طالبان کمیسیون مستقل انتخابات را که مسوولیت برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، پارلمانی و شوراهای ولایتی به عهده داشت، منحل کرده است. از نظر این گروه، این نهاد مهم دموکراتیک در افغانستان«باردوش» بودجه حکومت طالبان بود.
سخنگوی حکومت طالبان می گوید که این گروه «شورای بزرگان» را تشکیل خواهد داد که ظاهراً جای نهادی چون پارلمان را پر خواهد کرد. این حرکت سیاسی حساب شده امکان آوردن برخی از چهره های سیاسی شناخته شده و مصالحهجو در رژیم طالبان را قویتر خواهد ساخت. برای همین، تا اکنون هیچ یک از سیاستمداران سرشناس افغان، لغو کمیسیون انتخابات را تقبیح نکرده اند. این در حالیست که لغو این نهاد به معنای آن است که فعلا طالبان قصد تشکیل حکومت و تقسیم قدرت از طریق سازوکارهای مشروع و دموکراتیک مانند انتخابات را ندارد.
سیاستمداران مخالف طالبان و کشورهای غربی و منطقه، خواستار تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان اند تا دستکم برخی دولتمردان و رهبران سیاسی افغانستان که فعلا در ترکیه، تاجیکستان، امارات و کشورهای غربی متواری اند، در کابینه رژیم طالبان حضور پیدا بتوانند. اما، حکومت فراگیر به این معنا، یک حکومت مشروع و مردمی نیست.
در حکومت های مردمی، رهبران و نمایندگان سیاسی با آرای مردم انتخاب می شوند و به مردم حساب می دهند. در حاکمیت طالبان، با این که همه به «امیرالمومنین» و «رییس الوزا» پاسخگو هستند، اما این دو عالیجناب به رغم صلاحیت های گسترده، به هیچ کسی حساب نمی دهند، هیچ نهادی برعملکرد شان نظارت ندارد و هیچ کسی قادر به عزل شان نیست. به این دلیل، هیچ یک از اعضای «شورای بزرگان» قدرت تغییر فرامین امیرالمومنین و رییس الوزرای طالبان را ندارند، ولو این تصامیم در تضاد با منافع مردم، به ویژه منافع اقوام افغانستان قرار داشته باشد.
«حکومت فراگیر غیرمنتخب» در مرحله فعلی یک فورمول ناقص سیاستمداران شکست خورده غربی و افغان و کوششی برای کاهش انحصارطلبی طالبان است. سیاستمداران افغان فعلا ترجیح می دهند که به جای تاکید بر انتخابات، فقط برای حضور خود در حکومت به رهبری طالبان با این گروه چانه بزنند. آنها احساس می کنند در موقعیتی نیستند که اصل انتخابات را بر طالبان به قبولانند که از نظر سیاسی و فکری مخالف انتخابات است.
تشکیل حکومت بر اساس آرای مردم افغانستان تا جایی بحث حاشیهای شده است که کشورهای اروپایی و ایالات متحده که اخیراً نشست بین المللی تقویت دموکراسی را برگزار کرد، علاقهای به طرح آن ندارند. ظاهراً، سیاستمداران غربی و افغان پذیرفته اند که حاکمیت طالبان سرنوشت محتوم افغانستان و تنها گزینه آنها کار با طالبان، حتا به قیمت پذیرش یک حاکمیت انحصاری-قومی است.
اخیراً، حامد کرزی، رئیس جمهور پیشین، بحث برگزاری لویه جرگه را مطرح کرده است و وانمود کرد که لویه جرگه می تواند جایگزین انتخابات برای تشکیل حکومت مشروع و مردمی در افغانستان باشد. اطرافیان اشرف غنی، رییس جمهور فراری افغانستان نیز می گویند که او در روزهای آخر حکومت خود قصد داشت قدرت را توسط لویه جرگه به طالبان تحویل دهد. ولی واقعیت تاریخی نشان می دهد که لویه جرگه با این که ظاهر دموکراتیک دارد، اما همیشه در خدمت گروه و جریان های سیاسی حاکم بوده و غالباً تصامیم حاکمان وقت را تایید کرده اند. بنا، اگر لویه جرگه ای در چند ماه آینده برگزار شود، تصامیم و توافقات سیاسی طالبان را تایید خواهد کرد. لویه جرگه مستقل از حاکمیت سیاسی در افغانستان افسانهای بیش نیست.
این را هم نباید فراموش کرد که طالبان از شرکت در انتخابات می ترسند. گروهی که با تفنگ برای غصب قدرت مبارزه کرده و آدم کشته است، مایل نیست با برگه رای این قدرت را به رقبای سیاسی تحویل بدهد.
نکته مهم این است که احزاب و جریان های اسلامگرا در خاورمیانه، با کوبیدن بر دهل فساد و بی کفایتی حکومت های غیرمذهبی، برای مدتی به حکومت رسیده اند، اما با اشتباهات مکرر و ناتوانی در حکومتداری، قدرت را در انتخابات بعدی از دست داده اند. البته، این منطق دموکراسی های پارلمانی است که احزاب برسر اقتدار پس از یک یا دو دوره حاکمیت، جای خود را به احزاب اپوزیسیون می دهند.
یک بررسی از شرکت احزاب اسلامگرا در انتخابات پارلمانی در ۴۰ سال گذشته نشان می دهد که آنها کمتر در انتخابات پیروز شده اند. در نتیجه، این احزاب برای پیروزی در انتخابات مجبور بوده اند که در اساسنامه های خود تغییر به وجود آورند، به طور رسمی کمتر برشریعت و جهاد تاکید کرده، و به جای آن از دموکراسی و آزادی های شهروندان حمایت کنند.
