اخراج صدها هزار مهاجر افغان از پاکستان یک بحران انسانی بزرگ برای افغانستان است، مهاجرانی که هزینه فشار اسلامآباد بر طالبان را میدهند. حمایت طالبان افغان از طالبان پاکستانی پیامدهای خطرناک امنیتی و سیاسی برای پاکستان دارد.
این حمایت نه تنها اعتبار ارتش پاکستان به عنوان حافظ امنیت مردم را زیر سوال میبرد، بلکه در بلندمدت پاکستان را به عنوان یک دولت شکننده و حتا ناکام نشان میدهد که این مایه سرافگندگی برای جنرالان ارتش است.
در حالیکه هند، رقیب پاکستان، روز تا روز به یک قدرت اقتصادی و سیاسی درمنطقه و جهان تبدیل میشود، پاکستان، مانند دولتهای ناکامی چون افغانستان، حتا قادر نیست از پس شبهنظامیان دربیاید.
دردسر تیتیپی
آصف درانی، نماینده پاکستان در امور افغانستان، روز ۱۳ میزان در مرکز مطالعات استراتژیک اسلام آباد گفت که بازگشت طالبان افغان به قدرت، کمکی به کاهش ناامنی در پاکستان نکرده است، برعکس حملات شبهنظامیان را افزایش داده است.
پاکستان همواره هند و افغانستان را متهم به حمایت از شبهنظامیان و جداییطلبان اسلامگرا و بلوچ کرده است. پاکستان با سرنگون کردن دولت نزدیک به هند در افغانستان، تلاش کرد آسیبپذیری امنیتی در مرزهای شمالغربی خود را رفع کند. اما، اکنون پاکستان میبیند که حتا نیروی تحتحمایت آن نیز نتوانسته نگرانیهای امنیتیاش را رفع کند.
طالبان افغان با خودداری از اقدام علیه تیتیپی نگرانیها و اضطرابهای امنیتی پاکستان را نادیده یا دستکم گرفته است. این گروه به ماموریت اصلی خود که عبارت از امن کردن مرزهای شمالغربی پاکستان است، عمل نکرده است. برعکس، منافع امنیتی و گروهی خود را بر منافع و نگرانیهای پاکستان ترجیح داده است.
طالبان افغان مایل نیست که جنگجویان تحریک طالبان پاکستان را از افغانستان بیرون کند. حتا، بنا به ادعای مقامات پاکستانی، شماری از جنگجویان این گروه در حملات تیتیپی بر نیروهای امنیتی پاکستان سهم داشته است. طالبان افغان اشتراکات و اخوت ایدیولوژیک مذهبی و قومی با طالبان پاکستانی دارند. بنا به تجربه گذشته، طالبان به رغم فشار قدرتهای خارجی و منطقهای، از گروههای شبهنظامی اسلامگرای متحد خود حمایت کرده است.
فشار بر طالبان پاکستانی میتواند تنش را در داخل طالبان افغان افزایش دهد و احتمالا رهبری این گروه به خیانت به آرمانهای مذهبی فرامرزی متهم خواهد شد. در نتیجه، بعید نیست که بخشهایی از طالبان ناراض شده و به سوی دیگر گروهها چون داعش کشیده شوند.
اعتبار ارتش پاکستان
•
•
از منظر استراتژیستهای پاکستانی، با بازگشت طالبان به قدرت ظاهراً پروژه سقوط دولت ناسیونالیست پشتون نزدیک به هند در افغانستان تکمیل شده است. اما، این موفقیت یک ضعف بزرگ دارد: طالبان یک دولت شکست خورده و ناتوانی را به ارث برده که به اعتراف مقامات پاکستانی، توان کنترول سرحدات و قلمرو افغانستان را ندارد.
مقامات پاکستانی از جمله نخستوزیر، اذعان کردهاند که طالبان یک ساختار منسجم و سلسلهمراتب محکم ندارد، بلکه متشکل از گروههای مختلف با منافعی متضاد است.
طالبان صاحب یک دولت بحرانزده، شکننده و منزوی است که بر جمعیتی ناراض، مضطرب، فقیر و محتاج کمک سازمانهای خیریه حکفرمایی دارد. با این حال، پاکستان به رغم درک بحرانهای عمیق دولت طالبان، با اخراج مهاجران و محدودیتهای بازرگانی فشار را تا سرحد یک بحران جدید بر طالبان بالا برده است تا مگر تهدید تیتیپی را مهار و ضعیف کند.
اخراج یک میلیون مهاجر حتا برای دولتهای پیشرفته غربی مانند آلمان نیز یک بحران انسانی غیرقابل مدیریت است. اسلامآباد حاضر شده است که با سیاست ترساندن و رفتن تا مرز پرتگاه، طالبان را متوجه ماموریت اصلی آن، یعنی پاسداری از سرحدات پاکستان کند.
سیاستمداران و تحلیلگران افغان تنشها میان طالبان و اسلامآباد را دستکم میگیرند یا ساختگی میپندارند. اما، واقعیت این است که قدرتمند شدن طالبان پاکستانی زنگ هشداری برای ارتش پاکستان است که تسلط آهنین و بیچون و چرای خود بر اقتصاد، سیاست و جامعه را با وعده محافظت از دولت پاکستان در برابر دشمنان خارجی و داخلی توجیه و حفظ کرده است.
