سخنرانی وزیر خارجه آلمان: طالبان باید پاسخگوی جنایتهایش علیه زنان افغان باشد
انالنا بربوک، وزیر خارجه آلمان روز چهارشنبه، ۴ میزان در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل، در کنار وزیران خارجه هالند، استرالیا و کانادا بیانیه تندی علیه نقض حقوق زنان در افغانستان ایراد کرد.
او تعهد سپرد که طالبان را به علت نقض حقوق زنان افغان به دادگاه بینالمللی دادگستری بکشاند.
به دلیل اهمیت این سخنرانی، ترجمه متن سخنرانی خانم انالنا بربوک را میخوانید:
شما اجازه ندارید به مکتب بروید. اجازه ندارید ورزش کنید. اجازه ندارید سفر کنید. اجازه ندارید کار کنید. شما نمیتوانید سوار بس شوید. نمیتوانید با یک مرد یا پسری صحبت کنید. اجازه ندارید به تنهایی به پزشک مراجعه کنید. آنچه گفتم شبیه توصیف یک زندان است.
اما از سال ۲۰۲۱، برای زنان و دختران در افغانستان این یک واقعیت بوده است.
طالبان در افغانستان آخرین ذره آزادی را از زنان و دختران میگیرد. اکنون حتی زنان را از صحبت کردن در ملاء عام منع کردهاست.
در آلمانی برای آن اصطلاحی داریم: «مونتتوت» که در لغت به معنای دهان مرده است. به این معنی که کسی را با گرفتن صدایش، بکشید. این چیزی است که در حال حاضر اتفاق میافتد.
علاوه براین، بسیاری از احکام ظالمانه در قانون موسوم به «امر به معروف و نهی از منکر» مبهم و نامشخص است. این بدان معناست که زنان در افغانستان همچنین در معرض تفسیر غیرقابل پیشبینی و خودسرانه قانون توسط محتسبان امر به معروف قرار دارند.
همانطور که رزا اوتونبایوا، رئیس یوناما هفته گذشته در نشست شورای امنیت گفت، رفتار ظالمانه طالبان تنها زنان را از مردان جدا نمیکند، بلکه آنها را از یکدیگر نیز جدا میکند، زیرا آنها دیگر جرات انجام هیچ کاری را ندارند.
جای تعجب نیست که ۹۰ درصد زنان در افغانستان میگویند که صحت روانیشان رو به وخامت گذاشته است. ۸ درصد از مردم میگویند زنی را میشناسند که اقدام به خودکشی کردهاست.
این چیزی کمتر از تلاش بیسابقه برای حذف ۵۰ درصد جمعیت افغانستان از عرصه عمومی نیست. ما درک میکنیم که این غیرقابل قبول است، این عملا زندانی شدن نیمی از جمعیت است.
میخواستم بگویم که با همکاران مان گفتهایم: اگر چنین اقداماتی را نه بر اساس جنسیت، بلکه بر اساس نژاد یا مذهب در نظر بگیریم، آنها را جنایت علیه بشریت میخوانیم.
ما امروز به این دلیل اینجا هستیم که نمیتوانیم این اتفاقات را تماشا کنیم. ما امروز به این دلیل اینجا هستیم که طالبان باید پاسخگوی این جنایات علیه زنان باشد.
از همین رو، ما این ابتکار را راهاندازی کرده و مسیر جدیدی را در پیش گرفتهایم تا پیام روشنی به زنان و دختران در افغانستان بفرستیم که ما آنها را میبینیم. همچنین، میخواهیم این پیام روشن را به طالبان ارسال کنیم که ما این گروه را مسئول این جنایات علیه زنان میدانیم.
طالبان، طبق قوانین بینالمللی مسئول نقض تعهدات متعدد بر اساس کنوانسیون رفع همه اشکال تبعیض علیه زنان (CEDAW) است که افغانستان در سال ۲۰۰۳ آن را تصویب کرد.
بنابراین، ما همراه با استرالیا، کانادا و هالند، به مقامهای حاکم (طالبان) اعلام کردهایم که از آنها انتظار داریم به تعهدات افغانستان در چارچوب این کنوانسیون عمل کنند.
همان طور که در مفاد کنوانسیون رفع همه اشکال تبعیض علیه زنان الزامی است، ما به طور جدی تلاش میکنیم تا مقامات بالفعل را در مورد نحوه اجرای تعهدات بینالمللی حقوق بشری شان، بهویژه تعهدات مربوط به زنان و دختران، متعهد کنیم.
ما به قدرت قانون ایمان داریم.
من میخواهم در شروع برای همه تاکید کنم: با انجام این کار، ما طالبان را به عنوان دولت قانونی افغانستان به رسمیت نمیشناسیم. با این حال، ما تاکید میکنیم که مقامات حاکم مسئول حفظ و اجرای تعهدات افغانستان تحت قوانین بینالمللی هستند. چون حقوق زن حقوق بشر است و حقوق بشر حقوق زن.
همان طور که در این مسیر قدم میگذاریم، ما و همکاران مان البته میدانیم که این مسیر شامل مراحل مختلفی است. ما باید در سطح سیاسی وارد عمل شویم. اکنون بیش از دو سال است که تلاش میکنیم این کار را انجام دهیم.
چهار کشوری که این ابتکار را راه اندازی کردند، کشورهای که توسط بسیاری از کشورهای دیگر در اینجا حمایت میشوند، در بیانیه خود تصریح کردهاند که گامهای بعدی را برخواهند داشت.
ما میدانیم که همه کشورها ملزم نیستند که از تک تک گامهای ما که در نهایت به دادگاههای بینالمللی دادگستری منتهی میشود، پیروی کنند.
اما چیزی که این کشورها را متحد میکند این درک است که کنوانسیون رفع همه اشکال تبعیض علیه زنان چیزی بیش از یک برگ کاغذ است. این کنوانسیون است که کشورها را پاسخگو میکند. بنابراین من واقعاً مایلم از همه کشورهایی که از این ابتکار حمایت میکنند تشکر کنم.
من فکر میکنم این واقعاً همان چیزی است که روح مجمع عمومی سازمان ملل را میسازد.
ممکن است تفاوتهای جزیی بین کشورهای ما وجود داشته باشد، اما اگر در کنار هم باشیم تا از هسته اصلی آنچه برای ما مهم است محافظت کنیم، میتوانیم اطمینان حاصل کنیم که حقوق بشر و حقوق زنان بیش از یک پاراگراف است.
چندین گروه سیاسی، از جمله جبهه مقاومت ملی افغانستان بحث تشکیل حکومت در تبعید را مطرح کردهاند. پرسش اساسی این است که آیا نیروهای سیاسی موجود توان تشکیل چنین حکومتی را دارند؟ آیا حکومت در تبعید پاسخی به بن بست سیاسی کنونی کشور است؟
حکومت در تبعید در کنار سایر مسئولیتها، باید بهطور مصرانه در زمینه تاسیس حکومت انتقالی و تدوین قانون اساسی جدید نقش ایفا کند. البته شانس جایگزینی رژیم بر سر اقتدار با حکومتی در تبعید که از مکانی در خارج از مرزهای افغانستان اداره شود محدود است، هرچند که دستنیافتنی نیست.
تاریخچه حکومتهای در تبعید اغلب به دوران جنگهای جهانی اول و دوم برمیگردد. از سال ۱۹۱۴ میلادی، حدود هفتاد مرجع خود را به عنوان «حکومت در تبعید» معرفی کرده یا ادعا کردهاند. با این حال، تنها نوزده حکومت در این دوران تاسیس شدهاند.