برخی از این احزاب به دلیل برنامه ها و ایده های غیرقابل عملی یا ناتوانی درجلب توجه رای دهندگان، در حاشیه مانده اند. چنانچه احزاب اسلامگرا در پاکستان هیچ گاه بالاتر از ۱۰ درصد آرا را در انتخابات پارلمانی پاکستان به دست نیاورده اند و تنها به ایتلاف با احزاب دیگر اکتفا کرده اند. مردم پاکستان ورزشکار پوپولیستی چون عمران خان را به عنوان نخست وزیر انتخاب کردند، اما هیچگاه حاضر نشدند به احزاب ملاهای پاکستانی مانند فضل الرحمان به عنوان حزب حاکم رای بدهند.
طالبان افغانستان علاقه ندارند که در عرصه سیاست، به سرنوشت همتایان پاکستانی خود گرفتار شوند.
با این که انتخابات در اکثر کشورهای مسلمان وجود دارد، اما طالبان مانند دیگر گروه های اسلامی گرای افراطی، دموکراسی را به دلیل وضع قوانین به دست نمایندگان مردم، مخالف شریعت می دانند. این گروه باور ندارد که تمام اعضای جامعه صلاحیت انتخاب «امیرالمومنین» را دارند. این گروه قبلا با برگزاری جرگه علمای مذهبی به انتخاب ملا محمدعمر مشروعیت داد، اما تا هنوز روشن نساخته است که ملا هبت الله را چطور به عنوان زعیم خود انتخاب کرده است. این خود نشان می دهد که سازوکار انتخاب امیر برای این گروه اهمیت اساسی ندارد.
مارتین گریفتس، یکی از مقامات ارشد سازمان ملل هفته گذشته هشدار داد که ۲۳ میلیون افغان با گرسنگی دست و پنجه نرم میکنند. در چند هفته گذشته، سازمانهای بینالمللی به طور پیوسته نسبت به خطر فروپاشی اقتصادی، قحطی و گرسنگی در افغانستان تحت حاکمیت طالبان هشدار می دهند.
آنها میگویند که باید کمکهای فوری مانند غذا در اختیار مردم قرار گیرد.
شورای امنیت سازمان ملل و حکومت ایالات متحده با صدور قطعنامه و مجوز به تعدادی از سازمانهای خیریه اجازه دادند که بدون ترس از نقض تحریمهای بینالمللی، با نهادهای دولتی تحت تسلط طالبان همکاری کنند.
به رغم استقبال از ارسال فوری کمکهای بینالمللی، برخی از این سازمانها هشدار میدهند که کمکهای عاجل مانند گندم و روغن، برای حل بحران بشری در افغانستان کافی نیست. رابرت مردینی، رییس صلیب سرخ به رویترز گفت که تکیه بر سازمانهای بینالمللی فقط «چاره موقتی» است. او به درستی اشاره کرد که «هیچ سازمان کمکرسان جای خالی یک اقتصاد [کارآمد] را گرفته نمیتواند.»
این حرف مردینی به معنای توقف کمکهای انسانی به افغانستان نیست، بلکه اشاره به این تجربه هم دارد که سازمانهای بینالمللی و داخلی در دو دهه گذشته میکوشیدند جای حکومت را از نظر ارائه خدمات به مردم بگیرند. کشورهای کمککننده که به توانایی حکومت برای ارائه خدمات و تطبیق پروژههای کمکی اعتمادی نداشتند، بخش اعظم کمکهای خود را در اختیار انجوهای خارجی قرار دادند.
رابرت مردینی، رییس صلیب سرخ میگوید تکیه بر سازمانهای بینالمللی فقط «چاره موقتی» است.
با این حال، حکومت مرجع اصلی ارائه خدماتی چون بهداشت و امنیت در افغانستان بود. سازمانهای بینالمللی در فقدان حکومت توانمند و کارآمد از عهده ساختن زیرساختها، ارائه خدمات اساسی، فقرزدایی، تأمین امنیت و.... بر نیامدند. به همین خاطر، افغانستان پس از خروج سربازان و سازمانهای بینالمللی با فروپاشی نهادها و بحران اقتصادی و بشری روبهروست.
این تجربه تلخ، موید این واقعیت است که کمکهای خارجی جای توسعه و حکومتداری کارآمد را در دولتهای شکننده و پس از جنگ گرفته نمیتوانند.
در حال حاضر، کسی انتظار ندارد که سازمان ملل توانایی فنی و انسانی سیر کردن شکم ۲۳ میلیون افغان را داشته باشد. این وظیفه حکومت است که با ایجاد نهادهای کارآمد، خدمات اساسی را به مردم ارائه کرده و با مدیریت و سیاستهای درست چرخ اقتصاد را بچرخاند.
طالبان از پس این کار برآمده نمیتواند. این گروه شورشی در اوج بحران اقتصادی، فروپاشی نهادها و از دست رفتن نیروی متخصص، قدرت سیاسی را قبضه کرده است و در مناصب اجرایی و تخصصی فرماندهان جنگی و روحانیون را گماشته است. مقاماتی که از سوی طالبان تعیین شدهاند، پیشینهی تحصیل در مدارس مذهبی را داشته و برعکس، تجربه و تخصص مدیریت نهادهای دولتی را ندارند. مثلا قاری دینمحمد حنیف، وزیر اقتصاد طالبان در پاکستان درس مذهبی خوانده است.
طالبان در اوج بحران اقتصادی، فروپاشی نهادها و از دست رفتن نیروی متخصص، قدرت سیاسی را قبضه کرده است و در مناصب اجرایی و تخصصی فرماندهان جنگی و ملاهای مذهبی را گماشته است.
طالبان و برخی از کشورهای منطقه تصور میکنند که این گروه با دسترسی به ۹.۵ میلیارد دالر پول مسدود شده بانک مرکزی افغانستان در امریکا میتواند جلو بحران فقر و بیکاری را بگیرد. بدون شک، دسترسی به این پول دست کم برای مدتی معاش کارمندان دولت و نهادهای خدماتی مانند شفاخانه را تامین میتواند، اما افغانستان نه با پول ثابت بانک مرکزی و نه با امداد سازمانهای خیریه، از فقر و گرسنگی رها نمیشود.
