روز سهشنبه عمران خان برای پاسخگویی به اتهاماتی که بر او وارد شده، به دادگاه عالی در اسلامآباد رفته بود.
هنگامی که نخستوزیر پیشین پاکستان در محوطه دادگاه مشغول انگشتنگاری بود، نیروهای امنیتی به بازداشت او اقدام کردند.
آقای خان با فهرست طویلی از اتهامات روبرو است.
حامیان عمران خان گفتهاند که در جریان دستگیری او، نیروهای امنیتی از خود خشونت نشان دادهاند. با این حال رانا ثناالله، وزیر داخله پاکستان این اتهامات را بیاساس خوانده است.
ویدیویی در شبکههای اجتماعی منتشر شده که لحظات بازداشت عمران خان را نشان میدهد. در این ویدیو دیده میشود که گروهی از نیروهای امنیتی پاکستان، نخستوزیر پیشین این کشور را داخل یک موتر نظامی منتقل میکنند.
در یک ویدیوی دیگر دیده میشود که این نیروهای شیشههای ساختمانی را برای بازداشت عمران خان میشکنند.
اداره حسابدهی ملی در راولپندی روز دوشنبه، ۱۱ ثور حکم بازداشت عمران خان را صادر کرده بود.
یکی از مقامات پولیس اسلامآباد گفته است که آقای خان در ارتباط به قضیه «بنیاد القادر» دستگیر شده است. بنیاد القادر، به هدف معیاری ساختن دانشگاه القادر تاسیس شده بود و به این منظور پول جمعآوری میکرد.
عمران خان متهم به فساد مالی در زمینه مصرف پولهای جمعآوری شده برای بنیاد القادر است.
وزیر داخله پاکستان پس از بازداشت آقای خان گفته: «عمران خان و همسرش از یک سرمایهگذار عمده املاک، در برابر لطفی که به او کرده بودند، زمین بزرگی گرفتهاند.»
البته او این اتهام را رد کرده است.
پارلمان پاکستان پارسال عمران خان را رد صلاحیت کرد و کمیسیون انتخابات تصمیم گرفت که او را از شرکت در انتخابات برای پنج سال آینده محروم کند.
پس از برکناری آقای خان از سمت نخست وزیری او بارها با برگزاری تظاهرات خواهان برگزاری انتخابات زودهنگام شد. در مقابل، مخالفان سیاسی او دهها اتهام علیه او در دادگاه ثبت کردند.
نخست وزیر پیشین پاکستان در اواخر حوت ۱۴۰۱ به افغانستان اینترنشنال گفت: «حدود صد پرونده علیه من وجود دارد. پروندههایی در ارتباط با کفرگویی، تروریسم، قتل و حتی دسیسه.»
آقای خان در این مصاحبه گفته بدون نام بردن از فرد خاصی گفت کسانی که در قدرتاند میخواهند او را زندانی کنند و بکشند.
در روزهای گذشته او ادعا کرد که فیصل نصیر، افسر ارشد آیاسآی دو بار قصد کرده که او را بکشد. آقای خان فیصل نصیر را به دست داشتن در قتل ارشد شریف، خبرنگار برجسته پاکستانی متهم کرد.
ارشد شریف، روزنامهنگار تحقیقی برجسته پاکستانی بود که در ماه عقرب ۱۴۰۱ در کنیا کشته شد.
دفتر روابط عامه ارتش پاکستان دیروز به این ادعا واکنش شدیدالحنی نشان داد و آن را «ساختگی، بدخواهانه، بسیار تاسفبار و غیرقابل قبول» خواند. به گفته این دفتر عمران خان هیچ مدرکی برای اثبات ادعایش ندارد و این حق را برای خود محفوظ میداند که علیه اظهارات او اقدام کند.
رهبر حزب تحریک انصاف پاکستان قبل از دستگیری و رفتن به اسلامآباد ویدیویی نشر کرد و به اعلامیه دفتر روابط عامه ارتش این کشور پاسخ داد.
آقای خان از ارتش خواسته بود صحبتهای او را با دقت بیشتری بشنود.
او گفته بود در حال حاضر رهبر بزرگترین حزب کشور است و نیاز ندارد دروغ بگوید.
مراسم تاجگذاری چارلز سوم، پادشاه ۷۴ ساله بریتانیا و همسرش کامیلا به صورت دقیقی برنامهریزی شده است. این مراسم نمادین و باشکوه دارای جنبههای گوناگون تشریفاتی و مذهبی در کلیسای وستمینستر با برنامهریزی دقیقی برگزار میشود.
در برنامهریزی این مراسم، از زمانبندی مراسم گرفته تا نمادها، رنگها، موسیقی، مکانها، مهمانها، اجراها، سخنرانیها و نمایشهای گوناگون هنری و نظامی زیر نظر مقامهای دربار، دولت و کارشناسان نخبه بریتانیایی انتخاب شدهاند.
مراسم تاجگذاری پادشاه ۷۴ ساله بریتانیا به صورت دقیقی برنامهریزی شده است. از زمانبندی مراسم گرفته تا نمادها، رنگها، موسیقی، مکانها، مهمانها، اجراها، سخنرانیها و نمایشهای گوناگون هنری و نظامی زیر نظر مقامهای دربار، دولت و کارشناسان نخبه بریتانیایی انتخاب شدهاند.
جزئیات برنامه مراسم تاجگذاری او در ماه اخیر به صورت اخبار سلطنتی در اختیار عموم قرار گرفته است. به عنوان مثال، کارت دعوت این مراسم در پنجم اپریل گذشته رونمایی شد. این کارت زرکوب را اندرو جیمیسون طراحی و در آن تصاویر گلها، حیوانات و نمادهای سلطنتی بریتانیا را به کار برده است. هر یک از این نمادها حاوی پیامهای خاصی است. خانواده سلطنتی اعلام کرد که این کارت به دو هزار نفر فرستاده خواهد شد.
این مراسم از ساعت شش صبح ششم می آغاز میشود و با ظاهر شدن ششدقیقهای پادشاه، ملکه و اعضای خاندان سلطنتی روی بالکن کاخ بوکینگهام در ساعت ۱۴ و ۳۰ به پایان میرسد. بخش اصلی مراسم از ساعت ۱۰ و ۲۰ با حرکت پادشاه با کالسکه سلطنتی از کاخ بوکینگهام به سوی کلیسای وستمینستر برای تاجگذاری در داخل این کلیسا آغاز میشود.
مراسم تاجگذاری چارلز سوم شامل مجموعهای از آیینهای گوناگون سلطنتی است. اوج این مراسم لحظه تاجگذاری پادشاه و ملکه است. تاجگذاری پادشاه در حضور بیش از ۲۲۰۰ نفر از مهمانان، از جمله اعضای خاندان سطنتی، نمایندگان ۲۰۳ کشور شامل صد رئیس دولت برگزار خواهد شد. از جمله رهبران دعوتشده جهان، جو بایدن، رئیسجمهور امریکا در این مراسم شرکت نمیکند.
کلیسای وستمینستر
تاجگذاری پادشاه بریتانیا مرسمی مذهبی است و به همین دلیل در کلیسا و توسط جاستین ولبی، اسقف اعظم کلیسای کانتربری، عالیترین مقام روحانی کلیسای انگلیستان اجرا میشود. اسقف اعظم کانتربری رئیس روحانی کلیسای انگلیکان و رهبر معنوی این کلیسا در سراسر جهان است.
پادشاه بریتانیا ریاست عالی کلیسای کانتربری انگلیستان را هم برعهده دارد. او مقامهای بلندپایه کلیسا را به پیشنهاد نخستوزیر تعیین میکند. با این حال، چارلز سوم، رهبر مذهبی نیست. دولت بریتانیا سکولار است.
پایه سنت تاجگذاری در کلیسای وستمینستر را ویلیام فاتح با تاجگذاری خود در 25 دسامبر 1066 میلادی گذاشت. پس از آن، این کلیسا نه تنها به محل تاجگذاری، بلکه به محل عروسیهای سلطنتی و تدفین پادشاهان و شهبانوهای بریتانیا هم تبدیل شد. چارلز سوم، چهلمین پادشاه این کشور است که در این کلیسا تاجگذاری میکند.
