طالبان در افغانستان؛ شش ماه حکومت بدون مشروعیت

در تاریخ جوامع مدرن و دارای نظم دولت-ملت به ندرت میتوان جامعهای را پیدا کرد که زیر سایه حکومتی زندگی کند که نه در داخل دارای مشروعیت باشد و نه در بیرون.
روزنامهنگار

در تاریخ جوامع مدرن و دارای نظم دولت-ملت به ندرت میتوان جامعهای را پیدا کرد که زیر سایه حکومتی زندگی کند که نه در داخل دارای مشروعیت باشد و نه در بیرون.
در ادبیات علوم اجتماعی متفکرانی همچون هانا آرنت و جورجیو آگامبن از «مردمان بدون دولت» (stateless people) حرفزدهاند. منظور آنها البته مهاجرانی اند که از کشورها و سرزمینهای مادریشان راندهشده وهنوز تابعیت کشور دیگری را بدست نیاورده و در قالب نظامشهروندی جدیدی پذیرفته نشده اند. این گروه به خاطر این که هنوز در نقط صفر شهروندی زندگی میکنند مردمانی فاقد دولت توصیف شدهاند.
اکنون اما در افغانستان وضعیت به مراتب عمیقتر و پیچیدهتر از آن است. برای نخستین بار در تاریخ جوامع مدرن مردمانی در سرزمین خود و در کشور خود در زیرسایه حکومتی زندگی میکنند که نه در قلمرو حاکمیت خود و نه در سطح بینالمللی از مشروعیت برخوردار نیست.
مردم افغانستان شش ماه است که بدون دولتاند اما نه به دلایلی که آرنت و آگامبن بر شمردهاند بلکه از آن رو که حاکمانشان با مفهوم و ایده «مشروعسازی» قدرت بیگانهاند.
مردم با آن که در کشور و سرزمین مادریشان زندگی میکنند شهروند هیچ نظام سیاسی به شمار نمیروند. «شهروندی» هر تعریفی داشته باشد باید در نهایت در چارچوب نظام حقوقی و قانون نشئتگرفته از آن تعریف شود.
در افغانستان اما اکنون قانونی حکمفرما نیست. طالبان با به قدرت رسیدن حکومت قبلی و نظامی که بستر حقوقی و قانونی ساختار حکومت را فراهم میکرد لغو کردند. در عوض قانون دیگری به عنوان جایگزین نظام قبلی معرفی نکرده اند.
مردم شهروند نیستند چون نمیدانند نسبتشان با حاکمیت چیست و در چارچوب کدام قانون یا نظام حقوقی رابطه خود را و حق و حقوق خود را با حاکمان فعلی تعریف کنند. آنچه از امارت اسلامی طالبان تجربه شده نه حاکمیتی است که در قالب یک نظام حقوقی تعریف شده مناسبات حکومت با شهروندان را تعریف میکند و سپس در قالب سازوکارهای قانونیرضایت شهروندان را برای حکومتداری جلب میکند.

امارت اسلامی تا اینجای کار دولت یا نظام نبوده بلکه مجموعهای از افراد بوده که به زور جنگجویان مسلح مراکز و ساختمانهای دولتی را اشغال کرده و مردم را با زور به تبعیت از حکومت خویش وادار میکنند.
بنبستی غمناک و تاحدودی بیمعنایی بر زندگی مردم حاکم شده است. در یکسو با حاکمانی طرف اند که تصور میکنند چون با زور توانستهاند اداره و دستگاه حکومت را بهدست بگیرند نیازی به جلب رضایت مردم نیست. تمام همتشان در حکومتداری این است که چگونه زنان را از حوزه عمومی زندگی حذف کنند و اجتماعی سراسر مردانه ایجاد کنند.
در سوی دیگر فقری کمرشکن از آستانه تحمل گذشته و نظاماخلاقی جامعه رو به زوال و تباهی تمامعیار نهاده است. هرروز تصویرها و گزارشهای تکاندهندهتر از دیروز میرسد. فروش کودکان، فروش اعضای بدن، تکدیگری، سوتغذیه کودکان و مادران، دستگیری، شکنجه و سربهنیستکردنها و در نهایت فرار به سوی ناکجاآباد.
آنچه در این شش ماه در زیر سایه حکومت طالبان تجربهشده است را نمیتوان توصیف کرد. آنچه به نظر میرسید استثنا باشد اکنون به قاعده بدل شده است. در شش ماه دیگر نیز چشمانداز تغییری دیده نمیشود. پس از دههها آشوب و خشونت حالا نوبت حکومتی رسیده است که به هیچ یکی از معیارهای پذیرفتهشده مشروعیت اهمیتی نمیدهد.
ادامه این وضعیت یعنی زندگی در خارج از قلمرو قانون و نظام شهروندی. دستاورد حکومت طالبان تاکنون این بوده که مردم افغانستان را به نخستین جامعهای بدون دولت تبدیل کنند. حاصل این وضعیت تجربه مرگ در قالب زندگی است.