برای مقابله با چالشهای عمده، افغانستان قبل از هر چیزی باید یک حکومت مشروع داخلی و خارجی داشته باشد تا با جهان داد و ستد تجاری داشته و بتواند سرمایهگذاران خارجی را جلب کند. وقتی رهبران طالبان در لیست سیاه سازمان ملل قرار دارد و نظام بانکی و اقتصادی افغانستان نمیتواند از زیر بار تحریم و محدودیتها کمر راست کند، در نتیجه ما شاهد رشد تولید ناخالص داخلی و اشتغالزایی هم نخواهیم بود.
در عین حال، طالبان از نظر مدیریتی و سیاسی در حدی نیست که بتواند سیاستهای تشویق توسعه و رفاه را در افغانستان تطبیق کند. سازمان ملل در طرحهای جهانی مربوط به توسعه کشورهای فقیر، روی مشارکت گسترده زنان در بازار کار تاکید دارد. زیرا به نقل از مجمع جهانی اقتصاد، آمارها نشان میدهند که اگر به زنان فرصت مشارکت برابر در بازار داده شود، سهم آنان در رشد تولید ناخالص دولتها تا سال ۲۰۲۵ به ۲۸ تریلیون دالر خواهد رسید.
سیاستهای مذهبی و اجتماعی طالبان جلو کار و مشارکت زنان را میگیرد که در اثر آن، خانوادههای افغان فقیرتر و گرسنهتر میشوند. این فقر را تنها با سیاستهای درست اقتصادی و انسانی میتوان رفع کرد، نه با چند بوجی برنج سازمان ملل.
طالبان که به لحاظ ایدیولوژیک و مذهبی، شروط بین المللی به رسمیت شناسی مانند رعایت حق زنان و تشکیل حکومت فراگیر را نمیپذیرد، با ترساندن کشورهای جهان به ویژه ایالات متحده و اروپا از بحران انسانی و سیل مهاجرت افغانها، میخواهد این دولتها را مجبور سازد که حاکمیتشان را به رسمیت بشناسند. پاکستان هم در مجامع بینالمللی برای این سیاست لابی میکند. اگرچه در حال حاضر، این استراتیژی توانسته است برخی از راههای ارسال کمکهای فوری به افغانستان را باز کند، اما طالبان و پاکستان را به هدف اصلیشان نرسانده است.
سیاستهای مذهبی و اجتماعی طالبان جلو کار و مشارکت زنان را میگیرد که در اثر آن، خانوادههای افغان فقیرتر و گرسنهتر میشوند.
کشورهای غربی نمیخواهند به گروه شورشیای پاداش دهند که نام رهبران آن در لیست تروریستهای بینالمللی سازمان ملل قرار دارد، پیوندهای محکم با سازمانهای تروریستی دارد، از طریق شورش یک حکومت را سرنگون کرده و به جای تغییر سیاست و رفتار، روی ناخن افگار مردم و دولتهای جهان پا میفشارد.
اگر فقر و گرسنگی کوریای شمالی موجب کاهش تحریمها و گسترش مناسبات آن با جهان نشده است، فقر و گرسنگی مردم افغانستان هم رویکرد کشورهای غربی در برابر طالبان را تغییر نخواهد داد.
دود افغانستان منزوی و گرسنه قبل از هر چیزی به چشم مردم افغانستان میرود و با کمکهای فوری غذایی جهان، از بار سنگین این فاجعه چیز قابل زیادی کم نخواهد شد.
سیاست خارجی افغانستان را شاهمحمود قریشی تعریف میکند، به نمایندگی از افغانستان در سازمان ملل متحد منیر اکرم سخن میزند، ارزشها و سنتهای افغانان را عمرانخان به جهانیان گوش زد میکند و وزیران کابینه طالبان از منصور احمدخان حرفشنوی دارند. آیا پاکستان، افغانستان را بلعیده است؟
پاکستانیها بعد از تسلط طالبان بدون ویزه و هیچ قید و شرطی از مناطق سرحدی میگذرند و به هر جایی در افغانستان که خواسته باشند میروند؛ اما اسلامآباد علاوه بر اینکه به شدت رفت و آمد افغانها را کنترول میکند و داشتن ویزه و پاسپورت را یکی از شرایط اصلی سفر میداند، حتی به طالبان هم اجازه نمیدهد که بدون هماهنگی و ویزه و بازرسی بدنی به پاکستان سفر کنند.
واقعیت این است که با فرار اشرف غنی و خروج نیروهای ناتو و امریکا از افغانستان، پاکستان به آرزوی دیرینهاش رسیده است که در افغانستان یکهتازی کند. حالا حاکم اصلی و غیررسمی افغانستان، جنرالهای پاکستان اند. بعد از فرار غنی انبوهی از جنگجویانی که طالبان را در جنگ حمایت و همراهی میکردند، به افغانستان سرازیر شدند که در پی آن پای دولتمردان، احزاب اسلامی، سازمان آیاسآی، متشبثهای خصوصی و دولتی، تجار و حتی سیاحان و ماجراجویان پاکستانی باز شد. حالا حتی خبرنگاران رسانههای آنکشور بدون ویزه و پاسپورت به افغانستان سفر میکنند و در بهترین هوتلهای کابل اقامت دارند، وظیفه آنها این است که وضعیت افغانستان را با جلوس طالبان ایدهآل و برخاسته از اراده مردم جلوه بدهند. در مقابل صدها خبرنگار افغان از ترس بازداشت و سرکوب، بیکار و آواره شدهاند.
پس از تسلط طالبان بر کابل در ماه اگست و در جریان تشکیل کابینه موقت این گروه ژنرال فیض حمید، رئیس استخبارات پاکستان در راس یک هیئت بلندپایه این کشور به کابل رفت.
