طالبان دعوتنامه ایران برای نشست تهران را دریافت کرد، اما به این نشست نرفت. چنین تصمیمهایی پیشتر در نشستهای مشابه، از جمله دوحه و چند برنامه منطقهای توسط طالبان گرفته شده بود. این نوشته، ۸ دلیل احتمالی را برای عدم حضور طالبان در نشست تهران بررسی میکند.
نشست نمایندگان ویژه کشورهای همسایه افغانستان + روسیه، روز یکشنبه، ۲۳ قوس در تهران شروع شد. در این نشست، مقامهای سیاسی از ایران، پاکستان، چین، روسیه، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان حضور دارند. هدف اصلی این گردهمایی، بررسی اوضاع افغانستان، هماهنگی مواضع کشورها در قبال تحولات این کشور و از سرگیری گفتوگوهای منطقهای پس از دو سال وقفه عنوان شده است.
طالبان که دعوتنامهای را از این نشست دریافت کرده بود، شرکت در آن را رد کرد.
طالبان سابقه رد شرکت در نشستهایی با فورومهای اینچنینی را قبلا هم در کارنامه خود دارد. این گروه پیشتر نیز در موارد مشابه، از جمله نشست دوم سازمان ملل در دوحه، برخی نشستهای منطقهای به میزبانی تهران و همچنان اجلاس بینالمللی مرتبط با آموزش و حقوق زنان، با وجود دریافت دعوتنامه، شرکت نکرده است.
این رفتار طالبان نشان میدهد مقامات آنان زمانی حاضر به نشستن پشت میز میشوند که قواعد نشست، جایگاه نمایندگی و نوع خروجی آن را قابل مدیریت بدانند و احساس نکنند به موضوع بحث دیگران یا پذیرش تعهدات ناخواسته کشانده میشوند.
در ادامه، هشت دلیلی که به احتمال زیاد طالبان را به خودداری از شرکت در نشست تهران سوق داده، بررسی میشود:
۱. هراس از برچسب «نزدیکی به ایران»
طالبان در سال های اخیر کوشیده خود را از قالب یک بازیگر وابسته به محورهای منطقهای بیرون بکشد. برای این گروه، دیده شدن در مدار ایران، آن هم در مقطعی که به دنبال باز نگه داشتن کانالهای تماس با غرب است، هزینه سنگینی دارد. طالبان میداند که در ذهن بسیاری از پایتختهای غربی، هر تصویر تازه از نزدیکی به تهران، فاصله با واشنگتن و بروکسل را بیشتر میسازد.
۲.ایران و رابطه با مخالفان سیاسی طالبان
تهران طی سالهای گذشته تماس خود را با طیفی از چهرهها و جریانهای مخالف طالبان حفظ کرده است. این سیاست برای ایران یک ابزار نفوذ در افغانستان است، اما طالبان آن را زنگ خطر میداند. نشستن در میزی که میزبانش همزمان با مخالفان طالبان در تماس است، از نگاه طالبان یک ریسک غیرضروری است.
تشکیل جریانهایی مانند «همصدایی ملی» با رایزنیهای ایران، در کابل با بدبینی از سوی طالبان دنبال میشود. طالبان نگران است که نشستهای تهران، به تدریج به بستری برای همگرایی مخالفان و مشروعیت بخشی به ایدههای بدیل سیاسی تبدیل شود.
•
•
ایران در چهار سال گذشته، به طور علنی و مستمر بر تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان تاکید کرده است. این مطالبه، برای طالبان توصیه ناخوشایندی است. شرکت در نشستی که احتمال دارد این مفهوم در آن به مطالبه جمعی بدل شود، شنیدنش برای طالبان دشوار است. طالبان هیچگاه تن به حکومت فراگیر نداده و صرفا میگوید که سران سیاسی میتوانند به افغانستان برگردند و زیر بیرق امارت زندگی صلحآمیز داشته باشند.
۳. بیاعتنایی حساب شده به مخالفان سیاسی
طالبان طی چهار سال گذشته کوشیده مخالفان سیاسی خود را از جایگاه «طرف گفتوگو» پایین بیاورد و آنان را به عنوان بازیگرانی بیاثر معرفی کند. از نگاه طالبان، این جریانها نه جغرافیایی در افغانستان در اختیار دارند و نه در این مدت توانسته اند تهدید امنیتی جدی ایجاد کنند. به همین دلیل، طالبان احتمالا باور دارد که امتیازدهی یا حتی نشستن در اجلاسی که امکان برجسته شدن نام و مطالبات مخالفان در آن وجود دارد، به معنای دادن وزن سیاسی به آنان است.
۴. ترس از تبدیل شدن نشست به پروژه «اجماع منطقهای» علیه طالبان
مقامهای ایرانی از هدف نشست به عنوان کمک به «اجماع منطقهای» و یافتن راه حل یاد کردهاند. طالبان ممکن است این را به معنای هماهنگ شدن چند کشور روی یک زبان مشترک ببیند که در نهایت به مطالبههای مشخص از طالبان ختم میشود.
نشستهای منطقهای اغلب با زبان الزامآور درباره تروریزم و امنیت همراه است. طالبان نمیخواهد وارد چارچوبی شود که بعدها به ابزار سنجش، فشار یا مطالبه تازه علیه آن بدل شود. از نگاه طالبان، غیبت در برخی نشستها، بهتر از پذیرفتن چارچوبی است که میتواند به مطالبهها و فشارهای تازه علیه این گروه منجر شود.
۵.پرونده پاکستان و بی میلی به میانجیگری تهران
طالبان تصور میکند که در پرونده پاکستان، ترکیه و کموبیش قطر، بیطرفانهتر از سایر کشورها عمل میکنند. طالبان ترجیح میدهد این پرونده را یا دوجانبه حل کند یا در کانالهایی که کنترول رسانهای و سیاسی کمتری دارند، نه زیر سقف تهران.
ایران دوست نزدیک پاکستان است.
۶. خطر استفاده از مواردی ناخوشایند برای طالبان در متن پایان اجلاس
در نشست هایی از این دست، متن جمعبندی اغلب از پیش قابل پیشبینی است. حتی مخالفت طالبان هم میتوانند در قالب یک بیانیه رسمی ثبت شوند. طالبان به تجربه آموخته که گاهی غیبت، کم هزینهتر از حضور و مخالفت علنی است. در کنار آن طالبان روی جایگاه خود حساس است. اگر قرار باشد دیگران درباره افغانستان حرف بزنند و طالبان صرفا پاسخ دهد، این گروه احساس میکند به «موضوع بحث» تقلیل یافته، نه شریک تصمیم.
۷. سکوت اولیه تهران درباره دعوت طالبان
در کنار همه این عوامل، یک عامل دیگر را هم نمیتوان نادیده گرفت، این که در اطلاعرسانیهای اولیه ایران درباره نشست تهران، نامی از دعوت طالبان برده نشد و این موضوع بعدتر مطرح شد. طالبان ممکن است این سکوت را نشانهای از نامشخص بودن جایگاه خود در نشست دانسته باشد و نخواسته در فورمی شرکت کند که از آغاز، نقش و موقعیتش در آن روشن و تضمین شده به نظر نمیرسد.
۸. نگرانی از برجسته شدن پرونده داعش
در روایت رسمی ایران، یکی از نگرانیهای اصلی درباره افغانستان، فعالیت داعش و گروههای تروریستی است. طالبان نمیخواهد در نشستی شرکت کند که ممکن است کارنامه امنیتیاش در برابر داعش زیر سوال برود یا به موضوع اصلی بیانیههای پایانی تبدیل شود.
طالبان اصرار دارد که داعش در افغانستان حضور ندارد، روسیه، چین و ایران، حضور داعش در افغانستان را هم تایید میکنند هم آن را خطرناک میبینند.
در اگست ۲۰۰۷، یک چرخبال پاکستانی حدود ۲۷ زندانی را به دیره اسماعیلخان منتقل و سپس بهسوی وانه پرواز کرد. فردی بهنام خلیل حقانی نیز در میان زندانیان بود. خلیل حقانی پارسال در همین روز، در ساختمان وزارت مهاجرین و عودتکنندگان، توسط یک مهاجم انتحاری وابسته به داعش کشته شد.
با این حال، پس از گذشت یک سال، جنبههای مبهم این رویداد همچنان روشن نشده است.
ماه اگست ۲۰۰۷ برای خلیل حقانی سرنوشتساز بود. او در آن زمان در نتیجه یک گروگانگیری بزرگ و تبادل اسیران به مدد تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) آزاد شد و دوباره به میدان جنگ علیه جمهوری اسلامی افغانستان بازگشت.
پس از آنکه تلاشهای جرگه ۲۱ نفره قبیله محسود به رهبری معراجالدین محسود، عضو پیشین شورای ملی پاکستان، برای مذاکره درباره تبادل سربازان اسیر و زندانیان به نتیجه نرسید، بیتالله محسود، رهبر تحریک طالبان پاکستان، در واکنش به آزاد نشدن طالبان افغان و پاکستانی، سه سرباز اسیر را کشت و اجسادشان را در کنار جاده وانه–جندوله رها کرد. رهبر تیتیپی هشدار داد که: «اگر زندانیان را آزاد نکنید، هر روز چنین هدیهای برایتان خواهیم آورد.»
