مانور حقانی در قندهار

سراجالدین حقانی، وزیر داخله طالبان برای شرکت در مراسم فاتحه مادر ملا عمر، بنیانگذار طالبان به قندهار سفر کرد.
روزنامهنگار

سراجالدین حقانی، وزیر داخله طالبان برای شرکت در مراسم فاتحه مادر ملا عمر، بنیانگذار طالبان به قندهار سفر کرد.
او در نماز جمعه مسجد عینومینه حضور یافت و پس از آن با شماری از مردم دیدار کرد. تصاویر و ویدیوهای منتشرشده از این سفر نشان میدهد که دهها نفر پیرامون حقانی حلقه زده و یکی یکی به دستبوسی او میروند.
قندهار در حال حاضر مرکز ثقل قدرت طالبان و محل استقرار هبتالله آخندزاده، رهبر این گروه، است؛ از همین رو، حضور حقانی در این شهر -یک هفته بعد از شکایت از حکومت رعب و ترس و برخورد تحقیرآمیز- از منظر سیاسی معنادار است.
این سفر در شرایطی انجام شد که در ماههای اخیر، اختلافات درونی میان رهبران طالبان به رسانهها درز کرده است. سراجالدین حقانی جمعه گذشته در ولایت خوست، بهطور علنی از سیاستهای طالبان انتقاد کرد و گفت: «حکومتی که بر ترس و ظلم استوار باشد، دوام نخواهد آورد.» این اظهارات، که از زبان یکی از چهرههای کلیدی و امنیتی طالبان بیان شد، نشانهای آشکار از شکاف عمیق در رأس قدرت این گروه تلقی میشود.
هبتالله آخندزاده پیشتر بارها نشان داده که هیچگونه تحملی در برابر انتقاد ندارد. او مقامهای طالبان را بهطور مکرر از بیان انتقادهای علنی و رسانهای برحذر داشته و چنین اظهاراتی را «زمینهساز فتنه و سوءاستفاده دشمن» خوانده است. رهبر طالبان در موارد متعددی، منتقدان درونگروهی را بهطور دایمی از ساختار قدرت حذف کرده است.
از جمله این افراد، عباس استانکزی، معاون پیشین وزارت خارجه طالبان و یکی از چهرههای برجسته این گروه، است که پس از بروز اختلاف با هبتالله، به امارات متحده عربی تبعید شد و دیگر نتوانست به افغانستان برگردد. همچنان فاروق اعظم، مشاور ارشد وزارت انرژی و آب طالبان، بهدلیل انتقاد از بستهماندن مکاتب دخترانه بازداشت شد و پس از آن، بهطور دایمی از کار در اداره طالبان کنار گذاشته شد.
با این حال، هبتالله آخندزاده تاکنون نتوانسته برخورد مشابهی با سراجالدین حقانی داشته باشد. هرچند تلاش کرده است با محدودسازی اختیارات و صلاحیتها و تضعیف جایگاه اجرایی او، حقانی را به چهرهای کماثر تبدیل کند، اما بهدلیل نفوذ امنیتی، نظامی و شبکهای حقانی، تاکنون قادر به حذف کامل او از ساختار طالبان نشده است.
پس از اظهارات انتقادی حقانی، شماری از نزدیکان و متحدان هبتالله واکنش نشان دادند. عبدالغنی برادر گفت که برای بقای «نظام طالبان» باید تمرکز بر تبلیغ و انسجام درونی افزایش یابد. ندامحمد ندیم، وزیر تحصیلات طالبان، نیز چندین بار نسبت به پیامدهای اختلافات داخلی هشدار داد و تأکید کرد که بقای نظام در گرو پایبندی کامل به بیعت با هبتالله است.
شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز در گزارشهای خود، وجود اختلافات جدی در درون طالبان را تأیید کرد. در تازهترین گزارش شورای امنیت آمده است که سراجالدین حقانی برخی از فرامین صادرشده از سوی هبتالله آخندزاده را نادیده میگیرد. البته این نافرمانیها تنها به حقانی محدود نمیشود. برای نمونه، فرمان منع نشر تصاویر موجودات زنده ــ که هم در دستور مستقیم هبتالله و هم در قانون امر به معروف و نهی از منکر طالبان مورد تأکید قرار گرفته ــ از سوی شماری از مقامهای ارشد طالبان عملاً اجرا نشده است.
چهرههایی چون عبدالغنی برادر، سراجالدین حقانی، امیرخان متقی، عبدالکبیر و یعقوب مجاهد همچنان تصاویر و ویدیوهایی از دیدارها، ملاقاتها و سخنرانیهای خود منتشر میکنند. به نظر میرسد این افراد توجه چندانی به فرامین سختگیرانه و بهاصطلاح «قرونوسطایی» رهبر طالبان درباره منع پخش تصویر زندهجان ندارند. در مقابل، شماری از مقامهای دیگر، از جمله عبدالسلام حنفی، معاون اداری رئیسالوزرا، ندامحمد ندیم و خالد حنفی، وزیر امر به معروف و نهی از منکر، پس از صدور این فرمان، بهطور کامل از انتشار هرگونه تصویر و ویدیو خودداری کردهاند.
حقانی فراتر از انتقادهای لفظی، در سطح جامعه نیز بهطور هدفمند دست به مانور قدرت میزند. او با حضور علنی در میان مردم و رسانهایکردن تصاویر و ویدیوهای این حضور، میکوشد جایگاه خود را به نمایش بگذارد. برخی ناظران با اشاره به تصاویر منتشرشده از قندهار گفتهاند که رهبر شبکه حقانی عملاً در قلب قلمرو قدرت هبتالله، دست به قدرتنمایی زده است. حضور او در مسجد عینومینه و صحنههای دستبوسی و استقبال مردم، تلاشی برای به رخکشیدن میزان نفوذش در شهری است که پایگاه اصلی هبتالله، ملا یعقوب و ملا برادر به شمار میرود.
سراجالدین حقانی از وضعیت کنونی اداره طالبان و سیاستهای انحصارگرایانه هبتالله ناراضی است و به همین دلیل میکوشد با حضور علنی در میان مردم، موقعیت خود را برجسته کند. برخلاف سیاست عزلتگزینی و پنهانکاری که هبتالله بر مقامهای طالبان تحمیل کرده، حقانی آگاهانه در فضای عمومی ظاهر میشود و با ایجاد موج رسانهای، این پیام را منتقل میکند که از وزن سیاسی و اجتماعی قابل توجهی برخوردار است و حذف یا نادیدهگرفتن او ساده نخواهد بود.
حقانی پیش از سفر به قندهار، به ولایت خوست رفته بود و در مسجد جامع این ولایت نیز در میان مردم حضور یافت و ویدیوهای آن منتشر شد. او اکنون با تکرار همین الگو در قندهار، میکوشد نشان دهد که نهتنها در حوزه نفوذ سنتی خود در شرق افغانستان، بلکه در مرکز قدرت طالبان نیز پایگاه اجتماعی دارد. هرچند که جمعیتی که در قندهار به دستبوسی حقانی آمده بود محدودتر از جمعیت دستبوسان خوست بود.
این اقدامات را میتوان زنگ خطری برای هبتالله آخندزاده دانست؛ بهویژه در شرایطی که زمزمهها درباره کنارزدن او، هرچند آهسته، اما روزبهروز جدیتر میشود. برخی ناظران معتقدند که حلقاتی در میان طالبان به این جمعبندی رسیدهاند که تحت رهبری هبتالله، این گروه هرگز به رسمیت شناخته نخواهد شد و قادر نخواهد بود بهعنوان یک دولت عمل کند. چنین برداشتی در میان برخی حلقات دیپلوماتیک حامی طالبان نیز وجود دارد.