از سوی دیگر طالبانی که به ادارات افغانستان چنگ و چمباتمه زدهاند، بیشتر ملا اند و با تعلمات دینی ابتدایی و نیمهابتدایی، حتی از کمترین دانش اداری، مدیریتی و تخصصی برخوردار نیستند. جهان امروز جهان ارتباطات و دانش است. تعدادی از ادارات افغانستان در بیست سال گذشته مدرن و یا نیمه مدرن شدهاند. این ادارات برای تداوم کار و فعالیت خویش نیاز به افراد با تجربه و متخصص دارند. طالبان که از جبهات جنگ به ادارات سرازیر شدهاند، ناگهانی درماندند که این سکان پیچیده و وابسته به عصر نوین را چگونه به دست بگیرند و چگونه به پیش ببرند. اما سوای گروه حقانی که مناسبات حسنه و دیرینه با سازمان استخباراتی و مقامات بلندپایه پاکستان دارد، بخشی از طالبان در طول جنگ شان با حکومت حامد کرزی، اشرف غنی، ناتو و امریکا، روابطهی ایدهآلی با پاکستان نداشتهاند. رابطهی پاکستان با این بخش از طالبان رابطه و بازی موش و گربه بود. گاهی آنها را نوازش میکرد و گاهی هم با کارگیری فشار و تهدید و حتی زندانیکردن، آنها را وادار به اطاعت و تمکین میکرد. نمونههای بارز این رویکرد، زندانیبودن و شکنجه ملا برادر، معاون رییسالوزای طالبان؛ ملا عبدالسلام ضعیف، سفیر پیشین طالبان در اسلام آباد؛نورالحق مجاهد، پسر مولوی محمدیونس خالص رهبر پیشین حزب اسلامی خالص؛ ملا جهانگیروال و ملا نورالدین ترابی وزیر پیشین عدلیه طالبان است که سالها را در زندانهای پاکستان گذراندهاند. ملا برادر که سالهای سختی را در پاکستان گذرانده است تا کنون حتی یک کلمه هم علیه این کشور بر زبان نرانده است. او در ملاقات با قریشی وزیر خارجه پاکستان به او لبخند زد و مجبور شد موصوف را در آغوش بفشارد و از کمک و توجه پاکستان به حکومت طالبان تشکری کند. این گروه درمانده در مدیریت کشور با توجه به اینکه جهان از رسمیتشناسی آنها خودداری کرده است و با آنها برخورد محتاطانهای دارد، یگانه راه و چاره تحکیم پایههای خویش، واگذاری کشور را به پاکستانیها میداند. از سوی دیگر پاکستان هم که از عجز و ناتوانی طالبان و حتی مناسبات داخلی آنها آگاه است، در حال بهرهبرداری از وضعیت و بهدستگرفتن سکان اداره، مدیریت و نفوذ در لایههایی از افغانستان است که در گذشته حتی خوابش را هم نمیدید.
دیدار منصور احمدخان، سفیر پاکستان در کابل با امیرخان متقی، سرپرست وزارت خارجه طالبان.
منصور احمدخان سفیر پاکستان در کابل، حتی مقام بالاتری از رییسالوزرای طالبان پنداشته میشود. او روزانه وزرا و مقامات بلندپایه طالبان را به دفتر کارش فرامیخواند و با آنها در باره مدیریت بحرانهای کشور، مناسبات بینالمللی و حتی مقرریها و جابهجاییها، راهکار و دساتیری صادر میکند. چندی قبل رسانهها و کارشناسان با انتقاد از این موضوع، گفتند که او پا از حیطهی کاریاش فراتر گذاشته و عملاً افغانستان را رهبری میکند. مناسبات دیپلوماتیک و اصول روابط بینالمللی ایجاب میکند که سفیر یک کشور از طریق وزارت امور خارجه کشوری که در آن مقیم است درخواست ملاقات کند و در دفتر کار وزیر و یا دیگر مقامات کشوری، با حضور نماینده وزارت خارجه دیدار و گفتوگو کند، چیزیکه پس از حاکمیت طالبان دیگر خبری از آن نیست.
سفر مولوی عبدالباقی حقانی وزیر تحصیلات عالی طالبان به پاکستان که بیشتر از ده روز داوم کرد، سفری برای سپردن نظام تحصیلی افغانستان به پاکستان دانسته شد. او از مدرسهها و دانشگاهها و مقامات پاکستان درخواست کمک کرد و آنها را برای اصلاح این نهاد دعوت کرد.
نگرانی دیگری که از سوی مردم افغانستان پیوسته مطرح شده است، آموزش نیروهای طالبان توسط ارتش پاکستان است. این کشور در زابل، پکتیا، تخار و غزنی چند دوره طالبان را آموزش داده است و حالا نیز در بخشهایی از افغانستان، در حال انجام این کار است. مردم به نیت خیر پاکستان شک دارند و فکر میکنند که وابستگی نظام عسکری افغانستان به پاکستان به معنی قیومیت این کشور بر افغانستان است.
نیروهای نظامی پاکستان در زابل، پکتیا، تخار و غزنی چند دوره طالبان را آموزش داده است.
روابط پاکستان همیشه با حاکمان افغانستان پر چالش و پر از کینه و خصومت بوده است، از داود خان گرفته تا اشرف غنی همیشه بر پاکستان تاختهاند و تا «اتک» ادعای مالکیت ارضی کردهاند. اما امروز دیگر نه از ادعای ارضی و ننگین خواندن معاهده دیورند خبری است و نه از زبان تیز و بران دو کشور علیه یکدیگر. حالا با توجه به واقعیتها و ماهیت رخدادهایی که در بالا اشاره شد، فکر میشود که پاکستان افغانستان را بلعیده است؛ اما آیا پاکستان میتواند طعمهای به این بزرگی و با این عظمت تاریخی و فرهنگی را هضم کند، سوالیست که زمان پاسخ خواهد.