یکی از خواستههای مهم تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی)، آزادی خلیل حقانی و دیگر اعضای شبکه حقانی بود.
پس از کشتهشدن سربازان، دولت آمادگی خود را برای مذاکره اعلام کرد. گفتوگوهایی میان ارتش و طالبان به رهبری مولوی معاویه وزیرگی، مسئول امور اقتصادی طالبان، در منطقه «دیله» در وزیرستان جنوبی انجام شد. در نتیجه این توافق، ارتش تعدادی از بزرگان قومی وزیرستان، شامل خلیلالرحمان حقانی، ۴۳ عضو طالبان، نصیرالدین حقانی، امیرخان حقانی، دو برادر اخترمحمد عثمانی و مالیخان زدران را آزاد کرد.
دستگیری ۳۵۰ سرباز پاکستانی توسط ۲۰ جنگجوی طالبان در وزیرستان جنوبی و آزادی یک گروه بزرگ از اعضای شبکه حقانی در برابر رهایی این سربازان، تردیدهای مردم را تقویت کرد که این رویداد یک اقدام دوطرفه و از پیش برنامهریزیشده برای آزادسازی رهبران ارشد بازداشتشده شبکه حقانی بوده است.
در آن سالها خطر آن وجود داشت که خلیل حقانی و سایر اعضای شبکه حقانی توسط نیروهای امریکایی بازداشت و به بگرام یا گوانتانامو منتقل شوند.
خلیلالرحمان حقانی در سال ۲۰۰۳ میلادی توسط نیروهای پاکستانی بازداشت و زندانی شده بود.
او از مهمانخانههای شبکه حقانی در پاکستان، جبهههای جنگ علیه نیروهای افغان و امریکایی را در افغانستان رهبری میکرد. او رهبری «گروه پشاور» را با لقب «حاجی لالا» بر عهده داشت. خلیل حقانی از سالهای جهاد افغانستان علیه اتحاد جماهیر شوروی با نهادهای استخباراتی پاکستان و نیز با گروههای سیاسی-مذهبی و جنگجویان مسلح آن کشور روابط نزدیک و دیرینه داشت.
خلیلالرحمان حقانی، برادر جلالالدین حقانی ـ بنیانگذار شبکه حقانی ـ و کاکای سراجالدین حقانی، وزیر داخله طالبان، بود و در شمار چهرههای مهم این شبکه قرار داشت. این عضو سالخورده شبکه حقانی بیشتر وقت خود را در جرگهها، میانجیگریها و امور هماهنگی میان اقوام و قبایل میگذراند.
او همچنین نقشی تعیینکننده در گسترش نفوذ شبکه حقانی داشت.
در فبروری سال ۲۰۱۱، وزارت خزانهداری امریکا نام او را در فهرست تحریمهای خود قرار داد و برای دستگیریاش پنج میلیون دالر جایزه تعیین کرد.
در همان سال، در نهم فبروری، سازمان ملل متحد بر اساس بند دوم قطعنامه ۱۹۰۴ (۲۰۰۹)، خلیل حقانی را به داشتن ارتباط نزدیک با القاعده و اسامه بن لادن متهم کرد و او را در فهرست تحریمهای خود قرار داد. او متهم شد که در انتقال خانوادهها و اعضای القاعده و دیگر جنگجویان خارجی از ولایتهای شاهیکوت، پکتیا، پکتیکا و خوست به وزیرستان نقش تعیینکنندهای داشته است.
شبکه حقانی یکی از شاخههای اصلی طالبان در منطقه جنوب و شرق افغانستان و شمال غرب پاکستان است که از دهه ۱۹۸۰ تاکنون فعال بوده است. این شبکه به دلیل عملیاتهای نظامی پیچیده و همچنین استفاده گسترده از حملات انتحاری و بمبهای کنار جادهای در افغانستان شهرت دارد. در فبروری ۲۰۲۲ سراج حقانی، وزیر داخله طالبان در یک گردهمایی در شهر قندهار، گفت که تنها ۱۰۵۰ نفر از اعضای گروه او، یعنی شبکه حقانی طالبان در یک و نیم دهه گذشته حملات انتحاری انجام دادهاند. نهادهای حقوق بشری میگویند قربانی اصلی این حملات غیرنظامیان بودند.
جایگاه خلیل حقانی در ساختار طالبان
خلیلالرحمان حقانی در دومین دوره حکومت طالبان بهعنوان وزیر امور مهاجران و بازگشتکنندگان، یکی از وزرای بسیار فعال این گروه شناخته میشد. بزرگترین وظیفه این وزارت، کمک به عودت مهاجران افغان از کشورهای همسایه و جهان است. به گفته منابع طالبان، در زمان تصدی او، نزدیک به ۱.۵ میلیون مهاجر افغان از کشورهای همسایه اخراج شدند.
خلیل حقانی، علاوه بر عهدهداشتن سمت وزارت در کابینه طالبان، نقش کلیدی در گسترش نفوذ شبکه حقانی داشت. او بهعنوان «دست راست» سراجالدین حقانی شناخته میشد، زیرا روابط بسیار نزدیکی با سران قومی، ساختارهای قبیلهای و گروههای افراطی طالبان داشت. او با برگزاری جرگهها و میانجیگری در ولایتهای خوست، پکتیا و پکتیکا، فضایی برای حمایت از طالبان ایجاد کرد که برای تثبیت حکومت این گروه حیاتی بود. در دوره وزارت خود، او هیئتهای سران قومی را از ولایتهای جنوبی افغانستان به ولایتهای شمالی اعزام کرد تا روابط خود را گسترش دهد و خلای نفوذ مذهبی شبکه حقانی از طریق نفوذ قومی پر شود.
آشنایان خلیل حقانی میگویند او در سقوط ولایت خوست در زمان حکومت نجیبالله در دهه نود میلادی نقش داشت. او در آن زمان بهعنوان دست راست جلالالدین حقانی عمل میکرد. زمانی که شبکه حقانی در جنگها تانکهای زیادی بهدست آورد، تحت رهبری خلیل حقانی یک قطعه زرهی تشکیل داد.
گسترش نفوذ شبکه حقانی، حفظ ارتباط با رهبری مرکزی طالبان و ایجاد مشروعیت برای طالبان از طریق ساختارهای قومی، کارهایی بودند که خلیل حقانی در آنها بسیار فعال بود.
یک عضو مرکز مطالعات منطقهای تحت کنترول طالبان، که خواست نامش فاش نشود، به افغانستان اینترنشنال گفت که پس از سقوط رژیم نخست طالبان به رهبری ملا عمر، خلیل حقانی در وزیرستان شمالی برای حفظ و گسترش مراکز شبکه حقانی فعالیت میکرد. او فرایند انتقال و استقرار جنگجویان خارجی را مدیریت میکرد که برای القاعده و دیگر شبکههای دهشتافگن جهانی اهمیت حیاتی داشت.
او گفت: «در نخستین دوره حکومت طالبان، خلیل حقانی روابط بسیار نزدیکی با اسامه بن لادن، الحسامی و تعدادی دیگر از اعضای القاعده داشت و او یکی از افراد مورد اعتماد آنها بود.»
تأمین مسیرهای لجستیکی شبکه حقانی، فراهم کردن سلاح و تجهیزات و مدیریت منابع مالی، کارهایی بودند که خلیل حقانی در آنها نقش تعیینکننده داشت، زیرا تمرکز او عمدتاً بر مناطق شهری پاکستان بود و شبکه ارتباطات و فعالیتهای او گسترده بود.
عضو مرکز مطالعات منطقهای میافزاید: «روابط او با قبایل و قومها در پاکستان به دوران جهاد گذشته بازمیگردد. او در آژانس خیبر با قبایل سنی روابط نزدیکی داشت، و در عین حال با نهادهای پاکستانی نیز ارتباطات مستحکمی داشت. توافق خیبر، که برای پایان دادن به اختلافات مذهبی صورت گرفت، مکانهای استراتژیک برای شبکه حقانی را امن کرد و همه اینها نتیجه میانجیگری و نفوذ خلیل حقانی بود.»
توافق خیبر و اختلافات مذهبی
خلیل حقانی و ابراهیم حقانی در پیمان سال ۲۰۰۸ در خیبر پختونخوا، در ولسوالی کورمه، نقش تعیینکنندهای در حل اختلافات فرقهای داشتند. بر اساس این پیمان، اختلافات مذهبی در کورمه برای مدت کوتاهی پایان یافت و این فرصت را برای شبکه حقانی فراهم کرد تا در مناطق استراتژیک کورمه مستقر شود.