در چشمانداز این وضعیت اگر مقاومتی قابل تصور باشد این مقاومت مسلحانه و سیاسی نیست. در تجربه بشر مقاومت را کسانی به ثمر رسانیدهاند که نتوانستهاند با نابرابری و زورگویی دمساز شوند.
مبارزه علیه نابرابری در برابر سیاهپوستان را افرادی همچون رزاپارک رهبری نمودند. زن لاغراندامی که اسلحهای در دست نداشت اما از تبعیض و نابرابری به ستوه آمده بود و ارادهاش برای تغییر وضعیت آنقدر استوار و محکم بود که تمام دم و دستگاه تبعیض نژادی نتوانست در برابرش تاب بیاورد.
تجمعات اعتراضی زنان افغانستان امروزها هرچند زیرزمینی و محدود به نظر میرسند اما در طی این ششماه نشانداده است که چقدر طالبان در برابر آن عاجز و فروماندهاند. در فردای دور یا نزدیک اگر تغییری ایجاد شود این تغییر دستاورد این نیروهایی است که نمیتوانند با حذف و تبعیض کنار بیایند.

مقامات امریکایی میگویند ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه تصمیم نهایی برای حمله به اوکراین را گرفته و این تصمیم را به فرماندهان نظامی خود ابلاغ کرده است. این مقامات باور دارند که ممکن است حمله در هفته آینده انجام شود.
اما بسیاری از کارشناسان نظامی و سیاسی بر این باورند که حمله به اوکراین نه تنها اهداف مورد نظر ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه را برآورده نخواهد کرد، که چه بسا محاسبه اشتباهی است که امریکا و ناتو از آن بیشترین نفع را خواهند برد.
چرا پوتین میخواهد به اوکراین حمله کند؟
ولادیمیر پوتین قویا باور دارد که اوکراین بخشی از روسیه است؛ کشوری که تا سال ۱۹۹۱ پیش از فروپاشی شوروی، یکی از جمهوریهای آن کشور بود. ولی دلیل پوتین صرفا عضویت سابق اوکراین در اتحاد جماهیر شوروی نیست؛ در جستاری طولانی که پوتین سال گذشته در وبسایت کاخ کرملین منتشر کرد، جدایی اوکراین از شوروی را نتیجه سیاستهای تفرقهانگیز کسانی خوانده که به دنبال تضعیف «اتحاد» میان دو ملتیاند که از نظر تاریخی و فرهنگی یکی بودهاند. او این جدایی را یک تراژدی تاسفبار میداند.
علاوه براین، پوتین گسترش ناتو به سمت اروپای شرقی را تهدیدی برای امنیت روسیه میداند. اوکراین، هرچند عضو ناتو نیست، اما «شریک» یا پارتنر ناتو محسوب میشود و این سازمان برای آموزش و تجهیز نیروهای مسلح اوکراین سرمایهگذاری زیادی کرده است. کشورهای زیادی در شرق اروپا عضو ناتو اند و اوکراین و کشورهایی که هنوز عضو نیستند، علاقهمند پیوستن به این سازماناند.
از اینرو، محاسبه پوتین این بوده که اوکراین به عنوان یک کشور «شریک» ناتو هدف مناسبی برای اعمال فشار بر این سازمان و غرب و نشان دادن اعتراضش به گسترش ناتو به پشت مرزهای روسیه باید باشد. اما دلایل زیادی وجود دارد که ممکن است حمله به اوکراین دقیقا اهدافی را برآورده کند که ناتو و امریکا به دنبال آنند.
آیا امریکا انتقام افغانستان را از روسیه در اوکراین خواهد گرفت؟

نیروهای مسلح اوکراین نشان دادهاند که در صورت بروز جنگ با سرسختی از کشور خود دفاع خواهند کرد؛ در برخی شهرهای اوکراین حتی مردم مُلکی نیز آموزش دفاعی و کاربرد اسلحه دیدهاند تا در صورت لزوم قادر به دفاع از شهر و خانه خود باشند.
بنابراین، به نظر نمیرسد حمله به اوکراین – مثل حمله روسیه به شبهجزیره کریمیه – جنگی کوتاه با نتیجهای روشن باشد. بهخصوص که جو بایدن، رئیسجمهور امریکا گفته که در صورت حمله روسیه به اوکراین، از ارتش این کشور و گروههای مسلح مردمی اوکراینی بر ضد تجاوز روسیه حمایت تسلیحاتی خواهد کرد.
این سناریو یادآور حمایت امریکاییها از مجاهدین افغان در جنگ با ارتش سرخ است؛ امریکا تمام توان خود را به کار برد تا افغانستان را تبدیل به ویتنام شوروی کند و همانطور نیز شد.
بنابراین، حمله به اوکراین بالقوه میتواند روسیه را درگیر جنگی کند که هزینههای آن به مراتب بالاتر از جنگ افغانستان، و نتیجه آن دقیقا خلاف هدف اصلی پوتین از این تهاجم – یعنی جلوگیری از گسترش ناتو - باشد.