از همین روست که شورای علمای طالبان در کابل، اطرافیان نزدیک هبتالله و شماری از مقامات این گروه، بهطور مداوم بر مفاهیمی چون «اطاعت»، «بیعت»، «تجدید بیعت» و ضرورت جلوگیری از اختلافات داخلی تأکید میکنند؛ تلاشی که بیش از آنکه نشانه اقتدار باشد، بازتابی از نگرانی عمیق نسبت به شکافهای درونی و آینده نامطمئن رهبری طالبان است.

استراتیژی جدید امنیت ملی ایالات متحده امریکا، نه تنها یک سند سیاستگذاری، بلکه بیانیهای آشکار از تغییر نگاه واشنگتن به جهان، تهدیدها و اولویتها است.
در این سند که با شعار «نخست امریکا» و تمرکز بر امنیت داخلی، مهار مهاجرت، رقابت با چین و تثبیت نیمکره غربی تنظیم شده، افغانستان بهطور کامل غایب است؛ نه بهعنوان تهدید، نه شریک و نه حتی یک مسئله حاشیهای.
این غیبت، بیش از هر چیز دیگر نشان میدهد که افغانستان از منظر رسمی امریکا، دیگر بخشی از معادله امنیت ملی نیست. اما پرسش اساسی این است: آیا حذف افغانستان از سند به معنای پایان اهمیت آن است، یا آغاز مرحله تازهای از بیتفاوتی رسمی و کنترول پنهان؟
تغییر پارادایم سیاست خارجی امریکا
در دو دهه گذشته، افغانستان یکی از پرهزینهترین و در عین حال نمادینترین پروژههای سیاست خارجی امریکا بود. از «جنگ علیه ترور» تا دولتسازی، از آموزش ارتش افغانستان تا ترویج دموکراسی، واشنگتن افغانستان را در قلب سیاست امنیتی خود قرار داده بود. اما استراتیژی جدید نشان میدهد که این رویکرد جای خود را به واقعگرایی سخت، امنیتمحور و درونگرا داده است. در این چارچوب جدید، دولت ترامپ آشکارا اعلام میکند که امریکا دیگر مسئول «نجات جهان» نیست، بلکه باید از مرزها، اقتصاد، هویت و شهروندان خود محافظت کند. همانگونه که ترامپ بارها تأکید کرده است: «ما دیگر نمیخواهیم مشکلات جهان سومی را به داخل امریکا وارد کنیم».

افغانستان چرا از اولویت خارج شد؟
عوامل متعددی در این حذف نقش داشتهاند. نخست، فروپاشی کامل دولت جمهوری افغانستان و بازگشت طالبان که از نگاه واشنگتن مهر تأییدی بر شکست پروژه دولتسازی بود. دوم، نبود یک نیروی سیاسی منسجم و قابل اتکا در میان اپوزیسیون افغانستان که بتواند حمایت پایدار قدرتهای جهانی را جلب کند. سوم، جابجایی تمرکز امریکا به رقابتهای بزرگتر؛ جنگ اوکراین، تهدید چین، تایوان، بحرانهای اقتصادی و مهاجرتی داخلی.افزون بر این، استقلال نسبی انرژی امریکا و کاهش وابستگی به خاورمیانه و پیرامون آن، سبب شده افغانستان دیگر نقش حیاتی در معادلات انرژی و امنیت جهانی نداشته باشد. در چنین شرایطی، افغانستان از یک «اولویت استراتیژیک» به یک «پرونده مهارپذیر» تنزل یافته است.
ناتوانی مخالفان طالبان در خلق روایت همراستا با منافع ملی امریکا
یکی از عوامل کمتر گفتهشده اما تعیینکننده در حذف افغانستان از اولویتهای سیاست خارجی امریکا، ناتوانی جریانهای مخالف طالبان در ارائه یک روایت سیاسی و امنیتی منسجم، واقعگرایانه و قابل فهم برای واشنگتن است. در جهانی که سیاست خارجی بر اساس منافع ملی، هزینه–فایده و تهدیدهای ملموس تعریف میشود، صرف مخالفت اخلاقی با طالبان یا تکرار گفتمانهای کلی درباره دموکراسی و حقوق بشر، برای جلب توجه امریکا کافی نیست.
مخالفان طالبان، چه در داخل افغانستان و چه در تبعید، تاکنون نتوانستهاند پاسخ روشنی به این پرسش کلیدی سیاستگذاران امریکایی بدهند: «جایگزین طالبان چیست و این جایگزین چگونه منافع امنیتی امریکا را تأمین میکند؟» نبود پاسخ روشن به این پرسش، باعث شده است که واشنگتن طالبان را نه بهعنوان شریک، بلکه بهعنوان یک «واقعیت ناگزیر و قابل مدیریت» بپذیرد و در مقابل، اپوزیسیون افغانستان را فاقد وزن عملیاتی ببیند.
بخش بزرگی از روایت مخالفان طالبان همچنان در چارچوب گفتمانهای پیشا–۲۰۲۱باقی مانده است؛ گفتمانهایی که بر ارزشها، احساسات تاریخی و مطالبات اخلاقی استوارند، اما کمتر به دغدغههای محوری امریکا—مانند مهار تروریسم فرامرزی، کنترول مهاجرت، رقابت با چین و هزینههای مداخله—پاسخ میدهند. در حالی که استراتیژی جدید امنیت ملی امریکا آشکارا اعلام میکند که واشنگتن دیگر به پروژههای «ملتسازی» علاقهای ندارد، بسیاری از مخالفان طالبان همچنان بر همان زبان و انتظارات گذشته سخن میگویند.
افزون بر این، پراکندگی سیاسی، اختلافات شخصی و نبود ساختار رهبری واحد در میان مخالفان طالبان، هرگونه تلاش برای خلق یک روایت معتبر را تضعیف کرده است. از دید نهادهای تصمیمساز امریکایی، اپوزیسیونی که حتی در تعریف اولویتهای خود به اجماع نمیرسد، نمیتواند شریک قابل اتکایی برای مدیریت یک بحران پیچیده امنیتی باشد.
در نتیجه، خلأ روایت جایگزین، عملاً به نفع طالبان تمام شده است. طالبان، با وجود عدم مشروعیت بینالمللی، دستکم یک پیام ساده و قابل فهم برای امریکا دارند: «ما از خاک افغانستان علیه شما تهدید ایجاد نمیکنیم.» در نبود یک روایت قویتر و منسجمتر از سوی مخالفان، این پیام—هرچند شکننده و مشروط—برای واشنگتن کفایت کرده است.
تا زمانی که مخالفان طالبان نتوانند روایتی بسازند که همزمان واقعگرایانه، امنیتمحور و همسو با منافع ملی امریکا باشد، افغانستان در حاشیه سیاست خارجی واشنگتن باقی خواهد ماند. این روایت باید فراتر از اعتراض اخلاقی، به زبان منافع، هزینهها و تهدیدها سخن بگوید؛ زبانی که سیاستگذاران امریکایی با آن تصمیم میگیرند.
ادریس رحمانی، کارشناس روابط بینالملل مقیم ایالات متحده امریکا، به افغانستان اینترنشنال گفت که امریکا در سیاست خارجی خود بر یک افق کلان و جهانی تمرکز دارد و افغانستان دیگر آن منطقه خاصی نیست که واشنگتن بخواهد توجه بنیادی و محوری خود را به آن معطوف سازد. به باور او، سیاست خارجی امریکا امروز نه بر یک کشور، بلکه بر مجموعهای از تحولات پیچیده و درهمتنیده جهانی متمرکز است.