تخت سطنتی بریتانیا هم در همین کلیسا گذاشته شده -- چوکی چوبی که هفتصد سال پیش به دستور ادوارد سوم در صحن این کلیسا گذاشته شد و قرار است چارلز سوم هم روی آن بنشیند. آنگاه جاستین ولبی، اسقف اعظم کلیسای کانتربری تاج سنت ادوارد را بر سر او خواهد گذاشت – تاج طلایی که در ۱۶۶۱ ساخته شده است.
تاجگذاری
براساس اعلام کلیسای وستمینستر، مراسم اصلی تاجپوشی پادشاه شامل پنج عنصر اصلی میشود:
تفویض: براساس یک سنت قدیمی، پادشاه در کنار تخت سلطنتی در وسط کلیسای وستمینستر میایستد و به مردم تفویض میشود.
تحلیف: پادشاه دست خود را روی کتاب مقدس میگذارد و اسقف اعظم کانتربری از او میخواهد وعده دهد که قانون و کلیسای انگلیستان را حمایت کند و پادشاه متعهد میشود که این وعدهها را عملی کند.
مسح کردن: پادشاه بر کرسی تاجگذاری مینشیند و اسقف اعظم با روغن مقدس بر سر، سینه و دستان او به صورت صلیب مسح میکند.
اعطای نشان: در این مرحله اسقف اعظم تاج پادشاهی را بر سر چارلز سوم میگذارد.
تختنشینی: پادشاه در مرحله آخر بر روی تخت سلطنتی مینشیند.
تاجگذاری چارلز سوم به معنای آغاز پادشاهی او نیست. در واقع، او پس از درگذشت مادرش، الیزابت دوم، در هشتم دسامبر سال گذشته، پادشاه بریتانیا شد، ولی او دو روز بعد در ۱۰ دسامبر با جلوس بر تخت، پادشاهی خود را اعلام کرد. مراسم نمادین تاجگذاری چارلز، که با تاخیر پنجماهه برگزار میشود، تاثیری بر فرمانروایی او ندارد.
وظایف پادشاه
پادشاه «بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی» رئیس دولت است، ولی قدرتش نمادین و تشریفاتی است. مهمترین وظیفه او در زمینه اجرایی، منصوب کردن رهبر حزب برنده در انتخابات سراسری به نخستوزیری است. پادشاه قوانین مصوب پارلمان را هم امضا میکند. او در دیدارهای هفتگی با نخستوزیر، از اوضاع مملکت با خبر میشود.
پادشاه بریتانیا میزبان مهمانان بلندپایه خارجی است و با آنها دیدار میکند. چارلز سوم فرمانروای 15 سرزمین و کشور مشترکالمنافع است: کانادا، استرالیا، نیوزیلند، پاپوآ گینه نو، جزایر سلیمان، تووالو، بلیز، آنتیگوا و باربودا، باهاما، باربادوس، گرنادا، جامائیکا، سنتکیتسونویس، سنت لوسیا، سنت وینسنت و گرنادین. بریتانیا در هر یک از این کشورها یک «فرماندار کل» دارد.
افزون بر این، پادشاه بریتانیا رئیس اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع هم است که ۵۶ عضو دارد و حدود ۳۰ درصد جمعیت جهان در این کشورها زندگی میکنند. تقریبا همه این کشورها در گذشته مستعمره بریتانیا بودهاند. همه این کشورها مستقل هستند و براساس اعلامیه ۱۹۷۱ سنگاپور با هم همکاری میکنند.
جشن تاجگذاری چارلز سوم، پادشاه بریتانیا، روز شنبه ششم ماه می، مصادف با ۱۶ ثور برگزار میشود.
وبسایت کانورسیشن در مقالهای به جزئیات برنامهریزیهای انجام شده برای جشن سه روزه تاجگذاری در بریتانیا پرداخته است که در ادامه ترجمهای از آن را میخوانید.
سلطنت در بریتانیا از همه سو تحت فشار است. از سویی رسواییهای اعضای خاندان سلطنتی ادامه دارد و از سوی دیگر حمایت نسل جوان از نهادی «دِ مده» که ربط اندکی به دنیای مدرن و امروزی دارد و پایههای آن بر دبدبه و کبکبه و تجملات است، کمرنگ شده.
به همین دلایل روز جشن تاجگذاری چارلز سوم فرصتی طلایی برای خاندان سلطنتی است که ارزش خود برای بریتانیا را به مردم این کشور نشان دهد.
جشن تاجگذاری سه روز، از ششم تا هشتم ماه می به طول میانجامد و با انواع فعالیتهایی همراه است که میتواند چهره سلطنت و برند آن را در چشم مردم بریتانیا ارتقا بخشد.
جشنهای سلطنتی اغلب با احساسات، فانتزیها و حس خوشگذرانی در مردم سر و کار دارند که البته همه ابعاد مهمی از «تجربه مصرفگرایی» هستند؛ جشن تاجگذاری، بدون هیچ برو و برگشتی، قطعا تجربه مصرفکننده است.
هر روز از سه روز جشن تاجگذاری به شکل هوشمندانهای طراحی شده تا طیفی از احساسات و واکنش از سوی مردم بریتانیا را برانگیزد و آنها را به تعامل بیشتر با خاندان سلطنتی وادارد.
چنین تعاملی حیاتی است چون پادشاهی مشروطه همچون پادشاهی بریتانیا، نیازمند حمایت مردم بریتانیاست تا بتواند به بقایش ادامه دهد.
جشن تاجگذاری سه روزه، همه و همه درباره خلق تجربه و خاطراتی منحصر به فرد درباره خاندان سلطنتی است. در گذشته، چنین خاطراتی در آلبومهای عکس، دست به دست بین نسلها میگشت. حالا مردم خاطراتشان را به رسانههای اجتماعی میسپرند ولی خانواده و دوستانشان را به تماشای این عکسها فرا میخوانند؛ سنتی که موجب میشود سلطنت در قلب فرهنگ بریتانیا به حیاتش ادامه دهد.
شنبه ششم می (۱۶ ثور): روز نمایش باشکوه
نقطه تمرکز اصلی سه روز جشن تاجگذاری، جشن بر تخت سلطنت تکیه زدن چارلز در کلیسای وستمینستر است. رفتن شاه و ملکه از کاخ باکینگهام در کالسکه سلطنتی به کلیسای وستمینستر، با تشریفات و شکوهی خاص برگزار میشود تا یادآور جادوی سلطنت به خیل تماشاچی و تداعیکننده داستانهای شاه و پریان زمان کودکیِ بزرگسالانِ جمع باشد.
مراسم تشریفاتی بردن شاه و ملکه به وستمینستر همچنین مجالی برای مشاهده ثبات و استمرار سلطنت است.
دیوید استارکی، مورخ بریتانیایی، معتقد است سلطنت تنها دریچهای است که میتوان از آن دائما به تاریخ انگلستان نگاه کرد و تاجگذاری چارلز یک حلقه اتصال دیگر در تاریخ چنین میراثی است.
طبق پیشبینیها، به جز خود اعضای خاندان سلطنتی، قریب به دو هزار مهمان در مراسم تاجگذاری چارلز سوم حضور خواهند یافت.
جشن تاجگذاری چارلز سوم در سراسر جهان از رسانهها پخش خواهد شد و یادآور تاجگذاری ملکه الیزابت دوم در سال ۱۹۵۳ است که اولین تاجگذاری در خاندان سلطنتی بریتانیا بود که از تلویزیون پخش شد: جشنی که ۲۷ میلیون نفر آن را تماشا کردند و ۱۱ میلیون نفر شنونده رادیو به آن گوش دادند.
در روز تاجگذاری الیزابت دوم، میلیونها نفر هم به خیابانها ریختند تا شادی و پایکوبی کنند و انتظار میرود خیابانهای بریتانیا پس از تاجگذاری چارلز سوم هم شاهد جشن و سرور مردم باشد.
یکشنبه هفتم می (۱۷ ثور): روز بازی
برای بسیاری افراد، جشن اصلی در این جشن سه روزه، یک دورهمی با همسایهها در روز یکشنبه است. یکشنبه، جشنهای خیابانی در سراسر انگلستان برگزار خواهد شد که سنتی از فرهنگ بریتانیا، موسوم به «چای صلح» است که قدمت آن به سال ۱۹۱۹ میرسد. در این سنت، با پایان جنگ جهانی اول، مردم در خیابانها به شادی و پایکوبی پرداختند.