ارتش پاکستان ادعا کرده است که هند از تیتیپی برای تضعیف دولت پاکستان حمایت میکند. البته، این یک شگرد برای منحرف کردن افکارعامه از ناتوانی ارتش در حفظ امنیت این کشور است و نمیخواهد بپذیرد که حمایت ابزاری از گروههای اسلامگرای ضد دولت هند و افغانستان، پیامدهای خطرناک برای پاکستان نیز داشته است.
اگر نقش پناهگاههای پاکستان در رشد طالبان افغان را در نظر بگیریم، مماشات طالبان افغان و پناهگاهها در افغانستان میتواند تیتیپی را به تهدیدی برای پاکستان تبدیل کند. برای ارتش این سناریوی خطرناکی است.
مهار نشدن تهدید طالبان پاکستانی، اعتبار ارتش به عنوان یک سازمان باکفایت امنیتی و سیاسی را زیر سوال میبرد و نارضایتی از جنرالان را در جامعه پاکستان افزایش میبخشد.
اکنون مشخص نیست که ارتش پاکستان تا کجا بازی با بحران اخراج پناهجویان را برای تهدید و اصلاح طالبان پیش میبرد و طالبان تا کجا به این فشارها بیاعتنایی میکند و حتا از آن برای تحریک احساسات ریشهدار ضدپاکستانی در میان پشتونها استفاده میکند.
این نکته هم مهم است که طالبان به شکل دردناکی میآموزد که چقدر ابزارهایش محدود و در برابر قدرتهای منطقه آسیبپذیر است. البته، طالبان نمیخواهد نشان دهد که از تصمیم اخراج مهاجران از پاکستان سراسیمه شده است. اما، این نکته را نیز متوجه شده که کشورهای قدرتمند منطقه به رغم اجماع نظر برسر پذیرش واقعیتی به نام طالبان، در صورت ایجاب منافع، از ایجاد بحران در افغانستان و تضعیف طالبان دریغ نمیکنند.
دو روز پس از زمینلرزه مرگبار در هرات، هنوز سایه هراس و اضطراب از روی این شهر برچیده نشده است. در دوشب گذشته شماری از خانوادهها در هرات از ترس پس لرزهها در جادهها و پارکها یا هم خارج از شهر در خیمههای شان شب را به روز رساندهاند.
روز شنبه، ۱۵ میزان، حوالی ساعت ۱۱ روز ناگهان صدای مهیبی در فضای هرات پیچید و تکانهای شدید زلزله آغاز شد. مرکز این زلزله ولسوالی زندهجان، در ۵۰ کیلومتری غرب هرات گزارش شد.
زندهجان نزدیک به پنجاه روستای خرد و بزرگ دارد. جمیعت آن در حدود ۶۰هزار نفر گفته شده است. پیشه اصلی مردم آن مالداری و زراعت است.
روستاهای زندهجان دور از هم و در تپههای نه چندان مرتفع قرار دارند. برخی روستاها جعمیتی تا حدود ۲۰۰۰ نفر دارد. روستایهای سیاه آب، نایب رفیع و وردکها از همان روزنخست اعلام شد که بیشترین آسیب را دیدهاند. وقتی وارد روستای سیاه آب میشوی حس میکنی که زنده جانی در آن باقی نمانده است.
به یاد داستان معروفی میافتی که نام ولسوالی زندهجان از آن گرفته شده است. بنا به افسانهای، در گذشته زندهجان را فوشنج مینامیدند اما میگویند وقتی چنگیز به هرات لشکر کشید تنها زندهجانی که از این شهر باقی مانده بود در منطقه فوشنج میزیست. به همین دلیل نام فوشنج را به زندهجان تغییر دادند. یعنی، یگانه کسی که جان از تیغ چنگیز سالم بدر برده است.
روستای سیاه آب حدود ۱۲۰۰نفر جمعیت داشت. مردی از این روستا گفت که وقتی زلزله شد مردها اکثرا بیرون بودند و تنها زنان و کودکان در خانه بودند. به همین دلیل، به گفته او، شمار قربانیان زن و کودک در ولسوالی زندهجان زیاد است.
از روستای سرسبز سیاه آب حالا تلی از خاک برجا مانده است. هیچ خانهای نیست که زخم زلزله را در خود نداشته باشد. این خانهها کلا ویران شده و یا به گونه قسمی تخریب گردیدهاند.
پسر جوانی سراسیمه میدوید و فریاد میزد. گفتند تمام اعضای خانواده هشت نفرهاش کشته شدند.
در کمربند این روستا مردم میآمدند و کمک میآوردند. خمیههای نهادهای صحی نیز برپا شده بود که در آنجا به درمان زخمیان میپرداختند.
در فاصله نیم ساعت از دو خیمه صدای شیونهای گوشخراشی بلند شد و مردان و کودکانی که گرد خیمهها هراسناک نشسته بودند، خود را به آنجا رساندند. گفتند دو زن در اثرشدت جراحات جان باختند.
از آمار تلفات روستای سیاه آب رقم دقیقی در دست نیست. در آنجا یکی ششصد نفر میگفت و دیگری حدود سیصد نفر. کسی نبود که صحت وسقم آمار را بتوان به درستی بررسی کرد. شاید در تمام مناطق زلزله زده چنین باشد. از پنجاه روستای زنده جان حدود ده تا دوازه روستا آسیب زیاد دیده است. برخیها گفتند که وضعیت روستای نایب رفیع در آن سوی تپه نیز شبیه سیاه آب است.