این ارقام شامل جنبشهای آزادیبخش، شوراها یا کمیتههای ملی، سازمانهای آزادیخواه و سایر گروههای مخالف در تبعید نمیشود. از میان هفتاد حکومت در تبعید، سی و نه حکومت توسط یک یا چند دولت به رسمیت شناخته شدهاند.
حکومتهای در تبعید معمولاً زمانی به وجود میآیند که قلمرو یک سرزمین تحت کنترول موثر نیروهای اشغالگر متخاصم قرار میگیرد یا رژیمی با انقلاب یا کودتا به قدرت میرسد. در برابر چنین رژیمهای سرکوبگر و غیرمشروع، اغلب کارگزاران سیاسی و فعالان مدنی دست به تشکیل حکومت در تبعید میزنند. برای مثال، میتوان به حکومت ملی ایران در تبعید در اپریل ۱۹۶۲، کانگرس ملی افریقا در تبعید، حکومت موقت بنگلادش در اپریل۱۹۷۱ و حکومت موقت افغانستان در ۲۳ فبروری ۱۹۸۹ اشاره کرد.
مشروعیت حکومتهایی که در تبعید ایجاد میشوند مانند حکومتهایی که بر بنیاد قانون اساسی در یک نظام دموکراتیک شکل میگیرند، قابل بحث نیست. مشروعیت آنها بیشتر ناشی از این است که تا چه حد از قشرهای مختلف در یک جامعه نمایندگی میتوانند و اینکه آیا دارای ساختار مناسب و توانایی عملکرد موثر اند، یا فقط حکومتیست خودخوانده. از سویی هم، شناسایی و حمایت کشورهای مختلف برای ایجاد مشروعیت در صحنه جهانی بسیار مهم است.
در افغانستان، از زمان سقوط دولت پیشین، هیچ دولتی رژیم طالبان را به عنوان حاکم قانونی و مشروع افغانستان به رسمیت نشناخته است. شناسایی حکومتها در عرصه روابط بینالمللی، امری عادی و معمولی است که به دولتهای قبلی این امکان را میدهد تا روابط خود را با دولتهای جدید برقرار کنند.
طالبان، با آن که ادعا دارد تنها نماینده قانونی افغانستان در سطح بینالمللیاست و بر سرزمین و مردم افغانستان حاکمیت کامل دارد، اما جامعه بینالمللی تا اکنون هرگونه رابطه رسمی با طالبان را به دلیل نقض گسترده حقوق بشر و ایجاد حکومتی یکدست رد کرده است.
گفتوگو به نمایندگی از مردم افغانستان
وضعیت سیاسی، اقتصادی و حقوق بشری در افغانستان ایجاب میکند که مرجعی در تبعید ایجاد شود تا به نمایندگی از مردم افغانستان با جامعه جهانی برای مقابله با بحرانهای کشور وارد تعامل و گفتوگوی معنادار شود. در این بستر، چگونگی نمایندگی مقامات که در تبعید به سر میبرند خیلی مهم است. زیرا نه تنها باید به نفع مردم و علیه رژیم فعلی عمل کنند، بلکه برای آینده افغانستان نیز برنامه واضح و مفصلی داشته باشند.
حکومت در تبعید به نهادی گفته میشود که دارای جایگاه قانونی و صاحب اختیار برای محافظت از شهروندان و نمایندگی از مردم افغانستان در عرصه بینالمللی باشد. در نخستین گام، نیاز است که حکومت در تبعید بهعنوان نهادی با جایگاه مشروع نمایندگی از مردم و سرزمین عمل کند.
با توجه به این که این مرجع واجد نمایندگی قانونی مردم است، میتواند خود را بهعنوان بدیل و جایگزین رژیم حاکم در داخل معرفی کند. حکومت در تبعید میتواند در قلمرو یکی از کشورهای همسایه که در قضایای افغانستان فعال است، ایجاد شود. انتخاب یکی از کشورهای همسایه از اعضای حکومت تبعیدی در برابر هر گونه آسیب فیزیکی محافظت میکند و در عین حال پیوند خود را با سرزمین مادری از دست نمیدهند.
ممکن است در ابتدا این مرجع بهعنوان یک پارلمان فراگیر و متکثر در تبعید، متشکل از اعضای سابق پارلمان افغانستان، سیاستمداران و نمایندگان جامعه مدنی آغاز شود و سپس به حکومت در تبعید با تعدادی از کمیتهها برای رهبری امور خارجی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی تبدیل شود. چون اعضای سابق پارلمان توسط مردم انتخاب شدهاند، میتوانند در مشروعیت دادن به حکومت در تبعید نقش کلیدی ایفا کنند.
در این سناریو، همکاری جامعه جهانی در بهرسمیتشناختن حکومت در تبعید به نمایندگی از یک افغانستان دموکراتیک، ضروری است. چون تداوم حکومتی در تبعید بستگی به برقراری روابط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه جهانی دارد. کشورهای جهان نیز در مورد وضعیت افغانستان زیر سلطه طالبان نگرانیهای فزایندهای دارند.
هرچند تاکنون هیچ کشوری به گونه رسمی برای ایجاد یک حکومت در تبعید ابراز نظر نکرده است، اما وضعیت اسفبار حقوق بشری، بحران اقتصادی و آینده ناروشن قشر تحصیلکرده، جامعه مدنی، زنان و کارگزاران و احزاب سیاسی و عدم مشروعیت نهاد حکومتی، امکان بالقوه تشکیل حکومتی در تبعید را در خود دارد.
بحث درباره کیفیت حکومت در تبعید و اینکه آیا نیروهای سیاسی در تبعید مشروعیتی برای تشکیل چنین حکومتی را دارند، چندان مرتبط نیست. زیرا مهمترین ویژگی حکومت در تبعید، فعالیت آن به نفع مردم و علیه اقتدار غیرقانونی در داخل است. از سوی دیگر، حکومت در تبعید تلاش میکند تا از سرکوب و رسیدن به قدرت از راههای غیرمشروع مانند کودتا، انقلاب و دیگر راههای غیردموکراتیک جلوگیری کند.
بنابراین، چشمانداز آیندهای مرفه، باثبات و دموکراتیک برای افغانستان متکی بر مشارکت فعال همه طرفها، از جمله زنان، احزاب سیاسی، فعالان مدنی و حقوق بشر و گروههای مذهبی و قومی است. از آنجایی که رژیم طالبان ظرفیت چنین ایدهآلی را ندارد، بهترین گام رو به جلو، ایجاد حکومت در تبعید است که بتواند مردم و کشور را از بنبست فعلی بیرون آورد و از دام رژیم اقتدارگرای طالبان برهاند.
ماه اگست سال ۱۹۱۴ اندکی پس از ترور آرشیدوک فردیناند، ولیعهد امپراطوری اتریش، فرانتس کافکا شروع به نوشتن رمان محاکمه کرد.
محاکمهای که چندان به این ترور که آغازگر جنگ جهانی اول بود، ربطی نداشت و به ترور انسان در برابر قانون میپرداخت.
نویسنده شهیر چک در دفتر مؤسسه بیمه حوادث کارگران پادشاهی بوهمیا به جنگ دیگری فکر میکرد. جنگ بیپایان استبداد قانون علیه مردم ضعیف.
کافکا که مسئول رسیدگی به محاکمههای کارگران در برابر کارفرمایان بود، همزمان پشت دو میز مینشست. روزها بهعنوان حقوقدان متصدی بخش مهمی در مؤسسه بیمه بود و دفاع از کارگر در برابر کارفرما را به عهده داشت و شبها بهعنوان نویسنده براساس این پروندهها قصه مینوشت.