در توافق خیبر نقش ارتش پاکستان و ابراهیم و خلیل حقانی بسیار مهم بود. آنها در میان مردم نفوذ پیدا کردند. شیعیان و سنیها ۴۰ میلیون روپیه بهعنوان غرامت پرداخت کردند و برخی شروط و محدودیتهای دیگر نیز وضع شد.
حقانیها قبایل سنی را از جنگ بازداشتند و در مقابل، مسیر رفت و آمد و تأمین منابع از منطقه شیعیان به افغانستان را فراهم کردند.
در هفته اول دسامبر ۲۰۱۰، یک نشست سهروزه دیگر میان خلیل حقانی و شماری از فرماندهان تحریک طالبان پاکستان، رؤسای قبایل و مقامهای محلی پاکستان برگزار شد که خلیل حقانی در آن نقش تعیینکنندهای داشت.
بر اساس این نشست، رؤسای قبایل افریدی ساکن جمرود، سره کمر، تختهبک و غوندی به خلیل حقانی تعهد کردند که مسیرهای تدارکاتی را در برابر او بسته نکنند.
این نشست به شبکه حقانی و طالبان امکان داد تا از مدارس محلی به نفع خود شماری از جوانان را سازماندهی کنند و از سوی دیگر با اطمینان از مسیرهای موجود تدارکاتی بهره ببرند.
یکی دیگر از دستاوردهای نشست جمرود جذب اعضای جدید برای تحریک طالبان پاکستان بود؛ برخی از جوانان از مدارس افریدی، اورکزی و تیراه به صفوف تحریک طالبان پیوستند و با حمایت شبکه حقانی در افغانستان عملیات و حملاتی انجام دادند.
روابط با مقامهای جمهوریت
در اگست ۲۰۲۱، زمانی که طالبان وارد کابل شدند و نظام جمهوری در آستانه سقوط قرار داشت، خلیل حقانی یکی از نمایندگان طالبان بود که با مقامهای بلندپایه و رهبران سیاسی جمهوری اسلامی افغانستان بهطور مستقیم گفتوگو کرد. هدف تسهیل انتقال قدرت به طالبان بود.
در آن زمان خلیل حقانی در برخی جلسات ارگ حضور داشت و با شخصیتهای بانفوذ دیدار کرد. او همچنین به رؤسای جمهور پیشین، از جمله اشرف غنی و حامد کرزی و عبدالله عبدالله پیامهایی فرستاده بود.
او در آخرین مصاحبه خود گفته بود که عطا محمد نور، والی پیشین بلخ، به او قول داده بود که در صورت تصرف افغانستان توسط طالبان با او همکاری خواهد کرد. او همچنین از احمدشاه مسعود، رهبر ائتلاف ضد طالبان در دهه نود، با احترام یاد کرد و آمادگی خود را برای دیدار با احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی افغانستان نشان داد.
حقانی تلاش میکرد از شکلگیری و قدرتمند شدن مقاومت علیه طالبان جلوگیری کند.
با این حال، او منتقد برخی از سیاستهای هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان، بود و پیش از کشته شدنش در قندهار سیاستهای رهبر طالبان را نقد کرده بود. به همین دلیل، برخی تحلیلگران کشته شدن او را نتیجه اختلافات داخلی طالبان میدانند.
پس از تثبیت دوباره حکومت طالبان، کشتهشدن خلیل حقانی به دست داعش ضربه بزرگی به این گروه وارد کرد. طالبان حضور داعش در افغانستان را انکار میکند و مدعی است که این گروه را از بین برده است؛ کشتهشدن خلیل حقانی این ادعای طالبان را نادرست ثابت کرد.
با این حال، با گذشت یک سال از کشتهشدن حقانی، حکومت طالبان هنوز نتوانسته تحقیقات خود را درباره این حادثه شفاف کند و عوامل پشت پرده حمله را مشخص کند. ابهام اصلی در این رویداد، چگونگی ورود یک مهاجم انتحاری به ساختمان وزارت و از کار افتادن اسکنرها است. طالبان رسماً این حادثه را کار داعش دانسته و خود داعش نیز مسئولیت قتل او را پذیرفته است.
اردوگاه مخالفان طالبان در حال گذار از یاس مطلق به امید محتاطانه است؛ امیدی واقعی، اما هنوز شکننده و وابسته به تحولات منطقهای و جهانی.
در منطقه فضایی به وجود آمده که باعث امیدواری و تحرک کمپیشینه مخالفان طالبان شده است.
یکونیم سال پیش، کشورهای منطقه و قدرتهای جهانی نسبت به تعامل با طالبان در حدی خوشبین بودند که به ذبیحالله مجاهد، سخنگوی هبتالله آخندزاده اجازه دادند عملاً ترکیب مهمانان، دستور کار و حتی نتایج نشست سوم دوحه درباره افغانستان را دستکاری کند.
برای جلب رضایت طالبان، سازمان ملل اپوزیسیون افغانستان، زنان و نمایندگان جامعه مدنی را از میزهای اصلی نشست سوم دوحه حذف کرد؛ تصمیمی که بسیاری از نیروهای دموکراتیک را به حاشیه راند و آنها را در موقعیت یأس و بیاعتمادی قرار داد.
اما یکونیم سال بعد، فضای سیاسی بهطور نسبی تغییر کرده است. مخالفان طالبان اکنون از امیدهای تازه سخن میگویند و احساس میکنند ورق تا حدی به نفع آنها برگشته است.
در این مقاله به این موضوع میپردازیم که چه تحولاتی موجب افزایش امیدواری مخالفان طالبان شده، نیروهای دموکراتیک افغانستان تا چه اندازه میتوانند روی حمایت منطقهای و جهانی حساب کنند و آیا نشست منطقهای هفته آینده در تهران از مطالبات مطرحشده در بیانیه مخالفان طالبان حمایت خواهد کرد؟
حنیف اتمر، وزیر خارجه پیشین افغانستان، به افغانستاناینترنشنال گفت که میان سیاسیون افغان، کشورهای منطقه و جامعه جهانی یک اجماع روبهگسترش شکل گرفته: نگرانیها درباره وضعیت افغانستان «غیرقابل تحمل» شده و میتواند به «مصیبتی بزرگ» بینجامد. او تأکید میکند که اولویتدادن به یک روند سیاسی، حمایت جامعه جهانی از آن و تمکین طالبان به گفتوگوهای معنادار، ضروری است.
درخواست از طالبان برای تن دادن به گفتوگو با مخالفان برای تشکیل حکومت همهشمول گپ تازهای نیست. اما اتمر میگوید «یک نیروی محرک تازه» در میدان دیده میشود.
حنیف اتمر سه عامل را منبع اصلی امیدواری مخالفان طالبان میداند: ناکامیهای عملی طالبان در اداره کشور، افزایش نگرانی دولتهای منطقه و ضرورت پاسخگویی به خواستههای مشروع مردم افغانستان. او میگوید بههم پیوستن این سه عامل «یک نیروی محرکه جدید» ایجاد کرده است؛ نیرویی که میتواند زمینهساز یک روند سیاسی مؤثر شود، هرچند هنوز زمان دقیق این تغییر مشخص نیست.
یک مقام ارشد جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود نیز به افغانستاناینترنشنال گفت مهمترین نشانهٔ امیدواری آن است که «یک تحلیل مشترک از ناپایداری وضعیت» میان اپوزیسیون افغانستان و بخشهایی از جامعه جهانی شکل گرفته است. به گفته او، «فضای سیاسی در منطقه و جهان برای مخالفان طالبان بازتر شده و فهم عمیقتری میان جریانهای ضدطالبان در حال شکلگیری است.»
بازی ایران؛ مخالف براندازی، موافق راهحل سیاسی
بدون تشویق ایران کنار آمدن چهرههایی چون احمد مسعود و حنیف اتمر یا عطامحمد نور و معصوم استانکزی دشوار به نظر میرسید. این همصدایی همزمان با آمادهسازی نشست منطقهای هفته آینده صورت گرفت که نمایندگان ویژه ایران، پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، چین و روسیه در تهران گردهم خواهند آمد تا درباره افغانستان گفتوگو کنند.
پاکستان از قصد ایران برای برگزاری نشستی درباره افغانستان استقبال کرده است؛ اما وزارت خارجه طالبان اعلام کرد که نمایندهای به این نشست نخواهد فرستاد. مخالفان طالبان با امیدواری چشم به اقدامات بعدی تهران دوختهاند.
نشست منطقهای تهران قرار است یکشنبه ۲۳ قوس برگزار شود.
در آستانه این نشست، یک جلسه همصدایی میان سیاسیون افغانستان روز سهشنبه ۱۸ قوس برگزار شد که شرکتکنندگان خواستار آغاز مذاکرات صلح با پشتیبانی شورای امنیت سازمان ملل برای حل بحران افغانستان شد.
شرکتکنندگان از کشورهای منطقه نیز خواستند از روند سیاسی برای تشکیل حکومت فراگیر حمایت کنند.