هریرود از میان زنده جان میگذرد و آن را به دو نیمه شمالی و جنوبی تقسیم کرده است. بخش شمالی کمتر آسیب دیده ولی بخش جنوبی وضعیت بدی دارد.
سر راه سیاه آب، روستای کوچک وردکها قرار دارد، دهکدهای واقعا کوچک است با جمعیتی کمتر از هزار نفر. یکی از ساکنان آن گفت که ۲۵ نفر را روز شنبه در این روستا دفن کردند.
کمکرسانی به مردم آسیبدیده خوب پیش میرود ولی ناهماهنگی به شدت بیداد میکند. هر نهاد و فردی کمکهایش را که عمدتاً شامل غذا، آب، وسایل خانه، کمپل و خمیه میشود، مستقیم آورده و درمیان روستانشینان جان به سلامت برده از حادثه توزیع کرده است. هرج و مرج در توزیع کمکها سبب شده که کمکها به درستی توزیع نشوند.
پیرمردی از گرفتن کمکها امتناع میورزید. وقتی اصرار کردند، با صدای بغضآلودی گفت: «کمک به درد من چه میخورد فقط یک لقمه نان میخواهم. برای من در این دنیا دیگر کسی باقی نمانده که شما برایش کفش کودکانه آوردهاید.»
ماموران نهادهای مسئول دولتی کمتر در ساحات زلزله زده دیده میشدند. چند نهاد و سازمان امداد رسان خارجی، از جمله سازمان ملل نیز در جمع کمکدهندگان بودند. خیمههای کمکهای پزشکی عمدتا از سوی نهادهای سازمان ملل برپا شدهاند.
در هر خیمه چند نفر نیازمند کمکهای پزشکی حضور داشتند. شفاخانهها در شهر نیز از زخمیها پرشدهاند، به حدی که در صحن شفاخانهها بستر و جا برای نگهداری از مجروحان آماده شده است.
از شمار واقعی تلفات و زخمیها هنوز آمار دقیقی نمی توان ارایه کرد. با اینحال، سازمان هماهنگ کننده امور بشردوستانه سازمان ملل یا اوچا گفته است تنها در ولسوالی زندهجان رقم کشتهها ۱۰۲۳ نفر و زخمی ها ۱۶۶۳ نفر اند.
وزارت صحت افغانستان تخمین می زند که شمار کشتهها در مناطق آسیب دیده به بیش از ۲۵۰۰ نفر است. با توجه به نبود امکانات لازم و کندی سرعت عملیات نجات، احتمالا تعداد تلفات افزایش خواهد یافت.
برخلاف زلزله مرگبار ترکیه و کشورهای دیگر، تا هنوز دولتهای انگشت شماری برای کمک به قربانیان زلزله هرات ابراز آمادگی کردهاند. به جز ایران، دیگر کشورها تا هنوز برنامهای برای اعزام تیمهای نجات و امداد اعلام نکردهاند.
جن هورتن، مشاور کانگرس امریکا زمانی که خبر کشته شدن شوهرش را شنید، یک نوعروس بود. بعدا کنکجاوی دیدن جایی که جان شوهرش را گرفت، پای او را به افغانستان کشاند. او اکنون سقوط کابل را دردناکتر از مرگ شوهرش میداند؛ سقوطی که رویای یک ملت را بر باد داد.
عصر یک روز سرد خزانی در سال ۲۰۱۱، زنگ در خانه جن هورتن، عروس جوانی در ایالت اوکلاهمای امریکا به صدا درآمد. پشت دروازه آدمهای غیر معمول صف کشیده بودند: اعضای گارد ملی امریکا. ترس، تعجب و کنجکاوی همزمان سراسر وجود جن هورتن را فرا میگیرد. بعد، خبری میشنود که زندگیاش را برای همیشه تغییر میدهد: یکی از گاردهای ملی امریکا میگوید: «جن، کریس هورتن شوهر شما در افغانستان کشته شده است.»
کریس هورتن، شوهر جن هورتن، یک تیرانداز و متخصص نظامی در ارتش امریکا بود. او در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۱ در ولسوالی زرمت ولایت پکتیا در شرق افغانستان در جنگ با طالبان گلوله به سرش اصابت میکند و جان میدهد.
آن زمان، جن هورتن ۲۴ سال داشت. او حالا مشاور ارشد در کانگرس امریکا است. خانم هورتن میگوید در نزدیک به دوازده سال که از مرگ شوهرش میگذرد، ذهنش همواره درگیر افغانستان و عشقی بوده است که به شوهرش داشته است.
جن هورتن، تا آن روز چیزی زیادی از افغانستان نمیدانست. اما بعد از کشته شدن شوهرش، بلافاصله همه چیز تغییر کرد. او کنجکاو شد بداند «جاییکه خون شوهر من ریخته، چگونه جایی است.» او میگوید بعد از آن ذهنش درگیر افغانستان شد و هرگز رهایش نکرد.