بررسی اسناد حقوقی این موسسه نشان میدهد که تجربه او در مواجه با مسائل حقوقی تا چه حد بر نوشتههای داستانی او تأثیرگذار بوده است. شش اثر او مستقیماً به قانون مربوط میشود: «محاکمه»، «جلوی قانون»، «مشکل قوانین ما»، «گروه محکومین» و «آتشانداز» و «قصر».
در این میان داستان محاکمه که امسال ۱۱۰ ساله شد، مهمترین نوشته او درباره دخالت نادرست قانون در زندگی بیگناهی به نام یوزف کا است که بیگناه دستگیر و اعدام میشود. شواهدی نشان میدهد که این تراژدی به پرونده مهمی مربوط میشود که او در موسسه بیمه مشغول کار بر روی آن بوده است. متنی ۲۲ صفحهای در گزارش سالانه ۱۹۱۴ موسسه بیمه بوهمیا پراگ با عنوان «پیشگیری از حوادث در معادن سنگ» موجود است که از این پرونده حقوقی میگوید. از این روست که معدن سنگ متروک انتهای رمان محاکمه به راستی معدن است و کمتر به نشان و نماد بستگی دارد.
یا گناهکار باش یا بمیر
داستان محاکمه اینگونه آغاز میشود: «حتما کسی به یوزف کا تهمت زده بود، چون بیآنکه خطایی ازش سر زده باشد یک روز صبح بازداشت شد.» این مشهورترین شروع داستانی کافکا پس از داستان مسخ است. عنوان اصلی این رمان فرآیند نام دارد و به فرآیندی که شخصی بیگناه به مرور از جانب قانون به جرمی واهی متهم میشود دلالت دارد.
آقای کا متوجه میشود که مورد اتهام واقع شده و باید به دادگاه برود. در دادگاه چیز زیادی دستگیرش نمیشود و وکیلش نیز به او کمکی نمیکند. در بلاتکلیفی محض رها میشود تا سرانجام در شب سی و یکمین سالگرد تولدش به سراغش بروند و در حومه شهر پراگ در معدن سنگی متروکی با ضربات چاقو اعدامش کنند.
این موضوع کلی رمانی است که نویسنده چک، فاجعهای انسانی از آن خلق کرده است. یوزف کا درست همچون گرگور سامسا ناگهان تبدیل به چیز دیگری شده: یک متهم. بدون اینکه تقصیری به گردن داشته باشد مجرم است. یک دهه پس از انتشار این رمان آلمان نازی یک شبه وارد خانه همسایهاش چکسلواکی شد و او را بازداشت و روشنفکرانش را به زندان افکند. کافکا در آن زمان دیگر زنده نبود اما از وضعیت انسان در آینده نزدیک پیشگویی کرده بود. انسان بیگناهی که در این شکل از جوامع٬ همواره در معرض اتهام است. از این روست که متهمان داستانهای کافکا همواره زیبا هستند. یوزف کا انسان بیگناهی است که در جامعهای شرور باید به شرارت نکرده اعتراف کند. او موجودی خطرناک برای دار و دسته شروران است. معصومیت او پیام نادرستی به دیگران میدهد و این خوشایند حکومت فاسد نیست. بیگناهی در چنین جامعهای بیمعناست. یا گناهکار باش یا بمیر.
کابوسی که نویسنده برای ما به یادگار گذاشته بازگوکننده دنیای وارونهای است که انگار در خواب انسانی بیگناه میگذرد و باید آن را تا حد زیادی مدیون تجارب شخصی کافکا دانست. او که روزها با اعداد سر و کار دارد و شبها با حروف کار میکرد پرترههای وحشتناکی از واقعیت را به ما نشان داد. از این جهت است نام یوزف را برای کاراکترش برگزید تا بیگانگی خود را نیز نشان بدهد- کافکا در محله یوزفوف یا محله یهودیان شهر قدیم پراگ بزرگ شده بود- شخصی که هم یهودی است و هم در جامعه چکسلواک، آلمانی زبان است و البته افکار دگراندیشی هم دارد. آقای کا هر چه پیشتر میرود خود را غریبتر مییابد و از این روست که وقتی دو جلادش در ساعت ۹ شب او را با خود میبرند او هیچ اعتراضی نمیکند. میداند در چنین دنیایی جایی ندارد. حتی با دیدن همسایهاش، دوشیزه بورستنر هم هیچ کمکی از او نمیخواهد. در انتها زمانی که به قتلگاه موعود یعنی معدن متروک میرسند او مردی را میبیند که از پنجره به بیرون نگاه میکند و شاید برای اولینبار است که یوزف کا دهان میگشاید که کمکی بخواهد که پنجره بسته میشود تا او در تاریکی سنگ معدن متروک «مثل یک سگ» کشته شود.
کافکا و کارشناسی خطر
گزارش کافکا درباره «پیشگیری از حوادث در معادن سنگ» یکی از هزاران گزارش حرفهای وی برای مؤسسه بیمه حوادث کارگری است. اغلب این گزارشها در طول پرتلاشترین سالهای او به عنوان نویسنده، از ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۵ نوشته شدهاند. تصادفات حین کار در امپراطوری اتریش-مجارستان از موضوعات بحثبرانگیز آن سالهای دنیای بیمه حوادث بود و کافکا در داستانهایش از آنها وام گرفت. ماشینهایی که ممکن است باعث قطع انگشت کارگران شوند که در «گروه محکومین» وجود دارد یا شکارچی گراگوس و حادثه در محل کار و همچنین ساخت دیوار بزرگ چین و حشره شدن کارمندی معمولی در مسخ.
کافکا در مدت چهارده سالی که در استخدام بیمه بود در اغلب داستانهایش از خطراتی که انسان را تهدید میکند نوشته است. او یک هشدارگر ادبی است که به طبقهبندی خطر برای تمامی آدمیان دست زده است. این خطرات برآمده از ریسکهایی است که کارگران تحت نظارت بیمه در مزارع و کارخانجات و معادن با آنها مواجه بودند. او همواره در حال بازدید از این اماکن خطرناک بود و از وظایفش در این مثلث بیمه، کارفرما و کارگر این بود که آنان را از خطرها آگاه کند. تولید صنعتی منجر به افزایش شدید حوادث جدی و اغلب کشنده در محل کار شده بود. طبیعت شتابزده و در عین حال یکنواخت کار مدرن باعث ایجاد خستگی و بیتوجهی شده بود و چنین حوادثی کافکا را رنج میداد.
سهلانگاری کارگر و کارفرما پای او را به عنوان کارشناس حوادث کارگری اغلب به محل وقوع حادثه میکشاند. در این راستا و در سال ۱۹۱۴ بود که او گزارشی با عنوان «پیشگیری از حوادث در معادن» نوشت و در آن، «یوزف فرانتس رنلت» صاحب معدن اوستی ناد لابم را به دلیل پرداخت دستمزد الکل، و مجوز کار به کارگران حین مستی، بدون تجهیزات ایمنی مناسب مانند عینک، سرزنش کرد. اتهام جنایی علیه وی البته به جایی نرسید. کافکا بازرسان را متهم کرد که مشکلات مرگبار کارگران را گزارش نمیکنند و خطر را به رسمیت نمیشناسند. او در این گزارش از جمله به ایمنی تخته سنگی سست اشاره میکند. سنگی بالای دیواری صخرهای که کارگری در این نقطه خطرناک مشغول کار است. یوزف کا نیز در انتهای رمان محاکمه بر روی تخته سنگی سست اعدام میشود. این همزمانی گزارش درباره کار بر روی بلوک سنگی سست با شروع نگارش داستان محاکمه گویای رابطه میان واقعیت و تخیل است. از میان ۲۶۰۰۰ معدن متروک و فعال جمهوری چک که بسیاری از آنها امروزه زیر آب رفته یا متروک شدهاند به نظر میرسد که مکان معدوم شدن یوزف کا جایی در معدن اوستی ناد لابم در شمال پراگ و همچنین معدنی در نزدیکی خانه او باشد. معدنی که اکنون در زیر باغوحش شهر پراگ قرار دارد.
