنچه برای زنان شهری به عنوان مطالبه و خواست مطرح است برای زنان روستایی از اهمیت بنیادین برخوردار نیست.
وجه غالب مطالبات زنان روستایی به جای آن که ایجابی باشد، از قبیل مشارکت در تصمیمسازیها، خواست سلبی است. برای آنها شکنجهنشدن و در معرض اشکال خشونت فیزیکی و کلامی قرار نگرفتن بر بسیاری از خواستهای ایجابی تقدم و اولویت دارد.
زنی که هر روزه مورد خشونت فیزیکی قرار میگیرد، لحظه به لحظه دشنام و ناسزا میشنود و چونان بردگان و کالا با آنان برخورد میشود در وهله اول خواهان توقف این وضعیت است. آنان میخواهند از حجم خشونتی که روزانه تجربه میکنند کاسته شود، دست کم به صورت هر روزه مورد ضرب و شتم قرار نگیرند و با آنها چونان کالا و اموال رفتار نشود.
این خواستهای سلبی هرچند از دید مناسبات حاکم بر شهر بیش از حد حداقلی و فروکاستگرایانه است، اما برای زنان روستایی با دردناکترین و تلخترین تجربیات زندگی آنان گره خورده است.
به طور نمونه اگر به پارهای از تحقیقات اجتماعی و گزارشهای آماری نگاه کنیم دیده میشود که اکثر قریب به اتفاق مسایل گزارش شده به تجربیات و مواردی بر میگردد که مصادیق تمامعیار خشونت و تجربیات به غایت دردناک بشری است.
زبان آمار هرچند کمی است و کیفیت مرارتها و رنجهای نهفته در این تجربیات را بازتاب نداده اما فراوانی و گستردگی این تجربیات استخوانسوز، برای زنان، را در سطح جامعه روستایی تا حدودی آشکار میکند. به طور نمونه، در گزارش سیزدهم کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان که پیش از تسلط طالبان نشر شده بود موارد عمده گزارششده قرار زیر است:
۱۲۱۳ مورد ضرب و شتم، ۲۴ مورد آتش زدن زنان، ۴۰ مورد قتل، ۵ مورد قطع اعضای بدن، ۸۵ مورد زخمیساختن، ۴۰ مورد تجاوز جنسی و ۳۴ مورد اجبار به فحشا و مواردی از خشونتهای تکاندهنده دیگر.
در جامعه سنتی، به غایت محافظهکار و جنگزده افغانستان این آمار که تنها از طریق ثبت شکایات درج شده چیزی در حکم نوک کوهیخ است و تنها چشم مان را به برخی از گونهها و اشکال خشونت تجربهشده توسط زنان روستایی باز میکند.
حال با مسلط شدن طالبان همین روزنه تنگ و باریک اطلاعرسانی نیز بسته شده است.
در واقع، حکایت رنج زنان روستایی حکایت زندگی زیسته در هر قریه و خانه است با این تفصیل که هر کدام درونمایه نامکرر دارد. اگر به صورت کیفی به هر مورد خشونت تجربهشده نگاه کنیم هر رخداد به لحاظ حجم و دردی را که بر جان انسان تحمیل میکند طاقتفرسا و توصیفناپذیر است. بر این همه خشونت مستقیم اگر خشونتهای ناشی از فقر، جنگ و از دستدادن فرزندان و سرپرستهای خانواده را اضافه کنیم عمق و دامنه این رنج از هر حیث بیپیمانه میشود.
با این وصف، این همه رنج و مصایب، در مقایسه با مسایل زنان شهری، سهم بسیار ناچیزی از توجهات رسانهای را به خود اختصاص میدهد و به مضمون کمپینهای آگاهیدهی جمعی تبدیل میشود. وضعیت زنان روستایی در معرض فراموشی مضاعف است، هم خود زنان روستایی قادر به بیان مصایب خویش نیستند و هم رسانهها و فعالان حقوق زن با تمرکز بر مسایل شهری وضعیت آنان را نادیده میگیرند.
پیامد این وضعیت غیبت زنان روستایی از آگاهی جمعی است و در غیاب چنین آگاهی آنچه برجای میماند چرخش بلاوقفه چرخه رنج و استمرار مرارتهای زنان روستایی در درون نظامی است که صدر و ذیل آن همگی به مردان ختم میشود.
در آستانه سال نو تعلیمی در افغانستان و آمادگیها برای بازگشایی مکاتب، برنامه جهانی غذا (WFP) طرحی را برای تعذیه کودکان در مکاتب در نظر گرفته است.
برنامه جهانی غذا میخواهد به دانشآموزان مواد غذایی توزیع کند و اتحادیه اروپا ۱۱ میلیون یورو را برای تمویل این طرح اختصاص داده است.
در ویبسایت برنامه جهانی غذا آمده است «تغذیه در مکتب به سلامت، یادگیری و عملکرد بهتر کودکان کمک میکند. همچنین به خانوادهها انگیزه میدهد تا فرزندان خود را به مکتب بفرستند.»
آندریاس فون برانت، نماینده ویژه اتحادیه اروپا در افغانستان میگوید: «اتحادیه اروپا به حمایت از خانوادههایی که فرزندانشان را به مکتب میفرستند متعهد است.»
برنامه جهانی غذا پیش از این طرحش را در مکتبهای ولایات گرمسیر ننگرهار و قندهار با موفقیت اجرا کرده است. این سازمان به ۳۵۰ هزار دانشآموز و خانوادههایشان در ۷۸۳ مکتب، بیسکویت و روغن پختوپز توزیع کرده است.
بعد از نوروز قرار است این برنامه به بیش از هزار مکتب دیگر گسترش داده شود.