جشنهای خیابانی بخش مهمی از رویدادهای شاهنشاهی شده است و وبسایت رسمی برای تاجگذاری، از مردم خواسته تا به «ناهار بزرگ جشن تاجگذاری» بپیوندند و با قرار دادن فایلهایی برای دانلود، به فراهم آوردن اسباب و برنامهریزی برای آنها، به منظور بر پا کردن جشنی خلاقانه، کمک کنند.
البته جشنهای خیابانی فقط مورد علاقه سلطنتخواهان نیستند و بسیاری از شرکتکنندگان در آن، صرفا از پایکوبی و تفریح کردن با بقیه لذت میبرند. بسیاری از شرکتکنندگان خواستار انحلال سلطنت در بریتانیا و شماری از آنها هم جمهوریخواه هستند.
پژوهشها بر طبق تجربه پیشین جشنهای خیابانی سلطنتی در بریتانیا نشان داده که این دست جشنها اغلب برای گردآوردن مردم از گروههای مختلف و پیشینههای گوناگون است تا این که جشنی برای پاسداشت هویت ملی.
روز یکشنبه کنسرت و نمایش رقص بزرگی در کاخ وینزور هم برگزار میشود.
دوشنبه هشتم می (۱۸ ثور): کمر بستن به خدمتگزاری مردم
روز هشتم می هم روز داوطلب شدن عمومی و اختتامیه سه روز جشن تاجگذاری است که در آن پادشاه خود را وقف خدمتگزاری مردم میکند: روز «کمک بزرگ»، روز تشویق مردم به گرد هم آمدن و تشکیل یک جماعت و حمایت محلی.
آنانی که معمولا داوطلب ارائه خدمات محلی میشوند و نیکوکارانی که به خیریهها کمک میکنند در این روز حسابی مشغول اند.
این روز هم ممکن است به مذاق نسل زِد که بیش از هر نسل دیگری با سلطنت بیگانه است و آن را نهادی از مد افتاده میداند، خوش بیاید.
نسل جوان عمل را به حرف ترجیح میدهد و البته حمایت نسل جوان از سلطنت، برای بقای این نهاد ضروری است.
اخیراً یک عضو ارشد شبکه حقانی آشکارا در فضای مجازی مخالفان طالبان را به کشتن تهدید کرده است. این اولین بار است که بحث هدف گرفتن غیرنظامیان دیگراندیش مخالف طالبان در خارج از مرزهای افغانستان، در میان طالبان به صورت علنی مطرح میشود.
آیا این تهدید فقط یک هشدار خالی بدون عمل است یا شبکه حقانی واقعاً به فکر حمله فیزیکی در خارج از افغانستان است؟
سعید خوستی، سخنگوی پیشین سراجالدین حقانی، روز سهشنبه (۱۲ ثور) در یک رشته توییت، مخالفان طالبان در خارج از کشور را به مرگ تهدید کرد. او هشدار داد که طالبان صدها داوطلب برای هدف قرار دادن مخالفان خارجنشین خود دارد.
شبکه حقانی در ترور شهروندان افغانستان در بیست سال گذشته دست بالایی داشت. بیشتر حملات هدفمند، پیچیده و انتحاری در شهر کابل کار نیروهای این شبکه قلمداد میشد. اما شبکه حقانی تا اکنون به حمله به خارج از مرزها اقدام نکرده است. از این رو، از بسیاری جهات، تهدید تازه عضو ارشد شبکه حقانی میتواند یک رویکرد نسبتا تازه باشد.
هرچند تا اکنون این تهدید فقط توسط یک نفر ابراز و به تاکید بیان شده است، اما نزدیکی سعید خوستی به سراجالدین حقانی چنان است که نمیتوان این حرف او را، که بار دیگر در فضای مجازی تکرار کرده است، نادیده گرفت.
سعید خوستی، سخنگوی سابق سراجالدین حقانی است که اکنون نقش دلال تجاری را برای این گروه باز میکند.
او از دوران پیش از تسلط طالبان بر افغانستان، از معدود افرادی بود که با سراجالدین حقانی، میتوانست دید و بازدید داشته باشد و درست پس از پیروزیشان هم سخنگوی وزارت داخله طالبان شد و تنها بعد از رسواییهای مالی و اخلاقی او، سراج ناچار شد او را کنار بگذارد، اما بازهم از او به عنوان مسئول یتیمخانههای شبکه حقانی استفاده میکند که منابع مالی فراوانی در اختیار دارد.
سعید خوستی کسی است که در روزهای عید در نبود سراجالدین حقانی، با بستههای پول در خیابانهای شهر میگردد و به نیروهای شبکه حقانی هدیه میدهد.
یکی از منابع نزدیک به شبکه حقانی در کابل گفت: «این تهدید بیش از آنکه علیه افغانهای مخالف و مهاجر باشد، علیه کشورهای اروپایی و امریکایی میزبان آنها میباشد.»
از زمان روی کار آمدن طالبان، صدها هزار شهروند افغان از کشور فرار کردهاند. حدود صد هزار افغان تنها توانستهاند در امریکا مستقر شوند و زندگی خود را شروع کنند. هزاران نفر دیگر در فرانسه، آلمان و بریتانیا پناهنده شدهاند. هرچند دولتهای میزبان باور دارند که روند موثر شناسایی افراد پناهجو را طی کردهاند که در میان آنها همدلان و وابستگان طالبان و گروههای افراطی نباشند.
این نیروها عمدتا تحصیلکرده و منتقد طالباناند و بسیاری از آنها در نهادهای تاثیرگذار مشغول شدهاند. شهروندان افغان خارج از کشور تا اکنون توانستهاند چند تظاهرات ضدطالبانی را در دهها شهر جهان مدیریت کنند و روزانه اقدامات طالبان را در فضای مجازی و افکار عامه به چالش میکشند. برای طالبان، که با تسلط بر رسانههای داخلی میخواهد تمام انتقادها و افکار آزاد را کنترول کند، این مجموعه به چالش بزرگی تبدیل شده است.
اینک اما منابع میگویند که هشدار سعید خوستی حرف خود او نیست.
براساس گزارشهای رسیده، این اخطاریه در یک جلسه خصوصی توسط سراجالدین حقانی مطرح شده است و سعید خوستی آن را ظاهرا علیه مخالفان سیاسی بازتاب داده است در حالیکه انگیزه اصلی شبکه حقانی چیز دیگری است.
اکنون به نظر میرسد یک تهدید دیگر متوجه تاسیسات دیپلوماتیک کشورهای غربی مقیم کابل هم است هرچند بسیاری از آنها خالی از دیپلوماتاند. قدرتهای غربی تا اکنون بهرغم حفظ شیرازه مالی افغانستان، مانع پذیرش رسمیت اداره طالبان در سطح بینالمللی است و به خار زیر بغل طالبان برای رسیدن به آرزوی دیرینشان تبدیل شده است.
از سوی دیگر، در این میان نباید رقابتهای قدرتهای بزرگ را نادیده گرفت. شماری از کشورهای منطقه رقیب امریکا و اروپا به نظر میرسد این مشوره را به سراجالدین حقانی دادهاند که در پی اعمال فشار بر غرب باشد تا آنها را وادار به همکاری بیشتر با اداره طالبان کند. به این ترتیب، هدف شبکه حقانی، ظاهرا مقابله با فشارهای امریکا و اروپا علیه طالبان است که به طور روزافزون برای رسیدن به یک چارچوب سیاسی بزرگتر در افغانستان، بر طالبان اعمال میشود.
همین دیروز نماینده ویژه امریکا برای افغانستان گفت که نمایندگان همه کشورها در نشست دوحه در مورد گفتوگوی سیاسی میان افغانها به عنوان راهحل همه چالشها توافق داشتند.
توماس وست روز چهارشنبه (۱۳ ثور) در رشتهتوییتی نوشت که اولویتهای کشورها در قبال افغانستان متفاوتاند اما از این توافق نظر در نشست دوحه به عنوان «اجماع» کشورها در این زمینه یاد کرد.
این دیپلومات ارشد امریکایی افزوده که اولویتهای کشورها در قبال افغانستان متفاوتاند، اما همه توافق نظر دارند که گفتوگوی سیاسی میان افغانها بخش اصلی راهحل تمام چالشها است.