رحمانی تأکید میکند که وضعیت جهان بهطور کلی در حال بیثباتی، نوسان و دگرگونیهای پیدرپی است و ایالات متحده ناگزیر است در این تحولات نقش فعال داشته باشد و منافع سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود را در سطوح مختلف دنبال کند. در چنین شرایطی، تمرکز طولانیمدت بر یک بحران مشخص، برای واشنگتن نه عملی است و نه با اولویتهای جدید آن همخوانی دارد.
به گفته این کارشناس، امریکا از سال ۲۰۱۴ بهتدریج و بر اساس محاسبات منافع سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود، توجه و حضورش در افغانستان را کاهش داد و این روند سرانجام در سال ۲۰۲۱ با پایان ماموریت نظامی و خروج کامل نیروهای امریکایی از این کشور به اوج خود رسید.
سیاست امنیتی جدید و پیوند آن با مهاجرت
نکته کلیدی در استراتیژی جدید امنیت ملی امریکا، امنیتیسازی مهاجرت است؛ جایی که مرزها، مهاجران و پناهجویان بهعنوان تهدید بالقوه امنیت ملی تعریف میشوند. در همین چارچوب، دونالد ترامپ در سخنرانی جنجالی خود در پنسیلوانیا، کشورهایی چون افغانستان، هائیتی و سومالیا را «جهنم» توصیف کرد و گفت: «ما نمیخواهیم مهاجران از این کشورها بیایند؛ ترجیح میدهم از کشورهایی مثل سویدن، دنمارک و ناروی مهاجر بپذیریم.» این نگاه، صرفاً یک اظهارنظر سیاسی نیست، بلکه بازتاب مستقیم سیاست رسمی دولت است. تنها یک هفته پس از این سخنان، ایالات متحده اعلام کرد که تمام درخواستهای مهاجرتی، گرینکارت و شهروندی افغانها و شهروندان ۱۸ کشور دیگر را متوقف کرده است؛ کشورهایی که همگی غیراروپاییاند.
افغانها در مرکز فشار امنیتی
افغانها در این سیاست جدید، بهگونهای خاص هدف قرار گرفتهاند. پس از حمله مرگبار در واشنگتن که در آن رحمانالله لکنوال، پناهجوی ۲۹ ساله افغان، بهعنوان مظنون بازداشت شد، دولت ترامپ از این رویداد بهعنوان مبنای تشدید سیاستهای ضد مهاجرتی استفاده کرد. یادداشتهای رسمی حکومت، این حادثه را دلیلی برای بازبینی گسترده تمام پروندههای مهاجران افغان دانستند.
در نتیجه، صدور ویزا، بررسی پناهندگی، تمدید اقامت دایم و حتی روند اعطای تابعیت به افغانها متوقف شد. حدود ۱۹۰ هزار افغان که پس از سقوط حکومت پیشین به امریکا آمدهاند، اکنون با آیندهای نامعلوم روبهرو هستند. حتی دارندگان اسناد قانونی نیز دیگر احساس مصونیت نمیکنند.
وزارت امنیت داخلی امریکا در بیانیهای شدیدالحن مدعی شد که برنامههای انتقال بشردوستانه در دوران حکومت پیشین، «افراد بررسینشده، از جمله تروریستها» را وارد امریکا کرده است؛ ادعایی که به باور بسیاری از نهادهای حقوق بشری، اغراقآمیز و سیاسی است.
افغانستان؛ از مسئله ژئوپولیتیکی تا تهدید مهاجرتی
در این چارچوب جدید، افغانستان دیگر نه بهعنوان یک بحران انسانی یا ژئوپولیتیکی، بلکه عمدتاً بهعنوان منبع تهدید مهاجرتی و امنیتی دیده میشود. این تغییر نگاه، پیامدهای عمیقی دارد: افغانستان از دستور کار دیپلماسی خارج میشود، اما افغانها در داخل و خارج کشور، بهعنوان مسئله امنیت داخلی امریکا باقی میمانند.در واقع، حذف افغانستان از استراتیژی امنیت ملی، همزمان با حضور پررنگ افغانها در سیاست مهاجرتی امریکا رخ داده است؛ حضوری که نه از سر همدلی، بلکه در قالب محدودیت، نظارت و اخراج تعریف میشود.
جمعبندی
استراتیژی جدید امنیت ملی ایالات متحده امریکا بهروشنی نشان میدهد که افغانستان دیگر در مرکز سیاست خارجی و محاسبات رسمی امنیت ملی واشنگتن قرار ندارد. حذف کامل افغانستان از این سند، نه یک غفلت اداری، بلکه بازتاب یک تصمیم آگاهانه و تغییر عمیق در اولویتهاست؛ تغییری که در آن امریکا تمرکز خود را از بحرانهای دوردست و پرهزینه، به امنیت داخلی، مهار مهاجرت، رقابت قدرتهای بزرگ و تثبیت حوزه نفوذ مستقیم خود معطوف کرده است.
با این حال، کنار گذاشتهشدن افغانستان از اسناد رسمی به معنای پایان تأثیر این کشور بر سیاست امریکا نیست. برعکس، افغانستان از یک مسئله خارجی به یک چالش داخلی برای ایالات متحده تبدیل شده است؛ چالشی که عمدتاً در قالب مهاجرت، امنیت مرزها و نگرانیهای ضدتروریستی بازتعریف شده است. افغانها دیگر نه بهعنوان قربانیان یک جنگ طولانی، بلکه اغلب بهمثابه «ریسک امنیتی بالقوه» در گفتمان رسمی دولت امریکا ظاهر میشوند؛ روایتی که پیامدهای انسانی و حقوقی گستردهای بهدنبال داشته است.
در این معادله جدید، طالبان نه شریک راهبردیاند و نه متحد، بلکه یک واقعیت حاکم و قابل مدیریت تلقی میشوند؛ واقعیتی که تا زمانی که تهدید مستقیم و فرامرزی علیه منافع امریکا ایجاد نکند، در حاشیه توجه باقی خواهد ماند. هدف اصلی واشنگتن دیگر تغییر نظام سیاسی افغانستان یا سرمایهگذاری بر آینده آن نیست، بلکه مهار تهدیدها، جلوگیری از موجهای جدید مهاجرت و حفظ امنیت داخلی امریکا است. این رویکرد، افغانستان را به یک پرونده سرد، کمهزینه و عمدتاً امنیتی تقلیل داده است.
در این میان، ناتوانی مخالفان طالبان در خلق یک روایت منسجم، واقعگرایانه و همراستا با منافع ملی امریکا نیز نقش مهمی در بهحاشیهرفتن افغانستان ایفا کرده است. مخالفان طالبان نتوانستهاند بدیلی معتبر ارائه کنند که از منظر واشنگتن، نه صرفاً اخلاقی، بلکه عملی، کمهزینه و امنیتمحور باشد. نبود اجماع سیاسی، پراکندگی رهبری و اصرار بر گفتمانهای گذشته، باعث شده است که صدای اپوزیسیون افغانستان در میان اولویتهای جدید امریکا شنیده نشود و خلأ روایت، عملاً به نفع طالبان تمام شود.
در نتیجه، افغانستان امروز در وضعیتی پارادوکسیکال قرار دارد: غایب در استراتیژیهای رسمی، اما حاضر در پیامدهای امنیتی، مهاجرتی و انسانی سیاست جهانی. آینده این کشور، بیش از هر زمان دیگر، نه به تصمیمهای واشنگتن، بلکه به تحولات درونی افغانستان، شکلگیری یک بدیل سیاسی قابل اعتماد، و توان جامعه جهانی برای بازتعریف مسئولیتهای اخلاقی و امنیتی خود وابسته است. تا زمانی که این متغیرها تغییر نکنند، افغانستان همچنان در حاشیه نظم جهانی باقی خواهد ماند؛ حضوری خاموش در اسناد، اما پرهزینه در واقعیت.

