چرا «بوسیدن» مهم و بسیار هیجانانگیز است؟

هر چند صحبت کردن درباره آن عجیب به نظر میرسد اما «بوسیدن» واقعا یک رفتار حیاتی است. تجربهای لذتبخش که در آن، دفاع از خود را فراموش و خود را به دیگری تقدیم میکنیم و کاملا بیدفاع و در دسترس قرار میگیریم.

هر چند صحبت کردن درباره آن عجیب به نظر میرسد اما «بوسیدن» واقعا یک رفتار حیاتی است. تجربهای لذتبخش که در آن، دفاع از خود را فراموش و خود را به دیگری تقدیم میکنیم و کاملا بیدفاع و در دسترس قرار میگیریم.
اما چرا بوسیدن مهم است و بالقوه، بسیار هیجانانگیز؟
وبسایت «مدرسه زندگی» در گزارشی به این سوال و پاسخهایش پرداخته است.
هر چند صحبت کردن راجع به آن عجیب به نظر میرسد اما بوسیدن واقعا یک رفتار حیاتی است. بوسیدن فقط از نقطه نظر فیزیکی تجربهای خوشایند محسوب نمیشود و فشار دادن لبهای خود بر لبهای شخص دیگر از نظر حس لامسه، تجربهای لذتبخشتر از ماساژ پوست سر نیست. بلکه لیسیدن زبان شخص دیگر از نظر فیزیکی یک انفجار متوسط از تحریک حسی مثبت را ایجاد میکند.
بنابراین بوسیدن میتواند یکی از زیباترین کارهایی باشد که ما انسانها انجام میدهیم.

حریم خصوصی من
بوسیدن میتواند هیجان روانی زیادی ایجاد کند. لذتی که ما از بوسیدن تجربه میکنیم از این ایده منشا میگیرد که ما اجازه انجام یک کار بسیار خصوصی را به شخص دیگری و در یک منطقه بسیار محافظت شده و خصوصی میدهیم؛ در حالیکه رفتن به سمت یک غریبه و لمس کردن گونهها و لبهای او بسیار توهینآمیز است.
بنابراین، این که به شما اجازه داده شود صورت خود را به چهره فرد دیگری بسیار نزدیک کنید و در واقع زبان خود را داخل دهان او بلغزانید، بسیار مهم است.
در حالی که این گونه بوسیدن میتواند چندشآور باشد، تجربهای لذتبخش است؛ همین تناقض هم هست که بوسیدن را بسیار هیجانانگیز میکند.
اجازه متقابل برای یک بوسه، مهیج است. ما به طور ضمنی از طریق بوسه خود به شخص دیگر میگوییم که او در یک دسته کوچک و به شدت ممتاز از افراد قرار گرفته است.

برانگیختگی
هیجانات جنسی جنبه روانی دارند. آنچه که بدنهای ما انجام میدهند علت اصلی برانگیختگی ما نیستند بلکه آنچه در مغز ما اتفاق میافتد مهم است.
اگرچه معمولا این تجربیات را بیان نمیکنیم اما پذیرفته شدن از طرف شخص دیگر در مرکز اینگونه تجربیات قرار دارد که در مجموع به آنها «برانگیختگی» میگوییم.
در بُعد فیزیکی، ما این احساس را از طریق سریعتر پمپ شدن خون، تغییر در متابولیسم و داغ شدن پوست تجربه میکنیم اما در پس همه این تجربهها، نوع بسیار متفاوتی از تغییر نهفته است که به درستی میتواند «متافیزیکی» توصیف شود زیرا این تغییر به ویژگی اصلی ما یعنی «انسان بودن» و «رابطه بین خود و دیگری» مربوط میشود.
تو را میپذیرم
بهطور معمول، «خود» جدا و تنهاست. ما عمیقا از فاصله بین وجود خود و وجود هر کس دیگری آگاه هستیم. همه ما از احساس عدم پذیرش و شرم رنج میبریم و اینجاست که بوسیدن شخص دیگر، شروعی برای غلبه بر این احساس عمیق انسانی است.
این خود عمیقتر و تنها، در یک بوسه جدی مشارکت دارد. احساسی که در این خودِ عمیقتر به آن دسترسی پیدا میکند.
در بوسه، دهان ما به مکانی ممتاز تبدیل میشود که در آن، دفاع از خود را فراموش و خود را به دیگری تقدیم میکنیم و کاملا بیدفاع و در دسترس قرار میگیریم.
بوسیدن تجربهای بسیار هیجانانگیزتر از ارگاسم را نوید میدهد: یک فرار کوتاه از احساس تنهایی.
با قرار گرفتن لبها روی یکدیگر، آمادگی متقابل را برای از بین رفتن مرزها به شخص دیگر نشان میدهیم. آنچه لبها و زبان ما انجام میدهند فقط نشانههای ظاهری یک تغییر درونی مهمتر است: «من تو را میپذیرم. آنقدر تو را میپذیرم که ریسک بزرگِ بیدفاع بودن با تو را قبول میکنم.»
در آخر، هیجان جنسی همان احساس تنهایی خود عمیقتر است که بهطور قدرتمند و موقتی میخواهد تسکین پیدا کند.

