یک منبع معتبر از جبهه مقاومت ملی به افغانستان اینترنشنال گفت که تلفات این جبهه تاکنون به ۵۳۷ نفر رسیده است.
به گفته این منبع، جبهه مقاومت ۱۴۹ زخمی و ۱۲ معلول داده و ۴۷۷ نفر از نیروهایش «اسیر» شدهاند.
این مقاله وضعیت جبهه مقاومت و دلایل تلفات بالای نیروهای آنرا بررسی میکند.
جبهه آزادی، که چند ماه پس از جبهه مقاومت ملی افغانستان تشکیل شد، نیز تلفاتی را متحمل شده است. این جبهه مدعی است که از زمان ایجادش تا اکنون تنها ۱۲ نفر کشته داده است. براساس سیاست رسمی این جبهه شمار زندانیان و زخمیان خود را اعلام نمیکند.
اطلاعات و تحلیلهای ارائهشده در این مقاله، بر پایه گفتوگوهای مستقیم با نیروهای جبهه مقاومت و جبهه آزادی، اعضای دفتر سیاسی این جبههها، کارشناسان نظامی، و شماری از منابع محلی جمعآوری شده است.
این مقاله تلاش میکند با تکیه بر روایتهای میدانی و تحلیلهای کارشناسانه، آنچه در جغرافیای جنگ میگذرد را بازتاب دهد.
در شب دوازدهم سنبله ۱۴۰۴ در پی یک درگیری مسلحانه در ولسوالی نهرین ولایت بغلان، قیوم کهگدای، یکی از فرماندهان برجسته کوماندوی جبهه مقاومت ملی افغانستان کشته شد. این حادثه نه تنها ضربهای به ساختار فرماندهی محلی این جبهه وارد کرد، بلکه بار دیگر انگشت انتقاد را به ضعفهای امنیتی و نفوذ طالبان در صفوف مخالفان نشانه رفت.
پیش از او، صمد کهگدای مشهور به «فرمانده حمزه» از بستگان قیوم کهگدای، در هفتم سرطان ۱۴۰۳ همراه با فرمانده خیرالله در شبیخون طالبان جان باخته بود. در آن زمان انتشار بیاحتیاطانه ویدیوهایی که موقعیت فرمانده حمزه را لو میداد در شبکههای اجتماعی، باعث شد طالبان او را پیدا کنند. قیوم کهگدای نیز سرنوشت مشابه داشت. محل اختطافی او توسط یک نفوذی طالبان که در قطار همرزمانشان جاگرفته بود، شناسایی شد و در نهایت او کشته شد.
عبدالصمد حمزه کهگدای، فرمانده جبهه مقاومت در نهرین که در سرطان ۱۴۰۳ در کمین طالبان کشته شد
نمونههایی از رویدادهای مشابه در اندراب، سالنگ و دیگر نقاط نیز دیده شدهاند. فرماندهان شناختهشدهای مانند خیرمحمد خیرخواه، اسدالله اندرابی، اکمل امیر و بصیر اندرابی در چهار سال اخیر جان باختهاند. انتشار اطلاعات، ضعف در پروتکلهای امنیتی، نبود هماهنگی و اختلافات داخلی از دلایل اصلی این تلفات گزارش شده است.
کارشناسان نظامی میگویند طالبان به گونه پیوسته از یک سلسله تاکتیکهای ساده اما مؤثر برای شکار نیروهای مقاومت استفاده میکند: نفوذ، کمین، اغفال با استفاده از ارتباطات، و بهرهبرداری از رسانههای اجتماعی.
طالبان عمدتا از ساختارهای استخباراتی محلی، اطلاعات مردمی و شبکههای پیچیده نفوذ بهره میبرد. در مقابل جبهه مقاومت و آزادی تاکنون نتوانستهاند به گونه لازم زیرساختهای اطلاعاتی خود را نسبت به ماه نخستین مقاومت تقویت کنند. کما این که بخش عمدهای از نیروهای این دو جبهه، نظامیان ارتش پیشین اند که آموزشهای کلاسیک نظامی دیدهاند، اما در جنگهای چریکی و غیرمتقارن تجربه و مهارت لازم را ندارند.