مقالههایی که در صفحه زاویه منتشر میشوند، بیانگر دیدگاه نویسندگان است و لزوما نظر تحریریه افغانستان اینترنشنال را بازتاب نمیدهند. صفحه زاویه با انتشار دیدگاههای گوناگون، میکوشد فضای گفتوگوی باز بین دیدگاههای متفاوت را فراهم کند.
پاکستان اغلب بهخاطر تعاملش با طالبان سرزنش میشود. اما بیایید صادقانه بحث کنیم و ریشه اصلی مسئله را آشکار سازیم. این ریشه، پروژه قومگرایانه و توسعهطلبانهای است که از سال ۱۹۴۷ تاکنون سیاست افغانستان را هدایت کرده است.
باید از سرزنشهای سطحی فراتر برویم و با حقیقت عمیقتر و ناخوشایند روبهرو شویم: طالبان یک پدیده استثنایی نیستند؛ بلکه محصول یک پروژه دیرینه قومگرایانه پشتونی هستند که ریشه در افسانه «لوی افغانستان» دارد.
این پروژه در طول تاریخ، مرز رسمی بین دو کشور را غیرقابل قبول خوانده و مدعی ۳۲ درصد از خاک پاکستان بوده است. این روند با نپذیرفتن بهرسمیتشناسی پاکستان از سوی افغانستان در سال ۱۹۴۷ آغاز شد. سپس با نفوذهای مرزی به باجور، حمایت از شورشهای قبیلهای مانند قیام میرزا خان، و بعدتر تبلیغات جنبش «ویش زلمیان» ادامه یافت. این سیاست در دوران داوود خان تداوم پیدا کرد و امروز نیز از طریق نیروهای نیابتی مانند تحریک طالبان پاکستانی، ارتش آزادیبخش بلوچستان، جنبش تحفظ پشتونها و گروههای دیگر ادامه دارد.
این ذهنیت تجزیهطلبانه، ترس وجودی در پاکستان ایجاد کرد. در واکنش، پاکستان سیاستهای مهار را در پیش گرفت—بله، از جمله تعامل با نیروهای متقابل مانند طالبان. این همسویی ایدئولوژیک نبود؛ بلکه بقای راهبردی بود.
نباید فراموش کنیم که جمهوریهای افغانستان—که اغلب بهعنوان بدیلی لیبرال رمانتیک طالبان دیده میشوند— بازیگران بیگناهی نبودند. همانگونه که در کتاب «دشمنِ دشمن من» نوشته آویناش پالیوال (نویسنده هندی) آمده است:
در دوران ریاستجمهوری حامد کرزی، برهمداغ بگتی، رهبر جداییطلب بلوچ، آزادانه در کابل و قندهار فعالیت میکرد. کرزی این موضوع را به مقامات امریکایی اذعان کرد، اما اقدامی انجام نداد.
ریاست عمومی امنیت ملی افغانستان تحت رهبری امرالله صالح، روابط نزدیکی با استخبارات هند داشت و در جریان شورش ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ در پاکستان با شورشیان بلوچ همکاری میکرد. حتی برخی افسران ریاست امنیت ملی افغانستان با تأیید کرزی، تعدادی از پشتونهای پاکستانی را در هند آموزش دادند. در دوران جمهوریت، اردوگاههای تحریک طالبان پاکستانی در نورستان و کنر میزبانی میشدند و نیروهای جداییطالب بلوچ پناهگاه و حمایت لجستیکی دریافت میکردند.
در دوران حکومت داکتر نجیبالله، عصمت مسلم در قندهار در کنار رویدادهای دیگر، برای پیشبرد جنگهای نیابتی علیه پاکستان بهکار گرفته شد. عبدالرازق در قندهار نیز همین نقش را داشت. حتی بخشهایی از جامعه هزاره در کویته نیز برای عملیات ضدپاکستانی مورد استفاده قرار گرفتند.
اینها رویدادهای پراکنده نبودند. بلکه بخشی از یک راهبرد گستردهتر برای تحت فشار قرار دادن پاکستان بر سر مرزها، شورشها و نفوذ منطقهای بودند.
بنابراین وقتی جوامع غیرپشتون میپرسند چرا پاکستان با طالبان تعامل کرد، پاسخ این است: «ما به تجاوزات مداوم از خاک افغانستان واکنش نشان میدادیم.»
اکنون که طالبان در کابل هستند، همان سیاست بازی بیفایده را ادامه میدهند—پناه دادن به تیتیپی، نپذیرفتن مرز رسمی بین دو کشور، و مخالفت با حصارکشی در مرز.
بار دیگر، چارهای جز حفاظت از منافع خود با تمام ابزارهای لازم برای ما باقی نمانده است.
بسیاری، طالبان را «افراطی، بیسواد و قبیلهای» مینامند—و حق دارند— اما فقط پاکستان را بهعنوان شرور تصویر میکنند.
این، قربانینمایی گزینشی است. هیچکس بیطرف نبود. همه طرفها از نیروهای نیابتی استفاده کردند، زیرا مسئله اصلی—امتناع افغانستان از پذیرش همزیستی در چارچوب مرزهای بهرسمیتشناختهشده—همچنان حلنشده باقی مانده است.
تا زمانی که هر رژیم افغان خط دیورند را نپذیرد و به شبهنظامیان ضدپاکستانی میدان بدهد، برای هیچیک از ما نه صلحی در کار خواهد بود، نه تجارت، و نه همبستگی.
خواست ما از نسل جدید پشتونها و غیرپشتونها این است که ذهنیت توسعهطلبانه قومگرایان افغان را کنار بگذارید. واقعیت را بپذیرید.
بیایید روابطی برد-بردی بر پایه احترام متقابل به حاکمیت و مرزها بسازیم. گزینه دیگر به معنای رنج بیپایان برای هر دو ملت است. انتخاب با شماست: زندگی در تبلیغات— یا پذیرش حقیقت.
متأسفانه، حامیان قدیمی قومگرایی افغان و متحدانشان که مدافع «افغانیت» و قدرت متمرکز قومی هستند، مسیر را گم کردهاند. آنان نه علاقهای به مشارکت میانقومیتی با هموطنان خود—یعنی تاجیکان، هزارهها و اوزبیکها (که ۶۰ درصد جمعیت را تشکیل میدهند)—نشان دادهاند و نه به همزیستی یا شراکت واقعی با منطقه تمایلی داشتهاند.
گروه قومی غالب پشتون با نیت ایجاد افغانستانی باثبات و صلحآمیز، از سوی کشورهای منطقه و قدرتهای بینالمللی تقویت شد. اما از طالبانِ قومی گرفته تا کمونیستهایِ قومی پشتون، ابتدا شهروندان هممیهن خود از دیگر اقوام را از طریق پروژههایی مانند «افغانیت» و قدرتطلبی طرد کردند و به حاشیه راندند. این روند به هرجومرج، خشونت و جنگهای نیابتی انجامید. با نگاه به گذشته افغانستان واضح است که این قدرتطلبی تکقومی اشتباه بود.
زمانی که جامعه بینالمللی به درک درستی از خطر برسد، این افراد به حاشیه رانده خواهند شد. تا آن زمان، متأسفانه افغانستان و منطقه ممکن است شاهد صلح پایدار و سیاستهای ماندگار نباشند.

نگرانی مقامهای طالبان از اختلافات داخلی این گروه بیش از هر زمانی آشکار شده است. تقریباً تمام چهرههای کلیدی و نزدیک به هبتالله، از ملا برادر تا ملا یعقوب و ندا محمد ندیم، پیوسته بر بقای «نظام اسلامی»، «بیعت و اطاعت» از «امیر» تاکید میکنند.