مصادف شدن این رمان با اصلیترین و چالش برانگیزترین گزارش حقوقی کافکا در بیمه با عنوان «پیشگیری از حوادث در معادن» رابطه میان بیمه و داستان را نشان میدهد. دو نهاد نوشتن و قانون بازوهای کافکا برای رسیدن به اثری ماندگار هستند. این پیوند میان اسناد بیمه و ادبیات داستانی منجر به خلق شخصیتهایی عجیب در دنیای کافکایی شدند. شخصیتهایی که اغلب قربانیان حوادثی هستند که هیچ بیمهای برای آنها خلق نشده. آنها یک روز صبح بیدار میشوند و میبینند حشره شدهاند یا به جرمی نکرده باید اعتراف کنند و از هستی ساقط شوند. او همانطور که نگران مصرف مشروب توسط کارگران هنگام کار با ماشینهای صنعتی بوده به کارفرمایان در معادن حمله میکرده که از عمد معدنچیان را مست میکنند. موضوعی که در نهایت باعث شد رمان محاکمه در انتها به اعدامی در معدن ختم شود.
او مدعی غرامت برای بیگناهان بود. حمایت او از کارگران چنان معروف است که شایع است کلاه ایمنی را هم او اختراع کرده. کافکا که پیشتر دستگاهی برای حفاظت کارگران چوببری جهت ممانعت از قطع انگشتان دست پیشنهاد داده بود مهارت فنی قابل توجهی در طراحی وسایلی برای جلوگیری از صدمات حین کار نشان داده بود. او قانون را متهم به ناکارآمدی میکرد و سعی در اصلاح آن داشت. از این رو به نظر میرسد اصطلاح کافکایی نیز از دل پروندههای حقوقی وی خلق شده باشد. نوعی بیعدالتی غیرقابل درک که کافکا در پی مفهوم آن بود. از این رو کارشناس خبره خطرشناسی به نوعی زبان دفتری رسیده بود که پژواک تمامی آلودگیهای رایج در این هزارتو بود. ناتوانی قهرمان کافکا در دفاع از خود ما را به کارگرانی میرساند که حتی در صورت زخمی شدن٬ انگشت اتهام سمت آنها میرفت و متهم به خطای نکرده بودند. از این روست که افکار داستانی شبانه وی با خون واقعی کارگران معادن و مزارع و کارخانجاتی ممزوج شده که او روزها در دفتر بیمه مینوشت. اندکی تخیل باید به این چاشنی خونین اضافه میشد تا بدنهای مثله شده در حوادث صنعتی زنده شوند و شخصیتهایی زاده شوند که از پذیرفته نشدن و دیده نشدن و درک نشدن توسط دیگران در رنجند.
نجات برای این اشخاص از دید کافکا دور از دسترس است. در داستان محاکمه این وضعیت به روشنترین شکل ممکن تصور شده است. او چرا باید مستحق چنین رفتار وحشتناکی از سوی دیگران شود؟ او که تا آخرین لحظات برهوار به سمت محل ذبح خود میرود و تا آخرین لحظه چشم امید به نجات دهندهای دارد. به یاد بیاوریم آخرین صحنه را که مردی پشت پنجره است و پیش از آنکه کارد قلب او را بشکافد او امید دارد که این مرد، این زن، این انسان به یاری او بشتابد.
یافتههای گزارش تحقیقی افغانستان اینترنشنال-پشتو فاش میکند که حدود ۵۰ مقام بلندپایه طالبان به شمول ملاهبتالله، رهبر این گروه، در شهرک اعیاننشین عینو مینه در قندهار خانههایی به ارزش میلیونها دالر خریداری یا «غصب» کردهاند.
منابع موثق به افغانستان اینترنشنال گفتهاند که خانههای خریداری یا غصب شده از ۹۰ هزار تا یک میلیون دالر قیمت دارند. به گفته منابع، برخی از مقامهای طالبان اعمار خانههای مدرن در شهرک عینو مینه را آغاز کردهاند که هزینه آنها تا ۸ میلیون دالر برآورد شده است.
افغانستان اینترنشنال برای تهیه این گزارش، با دستکم ۵۰ منبع به شمول چهار دفتر راهنمای معاملات در قندهار گفتوگو کرده است.
شهرک عینو مینه قندهار که در نظام پیشین خانههای آن را شماری از مقامهای دولتی، بازرگانان و حتی برخی از «قاچاقچیان» خریده بودند، پس از قدرتگیری طالبان به مکان محبوب و امن مقامهای طالبان تبدیل شده است. اکنون این خانهها که بسیاری از آنها قصرها و مهمانخانههایی مجللاند، اقامتگاه و محل سرمایهگذاری سران طالبان شدهاند.
منابع میگویند که حدود ۹۰ درصد از مقامهای بلندپایه طالبان قندهاری در شهرک عینو مینه خانه خریداری و یا «غصب» کردهاند. به گفته منابع، برخی از مقامهای طالبان از سایر ولایتها در این شهرک خانه خریدهاند یا اعمار خانههای جدید را آغاز کردهاند.
بر مبنای تحقیقات فغانستان اینترنشنال، برخی از مقامهای طالبان در این شهرک خانههای گرانقیمت به ارزش صدها هزار دالر خریداری کردهاند که در اوایل حاکمیت این گروه، به این پیمانه ثروت و سرمایه نداشتند.
منابع ارزش مجموعی خانههایی را که طالبان در عینو مینه در ختیار دارند، بیشتر از ۱۳ میلیون دالر تخمین زدهاند.
منابع گفتند که طالبان به دلیل اینکه عینو مینه منطقهای امن و به آسانی قابل کنترول است، مشتاق خریداری یا ساخت خانه در این شهرکاند.
اینجا، درباره شماری از مقامهای طالبان که مالکان جدید خانهها و قصرها در عینو مینهاند، بخوانید:
ملاهبتالله آخندزاده، رهبر طالبان
برپایه اطلاعات منابع، رهبر دیدهنشده طالبان مهمانخانه جنرال عبدالرزاق، فرمانده پولیس حکومت پیشین در قندهار را در خیابانی در غرب شهرک عینو مینه تصرف کرده است.
منبع میافزاید که هبتالله آخندزاده اغلب در این مهمانسرای مجلل به سر میبرد و وزیران حکومت طالبان را در آنجا ملاقات میکند. به گفته منبع، رهبر طالبان علاوه بر تصرف این مهمانخانه، خانه جنرال رازق را نیز تصرف کرده است.
منابع گفتند که ملاهبتالله همچنین خانه تادین خان، برادر جنرال رازق را که در مقابل مهمانخانهاش قرار دارد، غصب و تبدیل به اقامتگاه خود کرده است.
دفتر اداره امور عینو مینه و یک دفتر راهنمای معاملات، هزینه مجموعی این مهمانسرا و دو خانه را حدود یک و نیم میلیون دالر برآورد کردهاند.
گفته شده که طالبان برای تأمین امنیت مهمانخانه رهبر خود، چهار جاده را در شهرک مذکور مسدود کرده و هیچکس نمیتواند به راحتی از آن عبور کند.