تاکنون دستور کار نشست تهران علنی نشده است؛ سوال مهم این است که آیا نشست هفت کشور منطقه در تهران از این مطالبه حمایت خواهد کرد؟
یک روز پس از همصدایی سیاسیون افغانستان، امیرسعید ایروانی، نماینده ایران در نشست شورای امنیت سازمان ملل، مواضعی نزدیک به مطالبات این سه جریان اعلام کرد. در بیانیه مشترک تحت عنوان «همصدایی ملی احزاب و جریانهای سیاسی افغانستان» بر ایجاد «یک نظام مشروع» و حل بحران از طریق «مذاکرات همهشمول و فراگیر» تأکید شده است؛ خواستی که نماینده تهران نیز آنرا تکرار کرد.
نماینده ایران در نشست شورای امنیت هشدار داد که نبود یک دولت فراگیر در افغانستان به افزایش تنش و درگیریها منجر شده و تشکیل چنین حکومتی برای جلوگیری از بازگشت جنگ ضروری است. او با اشاره به مرز طولانی دو کشور و حضور میلیونها مهاجر افغان در ایران تأکید کرد که تحولات افغانستان تأثیری «مستقیم و فوری» بر جمهوری اسلامی دارد.
برخی از برگزارکنندگان نشست سیاسی مخالف طالبان پیش از صدور بیانیه به تهران سفر کرده و با مقامهای ایرانی دیدار کرده بودند.
باتور دوستم در هتلی در تهران قبل از نشست همصدایی سه جریان مخالف طالبان
برخلاف پاکستان، ایران -نه در الفاظ و نه در عمل- از براندازی طالبان حمایت نمیکند و خواستار گفتوگوهایی است که حضور گروههای دیگر سیاسی در ساختار قدرت را ممکن سازد. تهران در عین حال روابط خود با طالبان را ادامه میدهد و تشدید درگیریها در افغانستان را به نفع خود نمیداند.
در بیانیه مشترک سه جریان سیاسی افغانستان نیز نشانهای از تمایل به سرنگونی طالبان از طریق مبارزه مسلحانه دیده نمیشود و تأکید اصلی بر راهحل سیاسی است. به نظر میرسد ادبیات بیانیه مشترک مخالفان طالبان به گونهای تنظیم شده بود که زیاد «سفت و سخت» نباشد و دعوت به جنگ نکند، تا کشورهای منطقه بتوانند از آن حمایت کنند.
حنیف اتمر، وزیر خارجه پیشین افغانستان و عضو این ائتلاف، گفت حتی گروههایی که در مقاومت مسلحانه دخیلاند، «گفتوگو را ترجیح میدهند» و پذیرفتهاند که اولویت با مذاکرات بینالافغانی و راهحل سیاسی است. به گفته او، تمکین به روند سیاسی «راه مؤثر، مشروع و اخلاقی» برای هر حاکم است و نپذیرفتن آن میتواند پیامدهای بلندمدت داشته باشد.
در چهار سال گذشته، درخواست گفتوگو به شیوههای مختلف تکرار شده است؛ اما طالبان تاکنون پاسخ مثبت ندادهاند.
تهران با مشاهده نخستین نشانههای جدیتر شدن مخالفان طالبان، وارد عمل شده و تلاش دارد ابتکار عمل را در دست بگیرد و همزمان سیاسیون ضدطالبان و نمایندگان منطقه را گردهم آورد تا نفوذ خود را در آینده افغانستان از دست ندهد. به همین دلیل، پیش از میزبانی نشست منطقهای، از مخالفان طالبان خواسته شد یک «آدرس واحد» ایجاد کنند تا جامعه جهانی برای گفتوگو بتواند به آن مراجعه کند.
علاوه بر تشکیل یک حکومت فراگیر، رفع محدودیتها علیه دختران و زنان، ادامه کمکهای بشردوستانه با شفافیت، و تضمین حقوق اقلیتها و زنان از جمله خواستهای مشترک در بیانیه مخالفان طالبان و اظهارات نماینده ایران در شورای امنیت است.
موضعگیری پاکستان در نشست هفته آینده در تهران تأثیر قابل توجهی خواهد داشت. تغییر رویکرد اسلامآباد نسبت به طالبان یکی از مهمترین عوامل افزایش امیدواری اپوزیسیون افغانستان است. اگرچه یکونیم سال پیش حضور چهرههای ضدطالبان در دوحه برای پاکستان خوشایند نبود، اکنون مقامهای پاکستانی صراحتاً از «تغییر رژیم» سخن میگویند. درگیریهای مرزی دهها کشته و صدها زخمی داشته و تجارت میان دو کشور برای دو ماه متوقف شده است. دیپلوماتهای پاکستانی طالبان را ناکارآمد میدانند و بر وجود اپوزیسیون سیاسی و احتمال تغییر رژیم در شمال افغانستان تأکید دارند.
اسلامآباد، مخالفان طالبان را تجهیز خواهد کرد؟
فردوس کاوش، روزنامهنگار، میگوید تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) به هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان افغانستان، بیعت کرده و خود را ملزم به اطاعت ایدئولوژیک از او میداند. اسلامآباد معتقد است که اگر هبتالله بخواهد، میتواند با یک فتوا جنگ تیتیپی علیه ارتش پاکستان را متوقف کند؛ اما او به دلایل ایدئولوژیک از انجام این کار خودداری میکند.
به گفته کاوش، تجربه چهار سال گذشته نشان داده که نه «امتیاز» و نه «فشار» قادر بوده موضع طالبان در قبال تیتیپی را تغییر دهد. این وضعیت در پاکستان این برداشت را تقویت کرده که سیاست دیرینه «عمق استراتژیک» در افغانستان شکست خورده و تغییر رژیم در کابل ضروری است. در همین چارچوب، تماسهای پاکستان با چهرههای سیاسی تبعیدی افغانستان افزایش یافته است.
طالبان در واکنش به نگرانیهای پاکستان، روز چهارشنبه صدها روحانی را گردهم آورد و بیانیهای صادر کرد که در آن تأکید شده «هیچ افغان نباید برای جنگ به پاکستان برود». اسلامآباد اما این بیانیه را کافی نمیداند و خواهان تضمین کتبی شخص هبتالله است؛ درخواستی که مقامهای طالبان گفتهاند رهبر گروه نخواهد پذیرفت.
بیانیه ملاهای طالبان نه تنها مشکلات پاکستان را حل نکرد، بلکه تهدیدی نیز با خود داشت. در بخشی از آن آمده است که «جهاد» علیه حمله خارجی بر هر افغان «فرض عین» است.
اگر هبتالله در ماههای آینده تضمینی درباره مهار تیتیپی بدهد و حملات در خاک پاکستان کاهش یابد، اسلامآباد ممکن است از حمایت سیاسی مخالفان طالبان عقبنشینی کند. اما در غیر این صورت، احتمال افزایش تماسها و همکاریهای پاکستان با مخالفان طالبان بیشتر خواهد بود.
تماسها، انتظارها و احتیاطها
منابع افغانستان اینترنشنال میگویند تاکنون همکاری نظامی مستقیمی میان پاکستان و مخالفان طالبان صورت نگرفته، با این حال گفتوگوها و مذاکرات «بسیار محتاطانه» ادامه دارد.
جبهات نظامی مخالف طالبان با احتیاط با پاکستان تعامل میکنند و میخواهند اطمینان یابند که اسلامآباد در اراده خود برای تغییر رژیم طالبان جدی است و حمایت کافی از تحرکات نظامی خواهد داشت. تاکنون پاکستان هیچ حمایت لجستیکی یا نظامی عملی از جبهههای ضدطالبان ارائه نکرده است. یکی از منابع نظامی گفته: «اگر حمایتی وجود داشت، نتیجهاش را در سقوط ولسوالیها میدیدید.»
سازمان ملل میگوید جبهههای مخالف طالبان تاکنون «چالش قابل توجهی» بر حکومت این گروه ایجاد نکردهاند؛ شش جبهه نظامی در سه ماه گذشته مسئولیت ۴۱ حمله را بر عهده داشتهاند.
مخالفان مسلح طالبان انتظار دارند اسلامآباد از موضعگیری لفظی فراتر رود و حمایت لجستیکی برای تغییر رژیم فراهم کند، اما پاکستان تاکنون وارد این مرحله نشده است. مخالفان طالبان با احتیاط عمل میکنند تا به «ابزاری برای تبلیغات جنگی» اسلامآباد تبدیل نشوند.
اقدام عملی پاکستان تاکنون محدود به میزبانی نشست هفتم میزان در اسلامآباد با حضور برخی سیاستمداران مخالف طالبان بوده است؛ جبهههای نظامی در این نشست شرکت نکردهاند. نصیراحمد اندیشه، نماینده دایمی افغانستان در ژنو، میگوید «اِستبلشمنت پاکستان» اکنون به این نتیجه رسیده که باید با چهرههای غیرطالب کار کند؛ افرادی که گرایش ملیگرایی شدید ندارند.