پس از اظهارات تند سراجالدین حقانی، اعضای جناح قندهار و نزدیک به هبتالله آخندزاده، یکی پس از دیگری واکنش نشان دادند. وزیر داخله طالبان در یک سخنرانی در ولایت خوست شیوه برخورد طالبان با مردم را مورد انتقاد قرار داد. او از آنچه «حکومت ترس و ارعاب» خواند انتقاد کرد و گفت: «ما که خود در گذشته از سوی امپراتوران دنیا محکوم شده بودیم، اکنون تحمل و برداشت نداریم و مردم را محکوم و ذلیل میگردانیم.»
پس از آن، ندا محمد ندیم، وزیر تحصیلات عالی طالبان و چهره نزدیک به هبتالله، در سخنرانی در یک مدرسه جهادی در کابل نسبت به «بیاعتمادی» و «اختلاف» در میان طالبان هشدار داد و گفت که بقای اداره طالبان تنها با حفظ «وحدت» امکانپذیر است.
رهبر شبکه حقانی و عباس استانکزی، معین پیشین وزارت خارجه از معدود چهرههای سرشناس طالباناند که آشکارا نارضایتی خود را از اقدامات هبتالله نشان دادهاند. عباس استانکزی، پس از انتقادهای تندش مجبور شد افغانستان را ترک کند، اما جایگاه و نفوذ حقانی به وی اجازه میدهد تا با طرح انتقادها، از خود تصویر یک طالب عملگرا و واقعبین ترسیم کند.
علیرغم اختلافات و درگیری بر سرقدرت، سیاست کلی طالبان در چهار سال گذشته نمایش همبستگی و وحدت و تاکید بر حفظ و استمرار نظامشان بوده است.
ماهیت این اختلافها خیلی آشکار نیست و حتی برخی در مورد عمیق بودن این اختلافها تردید دارند.
مایکل کوگلمن، پژوهشگر برجسته امریکایی به رادیو آزادی گفت که نشانههایی از اختلاف میان رهبری طالبان مشاهده میشود. از نظر وی این اختلافات، «مربوط به مسائل اجتماعی، بهویژه حقوق زنان و ممنوعیت آموزش زنان» است.
او همچنین باور دارد که در مورد نحوه تعامل با دولتهای خارجی نیز در میان طالبان اختلاف نظر دیده میشود. کشورهای غربی به ویژه امریکا نقش اصلی را در انزوای اقتصادی و سیاسی طالبان بازی میکند. آنها اجازه نمیدهند که طالبان به عنوان دولت افغانستان به رسمیت شناخته شوند و کشورها بدون مانع با این گروه به دادوستد اقتصادی و نظامی بپردازند.
این انزوا دو پیامد دارد:
۱- اداره طالبان را شکننده، بیثبات و فقیر میسازد.
۲- قدرتها را به حمایت از مخالفان مسلح طالبان سوق میدهد.
سطح نگرانی چهرههای کلیدی اداره طالبان درباره «بقای» رژیمشان در چهار سال گذشته بیسابقه بوده است.
طالبان در این مدت زیر بار هیچ فشار جهانی و منطقهای نرفته و برنامههای ایدئولوژیک و سختگیرانه خود را بیهیچ نگرانیای تطبیق کردند. اما اکنون به نظر میرسد وضعیت تغییر کرده است. همه سران طالبان از رضایت مردم، جلوگیری از ظلم و ستم و «خطر فاصله گرفتن مردم از نظام طالبان» سخن میگویند و ابراز نگرانی میکنند.
این سطح از نگرانی و احساس خطر از کجا ناشی میشود؟
سرنوشت احزاب جهادی
مقامهای طالبان میگویند که یکی از عوامل پیروزی آنها در برابر ایالات متحده و دولت پیشین یکپارچگی آنها بوده است. آنها برخلاف احزاب جهادی پس از سقوط حکومت داکتر نجیب وارد درگیریهای داخلی نشدهاند.
احزاب جهادی پس از سقوط داکتر نجیب برسر تقسیم قدرت جور نیامدند و در ماههای اول پیروزی خود درگیر شدند. جنگ داخلی دولت را از بین برد و زمینه ظهور طالبان را فراهم کرد. اما، طالبان پس از پیروزی بر حکومت برهانالدین ربانی، بدون اختلاف حکومت خود را شکل دادند و تا زمان سرنگونی به دست امریکا بدون درگیری درونگروهی حکومت کردند.
طالبان در برابر مقاومت داخلی و مداخله کشورهای قدرتمند همسایه آسیبپذیر اند. آنها احساس میکنند که تشدید اختلافهای داخلی این آسیبپذیری را بیشتر میسازد. برعلاوه، این گروه از نظر سیاسی یک گروه تمامیتخواه است، به همین علت رهبر آن بر اطاعت مطلق از اوامر خود تاکید دارد.
از دست رفتن حمایت منطقهای
طالبان با اینکه مدعی است حاکمیت کامل را به دست دارد، جلو تروریسم و کشت موادمخدر را گرفته است، اما نتوانسته حمایت و رضایت منطقه را به دست بیاورد. کشورهای منطقه، به جز روسیه، به روابط غیررسمی با اداره طالبان اکتفا کردهاند. نشست اخیر کشورهای منطقه در تهران نشان داد که آنها بیش از هر چیزی نگران تهدیدهای امنیتی و بیثباتی داخلی در افغانستان اند.
ایران با فشار آوردن به مخالفان طالبان قصد دارد که استحکام رژیم طالبان را از طریق مصالحه سیاسی بیشتر کند.
کشورهای منطقه ارزیابی مثبتی از عملکرد طالبان ندارند. هیچ کشور همسایه یا قدرت منطقهای بهطور جدی از حاکمیت و عملکرد طالبان دفاع نمیکند. نشستهای شورای امنیت مملو از انتقاد از کارنامه سیاسی، امنیتی و اجتماعی طالبان است.
در اوج تنش با پاکستان، ایران که نزدیکترین متحد طالبان به شمار میرفت، مخالفان این گروه را سازماندهی کرد و بر مذاکرات داخلی و تقسیم قدرت اصرار ورزید. ایران هشدار داد که اگر طالبان به مذاکره و تشکیل حکومت فراگیر ملی تن ندهند، بیثباتی و درگیری ایجاد خواهد شد.
پاکستان که طالبان نیروی نیابتی آن علیه دولت پیشین افغانستان بود، با موجی از خشونتهای گسترده در خیبرپختونخوا و بلوچستان رو به روست. تیتیپی، برادر ایدیولوژیک طالبان افغان، حملات خود به نیروهای امنیتی پاکستان را افزایش داده است.
عاصم افتخار احمد، سفیر پاکستان در سازمان ملل، در ۱۹ قوس در نشست شورای امنیت گفت که افغانستان به پناهگاه امن گروههای تروریستی و نیابتی تبدیل شده و بزرگترین تهدید علیه امنیت ملی پاکستان شده است. او گفت که امسال ۱۲۰۰ نفر در حملات این شبهنظامیان در پاکستان کشته شدهاند.
اکنون، اسلامآباد بهطور علنی از «تغییر رژیمی» سخن میگوید که روزگاری در پیروزی آن نقش داشت و حالا به مایه بیثباتی تبدیل شده و روابط خود را با هند، کابوس دایمی و استراتژیک پاکستان، گسترش میدهد. شبکههای تبلیغاتی پاکستان که سالها برای طالبان قلم میزدند، اکنون به پشتیبانی از جبهه مقاومت و جبهه آزادی، دو جریان نظامی مخالف طالبان، پرداختهاند.