فتحالله منصور، فرزند اخترمحمد منصور، دومین رهبر طالبان
اطلاعات حاکی است که فتحالله منصور، پسر رهبر سابق طالبان که در حال حاضر معاون عملیاتی وزارت حملونقل و هوانوردی طالبان است، خانهای را در خیابان غربی عینو مینه خریداری کرده است.
منابع گفتند که این خانه حدود ۳۵۰ هزار دالر ارزش دارد.
منصور قبل از سمت کنونیاش در اداره طالبان، مسئولیت فرودگاه قندهار را به عهده داشت که در گذشته بعد از پایگاه نظامی بگرام، بزرگترین پایگاه نظامی امریکا نامیده میشد.
آقای منصور در گذشته بارها متهم به فروش تجهیزات و موترهای بهجا مانده از امریکا را در «بازار سیاه» شده است.
عبدالمنان عمری، برادر بنیانگذار گروه طالبان
عبدالمنان عمری، برادر ملا محمد عمر، بنیانگذار و نخستین رهبر طالبان، که در حال حاضر وزیر کار و امور اجتماعی این گروه است، برای همسر دوم خود خانهای به ارزش ۴۰۰ هزار دالر در عینو مینه خریده است.
دو منبع موثق به افغانستان اینترنشنال گفتند زمانی که عمری وزیر وزارت فواید عامه طالبان بود، عواید ۶ ماهه بندر آقینه در شمال افغانستان را که حدود یک میلیون دالر بود، به خزانه دولت تسلیم نکرد.
ملا عبدالغنی برادر، معاون اقتصادی طالبان
منابع گفتند که ملا برادر، معاون اقتصادی رئیسالوزرای طالبان، خانههایی را در خیابانهای ۳۱ تا ۳۳ عینو مینه خریده است. گفته میشود که در این خانهها، پسران، خانواده، بستگان و نزدیکان او در آن زندگی میکنند.
به گفته منابع این خانهها از ۱۰۰ هزار دالر تا ۶۰۰ هزار دالر ارزش دارند.
هدایتالله بدری، وزیر معادن و پترولیم طالبان
هدایتالله بدری، وزیر معادن و پترولیم کنونی طالبان که ابتدا وزیر مالیه و سپس رئیس بانک مرکزی تحت کنترول طالبان بود، یک خانه و یک مهمانخانه به ارزش آن ۶۰۰ هزار دالر در عینو مینه ساخته است.
منابع گفتند که بدری ثروتمندترین فرد در میان طالبان است و منبع درآمد او تجارت مواد مخدر است.
عبدالحق همکار، معاون مبارزه با مواد مخدر وزارت داخله طالبان
ملاعبدالحق، معاون مبارزه با مواد مخدر وزارت امور داخله طالبان نیز خانهای را به مبلغ ۲۸۵ هزار دالر در عینو مینه، جایی که خانواده او در حال حاضر در آن زندگی میکنند، خریداری کرده است.
عبدالاحد طالب، فرمانده نیروهای ویژه ملاهبتالله
برپایه اطلاعات رسیده، عبدالاحد طالب، فرمانده نیروهای ویژه ملاهبتالله، خانه یک کارمند امنیت ملی حکومت پیشین و همچنین یک خانه دیگر را عینو مینه تصرف کرده است.
بنابر اطلاعات دفتر اداره امور عینو مینه، قیمت هر دو خانه بیش از ۳۰۰ هزار دالر برآورد شده است.
یوسف وفا، والی طالبان در بلخ
منابع همچنین گفتند که یوسف وفا، والی پیشین طالبان در قندهار و والی کنونی این گروه در بلخ، یک هوتل بزرگ و دو خانه در کنار یکدیگر در بخش دوم عینو مینه خریداری کرده است. قیمت هر کدام این خانهها حدود ۴۰۰ هزار دالر گفته شده است.
به گفته منابع، دو راه منتهی به خانه آقای وفا نیز بسته است و کسی اجازه عبور از آن را ندارد.
طبق اطلاعات رسیده، برادر یوسف وفا نیز خانه دیگری در عینو مینه خریده و خانوادهاش آنجا زندگی میکند.
کارمند تحت امر هدایت الله بدری
منابع گفتند که یکی از همکاران هدایتالله بدری که در وزارت مالیه طالبان نیز با او بود، خانهای به قیمت ۶۰۰ هزار دالر در محلی موسوم به «فواره ماهیها» در شهرک عینو مینه خریده است.
به گفته منابع، در این خانه وزیر معادن و پترولیم طالبان اغلبا با دوستان خود دیدار میکند.
یک منبع گفت که این کارمند تحت امر هدایت بدری در عینو مینه با اسمهای مستعار مختلف در قندهار شناخته میشود.
ملا حیاتالله (حاجی لالا)، مدیر استخبارات وزارت دفاع طالبان
ملا حیاتالله، معروف به حاجی لالا، رئيس استخبارات وزارت دفاع طالبان است. به گفته منابع، او چهار خانه در شهرک عینو مینه خریده که هر یک از آنها ۱۰۰ هزار دالر قیمت دارد. گفته شده این مقام طالبان چهار زن دارد که در خانههای مجزا زندگی میکنند.
مسئولین نهادهای نظامی و غیرنظامی طالبان در قندهار
شماری از مقامهای محلی نظامی و غیرنظامی طالبان در قندهار نیز در شهرک عینو مینه خانه خریدهاند.
ملا شیرین، والی طالبان در قندهار
منابع گفتند که ملا شیرین، والی کنونی طالبان در قندهار و از افراد نزدیک به ملا هبتالله، خانهای به ارزش ۲۵۵ هزار دالر در عینو مینه دارد. منابع گفتند که خانواده ملا شیرین در این خانه زندگی میکند. به گفته منابع، والی طالبان در قندهار علاوه بر مهمانخانه ولایت، چند مهمانخانه دیگر در شهرک عینو مینه دارد.
عبدالرشید منیب، رئیس پیشین استخبارات طالبان در قندهار
طبق اطلاعات رسیده، عبدالرشید منیب، رئیس پیشین استخبارات طالبان در قندهار نیز دارای خانهای در عینو مینه است که قیمت آن نزدیک به ۲۰۰ هزار دالر است.
حاجی تواب، رئیس کنونی استخبارات طالبان در قندهار
منابع گفتند که حاجی تواب، رئیس کنونی استخبارات طالبان در قندهار نیز در عینو مینه، خانهای به ارزش ۲۰۰ هزار دالر دارد. به گفته منابع او با خانوادهاش در این خانه زندگی میکند.
خانههای مقامهای امنیتی طالبان در قندهار
منابع همچنین گفتند برخی از مقامهای امنیتی طالبان از جمله حزبالله، فرمانده پولیس طالبان در قندهار، شاه آغا، آمر امنیت، محمد عیسا، مسئول امنیت داخلی فرماندهی پولیس و فیضالحق آخند، رئیس مبارزه با جرایم جنایی طالبان نیز خانههایی در عینو مینه خریدهاند. منابع قیمت هر یک از این خانهها را بیش از ۲۰۰ هزار دالر برآورد کردند.
دفتر مدیریت امور عینومینه تایید کرده که منازل افراد مذکور بازسازی شده و پس از ارزیابی ممکن است قیمت آنها بلند برود.
ملا حکمتالله، شهردار طالبان در قندهار
برپایه اطلاعات رسیده، ملا حکمتالله، شهردار طالبان در قندهار، خانهای را به قیمت ۱۷۰ هزار دالر در مرسلین پلازا در عینو مینه خریده است.
گفته شده که او با خانوادهاش در این خانه زندگی میکند، اما از مهمانسرای دولتی شهرداری هم استفاده میکند.