با توجه به توضیحاتی که ارائه شد، به نظر میرسد شبکه حقانی که از توان بالای عملیاتی برخوردار است، اکنون به فکر فشار متقابل شده تا ابزاری را که علیه کشورها در اختیار دارد و آن همانا تهدید تروریستی است، به کار ببندد. هرچند این سخنان اکنون در نطفه است و هیچ نشانهای از توطئهای تروریستی در خارج از مرزها حداقل تاکنون بروز نکرده است.
وضعیت کنونی افغانستان برای همه طرفها غیرقابل قبول است. نزدیک به ۳۰ میلیون از مردم افغانستان در معرض قحطیاند. سازمان ملل و جهان نمیتواند اخلاقا در برابر این مسئله بیتفاوت باشد، ولی از آن طرف، باجگیری طالبان به دلیل فقر فزاینده مردم نیز تا انتها کارگر نیست.
کشورهای کمککننده نمیتوانند بدون توجه به موارد نقض حقوق بشر بهویژه حقوق زنان به روند کجدار و مریز کنونی جهان با طالبان ادامه دهد.
این بنبستی است که همه به آن معترفاند، حتی طالبان، نفس اینکه طالبان خودشان هنوز حکومت خود را «حکومت سرپرست» میخوانند و مقامهای حکومتی خود را مقامهای «موقت» و «سرپرست» تعریف میکنند، به این معنی است که به ناکافی بودن و نادرست بودن ساختار کنونی قدرت معترفاند.
کشورهای منطقه آنچه را در توان داشتند، از طالبان دریغ نکردند، واگذاری سفارتهای افغانستان در تهران و مسکو، اسلامآباد به نحوی بیجینگ، به طالبان واگذاشته شدند. واگذاری کنسولگریهای پردرآمد دبی، استانبول و نیز تاشکند، به این معنی است که منطقه چیزی بیشتر از این برای دادن به طالبان ندارند و آنچه میتوانستند کردند، اما نه مشکل چندانی از مشکلات طالبان حل شد و نه نگرانیهای جدی که هرکدام از کشورهای منطقه از وضعیت فعلی افغانستان دارند، کاهش یافت.
غرب و امریکا نیز در این مدت حدود ۸ میلیارد دلار به صورت نقد به افغانستان فرستادند و از این طریق حداقل کمکی که به افغانستان کردند، این بود که اجازه ندادند نظام بانکی و ارزش افغانی بیثبات شود، ولی فقر فزاینده نه تنها کاهش نیافت که بیشتر و فراگیرتر شد؛ چون بیاعتمادی حاکم بر افغانستان سبب شده است که بخش خصوصی تقریبا غیرفعال شود و هیچ یک از کشورهای منطقه جرات سرمایهگذاری جدی در افغانستان را نداشته باشند. در نتیجه، بازار کار و درآمد سیال افغانستان در نتیجه خروج بخش اعظم نیروهای کاری طبقه متوسط، از بین رفتن تجارت و کارآفرینیهای کوچک و متوسط و عدم سرمایهگذاری جدی داخلی و خارجی و بینالمللی همچنان کساد باقی بماند.
این وضعیت قابل دوام نیست. در حال حاضر این تنها نکته مشترکی است که مردم، جامعه جهانی، نیروهای اپوزیسیون و حتی طالبان به آن معترفاند. طالبان مشروعیت داخلی و رسمیت بینالمللی میخواهند، مردم تامین حقوق شهروندی که در شعار زنان مبارز افغانستان در سه کلمه (نان، کار، آزادی) به صورت بسیار قشنگی خلاصه شده است و جهان نیز اطمینان از این که افغانستان به یک کشور معمولی، مسئول و پاسخگو به اصول و قواعد حاکم بر روابط بینالمللی تبدیل شود را به دست نیاورده است. همه این خواستها یکی به دیگری وابستهاند و برآورده شدن یکی بدون دیگری ممکن و عملی نیست.
عناصر فعال از کشورهای همسایه و منطقه گرفته تا غرب و امریکا تا سازمانها و نهادهای خردوکلان بینالمللی مثل اتحادیه اروپا، سازمان همکاری شانگهای، کنفرانس کشورهای اسلامی و دیگری در جنب یکی از مطالبات و خواستهایی که در بالا فهرست شد، قرار گرفته است. به عبارت دیگر، برای طیفی از کشورها و سازمانها حقوق بشر و حقوقق زنان مهم است و برای طیفی دیگر حکومت همهشمول و برای عدهای هم ختم جنگ و ثبات قابل اطمینان و اعتماد.
تنها نهادی که در این میان میتواند نکته اجماع همه طرفها و مطالبات باشد و در عمل نیز هست، سازمان ملل متحد است. دقیقا به همین منظور است که روندی که اخیرا در قطر با شرکت دبیرکل سازمان ملل متحد و اشتراک تمامی کشورها و نهادهای ذیدخل شروع شد، میتواند آغاز روندی باشد که سرانجام قادر به شکستن بنبست کنونی خواهد بود، اما نه به این سادگی بلکه توفیق احتمالی این روند شروطی را میطلبد که باید فراهم شود.
نخست: تصمیم واحد جهان
در وهله اول مهم است که جهان در برابر طالبان از آشفتگی کنونی به یک نظم منطقی و قابل قبول برسد و پیامی واحد را به طالبان مخابره کند، اینکه شماری از کشورها روابط جدی و رسمی در حد تبادل سفیر با طالبان داشته باشند، اما بگویند ما طالبان را به رسمیت نشناختهایم، روند را پیچیده و بحران را طولانیتر میکند.
در غرب و امریکا نیز وضعیت به همین منوال است. نمیشود هم پول نقد به افغانستان فرستاد و نظام بانکی و مالی طالبان را از فروپاشی نجات داد و هم حرف از اعمال فشار برطالبان زد.
جهان اگر بتواند در نتیجه جلسات متمادی به رهبری سازمان ملل به نگرانیهای همدیگر پاسخ داده و بر رویکردی واحد برسند که در آن به خصوص منطقه احساس تحمیل دیدگاه ابرقدرتها بر روند جلسات را احساس نکنند، میشود حرف ساده و صریحی را به طالبان گفت و آن اینکه تشکیل یک نظم پاسخگو، قاعدهمند و مبتنی بر اصول و موازین بینالمللی در افغانستان و تامین حقوق شهروندی این کشور، خواست جدی همه جهان است وغیر قابل مذاکره. این پیام طالبان را به یک گفتوگوی معنیدار با جهان بازخواهد گرداند.
دوم: انسجام فوری اپوزیسیون طالبان
ضرورت دیگر این است که نیروهای اپوزیسیون باید با درک اینکه وضعیت کنونی قابل دوام نیست، باید به صورت فوری به انسجام حداکثری برمحور اصول و ارزشهای مشترک برسند، اصول و ارزشهایی که خواست مردم افغانستان است و در آن حقوق اساسی مردم غیرقابل معامله و نیز غیر قابل اولویتبندی است.
به عبارت دیگر، اپوزیسیون طالبان باید از روایت فریبنده و نخبهگرایانه حکومت همهشمول عبور کنند، چون حکومت همهشمول و آنچه تا اکنون زیر این تعبیر فهمیده شده، ادغام رهبران جهادی و سران دوران جمهوریت با طالبان است - حکومتی که بدون شک مردسالارانه، غیردموکراتیک و فردگرایانه خواهد بود. معنی دیگر این سخن این است که مردم افغانستان حکومت همهشمول نمیخواهند، مردم افغانستان حکومت قانونمدار، عدالت اجتماعی و دسترسی کامل به حقوق اساسی خود را میخواهند، حکومت همهشمول صرفا تامینکننده کرسیهای سیاسی به اصطلاح نخبگان یا به تعبیر دقیقتر سیاسیون افغانستان است. اما مردم «نان، کار و آزادی» میخواهند.
در نتیجه، نیروهای مخالف طالبان باید بتوانند نیاز به خلق یک روایت معنیدار و قابل اعتماد برای مردم افغانستان را درک کنند و بدون اتلاف وقت در جهت همگرایی و ساخت یک منشور واحد که در آن مطالبات مردم افغانستان محور باشد، برسند.