مقامهای هوانوردی روسیه گفتند یوگنی پریگوژین، بنیانگذار و رئیس گروه نظامی واگنر روسیه در فهرست مسافران هواپیمای شخصی است که روز چهارشنبه در شمال مسکو سقوط کرد و هیچ کدام از سرنشینان آن نجات نیافتند.
با این حال، منابع رسمی هنوز مرگ پريگوژین را اعلام نکردهاند.
پریگوژین از معدود چهرههای مطرح در جنگ اوکراین است که تصور میشد حضور گروه نظامی او مسیر این جنگ را به نفع روسیه تغییر دهد. ارتش خصوصی او که در میان آنها هزاران زندانی محکوم در زندانهای روسیه نیز شامل اند، به عنوان نیروهای اجیر وارد شهرهای اوکراین شدهاند.
اما به رغم سر و صداهای زیادی که گروه تحت رهبری او بپا کرد، جنگجویانش در شهر باخموت گیر کردند. هرچند پریگوژین اعلام کرد که این شهر را تصرف کرده، اما کنترل او بر این شهر که سکوی حملات بر دیگر شهرهای اوکراین توصیف میشد، تحولی را در این جنگ دو ساله رقم نزد.
انتقاد پريگوژین از رهبری نظامی
پریگوژین ۶۲ ساله، پس از تهاجم روسیه به اوکراین در ۴ دلو ۱۴۰۰ به شهرت بیشتر رسید. مشارکت جنگجویان او در حمله روسیه به شهر باخموت، نقطه عطفی در طولانیترین و خونینترین نبرد گروه تحت رهبری او بود.
اما حضور چشمگیر پریگوژین در رسانههای اجتماعی بیشتر به انتقاد از رهبری نظامی در مسکو خلاصه میشد و در مواردی باعث هدر رفتن موفقیتهای واگنر شد. پریگوژین خود را عملا درگیر جنگ لفظی با مقامهای ارشد نظامی در مسکو کرد و آنها را به بیکفایتی و حتا خیانت متهم کرد. او میگفت که وزارت دفاع روسیه از نظامیان او حمایت نمیکند و برای آنها مهمات نمیفرستد.
اما ادعای پریگوژین درباره هدف قرار گرفتن هزاران جنگجوی تحت فرمانش توسط ارتش روسیه، این چهره شناخته شده جنگ اوکراین را وارد رویارویی تازه با مسکو کرد.
شورش علیه مسکو
در ماه سرطان، پریگوژین شورشی را رهبری کرد که در آن جنگجویان گروه او کنترول شهر جنوبی روستوف-آن-دون را بهدست گرفتند و به گزارش رویترز، تعدادی هلیکوپتر نظامی را سرنگون کردند و پیلوتهای آنها را هنگام پیشروی به سمت مسکو کشتند.
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، این اقدام را «خیانت» خواند که عواقب شدیدی خواهد داشت.
در میان گمانهزنیها درباره برخورد مسکو با شورش واگنر، در آنچه معامله توصیف شد، پریگوژین از ادامه راهپیمایی به سوی مسکو صرف نظر کرد. طبق توافقی که صورت گرفت، کرملین اعلام کرد که برای جلوگیری از خونریزی، پریگوژین و افرادش به بلاروس میروند و پرونده جنایی علیه او بهدلیل شورش مسلحانه، کنار گذاشته میشود.
اما درباره تطبیق این توافق (معامله) و آینده پریگوژین سردرگمی وجود داشت. کرملین اعلام کرد که پریگوژین پنج روز پس از شورش، در نشستی با پوتین شرکت کرده است. با این همه، در ۱۴ سرطان، تلویزیون دولتی روسیه گزارش داد که تحقیقات علیه او همچنان در حال پیگیری است و فیلمی را پخش کرد که نشان میدهد پول نقد، گذرنامه، اسلحه و سایر اقلام در حمله به یکی از املاک او کشف و ضبط شده است.

برخلاف این گزارش، در اواخر جولای، تصویری از پریگوژین در سن پترزبورگ در حاشیه نشست روسیه و کشورهای افریقایی در این شهر نشر شد. این هفته او در ویدیویی ظاهر شد که ادعا میکند در افریقا فیلمبرداری شده است، جایی که جنگجویان گروه واگنر در عملیات در چندین کشور مشارکت دارند.
سابقه پريگوژین
پریگوژین در اول جون ۱۹۶۱ در سن پترزبورگ به دنیا آمد. او بهدلیل «جنایاتی از جمله سرقت و کلاهبرداری» نه سال را در زندانهای شوروی گذراند. پریگوژین در سال ۱۹۹۰ در بحبوحه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آزاد شد و به عنوان رستوران دار در زادگاهش فعالیت کرد. تصور میشود که او در این زمان با ولادیمیر پوتین، که در آن زمان یکی از دستیاران ارشد شهردار سن پترزبورگ بود، ملاقات کرد.
پریگوژین با استفاده از ارتباطات سیاسی، قراردادهای بزرگ دولتی را از آن خود کرد و پذیرایی او از مهمانیهای کرملین باعث شد که او به عنوان "آشپز پوتین" معروف شود. اخیراً او به شوخی گفت که عنوان "قصاب پوتین" مناسبتر است.