«بخواهم یا نخواهم، قلب من برای همیشه با آنجا وصل خواهد بود. تعداد زیادی از خانوادههایی امریکایی، عزیزان خود را برای جنگ به افغانستان فرستادند اما چیزی زیادی درباره افغانستان، مردم و فرهنگ آن کشور نمیدانند. آنها نمیفهمند جاییکه عزیزانشان کشته شده، زخمی شده و یا سالها جنگیدهاند، چه جایی است.»
چند سال در برگرفت تا جن هورتن خود را به افغانستان برساند. او میگوید «بارها از افراد مختلف درخواست کردم تا اینکه جنرال جوزف دانفورد، رئیس ستاد ارتش امریکا مرا با خود به عنوان دستیار ویژه در سال ۲۰۱۶ به افغانستان برد. اولین سفر من همان سال بود.»
رقص در کابل و عشقی که هرگز فراموش نشد
سفر به افغانستان برای جن هورتن دشوار بود. ترسیده بود و از همه چیز مربوط به افغانستان هراس داشت: «شوهر من در آنجا کشته شده بود. میدانستم که برخی آدمهای بد آنجا هستند.»
اما برای خانم هورتن بعد از مدتی زندگی در کابل همه چیز عوض میشود. او فرصت مییابد تا به کوچه مرغها در شهر نو کابل برود، با مردم شهر صحبت کند و با زندگی و فرهنگ مردم افغانستان بیشتر آشنا شود.
اما شرکت در یک مهمانی در خانه دوستان محلی، آغازی برای وابستگی عاطفی جن هورتن به افغانستان میشود. او شبی مهمان شماری از زنان و دختران در کابل میشود، باهم میرقصند و غذا و صمیمیت و مهماننوازی مردم به دلش چنگ میزند. دیگر ترسش میپرد. کمکم شیفته و وابسته کابل میشود.
جن هورتن میگوید، «شش میلیون نفر هر روز در کابل از خواب بیدار میشدند و به کار میرفتند. کابل، خانه بسیاری آدمها است. دیگر من به افغانستان به عنوان کشوری میدیدم که مردم آن هر روز از خواب بیدار میشدند و دنبال کار خود میرفتند؛ مثل آدمهای دیگر جاهای جهان؛ مثل ما اینجا در واشنگتن دیسی.»
او میگوید «این مسئله برای من نقطه قوت بود؛ اینکه مردم همه روزه دنبال کارشان میرفتند، برایم آرامبخش بود و تکهای از قلبم را دوباره برایم پس میداد و یکی از قشنگترین بخشهای زندگی من بود. زمان برد تا با افغانستان و مردم آن کشور آشنایی پیدا کنم اما صادقانه این جستجو برایم درمان کننده بود.»
«دشمن امریکا در افغانستان ازبین نرفته»
جن هورتن میگوید، هدف اصلی حمله امریکا به افغانستان این بود که امریکا دوباره مورد حمله قرار نگیرد. اما او میگوید: «این هدف بدست نیامد. افغانستان به کشوری عاری از تروریسم تبدیل نشد و طالبان دوباره افغانستان را مثل سالهای قبل از سال ۲۰۰۱ کنترل میکنند.»
او میافزاید: «اینکه ما ۲۰ سال آنجا برای چه جنگیدیم، قابل بحث است و من شخصا سوالهای زیاد دارم. فکر نمیکنم در سال ۲۰۲۱ به نقطهای رسیده بودیم که افغانستان را ترک کنیم. اما موضوعات زیادی است که باید شامل تحقیقات بعد از خروج از افغانستان شود و مورد بررسی قرار بگیرد.»
خانم هورتن میگوید فعلا در امریکا گروههای مختلف با انگیزههای سیاسی با مسئله افغانستان برخورد میکنند.
او میگوید: «واقعیت این است که در کانگرس امریکا درباره افغانستان شدیدا اختلاف نظر وجود دارد. قانونگذاران به دو دسته تقسیم شده و با همدیگر در جنگ هستند و اسناد را از همدیگر پنهان میکنند چون برای آنها همه چیز یک بازی سیاسی است.»
اما مشاور کنگرس تاکید میکند که پرونده افغانستان به یک بررسی همه جانبه نیاز دارد: «باید بررسی کنیم که چه اشتباهاتی رخ داد که بهترین ارتش جهان، بیش از ۲۰ سال به سختی جنگید تا بتواند به اهداف خود برسد. (اما ناکام شد.)»
او میگوید امریکا در آینده دشمنان بزرگی خواهد داشت که به دنبال این کشور بیایند. «ما کشوری قدرتمندی هستیم که ارتش و تجهیزات بسیار پیشرفته نظامی داریم و طبعا دشمنان زیاد نیز داریم؛ مثل هر ابرقدرت دیگر درجهان که دشمنان زیاد دارد. بنابراین، ما باید با دقت ببینیم که چگونه میتوانیم خطرات را در آینده مهار کنیم. باید با مسائل با انگیزههای سیاسی برخورد نکنیم. نگاهی ما باید این باشد که به عنوان یک ملت چگونه می توانیم بهتر عمل کنیم و چگونه ارتش و کنگرس ما میتوانند بهتر شوند.»