بسم الله تابان، کارشناس نظامی و از افسران پیشین پولیس به این باور است که استفاده اعتیادآور شهروندان از رسانههای اجتماعی و «قهرمانسازیهای کاذب» بر جنگجویان مقاومت هم تاثیر گذاشته و در مواردی سبب شده است که آنان نیز زیر تاثیر جو حاکم فضای مجازی عکسها و ویدیوهایی از خود نشر کنند که سبب افشای هویت و موقعیت آنان شده است.
به باو او: «فشار طالبان بر مردم، نبود ارتباطات مصون میان جنگجویان و فرماندهان و نفوذ طالبان در میان جنگجویان مقاومت بیشتر سبب افزایش تلفات این نیروها در اوایل بوده است».
با این حال، جبهه مقاومت ملی و جبهه آزادی مدعیاند که عملیاتهای زیادی را علیه طالبان انجام داده و تلفاتی به طالبان وارد کردهاند.
هرچند فعالیت جبهههای نظامی پیوسته از سوی طالبان انکار میشود، اما واقعیتهای میدانی و گزارشهای نهادهای بینالمللی به ویژه سازمان ملل حضور فعال و درگیری مستمر نیروهای مقاومت در برابر طالبان را تایید کرده است.
خیرمحمد خیرخواه، فرمانده جبهه مقاومت در اندراب که در جدی ۱۴۰۱ به دست طالبان کشته شد
استراتژی بقا زمانی که جغرافیایی در دست مخالفان طالبان نیست
با وجود تلفات سنگین و عدم دسترسی به هیچ ولسوالی یا منطقهای بهطور رسمی، جبهات ضد طالبان توانستهاند بقای خود را در یکی از دشوارترین شرایط جنگی حفظ کنند.به نظر میرسد این امر با استفاده از دو مولفه کلیدی امکانپذیر شده است:
نخست: استفاده از ساختارهای اجتماعی سنتی
افغانستان جامعهای با پیوندهای عمیق خویشاوندی، قبیلهای و فرهنگی است. در چنین جامعهای، روابط خانوادگی و قومیتی حتی در دل جنگ، حفظ شدهاند. جنگجویان جبهههای مقاومت و آزادی با بهرهگیری از این ساختار اجتماعی، در میان مردم پنهان شده، حمایت و اطلاعات میگیرند.
حتی در مواردی، روابط پنهانی میان جنگجویان طالب و مقاومتگران، به دور ازچشم فرماندهان شکل گرفته است. این روابط که گاه بر پایه شناخت قدیمی، منافع مشترک یا حتی خویشاوندی شکل میگیرد، فضاهایی برای تنفس و حفظ بقا فراهم کردهاند.
دوم: اقتصاد جنگ و شبکههای غیررسمی
جنگ در افغانستان نه تنها یک پدیده امنیتی است، بلکه بدل به یک منبع درآمد نیز شده است. فروش اطلاعات، تبادل جنگافزار و ایجاد شبکههای مشترک میان گروههای متخاصم، بخشی از واقعیتهای پیچیده جنگ افغانستان است.
به نظر میرسد نیروهای مقاومت با ورود به این فضا هرچند گاه ناخواسته و گاه ناگزیر توانستهاند بقای فیزیکی خود را حفظ کنند. در برخی موارد، تعامل با مردم، خرید اطلاعات، و حتی دادن باج برای فرار از دامها به بخشی از زندگی روزمره جنگجویان بدل شده است.
طالبان ادعای تسلط صد در صدی بر خاک افغانستان را دارد، اما حضور مقاومتگران در کوهها، درهها و در میان مردم نشان میدهد که این سلطه نهتنها کامل نیست، بلکه در حال فرسایش است.
کارشناسان نظامی به این باورند که شاید تلفات سنگین نیروهای مقاومت و آزادی در نخست نشانی از شکست تدریجی آنان باشد؛ اما در تحلیل عمیقتر، بقای آنان در نبود جغرافیا و منابع رسمی، خود یک پیروزی استراتژیک به شمار میرود.
افزایش تلفات، انتقادات از تاکتیکهای تکراری و نبود شفافیت در رهبری، نقاط ضعف جدی هستند. اما پیوندهای اجتماعی، حمایت سنتی مردمی که مخالف طالباناند و ظرفیتهای پنهان ساختارهای محلی، فرصتهاییاند که میتوانند به بازسازی یک راهبرد موثر برای دوام مقاومت علیه طالبان کمک کند.