تاسیس گروه واگنر
پریگوژین در سال ۲۰۱۴ شرکت نظامی خصوصی واگنر را تاسیس کرد. جنگجویان این گروه برای حمایت از متحدان مسکو در کشورهایی از جمله سوریه، لیبیا و جمهوری افریقای مرکزی وارد عمل شدند.
امریکا گروه واگنر را به جنایت متهم و آنرا تحریم کرده است.اما پریگوژین این اتهام را رد کرده است.
پایهگذاری آژانس تحقیقات اینترنتی
پریگوژین اذعان کرده است که آژانس تحقیقات اینترنت را تاسیس و تامین مالی کرده است، شرکتی که واشنگتن میگوید یک "کارخانه آزارگران سایبری" است که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ امریکا به نفع دونالد ترامپ و جمهوریخواهان دخالت کرده است.
پریگوژین در عقرب ۱۴۰۱ تایید کرد که در انتخابات ریاست جمهوری امریکا دخالت کرده و دوباره این کار را انجام خواهد داد.

دوسال پس از بازگشت طالبان به قدرت، عادیسازی روابط با این گروه هنوز مسئله اختلاف برانگیزی است. طرح این مسئله بخاطر ماهیت طالبان شدیداً واکنش برانگیز است. رابطه طالبان با تروریستها، سرکوب زنان و فقدان مشروعیت داخلی، روابط و حتا تعامل در سطح پایین را برای دولتها دشوار کرده است.
با این حال، گروهی از سیاستمداران و کارشناسان افغان و خارجی دولتهای جهان را تشویق میکنند که روند عادیسازی روابط با طالبان را آغاز کنند و در صورتی که این گروه مطالبات جهان را پذیرفت، به رسمیت شناخته شود. آنها باور دارند که دیپلوماسی میتواند طالبان را تغییر دهد.
آنها الزاماً حامیان طالبان نیستند و دستکم برخی از آنان به روابط طالبان با گروههای تروریستی و ممنوعیت آموزش زنان انتقاد دارند. اما، برخلاف گروه اول فکر نمیکنند تحریم و انزوا به تغییر طالبان یا حتا آن طور که حامیان تحریم باور دارند، به تغییر رژیم در افغانستان کمک کند. برعکس، آنها با اشاره به کوریای شمالی و جمهوری اسلامی میگویند که مردم عادی بیشتر از دولتمردان حاکم، از تحریمها آسیب خواهند دید.
فارن افیرز، دوماهنامه معتبر در حوزه سیاست خارجی، روز دوشنبه(۳۰ اسد) دیدگاه تعدادی از دیپلوماتها، مقامات و کارشناسان افغان و خارجی درباره عادیسازی روابط امریکا با حکومت طالبان را نشر کرد. این نظرسنجی نشان میدهد که تعداد چشمگیری از کارشناسان و مقامات از ادامه فشار و تحریم علیه طالبان به علت نقض حقوق بشر و روابط با گروههای تروریستی حمایت میکنند.
اردوگاه موافقان
در این بررسی، موافقان عادیسازی روابط امریکا با طالبان میگویند که بحران بشری و اقتصادی افغانستان، موفقیت طالبان در آوردن ثبات و امنیت، مبارزه با داعش و اتکا بر دیپلوماسی برای حل اختلافات با طالبان، ایجاب میکند که امریکا روند عادیسازی روابط با طالبان را آغاز کند.
ژاکلین هزلتون، از دانشگاه هاروارد در فارن افیرز نوشت که امریکا با رژیمهای «ناخوشایند» دیگر نیز ارتباط دارد. گریم اسمیت از گروه بینالمللی بحران افزود که امریکا و اروپا با طالبان منافع مشترک دارند، از جمله در مورد آمدن ثبات در افغانستان، کاهش کشت کوکنار، جلوگیری از مهاجرت و غیره.
به گفته او، تحریمهای اقتصادی به زنان و دختران در افغانستان آسیب میزند. او مقامات دولت پیشین افغانستان را متهم کرد که به دنبال کشاندن پای امریکا در یک جنگ دیگر اند.
برخی دیگر مانند عبدالقادر سینو، از دانشگاه ایندیانا در امریکا، طالبان را «همکار مفید در جنگ با داعش و مهار القاعده» توصیف کرده است. او استدلال میکند که نقض حقوق بشر در افغانستان با تحریم و انزوای بیشتر طالبان بدتر خواهد شد. زیرا، «طالبان احساس خواهند کرد که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.»
مسعوده سلطان، «فعال حقوق زنان»، گفت که غرب نه تنها با جنگ و حداکثر فشار نتوانست طالبان را وادار به پذیرش خواستههای خود کند بلکه به مردم عادی آسیب نیز رسانده است.
اردوگاه مخالفان
با این که موافقان عادیسازی روابط از ناکارایی تحریمهای غرب انتقاد میکنند، مخالفان نیز اعتقاد دارند که عادیسازی روابط به تغییر طالبان کمک نمیکند، برعکس این گروه را متقاعد میسازد که غرب کوتاه آمده و حالا نیازی به تغییر سیاستهای خود ندارند.
نادر نادری، پژوهشگر ارشد مرکز ویلسون که جز تیم مذاکرات اشرف غنی با طالبان بود، در فارن افیرز نوشت که به رغم علاقه شدید طالبان به شناسایی بینالمللی، این گروه به هیچ وجه از مواضع خویش کوتاه نیامده است. به گفته او، طالبان حتا در موقعیتهای ضعیف نیز به خواستههای کشورهای غربی تن نداده است.
جنرال جان آلن، فرمانده پیشین نیروهای ناتو در افغانستان به حکومت امریکا هشدار داد که نباید فراموش کند طالبان همچنان یک گروه «تروریست و قاچاقچی» است. بلقیس احمدی، پژوهشگر افغان میگوید که به رسمیت شناسی پاداش دادن به طالبان است و «پیام نادرست به گروههای افراطی اسلامگرا در سراسر جهان میفرستد.»
برای همین، ست جونز، معاون مرکز مطالعات استراتژیک در واشنگتن اعتقاد دارد که یکی از پیششرطهای عادی سازی، قطع روابط طالبان با القاعده باشد. با این حال، شیوشنکر منون، دیپلومات سابق هندی، بانگاهی بدبینانه اعتقاد دارد که طالبان به قولهای خود وفادار نمیماند.
معمای طالبان
خروج نیروهای امریکایی طالبان را در موقعیت برتری قرار داده است. این گروه احساس میکند که با صبر استراتژیک و بدون دادن امتیاز به غرب، نهایتاً به عنوان رژیمی مشروع پذیرفته خواهد شد.
موافقان عادیسازی روابط اعتماد بیش از حد به تاثیر دیپلوماسی بر طالبان دارند و فکر میکنند که برجسته کردن بحران انسانی در افغانستان، سیاستمداران غربی را به تغییر سیاست وادار خواهد کرد. ولی، نباید فراموش کرد تلفات انسانی و آسیبهای اقتصادی ناشی از تحریمها در عراق و ایران برخورد سخت امریکا با این کشورها را تغییر نداد.
اما از جانب دیگر، مخالفان عادیسازی روابط نتایج سنگین تحریمها بر مردم افغانستان را دستکم میگیرند. آنها حتا مخالف کمک مالی به سازمانهای خیریه خارجی در افغانستان نیز هستند. مخالفان امیدوارند قطع کامل کمکهای مالی و روابط جهان با طالبان، منجر به فروپاشی این رژیم شود. ولی به نظر نمیآید که سیاستمداران غربی پیامدهای این سناریو -جنگ داخلی دیگر و راه افتادن سیل مهاجران افغان به سوی کشورهای غربی- را دستکم بگیرند.