سوم: زنان به عنوان نیروی رهبریکننده
در ۲۰ ماه حکومت طالبان، زنان مهمترین عنصر چالشبرانگیز برای طالبان بودهاند. جدا از اینکه زنان افغانستان در داخل بسیار شجاعانه ایستادند و قربانیهای فراوان دادند، در بیرون از افغانستان نیز صدای اصلی و رسای مخالفت با طالبان زنان بودهاند -هم به لحاظ کمی هم به لحاظ کیفی. پس از سقوط جمهوریت، در حالیکه رهبران پرنام و آوازه قبلی و مقامات اسبق نظام جمهوریت به فکر یافتن محلی برای اقامت بودند، این زنان بود که از شورای امنیت سازمان ملل متحد گرفته تا تمامی تریبونهای رسمی و مشروع بینالمللی در اروپا، امریکا و سازمان ملل متحد و حتی خیابانهای کشورهای بیرون، طالبان را به چالش کشیدند.
اکنون زمان آن رسیده است که همه نیروهای سیاسی افغانستان به نقش رهبریکننده و موثر زنان اعتراف کنند و بپذیرند که زنان افغانستان دیگر به نقش حاشیهای سمبولیک و تزئینی در سیاست افغانستان قانع نیستند. ضمن اینکه زنان توانستهاند مطالبات خود را با معیارها و اصول پذیرفته شده بینالمللی گره بزنند. در حال حاضر در حالیکه جهان آشکارا مبارزات مسلحانه را حمایت نمیکنند و به مطالبات سیاسی مخالفان طالبان به دیده شک مینگرند، اما مطالبات زنان را قبول دارند و حمایت از آن را از وزارت خارجه امریکا گرفته تا رئیس پارلمان اروپا و دبیرکل سازمان ملل متحد، مسئولیت اخلاقی و مدنی خود میدانند.
این مهمترین و بزرگترین برگ برنده مخالفان طالبان و مردم افغانستان است که مشروط بر اینکه با نگاه مردسالارانه این بار در تقابل و گفتوگو با طالبان به نقش رهبری زنان تن بدهند و با حمایت از مطالبات برحق زنان افغانستان آنها را در خط مقدم هر تعامل احتمالی با طالبان قرار دهند؛ زیرا برآورده شدن مطالبات زنان افغانستان در واقع به معنی بازگشت تمامی حقوق اساسی مردم است، چیزی که مردم میخواهند. با این تاکید که زنان افغانستان نیز تن به اولولیتبندی کردن حقوق اساسی خود و دیگر شهروندان ندهند. به عنوان مثال، چانهزنی صرفا برای حق آموزش و بازشدن دروازهها مکاتب یک مطالبه ناقص است. زنان باید به نمایندگی از تمام مردم افغانستان بر سر بازگردانیدن تمامی حقوق اساسی از حق رای گرفته تا حق کار، سفر و حقوق سیاسی مدنی مذاکره کنند و تمامی گروههای سیاسی، چه گروههایی که مبارزات مسلحانه را رهبری میکنند و چه احزاب و گروههایی که طرفدار راه حل سیاسیاند، نقش رهبریکننده زنان را تمام و کمال حمایت کنند.
در نتیجه، سازمان ملل متحد به عنوان نهاد مورد قبول برای منطقه و غرب از یک سو، اتحاد نظر همه کشورها بر سر غیرقابل قبول بودن وضعیت کنونی و توافق بر سر ادامه جلسات برای یافتن یک راهحل سیاسی مورد توافق در اجلاس اول قطر میتواند نقطه عزیمت برای یک روند نتیجهده برای شکستن بنبست باشد.
فورا باید یادآور شوم که شکست بنبست کنونی برای نجات مردم از فقر و بازشدن راه یک گفتوگوی جدی که سرانجام منجر به یافتن مکانیسمی برای مرحله گذار شود، نهایت انتظاری است که میتوان از روند قطر داشت. بقیه ماجراها و گرههای کور افغانستان برای رسیدن به یک نظام عادلانه قابل قبول که ضمانت قانونی برای حقوق تمامی شهروندان افغانستان را داشته باشد، بدون شک نیازمند تلاشهای معنیدار و متحدانه نیروهای باورمند به دموکراسی وعدالت در داخل افغانستان و از مجرای مبارزات سیاسی قانونمند و مدنی است.
حسن عباس، استاد دانشگاه دفاع ملی در واشنگتن، به تازگی کتابی تحت عنوان «بازگشت طالبان» نوشته که واکنشهای زیادی برانگیخته است. حسن عباس در این کتاب مینویسد که کلید کنترول طالبان در افغانستان، بدست استخبارات و ارتش پاکستان است.
او همچنان افشا کرده که اشرف غنی، رئیس جمهور پیشین افغانستان، در ساعات اخیر سقوط کابل، اطلاعات مهمی را با سراجالدین حقانی شریک کرد تا مسیر ورود حقانیها به کابل را هموار کند.
این پژوهشگر امریکایی پاکستانیتبار، مینویسد که طالبان بر سر قدرت اختلاف شدید درونی دارند و ملا هبتالله آخندزاده، رهبر این گروه، برای حفظ پایگاه قدرتش و به علت عدم اعتماد بر ملا یعقوب و سراجالدین حقانی نیروی ویژه نظامی خود را در قندهار تشکیل میدهد.
حسن عباس، سابقه کار پژوهشی در چندین نهاد معتبر علمی امریکا از جمله دانشگاه هاروارد دارد و کتاب جدید او (بازگشت طالبان) نیز توسط دانشگاه ییل امریکا چاپ شده است.
عارف یعقوبی، خبرنگار افغانستان اینترنشنال، با حسن عباس گفتگوی اختصاصی انجام داده که متن کامل مصاحبه اینجا بخوانید.
عارف یعقوبی: شما در کتاب بازگشت طالبان که به تازگی منتشر شده نوشته اید که اشرف غنی، رئیس جمهور پیشین افغانستان، مسیر ورود شبکه حقانی را به کابل هموار کرد. جزئیات این موضوع چیست؟
حسن عباس: این موضوع را برای اولین بار یکی از وزیران بسیار مهم کابینه اشرف غنی به من گفت که باعث تعجبم شد. اما بعد از آن، تحقیقات را شروع کردم و با آدمهای دیگر در این باره مصاحبه کردم.
واقعیت این است که طالبان به دروازه های کابل رسیده بودند و سراج الدین حقانی به کمک اشرف غنی ضرورت نداشت تا به قول خودش برنده بزرگترین نبردش شود. اما در عین حال، غنی متقاعد شده بود که گویا توطئهای علیه او از جانب زلمی خلیلزاد، ملا برادر و حامد کرزی، رئیس جمهور پیشین افغانستان در جریان است. اشرف غنی فکر می کرد که این سه نفر قصد دارند که او را از قدرت برکنار و از کشور خارج کنند.
در آن روزها، اشرف غنی این موضوع را با چند مقام ارشد امریکایی نیز در میان گذاشته بود، اما آنها گفته بودند که این موضوع حقیقت ندارد. حتا یک ماه قبل از سقوط کابل، اشرف غنی از طریق دوستان نزدیکش در واشنگتن پرسیده بود که آیا امریکاییها واقعاً افغانستان را ترک می کنند؟
در روزهای آخر سقوط کابل، اشرف غنی فکر میکرد که ملا برادر به کمک خلیلزاد و حامد کرزی قدرت را تحویل میگیرد. بعداً چیزی اتفاق افتاد که شبیه یک ضرب المثل مشهور اردو است: من سقوط میکنم اما تو را نیز با خود پایین میکشم.
یکی از نزدیکان اشرف غنی با سراج الدین حقانی تماس گرفت و اطلاعات مهمی را در اختیار او گذاشت تا شبکه حقانی بتواند جاهای مهم و نهادهای اصلی قدرت را در کابل بدست گیرد. همزمان با سقوط کابل، جنگ برسر قدرت و تصرف نهادها، در میان گروههای مختلف طالبان جریان داشت.