سقوط کابل، «دردناکتر از خبر مرگ شوهرم بود»
جن هورتن میگوید هر وقت به روز سقوط کابل فکر میکند، اشکهایش جاری میشود. او میافزاید بسیار دشوار است شرایط سقوط را برای مردم امریکا توضیح دهید: «شوهر من در افغانستان کشته شد، این بدترین حادثه زندگی من بود و من در جستجوی درمان دردهایم بودم. کمک به افغانستان و امید به آینده افغانستان، دردهای مرا الهام میبخشید اما بسیار دشوار بود که درمان دردهای خود را در چشمهای مردمی تعریف کنم که خیلی درمانده شدند. وضعیت دردناک بود. نمیشد در چشمان مردم افغانستان، خصوصا کودکان درد دیده آن کشور نگاه کرد و گفت این تعریف درمان درهای من است.»
او میگوید روز سقوط کابل بدست طالبان، دردناک تر از خبر مرگ شوهرش بود: «خاستگاه این احساس ترکیبی از دو درد است؛ اول درد از دست دادن شوهرم و دوم درد از دست دادن همه چیزهای که شوهرم برایش جان داد. در سالهای گذشته، بخش درمان کننده دردهای من این بود که دختران زیاد در افغانستان به مکتب میرفتند؛ زنان زیادی در پارلمان بودند و پیشرفتهای خوبی در کشور شکل گرفته بود. اما همه کسانی را که من روی آنها سرمایهگذاری کرده بودم و همه پیشرفتهای که صورت گرفته بود، یکبارگی از دست رفت. در کنار همه اینها، درد از دست دادن شوهرم را بگذارید، بسیار سنگین میشود. من شوهرم را برای یک آینده بهتر از دست دادم اما چرا همه چیز از بین رفت و جوابی برای این چراها نیست. این تاریکترین بخشی از زندگی من است که من تجربه کردهام.»
«نسلی از امریکاییها که افغانستان را فراموش نمیکند»
جن هورتن میگوید، درامریکا افراد زیادی هستند که عمیقا افغانستان را دوست دارند و هرگز این کشور را فراموش نمیکنند. البته که به گفته او با شرایط پیش آمده، برخی افراد افغانستان را فراموش خواهند کرد اما تعدادی هستند که هرگز آن کشور را از یاد نمیبرند.
او تاکید میکند که مردم افغانستان باید این را بخاطر داشته باشند که ما یک نسلی داریم که بخشی از عمر خود را در افغانستان سپری کرده و در این باره «سرمایهگذاری» کردهاند.
هرچند به گفته او تعداد زیادی آنها نظامی بودند اما «آنها با کودکان افغانستان بازی کردند؛ از روستاها دفاع کردند و با فرهنگ افغانستان آشنا شدند. آنها هرگز افغانستان را فراموش نمیکنند. آنها همیشه در کنار مردم افغانستان خواهند بود. ما در امریکا میگوییم، هرکه در افغانستان خدمت کرده، بخشی از زندگی خود را آنجا جا گذاشته است. آنها همیشه به مردم افغانستان عشق ورزیدهاند.»
جن هورتن میگوید هروقت به روز سقوط کابل فکر میکند اشکهایش جاری میشود
خانم هورتن میگوید، برخی قانونگذاران امریکایی در کانگرس نیز افغانستان را فراموش نکردهاند.
او میافزاید: «برخیها در افغانستان ماموریت کردهاند. شما کسانی را دارید که بخشی از اعضای بدن یا دوستان خود را در جنگ افغانستان از دست دادهاند. برخی دیگر هستند که برای سالها درگیر افغانستان هستند و قلب شان برای آن کشور میتپد. همچنان شما کسانی را دارید که از موضوع افغانستان در کنگرس به عنوان یک ابزار سیاسی علیه همدیگر استفاده میکنند. این واقعا بستگی به اهداف و استراتژی فردی قانونگذاران در کنگرس دارد. کسانی هستند که به فکر مردم افغانستان و کمک به مردم آن کشور و مردم امریکا هستند اما کسانی نیز هستند که فقط دنبال اهداف و سواستفاده جویی های سیاسی هستند.»
جن هورتن میگوید، او از جمله کسانی است که هرگز افغانستان را فراموش نمیکند.
«خون شوهر من در خاک افغانستان است؛ در ولسوالی زرمت ولایت پکتیا. قلب من همیشه به آن کشور وصل خواهد بود. چیزی که من نمیدانستم این بود که چقدر فرهنگ و مردم افغانستان من را مجذوب خود کرد و حالا تمام قلبم آنجاست. با افغانستان و مردم آن کشور است.»
گرچه اختلافات گسترده بر سر مسائل انگشت شمار، روابط سیاسی طالبان با جامعه جهانی را به بنبست رسانده و تلاشها برای باز کردن گره کور این روابط به نتیجهای نرسیده، اما راه برون رفت هنوز وجود دارد.
تا اینجا پافشاری طالبان بر این که صلح و امنیت در افغانستان برقرارشده، بناً اداره این گروه برای کسب رسمیت بینالمللی هم آماده است، نتیجهای نداشته است. با توجه به رفتار طالبان، انتظار هم نمیرود که مسئله به رسمیت شناسی این گروه به این زودی بر سر میز دولتهای عضو سازمان ملل قرار گیرد.
روشن نیست که این وضعیت تا چه زمانی ادامه خواهد داشت، به خصوص که لحن اکثر اعضای این سازمان از طالبان انتقادی است.