سراجالدین حقانی، سرپرست وزارت داخله طالبان، رشته سفرهایی را به ولایتهای گوناگون شروع کرده و علاوه بر دیدار با مقامهای امنیتی و والیها، که به طور مستقیم زیر اثرش قرار دارند، پا فراتر گذاشته و درباره توسعه، اقتصاد، صلح و پیشرفت هم سخن گفته است.
آقای حقانی، رهبر شبکه حقانی، پیش از چیرگی طالبان بر افغانستان، معاون رهبر این گروه بود و اکنون از نظر بسیاری از ناظران او فراتر از حوزه کاری وزارت داخله، کلاه نایب رهبری پوشیده است.
اما هدف از این سفرها، که از شمال شروع شد و به جنوب رسید و بعد هم پایش به هرات کشیده شد و همین امروز هم در غور است، چیست؟
در اداره طالبان، که به گونه نظاممند کار نمیکند، تصمیمگیریها دور افراد میچرخد و نمادها و شخصیتها اهمیت فراوانی پیدا میکنند.
هواداران آقای حقانی از جمله محمد جلال و انس حقانی، برادرش، عکسهای دیدارهای او را منتشر میکنند تا چهره و جایگاه رهبر مرموز شبکه حقانی را بازسازی کنند. در بسیاری از این عکسها دیده میشود که مقامهای عمده طالبان از جمله یوسف وفا، والی بلخ، که از او پیشتر در برخی محافل به نام جایگزین احتمالی سراجالدین حقانی در وزارت داخله یاد میشد، دستان آقای حقانی را به نشانه احترام میبوسد یا هم ویدیوی او در حالی منتشر میشود که لبخند بر لب دارد و کودکان را مورد شفقت قرار میدهد.
در حالی که او خود اعتراف کرده است که بیش از ۱۰۵۰ حمله انتحاری را سازماندهی کرده است که بیشتر مهاجمان یا نوجوان بودهاند یا هم پیامدهای ویرانگر این حملات جان بسیاری از کودکان و زنان و پدران را گرفته است.
از سوی دیگر، آقای حقانی ادبیات مسالمتجویانه در پیش گرفته و کوشیده است که برای مردم امید خلق کند. مثلا در نشستی در ارزگان گفت که افغانستان به سوی توسعه حرکت میکند، در حالی که سازمان ملل در بهار امسال گفت که شمار افغانهایی که در فقر زندگی میکنند از ۱۹ میلیون نفر در ۲۰۲۰ به ۳۴ میلیون نفر در ۲۰۲۲ افزایش یافته است.
خبرگزاری باختر تحت کنترول طالبان، وزارت داخله و دیگر نهادهای وابسته به آقای حقانی هم گزارش دادهاند که سراجالدین حقانی به ساکنان ولایت ارزگان وعده داده است که در بازسازی این ولایت تلاش خواهد کرد، اما او نگفت که این کمکها از طریق کدام برنامه و چه زمانی انجام میشود.
او پیشتر از این، در سفر به ولایتهای دیگر از جمله ولایت ننگرهار در شرق هم وعدههای سرخ و سبز داده بود.
احمد طارق، استاد دانشگاه در دیدار با سراجالدین حقانی گفت مردم ننگرهار، مسلماناند و آنها نه تنها آموزش دختران را میپذیرند، بلکه در زمینه اجرای آن نیز همکاری خواهند کرد.
براساس خبرنامه وزارت داخله طالبان، سراجالدین حقانی در پاسخ به این درخواست گفته پیام مردم ننگرهار را با هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان در میان خواهد گذاشت.
بیش از ۷۰۰ روز است که مکاتب دخترانه و دانشگاهها به روی دختران بستهاند.
کارشناسان سیاسی اکنون این سفرها را هدفمند و در راستای بازسازی وجهه وزیر داخله طالبان میدانند.
خالد سادات، تحلیلگر مسائل سیاسی، میگوید: «این سفرها و دیدارهای سراجالدین حقانی بالاتر از وظایف کاری یک وزیر کشور است و معمولاً چنین سفرها فقط به دیدار رئیسان پولیس و مراکز پولیس میروند و در این زمینه روی توانایی آنها کار میکنند، اما حقانی فراتر از آن، به دنبال حمایت عمومی است.«
آقای سادات میگوید که سفرهای کنونی سراجالدین حقانی نشان میدهد که او در حال رقابت با دیگر رهبران طالبان است.
علاوه بر ملا هبتالله آخندزاده، از کسانی مانند ملا یعقوب مجاهد و ملا برادر نیز به عنوان رقیبان احتمالی برای آینده رهبری طالبان یاد میشود.
به گفته آقای سادات، سراج حقانی میخواهد خود را بهعنوان رهبر بین گروههای کوچک و بزرگ طالبان در ولایات معرفی کند، زیرا اگر بحث انتخاب رهبر آنها در آینده پیش بیاید یا بحث انتقال قدرت سیاسی پیش بیاید، پس حقانی میتواند ریشههای خود را در ولایتها گسترش دهد.
در نبود فعالیت آشکار ملا هبتالله آخندزاده، فضای مانور برای آقای حقانی باز شده است.
اما نام او همچنان برخلاف ملا هبتالله در فهرست سیاه تحریم سازمان ملل متحد قرار دارد و امریکا همچنان جایزه ده میلیون دالری برای اطلاعات برای بازداشت یا کشتن او را بر نداشته است.
بنابرین به نظر نمیرسد که جایگزینی یک غیرطالبان وابسته به شبکه حقانی که در آخرین سالهای شورش وارد بدنه اصلی طالبان شد و بعد هم مورد تحریمهای گسترده جهانی قرار دارد، خیلی هم آسان باشد. واکنش طالبان اصلی به حرکتهای سراج جالب خواهد بود.
اما سادات میگوید که یکی از اهداف این سفرها ممکن است جمعآوری حمایت و افزایش نفو بر گروههای ولایتی طالبان باشد، زیرا اختلافات بین طالبان در حال افزایش است و سراجالدین حقانی میخواهد خود را برای بازی آینده آماده کند.