اظهارات تازه سیفالدین عبدالله، وزیر امور خارجه مالیزیا، مبنی بر اینکه ممکن است کشورش بر اساس شناختی که از گروه طالبان دارد، در مورد به رسمیتشناسی حکومت این گروه اقدام کند، این گمانهزنی را به وجود آورده که ممکن است چند کشور دیگر نیز حکومت طالبان را به رسمیت بشناسند.
پاکستان منتظر گام نخست است.
آقای عبدالله از معدود وزرای خارجه کشورهای سازمان همکاری اسلامی بود که با امیر خان متقی، وزیر خارجه طالبان در حاشیه نشست اخیر سازمان همکاری اسلامی در اسلام آباد دیدار کرد.
طالبان با اشاره به این دیدار و موضعگیری تازه وزیر خارجه مالیزیا مانور می دهند. اما این سخنان چقدر در عمل اجرایی است و چه کشورهایی با این تصمیم پرمخاطره، احیانا با مالیزیا همراه خواهند شد؟ آیا کشورهای حوزه خلیج فارس نیز به پیشنهاد مالیزیا اهمیتی خواهند داد؟
یکی از اقدامات پاکستان که در تداوم رایزنیهای این کشور برای نجات و کمک به حکومت طالبان خبرساز شد، برگزاری کنفرانس همکاری کشورهای اسلامی بود. کشتی طالبان و پاکستان که روی اجلاس این کنفرانس در اسلام آباد حساب باز کرده بودند و فکر میکردند که گره کور به رسمیتشناسی طالبان در این کنفرانس باز خواهد شد، به کوه یخی خورد. بیرق طالبان در این سازمان به اهتزاز در نیامد، با امیرخان متقی به عنوان وزیرخارجه یک حکومت، کسی دیدار نکرد و حتی حضور او در عکس یادگاری پذیرفته نشد. پاکستان هم که فکر میکرد جهان اسلام متعهد به پرداخت ملیونها دالر به طالبان شود، هیچ مبلغ مشخصی تعهد نشد و فقط این سازمان با صندوق اعانه برای افغانستان موافقت کرد.
وقتی پاکستان و طالبان دیدند که کنفرانس کشورهای اسلامی چارهی کار نشد، به فکر رایزنیهای انفرادی شدند. حالا با اظهارات وزیر خارجه مالیزیا معلوم میشود، یگانه کشوری که با چند جمله و عبارت کوتاه و محتاطانه، ظاهرا ریسک به رسمیتشناسی طالبان را پذیرفته است، مالیزیاست.
اما مالیزیا وابستگیهایی دارد که دشوار است بتواند به تنهایی تصمیم بگیرد. مالزیا در جنوب شرقی قاره آسیا واقع شده است و سیزده هزار مایل از افغانستان فاصله دارد. این کشور سی و دو میلیون نفوس دارد و هرچند دین رسمی این کشور اسلام اعلام شده، ولی داشتن هر دین دیگری برای شهروندانش آزاد میباشد.
روابط مالیزیا و افغانستان در گذشته تشریفاتی بوده و به ندرت دو کشور باهم مراوده و یا مقامات آن، سفر به کشورهای یکدیگر داشتهاند. حالا طالبان و مالیزیا در گذشته چه روابطی داشته اند که مالیزیا گفته است به اساس شناختی که از این گروه دارد، ممکن است حکومت آنان را به رسمیت بشناسد، سوال گنگ و تعامل برانگیزی است.
گفته میشود که رابطه کوالالامپور از طریق سفارت قطر با طالبان تامین شده است. این رابطه به حمایت حزب اسلامگرای پاس مالیزیا با طالبان قوت گرفته است. همانطوری که گفته شد مالیزیا قدرت در حال ظهور با 32 میلیون جمعیت عمدتا مسلمان است. با این وجود، نفوذ و توانایی مالیزیا در معادلات منطقه و کمکهای خارجی اندک است. مالیزیا تمایل نشان داده که طالبان را به احترام به حقوق بشر تشویق کند. وزیر خارجه این کشور پیشتر بر مشارکت معنادار زنان، جوانان و اقلیتها تاکید کرده بود.
پاکستان و قطر که از حامیان اصلی طالبان بودند، تا حال جرئت نکردهاند سوای جامعه جهانی در به رسمیتشناسی طالبان گامی بردارند. از میان رهبران طالبان هفده مقام کلیدی و مهم آنها در لست سیاه سازمان ملل متحد و لست تروریستان خطرناک ایالات متحده امریکا قرار دارند. بر علاوه، جامعه جهانی شرطهایی نیز برای به رسمیتشناسی دارد که همانا تشکیل حکومت همهشمول، اعاده حقوق زنان و مبارزه با گروههای دهشتافگن است. طالبان با تمام فشارها هنوز تن به تشکیل کابینهی همهشمول ندادهاند، زنان را از کار، تحصیل و حتی دادخواهی ممنوع کردند و خلاف خواست جامعه جهانی هنوز تروریستهای زیادی را در زیر بال دارند. چین، روسیه و ایران که فکر میشد از اولین کشورهایی باشند که طالبان را به رسمیت بشناسند، اکنون با این قضیه محتاطانه رفتار میکنند و ظاهراً از ازدواج موقت با طالبان راضی نیستند و کموکان از بیثباتی و تهدیدهایی که از افغانستان میتوانند متوجه کشورهای شان باشد، هشدار میدهند.