ملا سلام بریالی، رئیس اقتصاد طالبان در قندهار
به گفته منابع، ملا سلام، رئیس اقتصاد طالبان در قندهار، در بخش دوم شهرک عینو مینه خانهای به ارزش بیش از ۵۰۰ هزار دالر خریداری کرده است.
یک منبع از دفتر اداره امور شهرک عینو مینه به افغانستان اینترنشنال گفت که سلام بریالی پس از خرید این خانه، آن را بازسازی کرده و در حال حاضر با خانوادهاش در آنجا زندگی میکند.
مولوی ظاهر، مدیر پاسپورت طالبان در قندهار
به گفته منابع، مولوی ظاهر، مدیر پاسپورت طالبان در قندهار، یک خانه جدید در شهرک عینو منینه به قیمت ۲۹۰ هزار دالر خریداری کرده است. او نیز با خانوادهاش در این خانه زندگی میکند.
نور احمد آغا، رئیس طالبان در افغانستان بانک در قندهار
بنابر اطلاعات، نور احمد آغا، رئیس بانک مرکزی تحت کنترول طالبان در قندهار، خانهای را با هزینه ۳۶۰ هزار دالر در جاده ۲۷ عینو مینه دوم ساخته است.
برپایه اطلاعات یک دفتر راهنمای معاملات، این خانه توسط نور احمد آغا به سبک بسیار مدرن ساخته شده است.
منابع گفتند که علاوه بر این افراد، سفر محمد سحر، رئیس گمرک طالبان در قندهار، پنج ولسوال، ۱۱ فرمانده قول اردوی طالبان، ۸ مقام این گروه در حوزههای امنیتی و شماری از کارمندان دیگر طالبان در قندهار در شهرک عنیو مینه خریدهاند. دفتر اداره امور عینو مینه ارزش مجموعی خانههای این افراد را چهار میلیون و ۲۰۰ هزار ارزیابی کرده است.
منابع گفتند که در بخشهای دوم و سوم شهرک عینو مینه و در منطقه باغ، طالبان در حال ساخت خانهها، مدارسی و مهمانخانهها اند. هنوز اطلاعات دقیقی درباره هزینه این ساختوسازها در دست نیست.
طالبان در اوایل حاکمیت دوباره خود در افغانستان بسیاری از خانههای مقامهای حکومت پیشین را در این شهرک غصب کردند.
طالبان خانههای فرماندهان، اعضای شورای ولایتی، نیروهای امنیتی، مقامات نظامی و بسیاری از افراد دیگر را گرفتند.
اکنون با گذشته سه سال، خانههای فرماندهان سابق و نیروهای امنیتی همچنان در تصرف طالبان است.
یکی از فرماندهان امنیتی حکومت پیشین افغانستان، که طالبان خانهاش را در قندهار تصرف کردند و پس از دو سال به او سپردند، به افغانستان اینترنشنال: «طالبان هنوز در خانههای برخی از فرماندهان حکومت پیشین زندگی میکنند. زمانی را که خانههای ما را پس دادند، هیچ چیز سالمی در نگذاشته بودند و بسیاری لوازم را با خود برده بودند.»
امنیت شهرک
طالبان تلاش زیادی برای جلوگیری از گرفتن عکس و فیلم از شهرک عینو مینه در قندهار کردهاند.
نیروهای امنیتی این گروه در تمام نقاط و جادههای اصلی این شهرک، ایستهای بازرسی و نظارت ایجاد کردهاند.
در سفرها و دیدارهای ملا هبتالله آخندزاده و وزرای طالبان، شبکههای تلفنی در این شهرک اغلبا قطع میشود و به مردم اجازه تردد در جادههای اصلی داده نمیشود.
شرکت افکو
شرکت افکو مسئولیت کامل ساخت، خرید و فروش خانه، دکان و اپارتمان، و همچنین مدیریت شهرک عینو مینه را به عهده دارد.
تمامی فعالیتهای این شرکت به رهبری محمود کرزی، مدیر این شهرک انجام میشود.
یک منبع از این شرکت به افغانستان اینترنشنال گفته است که با آمدن طالبان، این گروه تا حد زیادی اختیار خرید و فروش خانهها را از این شرکت گرفته و طالبان بیشتر خانههایشان را با این شرکت ثبت نمیکنند.
این منبع میگوید: «رهبران طالبان هر جا که در این شهرک مکانی پیدا کنند، به شرکت میآیند و اسناد میگیرند و سپس هر قیمتی که بخواهند برای آن تعیین میکنند.»
به گفته منبع، در حال حاضر این شرکت تنها مسئولیت نظافت منازل، امور مربوط به برق و سایر موارد را به عهده دارد.
ساخت شهرک مدرن و مجلل عینو مینه در سال ۲۰۰۲ توسط محمود کرزی، برادر حامد کرزی، رئیسجمهور پیشین افغانستان آغاز شد. در حال حاضر این شهرک حدود پنج بخش دارد.
تمامی امکانات زندگی مانند مراکز آموزشی و بهداشتی، زمین بازی، تفریحگاه و مهمانسرا در این شهرک فراهم شده است.
یادداشت: این مقاله در وبسایت نشنال سکیوریتی ژورنال منتشر شده است.
بحرانها اغلبا میراث روسایجمهور امریکا را شکل میدهند؛ جیمی کارتر با بحران گروگانگیری در ایران، بیل کلینتون با بحران بالکان، جورج دبلیو بوش با حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر و دونالد ترامپ با همهگیری کرونا مواجه شدند.
طی دههها، ممکن است امریکاییها به راحتی افغانستان را بهویژه به دلیل کوچک بودن این کشور و انزوای نسبی آن فراموش کنند. با این حال، افغانستان چه قبل و چه بعد از حضور دو دههای امریکا در این کشور، نقش بزرگی در شکل دادن میراث روسای جمهور ایالات متحده ایفا کرده است.
نگاهی به گذشته
جیمی کارتر، رئيسجمهور سابق امریکا، ناگزیر شد به تهاجم شوروی به افغانستان کمتر از دو ماه پس از تصرف سفارت امریکا در تهران توسط دانشجویان ایرانی، واکنش نشان دهد: «کارتر از ترس اینکه این وقایع تصور ضعیف بودن او و تحقیر امریکا را افزایش دهد، با تحریم کردن المپیک مسکو ۱۹۸۰ پاسخ داد.»
رونالد ریگان، رئیسجمهور سابق امریکا نیز با تصمیم به تجهیز مجاهدین افغانستان، توانست پیروزی در دوره دوم ریاستجمهوریاش را که پس از رسوایی ایران-کنترا به آن نیاز داشت، جشن بگیرد.
بوش پدر، پیتر تامسن را بهعنوان سفیر در افغانستان گماشت اما پس از آغاز جنگهای داخلی، از اعزام او به کابل خودداری کرد. آقای بوش شاید این بیتوجهی را خردمندانه میدانست، اما تاریخ با بیاعتنایی امریکا به افغانستان مهربانانه رفتار نمیکند.
هرچند مجاهدین، طالبان نبودند، اما ریگان و بوش پدر اکنون بهخاطر رها کردن اسلامگرایان در افغانستان، واگذاری آینده این کشور به دست پاکستان و عربستان سعودی و نادیده گرفتن پیامدهای تصمیمهای خود مورد انتقاد قرار میگیرند.
بیل کلینتون، رئيسجمهور سابق امریکا نیز به غفلت در برابر افغانستان ادامه داد. آقای کلینتون به این باور بود که ایالات متحده میتواند با رویکرد «نظارت از افق» تهدید روبهرشد القاعده را در یک ماموریت ضد تروریسم مهار کند. این رویکرد، در حملات موشکی امریکا به اهداف مربوط به القاعده و طالبان در افغانستان و سودان، پس از حملات القاعده در آگست ۱۹۹۸ در کنیا و تانزانیا نمود یافت.