هفدهم اگست مصادف بود با سالروز ترور جنرال ضیاالحق، رئیسجمهور سابق و رئیس پیشین ارتش پاکستان. در این یادداشت نگاه مختصری انداختهایم به اینکه جنرال ضیاالحق چه میراثی برای افغانستان و پاکستان برجا گذاشت و او چگونه ترور شد.
ضیاالحق در سال ۱۹۲۴ در جلندر هند به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در کالج نظامی سنت استفان دهلی به پایان رساند و در ۱۹۴۳ در ارتش هند بریتانیوی مامور شد. پس از استقلال پاکستان، ضیاالحق به ارتش تازهتاسیس پاکستان پیوست.
در ۱۹۷۶ ذوالفقار علی بوتو، ، نخست وزیر وقت پاکستان ضیاالحق را بهعنوان رئیس ستاد ارتش منصوب کرد. در آن زمان چندین جنرال چهارستاره در ارتش پاکستان وجود داشت که برای احراز کرسی فرماندهی ارتش مناسب بودند، اما ذوالفقار علیبوتو زمینه بازنشستگی این جنرالان را فراهم کرد تا راه برای جنرال ضیاالحق هموار شود.
بوتو از میان جنرالان ارشد ارتش، ضیاالحق را انتخاب کرد. چرا که او با خانواده بزرگی نسبت نداشت و بدون حمایت سیاسی، بهعنوان خطری که قدرت بوتو را تهدید کند، محسوب نمیشد.
با این حال جنرال ضیاالحق در پنجم جون ۱۹۷۷ کودتای نظامی کرد، سپس ذوالفقار علی را به دار آویخت و خودش در قامت رئیسجمهور و فرمانده ارتش پاکستان قدرت را به دست گرفت.
میراث جنرال ضیاالحق برای افغانستان و پاکستان
با به قدرت رسیدن ضیاالحق در پاکستان، ارتش سرخ شوروی به افغانستان حمله کرد و افغانستان عملاً در نفوذ بلوک شرق درآمد. غربیها در اوایل بخاطر کودتای نظامی و اعدام بوتو به شدت در برابر ضیاالحق خشمگین بودند.
اما زمانی که موضوع یورش شوروی به افغانستان و شکلگیری مقاومت مسلحانه در برابر آن به میان آمد، رابطه جنرال ضیاالحق با غربیها گرم شد و او در خط منافع امریکا و کشورهای اسلامی به ویژه عربستان سعودی قرار گرفت.
مهمترین میراثی که از ضیاالحق بهجا مانده و افغانستان و پاکستان تاکنون با آن دست به گریبان هستند، موضوع گسترش افراطیت از طریق ایجاد مدارس دینی است.
در زمانی که ضیاالحق قدرت پاکستان را به دست داشت، زمان آغاز و اوج «جهاد در برابر شوروی» در افغانستان بود. این دیکتاتور نظامی پاکستان به مدرسهسازی در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان پرداخت و ارتش سکولار پاکستان را اسلامیزه کرد.
او با رهبران جهادی افغانستان رابطه نزدیک ایجاد کرد و از کشورهای خلیج و غرب پول بیشماری به پاکستان و مجاهدین آورد.
ناظران میگویند امروز بخشهایی از آنچه در دو سوی مرز دیورند اتفاق میافتد، به میراث جنرال ضیاالحق که در زمان جهاد اساسگذاری کرده بود برمیگردد.
امرالله صالح، معاون پیشین ریاستجمهوری افغانستان در سلسله مقالات «جاسوسان با افتخار» در مورد جنرال ضیاالحق نوشته است: «جنرال ضیاالحق، بانی طرح تقلیل افغانستان به عمق استراتژیک پاکستان بود. زندگی و مرگ هیچ رهبر پاکستانی در تاریخ به اندازه او تاثیر ژرف، عمیق و مخرب بر افغانستان نداشته است.»
به گفته آقای صالح: «برای جنرال ضیاالحق، تهاجم قشون سرخ به افغانستان یک فرصت نادر و استراتژیک مهیا ساخت. او از این فرصت در جهت مشروعیت بخشیدن به رژیم کودتایی خود، تقویت ارتش پاکستان، کشانیدن پای ناتو و سعودی در جنگ افغانستان، تشدید فعالیتهای هستهای پاکستان و بالاخره کنترول کلی پروژه جهاد، استفاده زیرکانه و عمیق کرد. بخش بزرگی از وضعیت امروزی افغانستان نیز برخاسته از دیدگاهی است که او برای پاکستان، افغانستان و منطقه گذاشت»
ترور مرموز ضیاالحق
جنرال ضیاالحق در ۱۷ اگست ۱۹۸۸ در یک سانحه هوایی کشته شد. آنروز هواپیمای «سی ۱۳۰» که جنرال ضیاالحق و جنرال اختر عبدالرحمان رئیس سابق آیاسآی، ارنولد رافایل سفیر امریکا و برخی دیگر از جنرالان ارتش پاکستان سوار آن بودند، سقوط کرد.