عارف یعقوبی: این موضوع مهمی است. لطفا این را توضیح دهید که دقیقاً چه زمان و کجا، چه اطلاعاتی از طرف تیم اشرف غنی با سراج الدین حقانی شریک شده بود؟
حسن عباس: براساس اطلاعاتی که من دارم این موضوع در ۴۸ ساعت قبل از سقوط کابل اتفاق افتاد. یعنی، چهاردهم و پانزدهم آگست ۲۰۲۱. این دقیقاً زمانی است که امرالله صالح، معاون اشرف غنی، که فکر میکنم آدم شجاعی است و هدف چندین حمله انتحاری بوده، متوجه شد که اشرف غنی دیگر به او گوش نمیدهد که در نتیجه به فکر بیرون شدن از کابل افتاد. خواست امرالله صالح از اشرف غنی این بود که در برابر طالبان ایستادگی کند و کابل را ترک نکند.
نهایتاً، امرالله صالح عینکهای سیاه و کلاه پوشید، سوار یک تاکسی شد و از ساحه خارج شد. دیگر کسی صالح را ندید. اما حمدالله محب که من خیلی خوب او را میشناسم، درکنار اشرف غنی ماند.
یک روز مانده به سقوط، محب تماسی از خلیل حقانی دریافت کرد و او به محب گفت که ارگ را ترک کنند و از کابل خارج شوند. آن گاه حمدالله محب به اشرف غنی اطلاع داد که باید فوراً کابل را ترک کنند. در اینجا، اشرف غنی گفت که نمیخواهد ملابرادر برنده اصلی قدرت باشد و به محب دستور داد که حقانی را به داخل کابل راهنمایی کند.
اشرف غنی قبلا با حقانیها رابطه داشت. چون، این شاخه طالبان به اشرف غنی کمک کرده بود که در دور اول انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود. این موضوع را رئیس قبلی استخبارات افغانستان با جزئیات توضیح داده است. شبکه استخبارات پاکستان که با حقانیها رابطه نزدیک دارد، به این گروه گفته بود که اشرف غنی را کمک کند.
عارف یعقوبی: اشرف غنی دقیقاً چگونه سراج الدین حقانی را راهنمایی کرد و مشخصاً چه نوع اطلاعاتی را به حقانی داده بود؟
حسن عباس: این که او افغانستان را ترک میکند. اشرف غنی به سراج الدین حقانی گفته بود که از کابل خارج میشود و اگر میخواهید، وارد کابل شوید، در فلان ساعت بیایید. این چیزی است که من میدانم.
عارف یعقوبی: یعنی اشرف غنی به سراج الدین حقانی گفته بود که حقانیها فردا در یک ساعت مشخص وارد کابل شوند؟
حسن عباس: در مورد تمام جزئیات گفتوگوی شان مطمین نیستم. اما، چیزی که میدانم این است اشرف غنی از طریق از یک فرد نزدیک خود به سراج الدین حقانی خبر داد که از کابل خارج میشوند و این گروه میتواند وارد کابل شود.
عارف یعقوبی: یعنی شما میگویید، اشرف غنی به نحوی با سراج الدین حقانی معامله کرد تا کابل را شبکه حقانی بگیرد؟
حسن عباس: امکان معامله میان دو طرف را منتفی نمیدانم، ممکن است معاملهای در کار بوده باشد. بنا به اطلاعات من، این قدر میتوانم بگویم که اشرف غنی اطلاعات خارج شدنش از کابل را با سراج الدین حقانی شریک کرد تا او پیش از دیگر گروههای طالبان بتواند کابل را تصرف کند و دست ملا برادر از قدرت را کوتاه کند. اشرف غنی به سراج الدین حقانی و علیه ملا برادر کمک کرد.
این را نیز اضافه کنم که رقابت میان اشرف غنی و زلمی خلیلزاد تاریخ طولانی دارد. آنها با این که زمانی دوست بودند اما از همدیگر به شدت نفرت دارند. آنها همدیگر را به سنگاندازی در برابر مذاکرات صلح متهم کردند. زلمی خلیلزاد میگوید که اگر ملا برادر در راس قدرت قرار میگرفت همه چیز بهتر از امروز میبود.
همچنان، خلیلزاد تاکید دارد که اگر همه چیز مطابق پیمان دوحه پیش میرفت، شرایط بهتری در افغانستان فراهم میشد. خلیلزاد باور دارد که همه چیز به خاطر خودخواهی و سرکشی اشرف غنی فرو پاشید. احتمالاً، ملا برادر نیز چنین فکر میکند. ملا برادر میداند که سازمان استخبارات پاکستان از وی خوشش نمیآمد و هرگز نمیخواست که او بعد از اشرف غنی رهبر افغانستان شود. پاکستان حقانیها را بیشتر میپسندد. اشرف غنی در بازی خود میخواست به نحوی از خلیلزاد انتقام بگیرد.
عارف یعقوبی: این اطلاعاتی را که شما در کتاب بازگشت طالبان نوشتهاید، چقدر معتبر است؟ میدانم که شما استاد دانشگاه دفاع ملی در واشنگتن هستید، اما سوال این است منابعی که شما از آن نقل کردهاید چقدر معتبر اند؟ آیا مطمئن هستید که میتوانید از این گفتههای خود دفاع کنید؟ شیوه جمع آوری اطلاعات و روش کارتان چقدر دقیق و همه جانبه بوده است؟
حسن عباس: من از این سوال انتقادی قدردانی میکنم. کار اکادمیک شیوههای خاص خود را دارد که از کار ژورنالیسم متفاوت است. نمیگویم که کار ژورنالیستی فاقد اعتبار است، اما تفاوتهای میان این دو حوزه وجود دارند. من به عنوان یک استاد دانشگاه روشهای خاص خود را دارم.
در حوزه اکادمیک، وقتی کتابی مینویسد از چند مرحله میگذرد. در آغاز، طرح اولیه کتاب توسط یک تیم متخصص مطالعه میشود. بعداً، پیشنویس آن توسط چند چهره علمی به دقت مرور میگردد و اگر با معیارهای اکادمیک برابر نباشد، بلافاصله رد میشود. من از گفته هایم دفاع می کنم. همکاری اشرف غنی با شبکه حقانی یکی از مواردی بود که من دربارهاش خیلی اندیشیدم و همه جانبه مورد مطالعه کردم. به عنوان استاد دانشگاه، حاضرم با اعتماد کامل از آنچه میگویم دفاع کنم، چون با منابع مختلف صحبت کردهام.
من این کتاب را با انگیزه مالی نوشته نکردم. چاپ کتابهای دانشگاهی پولی به همراه ندارد. اگر یک جلد این کتاب من به ۲۵ دالر فروخته شود، به من فقط یک دالر میرسد. بنابراین، در نوشتن این کتاب انگیزه مالی دخیل نبود.
عارف یعقوبی: در این کتاب، شما درباره اختلافات درونی طالبان نیز توضیح دادهاید. میگویید که ملا برادر با طالبان قندهار نزدیک است. از طرف دیگر، با این که ملا یعقوب و سراج الدین حقانی باهم رقابت شدید دارند اما با هم همکار اند و به پاکستان نیز نزدیک هستند. این رقابتها را توضیح دهید. این اختلافات چقدر عمیق است و آنها برسر چه چیزی رقابت میکنند؟
حسن عباس: تمام آنها برای قدرت میجنگند و عطش به دست آوردن جاه و کنترول همه چیز را دارند. ملا یعقوب و سراج الدین حقانی با همدیگر کار میکنند اما در وزارتخانههای همدیگر جاسوس گماشتهاند. منابعی از داخل طالبان به من گفتند که در ارگ تحت حاکمیت طالبان، رقابت و بدبینی میان ملا یعقوب و سراج الدین حقانی آن قدر زیاد است که حتا رفت و آمد همکاران یکدیگر را نیز زیر نظر دارند.آنها یکجا مینشینند و باهم غذا میخوردند اما در عین حال، از همدیگر جاسوسی میکنند.
با این حال، آنها یک آجندای مشترک دارند که آن رقابت با قندهار بر سر قدرت کل کشور است. ملا یعقوب فکر میکند که او پسر ملا عمر است و باید رهبر بعدی طالبانن باشد. سراج الدین حقانی بر این تصور است که فردی عملگراست و باید رهبر بعدی طالبا باشد.
در جانب مقابل، شما ملا هبتالله آخندزاده را دارید که مربوط نسل قدیم و نماینده تفکری بسیار رادیکال و غیر انعطافپذیر در میان طالبان است. او یک سنی حنفی دیوبندی افراطی است که دیدگاه هایش در کتاب عبدالحکیم اسحاقزی یا عبدالحکیم حقانی،[قاضی القضات طالبان] با جزئیات توضیح داده شده است. او در آنجا آشکارا میگوید که زنان حق رای ندارند و باید در خانه بمانند. این باور ملا هبتالله به قدری افراطی است که حتی دیوبندیهای پاکستان و هند نیز آن را نمیپذیرند.