با این حال، اگر پاکستان بتواند از نفوذ باقیمانده خود بر طالبان استفاده کرده و رفتار آنها را تغییر دهد، احتمالاً از برنامه براندازی کامل صرفنظر خواهد کرد.
فردوس کاوش، روزنامهنگار، میگوید از منظر نظری، تغییر رژیم در افغانستان و ایجاد یک حکومت فراگیر و نرمال، میتواند موضع تیتیپی را تضعیف کند. اما در عمل، این گزینه برای پاکستان قابل اجرا نیست.
او تأکید میکند که اسلامآباد بهتنهایی توانایی تغییر رژیم را ندارد و برای چنین اقدامی باید حمایت قدرتهای بزرگ و برخی کشورهای منطقه را جلب کند؛ حمایتی که فعلاً نشانهای از آن دیده نمیشود.
به گفته او، موضعگیری کشورهایی مثل امریکا، روسیه، چین و ایران نشان میدهد که آنان تمایل ندارند وارد پروژه تغییر رژیم شوند و تعامل رسمی و غیررسمی با طالبان را مطلوبتر میبینند.
تاجیکستان، اوزبیکستان، ترکمنستان، چین و روسیه
علاوه بر ایران که میزبان نشست منطقهای هفته آینده است و پاکستان که به شدت از طالبان ناراض است، نمایندگان تاجیکستان، اوزبیکستان، ترکمنستان، چین و روسیه نیز در نشست منطقهای هفته آینده در تهران شرکت خواهند کرد.
تاجیکستان نسبت به جبهه مقاومت ملی افغانستان به رهبری احمد مسعود حسننیت دارد و به طالبان به قدر کافی اعتماد ندارد. تاجیکستان برای مدتها میزبان رهبران سیاسی و مخالفان طالبان بوده و سفارت افغانستان در دوشنبه تحت کنترول مخالفان طالبان باقی مانده است. دوشنبه از مخالفان سیاسی و جبهات مقاومت پشتیبانی غیررسمی کرده، اما بهدلیل ملاحظات امنیتی و داخلی از حمایت مستقیم نظامی علیه طالبان خودداری میکند.
روسیه تنها کشوری است که طالبان را رسماً بهعنوان حکومت افغانستان بهرسمیت شناخته است. اما مسکو نیز از طالبان خواسته حکومتی فراگیر ایجاد کند. ولادیمیر پوتین، رئيسجمهور روسیه برای توجیه روابط نزدیک با میگوید میخواهد با طالبان ارتباط داشته باشد تا بر این گروه تأثیر بگذارد، اما تاکنون نشانه جدی دیده نشده که نشان بدهد مسکو از نفوذ خود بر طالبان برای ایجاد دولت همهشمول یا یک روند سیاسی فراگیر استفاده میکند. مسکو احتمالا در نشست منطقهای از ایده تعامل با طالبان و تشویق این گروه به ایجاد یک ساختار فراگیر و مبارزه با گروههای دهشتافگن حمایت خواهد کرد.
طالبان امیدوار بود بعد از روسیه کشورهای آسیای میانه مثل اوزبیکستان و ترکمنستان نیز این گروه را به رسمیت بشناسد. اما این کشورها بهدلایل امنیتی طالبان را به رسمیت نشناختند. نهادهای ملکی اوزبیکستان روابط گسترده با طالبان دارند اما این کشور درباره بند آب قوشتپه و مسایل امنیتی نگرانی دارد.
چین روابط عملگرایانه و اقتصادی با طالبان دارد و برای سرمایهگذاری در بخش معدن وارد افغانستان شده است. با این حال، حملات اخیر در مرز افغانستان و تاجیکستان که شماری از شهروندان چینی را کشته، نگرانی بیجینگ را درباره گروههای اویغور افزایش داده است. چین از طالبان خواسته است درباره کشتهشدن شهروندانش تحقیق کند. همچنین چین نگرانی پاکستان درباره حضور تیتیپی در خاک افغانستان را بهجا میداند.
غرب با انتقادهای بدون حمایت از اپوزیسیون به حاشیه رفته است
کشورهای غربی بهدلیل اولویتهای دیگر جهانی در افغانستان کم کم به حاشیه رفتهاند. این کشورها تمرکز خود را از تعامل مستقیم با طالبان به کمکهای بشردوستانه و کنترول مهاجرت معطوف کردند.
کشورهای غربی با وجود نارضایتی عمیق از شیوه حکومتداری طالبان و بیاعتمادی به این گروه، تاکنون ارتباط مؤثری با جبهههای نظامی مخالف طالبان برقرار نکردهاند و موضعگیریهایشان عمدتاً در قالب انتقادهای حقوق بشری باقی مانده است.
اخیرا اتحادیه اروپا در بروکسل نشستی با دو جبهه نظامی مخالف طالبان برگزار کرد، اما حمایت عملی از براندازی طالبان نکرده است.
اسحاق دار، وزیر خارجه پاکستان در آخرین سفر خود به اروپا به ۲۷ کشور اروپایی درباره درگیریها با طالبان توضیح داده و گفته است که به این گروه اعتماد نکنند. در پایان این سفر پاکستان و اتحادیه اروپا خواهان آغاز روند سیاسی [گفتوگو برای تشکیل یک حکومت جدید] در افغانستان شدند.
استرالیا نخستین کشوری بود که از اتحاد جریانهای سیاسی مخالف طالبان استقبال کرد و آن را گامی امیدوارکننده برای دستیابی به حاکمیت ملی، حکومتداری دموکراتیک و حمایت از حقوق بشر توصیف کرد.
در نشست شورای امنیت، نماینده ایالات متحده طالبان را «غیرقابل اعتماد» خواند و این گروه را مسئول وضعیت فقر، بیکاری و بحران انسانی کنونی دانست. نماینده فرانسه نیز از ایده «حکومت فراگیر در افغانستان» حمایت کرد و گفت تعامل با طالبان تنها زمانی امکانپذیر است که این گروه به تعهدات بینالمللی خود، بهویژه در حوزه حقوق زنان، عمل کند. نماینده بریتانیا با هشدار درباره وخامت حقوق بشر، خواستار شکلگیری موضعی واحد در سطح جهانی شد.
فضای سیاسی افغانستان پس از آخرین نشست دوحه در یکونیم سال گذشته، بهتدریج تغییر کرده و مخالفان طالبان اکنون با امیدهای تازه به صحنه سیاسی بازگشتهاند.
تقریباً همه کشورهای منطقه، از جمله ایران، پاکستان، تاجیکستان، اوزبیکستان، ترکمنستان، روسیه و چین، درباره نگرانیهای امنیتی ناشی از افغانستان و ضرورت تشکیل «حکومت همهشمول» اتفاق نظر دارند. اپوزیسیون طالبان به این کشورها پیشنهاد داده است که از طرح حل بحران افغانستان از طریق گفتوگوهای سیاسی و ایجاد یک حکومت فراگیر حمایت بیشتری نشان بدهند. هیچ یک از قدرتهای منطقه (به جز موضع لفظی و محدود پاکستان) از براندازی مستقیم طالبان حمایتی نشان ندادهاند، اکثر کشورهای منطقه در حال تعامل با طالباناند. کشورهای منطقه نگرانیهایی درباره حقوق زنان، اقلیتها و کنترول مهاجرت دارند اما هنوز هیچ فشار جدی بر طالبان برای بهبود وضعیت حقوق بشر نشان ندادهاند.
در مجموع، افغانستان در نقطهای قرار دارد که فرصتهای سیاسی برای مخالفان طالبان وجود دارد، اما تحقق این فرصتها به همکاری منطقهای، تمکین طالبان به گفتوگوهای معنادار و حمایت عملی جامعه جهانی بستگی دارد.
دهم دسامبر روز جهانی حقوق بشر است و شعار امسال سازمان ملل برای این روز «نیازهای اولیه ما» انتخاب شده است. بهرغم اینکه سازمان ملل بر برابری، عدالت و آزادی به عنوان ارزشهای حقوق بشر تاکید دارد، میلیونها نفر در افغانستان تحت تسلط طالبان همچنان از ابتداییترین حقوق خود محروماند.
روز حقوق بشر از سوی یونسکو به مناسبت تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در دهم دسامبر ۱۹۴۸ میلادی توسط مجمع عمومی سازمان ملل، نامگذاری شد و از آن زمان تاکنون هر سال تجلیل میشود.
سازمان ملل متحد امسال با راهاندازی کارزار «نیازهای اولیه ما» بر اهمیت ارزشهایی چون برابری، عدالت، آزادی و کرامت انسانی تاکید کرده و افزوده که این کارزار فضایی را برای افزایش آگاهی عمومی و اقدام جمعی در دفاع از حقوق بشر فراهم میکند.
نیازهای اولیه مورد تاکید این کارزار شامل حق دسترسی به غذا، آموزش، خدمات درمانی، امنیت، آزادی و کرامت انسانی است. بسیاری از شهروندان افغانستان به ویژه زنان اما در سایه حاکمیت طالبان از این حقوق بیبهرهاند.