کشته شدن جنرال ضیاالحق و سفیر امریکا با چند جنرال دیگر یکی از پیچیدهترین معمای تاریخ پاکستان است.
جنرال یوسف، «مسئول جهاد افغانستان در آیاسآی» در کتاب دام خرس مینویسد: «جنرال ضیاالحق در رزمایش نظامی تانک امریکایی «آبرامز» در بهاولپور اشتراک کرده بودند.
پس از نمایش تانک آنان دوباره میخواستند به اسلامآباد برگردند، البته سفیر و وابسته نظامی امریکا در پاکستان با یک طیاره دیگر به بهاولپور رفتنه بودند. در زمان برگشت جنرال ضیاالحق از سفیر و وابسته نظامی میخواهد با او یکجا به اسلامآباد بروند. سفیر امریکا هم میپذیرد و طیاره پس از پرواز تعادل خود را از دست میدهد و با ۳۱ سرنشین سقوط میکند.»
کمیته تحقیقات پاکستان که متشکل از گروهی از نیروهای هوایی پاکستان و امریکا بود، تایید کرد که هواپیما به دلیل نقض فنی سقوط نکرده و هیچ موشکی هم به بدنه هواپیما برخورد نکرده است.
یکی از سناریوهای احتمالی که در مورد کشته شدن جنرال ضیاالحق مطرح میشود، خاد یا خدمات اطلاعات دولتی افغانستان را عامل طراحی این عملیات میداند.
امرالله صالح در این مورد میگوید: «کدام کشورها، کدام رشته از منافع منطقهای و جهانی میخواستند که ضیاالحق کشته شود. در این فهرست اسم خدمات اطلاعات دولتی افغانستان نیز درج است.»
به گفته آقای صالح «تمامی تحقیقاتی که صورت گرفته، فرضیه و احتمال دست داشتن خاد را نیز به بررسی گرفتهاند. من به ثبوت، مدارک، قراین معنوی و نرمی که نشان دهد خاد به آن اندازه امکانات داشت که جنرال ضیاالحق را حذف کند، دست نیافتم. به همین دلیل به جزئیات اینکه او را چه حلقههایی کشتند نمیپردازم.»
کمیته حقیقتیاب سانحه هوایی در گزارش خود میگوید خلبانها توسط یک نوع «گاز مسمومکننده» بیرنگ و بیبو مسموم شدند و این باعث سقوط هواپیما شده است. اما اطلاعاتی در این مورد در دست نیست که چه کسانی گاز مسمومکننده را در اتاق خلبانها جاسازی کرده بود.
جنرال یوسف، مسئول امور افغانستان و حمایت از تنظیمهای جهادی در آیاسآی نوشته است: «اگر سقوط هواپیمای جنرال ضیاالحق را معلول برنامهریزی دشمنانش بدانیم نه یک تصادف، احتمالاً آن زیاد است که دشمنان خارجی او پشت این قتل باشند.»
به گفته جنرال یوسف: «یکی از دشمنان سرسخت خارجی ضیاالحق حکومت طرفدار شوروی افغانستان بود. خاد دستگاههای استخباراتی حکومت، در واکنش به حمایت از مجاهدین افغان، در برابر روسها کمپین خرابکاری و بمبگذاری در پاکستان راه انداخته بود. کارمندان خاد را افسران کیجیبی آموزش داده بودند. روسها به آنها مشوره میدهند و جنرال ضیاالحق و جنرال اختر عبدالرحمان در صدر فهرست کشتار خاد بودند.»
در کنار خاد افغانستان، از کیجیبی، سیآیای، موساد، استخبارات هندوستان، خانواده بوتو و جنرالان مخالف ضیاالحق در ارتش پاکستان نام برده میشود که احتمال دارد در کشتن رئیسجمهور ضیاالحق دست داشته باشند. با این حال هنوز مشخص نیست کدام یک از این سازمانها واقعاً در ترور رئیسجمهور پاکستان نقش داشته است.
پس از کشته شدن جنرال ضیاالحق رهبران جهادی افغانستان از اینکه «حامی و میزبان» خود را از دست دادند، ابراز ناراحتی کردند.
جنرال یوسف نوشت: «سانحه هوایی ۱۷ اگست، مجاهدین افغان را داغدار و دلشکسته ساخت. جنرال ضیاالحق و جنرال اختر حامیان سرسخت و قدرتمند مجاهدین افغان بودند. مجاهدین آنان را به چشم قهرمان خود میدیدند.»
البته رهبران جهادی تنها نبودند. خلیلالله خلیلی شاعر مشهور افغانستان که در آن زمان از نبرد مسلحانه علیه تهاجم شوروی در افغانستان حمایت میکرد، پس از این رویداد شعری برای جنرال ضیاالحق نوشت.