روسیه و چین هر روز نگرانیشان درباره افغانستان افزایش مییابد. هر دو کشور از تهدید اویغورها، داعش، جنبشهای رادیکال آسیای مرکزی و سرازیر شدن تروریستان از سوریه به افغانستان نگراناند. این نگرانی پس از حملات برونمرزی از خاک افغانستان و کشتهشدن چند شهروند چینی در تاجیکستان تشدید شده است.
همه این کشورها از افراطگرایی روزافزون، انزوای جهانی طالبان، بیباوری طالبان به نظم جدید مبتنی بر قانون اساسی، عدم مشارکت اقوام و جریانهای سیاسی در نظام و دولتداری در خلأ ناراضیاند. آنها نظم جاری را شکننده میدانند و حاضر به سرمایهگذاری عمیق و درازمدت در افغانستانِ تحت کنترول طالبان نیستند.
در این میان، تنها هند با طالبان همراهی میکند، اما تجربه تاریخی نشان داده که هر جبههای که هند در آن ایستاده، نهایتاً شکست خورده است.
در این وضعیت، اگر اختلافهای داخلی تشدید شود، تفاهم منطقه برسر حمایت از طالبان و دوری جستن از مخالفان از میان خواهد رفت.
هبتالله یا امارت؟
سران طالبان عمق تهدید علیه بقای امارت خود را بهخوبی درک کردهاند. به همین دلیل، به ملاها و علمای دینی روی آورده و «دفاع در برابر تجاوز خارجی» را فرض عین و وظیفه عمومی اعلام کردهاند. آنها از روحانیون خواستهاند که مساجد بر ضرورت حفظ «نظام اسلامی» تبلیغ کنند.
این نگرانی در میان اطرافیان هبتالله، رهبر طالبان، بیشتر دیده میشود. ندا محمد ندیم، وزیر تحصیلات عالی طالبان که از نزدیکان هبتالله است، تنها در یک هفته سه بار درباره بقای اداره طالبان، بیعت و اطاعت از «امیر» سخن گفته است. همزمان، ملا محمد یعقوب، وزیر دفاع طالبان، گفته است مردم باید «شکرگزار» حکومت جاری باشند تا «خدا آن را از رویشان نگیرد». ملا برادر نیز از ملاها خواسته است که در منابر درباره بقای نظام اسلامی یا همان اداره طالبان تبلیغ کنند.
این نگرانیها دو بعد دارد: نخست، خطر از دست رفتن کامل حاکمیت طالبان، زیرا اوضاع منطقه و جهان به سود این گروه پیش نمیرود. بسیاری به این نتیجه رسیدهاند که نظم طالبانی «بمب ساعتی» است که در درازمدت پیامدهای فاجعهباری برای افغانستان، منطقه و جهان خواهد داشت.
دوم، خطر کنار زدن هبتالله از رهبری طالبان. برخی بر این باورند که هبتالله مانع اصلاحات و تغییرات در اداره طالبان است و در دوران رهبری او، هیچ تغییری در شیوه حکومتداری، سیاستهای سختگیرانه درباره حقوق زنان، آموزش دختران، خروج افغانستان از انزوای جهانی و به رسمیت شناخته شدن طالبان رخ نخواهد داد. از این رو، عزل هبتالله را گزینهای کمهزینهتر میدانند. به همین دلیل، اطرافیان او بیش از پیش بر «تجدید بیعت»، اطاعت و وفاداری تاکید میکنند.
نارضایتی سراج الدین حقانی بیارتباط با سیاستهای طالبان در قبال تحریک طالبان پاکستان نیست. تحریک طالبان پاکستان در سایه شبکه حقانی در شرق افغانستان فعالیت دارد. طالبان در هفتههای اخیر صدها عضو این گروه را بازداشت کردهاند. هنوز مشخص نیست که این افراد به پاکستان تحویل داده شدهاند یا نه، اما نفس بازداشت و تنگ کردن فضا بر متحدان پیشین سیاسی، قومی و نظامی، برای سراجالدین حقانی قابل قبول نیست.
همزمان، سراجالدین حقانی، به یک چهره بیصلاحیت و محدود به وزارت داخله تبدیل شده است. صدر ابراهیم، معاون وی تقریبا تمام امور وزارت را به دست دارد. او پیوسته به ولایات سفر میکند و در پی تثبیت جایگاه خود و هبتالله رهبر طالبان است.

در حالی که طالبان به روشهای مختلف پوشش سنتی مورد نظر خود را بر مردم افغانستان تحمیل میکند، یک دیپلومات اروپایی با پوشش کلاسیک مدرن و جذاب، در مناسبتهای مختلف در کابل حضور مییابد و به ولایتها سفر میکند.
ورونیکا بوسکوویچ پوهار، کاردار اتحادیه اروپا در افغانستان، بر کمکهای این نهاد به افغانستان نظارت دارد. او با مقامهای طالبان ملاقات میکند، از کسبوکارهای زنان دیدن میکند و به دیدن کودکان به مکاتب میرود و برخی از پروژههای اتحادیه اروپا را افتتاح میکند. در بسیاری از این مناسبتها، خانم پوهار با پوشش و آرایش متفاوتی ظاهر میشود. مثلا بسیاری اوقات با کلاه سیاه شاپو، کت سیاه چرمی یا پشمی، گردنبندی نقرهای آویزان بر سینه و کفشهای براق.
او یکی از فعالترین دیپلوماتهاست که در بیش از یک سال ماموریت خود در افغانستان، دهها پروژه را در حمایت از زنان، کودکان و جوامع آسیبپذیر در افغانستان راهاندازی کرده است.

خانم ورونیکا بوسکویچ پوهار عمدتا با پوشش ویژهای در سفرهای رسمی و گشایش پروژههای اتحادیه اروپا در مناطق مختلف افغانستان ظاهر شده است. او هرچند گاهی باتوجه به عرف دیپلوماتیک و احتمالا حساسیتهای طالبان، در برخی برنامهها چادر و حجاب عربی نیز، به تن کرده است. اما همواره کلاه شاپو سیاه به سر دارد و سایر پوششهای ویژه و نمادهای فرهنگ اروپایی خود را در سایه حاکمیت سختگیرانه طالبان حفظ کرده است. این دیپلومات زن در ماه اپریل ۲۰۲۴ به عنوان رئیس هیئت نمایندگی اتحادیه اروپا در افغانستان منصوب شد. او در سپتمبر همین سال به کرسی کاردار این اتحادیه در افغانستان تکیه زد.

این کاردار شیکپوش در این مدت دهها پروژه را در حمایت از افغانها به راه انداخته و به نیازمندان ناامید و بیپناه در این کشور، دست یاری داده است. ورونیکا بوسکویچ پوهار در این مدت با دهها مقام طالبان با پوشش ویژه خود دیدار و گفتوگو کرده است. در حالی که بسیاری از دیپلوماتهای خارجی و کارمندان سازمانهای بینالمللی در افغانستان به تبعیت از قوانین طالبان، ترجیح دادهاند لباسهایی را به تن کنند که تا حدودی مورد تایید این گروه باشد.
ورونیکا بوسکوویچ کیست؟
ورونیکا بوسکوویچ پوهار دیپلومات باسابقه اهل اسلوونی است که تحصیلات خود را در دانشگاه لیوبلیانا به پایان رسانده است. او بیش از ۲۰ سال تجربه کار در حوزههای مختلف از جمله حقوق بینالملل و همکاریهای توسعهای دارد و بهعنوان یک مدیر و رهبر استراتژیک شناخته میشود.
خانم پوهار در اپریل ۲۰۲۴ بهعنوان رئیس هیئت اتحادیه اروپا در افغانستان منصوب شد و از سپتامبر همان سال مسئولیت امور دیپلوماتیک این هیئت را بر عهده گرفت. پیش از آن، از جنوری ۲۰۲۱ نماینده اسلوونی در کمیته سیاسی و امنیتی بود.
او بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۰ در سمتهای مختلف دیپلوماتیک، از جمله وزیر مختار، معاون نماینده دائم در یونسکو، معاون رئیس مأموریت در فرانسه و موناکو و معاون رئیس مأموریت در مراکش فعالیت داشته است.
از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷، وی معاون مدیرکل امور چندجانبه، حقوق بینالملل و همکاریهای توسعهای در وزارت خارجه اسلوونی بود و همزمان در هیئت مدیره مرکز تعالی امور مالی در لیوبلیانا نیز عضویت داشت.
خانم بوسکوویچ پوهار بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ بهعنوان مسئول امور دیپلماتیک و معاون رئیس مأموریت فعالیت میکرد و عضو کمیته راهبری اصلاح بودجه آژانس انرژی هستهای نیز بوده است.
او پیش از آن، از ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰، بهعنوان مشاور حقوقی در دفتر نخستوزیر اسلوونی در امور اتحادیه اروپا کار میکرد.
ورونیکا بوسکوویچ پوهار مادر یک پسر و یک دختر است.
افغانستان اینترنشنال با ارسال پیامی به ورونیکا بوسکوویچ پوهار، خواستار نظر او درباره محدویدتهای طالبان بر پوشش زنان افغانستان شد، اما تاکنون پاسخی دریافت نکرده است.

طالبان و تغییر پوشش شهروندان
پوشش رسمی برای کارمندان در دوره جمهوریت، حکومت پیش از طالبان در افغانستان، یک امر ضروری بود. اکثر کارمندان دولتی مرد با لباسهای رسمی، مانند دریشی و نکتایی به ادارات حاضر میشدند. زنان نیز در آن زمان مجبور به رعایت حجاب اجباری نبودند. طبق قوانین افغانستان، زنان افغان تا پیش از به قدرت رسیدن طالبان از حق انتخاب پوشش برخوردار بودند. بسیاری از زنان تحصیلکرده و کارکنان نهادهای دولتی و سازمانهای بینالمللی با توجه به عرف اجتماعی-نه الزام قانونی، چادرهای کوچکی را به سر میکردند.
اما همزمان با فروپاشی جمهوریت و سلطه طالبان بر افغانستان، یکشبه پوشش زنان و مردان به شدت رنگ عوض کرد. مردان از ترس طالبان پیراهنتنبان و کلاههای ویژه مورد نظر طالبان را به تن کردند و زنان نیز چادرهای خود را پهنتر و پوشیدهتر کردند. اعمال محدودیتها و سختگیریهای طالبان بهطور روزافزونی سیمای همه شهروندان را عوض کرد. امروزه مردان معدودی خلاف میل طالبان ریش میتراشند و زنان اندکی از ترس بازداشت این گروه جرئت میکنند از پوشیدن حجاب اجباری و مورد نظر طالبان سر باز زنند.
طالبان در چهار سال سلطه بر افغانستان در شهرهای مختلف، به ویژه در کابل زنان و دختران را به دلیل رعایت نکردن حجاب اجباری موردنظر این گروه، بازداشت و شکنجه کرده است.
طالبان پوشیدن پیراهنتنبان را که گفته میشود پیشینه خیلی قدیمی در افغانستان ندارد، به کارمندان دولت، دانشآموزان، کارکنان سازمانهای غیردولتی و مردم عام تحمیل کرده است. طالبان دریشی و دیگر لباسهای رسمی را «غیرشرعی و غیراسلامی» میداند.
وزارت امر به معروف طالبان در آخرین مورد، در ۱۶ قوس چهار جوان را در منطقه جبرئیل هرات به دلیل سر باز زدن از پوشش مورد نظر خود و «تقلید فرهنگ بیگانه» بازداشت کرد.
این جوانان که خود را گروه «توماس شلبی» معرفی میکنند، به تقلید از کلیان مورفی، بازیگر نقش اول سریال بریتانیایی «پیکی بلایندرز»، با بالاپوش و کلاهپیکدار سیاه، کرتی، یخنقاق و نکتایی در شهر هرات گشتوگذار میکردند.
پیش از این، والی طالبان در هرات پوشیدن چادری را برای زنان در این ولایت اجباری کرد. هرات یکی از تنها شهرهای بود که زنان به جای چادری، از حجابهای عربی و ایرانی استفاده میکردند. طالبان در شهر و ولسوالیهای هرات ارائه خدمات دولتی به زنان بدون چادری را متوقف کرد.
ویدیوهای رسیده به افغانستان اینترنشنال نشان میداد که کارکنان مراکز صحی، معلمان مکاتب و دیگر کارکنان زن از رفتن به دفترهای خود بدون چادری منع شدند. ماموران امر به معروف طالبان بسیاری از آنها را لتوکوب کردند و ساعتها گروگان گرفتند تا از بیرون چادری بخواهند و با پوشیدن آن از اداره بیرون شوند.
برخورد دوگانه طالبان با زنان افغان و خارجی
طالبان همزمان با این که در چهار سال گذشته قوانین و فرمانهای دستوپاگیر و نقضکننده حقوق بشر و حقوق زنان را عملی کرده، با زنان خارجی، از جمله دیپلوماتها، گردشگران، کارمندان زن سازمانهای بینالمللی درباره پوشش، فعالیت و گشتوگذار در شهرها مدارا کرده است.
گزارشهای منتشر شده در سالهای پسین حاکی است که حتی پورناستارهای زن نیز، به عنوان گردشگر به افغانستان سفر کرده و از مناطق مختلف در شبکههای اجتماعی ویدیو منتشر کردهاند. مقامات و جنگجویان طالبان نهتنها فرمانهای سختگیرانه ملا هبتالله، رهبر خود را بر زنان خارجی تحمیل نکرده، که بربنیاد گزارشها امنیت آنها را تامین کرده و از آنها با آغوش باز پذیرایی کردهاند.
افغانستان اینترنشنال سال گذشته گزارشی نشر کرد که دیده میشد، جنگجویان طالبان شانه به شانه گردشگران زن چینی عکس گرفتهاند. این جنگجویان حتی سلاح خود را در اختیار گردشگران و پورناستارهای زن خارجی قرار داده و با سفرههای رنگین از آنها میزبانی کردهاند.
تناقض در تظاهر و عملکرد طالبان
طالبان در چهار سال سلطه بر افغانستان زنان افغان را تقریبا از تمامی عرصههای اجتماعی حذف کردهاست. حق آموزش، حق اشتغال، حق انتخاب، حضور در اجتماع و دهها حق اساسی و انسانی زنان افغان در این مدت از سوی طالبان نقض شده است.
قانون امر به معروف طالبان حتی صدای زنان را «عورت» دانسته و آنها را از سخن گفتن در حضور غیرمحارم منع کرده است. فوزیه کوفی، فعال حقوق زنان و وکیل مجلس در حکومت پیشین، پیشتر در یک نشست بینالمللی در مادرید گفت از میان ۲۶۰ فرمان و کارشیوه طالبان، دستکم ۱۶۱ مورد آن «ضد زن» بوده است.
این در حالی است که از مقامات بلندپایه تا جنگجویان طالبان در برخورد با زنان خارجی، حتی پورناستارها، از خود چهره متفاوتتری نشان دادهاند. گزارشهایی وجود دارد که نشان میدهد طالبان به برخی از خارجیهای فعال در شبکههای اجتماعی پول و امکانات فراهم کردهاند تا آنها از اداره این گروه تصویر قابلپذیرشی ارائه دهند.