همزمان در حالیکه نیروهای مسلح و بیشتر مردم اوکراین انگیزهای قوی برای دفاع از وطن خود دارند، مطابق نظرسنجیها فقط ۱۷ درصد شهروندان روس طرفدار حمله به اوکرایناند. به عبارتی به نظر نمیرسد که سربازان و نظامیان روس به اندازه فرمانده کل خود، رئیسجمهور پوتین، ذوق و انگیزهای برای اشغال اوکراین داشته باشند.
چگونه حمله پوتین به اوکراین گسترش ناتو به شرق اروپا را تسهیل میکند؟
حمله پوتین به یک کشور مستقل عضو جامعه بینالمللی، روسیه را در چشم اروپا (به ویژه اروپای شرقی) و غرب به یک تهدید جدی امنیتی بدل میکند که باید از خود در برابر آن حفاظت کنند. همین حالا، بحثهایی در فنلند و سویدن که عضو ناتو نیستند، برای پیوستن به این سازمان به راه افتاده است. به همین صورت، اشتیاق کشورهای اروپای شرقی، از جمله اوکراین برای عضویت در پیمان اتلانتیک شمالی افزایش خواهد یافت و این سازمان نیز به توجیه لازم برای پذیرش عضویت این کشورها دست خواهد یافت. هرچند روند عضویت این کشورها در ناتو ممکن است چند سال طول بکشد، ولی حمله به اوکراین این فرایند را کلید خواهد زد.
ینس استولتنبرگ، دبیرکل ناتو نیز با اشاره به اهداف روسیه از حمله به اوکراین گفت: «اگر روسیه میخواهد حضور ناتو در مرزهایش کاهش یابد، حمله به اوکراین دقیقا عکس این هدف را به دست میدهد؛ چرا که اگر روسیه به اوکراین حمله کند، شاهد افزایش حضور ناتو در مرزهایش خواهد بود.»
از سوی دیگر، ناتو سالهاست که تلاش دارد کشورهای عضو را متقاعد کند که دست کم دو درصد از تولید ناخالص ملی خود را صرف بودجه نظامی خود کنند. ناتو به عنوان یک سازمان نظامی تلاش دارد که معیارها، تجهیزات و عملکردهای یکسانی را میان ارتشهای کشورهای عضو این سازمان رواج دهد تا همنوایی عملیاتی (یا Interoperability) بهتری میان نیروهای مسلح این کشورها به وجود آید.
ولی دستیابی به این همنوایی نیازمند تخصیص بودجهای است که کشورهای فقیرتر عضو ناتو از پس آن برنمیآیند. به همین دلیل کشورهای ثروتمندتر باید بخشی از هزینههای اعضای فقیرتر را برعهده گیرند. حمله به اوکراین همه کشورهای عضو ناتو را متقاعد خواهد کرد که دو درصد از تولید ناخالص ملی خود را به مصارف نظامی اختصاص دهند؛ کاری که سازمان ناتو را قویتر و منسجمتر خواهد کرد.

تاثیر وابستگی اروپا به گاز روسیه بر بحران اوکراین چیست؟
براساس اداره آمار اتحادیه اروپا بیش از ۳۸ درصد گاز اتحادیه اروپا از روسیه وارد میشود. احتمالا بزرگترین اهرم روسیه در برابر اروپا و ناتو همین وابستگی آنها به گاز است. کشورهای اروپایی، بهویژه آلمان و فرانسه، به همین دلیل بیشتر طرفدار دیپلماسی و کاهش تنشها اند. کاهش وابستگی به گاز روسیه سالهاست که در دستور کار دولتهای اروپایی قرار دارد.
با اینحال، اگر در نهایت اروپاییها مجبور شوند میان حفاظت خود از تهدید روسیه و انرژی یکی را انتخاب کنند، احتمالا به امنیت خود اولویت خواهند داد. کما اینکه افزایش قیمت انرژی در کشورهای اروپایی هرچند فشار بیشتری روی مردم میآورد ولی همزمان افکار عمومی در این کشورها را در حمایت از دولتهایشان در برابر روسیه متحد خواهد کرد.
گذشته از این، به همان اندازه که اروپا به خرید گاز روسیه نیاز دارد، روسیه نیز به فروش آن محتاج است؛ این کشور سومین تولید کننده نفت و دومین تولید کننده گاز طبیعی در جهان است. صدور گاز شصت درصد صادرات روسیه و ۳۰ درصد تولید ناخالص ملی آن را شکل میدهد. بزرگترین مشتری گاز روسیه با فاصله بسیار از دیگر مشتریان، اتحادیه اروپاست. به این ترتیب، مسئله صدور گاز به مثابه شمشیری دو لب است که توقف آن روسیه را نیز دست کم به اندازه اروپا متاثر خواهد کرد.
آیا پوتین حمله خواهد کرد؟
کارشناسان نظامی بر این باورند که اگر پوتین واقعا قصد حمله به اوکراین را میداشت باید تا بهحال حمله میکرد؛ چرا که با گذشت هر روز افکار عامه، جامعه بینالمللی و کشورهای قدرتمند در برابر پوتین متحدتر و منسجمتر میشوند و در نتیجه حمله به اوکراین برای روسیه دشوارتر و پرهزینهتر میشود.
به باور کارشناسان نظامی و سیاسی، پوتین با تهدید به حمله به اوکراین خود را به مخمصهای انداخته که رهایی از آن به سادگی ممکن نیست؛ پوتین به اوکراین حمله بکند یا نکند، هزینههای سنگینی را متحمل خواهد شد.