در میان رهبران طالبان رقابت و اختلاف در سطوح مختلف وجود دارد. بخش آن در تفسیر و قرائت دینی است و بخش دیگر در سیاست. اما، نهایتاً خواست همه شان قدرت است.
عارف یعقوبی: اما فعلا قدرت اصلی بدست ملا هبتالله در قندهار است و ظاهراً کسی نیست که او را به چالش بکشد؟
حسن عباس: وزارت داخله و وزارت دفاع طالبان نیروهای امنیتی زیاد دارند. اما ملا هبتالله در هر وزارتخانه یک نفر خود را معین گماشته است تا بر سراج الدین حقانی و ملا یعقوب کنترول داشته باشد.
ملا هبتالله نگران [رقبای داخلی] است و تلاش دارد که نیروهای امنیتی خود را بسازد و این کار را نیز شروع کرده است. او تلاش دارد که از قوم خودش یعنی نورزی افرادی را استخدام کند. ایرانیها نیز ملا هبتالله را کمک میکنند. براساس اطلاعات من، یک هیئت ایرانی به قندهار سفر کرده و به ملا هبتالله گفته است که به نیروی امنیتی مخصوص خودش نیاز دارد و باید چیزی شبیه سپاه پاسدارن جمهوری اسلامی به وجود آورد. ملا هبتالله یکی از مقامهای نظامی سابق افغانستان را که آموزش دیده روسیه است، استخدام کرده تا او را برای تشکیل نیروی خاص در قندهار کمک کند. دلیل این کار این است که هبتالله به ملا یعقوب و سراج الدین حقانی اعتماد ندارد.
عارف یعقوبی: درباره پاکستان و طالبان صحبت کنیم. شما در کتاب خود نوشتید که کلید کنترول طالبان افغان بدست راولپندی است و در سطح تصمیم گیری، نقش و نفوذ اساسی را دارد. دلیلش چیست؟
حسن عباس: ارتش و سازمان استخبارات پاکستان نفوذ عمیق در میان طالبان افغان دارند. هیچ شکی در این باره وجود ندارد. بخاطر دارید که یکبار ملا یعقوب در رابطه به تنشهای مرزی یک بیانیه بسیار تند علیه پاکستان صادر کرد. اتفاقا همان روز من با شماری از مقامات ارتش پاکستان دیدار داشتم. من برای یکی از آنها گفتم که ملا یعقوب بیانیه بدی درباره شما بیرون داده است. به نظر میآید که دوستی خود را با شما قطع کرده است.
نظامی مذکور لبخندی زد و گفت که خانواده ملا یعقوب در کراچی زندگی میکند. او حتا برای دیدار خانواده خود به هواپیماهای ارتش ضرورت دارد تا سفر کند و آنها را ببیند. این بیانیهها میآیند و میروند، اما آنها میدانند که ملا یعقوب چگونه به پاکستان وابسته است.
البته، پاکستان بر تمام رهبران طالبان کنترول کامل ندارد. مثلاً، ملا هبتالله، آنگونه که ارتش پاکستان میخواهد، اطاعت نمیکند. دریک مورد او از دیدار با رئیس استخبارات پاکستان سرباز زد و با دیپلوماتهای پاکستانی نیز ملاقات نکرد.
بعد از سقوط کابل، پیام رهبران طالبان به پاکستان این بوده که مردم افغانستان نسبت به این کشور حساس و بدبین اند. بنابرین، نباید طوری نشان داده شود که طالبان به پاکستان نزدیک است. در عین حال، شماری از رهبران طالبان رابطه نزدیکی با قطر، امارت متحده عربی و ترکیه دارند. البته، این کشورها با حقانیها صحبت نمیکنند چون فکر میکنند که حقانیها گروه دلخواه پاکستان است.
عارف یعقوبی: وقتی میگویید پاکستان بر طالبان نفوذ دارد، آیا مثالی زده میتوانید؟
حسن عباس: دو مورد عجالتاً به ذهنم میرسد. یک، زمانی که طالبان میخواستند به دیپلوماتهای هندی اجازه ورود به کابل را دهند، نخست با رییس ارتش پاکستان مشورت کردند. امیر خان متقی، وزیر خارجه طالبان، به دیدار جنرال قمر باجوا، فرمانده عمومی ارتش پاکستان رفت و نظر او را درباره بازگشت دیپلوماتهای هندی به کابل جویا شد. باجوا به متقی گفت که به هندیها اجازه بدهید به کابل بازگردند. چون، طالبان به کمکها و حمایتهای هند در کوتاه مدت و درازمدت نیاز دارد.
مورد دیگر، هدایتالله بدری از افراد نزدیک به ملا عمر است که با توصیه رئیس پیشین ارتش پاکستان در کابینه طالبان راه پیدا یافت. سازمان استخبارات پاکستان سالها پیش بدری را به شدت لت وکوب کرده بود و میخواست که او را تسلیم امریکاییها کند. حالا، باجوا اجازه داد که بدری در کابینه طالبان سمت داشته باشد.
از میان ۳۳ عضو کابینه طالبان، ۱۳نفر از مدرسه حقانیه پاکستان فارغ شدهاند. من آنجا رفتهام و با مسئولان مدرسه صحبت کردهام. فهرست نام این افراد را سازمان استخبارات پاکستان فراهم کرده است.
نهایتاً، سفر جنرال فیض حمید، رئیس پیشین استخبارات پاکستان به کابل را نیز به این موارد اضافه کنید. طالبان بر سر تقسیم قدرت اختلاف داشتند و فیض حمید به کابل رفت. او مشخصاً برای تعلق گرفتن پستهای کلیدی به حقانیها تلاش کرد. انتشار عکسی از او [در هوتل سرینا] جنجال به پا کرد. وقتی در پاکستان در پشت دروازههای بسته مورد سوال قرار گرفت، گفته بود که روسای استخبارات امریکا و چین نیز به کابل سفر کرده بودند اما از آنها تصویری نشر نشد.
عارف یعقوبی: شما در کتاب بازگشت طالبان نوشتید که پاکستان با مخالفان طالبان از جمله اعضای جبهه مقاومت سابق نیز رابطه دارد و حتا میخواهد به آنها کمک کند. دولتمردان پاکستانی دقیقاً با کی رابطه دارند؟ منطق این ارتباطات چیست؟
حسن عباس: پاکستان از سال ۲۰۰۱ آموخته است که نمیتواند تمام تخمهای خود را در یک سبد بگذارد. درست است که پاکستان با شماری از طالبان دوستی دارد و شماری دیگر را با باج گیری میتواند کنترول کند. اما در عینحال، اسلام آباد به هیچوجه نمیخواهد کسانی را که بیرون از حلقه طالبان هستند، نایده بگیرد.
اسلام آباد نمیخواهد چهرههای بیرون از حلقه طالبان را به هند واگذار کند. بنابراین، پاکستان میگوید که، مثلاً، اگر عطامحمد نور میخواهد به ترکیه سفر کند، برای او پرواز فراهم میکند. یک مقام استخبارات پاکستان به من گفت که به استثنای امرالله صالح، با همه سیاستمداران متنفذ در ارتباط هستند و به خانوادههای شان کمک کردهاند که از افغانستان خارج شوند و برخی از این خانوادهها را به اسلام آباد نیز انتقال دادهاند.
پاکستان این کار را به خاطر اهداف درازمدت خود انجام میدهد. اول، از مخالفان برای اعمال فشار بر طالبان استفاده میکند و به آنها میگوید که اگر اطاعت نکنند، حمایت خود را از جانب مقابل ادامه خواهد داد.
دوم، پاکستان نمیخواهد این فرصت را به هند بدهد که رابطه نزدیک با اعضای سابق «اتحاد شمال» برقرار کند. پاکستان نمیخواهد اشتباه سالهای پیش را مرتکب شود.