۱۱ سپتامبر و افغانستان
پس از حمله ۱۱ سپتامبر به برجهای دوقلوی تجارت جهانی در نیویارک، افغانستان بار دیگر در محور توجه در واشنگتن قرار گرفت و این جایگاه را برای دو دهه حفظ کرد.
در بیست سال حضور امریکا در افغانستان، هر کدام از چهار رئیسجمهور ایالات متحده، اشتباهات قابل توجهی در قبال افغانستان مرتکب شدند. تصمیم جورج دبلیو بوش برای حمله به عراق، جنگ در افغانستان را مختل و سیاسی کرد.
بارک اوباما، رئیسجمهور پیشین امریکا، کشتن اسامه بن لادن را بهانهای برای پایان ماموریت ضد تروریسم قرار داد و متوجه نشد که بلای افراطگرایی در افغانستان، محدود به یک مرد نیست.
آقای اوباما در چهارم جون ۲۰۰۹، در سخنرانیای تحت عنوان «آغاز جدید»، متعهد به بستن زندان گوانتانامو شد. همزمان او مذاکرات مخفیانهای را [با طالبان] آغاز کرد که به روند دوحه انجامید.
جمله معروف هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت امریکا، که گفته بود «شما با دوستان خود صلح نمیکنید. باید با دشمنان خود وارد تعامل شوید»، نمایانگر آن بود که در واشنگتن اهمیتی به این موضوع داده نمیشود که چگونه تعامل و مشوقهای مالی میتواند طالبان را تقویت کند.
در این میان، دونالد ترامپ نیز عملکرد بهتری از خود نشان نداد. ترامپ با شعار «پایان جنگ بیپایان» وارد شد و اچ.آر. مکمستر، مشاور امنیت ملی وقت، سعی کرد میل ترامپ به عقبنشینی را کنترول کند، اما ناموفق بود. ترامپ زلمی خلیلزاد را بهعنوان نماینده ویژه منصوب کرد تا راهی برای خروج نیروهای امریکایی از افغانستان پیدا کند.
جو بایدن و افغانستان
جو بایدن، هرچند پیشتر خود را به خاطر پایان دادن به جنگ طولانی افغانستان تمجید میکرد، در بیانیهای که پس از کنارهگیری از رقابتهای انتخاباتی منتشر کرد و در آن موفقیتهای دوره کارش در کاخ سفید را یادآور شد، نامی از افغانستان نبرد.
آقای بایدن از مدتها قبل نسبت به افغانستان بیتوجه بود. سناتور بایدن در ضیافتی به میزبانی حامد کرزی در کابل که برای سناتورهای امریکایی ترتیب داده شده بود، ارزیابی آقای کرزی از نقش پاکستان در پناه دادن به طالبان را رد کرد و گفت: «پاکستان ۵۰ برابر بیشتر از افغانستان برای امریکا مهم است.» او سپس از پشت میز غذاخوری بلند شد.
[چندی پیش، امرالله صالح، معاون رئیسجمهور حکومت پیشین افغانستان نیز روایت مشابهی از حضور بایدن در این ضیافت در کابل نشر کرده بود.]
جو بایدن علاوه بر اینکه با تصمیم اوباما با افزایش نیروهای امریکایی در افغانستان مخالفت کرد، حتی به فکر استعفا در اعتراض به این تصمیم نیز بود.
بایدن وقتی به ریاستجمهوری رسید، وعده داد که تقریباً تمام برنامههای ترامپ را لغو کند، اما توافق ناقص دوحه را حفظ کرد.
برخلاف روسای جمهور سابق امریکا که به فداکاریهای مردم افغانستان بهخاطر امنیت خود و ایالات متحده اذعان کردند، جو بایدن بارها از مردم افغانستان انتقاد کرده و گفته که آنها متحد نخواهند شد.
تناقض و ناپایداری در دیدگاههای جو بایدن درباره افغانستان را بیشرمانه بود. آقای بایدن در سال ۲۰۰۱ به مداخله نظامی امریکا به افغانستان رای مثبت داد اما دو دهه بعد گفت که از ابتدا مخالف «آن جنگ در افغانستان» بوده است. بایدن همچنین با نادیده گرفتن اقدامات و اظهارات طالبان، آنها را به سطح شریک امنیتی ایالات متحده ارتقا داد.
افغانستان در ۲۰۲۴
افغانستان قبل از تهاجم شوروی، کشوری فقیر اما نسبتاً صلحآمیز و در حال توسعه بود. مداخله ایالات متحده به افغانستان اجازه داد تا مسیر خود را بهعنوان یک کشور مدرن از سر بگیرد.
در مدت بیست سال نظام جمهوری اسلامی در افغانستان، میلیونها دختر و زن افغان در مکاتب و دانشگاهها نامنویسی کردند و دانشآموخته شدند، به کرسیهای دولتی رسیدند، در ارتش خدمت کردند و کسبوکار خصوصی راه انداختند.
در حال حاضر اما افغانستان تحت کنترل طالبان به «جهنمی زنده و مرکز ترویسم جهانی» تبدیل شده است.
در حالی که کارزارهای انتخاباتی در امریکا ادامه دارد، اشتباهات ایالات متحده در افغانستان و امتناع دونالد ترامپ و کامالا هریس، از پذیرفتن اشتباهاتشان در قبال افغانستان، آنها را از ارائه استراتژی خود برای این کشور بازداشته است. مرادیان این رویکرد را «مایه تاسف» خوانده است.
مانند همه رژیمهای توتالیتر، «حکومت وحشت، زنستیز و سرکوب طالبان» راه را برای قد علم کردن جنبشهای آزادیبخش و مقاومت باز خواهد کرد. نیاز است که استراتژی جدید ایالات متحده باید تقویت گروههای دموکراتیک و مدافعان حقوق بشر، بهویژه زنان و فعالان حقوق بشر باشد.
تنها یک افغانستان دموکراتیک میتواند نیازهای مردم این کشور برای داشتن حکومتی مسئول و خواست جهانی برای افغانستانی عاری از تروریسم را تأمین کند.
جنوساید که در زبان فارسی زیر عنوان نسلکشی و قتل عام نیز ترجمه شده است در کنار جرایم جنگی، جنایت علیه بشریت و جرم تجاوز (منظور تجاوز جنسی نیست)، یکی از چهار جرم سنگین بینالمللی است.
جنوساید توسط کنوانسیون ۱۹۴۸ جنوساید و همچنین اسناد مهم بینالمللی دیگر از جمله اسناسنامه روم و کنوانسیونهای چهارگانه ژنو تعریف و جرمانگاری شده است.
به طور خلاصه جنوساید عبارت است از:
- کشتن اعضای یک گروه با اهداف قومی، مذهبی و زبانی؛
- رساندن صدمات وخیم جانی و روانی به اعضای یک گروه؛
- قرار دادن اعضای یک گروه تحت شرایطی که انهدام فیزیکی، قسمی و یا کلی آنان را در قبال داشته باشد؛
- جلوگیری از زاد و ولد اعضای یک گروه؛
- انتقال قهری کودکان یک گروه به گروه دیگر.
قابل یادآوری است که هرگاه یکی و یا همه عناصر ذکر شده در بالا پیرامون یک گروه قومی، مذهبی و... صدق کند، طبق تعریف حقوقی جرم جنوساید، آن گروه قومی، مذهبی در معرض نسلکشی قرار دارد.