حالا پوتین سه گزینه دارد: پذیرش درخواستهای بینالمللی و بازگرداندن نیروهای روسیه از مرز اوکراین (که علاوه بر شرمساری باعث تقویت موضع ناتو و غرب میشود)؛ دستیابی به توافقی با ناتو و غرب برای عقبنشینی که هدف آن چیزی بیشتر از حفظ وجهه پوتین و روسیه نخواهد بود و باز هم موضع ناتو غرب را تقویت خواهد کرد؛ و یا همانطور که برخی مقامهای امریکاییها باور دارند، اشغال اوکراین - که بالقوه میتواند به جنگی فرسایشی میان روسیه، امریکا و متحدان اروپاییاش تبدیل شود.

واشنگتن پست در گزارش ویژهای به ناپدید شدن، شکنجه و تهدید فعالان زن در افغانستان پرداخته است. بسیاری معترضان به این روزنامه گفتهاند که احساس میکنند به حال خودش رها شدهاند. آنها میگویند اعلامیههای محکومیت اقدامات طالبان از سوی مجامع جهانی هیچ تاثیری بر وضعیت آنها ندارد.
این روزنامه امریکایی داستان معصومه همت، از معترضان خیابانی را نقل کرده است که محل نشست او و همراهانش فاش شده بود و طالبان سراغ آنها رفتند.
معصومه میگوید داخل خانه بود که همسایهها صدا زدند "طالبان آمدند".
او میگوید همه ترسیده بودند و تصور میکردند که بازداشت و سرانجام سر بهنیست خواهند شد.
واشنگتن پست مینویسد هرچند طالبان بهدنبال متقاعد کردن جهان به شناسایی این گروه و جلب حمایتهای مالی است اما به سرکوب خشونتبار مخالفان ادامه میدهد.
در هفتههای اخیر جنگجویان طالبان فعالان حقوق زن را هدف قرار داده و شماری از آنهایی را که برای حقوق ابتدایی خود اعتراض کردند بازداشت کردهاند.
بسیاری از فعالانی که با واشنگتن پست مصاحبه کردهاند گفتهاند که طالبان معترضان زن را لت و کوب کرده، به صورتشان اسپری مرچ (فلفل) پاشیده و آنها را شوک برقی دادهاند.
بسیاری زنان دیگر نیز تماسها و پیامهای تهدیدآمیز دریافت کرده و در شبکههای اجتماعی مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند. شماری هم تحت تعقیب قرار گرفتهاند. معترضان زیادی حالا از ترس طالبان پنهان شدهاند.
روزنامه واشنگتن پست با اشاره به ربوده شدن تمنا پریانی و پروانه ابراهیمخیل از قول سحر فطرت، از محققان دیدهبان حقوق بشر نوشته است: "طالبان از طریق ربودن زنان میخواهد پیام روشنی بفرستد که جامعه چطور عملکردی داشته باشد، قدرت از آن کیست و چطور مردم از آن اطاعات کنند. هدف جلوگیری از هر نوع فعالیت و اعتراض بر ضد طالبان است."
واشنگتن پست میافزاید که سرکوب فعالان زن حتی بعد از نشست اسلو هم ادامه یافت؛ نشستی که در آن دیپلوماتهای غربی با نشر بیانیهای از طالبان خواستند دست از نقض حقوق بشر از جمله بازداشت خودسرانه و سر بهنیست کردنها بردارند.
آژانس حقوق بشر سازمان ملل نیز هفته گذشته از ناپدید شدن و بازداشت خودسرانه فعالان و خبرنگاران خبر داد و راوینا شمداسانی، سخنگوی کمیساریای عالی حقوق بشر این سازمان در جنیوا گفت که فقدان اطلاعات روشن در باره موقعیت و وضعیت فعالان بازداشت شده به فضای ترس و سردرگمی دامن زده است.
همه فعالان زن که با این روزنامه واشنگتن پست صحبت کردهاند، گفتند که مصمم به ادامه مبارزه برای حقوق خود اند.
با این حال، فعالان زن میگویند رفتار سرکوبگرانه و وضعیت نامعلوم معترضان ربوده شده باعث شده است که از چند هفته به این سو هیچ کسی جرات برپایی اعتراضات خیانی را به خود ندهد.
واشنگتن پست مینویسد که همه این فعالان زن احساس میکنند که جهان آنها را به حال خود رها کرده است.
به گفته روزنامه، صدور پیامهای محکومیت از سوی سازمان ملل و مقامهای غربی هیچ تاثیری بر رفتار طالبان و منصرف کردن آنها از هدف قرار دادن فعالان زن نداشته است.
زنان معترض به این روزنامه گفتهاند که به فشارهای ملموستری نیاز است. آنها گفتند که تا زمانی که رفتار طالبان در قبال زنان تغییر نکرده، جامعه جهانی از ملاقات یا گفتگو با مقامهای این گروه درباره شناسایی سیاسی آنها یا ارسال کمکهای بشر دوستانه به افغانستان و دادن مشروعیت به رژیم طالبان خودداری کند.
نفیسه بهار، از دختران معترض به واشنگتن پست گفته است: " اگر حمایت قوی جامعه بینالمللی را نداشته باشیم، حرکت ما موثر نخواهد بود. اگر به همین ترتیب به اعتراضات مان ادامه بدهیم، قربانیان بیشتری خواهیم داد."