تا چند روز دیگر تسلط طالبان بر افغانستان پنج ماهه میشود. در این مدت زمان، اگر تلاشهای نهادهای بینالمللی برای کاهش بحران بشری را نادیده بگیریم، تقریباً ارتباط افغانستان با دیگر کشورها فلج کامل بود. سفارتخانههای کشورهای غربی و اروپایی در افغانستان بسته بودند و تعداد کشورهایی که در افغانستان سفارتخانهها و قنسلگری باز داشتند، فقط چند همسایه دور و نزدیک انگشمار بودند، که آنها هم بدون به رسمیتشناسی طالبان، کسب اطلاعات و رصد اوضاع افغانستان را پس از فرار اشرف غنی، در دستور کار داشتند.
عدم به رسمیتشناسی طالبان تاثیر مستقیمی بالای زندگی مردم گذاشته است. دامنهی فقر و بیکاری روزبهروز بیشتر میشود. مردم در آستانهی زمستان چنان در وضعیت دشواری قرار گرفته اند، که تاریخ افغانستان شاهدش نبوده است. طالبانی که حالا در افغانستان تسلط یافته اند، هیچ تجربهای در مدیریت و حل بحرانها ندارند. جنگجویانی از جبهات جنگ به ادارات دولتی ریخته اند و لجام اداره را بدست گرفته اند. اینها ممکن است از پس تقسیم قدرت، پول و معاش افراد خویش بدر آیند؛ اما بعید به نظر میرسد که راه حلی برای بحرانزدایی در کشور داشته باشند. جامعه جهانی که نیز به این مهم پی برده است؛ تلاش میکند سوای به رسمیتشناختن طالبان، از مردم افغانستان حمایت کند، هرچند این حمایت از سوی کارشناسان، راه حل درازمدت بحرانهای افغانستان نیست. در نتیجه بسیاری معتقدند که این نوع حکومتداری بقایی ندارد و زود به زوال خواهد رسید.
چهار ماه از حاکمیت طالبان بر افغانستان گذشت، اما سوال اساسی که برای مردم افغانستان حل نشده، این است که با پدیده طالبان و حاکمیت آنها چگونه برخورد کنند؟ و آیا طالبان آخرین سناریوی سیاسی جهان برای مدیریت اوضاع در افغانستان است؟
برای آنهایی که در بند قومگرایی یا تعابیر تندروانهاند یا طالبان را به عنوان بخشی از واقعیت افغانستان نمیپذیرند، جواب مشخص است. اما سوال متوجه کسانی است که به ملت بودن و سرنوشت مشترک شهروندان کشور باور دارند. مردم افغانستان انواع حکومتها از شاهی و چپی تا مجاهدین و طالبان و جمهوریت را تجربه کردهاند و این بار، باد حوادث و تحولات ناشی از بازی نیروهای قدرتمند جهانی چند صباحی طالبان را بر سرنوشت این کشور حاکم ساختهاند.
واقعیت این است که منافع جهان و بعضی از کشورهای منطقه در این بوده است که با کنار رفتن نظام جمهوریت، گروه طالبان حاکمیت را در دست داشته باشد. خطرات بزرگ بالقوهای در انتظار افغانستان قرار دارد، زیرا اگر افغانها از جمله طالبان بر سر مدیریت اوضاع کشور به توافق نرسند، امکان دارد که حکومت طالبان ایستگاه آخر این قطار جنگ منافع قدرتهای بزرگ قرار نگیرد و کشور شاهد بحرانهای از نوع دیگری شود. جهان در حال حاضر در مقابل طالبان موضع واحدی اتخاذ کرده است. حکومتهای منتخب جهان و نهادهای قدرتمند پالیسیساز آنها مانند کنگره ایالات متحده امریکا، مجامع دفاع از حقوق بشر به خصوص حقوق زنان مانند دیدهبان حقوق بشر در راستای خواستهای ملت قرار گرفتهاند.
بنبست پیش آمده میان طالبان و جهان به سادگی قابل حل نیست و میتواند نطفه بحرانهای دیگری را پرورش دهد. در این میان، مردم باید در راستای یارگیری ملی و جهانی خواستهای خود را برای جهان مشخص کند تا در تعامل خود با طالبان این خواستها را مبنای توافقات خود قرار دهند. بخشی از این خواستها قرار ذیل اند:
۱. طالبان بخشی از جامعه افغانستان است نه کل آن، نه تنها صاحب آن. افغانستان و حاکمیت ملی و ارزشهای ملی مانند پرچم کشور غنیمت نیست که آنها تصاحب کرده باشند و با آنها هر گونه خواستند معامله کنند. طالبان باید حق حاکمیت ملت مسلمان افغانستان را به رسمیت بشناسند و مکانیسمهای ساختاری و اجرایی تحقق این حق مانند لویه جرگه و انتخابات را بپذیرند؛
۲. ساختار نظام امارت اسلامی باشد یا جمهوری اسلامی، صدارتی باشد یا ریاستی و یا هر ساختار دیگر باید از مجرای رضایت مردم افغانستان مورد تأیید قرار بگیرد. طالبان مدعی آن نیستند که در مقابل ملت خویش جنگیده و به عنوان پیروز جنگ، بر آنها سلطه پیدا کرده باشند. آنها مدعی اند که ملت و سرزمین خود را از اشغال خارجیها رهانیدهاند. یعنی حاکمیت مردم که از دستشان گرفته شده بود را به آنها برگرداندهاند. ملت میخواهد این حاکمیت را تصاحب کند. طالبان باید بپذیرند که حاکمیت را به ملت برمیگردانند و ساختار حکومتی که در آن حاکمیت ملت معیار مشروعیت باشد را به رسمیت بشناسند. در یک نظام مشروع و مبتنی بر حاکمیت ملت حقوق اساسی مردم تأمین خواهد شد؛
۳. طالبان میتواند به عنوان یک گروه سیاسی از طریق مکانیسمهای قانونی با حمایت ملت به قدرت برسد. حکومت برآمده از جنگ و غلبه طالبان مشروعیت ندارد و مورد پذیرش ملت نیست. قدرت را میتوان به زور تصاحب کرد ولی مشروعیت را نمیتوان به زور به دست آورد؛
۴. تمام نهادها و فعالان مدنی و حقوق بشری، فعالان زن و مدافعین حقوق زنان، و به خصوص مدافع استقلال و حاکمیت ملی با هماهنگ کردن تلاشهای خود با نهادها و مجامع بینالمللی ائتلاف جهانی تشکیل دهند، شبکهسازی کنند و نشستهای بینالمللی تشکیل دهند تا طالبان را مجبور کنند حقوق اساسی مردم افغانستان را به رسمیت بشناسند؛
۵. بر اساس شواهد موجود، به رسمیت شناخته شدن حکومت طالبان از سوی جهان به زودی اتفاق نخواهد افتاد. این مسئله، فرصت و زمینه مغتنم برای تعیین شرایط و ترسیم خطوط قرمز مردم افغانستان و جلب حمایت جهانی برای مشروط ساختن شناسایی طالبان به پذیرش شرایط مردم کشور را فراهم میکند. مبارزه ملتها به زودی به نتیجه نمیرسند ولی مهم است خواستها و اهداف کلان ملی مشخص باشند تا مبارزات مردم افق و چشماندازهای ملی و انسانی خویش را سر لوحه حرکت مردمی خویش قرار دهند.
