روزنامه گاردین: زمان آن رسیده که جهان به فاجعه اقلیمی افغانستان توجه کند
روزنامه گاردین با انتشار یادداشت جدیدی میگوید فاجعه اقلیمی که افغانستان با آن مواجه است، از بیرون تحمیل شده است.
نویسنده این یادداشت میگوید زمان آن فرا رسیده است که کشورهای جهان، منطقه و همسایه که در آلوده کردن محیط زیست زیست نقش داشتهاند، مسئولیت خود را بر عهده بگیرند.
بسیاری از مزارع شهرها و روستاهای ویران شده از جنگ، بعد از جاری شدن بارانهای نابهنگام، آب شدن یخچالهای طبیعی و به راه افتادن سیلابهای بیامان، زیر آب شدهاند.
در یادداشتی که توسط شادیخان سیف نوشته شده، آمده است این سیلابهای مرگبار جان مردم را گرفته و معیشت جوامع به حاشیه رانده شدهای را نابود میکند که پیش از سیلابها با آذوقه اندکی زنده مانده بودند.
در حال حاضر، اوج فصل برداشت تابستان است. فصلی که دهقانها، میوهها و محصولات خود را جمعآوری میکنند و برای فرا رسیدن زمستان آمادگی میگیرند اما در ارتفاعات مرکزی، زمانی که کشاورزان شدیداً مشتاق بارانهای معمول فصل بهار بودند، بعد از دورههای خشک طولانی و فلجکننده، برای مدت کوتاهی برف بارید.
بعد از آن، توفانهای ژاله شدیدی وزیدن گرفت که باغها را ویران کرد و در نهایت بارانی جاری شد که محصولات گندم را از بین برد.
نویسنده یادداشت گاردین میگوید هیچ یک از این رویدادها، از نظر آب و هوای این کشور محصور در خشکی با جمعیت نزدیک به ۴۰ میلیون نفر، به هیچ وجه نرمال نیست.
یخچالهای هیمالیا با سرعتی بینظیر در حال آب شدن هستند و سیلهای مرگبار را از کوههای ولایتهای شمالی به سمت دشتهای جنوب میآورند.
این یخچالهای طبیعی که به سرعت در حال نابودیاند، راه نجات افغانهایی هستند که به شدت به نهرها و رودخانههای طبیعی متکیاند.
با وجود این، هیچ کار توسعهای در زمینه حفظ، ذخیره و توزیع آب در چند دهه گذشته در سطح ملی انجام نشده است.
آبهای زیرزمین با سرعت هشداردهندهای در حال کاهش است زیرا از سالها قبل به اینسو تنها منبع مردم محلی برای دست یافتن به آب بوده است.
قبل از آخرین بارندگیها، خشکسالی آنقدر شدید و موج گرما آنقدر بلند بود که منجر به وقوع آتشسوزیهای متعدد جنگلها در شرق و جنوب کشور شد.
آتش گرفتن جنگلهای نورستان و خوست، یک تراژیدی تلخ بود. مردم محلی در ولایات آسیبدیده خوست و نورستان مجبور شدند برای خاموش کردن آتش به جوانان قریههای خود اتکا کنند. جوانان با حمل سطلهای آب و ریگ با دستان خالی روزها و شبها برای خاموش کردن آتش تلاش کردند.
بحران آب و هوا در افغانستان به قدری واقعی است که احتمالاً در ماههای آینده بحران غذایی دیگری را آغاز خواهد کرد.
همه اینها در شرایطی است که تحویل کمکها به افغانستان تحت شعاع تهاجم روسیه به اوکراین قرار گرفته است. این وضعیت، منجر به اختلالات زنجیره تامین کمکها، تورم و خستگی اهداکنندگان شده است.
آیا رسانهها تقصیر دارند؟
هرچند نویسنده یادداشت گاردین از بیتوجهی رسانههای بینالمللی به وضعیت افغانستان انتقاد کرده، با این حال اذعان کرده است که رسانهها مقصر وضعیت به وجود آمده نیستند، اما میتوانند برای حل آن کمک بیشتری انجام دهند.
در این یادداشت آمده است که آلودهکنندگان عمده محیط زیست باید مسئولیت بدبختیهایی را بپذیرند که بر مردمی که در دست طالبان رها شده آمده است.
قبل از اینکه افغانستان وارد بحران کنونی شود، صندوق آب و هوای سبز به این کشور وعده کمک مالی داده بود، اما با سقوط کابل به دست طالبان، به نظر میرسد که جهان به سادگی کشور را رها کرده و چشم خود را بر روی فجایع روزافزون بسته است.
