پدر افسانه میگوید «من نمیخواستم این کار را انجام دهم، اما پس از ورود طالبان شغلم را به عنوان رفتگر از دست دادم. مجبور شدیم از کابل به این روستای دور افتاده در ولایت قندهار بیاییم. جایی که کاکای من با خانوادهاش زندگی میکند. کاکایم میخواست به کشت کوکنار بپردازد تا تریاک به دست آورد، اما رژیم طالبان دستور داده که کشت کوکنار ممنوع است و آنان به کارگران روزمزد زیادی نیاز ندارند. بدون پول چاره دیگری نداشتیم».
او میگوید «چند مرد آمدند و من سعی کردم جوانترین آنها را انتخاب کنم. او حدود ۲۵ سال سن دارد. به نظر میرسد از خانواده خوبی است چون وعده داده که اجازه دهد دختر به مکتب برود. اما همه ما ناراحتیم. افسانه شبها گریه میکند.»
ال پائیس درباره افسانه نوشته است «دیروز باران میبارید و او از گِل برای حالت دادن به موهایش استفاده میکند. او میداند که ۲۰ روز دیگر با یک غریبه ازدواج خواهد کرد.»
به نوشته روزنامه، افسانه به مبلغ ۲۳۰۰ یورو فروخته شده است.
افسانه در پاسخ به این سوالات که آیا از ازدواج خود راضی هستی؟ از زندگی آینده خود راضی هستی؟ گفته است: «دستکم میتوانم ۲ بار در روز غذا بخورم».
روزنامه نوشته که پدر افسانه «خجالتزده به نظر میرسد.»
ال پائیس گفته چنین رویدادهای وحشتناک در قندهار همچنان ادامه دارد.
افشین دختر سهساله دیگری است که فروخته شده، اما هنوز موضوع را نمیداند. پدرش با حالتی ناراحت میگوید «من از ولایت کنر که در آن گرفتار قرض بودم گریختم، اما آنان مرا پیدا کردند و اکنون تهدیدم میکنند که اگر ۵ هزار دالر بدهی خود را ندهم من را خواهند کشت. آنها یکی از دخترانم را به جای بدهی انتخاب کردند.»
در ادامه به خلاصه ماجرای دختر دیگری در هلمند پرداخته شده که پدر او هم به دلیل فقر و قرض تن به ازدواج دختر خردسال خود داده است.
این خانواده در هلمند در خانهای خشتی زندگی میکنند. پدر این خانواده که دختری ۴ ساله دارد گفته است «قرض خیلی زیاد بود. نمیتوانستم پس دهم. رئیس من یک روز آمد و زیباترین دخترم را انتخاب کرد.»