عارف یعقوبی: در چه زمینههای مشخص میان سیاستمداران مخالف طالبان و پاکستان همکاری و رابطه وجود دارد؟
حسن عباس: عمدتاً کسانی که از افغانستان خارج شدند و به ترکیه، قطر و امارت متحده عربی رفتند، مسیرشان از پاکستان گذشت. باید بخاطر داشته باشیم که ترکیه، قطر و امارت متحده عربی و ایران نیز بازیگران کلیدی هستند. پاکستان از این بابت ناراحت است.
در یک مورد پاکستانیها به امریکاییها گفته بودند که در رابطه به مذاکرات، روی قطر زیاد حساب باز کردهاند اما یقینناً پاکستان نقش اصلی را در روند دارد. این گونه رقابتها وجود دارد. پاکستان نفوذ خود را بر برخی افراد در برابر قطر و امارات متحده عربی از دست داده است.
عارف یعقوبی: شما در کتاب تان ذکر کردید که خالد نور و هفت چهره سیاسی غیرپشتون، با عمران خان و جنرال قمر باجوا دیدار کرده و از پاکستان خواستند که به آنها برای اشتراک در قدرت کمک کنند. آنها چه کسانی بودند، چه میخواستند و پاکستانیها در پاسخ چه گفتند؟
حسن عباس: سوال خوبی است. این نشان میدهد که شما کتاب من را دقیق خوانده اید. این اتفاق در روزهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم آگست افتاد.
این چهرههای افغان متوجه شدند که حالا پاکستانیها به نوعی پیروز شده اند؛ دوستان و نزدیکترین متحدان پاکستان، یعنی طالبان در قدرت اند و پاکستانیها در افغانستان منافعی دارند. این شخصیتها میخواستند با پاکستان کار کنند، زیرا پاکستانیها بر اوضاع مسلط شده بودند. به این علت، آنها به پاکستان رفتند. آنها به هدف آشتی و شرکت در دولت فراگیر آینده در افغانستان به پاکستان رفته بوند و میخواستند به پاکستانیها بگویند که «ما دشمن شما نیستیم، ما را کنار نگذارید.»
نباید فراموش کرد که این سیاستمداران مخالف طالبان در پاکستان منافع، داراییهای مالی و اعضای خانواده دارند. آنها در دیدار با عمرانخان و فرمانده ارتش گفتند که طالبان به تنهایی کنترول قدرت را در دست نداشته باشند و حکومت فراگیر به میان بیاید.
عارف یعقوبی: آیا پاکستان در حال حاضر با رهبران مخالف طالبان که زمانی به «سران اتحاد شمال» شهرت داشتند، در تماس است؟
من مطمئن نیستم که آنها لزوماً با پاکستان در تماس هستند. زیرا پاکستان، همینطور امارات و دوحه، منافع خود را دارند. همچنین، این سیاستمداران در مورد کسانی که میخواهند ملاقات کنند یا نکنند بسیار حساس هستند. آنهایی که مستقلتر هستند، در دوحه زندگی میکنند. اما، به من در پاکستان گفته شد که اسلام آباد با همه این سیاستمداران در تماس است.
این نکته نیز جالب است که قیمت زمین در اسلام آباد بالا رفته است. افغانها برای سکونت به این شهر آمده اند. این در حالیست که آنها بدون حمایت استخبارات پاکستان نمیتوانند زمین بخرند یا خانهای بگیرند. بسیاری از مقامات ارشد دولت سابق افغانستان اکنون در اسلام آباد بسر میبرند و این چیزی است که پاکستان میخواهد.
پاکستانیها منافع مهمی در خصوص افغانستان دارند. متاسفانه پاکستان، افغانستان را حیاط خلوت خود میداند. پاکستانیها میخواهند افغانستان را کنترول کنند. بنابراین، مایل اند با همه روابط خود را داشته باشند.
عارف یعقوبی: کمی درباره آینده صحبت کنیم. مردم افغانستان و جامعه جهانی بارها از طالبان خواسته اند که سیاستهای سختگیرانه خود را کنار بگذارد و از جمله حق آموزش و آزادیهای مردم را به رسمیت بشناسد. اخیراً، شورای امنیت نیز قطعنامهای علیه نقض حقوق بشری مردم افغانستان توسط طالبان صادر کرد و سازمان ملل نشستی را در دوحه درباره افغانستان برگزار کرده است. آیا طالبان به این درخواستها گوش خواهند داد؟
حسن عباس: باید متاسفانه بگویم تا زمانی که ملا هبت الله امیر و عبدالحکیم مشاور ارشد او باشد، این اتفاق نخواهد افتاد.با این حال، فشار فزاینده توسط کابینه حکومت طالبان در کابل بر رهبری این گروه وجود دارد. حتا رئیس الوزرا که از چهرههای قدیمی طالبان است، میخواهد به هبتالله بگوید که سیاستهای وی طالبان را بیشتر منزوی میکند.
بنابرین، این بحث شدت گرفته است. سه تا چهار ولسوالی در افغانستان وجود دارد که از کابل سرپیچی کردند و در این ولسوالیها دختران حتا زمانی که ممنوعیت وضع شد، به مکتب رفتند. این موضوع در کتاب نیامده است اما من از یک منبع بسیار معتبر شنیدم که حتی حقانیها، یک بار تهدید کردند که در مناطق تحت کنترول خود مکاتب دخترانه را باز میکنند. در مقابل به آنها گفته شد که این کار را تنها پس از درگیری با دیگر طالبان انجام داده میتوانند.
تا کشورها سیاست هماهنگ در برابر طالبان نداشته باشند، تاثیری بر این گروه گذاشته نمیتوانند. امریکا یک چیز میگوید، روسیه چیزی دیگر. چین به طالبان از راه هایی کمک میکند. اوزبیکستان برق رایگان به طالبان میدهد. تاجیکستان دسترسی این گروه به اینترنت را فراهم میکند. پاکستان از پاسگاههای خود مرزی پول میدهد. هند در حال آموزش ماموران امنیتی و مالیاتی طالبان است.
تا زمانی که هر کشور منافع خود را دنبال کند و نگران مردم افغانستان نباشد، اوضاع بهتر نخواهد شد. این بزرگترین فاجعه است. منطقه و جهان اصلا برای شان اهمیتی ندارد که بر سر مردم افغانستان چه میگذرد. متاسفانه این یک تراژدی است.
عارف یعقوبی: پس به نظر شما آینده افغانستان چگونه خواهد بود؟
حسن عباس: ببینید ما دو نوع طالبان داریم: نیروهای قدیمی و نیروهای جوان. نیروهای زیادی در بین طالبان است که مثلاً به تیلفون هوشمند دسترسی دارند. آنها با مسائل امروزی جهان آشنا هستند. قبلاً تنها جایی را که دیده بودند قندهار، پشاور و کویته بود. حالا دوبی و قطر را دیده اند، دنیا را دیده اند.
طالبان زیادی هستند که نمیخواهند منزوی بمانند. روی چهرههای دیوبندی هم فشار وجود دارد تا تصویر منفی از طالبان ترسیم نکنند. احتمالاً، فشارهای داخلی بر طالبان بیشتر تحت تاثیرگزار است.
در مورد فشار بیرونی، یک روند تعامل منطقهای، هماهنگ و گام به گام باید شروع شود. من شرط میبندم که اگر امروز وزیران خارجه ترکیه، امارات، قطر، پاکستان، اوزبیکستان، ترکمنستان و چین پیش ملاهبتالله بروند و به او بگویند که اگر مکاتب به روی دختران باز نشود، نمایندگیهای سیاسی شان را تعطیل میکنند، میدان هوایی کابل بسته خواهد شد و داد و ستد تجاری متوقف خواهد گردد. آن وقت ذهن هبتالله در مسیر درستی قرار خواهد گرفت. او باید تحت فشار قرار گیرد، اما این فشار باید از طرف کشورهای منطقه باشد.
در حال حاضر هر کشوری بازی خود را پیش میبرد. اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، متاسفانه مشکلات و خشونت در افغانستان بیشتر خواهد شد؛ وضعیت برای مردم ترسناکتر خواهد شد. با گذشت زمان برخی سازمانهای تروریستی در این کشور جای پا پیدا خواهند کرد. به همین دلیل ما با یک وضعیت فوری روبرو هستیم. به همین دلیل این کتاب را نوشتم.
عارف یعقوبی: حسن عباس، نویسنده کتاب «بازگشت طالبان»، تشکر ازشما.