در میان همه اینها، همسایگان افغانستان با معاملات نامطلوب با طالبان، وضعیت را به نفع خود دستکاری کردهاند. همسایگان افغانستان به طالبان امکان دسترسی به منابع طبیعی غنی افغانستان را فراهم میکند تا آنها را با قیمت ارزان در اختیار این کشورها قرار دهند، این کار منابع مالی یک رژیم ناقص را تامین خواهد کرد.
چین به ذخایر غنی و گسترده سنگ معدن لیتیوم، آهن و مس افغانستان چشم دوخته است. در همین حال پاکستان واردات زغال سنگ با عیار بالا را با قیمتهای ارزان سرعت بخشیده است.
به گفته نویسنده گاردین استخراج سریع زغال سنگ، ذوب شدن یخچال هیمالیا و افزایش آلودگی جهانی را سرعت بخشیده است.
انتقال سریع زغال سنگ از افغانستان به پاکستان در شرایطی که اسلامآباد با شرایط سخت مالی دست و پنجه نرم میکند، کمک میکند که نیروگاهها و شبکه ریلی بیمار خود را به راه اندازد.
دسترسی به زغال سنگ، حتی مقامات پاکستانی را بر آن داشت تا اعلام کنند که در طول شبانهروز گمرکها به گونه بدون توقف زمینه عبور و مرور ترانسپورت را فراهم کنند. عبور و مرور بیتوقف حتی در اوج جنگ که هزاران افغان خسته از جنگ از کشور فرار میکردند، ارائه نمیشد.
در این یادداشت آمده است که گزارشدهی در مورد فجایع زیست محیطی در افغانستان مهم است، اما رسانههای معدود محلی که بعد از ورود طالبان در این کشور فعال ماندهاند به دلیل ترس آشکاری که از این گروه دارند نمیتوانند گزارشهای انتقادی تولید کنند.
این اتفاق در شرایطی رقم خورده که داستان افغانستان برای رسانههای بینالمللی هم به بنبست غمگینی رسیده است.، به نظر می رسد که داستان افغانستان به بن بست غمگینی رسیده است، دیگر ا بدون هیچ چیز جدید یا "هیجان انگیز" برای رسانه های بین المللی یا مصرف کنندگان آن.
واشنگتن اگزمینر در مقالهای نوشته است که شواهد فزاینده نشان میدهد که طالبان از پسران جوان سوء استفاده جنسی میکنند.
نویسنده مقاله به نقل از منابع خود گفته که فرماندهان طالبان ممکن است تا پنج پسر همراه خود داشته باشند که میتوانند از آنها برای رقاصی یا آزار جنسی استفاده کنند.
بث بیلی در این مقاله نوشته است که پس از بهقدرت رسیدن طالبان در سال گذشته، کودکان و نوجوانان در افغانستان به طور فزایندهای قربانی گرسنگی، ازدواج زیرسن، قاچاق اعضای بدن و بلایای طبیعی شدهاند.
این مقاله به نقل از یک متقاضی ویزای"ویژه مهاجرت" امریکا نوشته که طالبان پسران ده ساله را به دفترها و پستههای بازرسی خود میبرند تا به عنوان محافظ و سرباز کار کنند.
بث بیلی به نقل از یک زن متقاضی ویزای مهاجرت نوشته است که تنها در ولایتهای شمالی افغانستان، صدها پسر جوان از روی جاده، مغازه، کارگاه و حتا از خانههای شان ربوده شدهاند.
این متقاضی افزود:" شماری از آنها وادار میشوند که همراه طالبان به جنگ بروند و شمار دیگر هم مجبورند که رقصنده شوند."
او گفته است که بسیاری از خانوادهها موضوع ربوده شدن پسران شان را پنهان میکنند، زیرا این برای آنها شرم بزرگی به شمار میرود.
یک مهاجر افغان گفته است که یک فرمانده طالبان برادرزاده دوستاش را که تاجیک است اندکی پس از اگست سال گذشته از یکی ولایتهای شمالی افغانستان ربوده است.
پدر این پسر گمان میکند پسرش که بین ۱۵ تا ۱۶ سال سن دارد برای "بچهبازی" استفاده میشود. او میگوید این پدر هرچند آسیب بزرگی دیده اما راهی برای آزادی پسرش ندارد.
به گفته این متقاضی ویزای مهاجرت، طالبان در مهمانیها پسران را مست کرده و با لباس زنانه آرایش میکنند و میرقصانند.
او مدعی شده است که این پسران جوان مجبور اند طالبان را از نظر جنسی اشباع کنند.
در این مقاله آمده است که بسیاریها در ولایتهای شمالی افغانستان از گروههای قومی غیر پشتون استند و برخی از آنها فعالانه در صف جبهه مقاومت ملی در برابر طالبان میجنگند.