با ادامه تنشها در مرز اوکراین با روسیه و گمانهزنیها درباره حمله احتمالی روسیه به این کشور، جو بایدن رئیسجمهوری امریکا تهدید کرد اگر روسیه به اوکراین حمله کند، ایالات متحده شخص رئیسجمهور روسیه را تحریم خواهد کرد.
جو بایدن با بیان اینکه این جنگ «تبعات عظیمی برای جهان» دارد آن را با جنگ جهانی دوم مقایسه کرد. بریتانیا نیز اعلام کرد در صورت حمله روسیه به اوکراین احتمال دارد شخص پوتین را تحریم کند و امانوئل مکرون نیز هشدار داد روسیه در صورت حمله به اوکراین باید هزینه بالایی پرداخت کند. اما برخی کارشناسان معتقدند، تحریم پوتین به این آسانیها هم نیست. واشنگتن پست در مقالهای کارشناسی-تحلیلی به دلایل این موضوع پرداخته است.
همزمان با تشدید جنگ لفظی بین امریکا و روسیه، جو بایدن رییس جمهوری امریکا در سخنانی که از آن به عنوان مرحله بعدی تهدیدها تعبیر میشود از تحریم احتمالی ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه خبر داد.
در تاکتیکهای رایج امریکا، تحریمهای فردی میتواند شامل ممنوعیت سفر، مسدود کردن داراییها در حوزه قضایی آمریکا و ممنوعیت تراکنشهای مالی شرکتهای آمریکایی با افراد تحریم شده باشد؛ از حسابهای بانکی گرفته تا سفرهای خانوادگی به دیزنی ورلد.
دیمیتری پسکوف، سخنگوی پوتین، در واکنش به تهدید بایدن، گفت که اقدام مستقیم علیه پوتین برای روابط سیاسی امریکا و روسیه «مخرب» خواهد اما برای پوتین «دردناک» نیست. کارشناس واشگتن پست معتقد است شاید سخنگوی کاخ کرملین چندان هم بیراه نمیگوید.
تحریمهای گستردهتر امریکا علیه روسیه میتواند سخت و گزنده باشند. نیویورک تایمز گزارش داد مقامهای امریکایی آمادهاند تا با هدف قرار دادن بانکهای دولتی و قطع وامهای خارجی، فروش اوراق قرضه دولتی و فناوریها برای صنایع مهم و اقدامات دیگر، ضربه سنگینی به سیستم مالی روسیه بزنند.
تحریمهایی در این مقیاس که هدف آن کشوری به بزرگی روسیه است، در نوع خود بیسابقه است و خطر اختلال در سیستم مالی جهانی و همچنین اقدامات تلافیجویانه روسیه را نیز به همراه خواهد داشت. متحدان اروپایی مانند آلمان، فرانسه و ایتالیا که برای تامین سوخت در کشورهای خود به روسیه وابستهاند، ممکن است تمایلی به پیوستن به این تحریمها نداشته باشند. اما اعمال کامل چنین تحریمهایی میتواند مجازاتی جدی برای رفتار تجاوزگرانه روسیه باشد.
اما اعمال تحریمهایی موثر علیه پوتین شاید دشوارتر از آنچه باشد که تصور میشود. حتی اگر بخواهید داراییهای او را مسدود کنید، باید بدانید که ابن داراییها کجا هستند زیرا پوتین ثروت خود را بهتر از هر شخصیت شروری در فیلمهای جیمز باند مخفی کرده است.
یوجین رامر، کارشناس امور روسیه در بنیاد «کارنگی برای صلح بینالمللی»، در گفتو گو با کارشناس واشنگتن پست گفته: «پوتین هیچ حسابی در بانک جیپی مورگن چیس ( JPMorgan Chase) ندارد. حرفهای زیادی در مورد اینکه او ثروتمندترین مرد جهان با ثروتی بالغ بر صدها میلیارد دالر است وجود دارد. اما من هرگز مدرک معتبری از آن ثروت یا جایی که او آن را نگه میدارد ندیدهام و فکر نمیکنم پوتین برای دوران بازنشستگی خود قصد خرید ملک و املاک در سنی آیلز فلوریدا را داشته باشد.»
مجله اقتصادی فوربز اخیرا درباره ثروت نسبت داده شده به پوتین گفت: ثروت پوتین «احتمالاً دست نیافتنیترین معما در پروژه های پردهبرداری از ثروتهای هنگفت افراد است- سختتر از دستیابی به ثروت ورثه، ثروت برخی دیگر از سران کشورها و حتی خدایان قاچاق مواد مخدر که ما در طول سالها توانستهایم اموالشان را فاش کنیم.» نظریههای مختلفی درباره چگونگی انباشت ثروت پوتین وجود دارد و اینکه او با کاهش بودجه الیگارشهای روس، معاملات مالی غیرقانونی و پرداخت رشوه در قراردادها، یک امپراتوری برای خود ساخته است.