حکومت طالبان در چهار ماهی که گذشت دستآوردی در زمینه مدیریت بحرانهای کشور نداشته است. امتناع ایالات متحده امریکا از به رسمیت شناختن طالبان نشاندهنده این واقعیت است که حکومت طالبان بر اساس توافقات دوحه شکل نگرفته است و در صورتی که طالبان انعطاف نشان ندهند تا بحرانهای کشور مدیریت شوند و از فاجعه بشری جلوگیری شود، جهان آنرا به رسمیت نخواهد شناخت. این ممکن است سناریوهای بدیلی را برای مدیریت کشور به وجود آورند. با قاطعیت میتوان گفت که طالبان بدون تعدیل ساختار حکومت و جلب نیروها و کدرهای تخصصی قادر به اداره کشور نخواهند بود. شکست طالبان در اداره کشور و ادامه بنبست عدم شناسایی آنها از سوی جهان اوضاع را بحرانیتر ساخته و به این ترتیب، طالبان خود زمینه را برای پیاده شدن سناریوهای بدیل فراهم خواهد کرد.
طالبان برای پنهانکردن خطاها، سو مدیریت، نقض حقوق بشر و اختلافات درونی خود به تیغ سانسور علیه فعالان مدنی و خبرنگاران روی آوردهاند.
تفتیش عقاید مردم برای اینکه در رسانهها و شبکههای اجتماعی چه نباید بگویند و بنویسند، به میدان نبرد امروزی طالبان تبدیل شده است.
آنها فکر میکنند که مردم با سهولتی که اینترنت و رسانهها فراهم کردهاند، حقایقی را افشا میکنند که نقاب مومنی و پاکیزگی و نجابت از روی این گروه برمیافکند و پایههای حکومت تازه به قدرت رسیده آنها را متزلزل میکند.
طالبان در اولین اقدام با نشر مقررهای جلو آزادی بیان را در رسانهها گرفتند و سپس شروع به سانسور و دیدهبانی شبکههای اجتماعی کردند.
همین چند روز پیش بود که یک جوان هلمندی را به نام نوید، به جرم نشر دیدگاهش در باره طالبان به قتل رساندند و جسدش را در مزرعه نزدیک خانهاش انداختند. او در صفحه فیسبوک خود نوشته بود: "آموزگاران هلمندی بیجا از طالبان توقع معاش میکنند. آنها خود از مردم نان جمعآوری میکنند."
حکام امروزی افغانستان در همین راستا از کسانی که در شبکههای اجتماعی فعالیت دارند و گاهگاهی به سیاست و یا مشکلات اجتماعی میپردازند تعهد کتبی میگیرند.
چند روز پیش جوانی از بلخ کتابی را نقد کرده بود و آنها را برای من فرستاد. از خواندن نوشتهاش لذت بردم و برایش توصیه کردم که آنرا به نشر برساند. او در جوابم گفت: "نمیتوانم. طالبان از من تعهد کتبی گرفتهاند که دیگر چیزی در شبکههای اجتماعی ننویسم."
بسیاری از کسانی که ویدیوهای بدرفتاری طالبان را منتشر میکنند، نیز مورد بازجویی قرار میگیرند. یکی از این فعالان مدنی که اکنون در ترکیه به سر میبرد، از ترس آزار و اذیت خانوادهاش توسط طالبان، از ادامه گفتوگو با رسانههای آزاد خودداری کرده و مهر سکوت بر لب زده است. او میگوید تا زمانی که اوضاع بهتر شود، گفتوگو نمیکند.
تظاهر به استقلال
طالبان ادعای استقلال میکنند و میگویند که پاکستان در پیروزی آنها هیچ نقشی نداشته است؛ اما وضعیت فعلی کشور گواه تلخی بر این مدعاست. پاکستان عملاً سکاندار لابیگری برای طالبان شده است و از هیچ تلاشی برای نجات و کمک به آنها دریغ نمیکند.
شاهمحمود قریشی را رسانههای پاکستان عملاً وزیر خارجه دو کشور خواندهاند. او حتی وضعیت کشور خود را فراموش کرده و تمام دغدغهاش حل مشکلات طالبان و به رسمیتشناسی آنان است.
در روزهایی که عملیات خروج در افغانستان ادامه داشت؛ پاکستان نیز در چند نوبت عوامل خود را از افغانستان خارج کرد. این عوامل در سطح وزیر، معین و جنرالها بودند. یکی از آنان که حتی پاکستان برایش در کوههای هندوکش هلیکوپتر فرستاد و او را به اسلام آباد برد، مشاور اشرف غنی و کارمند ارشد وزارت داخله سابق بود. بر اساس گزارشها، پاکستان به کمک همین فرد پنجشیر را بمباران کرد و مقاومت مردمی را درهم شکست.