به باور نویسنده این مطلب، طالبان ممکن است با ربودن کودکان این اقلیتهای قومی، نسل کشی راه اندازند و اجازه دهند که این کودکان قربانی جنگ طالبان علیه جبهه مقاومت ملی شوند، یاهم از آنها سو استفاده کنند و هنگام که به بزرگ سالی رسیدند، به قتل برسانند.
این نویسنده آزاد همچین به تصویرها و ویدیوهای مختلف استناد کرده که نشان دهنده سوء استفاده طالبان از پسران خرد سال است.
نویسنده مقاله معتقد است که شواهد، عکسها و ویدیوها نشان میدهد که اعضای طالبان مرتکب عمل "بچهبازی" شدهاند. روزنامه واشنگتن اگزمینر لینک برخی از این ویدیوها را نیز شریک کرده است.
در رژیم قبلی طالبان بچهبازی مجازات مرگ را در پی داشت، اما این گروه از زمانی که آگست سال گذشته قدرت را در افغانستان بهدست گرفت، سیاستی روشن اختیار نکرده است.
بث بیلی نویسنده این مطلب گفته است که گزارش اخیر سازمان ملل از نقض حقوق بشر در افغانستان، تسلط رهبران طالبان بر زیر دستانشان را زیر سوال میبرد.
شش سال پس از به خاک و خون کشیده شدن تظاهرات جنبش روشنایی در دهمزنگ کابل، افغانستان در وضعیت کاملا متفاوتی قرار گرفته است.
حالا از پیگیری خواستههای این جنبش خبری نیست، ولی طرفداران و منتقدان آن به نقد و ارزیابی کارکرد این جنبش و برخورد دولت وقت با آن میپردازند.
اما این جنبش اعتراضی چه بود و به چه اعتراض داشت و چرا اعتراضش پذیرفته نشد؟
این جنبش برای اعتراض به یک تصمیم اقتصادی دولت وحدت ملی شکل گرفت. در پی تصمیم جلسه روز یازدهم ثور ۱۳۹۵ کابینه به ریاست محمداشرف غنی، رئیس جمهوری پیشین، مبنی بر تغییر مسیر خط انتقال نیروی برق وارداتی ترکمنستان از بامیان به سالنگ، سیاستمداران هزاره خشمگین شدند.
سه روز پس از این جلسه کابینه، گفتگوها برای شکل دادن اعتراضات گسترده آغاز شد. نه روز بعد، در ۲۰ ثور، گردهمایی بزرگی تحت عنوان «جنبش روشنایی» با حضور تقریباً همه رهبران سیاسی هزاره در مصلای عبدالعلی مزاری برگزار شد. این گردهمایی نمایشی از اتحاد کمپیشینه رهبران و جریانهای سیاسی هزاره تلقی شد.
شرکتکنندگان این گردهمایی، که شماری از آنها کارمند یا مقامهای ارشد دولتی بودند، دولت را متهم به برخورد تبعیضآمیز با یک پروژه زیربنایی اقتصادی کردند. به نظر آنها، تصمیم یازدهم ثور ۹۵ کابینه جلو رشد اقتصادی بامیان، مهمترین مرکز فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هزارهها را میگرفت.
استدلال آنها این بود که در طرح اولیه کشیدن خط انتقال برق ۵۰۰ کیلو ولت ترکمنستان به افغانستان موسوم به توتا براساس بررسی کارشناسانه شرکت آلمانی «فیشنر» از بامیان میگذشت و این ولایت و مناطق همجوارش از نیروی برق پرقدرتی برخوردار میشد که میتوانست چرخ کارخانههای صنعتی را به گردش درآورد.
وقتی کابینه تصمیم گرفت که این خط از گذرگاه سالنگ بگذرد، معترضان به این نتیجه رسیدند که رهبران غیرهزاره دولت نمیخواهند با عبور این خط انتقال برق از بامیان، در یک ولایت هزارهنشین فعالیتهای اقتصادی رونق یابد. اگرچه دولت هرگز این ادعا را تأیید نکرد، ولی حاضر به پذیرش درخواست معترضان هم نشد.
مقامهای دولت به گفتوگوی جداگانه و خصوصی با شماری از رهبران عمده هزاره پرداختند. به دنبال آن، شماری از این رهبران از صف معترضان کنار رفتند.
در ۲۷ ثور، که بزرگترین راهپیمایی جنبش روشنایی از غرب کابل آغاز شد، هنوز شماری از رهبران برجسته هزاره، از جمله محمدکریم خلیلی معاون پیشین رئیس جمهوری، در کنار دهها هزار معترض جوان حضور داشتند.