اما اینها همه فقط نظریه هستند. این در حالیاست که داراییهای اعلام شده او نسبتا ناچیز است. بلومبرگ نیوز گزارش داد کرملین در مورد درآمد پوتین ادعا میکند درآمد او حدود ۱۳۱ هزار دالر در سال است. داراییهای اعلام شده او نیز «یک آپارتمان ۷۷ متری، یک گاراژ ۱۸ متری، دو موتر قدیمی و یک لاری» اعلام شده که همه در روسیه و خارج از دسترس امریکاست.
تیموتی ال اوبراین از بلومبرگ نیوز مینویسد: «واقعیت این است که احتمالاً افراد کمی غیر از خود پوتین از ثروت او و محل نگهداری آن باخبرند. همین امر تعیین تحریمهای مالی مناسب برای جلوگیری از حمله روسیه به اوکراین و یا مجازات شخص پوتین را دشوار میکند.»
یکی از عجیبترین احتمالات این است که پوتین در واقع آنقدر هم که تصور میشود ثروتمند نیست، زیرا قدرت حیرتانگیز او در داخل کشور او را برای حکمرانی از داشتن ثروت بینیاز میکند.
برخی معتقدند دولتهایی- حتی متحدان امریکا- که با روسیه تجارت میکنند، با اقداماتی که پوتین را به یک فرد منفور در سطح جهانی تبدیل کند و او را از نشستها و رویدادهای تجاری منع میکند موافقت میکنند.
اما رامر میگوید: «اروپاییها پوتین را از آمدن به کشورهای خود منع نمیکنند و چیناییها با آغوش باز از او استقبال خواهند کرد، بنابراین من مطمئن نیستم که ممنوعیت سفر چگونه میتواند کارساز باشد. پوتین از آن دسته رهبرانی نیست که به دیزنیلند برود. اگر چنین قصدی داشته باشد، یک دیزنیلند در مسکو میسازد.»
با اینکه نسبتا نادر است که امریکا تحریمهایی علیه رهبری که بر سر کار باشد اعمال کند، اما این اقدام قبلا هم اتفاق افتاده است. نیکلاس مادورو، رئیسجمهور ونزوئلا، شاید تنها رهبری باشد که امریکا بیشترین تحریمها را بر او تحمیل کرده است.
کاخ سفید به تحریمهای محتملتری که از هدف قرار دادن مستقیم پوتین پرهیز میکند اشارههایی کرده است. تحریمهایی که افرادی در دایره داخلی کرمیلن و یا نزدیک به آن قرار دارند را هدف قرار میدهد.
نیویورک تایمز گزارش داد که این تحریمها میتواند شامل ممنوعیت تحصیل فرزندان برخی نخبگان روسیه در دانشگاههای معتبر امریکا و اروپا باشد.
افرادی که این بار مورد هدف تحریمها قرار میگیرند احتمالا کسانی خواهند بود که نسبت به کسانی که پیشتر تحریم شدهاند، به پوتین نزدیکترند. بر اساس گزارشها این افراد میتواند شامل کسانی مانند الینا کاباوا باشد که یک ژیمناست سابق المپیک است و گفته میشود پوتین با او رابطهای عاشقانه داشته است.
هدف از این تحریمها این است که برای دسترسی به پوتین، برای افراد ثروتمند نزدیک به او دردسر درست میکنید و ضربههایی در سطح فردی به امور تجاری و سبک زندگی مجلل آنها وارد میکنید.
هیچ تردیدی وجود ندارد که این تحریمها سخت است. اما اگر هدف مجبور کردن این رهبران برای تغییر مسیر یا در شدیدترین موارد، تغییر رژیم باشد، تحریمهای فردی گاهی تاثیر چندانی ندارند؛ همانگونه که هدف قرار دادن حلقه درونی مادورو کارساز نبوده است.

لتا منگیشکر نه تنها آوازخوان محبوب مردم افغانستان بود، بلکه تاثیر ماندگاری بر کارنامه ستارههای موسیقی افغانستان نیز گذاشته است. احمد ظاهر، احمد ولی، افسانه، احمدشاه حسن و بسیاری آوازخوانهای دیگر نسخه فارسی آهنگهایی را اجرا کردهاند که اولین بار با صدای لتا شنیده شده بود.
آهنگهای لتا منگیشکر بر موسیقی افغانستان در سطوح مختلف اثر گذاشته است.
این تاثیرگذاری گسترده نیازمند بررسی و پژوهش مستقلی است.
اما شاید برای شما نیز جالب باشد بدانید که لتا منگیشکر سفر هنریاش را از کجا آغاز کرد، صدای او چگونه از کوچههای فراموش شده ایندور تا خیابانهای کابل راه یافت و آثار او در چه سطحی بر ستارههای موسیقی افغانستان اثر گذاشت.
هنرپیشه پدر
لتا در ۲۸ سپتمبر ۱۹۲۹ در اندور زاده شد. او نخستین فرزند خانم و آقای دینانات منگیشکر بود. حرفه پدرش اولین عامل تاثیرگذار در شکلگیری اسطورهای به نام لتا منگیشکر بود.
پدر او اهل تیاتر و موسیقی بود. از همین رو، لتا هنگامی که تنها پنج سال داشت در یک نمایش موزیکال مراتی پدرش نقش اجرا کرد.

