آیا طالبان در میان شیعیان و هزارهها جای پایی دارد؟
با گذشت بیش از سه سال از بازگشت طالبان به قدرت، این گروه همچنان در تلاش برای تثبیت مشروعیت و گسترش نفوذ خود در میان اقوام و گروههای مختلف افغانستان است. در این میان، جامعه هزاره بهدلایل تاریخی، مذهبی و قومی، همچون گذشته در برابر این نفوذ ایستاده و مقاومت میکند.
اما پرسش اینجاست: آیا طالبان توانستهاند شکافی در بدنه اجتماعی هزارهها ایجاد کنند؟ و آیا چهرههای هزارهتباری که به این گروه پیوستهاند، نشانهای از تأثیرگذاری طالبان بر این جامعهاند؟
در این مقاله که بر پایه گفتوگو با منابع مختلف هزاره و منابع باز تدوین شده، به بررسی همین موضوع پرداختهام.
آغاز نفرت آشتیناپذیر
در ۲۲ حوت ۱۳۷۳، قتل عبدالعلی مزاری توسط طالبان، آنهم در شرایطی که برای مذاکره نزد آنها رفته بود، جامعه هزاره را در شوک فرو برد. این حادثه نه تنها خشم عمومی را برانگیخت، بلکه نفرت تاریخی از طالبان را در حافظه جمعی این قوم بیشتر کرد.
تاریخ پر منازعه افغانستان پیش از این نیز مملو از تبعیض، قتل و سرکوب هزارهها بوده است؛ اما پس از قتل مزاری، فجایعی همچون قتل عام مزار شریف (۱۳۷۷)، کشتار یکاولنگ در بامیان، و دهها حمله انتحاری در مناطق هزارهنشین، زخمهایی عمیقتر بهجا گذاشت.
آمارها از قربانی شدن بیش از چهار هزار نفر در حملات هدفمند انتحاری علیه هزارهها در دوره جمهوریت خبر میدهد. پس از هر حملهای انگشت انتقاد عمدتا به طرف طالبان و داعش نشانه رفته است.
در مقابل، هزارهها در ۲۰ سال گذشته، یکی از فعالترین گروههای اجتماعی در دفاع از دموکراسی بودهاند. از اعتراضهای مدنی در داخل و خارج از کشور تا حضور گسترده در سیاست، رسانه، هنر و ورزش. آنان سهم قابل توجهی در تمرین و تقویت دموکراسی ایفا کردند. جنبش روشنایی که با حمله انتحاری در دوم اسد ۱۳۹۵ به خاک و خون کشیده شد، بزرگترین نماد این ایستادگی مدنی بود. ۸۶ جوان عمدتا هزاره در این حمله جان باخته و بیش از ۲۵۰ تن دیگر زخمی شدند.
علاوه بر حملات خشونتباری که جامعه هزاره در افغانستان را متاثر کرده، اختلاف عمیق فکری و مذهبی میان طالبان و هزارهها نیز مانع جدی دیگر بر سر راه نفوذ این گروه در میان هزارهها بوده است. طالبان پیرو مکتب فکری دیوبندی و برداشت سختگیرانه و افراطی خود از شریعت اسلامی را پیاده میکنند، در حالیکه هزارهها عمدتاً بهعنوان جامعهای شیعهمذهب شناخته میشوند.
اقدامات این گروه در دور دوم حاکمیت خود، مانند حذف فقه جعفری از نصاب تعلیمی، کوچهای اجباری، و حمایت غیرمستقیم از حملات کوچیها، نه تنها اعتمادسازی نکرده، بلکه شکافها را عمیقتر کرده است.
هرچند طالبان در دومین دور حاکمیت خود توانستند برخی از چهره های هزاره را درکنار خود بکشانند که این موضوع در نفس خود بحثها و گاه انتقادهایی را برانگیخته است.
چهرههایی در سایه: هزارههای نزدیک به طالبان
مهدی مجاهد
مهدی مجاهد، نخستین فرمانده بلندپایه هزارهتبار طالبان، زاده روستای «هوش» در ولسوالی بلخاب ولایت سرپل بود. در کودکی بهدلیل حمله طالبان به زادگاهش به ایران گریخت.
پس از بازگشت از ایران، هفت سال را به اتهام آدمربایی در زندان سپری کرد. سپس به صفوف طالبان پیوست. مهدی مجاهد در ابتدا بهعنوان ولسوال نامنهاد طالبان در بلخاب و سپس رئیس استخبارات این گروه در بامیان تعیین شد.
پس از تسلط طالبان بر افغانستان در اسد ۱۴۰۰، اختلافها میان مهدی مجاهد و طالبان بالا گرفت. اختلافهایی که منجر به درگیری مسلحانه تمامعیار در بلخاب شد. مهدی بعد از سه روز جنگ، شکست خورد و در تابستان ۱۴۰۱ هنگام فرار به ایران از سوی طالبان بازداشت و کشته شد.
با آنکه مهدی مجاهد پیرو مذهب شیعه بود، در ظاهر به سبک طالبان تندرو عمل میکرد. ریش بلند با سبیلهای تراشیده داشت. دستار سیاه بر سر میگذاشت و سعی میکرد چهره نسبتاً هیتناک از خود به نمایش بگذارد.