دولت از موضع خود کوتاه نیامد و در مسیرهای غرب کابل با کانتینر راه معترضان را بست و مانع ورود آنها به مرکز شهر شد. در مسیرهای دیگر هم با گذاشتن کانتینر، از پیوستن مردم به معترضان جلوگیری کرد. به دنبال این تظاهرات، هواداران جنبش، یک رشته تظاهرات در شهرها و ولایات کشور و همچنین شماری از شهرهای اروپایی به راه انداختند.
همزمان گفتوگوهایی میان سران جنبش روشنایی و مقامهای دولتی ادامه داشت. وقتی مذاکرات به نتیجه نرسید، جنبش روشنایی راهپیمایی دوم اسد ۱۳۹۵ را برگزار کرد. بنا بر اعلام جنبش، قرار بود به دنبال این راهپیمایی، شماری از معترضان برای پیگیری اعتراضات در خیمههایی در خیابانها بمانند.
ساعتی پس از ظهر، زمانی که معترضان برای نماز خواندن و غذا خوردن از صحنه دور میشدند، یک مهاجم انتحاری کمربند انفجاری خود را در میان معترضان منفجر کرد و مهاجم دومی با شلیک نیروهای امنیتی از پای درآمد. براساس آمار نمایندگی سیاسی سازمان ملل، یوناما، در این حمله ۸۵ نفر کشته و ۴۱۳ نفر زخمی شدند. به باور یوناما، اگرچه هدف این حمله مشخصا هزارهها بود، ولی سندی جود ندارد که ثابت کند کار داعش بوده است.
در تظاهرات دوم اسد آقای خلیلی و شماری دیگر از رهبران سیاسی و نمایندگان پارلمان حضور نیافتند. این امر به جدایی سران جنبش به دو گروه سنتی و جوان تعبیر شد. رهبران سنتی عملاً از پیگیری خواستهای جنبش از طریق تظاهرات و اعتراضات کنار کشیدند، ولی میگفتند که از طریق مذاکرات به پیگیری خواستهای جنبش ادامه میدهند.
رهبران جوان هنوز به عنوان اعضای «شورای عالی جنبش روشنایی» سکان رهبری جنبش را به دست داشتند و به سخنرانیهای عمومی، مصاحبههای مطبوعاتی و سازماندهی اعتراضات خیابانی در کابل، شهرهای بزرگ و خارج از کشور ادامه دادند. آنها تقریبا همه سفرهای خارجی اشرف غنی را تحت تأثیر قرار دادند.
آقای غنی در پایتختهای غربی و استرالیا به دنبال جلب کمک بود، ولی اعضا و هواداران جنبش روشنایی او را رهبری معرفی میکردند که با دریافت خارجی، در داخل کشور بنیه تبعیض قومی را تقویت میکند. در یک مورد، یکی از محافظان آقای غنی در جلسه سخنرانی او در لندن با یکی از معترضان درگیری فیزیکی کرد و جلو دوربینهای رسانهها کوشید صدایش را خفه کند.
دولت اشرف غنی قبول نداشت که تغییر مسیر خط انتقال برق ۵۰۰ کیلو ولت از بامیان به معنای تبعیض است. دولت غنی طرح کشیدن خط فرعی ۲۲۰ کیلو ولت با ظرفیت ۳۰ مگاوات برق از پلخمری به بامیان را روی دست گرفت - طرحی که هرگز به نتیجه نرسید. شماری از رهبران سنتی هزاره این پروژه را «بهتر از هیچ» میدانستند، ولی جنبش هرگز آن را تأیید نکردند.
اما جنبش روشنایی چرا تا این حد بر اجرای طرح کشیدن خط ۵۰۰ کیلوولت از بامیان اصرار داشت؟ چرا حاضر شد تا این حد قربانی بدهد؟ داوود ناجی از سران این جنبش معتقد است که جنبش روشنایی محصول غلیان اعتراضهای هزارهها بود که سالهای طولانی نشنیده گرفته شده بود و رهبران سیاسی هم آنها را مسکوت گذاشته بودند.
آقای ناجی میافزاید که جنبش روشنایی جنبش خودجوش و نامنظمی بود که برای طرح خواستهای مردمی به میان آمد که برای مدت طولانی در معرض «تبعیض سیستماتیک» قرار گرفته بودند. به باور او، آنچه را جنبش روشنایی مطرح میکرد، به گونه مستقیم با زندگی واقعی و جمعی مردم ارتباط داشت.