به رغم روابط کموبیش نزدیک طالبان با برخی از دولتهای منطقه مانند چین و روسیه، اتفاق نظر کلی بر این است که اداره حاکم بر افغانستان شرایط لازم کسب مشروعیت را ندارد، اما میتواند موانع را از سر راه بردارد. در دولتها تمایل به همکاری با طالبان دیده میشود، اما این گروه باید برخی از شروط عمده را برآورده کند.
ظاهراً، راه عبور از این بنبست وجود دارد. طالبان و امریکا خود را به موافقتنامه دوحه که در حوت ۱۳۹۸ امضا شد، پایبند میدانند. به ویژه امریکا که در چارچوب این موافقتنامه ارزیابی مثبتی از توانایی طالبان در مهار گروههای تروریستی دارد، مسئلهای که فعلاً دغدغه اصلی واشنگتن در سیاست آن در قبال افغانستان است.
در بخشی از این موافقتنامه آمده است:«آتشبس دایمی و جامع موضوع آجندای گفتوگو و مذاکرات بینالافغانی خواهد بود. شرکتکنندگان مذاکرات بینالافغانی در مورد تاریخ و چگونگی آتشبس دایمی و فراگیر، از جمله میکانیسمهای اجرایی بحث خواهند کرد که همراه با تکمیل و توافق در مورد نقشه راه سیاسی آینده افغانستان اعلام خواهد شد.»
با بیرون شدن نیروهای امریکایی، طالبان تمایلی به گفتوگو با گروههای سیاسی افغان نشان نداده است که به دنبال فرار اشرف غنی، رییس جمهور سابق، از افغانستان بیرون شدند و در کشورهای همسایه ساکن گردیدند. با اینحال، بنیاد توافقنامه متزلزل نشده و این گروهها و کشورهای دخیل میتوانند بر اساس آن یک نقشه سیاسی برای آینده ترسیم کنند.
تاکید امریکا و جامعه جهانی بر ایجاد یک حکومت فراگیراست. طالبان بدون تن دادن به این بخش موافقتنامه، دستکم در کوتاه مدت نمیتواند روی همکاری امریکا حساب باز کند که تا حال نقش عمدهای در بهرسمیتشناخته نشدن طالبان در سطح بینالمللی، بازی کرده است.
گروههای سیاسی عمده مخالف هم بر آغاز گفتوگو با طالبان تاکید دارند و به قولهایی که طالبان درباره «مذاکرات بینالافغانی» به امریکا در دوحه داد، ارجاع میدهند.
در ادامه تاکید بر تشکیل «حکومت اسلامی جدید» در نتیجه مذاکرات بینالافغانی در موافقتنامه، خبر نویدبخش دیگر برای طالبان، کمکهای امریکا و احیاناً کشورهای دیگر «برای بازسازی» افغانستان و بدون «مداخله در امور داخلی» این کشور است که واشنگتن در دوحه متعهد شد. این وعده به مراتب سودی بیشتر از کمکهای اضطراری و بشردوستانه این کشورها برای طالبان دارد.
مشوق دیگر برای بازگشت طالبان به موافقتنامه دوحه برداشته شدن تحریمها است. در این سند آمده است: «با شروع مذاکرات بینالافغانی، ایالات متحده بازنگری اداری خود را در مورد تحریمهای فعلی امریکا و لیست پاداشها علیه اعضای امارات اسلامی افغانستان با هدف برداشتن این تحریمها آغاز خواهد کرد.»
امریکا و طالبان پیوسته بر اجرای موافقتنامه دوحه تاکید دارند که اگر به ویژه طالبان بخواهد افغانستان از گودال تاریک کنونی عبور کند، باید به یک روند سیاسی معنادار تن دهد.
موافقتنامه دوحه در شرایط فعلی هنوز موضوعیت دارد، اما آنچه مهم است، جدی گرفتن آن از جانب طالبان است. اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد، افغانستان یک گام دیگر از بحران کنونی فاصله میگیرد.
هفتادوهشتمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل هفته پیش در نیویارک بدون حضور نماینده طالبان برگزار شد.افغانستان که تا سه سال پیش عضو فعال سازمان ملل بود، هیچ دولتی به نمایندگی از آن در نشست شرکت نکرد. نماینده دولت پیشین کرسی کشور را بدون پشتوانه دولتی نزد خود نگهداشته است.
نشست امسال از جهتهای مختلف هم برای افغانستان و هم برای طالبان اهمیت ویژه داشت. اصولاً، کشورهای عضو بعد از یک سال رایزنی و ارزیابی مسائل و چالشهای بینالمللی، موضع شان را در قبال کشورهای دیگر در نزد نمایندگان دولتهای عضو سازمان ملل اعلام میکنند.
طالبان پس از دو سال لابیگری و ارائه یک تصویر دستکاری شده مثبت از خود، انتظار داشت که کشورهای جهان در این نشست با این گروه برخورد گرمتر کنند. یعنی، طالبان را به عنوان یک واقعیت سیاسی و حاکم بر افغانستان بپذیرند و سطح ارتباطات و کار با آن را گسترش دهند. برخلاف انتظار این گروه، کشورهای مهم منطقه و جهان، نگرانیهای شان را از وضعیت افغانستان تحت حاکمیت طالبان ابراز داشتند.