طالبان دعوتنامه ایران برای نشست تهران را دریافت کرد، اما به این نشست نرفت. چنین تصمیمهایی پیشتر در نشستهای مشابه، از جمله دوحه و چند برنامه منطقهای توسط طالبان گرفته شده بود. این نوشته، ۸ دلیل احتمالی را برای عدم حضور طالبان در نشست تهران بررسی میکند.
نشست نمایندگان ویژه کشورهای همسایه افغانستان + روسیه، روز یکشنبه، ۲۳ قوس در تهران شروع شد. در این نشست، مقامهای سیاسی از ایران، پاکستان، چین، روسیه، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان حضور دارند. هدف اصلی این گردهمایی، بررسی اوضاع افغانستان، هماهنگی مواضع کشورها در قبال تحولات این کشور و از سرگیری گفتوگوهای منطقهای پس از دو سال وقفه عنوان شده است.
طالبان که دعوتنامهای را از این نشست دریافت کرده بود، شرکت در آن را رد کرد.
طالبان سابقه رد شرکت در نشستهایی با فورومهای اینچنینی را قبلا هم در کارنامه خود دارد. این گروه پیشتر نیز در موارد مشابه، از جمله نشست دوم سازمان ملل در دوحه، برخی نشستهای منطقهای به میزبانی تهران و همچنان اجلاس بینالمللی مرتبط با آموزش و حقوق زنان، با وجود دریافت دعوتنامه، شرکت نکرده است.
این رفتار طالبان نشان میدهد مقامات آنان زمانی حاضر به نشستن پشت میز میشوند که قواعد نشست، جایگاه نمایندگی و نوع خروجی آن را قابل مدیریت بدانند و احساس نکنند به موضوع بحث دیگران یا پذیرش تعهدات ناخواسته کشانده میشوند.
در ادامه، هشت دلیلی که به احتمال زیاد طالبان را به خودداری از شرکت در نشست تهران سوق داده، بررسی میشود:
۱. هراس از برچسب «نزدیکی به ایران»
طالبان در سال های اخیر کوشیده خود را از قالب یک بازیگر وابسته به محورهای منطقهای بیرون بکشد. برای این گروه، دیده شدن در مدار ایران، آن هم در مقطعی که به دنبال باز نگه داشتن کانالهای تماس با غرب است، هزینه سنگینی دارد. طالبان میداند که در ذهن بسیاری از پایتختهای غربی، هر تصویر تازه از نزدیکی به تهران، فاصله با واشنگتن و بروکسل را بیشتر میسازد.
۲. ایران و رابطه با مخالفان سیاسی طالبان
تهران طی سالهای گذشته تماس خود را با طیفی از چهرهها و جریانهای مخالف طالبان حفظ کرده است. این سیاست برای ایران یک ابزار نفوذ در افغانستان است، اما طالبان آن را زنگ خطر میداند. نشستن در میزی که میزبانش همزمان با مخالفان طالبان در تماس است، از نگاه طالبان یک ریسک غیرضروری است.
تشکیل جریانهایی مانند «همصدایی ملی» با رایزنیهای ایران، در کابل با بدبینی از سوی طالبان دنبال میشود. طالبان نگران است که نشستهای تهران، به تدریج به بستری برای همگرایی مخالفان و مشروعیت بخشی به ایدههای بدیل سیاسی تبدیل شود.
ایران در چهار سال گذشته، به طور علنی و مستمر بر تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان تاکید کرده است. این مطالبه، برای طالبان توصیه ناخوشایندی است. شرکت در نشستی که احتمال دارد این مفهوم در آن به مطالبه جمعی بدل شود، شنیدنش برای طالبان دشوار است. طالبان هیچگاه تن به حکومت فراگیر نداده و صرفا میگوید که سران سیاسی میتوانند به افغانستان برگردند و زیر بیرق امارت زندگی صلحآمیز داشته باشند.
۳. بیاعتنایی حساب شده به مخالفان سیاسی
طالبان طی چهار سال گذشته کوشیده مخالفان سیاسی خود را از جایگاه «طرف گفتوگو» پایین بیاورد و آنان را به عنوان بازیگرانی بیاثر معرفی کند. از نگاه طالبان، این جریانها نه جغرافیایی در افغانستان در اختیار دارند و نه در این مدت توانسته اند تهدید امنیتی جدی ایجاد کنند. به همین دلیل، طالبان احتمالا باور دارد که امتیازدهی یا حتی نشستن در اجلاسی که امکان برجسته شدن نام و مطالبات مخالفان در آن وجود دارد، به معنای دادن وزن سیاسی به آنان است.
۴. ترس از تبدیل شدن نشست به پروژه «اجماع منطقهای» علیه طالبان
مقامهای ایرانی از هدف نشست به عنوان کمک به «اجماع منطقهای» و یافتن راه حل یاد کردهاند. طالبان ممکن است این را به معنای هماهنگ شدن چند کشور روی یک زبان مشترک ببیند که در نهایت به مطالبههای مشخص از طالبان ختم میشود.
نشستهای منطقهای اغلب با زبان الزامآور درباره تروریزم و امنیت همراه است. طالبان نمیخواهد وارد چارچوبی شود که بعدها به ابزار سنجش، فشار یا مطالبه تازه علیه آن بدل شود. از نگاه طالبان، غیبت در برخی نشستها، بهتر از پذیرفتن چارچوبی است که میتواند به مطالبهها و فشارهای تازه علیه این گروه منجر شود.
۵. پرونده پاکستان و بی میلی به میانجیگری تهران
طالبان تصور میکند که در پرونده پاکستان، ترکیه و کموبیش قطر، بیطرفانهتر از سایر کشورها عمل میکنند. طالبان ترجیح میدهد این پرونده را یا دوجانبه حل کند یا در کانالهایی که کنترول رسانهای و سیاسی کمتری دارند، نه زیر سقف تهران.
ایران دوست نزدیک پاکستان است.
۶. خطر استفاده از مواردی ناخوشایند برای طالبان در متن پایان اجلاس
در نشست هایی از این دست، متن جمعبندی اغلب از پیش قابل پیشبینی است. حتی مخالفت طالبان هم میتوانند در قالب یک بیانیه رسمی ثبت شوند. طالبان به تجربه آموخته که گاهی غیبت، کم هزینهتر از حضور و مخالفت علنی است. در کنار آن طالبان روی جایگاه خود حساس است. اگر قرار باشد دیگران درباره افغانستان حرف بزنند و طالبان صرفا پاسخ دهد، این گروه احساس میکند به «موضوع بحث» تقلیل یافته، نه شریک تصمیم.
۷. سکوت اولیه تهران درباره دعوت طالبان
در کنار همه این عوامل، یک عامل دیگر را هم نمیتوان نادیده گرفت، این که در اطلاعرسانیهای اولیه ایران درباره نشست تهران، نامی از دعوت طالبان برده نشد و این موضوع بعدتر مطرح شد. طالبان ممکن است این سکوت را نشانهای از نامشخص بودن جایگاه خود در نشست دانسته باشد و نخواسته در فورمی شرکت کند که از آغاز، نقش و موقعیتش در آن روشن و تضمین شده به نظر نمیرسد.
۸. نگرانی از برجسته شدن پرونده داعش
در روایت رسمی ایران، یکی از نگرانیهای اصلی درباره افغانستان، فعالیت داعش و گروههای تروریستی است. طالبان نمیخواهد در نشستی شرکت کند که ممکن است کارنامه امنیتیاش در برابر داعش زیر سوال برود یا به موضوع اصلی بیانیههای پایانی تبدیل شود.
طالبان اصرار دارد که داعش در افغانستان حضور ندارد، روسیه، چین و ایران، حضور داعش در افغانستان را هم تایید میکنند هم آن را خطرناک میبینند.