عکسها از عیدمحمد رویش
با این حال، انتقادهایی هم علیه جنبش روشنایی مطرح شده است. یکی از انتقادها این بوده که سران جنبش به دنبال شهرت و پایگاه اجتماعی بودند، ولی هواداران آن در دهمزنگ متحمل تلفات سنگینی شدند. داوود ناجی با رد این انتقاد میگوید که سران جنبش پیش از ظهور جنبش چهرههای شناخته شده بودند و عضویت آنها در پارلمان بیانگر پایگاه اجتماعی آنها بود.
سرانجام، در یک جمعبندی کلی از فعالیت جنبش روشنایی میتوان گفت که این جنبش اعتراضی یکی از جلوههای مردمسالاری در نظامی بود که به صورت نسبی بر حاکمیت قانون استوار بود و دستکم در ظاهر میکوشید که متکی بر آرای مردم و پاسخگو به مردم باشد. با این حال، در یک جامعه دارای فرهنگ خشونتزا، هیچ اعتراضی بدون هزینه نیست.
[@portabletext/react] Unknown block type "facebook", specify a component for it in the `components.types` prop
وال استریت جورنال به نقل از داکتران و سازمانهای بینالمللی گزارش میدهد که پیشرفتهای افغانستان در بخش صحت طفل و مادر در حال از دست رفتن است.
آنان میگویند که نبود منابع مالی، گرسنگی و فرار کارمندان بخش صحی وضعیت را برای مادران و کودکان افغان بدتر ساخته است.
به گزارش این روزنامه، در شفاخانه نسایی ملالی در یک تخت و دستگاه مخصوص مراقبت از نوزادان زودرس و آسیب پذیر ۳ نوزاد گذاشته میشود. در این شفاخانه کمبود دارو و تجهیزات محسوس است.
داکتران نسایی میگویند که افزایش میزان گرسنگی در میان مادران علت عوارضی چون زاییدن قبل از وقت و نوزدان کم وزن است. آنها پیش بینی میکنند که نرخ این عوارض در سالهای آینده افزایش خواهد یافت.
قابله ها در ولایت میدان وردک به وال استریت جورنال گفتند که فقط در طول ۲ روز ۸۴ بیمار دچار سوءتغذیه را ثبت کرده اند. به گفته آنان، این رقم افزایش ۱۰ برابر را نسبت به سالهای قبل نشان میدهد.
افغانستان به رغم سرمایه گذاری در ۲۰ سال گذشته، بالاترین نرخ مرگ و میر طفل و مادر را در جهان دارد که با به قدرت رسیدن طالبان این وضعیت وخیم تر گردیده است.
به گزارش وال استریت جورنال، مراکز صحی در روستاها به علت نبود منابع مالی بسته شده اند و زنان در دهات مجبورند که برای دریافت خدمات و مراقبتهای صحی و تخصصی به شهرها بیایند.
حتا شفاخانههای بزرگی چون ملالی نیز بدون کمک سازمانهای خارجی از فعالیت باز میمانند. پس از این که شفاخانه ملالی سال قبل در آستانه بسته شدن قرار گرفت، کمیته صلیب سرخ حاضر شد که هزینههای مالی آن را بپردازد. این موسسه میگوید که از ۳۳ شفاخانه در سرتاسر افغانستان حمایت مالی و فنی میکند.
با آمدن طالبان شمار زیادی از داکتران و قابلههای زن از افغانستان فرار کرده اند. همچنان، طالبان مخالف مراقبت و معالجه بیماران زن توسط داکتران و پرستاران مرد اند. تصمیم طالبان برای ممنوعیت تحصیل دختران در مقطع ثانویه و مخالفت با کار زنان بالای دسترسی زنان به خدمات صحی و ولادی تاثیر منفی بر جای میگذارد.
این هفته، ناسا برای اولین بار پنج عکس گرفته شده توسط تلسکوپ فضایی جیمز وب را نشر کرد.
این تصاویر برخی از جزئیترین اطلاعات را در مورد آغاز جهان ارائه میدهند.
مجله تایم در یادداشتی توضیح داده که هر تصویر چه چیزی را نشان میدهد و چطور کمک میکند تا درک بهتری از فضا داشته باشیم.
SMACS 0723
دوربینهای وب میتوانند به اعماق فضا و به گذشته نگاه کنند. وب این ظرفیت را دارد که ۱۳.۶ میلیارد سال نوری دورتر را نشان بدهد. این دورترین فاصلهای است که تا به حال در فضا دیدهایم.
این تصویر، از خوشه کهکشانی معروف به SMACS 0723، شامل هزاران کهکشان است که برخی از آنها تا ۱۳.۱ میلیارد سال نوری فاصله دارند.