دو سال پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، ورزش افغانستان به ورطه سقوط رفته است. ورزش زنان ممنوع شد، دروازه بسیاری از باشگاهها بسته شد و اکثر قهرمانان نامدار ورزش، کشور را ترک کردهاند.
دخترانی که با شکستن تابوهای جان سخت فرهنگ سنتی افغانستان، رو به ورزش آورده و سالها برای کسب افتخار تلاش کرده بودند، از همه فعالیتهای ورزشی محروم و در کنج خانههای شان زندانی شدند. ورزشکارانی که دو سال است در سوگ آرزوها و رویاهای شان نشستهاند.
پس از روی کار آمدن طالبان، مشکلات اقتصادی، عدم شور، اشتیاق و انگیزه نزد ورزشکاران و مربیان ورزش موجب شد که بیشتر باشگاههای ورزشی مردانه نیز تعطیل شوند.
مربیان و قهرمانان ورزشی کشور را ترک کردند یا دیگر ورزش دغدغه اصلی شان نیست. برخی از ورزشکاران به خصوص دختران ورزشکار، مدارک و لباسهای ورزشی شان را از ترس آسیب دیدن آتش زدند و قهرمانان زیادی مدارک ورزشی شان را دفن کردند، مدارکی که مثل آرزوهای آنان تا هنوز زیر خاک هستند.