باقر مبلغزاده
باقر مبلغزاده از ولسوالی اشترلی دایکندی، یکی فرماندهان مسلح غیرمسئول در زمان جمهوریت و از همراهان جنرال صداقت، فرمانده ناراضی دیگر همسو با طالبان، است.
پس از اسد ۱۴۰۰، طالبان باقر مبلغزاده را بهعنوان رئيس شهرسازی دایکندی تعیین کرد. او باری بهطور موقت بازداشت و جنگافزارهایش نیز ضبط شد، اما دوباره آزاد شد و اکنون بهعنوان رئیس مواد نفتی و پطرولیم طالبان در دایکندی کار میکند.
از باقر مبلغزاده بهعنوان یکی از حامیان قدرتمند طالبان در دایکندی یاد میشود. باقر مبلغزاده نیز سعی میکند مثل دیگر طالبان لباس بپوشد و ظاهرش با ظاهر کتله اصلی طالبان تفاوتی نداشته باشد.
عبداللطیف نظری
عبداللطیف نظری، فعال سیاسی، استاد دانشگاه، و دارنده مدرک دکترای روابط بینالملل از دانشگاه تهران است. پیش از بازگشت طالبان، او مشغول فعالیتهای مدنی و سیاسی در کابل بود. در انتخابات ۱۳۹۸ بهعنوان معاون دوم احمد ولی مسعود وارد کارزارهای انتخابات ریاستجمهوری شد. اما با روی کار آمدن طالبان، دستار سیاه به سر کرد، ریش گذاشت و اکنون بهعنوان معین وزارت اقتصاد طالبان کار میکند. در اداره زیر امر او هیچ زن اجازه کار را ندارد.
جعفر مهدوی
جعفر مهدوی، نماینده پیشین مردم در مجلس نمایندگان و در دانشگاه تهران تا سطح دکترا در رشته جامعهشناسی تحصیل کرده است.
آقای مهدوی در رژیم طالبان موقف رسمی ندارد، اما در محافل سیاسی از سیاستهای طالبان دفاع میکند و بهعنوان یک چهره رسانهای نزدیک به طالبان شناخته میشود.
محمد اکبری
محمد اکبری، روحانی برجسته و سیاستمدار کهنهکار، زاده بامیان است. آقای اکبری در حاکمیت اول و دوم طالبان با این گروه بیعت کرده است و اکنون، در دوره دوم طالبان، معاون شورای علمای شیعه افغانستان است. آقای اکبری از حامیان پرنفوذ طالبان در میان برخی حلقات مذهبی شناخته میشود.
دیگر چهرهها
شیخ مدارعلی کریمی، معاون وزارت شهرسازی و مسکن و حسن غیاثی، معاون وزارت صحت عامه، نیز از جمله چهرههای هزارهتبار در ساختار طالبان هستند.
فعالان جامعه هزاره معتقدند هزارههایی که در اداره طالبان کار میکنند و یا در تبلیغات رسانهای این گروه سهم میگیرند، فاقد پایگاه مردمی اند و جایگاهی در جامعه هزاره ندارند. به گفته این فعالان، به ویژه پس از قتل مهدی مجاهد و شدت برخوردهای تبعیضآمیز طالبان، فاصله میان جامعه هزاره و این چهرهها بیشتر شده است.
آصف مبلغ، استاد دانشگاه، معتقد است این افراد هیچ تأثیر واقعی بر جامعه هزاره ندارند.
به باور آقای مبلغ: «آنها در عمل به یک رژیم قومی تن دادهاند. نه تنها نماینده واقعی خواستهای جامعه هزاره نیستند، بلکه به حل ریشهای منازعه قدرت در افغانستان باور ندارند».
به باور او، نگاه بدنه اصلی جامعه هزاره نسبت به طالبان تعیینکنندهتر از مواضع «چند چهره سیاسی فاقد صلاحیت» است.
آینده مبهم؛ تأثیر احتمالی قدرت بر فرهنگ
با آنکه شکاف میان طالبان و جامعه هزاره بسیار عمیق به نظر میرسد، اما با توجه به خصوصیت قدرت که مولد فرهنگ خودش است، خطر تأثیرگذاری غیرمستقیم قدرت بر فرهنگ اجتماعی هزارهها در بلندمدت وجود دارد.
اگر طالبان در حفظ قدرت موفق باشند و منابع اقتصادی و فرهنگی بیشتری را در اختیار بگیرند، ممکن است با گذشت زمان، ارزشها و هنجارهای خود را به جامعه تحمیل کنند. حتی اگر این تأثیرپذیری آهسته و ناخواسته باشد میتواند در درازمدت تاثیر خود را روی گروههای اجتماعی بگذارد.
هرچند عدهای به این باورند که با وجود تلاشهای طالبان برای جذب برخی چهرههای هزاره، نفوذ واقعی این گروه در جامعه هزاره همچنان ناممکن به نظر میرسد.
خاطرات تاریخی، تبعیض ساختاری و بیاعتمادی گسترده از موانعی هستند که سبب شده است هیچ چهرهای با اعتبار از میان جامعه هزاره نتوانسته از آنها بگذرد. اما در کشوری چون افغانستان، جایی که قدرت میتواند تاثیر به سزایی روی فرهنگ بگذارد، غفلت از تهدیدهای نرم و درازمدت، ممکن است سبب اتفاقاتی شود که تصور آن حداقل در شرایط کنونی غیر ممکن به نظر برسد.