از آنجایی که نور برای سفر در فاصلههای طولانی، به زمان زیادی نیاز دارد، ما کهکشانها را نه به شکل امروزی، بلکه به شکلی که ۱۳.۱ میلیارد سال پیش به نظر میرسید، میبینیم.
کهکشانهای آبیتر، کهکشانهای جوانتر هستند و ستارههای زیاد و غبار کمی دارند. کهکشانهای سرختر، حاوی غبار بیشتری هستند که هنوز ستارهها از آن تشکیل میشوند.
سحاب کارینا یا Carina Nebula
ستارهها، مانند همه ما، متولد میشوند، پیر میگردند و میمیرند. سحاب کارینا که در فاصله ۷۶۰۰ سال نوری از زمین قرار دارد، یکی از کودکستانهای ستارگان کیهان به شمار میرود. جایی که ستارگان تازه تولدیافته در آن گرد هم آمدهاند.
پیکرههایی که شبیه صخره به نظر میآیند، قلههای وسیعی از غبار و گاز هستند که ارتفاع برخی از آنها به هفت سال نوری میرسد.
تلسکوپ فضایی هابل قبلاً از کارینا تصویربرداری کرده بود، اما آن تصویرها هرگز جزئیات خیره کنندهای را نشان نمیداد که وب ارائه کرده است.
ستارگان جوان در این منطقه متلاطم، زاده میشوند و از مواد اطراف به هم میپیوندند. همانطور که ستارگان شکل میگیرند، مقدار زیادی انرژی از خود ساطع میکنند که به شکل کلی سحاب کارینا کمک میکند. نقاط سرخ در تصویر، فوارههای انرژی هستند که توسط ستارههای در حال رشد و نوزاد ساطع میشوند.
کهکشان پنجگانه استفان Stephan’s Quintet
تصویر گرفته شده توسط وب، بزرگترین تصویری است که تا کنون از پنج کهکشان استفان گرفته شده است. خوشهای متشکل از پنج کهکشان، که اولین بار توسط ستارهشناسان در سال ۱۸۷۷ دیده شد.
چهار مورد دیگر در فاصله ۲۹۰ میلیون سال نوری بسیار دورتر قرار دارند. چهار کهکشان نزدیک به هم در یک فعل و انفعال متقابل، بر همدیگر اثر میگذارند. غبار و ستارگانی، به صورت گرانشی از یکی به دیگری کشیده میشوند و موادشان را با هم ترکیب میکنند. خوشههای ستارههای جوان به صورت جرقههای درخشان در تصویر ظاهر میشوند و هزاران کهکشان دورتر در پس زمینه دیده میشوند.
سحاب حلقه جنوبی Southern Ring Nebula
یک ستاره در حال مرگ میتواند زیبایی شگفتیانگیزی داشته باشد و زیبایی دو ستاره در آستانه مرگ، میتواند دو برابر چشمگیرتر باشد.
وب تصویری از این جفت ستاره کهنسال گرفته است که در فاصله تقریبی ۲۵۰۰ سال نوری از زمین به دور یکدیگر میچرخند.
هنگامی که ستارگان به پایان عمر خود نزدیک میشوند، گاز و غباری از جنس سحابها یا ابرهایی که آنها را احاطه کردهاند، تشکیل میدهند. وب نه تنها این قابلیت را دارد که از سحاب حلقه جنوبی تصویربرداری کند، بلکه میتواند مواد کیمیاوی آن را تجزیه و تحلیل کند و در مورد مادهای که ستارهها در هنگام مرگ از خود بیرون میریزند، درک بیشتری به دست بدهد.
ستارهای که درخشانتر مانده، جوانتر از ستاره دومی است. درخشانتر است زیرا هنوز نسبت به دیگری، ماده زیادی از خود ساطع نکرده است.
WASP 96 b
معمولاً یک نمودار علمی به اندازه یک عکس کیهانی توجه مردم را به خود جلب نمیکند، اما در این مورد نمودار داستانی برای گفتن دارد. وب در حال مطالعه سیارات فراخورشیدی یا سیارههایی است که به دور ستارگان دیگر میچرخند. وب به ویژه ساختار جوی سیارات فراخورشیدی را مورد مطالعه قرار میدهد.
همانطور که این سیاره از مقابل ستاره مادر خود عبور میکند، وب میتواند نور ستارهای را که در اتمسفر جریان مییابد، تجزیه و تحلیل کند و به دنبال جای پای موجودات زنده در آن باشد.