عربستان سعودی که در دوره اول حکومتداری طالبان در دهه هفتاد خورشیدی، یکی از سه کشوری بود که دولت طالبان را به رسمیت شناخته بود، حالا وزیر خارجهاش در نشست سازمان ملل از وضعیت افغانستان ابراز نگرانی کرد. فیصل بن فرحان گفت: «افغانستان نباید پناهگاه امن تروریستها باشد.»
همینگونه، قطر که در برگشت طالبان به قدرت نقش حیاتی را بازی کرد، از وضعیت ناراض است. امیر قطر در سازمان ملل از طالبان خواست که اشتباهات گذشته را تکرار نکند.
حتا پاکستان، یار و متحد دیرین طالبان، نیز از وضعیت دل خوشی ندارد و متحدان طالبان دردسر امنیتی جدی برای این کشور شده اند. انوارالحق کاکر، نخست وزیر موقت پاکستان در سازمان ملل گفت که در مورد تهدید تروریسم از خاک افغانستان نگران است.
برعلاوه، ایران و تقریباً رهبران ۹ کشور مهم دیگر در قضیه افغانستان نیز موضع مشابهی داشتند و از حاکمیت طالبان ابراز نگرانی کردند.
پیام این نگرانیها برای طالبان بسیار واضح است: شما با غلبه نظامی و فشار بر مردم عام افغانستان به قدرت رسیده اید، اما ملاک تعامل کشورها با شما، رفتار تان است.
نشانههای آشتیناپذیری جهان با طالبان تنها به نشست سازمان ملل خلاصه نمیشود. رابطه طالبان با جهان در دو سال گذشته سیر نزولی داشته است. کشورهای منطقه که اکثر شان در اوایل از برگشت طالبان خشنود بودند، در ماههای اخیر نارضایتی در سیمای شان هویدا شده است. چین تنها کشوری است که رابطهاش با طالبان را با فرستادن سفیر جدید به کابل ارتقا داده است. گفته میشود که دلیل آن ناگزیریها و تهدید امنیتی ایغورها است که طالبان به آنها پناه داده است.
اما رابطهای که توجه همه را به خود جلب کرده، رابطه امریکا با طالبان است که تعریف آن در دو سال گذشته کمی دشوار بوده است. بسیاریها این رابطه را برای حفظ حاکمیت این گروه در افغانستان حیاتی میدانند.
واشنگتن در این دوسال بارها اعلام کرده که تعامل و موضعگیریاش در قبال طالبان و اهدای بیش از ۲ میلیارد دالر کمک مالی به افغانستان، فقط به دلیل حمایت از مردم و جلوگیری از بحران بشری در افغانستان است که به گفته سازمانهای خیریه بینالمللی با خطر جدی گرسنگی و بحران اقتصادی روبهروست.
بسیاری از تحلیلگران رابطه طالبان و امریکا را در این مدت یک رابطه ناخواسته میدانند که احتمالاً به منظور کنترول افکار عامه در امریکا است. با توجه به این که بایدن از نظر بخش مهمی از رایدهندگان مقصر سقوط دولت پیشین افغانستان و وضعیت آشفته پس از آن است، او میکوشد تا انتخابات ۲۰۲۴ ریاست جمهوری در امریکا وضعیت در افغانستان از هم نپاشد و دستاویزی به رقیب انتخاباتیاش ندهد.
بسیاریها باور دارند که تاریخ انقضا این رابطه ناخواسته با برگزاری انتخابات پایان مییابد و خبری از تعامل و کمک چهل میلیونی هفتهوار امریکا به طالبان نخواهد بود و دولت طالبان به دنبال آن در مسیر فروپاشی قرار خواهد گرفت.
تحریک انصارالله، گروه شبهنظامیان اسلامگرای افراطی تاجیکستان، کتابی را زیر عنوان «قضیه تاجیکستان و شیوه آزادسازی آن از اشغال و استبداد» در ۲۱ سرطان منتشر کرد.
در بخشي ازاین کتاب ۱۰۰ صفحهای که درواقع مانیفست تحریک انصارالله است، آمده است جنگجویان این گروه وظیفه دارند تا برپايی نظام اسلامی و تطبیق شریعت در تاجیکستان برزمند و شهادتطلبي کنند.
در این کتاب افغانستان زیر سلطه طالبان به عنوان سرزمین الهی و تنها جغرافیای پاکی که تطبیق شریعت در آن کامل شده، معرفی شده است.
در مانیفست انصارالله، تنها چهار مذهب اهل سنت مشروع و اسلامي دانسته شده و بقیه مذاهب مانند تشیع و اسماعیلیه شرک و بدعت خوانده شدهاست.
گذشته از جزییات فراوان این کتاب که برای اکثرجنگجویان و نیز در مدارس دینی مناطق شمال افغانستان دردسترس است، حال و هوای طالبان تاجیکستاني در بدخشان نشان ميدهد که خود را برای وارد شدن به یک مرحله دیگر آماده میکنند. احتمالاً، آنها برای گسترش فعالیتهای خود در خاک تاجیکستان چراغ سبزی از سوی رهبري طالبان دریافت کردهاند.
اعضای انصارالله تاجیکستان سالها است که در مناطق شمالی افغانستان مستقر اند. اما، این حضور خیلی علنی نبوده و بیشتر آنها خود را در میان طالبان محلی افغانستان جا زده بودند. حالا، پس از تسلط مجدد طالبان حضور انصارالله اندک اندک علنیتر شده، تا جایی که مانیفست مبارزاتی چاپ میکنند.