از سوی دیگر رسانهها خبر دادند که عبدالباقی حقانی، وزیر تحصیلات عالی طالبان به پاکستان رفته و دوازده روز در آن کشور گذرانده است. گفته میشود که او در پی وصل دانشگاهها افغانستان به شبکههای تحصیلی پاکستان است و میخواهد مدلهای پاکستانی را جایگزین نظام تحصیلی افغانستان کند.
راه یکطرفه بهسوی پاکستان
طالبان خود را مدیون مهماننوازی، کمک و حمایت پاکستان میدانند، اما پاکستان نگاه مساعدی به آنها ندارد.
پاکستان از امارتخواهی در خاک خود واهمه دارد و کوشش میکند بعد از سرازیرشدن طالبان به افغانستان راه برگشت و همسویی و همکاری آنها را با تحریک طالبان پاکستان ببندد.
حالا کمتر کسی میتواند بدون ویزه و بازرسی از افغانستان به پاکستان برود. حتی رهبران طالبان نیز حالا فقط با بازرسی، داشتن پاسپورت و ویزه میتوانند به پاکستان سفر کنند.
اما این رفت و آمد و این داد و ستد مساوی و بر اساس رویکرد متقابل نیست.
پاکستانیها آزادانه به افغانستان میآیند و هرجایی که دلشان بخواهد، میروند. حتی در تجارت نیز تعادلی میان دو کشور وجود ندارد. موترهای باربری افغانستان در مرزها بارشان را تخلیه میکنند، اما موترهای پاکستان بدون هیچ تاخیری از مرز میگذرند و خود را به هر نقطهای که در افغانستان بخواهند، میرسانند.
داعش
از سوی دیگر، بعد از تسلط طالبان داعش نیز در افغانستان تن و قد بیشتری نمایاند. طالبان هرچند با جنگهای بیامانی که با دولت سابق و نیروهای خارجی مستقر در افغانستان داشتند، حملات داعش را جدی نگرفتند و گفتند که از بینبردن این گروه برای آنها کاری ندارد؛ اما معلوم شد که اینچنین هم ساده نیست و حتی داعش میتواند در قندهار خاستگاه طالبان نیز موی دماغ این گروه باشد.
به گزارش رسانهها، در این روزها هم افراد تندرو داعش و هم افرادی زیر نام داعش، بدون هیچ نوع محاکمه و رفتار قضایی، به شدت سرکوب میشوند.
برای طالبان انتقاد به مثابه دشمنی است. اما مشکل کلانتر این است که هرج و مرج و فساد درونی این گروه بر روی زندگی مردم سایه افنگنده است.
طالبان هرچند ادعا کردهاند که جلو رشوت را گرفتهاند و هیچ فرد آلوده به فسادی هم در صفوف خود ندارند، اما متقاضیان پاسپورت میگویند چنین نیست؛ شاهدان میگویند کسی که بتواند برای افراد طالبان ششصد دالر رشوت بدهد، خیلی زود پاسپورت میگیرد؛ اما کسی که چنین پولی ندارد، باید روزها در صف ایستاد شود، دُره و چوب بخورد و به پاسپورت هم نرسد. از بازداشت و لت و کوب متقاضیان پاسپورت ویدیوها و گزراشهای زیادی به رسانهها رسیده است.
با آنکه رهبران و سخنگویان طالبان از رویه و سلوک خوب با مردم سخن میگویند و میگویند که جای کارمندان فاسد و نابهکار حکومت سابق را مجاهدین مخلص و پاک آنها گرفتهاند، اما در عمل چنین نیست. فقط شکل فساد تغییر کرده است.
حالا هیچ رویکرد روشنی در مورد جمعآوری عواید وجود ندارد و معلوم نیست، طالبانی که عشر، زکات و مالیه جمع میکنند، چقدر به حساب دولت در بانکها تحویل میکنند، چقدر برای خود برمیدارند و چقدر را برای فرماندهانشان جدا میکنند.
به همینگونه گمرکات نیز در سردرگمی و آشوب به سر میبرند. جای تکتهای مالیاتی و تشریح واردات و صادارت را "چوته" اندازی گرفته است و طالبان فقط با نگاهی به بار موترها مالیه تعیین میکنند که واردکنندگان و صادرکنندگان ملزم به پرداخت دست به دست اند.
مردم میگویند که احکام و فرامین رهبران طالبان در صفوف نیروهای شان رعایت و تطبیق نمیشود. حتی پایینرتبهترین جنگجویان آنها هدایات امیرالمونین و وزیران و والیهای طالب را قبول ندارد و هرچه خود لازم میداند، انجام میدهد.
در مزارشریف مثلا، یکی از مدیران رسانهها از والی طالبان دستورنامه دارد که افراد این گروه به موترهای رسانه دستدرازی نکنند، اما چند موتر این رسانه در کنترل افراد طالبان است و کسی به دستور والی هم وقعی نمیگذارد.
جزایر قدرت
بر اساس گزارشها، والیان، رییسان، مدیران و ولسوالها هر کدام پادشاهی خود را دارند. طالبانی که میگفتند جزایر قدرت را در افغانستان از بین برده اند، حال خود در حال تبدیل شدن به جزایر قدرتاند.
آنها در جایی از کشور تراشیدن رییش را ممنوع میکنند، در جایی از مردم امتحان نماز میگیرند، در منطقهای مذهب و شغل مردم را میپرسند و در جایی در شهر از زن و مردی که باهم قدم میزنند، قرابت شان را جویا میشوند و در جایی اصلاً کاری به کار مردم ندارند.
اینان زیر سایه حکومتی که طالبان تحت نام امارت اسلامی ایجاد کردهاند، کار نمیکنند و هنوز خود را پاسخگو به کسی میدانند که در گذشته جبهه شان را رهبری میکرده است.