هزارههای افغانستان به عنوان یک گروه قومی- مذهبی در طول تاریخ مورد ظلم قرار گرفتهاند که یکی از مظالم اعمال شده بالای هزارهها عبارت از نسلکشی یا جنوساید است. طوری که در تعریف جرم جنوساید خوانده میشود، دستکم سه مورد از عناصر شکلدهنده آن پیرامون هزارهها صدق میکند.
نخست، اعضای جامعه هزاره افغانستان به صورت تاریخی بنا به دلایل مذهبی- قومی مورد کشتار قرار گرفتهاند. دوم، اعضای جامعه هزاره به گونه مدوام در معرض صدمات فیزیکی و روانی قرار داشتهاند. سوم، اعضای جامعه هزاره به صورت تاریخی در شرایطی قرار داده شدهاند که نسلکشی آنان را تسهیل میکند و عمدهترین نمونه آن جغرافیا و غصب زمینهای متعلق به این گروه قومی- مذهبی است.
هزارهجات یک جغرفیای محصور و در حقیقت یک زندان طبیعی است. مسیرهای آمد و شد به مناطق هزارهنشین یکی از شرایط تسهیلکننده نسلکشی (کشتار اعضای جامعه هزاره) است.
با نظرداشت این موارد و همچنین عناصر حقوقی شکلدهنده جرم نسلکشی، جامعه هزاره به لحاظ تاریخی و به گونه متداوم در معرض نسلکشی قرار داشته است.
این به آن معنی است که هرگاه جرم را عملی بپذیریم که توسط یک سند حقوقی جرمانگاری شده است، پس هیچ تردیدی نسبت به نسلکشی جامعه هزاره، دستکم از لحاظ حقوقی وجود ندارد. اما مشکل در کجاست؟
نخستین معضل فراراه اذعان به نسلکشی هزارهها در افغانستان سیاسی بودن مسئله است. اذعان به نسلکشی نخستین گام در راستای جلوگیری از آن است و از آن جایی که این امر در افغانستان به شدت سیاسی و توأم با التهابات ناشی از جریانات سیال فضای مجازی است، بعد سیاسی مسئله نسلکشی هزارهها به درستی شکافته نشده است.
این مسئله البته مربوط به هر دو جانب قضیه یعنی داعیهداران نسلکشی هزارهها که عمدتاً هزارهها هستند و همچنین جامعه افغانستان در کل به ویژه جامعه سیاسی است.
به لحاظ تاریخی نخستین نسلکشی هزارهها به تهدابگذاری افغانستان به عنوان یک دولت یعنی زمان عبدالرحمن خان برمیگردد.
ملیگرایان پشتون مبحث نسلکشی هزارهها را از عینک سیاسی- حیثیتی نگاه کردهاند و این باعث شده است اذعان به نسلکشی هزارهها مسئلهدار شود.
از جانب دیگر، جامعه هزاره در نخستین «طوفان توییتری» توقف نسلکشی هزارهها، برای پرهیز از درگیر شدن در بعد سیاسی مسئله، کمپاین توقف نسلکشی هزارهها را بدون اذعان به ریشههای تاریخی آن، راه انداختند و به پیش بردند.
انکار بعد سیاسی مسئله نسلکشی به دلایل ایجابی یا سلبی نفس مسئله، یعنی جرم نسلکشی را هرگاه متوقف نکند، منحرف میکند.
بنابراین نخستین گام در راستای توقف نسلکشی هزارهها اذعان به نسلکشی در ابعاد مختلف آن به ویژه بعد سیاسی است. این امر از طریق گفتوگوهای موثری که برای داعیهداران و همچنین مخالفان آن قانعکننده باشد، قابل دستیابی است.
دومین معضله فراراه داعیه انسانی توقف نسلکشی هزارهها، هدفمند نبودن آن در بعد داخلی است.
طوری که دیده شد، از آغاز کمپاین توقف نسلکشی هزارهها، مخاطب این کمپاین بیشتر جامعه بینالمللی بوده است تا جامعه افغانستان.
بدون شک توجه جامعه بینالمللی به مسئله جنوساید کارساز است اما نباید فراموش کرد طبق معیارهای پذیرفته شده بینالمللی جلوگیری از جرم نسلکشی نخست در داخل قلمروی یک کشور باید اتفاق افتد.
بنابراین زمان آن فرا رسیده است که داعیه توقف نسلکشی هزارهها در بعد داخلی هدفمند شود.
برای چنین امری، میتوان به دو روش متوصل شد؛ نخست، جامعه هزاره به عنوان متضررین اصلی جرم نسلکشی بایست به صورت هدفمند با تمامی جریانات و چهرههای سیاسی وارد گفتوگوی جدی به منظور اذعان به نسلکشی هزارهها شوند. دوم، جامعه هزاره هر نوع مشارکت خویش در هر امر مرتبط به افغانستان را مشروط بر اذعان به نسلکشی هزارهها در افغانستان کند.
بدون شک، جامعه هزاره افغانستان به لحاظ کمی و کیفی در وضعیتی قرار دارد که هیچ راهکاری برای آینده افغانستان بدون مشارکت معنیدار آنان به هدف نمیرسد. بنابراین هرگاه جامعه هزاره نخستین و اساسیترین شرط خویش برای سهمگیری در هر امر مرتبط به افغانستان را منوط به اذعان به نسلکشی هزارهها کند، بدون شک این امر حاصل شدنی است.
در عین زمان، هرگاه معیار و محک مشارکت و سهمگیری سیاسی هزارهها با تمامی جریانات و چهرههای سیاسی منوط و مشروط بر اذعان نسلکشی هزارهها باشد، بدون شک تغییر بسزایی در داعیه توقف نسلکشی هزارهها حاصل خواهد شد.
سومین مسئله هدفمند ساختن داعیه توقف نسلکشی هزارهها در بعد بینالمللی است. این به آن معنی است که در کنار تلاشهای موجود در فضای مجازی، فعالان جامعه هزاره در هماهنگی و همکاری با سایر کنشگران افغانستان مسئله نسلکشی هزارهها را وارد مجامع قضایی بینالمللی کنند.
طبق اسناد رسمی سازمان ملل متحد، پایان یافتن معافیت مجرمین نسلکشی یکی از تعهدات اساسی آن سازمان و همچنین محکمه بینالمللی جنایی است.
جامعه هزاره باید انرژی مادی و معنوی خویش را در راستای به محاکمه کشاندن مجرمین نسلکشی هزارهها به خرج دهند.
برگزاری محاکم تمثیلی البته یکی از روشهای موفق دیگر است که میتواند پیشزمینهای برای برگزاری محاکم اصلی باشد.
نسلکشی هزارهها البته در مقاطع مختلف تاریخی به ویژه در دوره نخست استیلای طالبانی اتفاق افتاده است که مرتکبین آن نیز تا به حال در قید حیاتاند.
بنابراین کار در راستای به محاکمه کشاندن مجرمین نسلکشی هزارهها در حقیقت گام اصلی در راستای توقف این جنایت شنیع است.
به عنوان جمعبندی میتوان گفت که نخست، نسلکشی هزارهها در افغانستان متاسفانه یک واقعیت تلخ است. انکار نسلکشی هزارهها در افغانستان یک امر سیاسی و در عین حال غیراخلاقی است. سوم، توقف نسلکشی هزارهها در افغانستان یک امر حیاتی برای آینده صلح و ثبات در افغانستان است که تمامی طرفها باید سهم خویش را در آن ادا کنند. چهارم، داعیه جلوگیری از نسلکشی هزارهها باید در ابعاد داخلی و خارجی هدفمند شود.