مدتها پیش از آنکه هند استقلالش را از بریتانیا به دست آورد، لتا منگیشکر در ۱۲ سالگی سفر حرفهایاش را آغاز کرد. او در ۱۶ دسمبر ۱۹۴۱ دو آهنگ در استودیوی یک رادیوی محلی ضبط کرد.
۱۹۴۲ سال تأثیرگذاری در زندگی لتا بود. او در این سال پدرش را از دست داد و مسئولیت خانواده شش نفری به دوش لتا واگذار شد. حالا او باید همه انرژیاش را روی موسیقی میگذاشت. چرا که موسیقی هم عشق او بود، هم برای تامین معیشت خانواده به آن نیاز داشت.
در ۱۹۴۳ بود که آواز لتا برای نخستین بار وارد سینمای هند شد. او در این سال برای فلمی به زبان مراتی آواز خواند.

لتا در سال ۱۹۴۵ به مومبای (در آن زمان بمبئی) نقل مکان کرد و آموزش خود را در موسیقی کلاسیک هندوستانی نزد استاد امان علی خان آغاز کرد.
در دهههای چهل و پنجاه برای فلمهای هندی آواز خواند و آهنگهایش موفقیتهای چشمگیری کسب کرد. در این دو دهه حضور لتا به عنوان آوازخوان در سینمای هند مثل خون تازه جاری شدند.
در همین دههها بود که سینمای هند در جامعه افغانستان نفوذ و محبوبیت گسترده داشت. در این دو دهه که مصادف بود با سالهای استقلال هند، صنعت فلم در هند ثبات پیدا کرد و فلمسازی از نظر خلاقیت و نوآوری پیشرفتهای چشمگیری داشت.
موسیقی و رقص، از دیرباز دو عنصر مهم در سینمای هند بودهاند.

لتا در دهه شصت فرصت یافت که با مدیران دسته اول صنعت موسیقی هند رابطه برقرار کند و کارهای آهنگسازان هندی را در پروژههای سینمایی هند اجرا کند. در همین دهه خود او با نام مستعار آناند غان به آهنگسازی روی آورد و برای فلمهای هندی آهنگ ساخت.
نام الهه موسیقی هند در سال ۱۹۷۴ در کتاب رکوردهای گینش ثبت شد. در این سال ادعا شده بود که لتا در بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۴ بیش از ۲۵ هزار آهنگ به ۲۰ زبان محلی هند اجرا کرده است.
این ادعا در همان زمان هم جنجالهایی را برانگیخته بود. زیرا محمد رفیع، دیگر خوانند هند ادعا میکرد که او بیش از ۲۸ هزار فلم ضبط شده دارد.
در همین سال بود که لتا منگیشکر به چهره جهانی بدل شد. او اولین آوازخوان هندی بود که در رویال آلبرت هال لندن اجرا کرد.
لتا پس از دهه هفتاد جوایز و نشانهای افتخار زیادی کسب کرد و آثار فراوانی از خود به یادگار گذاشت.
تاثیر لتا بر موسیقی افغانستان

محبوبیت موسیقی هندی در افغانستان پیشینه درازی دارد. سیاسیون افغانستان از قدیم دلبستگی خاصی به سینمای هند داشتند.
امیر شیرعلی خان و امیر حبیبالله خان شیفته موسیقی هند بودند. آنها برای ترویج این موسیقی، نخستین دستههای منظم از آوازخوانهای هند را به افغانستان دعوت کرده بودند و برای آنان در کابل زمینههایی را فراهم کردند تا این هنرمندان در آن شهر بمانند.
اما تفاوت لتا منگیشکر این بود که صدای او همراه با فلمهای هندی به کابل آمد و محبوبیت فراوان یافت.
تأثیر او بر کارنامه چند نسل از آوازخوانهای افغانستان انکار ناپذیر است.
شاید کمتر شنونده موسیقی افغانستان بداند که بخشی از محبوبترین آهنگهای ستارههای موسیقی افغانستان در اصل آهنگهای اجرا شده توسط لتا منگیشکر اند.
ترانههای ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا، من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید و زیبای خوبرویان از احمد ظاهر، آوازخوان محبوب تاریخ موسیقی افغانستان بر روی ملودیهایی اجرا شده است که برای نخستین بار با آواز لتا ارائه شده بودند.
احمد ظاهر در دهههای شصت و هفتاد میلادی آواز میخواند. کستهایی از احمد ظاهر به جا مانده است که ترانه هندی لتا را در محافل خصوصی خود اجرا میکند.
احمد ظاهر تنها آوازخوان افغانستان نبود که از کار لتا تأثیر پذیرفته بود. احمد ولی، دیگر آوازخوان پاپ افغانستان ترانه مشهور «زندگی، افسانه جدایی» را بر روی یکی از آهنگهای خوانده شده توسط لتا اجرا کرده است.
افسانه نوابی، خواننده سرشناس افغانستان نیز آهنگ مشهور «عاشقم به رویت تو دانی یا ندانی» را روی یکی از آهنگهای لتا منگیشکر خوانده است.
احمدشاه حسن، آوازخوان دیگر دو ترانه «عاشقم به رویت تو دانی یا ندانی» و آهنگ «بیدردی» را بر روی کمپوزهای لتا اجرا کرده است.
صادق فطرت ناشناس، آوازخوان معروف به افغانستان اینترنشنال میگوید از پنجاه سال قبل تا کنون چندین ترانه فارسی را روی ملودیهای لتا اجرا کرده است.
آهنگ «عاشقم بر رویت تو دانی یا ندانی» یکی از این ترانههاست.
آقای ناشناس میگوید سبک لتا چه بر همنسلان خود و چه در نسلهای بعدی بر کار هنرمندان افغانستان، هند و جهان تاثیر گذاشته است.
لتا منگیشکر چه بخاطر تأثیری که بر آوازخوانهای افغانستان گذاشته، چه بابت خاطراتی که با آوازش برای مردم افغانستان آفریده است، حق بزرگی بر گردن هنر افغانستان دارد.
لتا، ملکه موسیقی هند، بخش مهم و ماندگاری از میراث فرهنگی منطقه است و جایگاه ویژهای در نوستالژیهای چند نسل از مردم افغانستان است.

