پاکستان اغلب بهخاطر تعاملش با طالبان سرزنش میشود. اما بیایید صادقانه بحث کنیم و ریشه اصلی مسئله را آشکار سازیم. این ریشه، پروژه قومگرایانه و توسعهطلبانهای است که از سال ۱۹۴۷ تاکنون سیاست افغانستان را هدایت کرده است.
باید از سرزنشهای سطحی فراتر برویم و با حقیقت عمیقتر و ناخوشایند روبهرو شویم: طالبان یک پدیده استثنایی نیستند؛ بلکه محصول یک پروژه دیرینه قومگرایانه پشتونی هستند که ریشه در افسانه «لوی افغانستان» دارد.
این پروژه در طول تاریخ، مرز رسمی بین دو کشور را غیرقابل قبول خوانده و مدعی ۳۲ درصد از خاک پاکستان بوده است. این روند با نپذیرفتن بهرسمیتشناسی پاکستان از سوی افغانستان در سال ۱۹۴۷ آغاز شد. سپس با نفوذهای مرزی به باجور، حمایت از شورشهای قبیلهای مانند قیام میرزا خان، و بعدتر تبلیغات جنبش «ویش زلمیان» ادامه یافت. این سیاست در دوران داوود خان تداوم پیدا کرد و امروز نیز از طریق نیروهای نیابتی مانند تحریک طالبان پاکستانی، ارتش آزادیبخش بلوچستان، جنبش تحفظ پشتونها و گروههای دیگر ادامه دارد.
این ذهنیت تجزیهطلبانه، ترس وجودی در پاکستان ایجاد کرد. در واکنش، پاکستان سیاستهای مهار را در پیش گرفت—بله، از جمله تعامل با نیروهای متقابل مانند طالبان. این همسویی ایدئولوژیک نبود؛ بلکه بقای راهبردی بود.
نباید فراموش کنیم که جمهوریهای افغانستان—که اغلب بهعنوان بدیلی لیبرال رمانتیک طالبان دیده میشوند— بازیگران بیگناهی نبودند. همانگونه که در کتاب «دشمنِ دشمن من» نوشته آویناش پالیوال (نویسنده هندی) آمده است:
در دوران ریاستجمهوری حامد کرزی، برهمداغ بگتی، رهبر جداییطلب بلوچ، آزادانه در کابل و قندهار فعالیت میکرد. کرزی این موضوع را به مقامات امریکایی اذعان کرد، اما اقدامی انجام نداد.
ریاست عمومی امنیت ملی افغانستان تحت رهبری امرالله صالح، روابط نزدیکی با استخبارات هند داشت و در جریان شورش ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ در پاکستان با شورشیان بلوچ همکاری میکرد. حتی برخی افسران ریاست امنیت ملی افغانستان با تأیید کرزی، تعدادی از پشتونهای پاکستانی را در هند آموزش دادند. در دوران جمهوریت، اردوگاههای تحریک طالبان پاکستانی در نورستان و کنر میزبانی میشدند و نیروهای جداییطالب بلوچ پناهگاه و حمایت لجستیکی دریافت میکردند.
در دوران حکومت داکتر نجیبالله، عصمت مسلم در قندهار در کنار رویدادهای دیگر، برای پیشبرد جنگهای نیابتی علیه پاکستان بهکار گرفته شد. عبدالرازق در قندهار نیز همین نقش را داشت. حتی بخشهایی از جامعه هزاره در کویته نیز برای عملیات ضدپاکستانی مورد استفاده قرار گرفتند.
اینها رویدادهای پراکنده نبودند. بلکه بخشی از یک راهبرد گستردهتر برای تحت فشار قرار دادن پاکستان بر سر مرزها، شورشها و نفوذ منطقهای بودند.