طالبان در بیست و هشتم آگست 2021 که بشیر احمد رستمزی را به عنوان سرپرست ریاست عمومی تربیت بدنی و ورزش افغانستان معرفی کرد. این گروه تا حالا چهار نفر را به این اداره گماشتهاست: احمد رستمزی، نظر محمد مطمئن، عبدالودود حقانی و احمدالله وثیق که هیچ کدام شان در ورزش شناخته شده نیستند.
در همان ابتدا، برکناری کادرها و متخصصان ورزش، به خصوص کارمندان زن از اداره ورزش شروع شد و به جای شان افراد طالبان مقرر شدند.
به غیر از فرار ورزشکاران سرشناس از افغانستان و خانه نشین شدن اکثر مربیان و دستاندرکاران ورزش، مسیر تخصصگرایی در ورزش نیز متوقف شد و دیگر حتا تیمهای ورزشی خود را ملزم به رعایت اصول اولیه و پذیرفته شده ورزش نمیدانند.

در راس اداره فدراسیونهای ورزشی نیز جا به جاییهای زیادی اتفاق افتاده و خلاف قوانین جهانی ورزش، در اداره فدراسیونها دخالت صورت گرفته است. افرادی که سالها کار کرده و تجربه کسب کرده بودند، از بستهای کلیدی برکنار و به جای شان افراد ناآشنا با ورزش و مناسبات آن مقرر شدند.
نشر موسیقی در باشگاههای ورزشی ممنوع شد، کودکان خرد سال مثل زنان از رفتن به باشگاهها منع شدند. برای ورزشکاران معیار لباس تعیین شد که تا زیر زانو باید باشد و باشگاههای از رونق افتاده باید مالیات نیز پرداخت کنند.
در این دو سال، سالونهای ورزشی بسته شدند، ورزشگاهها پر از گیاهان هرزه شده و همه چیز به کلی تغییر کرده است. کارمندان اداره ورزش باید حتما ریش و کلاه داشته باشند و به تازگی از آنها امتحان علوم دینی نیز گرفته شده است.

صدای ورزشکاران خفه شده است و آنها نمیتوانند نسبت به چیزی اعتراض کنند. رسانههای داخلی هرگز نمیتوانند ورزش زنان را پوشش دهند، حتا خبر و گزارش دختران ورزشکار افغان که در بیرون کشور در رقابتهای بینالمللی شرکت میکنند، مسکوت میماند.

با این حال، دختران ورزشکار افغان در بیرون از افغانستان خبرساز بوده اند. آرزو احمدی، در مسابقات جوجیتسو پاکستان قهرمان شد، تیم فوتبال دختران به نام «آینده اف سی» در جام گوتیا شرکت کرد، فاطمه جامی از دو رویداد بینالمللی تکواندو، «جام کیم اونیونگ» و «جام آزاد بینالمللی تکواندو» در کوریای جنوبی دو مدال گرفت، زکیه خدادادی تکواندوکار افغانستان قهرمان پاراتکواندوی اروپا شد و کمپاین دختران فوتبالیست و دادخواهی شان برای به رسمیت شناخته شدن از سوی فیفا به مرز 150 هزار امضاء نزدیک شده است.

در این دو سال، فدراسیونهای ورزشی استقلال خود را از دست داده اند. از جمله، فدراسیون فوتبال به دلیل عدم استقلال، دو دستگیها، زیر فشار بودن به خاطر تشکیل تیم زنان، عدم بودجه و ناتوانی در تامین هزینهها و اداره امور داخلیاش مستقل نبوده است.
فدراسیون فوتبال به دلیل استقلال نداشتن، در مسابقات کافا بازیکنان خارج از کشور را به تیم ملی دعوت نکرد و وقتی تیم نتیجه نگرفت، مجبور شد که برای دور بعدی این کار را انجام دهد. ورزش در کل و فوتبال به خصوص، به وسیلهای برای تبلیغات بدل شده است. هدف از حضور بازیکنان داخلی در ترکیب تیم ملی در مسابقات کافا، رشد فوتبال و بازیکنسازی نبود؛ چرا که این کار معمولا در تیمهای ملی نه که در باشگاهها انجام میشود.
برخی از تیمها و ورزشکارانی که در این مدت نتیجه گرفتهاند، در ورزشهای انفرادی اکثر ورزشکاران آن در بیرون از کشور بودهاند و تیمهایی نیز که خوب ظاهر شدهاند، بدنه اصلی شان از بازیکنانی شکل گرفته است که در خارج از کشور به سر میبرند.