طالبان در بیش از چهارسال سلطه بر افغانستان با اجرای فرمانهای سختگیرانه هبتالله آخندزاده، رهبر این گروه و توشیح قوانین دستوپاگیر، بسیاری از حقوق اساسی و بشری مردم را پایمال کرده است.
در حال حاضر بسیاری از حقوق شهروندی افغانها که سازمان ملل بر آنها تاکید دارد از سوی اداره طالبان نقض شده و نیازهای اولیه و انسانی افغانها نادیده گرفته میشود.
حق غذا و معیشت
براساس گزارش اوچا که در جوزای امسال منتشر شد، ۴۸ درصد مردم افغانستان زیر خط فقر زندگی میکنند و بیش از ۲۲ میلیون نفر به کمکهای بشردوستانه نیاز دارند. نهادهای وابسته به سازمان ملل برآورد کردهاند که در سال ۲۰۲۶ بیش از ۲۱ میلیون نفر محتاج کمکهای بشردوستانه خواهند بود.
این آمار نشان میدهد که مردم افغانستان از ابتداییترین حق خود که حق غذا و معیشت است، محروم ماندهاند و فقر گسترده به بحرانی فراگیر در زندگی مردمان این کشور تبدیل شده است.
حق حیات و امنیت
هرچند طالبان در بیش از چهار سال گذشته بارها مدعی بهبود وضعیت امنیتی در افغانستان شدهاند اما نهادهای معتبر حقوق بشری گزارشهای متعددی را از بازداشتهای خودسرانه، خشونتهای هدفمند، سرکوب اعتراضات مدنی، اجرای مجازاتهای بدنی و کوچهای اجباری مستند کردهاند.
یوناما در گزارش سه ماهه خود در ماه اسد امسال از موارد گسترده نقض حقوق بشر در افغانستان از جمله تشدید محدودیتها بر زنان، خطرات جدی برای بازگشتکنندگان، اجرای اعدامهای علنی و فشار فزاینده بر رسانهها و فعالان مدنی خبر داده بود.
جنبشهای اعتراضی زنان نیز به مناسبت روز حقوق بشر و تداوم نقض حقوق شهروندان در افغانستان واکنش نشان دادند. جنبش فانوس آزادی زنان افغانستان با اشاره به محدودیتهای اعمال شده از سوی طالبان تاکید کرده که جامعه جهانی باید با اعمال فشار این گروه را به کاهش سیاستهای سرکوبگرانه وادار کند.
حق آموزش
حق آموزش یکی از حقوق اساسی بشر است اما هماکنون دختران بالاتر از صنف ششم در افغانستان بیش از هزار و ۵۴۰ روز میشود که از رفتن به مکتب محروم شدهاند و دروازههای دانشگاهها نیز از هزار و ۸۴ روز به اینسو به روی زنان بسته مانده است.
در بیش از چهار سال گذشته جامعه جهانی، نهادهای حقوق بشری و جنبشهای اعتراضی زنان بارها خواستار لغو این ممنوعیتها شدند اما طالبان آموزش دختران را «مسئله داخلی» خوانده و از کشورها خواست در این زمینه مداخله نکنند.
جنبش شنبههای ارغوانی به مناسبت روز جهانی حقوق بشر در اعلامیهای خواستار بهرسمیت شناسی آپارتاید جنسیتی، اعمال تحریمهای بیشتر علیه طالبان، حمایت از حقوق زنان و دختران و خودداری از هرگونه تعامل با طالبان شد.
این جنبش نوشت: «طالبان با ارتکاب آپارتاید جنسیتی و آپارتاید زبانی علیه زبان فارسی/دری، اجرای کوچهای اجباری، ارتکاب جنایات جنگی، اعدامها و محاکم صحرایی، سرکوب آزادی بیان، بازداشت و آزار جنسی دهها فعال حقوق بشر و دیگر جنایات ضدبشری، افغانستان را گرفتار بحرانی عمیق و شکننده حقوق بشری کردهاند.»
حق آزادی عقیده
حق آزادی عقیده از دیگر حقوق و نیازهای اساسی بشر است که در سالهای طولانی از مردم افغانستان دریغ شده است و در دوره حاکمیت طالبان نیز گزارشها زیادی در این مورد منتشر شده است.
کمیسیون امور آزادی مذهبی امریکا در گزارش سنبله امسال اعلام کرد که آزادی مذهبی در افغانستان بهطور کامل از میان رفته و طالبان افرادی را که دارای باورها و دیدگاههای مذهبی متفاوت هستند، سرکوب میکند.
براساس این گزارش، همه شهروندان افغانستان بهویژه اقلیتهای مذهبی در معرض خطر جدی آزار و اذیت، مجازاتهای بدنی و بازداشتهای خودسرانه قرار دارند.
زنان بهعنوان یکی از آسیبپذیرترین گروههای اجتماعی، بیشترین فشار و سرکوب طالبان را متحمل شدهاند. سیاستهای رسمی طالبان عملا آنها را از تمامی عرصههای مشارکت عمومی، آموزشی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی حذف کرده است.
محدودیت شدید بر آزادی گشتوگذار و اعمال قیودات اجتماعی و فرهنگی، نمود آشکار تبعیض جنسیتی نهادینهشده و برنامهریزی شده علیه زنان است. زنان در افغانستان نمیتوانند بدون همراهی یک مرد خانواده یا «محرم» آزادانه تردد کنند و این محدودیت باعث شده بسیاری از زنان شغلهایی را که اجازه داشتند انجام دهند، ترک کنند یا از دست بدهند.
براساس گزارشها، محدودیت طالبان بر رفتوآمد زنان، همچنین مرگ مادران و نوزادان را افزایش داده است.
این نیازها تنها بخشی کوچک از گستره محرومیتهایی است که مردم افغانستان هر روز با آن روبهرو هستند. نیازهای اولیه از نان و آموزش گرفته تا آزادی و امنیت همچنان برای مردم افغانستان دستنیافتنی شده است. این چالشها همراه با ممنوعیت و فشارهای طالبان زندگی میلیونها افغان را تحت تاثیر قرار داده است.
بیانیه «همصدایی ملی» و گردهمآمدن چند چهره شناختهشده سیاسی، موجی از واکنشها را در پی داشته است؛ واکنشهایی که از تردید در دوام این چارچوب تا نگرانی درباره نقش تهران در آن دیده میشود و این پرسش را مطرح میکند که ائتلاف تازه چقدر شانس دارد چرخه ائتلافهای ناکام گذشته را بشکند.
پیشینه ائتلافهای ناپایدار در سیاست معاصر افغانستان
روز سهشنبه ۱۸ قوس، شماری از چهرههای سیاسی به گونه آنلاین بیانیه مشترکی صادر کردند و ائتلاف تازهای را زیر نام «همصدایی ملی» بنیان گذاشتند.
ائتلافهایی از این دست، در دو دهه گذشته از دل سیاست افغانستان بارها بیرون آمدند، سروصدا کردند و پیش از آنکه به یک بدیل پایدار تبدیل شوند، از هم پاشیدند. بسیاری از این ائتلافها در ظاهر «فراقومی»، «ملی» و «اصلاحطلب» معرفی شدند، اما در عمل بیشتر بر محور معامله میان رهبران شکل میگرفتند تا بر پایه برنامه و ساختار پایدار.
یکی از نمونههای مهم، «ائتلاف نجات افغانستان» در سال ۱۳۹۶ بود که در آن عطامحمد نور، محمد محقق و عبدالرشید دوستم با شعار مقابله با «انحصارگرایی» حکومت وحدت ملی و اصلاح نظام اعلام حضور کردند. این چارچوب در خارج از کشور و با تمرکز بر مخالفت با تیم اشرف غنی شکل گرفت، اما خیلی زود زیر فشار اختلافات داخلی و بدهبستانهای دوجانبه با ارگ از حرکت افتاد و به یک نیروی برنامهمحور تبدیل نشد.
چند سال بعد، در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۸، «تیم صلح و اعتدال» به رهبری محمد حنیف اتمر و با معاونت محمد یونس قانونی و محمد محقق وارد صحنه شد. تیمی که قرار بود نماینده یک ائتلاف گسترده از جهادیها و تکنوکراتها باشد و شعار «نظام مشورتی» و اصلاح ساختار قدرت را مطرح میکرد. اما این ائتلاف نیز پیش از رسیدن به روز انتخابات فروپاشید. از این دست ائتلافها در زمان جمهوریت و در دل دموکراسی، چندین مورد تولد شد اما زود فروپاشید.
ائتلافهای فروپاشیده بعد از جمهوریت
پس از سقوط جمهوریت و بازگشت طالبان، موج تازهای از ائتلافها شکل گرفت. ائتلافهایی که هرکدام با اعلامیهها و نشستهای پرسر و صدا آغاز شدند، اما بخش عمدهشان از مرحله حرف و بیانیه فراتر نرفتند.