در این نمودار، وب اتمسفر WASP 96 B، یک سیاره مشتری مانند که در ۱۱۵۰ سال نوری از زمین قرار دارد را تجزیه و تحلیل کرد. وب موجود زندهای را در آن پیدا نکرد، اما همانطور که نمودار نشان میدهد، آب فراوانی در ابرهای سیاره پیدا کرد و البته، همه میدانیم که آب عنصر کلیدی برای حیات است.
جنگ بلخاب ابعاد گوناگون نگاه طالبان به جنگ و قدرت را تا حدودی روشن کرد. طالبان در این جنگ با یک فرمانده ناراضی ردهمیانی خود به رویارویی پرداختهاند: مولوی مهدی مجاهد.
رویکرد جنگی و حکمرانی طالبان در سه موضوع مرتبط با این جنگ قابل بررسی است: روش جنگ، دلایل جنگ و شیوع اطلاعرسانی از جنگ.
اول. رویکرد جنگی
روش جنگ در بلخاب در دو بخش قابل ارزیابی است: استفاده از ابزارهای جنگی و جغرافیای جنگی. جنگ بلخاب، جنگی تمامعیار است. طالبان صدها به قولی، هزاران نفر را به میدان آوردهاند. آنها جنگافزارهای باقیمانده از ارتش دولت پیشین با روش مبارزاتی خود ترکیب کردند.
الف. روش جنگ
در پایان روز نخست جنگ، طالبان به دنبال سه حمله ناکام و مرگبار (۱۳ کشته و ۲۰ زخمی) در «قم کوتل»، یک خودرو زرهی امریکایی خود را رها کردند. وقتی نیروهای مهدی مجاهد پیروزمندانه دور آن جمع شدند، یک بمبگذار انتحاری در زیر شکم این نفربر کمربند انتحاری خود را منفجر کرد. ده نفر کشته و پنج نفر زخمی شدند.
این انفجار انتحاری نشان داد که طالبان در هر فرصتی و در هر جنگی از این تاکتیک استفاده میکنند. این گروه هنوز هم یک واحد انتحاری به نام «لشکر منصوری» دارد. در ماه جدی گذشته، نیروهای این واحد انتحاری در بدخشان در میان جمعیت بهتزده مردم رژه رفتند. طالبان از انسانها به عنوان بمبهای سیار استفاده میکنند.
در روز دوم جنگ (سوم سرطان)، طالبان چرخبالهای ارتش سابق را بر فراز قم کوتل به پرواز درآوردند. آنها مواضع نیروهای تحت امر مهدی مجاهد را گلولهباران کردند. این امر نشان داد که طالبان این جنگ را تا چه حدی جدی گرفتهاند. آنها حاضر شدند هزینه سنگین حملات هوایی را بپذیرند تا ناکامی عملیات زمینی را جبران کنند.
ب. جغرافیای جنگ
اراضی بلخاب و اطرافش کوهستانی و دشوارگذار است. عبور نیروهای نظامی از هر سه راه منتهی به بلخاب بهسادگی امکانپذیر نیست: قوم کوتل از سرپل، دره صوف از سمنگان و دره چاشت از بامیان. هر سه راه اگرچه در سالهای اخیر موتررو شده، ولی موضع گرفتن در آن نیاز به نیروی چندانی ندارد. دو راه نخست گذرگاه کوهی دارند و راه سومی از میان درهای تنگ و پر از سنگلاخ و رودخانه طغیانی میگذرد.
افزون بر وضعیت اراضی، جغرافیای انسانی بلخاب و اطراف آن هم اهمیت زیادی دارد. بلخاب بخشی از منطقه هزارهنشین مرکزی افغانستان است. جمعیت منطقه «آب کلان» در شمالغرب بلخاب ترکیبی از ازبیکها و پشتونها است. احتمالاً طالبان به همین دلیل، نخواستند از یکهاولنگ و درهصوف حمله کنند و راه سرپل را برگزیدند.
گفته شده که نیروهای اعزامی طالبان را بیشتر ازبیکها، تاجیکها و پشتونها تشکیل میدهند. فرماندهی آنها هم به دست یک تاجیک است: قاری فصیحالدین، رئیس ستاد ارتش طالبان. شماری از فرماندهان ازبیکتبار جوزجانی و فاریابی از رفتن به جنگ با او خوددداری کردند.
ادعای مولوی مهدی درباره تأمین حقوق هزارهها، تردید طالبان در استفاده از مناطق هزارهنشین برای عبور به بلخاب را بیشتر کرده است. مجاهد پیشتر گفته بود که حقوق سیاسی هزارهها در ساختار حکومت طالبان تأمین نشده است. اخیراً یکی از دستیاران او در همایشی گفت که هزارهها در هیچ جای افغانستان احساس امنیت نمیکنند.