گروه بینالمللی بحران میگوید پاکستان سعی دارد از نتیجه ناخواسته جنگ افغانستان بیشترین سود را ببرد. این گروه میگوید اسلامآباد سالها از طالبان حمایت کرد اما ترجیح میداد قدرت را از طریق پیوستن به حکومتی بدست گیرد که شناسایی بینالمللی و حمایت مالی بیرونی را با خود داشته باشد.
گروه بینالمللی بحران در تازهترین گزارش خود میگوید اما طالبان متحد قدیمی پاکستان قدرت را با زور قبضه کرد، مخالفان سیاسی را تبعید و دولتهای غربی را که دولت افغانستان را سرپا نگه میداشتند ناراضی کرد.
این در حالی است که به گفته گروه بینالمللی بحران حکومت طالبان فاقد شناسایی بینالمللی و منافع اقتصادی و دیپلوماتیک تابع آن است.
این گروه در گزارش خود میگوید اسلامآباد شاید روابط خود را با حاکمان جدید کابل قطع نکند و از این رابطه به دقت برای سوق دادن طالبان به سوی دادن تعهداتی به جامعه جهانی از جمله احترام به حقوق اساسی بشر، مبارزه با تروریزم استفاده کند. تعهداتی که به گفته این گروه شاید باعث جلب حمایت جهانی و جلوگیری از وقوع فاجعه بشری بیشتر در افغانستان شود.
در این گزارش آمده است که پاکستان بر خلاف دوره اول حاکمیت طالبان در دهه ۱۹۹۰ که رژیم این گروه را بهرسمیت شناخت، این بار هنوز برای شناسایی آن پا پیش نگذاشته است.
گروه بینالمللی بحران میگوید اسلام آباد میداند که اقدام یکجانبه این کشور در شناسایی طالبان روابط این کشور با قدرتهای غربی از جمله ایالات متحده را خراب میکند. در همان حال این را هم میداند که شناسایی این کشور هیچ دردی از انزاوای سیاسی و اقتصادی طالبان را دوا نمیکند.
با این حال، به نوشته گروه بینالمللی بحران، پاکستان از راههای دیگر در سطح بینالمللی برای طالبان کار میکند. از ملاقاتهای دوجانبه گرفته تا نشستهای چند جانبه، اسلامآباد از قدرتهای بیرونی به خصوص ایالات متحده و متحدان غربی آن میخواهد وارد تعامل با طالبان شوند، تحریمهای اقتصادی را بردارند و به رژیم کابل کمکهای بشردوستانه و اقتصادی فراهم کنند.
طبق این گزارش، سیاستگذاران پاکستان هشدار میدهند که ادامه تحریمها و توقف کمکهای دونرها به سقوط اقتصادی کامل افغانستان خواهد انجامید و بحران موجود انسانی در این کشور را بیش پیش از تشدید خواهد کرد.
آنها اصرار دارند که احتمال زیاد دارد که غرب رفتار طالبان را از طریق مشوقها تغییر دهند تا تنبیه این گروه.
گروه بینالمللی بحران میگوید آنها استدلال می کنند که راهکار "هویج به جای چماق"، مقامات طالبان را تشویق به انتخاب یک حکومت فراگیر، احترام به حقوق بشر، از جمله زنان و دختران و پایبندی به تعهدات ضد تروریزم خواهد کرد.
با این حال، بدون انجام این تعهدات از سوی طالبان نزدیکی روابط با طالبان فشار غرب بر اسلامآباد افزایش خواهد داد.
روابط سردتر با آمریکا با توجه به وزن واشنگتن در موسسات مالی بینالمللی، مانند بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، که پاکستان برای حمایت از اقتصاد در حال فروپاشی خود به آنها وابسته است، میتواند بهویژه سختتر شود.
نویسنده این تحلیل مینویسد که اسلام آباد همچنین نگران پیامدهای فرامرزی بحران های اقتصادی و دیپلماتیک افغانستان است اما با این وجود حاضر نیست متحدین افغان خود را تنها بگذارد.
گروه بینالمللی بحران نوشته است که پاکستان هنوز امیدوار است که ورود طالبان به عرصه قدرت، از منافع اسلامآباد در افغانستان محافظت کند.