یکی از این مجموعهها «شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان» بود که خیلی زود پس از سقوط جمهوریت اعلام موجودیت کرد و منشوری مفصل منتشر ساخت. در کنار آن، «حرکت ملی صلح و عدالت» با حضور شماری از چهرههای سیاسی شکل گرفت و راه حل را در بازگشت طالبان به توافق دوحه و برگزاری انتخابات میدید و عملاً گزینه نظامی را کنار گذاشت. تازهترین نمونه نیز «مجمع ملی برای نجات افغانستان» بود که در ثور ۱۴۰۳ با حضور نمایندگان بیش از سی جریان سیاسی به عنوان یک چتر بزرگ ضد طالبان اعلام شد.
با وجود این، کارنامه سه و چهارساله جریانهای ضد طالبان نشان میدهد که بسیاری از این ائتلافها نتوانستند از سطح اعلامیه و نشستهای آنلاین عبور کنند.
برخی تحلیلها این جریانها را «حرکتهای مرده» توصیف میکنند. حرکتهایی که استراتژی اصلیشان «منتظر ماندن» است. منتظر اینکه نیرویی بیرونی طالبان را به مذاکره وادار کند تا آنها بتوانند در زمان مناسب سهم سیاسی خود را طلب کنند، بدون آنکه در مهار طالبان نقش عملی داشته باشند.
حتا مجمع ملی برای نجات افغانستان، که قرار بود چتر مشترک سیودو جریان باشد، خیلی زود با جدا شدن مهمترین بازیگران روبهرو شد. جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود و جمعیت اسلامی به رهبری صلاحالدین ربانی اعلام کردند که خود را در تصمیمهای این مجمع شریک نمیدانند و «ملاحظات جدی سیاسی و تخنیکی»شان در ساختار و مدیریت آن رعایت نشده است.
چرا ائتلافهای چهرههای سیاسی افغانستان دوام نمیآورند؟
اکنون بهروشنی میدانیم که ساختار قدرت پسابن در افغانستان بر نوعی «سهمیهبندی» غیررسمی قومی و شبکهای بنا شده بود. چنین روشی رقابت را از محور برنامه سیاسی به محور «سهم پشتونها، تاجیکها، ازبیکها، هزارهها و سایر اقوام» منتقل کرده است. اگر تجربه ائتلافهای ناکام چند دهه اخیر را کنار هم بگذاریم، چند دلیل مشترک تقریباً در همه آنها دیده میشود.
نخستین دلیل، «رهبرمحوری» است. در اغلب ائتلافها چهرههای سیاسی در مرکز توجه قرار میگیرند، نه برنامه و ساختار. رهبرمحوری ائتلاف را به یک معامله موقت میان چند بازیگر تبدیل میکند. معاملهای که با کوچکترین تغییر در توازن قدرت یا فشار بیرونی فرو میپاشد.
در واقع، ائتلاف، در فرهنگ سیاسی افغانستان، نام دیگری برای توافق های موقت میان چند رهبر قدرتمند است و تا وقتی دوام دارد که هزینه و فایده آن برای هر رهبر قابل توجیه باشد.
دلیل دوم، ناسازگاری منافع کوتاهمدت است. در سطح شعار، همه از «نظام مشروع» و «حکومت مبتنی بر رای مردم» سخن میگویند. به گونه مثال، در شرایط کنونی، چهرههایی که هنوز نه برنامهای برای شکست دادن طالبان دارند و نه هم وجبی جغرافیا برای حضور در افغانستان، اما اساس اختلافشان بر سر نوع نظام، تقسیم سمتها و شکل مشارکت است.
وابستگی به حامیان خارجی، دلیل سوم است. تقریباً همه ائتلافهای مهم دو دهه اخیر در جغرافیا و زیر سایه حمایتهایی شکل گرفتهاند که بیرون از افغانستان قرار داشته است.
این وابستگی، دو پیامد دارد، نخست، دستورکارهای بیرونی را به درون ائتلاف وارد میکند و دوم، به طالبان و دیگر رقیبان امکان میدهد این ائتلافها را بهعنوان «پروژه خارجی» بیاعتبار سازند.
حتا در همین آخرین مورد و در شکلدهی ائتلاف همصدایی ملی نیز گفته میشود که تهران ابتدا تلاش کرده مخالفان طالبان را گرد یک چارچوب مشترک جمع کند و سپس طالبان را زیر فشار قرار دهد تا با همین چارچوب وارد مذاکره شوند.
همزمان گفته میشود ایران نگران است پاکستان با تکیه بر بخشی از اپوزیسیون افغانستان طالبان را تضعیف کند و فروپاشی احتمالی رژیم طالبان را به دلیل پیامدهای امنیتی آن به سود خود نمیداند. در چنین فضایی، ائتلافهای سیاسی زیر فشار چندین بازیگر خارجی قرار میگیرند. فشاری که گاهی آنها را به سوی سازشهای شتابزده میبرد و گاهی به مواضعی که در داخل افغانستان پشتوانهای ندارد.
حاصل هر دو وضعیت بدون تردید شکنندگی ائتلاف است.
دلیل چهارم، استراتژی «منتظر ماندن» است. در سه سال گذشته بخش بزرگی از جریانهای اپوزیسیون فعالیت خود را به اعلامیه، نشستهای آنلاین و لابیگری محدود کردهاند و حتی در واکنش به رویدادهای مهم کشور حضور منظم ندارند.
ائتلاف جدید چقدر دوام میآورد؟
نخستین پرسش این است که آیا ساختار ائتلاف جدید با ائتلافهای پیشین تفاوتی دارد؟
در ظاهر، پاسخ منفی است. همان چهرهها، همان شبکههای حزبی و همان جغرافیای بیرون از کشور بار دیگر محور اصلی را شکل میدهند.
پرسش دوم این است که آیا این ائتلاف واقعاً نماینده همه اپوزیسیون است. پاسخ روشن است که نه.
چهرههایی مانند یاسین ضیا، امرالله صالح، رحمتالله نبیل، صلاحالدین ربانی و نزدیکان اشرف غنی در این ساختار حضور ندارند یا آشکارا از آن فاصله گرفتهاند. جریانهای جوانتر، شبکههای مدنی زنان و برخی حرکتهای نوظهور نیز خود را در این تصویر نمیبینند. تا زمانی که این ائتلاف نتواند با طیفهای گستردهتری از جامعه سیاسی ارتباط واقعی برقرار کند، بیشتر شبیه یک «باشگاه رهبران» خواهد ماند تا یک جبهه فراگیر ملی.
آیا این ائتلاف میتواند طالبان را به روند سیاسی بکشاند؟
رفتار چهار سال گذشته طالبان نشان داده که این گروه از هر طرحی که به تقسیم قدرت و تغییر در ساختار امارتشان منجر شود، واهمه دارد. رفتار طالبان در مذاکرات ناکام طالبان با امریکا، قطر و دیگر بازیگران نشان میدهد که رهبران این گروه در پذیرش هر نوع تغییر ساختاری، بسیار محتاط و سختگیر اند. این سختگیری بتردید منجر به تداوم استفاده از ابزار خشونت میشود و بیتردید نه طالبان را میتواند به پای میز مذاکره بکشاند و نه همه چرخه حملات کنده و گریخته جبهههای نظامی ضد طالبان را میتواند متوقف کند.
ایران و دیگر کشورهایی که تلاش میکنند طالبان را پای میز مذاکره بکشانند تجربه مذاکره با طالبان را ندارند. طالبان در مذاکره و دیپلوماسی چه با امریکا و چه اخیرا با پاکستان و چه در گذشته با حکومت جمهوری همیشه زیرکانه عمل کرده است. بزرگترین استراتژی طالبان در مذاکرات، خرید زمان و به درازا کشیدن مذاکرات است که نه شکست تلقی میشود و نه هم نتیجهای درپی دارد.
به این ترتیب، ائتلاف همصدایی ملی در بهترین حالت میتواند فشار نمادین و سیاسی محدودی بر طالبان وارد کند، اما تا وقتی ساختار درونی آن رهبرمحور، وابسته به حامیان خارجی و جدا از میدان داخل افغانستان بماند، شانس چندانی برای کشاندن طالبان به یک روند واقعی تقسیم قدرت و تغییر ساختاری نخواهد داشت و به احتمال قوی محکوم به شکست خواهد بود.
چهار سال پس از قدرتگیری طالبان، روابط دو «شریک استراتژیک پیشین»، به تنش بدل شده است؛ یا به روایتی دو رفیق پیشین، اکنون دشمن هم شدهاند. در چنین فضایی، این پرسش مطرح شده که آیا پاکستانی که در تغییر چند رژیم در افغانستان بینقش نبود، اکنون نیز توان برکناری رژیم طالبان را دارد؟
پاکستان از زمان جنگ افغانستان و شوروی، یکی از مهمترین بازیگران بیرونی در افغانستان بوده است. از میزبانی مهاجران و گروههای جهادی، تا حمایت از طالبان در دهه نود میلادی و بعدتر.