منابع محلی تایید میکنند که مهدي ارسلان، رهبرانصارالله از یکماه به اینسو نیروهایش را در شهرستان اشکاشم منسجم کرده و در کندک این گروه در آنجا تمرین نظامی میکنند. عملیاتي هم که اداره امنیت ملي تاجیکستان در تاریخ ۱۵ سنبله بر یک پناهگاه تحریک طالبان تاجیکستان در خاک خودش انجام داد و منجر به کشته شدن سه جنگجوي این گروه شد، نشان میدهد که مرحله دوم فعالیت انصارالله عملاً آغاز شده است.
تحریک طالبان پاکستان
اما انصارالله تنها بخشی از ماجراهای فعلی بدخشان است، بخش دیگر و جدیتر ماجرای افزایش فعالیتهای تحریک طالبان پاکستان دراین ولایت است.
در همینحال، طالبان در کمتر از یک ماه گذشته بخشی از سلاحهای سنگین و توپخانه خود را به فرقه بدخشان، در مرکزاین ولایت منتقل کرده است.
منابع میگویند نبرد طالبان پاکستاني در روز ۱۵ سنبله در منطقه چترال پاکستان که در نوع خود نخستین نبرد جبههای طالبان پاکستانی با نیروهای امنیتی پاکستان دراین منطقه بود، از طریق بدخشان اکمالات نظامی شده بود.
منابع محلی تایید میکنند که یک فرمانده کارکشته تحریک طالبان پاکستان بنام مولوی عبدالبشیر که قبلا نیروهای این گروه را در کنر رهبری میکرد، در ۱۰ سنبله همراه با ۳۵ تن از جنگجویانش از طریق پریان پنجشیر وارد بدخشان شده و بعداً از راه ولسوالی کران و منجان، از مسیر کافرکوتل وارد چترال پاکستان شدند. گفته میشود که درحال حاضر بیشتر از صد جنگجوي تحریک طالبان پاکستان به رهبری یک فرمانده این گروه بنام مفتی محمد قاهر بلوچ در منطقه جخان ولسوالی جرم بدخشان حضور دارند.
راههایی که از طریق بدخشان به چترال پاکستان منتهی میشوند، عموما صعبالعبور و تابستانياند. در ضمن چون مسیرهای متعددی برای رسیدن به پاکستان وجود دارد، کنترول آن برای نیروهای مرزی پاکستان دشوار است. این همان مسیری است که درسالهای گذشته طالبان افغانستان برای اکمالات نظامی خود در بدخشان از آن استفاده میکردند.
درسالهای جنگ علیه شوروی سابق این مسیر مطمینترین راه برای اکمالات نظامی تمامی جبهات شمال شرق گروههای مجاهدین بود. حالا، برعکس نیروهای پاکستانی که سالها از این مسیر به آتش جنگهای افغانستان هیزم رساندند، اکنون نمیتوانند هیزمرسانی از این مسیر به آتشی که دارد دامن پاکستان را میگیرد، جلوگیری کنند.
والی جدید
نکته مهم دیگر آغاز به کار والی جدید بدخشان است. قاری محمد ایوب خالد از فرماندهان برجسته و مورد اعتماد رهبر طالبان به حساب میآید.هرچند که فرمان انتصاب او به عنوان والی بدخشان از سوی رهبری طالبان دوماه قبل صادر شده بود اما گفته میشود مخالفت فصیحالدین فطرت، لوی درستیز ارتش طالبان که تاجیکتبار و اهل بدخشان است، سبب شد که مولوی خالد در آن زمان نتواند بر کرسی ولایت در بدخشان تکیه زند.
قاری خالد قبلاً والی کنر و فرمانده قول اردوی الفاروق را در بلخ بود. او چندان شناخته شده نیست، اما در گروه طالبان به عنوان فرمانده جنگنده و با دیدگاههایی به شدت افراطیاش شناخته میشود.نکته مهم این است که او تطبیق کامل شریعت درافغانستان و گسترش دامنه شریعت درسراسر کشورهای اسلامی را وجیبه دینی خود میداند و حمایتش از مسلمانان کشورهای دیگر را انکار نمی کند.
والی جدید بدخشان به حلقهای از طالبان تعلق دارد که انزوای بیالمللی طالبان را نمیفهمد و اهمیتی برای اعتبار بینالمللی حاکمیت طالبان قایل نیست.
برعلاوه، تغییرات گستردهای که والی جدید در بدو ورودش در تیم امنیتی و اداری ولایت ایجاد کرده، نشان میدهد که او اعتماد چندانی به طالبان محلی ندارد و تمام طالبان محلی و تیم امنیتی قبلی را از پیرامون ساختمان ولایت دور کرده است.
بدخشان به رغم شهرت تاریخی و فرهنگیاش، به عنوان یک ولایت دور افتاده از مرکز، صعب العبور و کوهستانی هیچگاه به اندازه اکنون در تحولات افغانستان مهم نبوده است. این ولایت همزمان برای پاکستان، تاجیکستان واوزبیکستان از یکسو، و گروههای شبهنظامی تیتیپی، انصارالله و داعش خراسان مهم است.