دوم. دلایل جنگ
طرفداران مهدی مجاهد ادعای تأمین حقوق سیاسی هزارهها را گسترش میدهند. اخیراً گروهی از روحانیان در پای سندی امضا کردند که او را به عنوان «مسئول عمومی امور هزارهها و شیعهها» معرفی میکرد. این ادعا، یکی از موارد اصلی اختلاف میان طالبان و مولوی مهدی مجاهد است.
منابع نزدیک به مجاهد میگویند که حقوق هزارهها در گفتگوهای اخیر او و طالبان مطرح شد، ولی طالبان گفتند که اصلا بحث مشارکت را نمیپذیرند، بلکه مجاهد خود باید به عنوان یک مأمور اداره طالبان، مطابق نظر رهبران این گروه استخدام شود. ظاهرا پیشنهاد آنها معاونت وزارت شهرسازی برای مهدی مجاهد بود؛ چیزی که او آن را رد کرد.
طالبان پس از فروپاشی دولت غنی، این فرمانده ۳۴ ساله را به ریاست اداره امنیت ملی بامیان تعیین کردند. اواخر ماه جدی گذشته، در پی سفر نمایندگان کمیسیون «تصفیه» طالبان به بامیان، مهدی مجاهد به کابل فراخوانده شد. چندی بعد خبر برکناری او به رسانهها درز کرد. این امر اختلافات را جدیتر کرد.
دومین اختلاف آنها بر سر چگونگی آموزش دختران است. مجاهد بارها بر آموزش دختران تأکید کرده است. او ماه جدی گذشته به یک مکتب دخترانه رفت و گفت که هیچکسی نمیتواند جلو آموزش دختران را بگیرد. خودش به سرود دختران نوجوان گوش داد و به آنها قلم و کتابچه هدیه داد. طالبان هنوز به آموزش دختران بالاتر از صنف ششم اجازه نمیدهند.
افزون بر این موارد، فعالیتهای اجتماعی مهدی مجاهد هم مایۀ نگرانی طالبان بوده است. پایگاه اجتماعی او گسترش مییافت و قدرتش در بامیان و بلخاب بیشتر میشد. با این حال، اگرچه او از حمایت ملا عبدالغنی برادر، معاون نخستوزیر طالبان برخوردار بود، ولی مخالفت شاخۀ حقانی طالبان با پایگاه اجتماعیاش، جای پایش را در میان طالبان سست کرد.
اگرچه این اختلافها منجر به شکست گفتگوها شد، ولی مهدی مجاهد همچنان زیر پرچم طالبان فعالیت میکند. با این حال، از نظر رهبران این گروه او فردی متمرد شمرده میشود. به همین دلیل، علیه او نیروهای جنگی اعزام کردهاند. مجاهد در یک سخنرانی خود تأکید کرده که او «متمرد نیست.»
سوم. پوشش خبری جنگ
طالبان به شدت کوشیدهاند که از اطلاعرسانی درباره جنگ بلخاب جلوگیری کنند. این گروه، شمار زیادی از نیروها و سازوبرگ نظامی خود را در اطراف بلخاب مستقر کرده و فرماندهان ارشد نظامی، از جمله رئیس ستاد ارتش خود را به محل جنگ فرستاده، ولی هیچ خبری درباره آن منتشر نکردهاست.
اگرچه خبرگزاری باختر تحت کنترل طالبان خبر سفرهای قاری فصیحالدین به بامیان، بلخ و سرپل را پخش کرد، ولی هیچ اشارهای به هدف سفر او فرماندهی او در جنگ بلخاب و تنشها در این منطقه نکرد. تلویزیون ملی و دیگر رسانههای تحت کنترل طالبان جنگ بلخاب را پوشش خبری ندادند.
حتی رسانههای خصوصی و بهویژه رسانههای نزدیک به طالبان هم تحولات بلخاب را کاملا نادیده گرفتند. در دو روز اخیر هیچ خبری در وبسایتها و حسابهای کاربری آنها در شبکههای اجتماعی دربارۀ این پخش منتشر نشده است. به نظر میرسد که این رسانهها بدون اشاره طالبان، چنین سکوتی در پیش نگرفته باشند.
در نتیجه، با توجه به این سه مورد، طالبان در استفاده از نیروی نظامی برای حل اختلافات درونگروهی خود تردیدی نمیکنند. جنگ بلخاب نشان داد که در این زمینه از هلیکوپتر، تانک و بمبگذار انتحاری کار میگیرند. این جنگ همچنین آشکار کرد که ادعای مشارکت قومی را برنمیتابند. محدود کردن پوشش خبری این جنگ، بیانگر آن است که طالبان در کنترل اطلاعات هم انعطافناپذیر هستند.