اسلامآباد همواره تلاش کرده است در کابل حکومتی حاکم باشد که دستکم خصومتی با آن کشور نداشته باشد و یا در رقابت با هند، کنار دهلینو نایستد.
اما امروز صحنه سیاسی افغانستان متفاوت از گذشته شده است. طالبان دیگر جنبشی حاشیهای نیست، بلکه قدرت حاکم در کابل است و افغانستان با وجود فقر و شکنندگی، در متن رقابتهای منطقهای و مسیرهای ترانزیتی قرار گرفته است.
بسیاری از کشورها، از چین و ایران تا قطر و روسیه، بیواسطه با طالبان کار میکنند. در داخل پاکستان نیز بحران اقتصادی، ناامنی و کشمکشهای سیاسی، ظرفیت این کشور را برای پیشبرد پروژههای پرهزینه در بیرون کاهش داده است. همین مجموعه واقعیتها نشان میدهد که پاسخ به پرسش توانایی پاکستان در تغییر رژیم افغانستان، دیگر مانند گذشته روشن و یکسویه نیست.
ابزارهای پاکستان در برابر طالبان
۱. مرز، اقتصاد و مهاجرین
یکی از اصلیترین اهرمهای پاکستان، جغرافیا و اقتصاد است. افغانستان محاط به خشکی است و بخش بزرگی از تجارت و ترانزیت این کشور به مسیرهایی وابسته است که از خاک پاکستان میگذرد. گذرگاههایی مانند تورخم و چمن و بنادر جنوبی. هر بار که اسلامآباد مرز را میبندد، بر ترانزیت سخت میگیرد یا رفتوآمد بار و مسافر را محدود میکند، فشار مستقیم به اقتصاد افغانستان و زندگی مردم دو سوی مرز وارد میشود.
در کنار مرز، موضوع مهاجران افغان در پاکستان نیز به اهرم فشار تبدیل شده است. اخراج گروهی مهاجران یا تهدید به این کار، برای طالبان هزینه اجتماعی و انسانی بزرگی دارد. زیرا طالبان از یکسو توان جذب ناگهانی آنها را ندارد و از سوی دیگر، افکار عمومی افغانستان نسبت به رفتار با مهاجران حساس است.
۲. نیروهای مخالف طالبان
ابزار دیگر، شبکه بازیگران سیاسی و نظامی افغان است که بیرون از طالبان قرار دارند. بخشی از نیروهای مخالف مسلح طالبان در شمال و شمالشرق، و نیز سیاستمداران افغان در خارج از کشور، بالقوه میتوانند به کارت فشار علیه طالبان بدل شوند. پاکستان در گذشته نشان داده است که از گروههای نیابتی برای پیشبرد اهداف منطقهای استفاده میکند و وسوسه تکیه بر مخالفان طالبان هم برای بخشی از نخبگان امنیتی این کشور قابل تصور است.
هرچند تا امروز این مخالفتها هنوز به نیروی جایگزین منسجم و سراسری تبدیل نشده است.
۳. شکاف درونی طالبان
در کنار نیروهای مخالف، شکافهای درونی طالبان نیز از منظر برخی سیاستگذاران پاکستانی به عنوان یک «فرصت» دیده میشود. اختلاف میان حلقه رهبری در قندهار، شبکه حقانی که در پی آن هر مداخله بیرونی میتواند تلاش کند روی این شکافها سرمایهگذاری کند، برخی چهرهها را تقویت و برخی دیگر را تضعیف کند، یا دستکم تصمیمگیری درونی طالبان را پرهزینهتر بسازد.
نام داعش خراسان نیز گاهی در فهرست ابزارهای احتمالی مطرح میشود، اما در واقع، این گروه بیش از آنکه دارایی پاکستان باشد، تهدید مشترک است.
داعش خراسان علیه طالبان، علیه نیروهای پاکستانی و علیه اهداف غیرنظامی در منطقه حمله کرده و کنترولپذیر نیست. از همین رو، بهجای آنکه یک اهرم حسابشده باشد، بیشتر بخشی از محیط ناامن مشترکی است که هم کابل و هم اسلامآباد را تحت فشار قرار میدهد.
۴. ابزار خارجی
در سطح بیرونی، پاکستان شبکهای از روابط منطقهای و جهانی دارد. از همکاری امنیتی با غرب تا پیوندهای راهبردی با چین و کشورهای خلیج.
اسلامآباد میتواند در پشت درهای بسته، طالبان را به عنوان «بازیگر مشکلآفرین» تصویر کند، برای محدودسازی این گروه لابی کند یا از دیگر کشورها بخواهد تعامل خود با کابل را به گرفتن امتیازهای مشخص مشروط کنند. با این حال، چون بسیاری از این کشورها کانالهای مستقیم خود را با طالبان دارند، پاکستان دیگر تنها واسطه این پرونده نیست.
ابزارهای طالبان در برابر پاکستان
۱. قوه قهریه
در سوی دیگر، طالبان هم دست خالی نیست. مهمترین سرمایه این گروه، انحصار قدرت در داخل افغانستان است. طالبان ارتش و پولیس پیشین را منحل کرده، دستگاه امنیتی و استخباراتی خود را گسترده ساخته و هرگونه ساختار موازی قدرت را در بیشتر شهرها و مناطق عمده برچیده است. این انحصار به طالبان اجازه میدهد هر حرکتی را که بوی شورش یا بسیج گسترده بدهد، در نطفه سرکوب کند.
۲. گروههای جهادی همفکر
طالبان همچنین بر جغرافیا و شبکه گروههای مسلحی تکیه میکند که در خاک افغانستان فعالاند. گزارشهای مختلف نشان میدهد که برخی گروههای جهادی منطقهای، از جمله به گفته پاکستان، تحریک طالبان پاکستان، در قلمرو افغانستان حضور دارند و اسلامآباد طالبان را متهم میکند که در مهار کامل آنها جدی عمل نکرده است. همین وضعیت برای کابل به یک کارت فشار در برابر پاکستان تبدیل شده است؛ هرچند طالبان در سطح رسمی میگوید اجازه نمیدهد خاک افغانستان علیه هیچ کشوری استفاده شود.
۳. جایگزینی وابستگی اقتصادی به پاکستان
از نظر اقتصادی، طالبان تلاش میکند وابستگی کامل به مسیرهای پاکستان را کاهش دهد. با گسترش تجارت از مسیر ایران، کشورهای آسیای میانه و استفاده از راههای جایگزین ترانزیتی. این روند آهسته است و هنوز افغانستان را از نیاز به بندرهای پاکستان بینیاز نکرده، اما در بلندمدت میتواند بخشی از قدرت فشار اسلامآباد را کم کند.
۴. ایجاد انگیزه دفاع از سرزمین
افزون بر اینها، طالبان از یک گفتمان سیاسی استفاده میکند که محور آن «استقلال» و «مقاومت در برابر مداخله خارجی» است. این گفتمان، هر اقدام آشکار پاکستان برای دخالت در سیاست افغانستان را به برگ تبلیغاتی برای طالبان تبدیل میکند و میتواند بخشی از افکار عمومی را، حتا در میان منتقدان داخلی نسبت به مداخله بیرونی حساستر سازد.
دستکم اتفاقات سه ماه گذشته این مورد را ثابت ساخته، از نماینده جمهوریت در سازمان ملل که پیهم مداخله پاکستان را محکوم و خواستار توقف آن شده تا چهرههای سیاسی مخالف طالبان در حکومت گذشته که در درگیریهای اخیر همزمان با نقد عملکرد طالبان، تحت عنوان پاسبانی از منافع ملی و حاکمیت ارضی، در مقابل پاکستان ایستادند و بیانیه دادند.
در نهایت، آیا پاکستان توان تغییر دارد؟
با در نظر گرفتن مجموع این عوامل، میتوان به پاسخی برای پرسش نزدیکتر شد. اگر منظور از «تغییر رژیم» این باشد که پاکستان به تنهایی طالبان را سرنگون کند و یک نظم سیاسی تازه را در کابل طراحی و تحمیل کند، در شرایط کنونی منتفی به نظر میرسد. اما اسلامآباد ابزارهای جدی فشار در اختیار دارد و میتواند هزینه حکمرانی طالبان را بالا ببرد، رفتار این گروه را در برخی پروندهها تغییر دهد، از مخالفان استفاده ابزاری کند و در فضای دیپلوماتیک علیه این حاکمیت کار کند.
با این حال، نه وضعیت داخلی پاکستان، نه موازنه منطقهای و نه ساختار قدرت در افغانستان به این کشور اجازه نمیدهد مانند دهه نود، مهندس یک تغییر حکومت یکجانبه و کنترولشده باشد. آینده طالبان و نظام سیاسی افغانستان، اگر قرار باشد دگرگون شود، بیشتر از آنکه محصول اراده یک بازیگر منفرد باشد، در تقاطع چند نیرو شکل میگیرد: فشار و مقاومت جامعه افغانستان، بحرانهای اقتصادی، رفتار خود طالبان و محاسبه قدرتهای منطقهای و جهانی.