رئیس جمهور امریکا ۲۶ میزان در اسرائیل گفت که حماس نماینده مردم فلسطین نیست. امریکا و اسرائیل، محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و رهبر فتح، یکی از دو حزب اصلی فلسطینی را به رسمیت میشناسند و با او همکاری میکنند.
فتح و حماس با این که دشمن مشترک دارند اما خصم یک دیگر هستند و بارها باهم درگیر شدهاند. فتح کنترول کرانه باختری و حماس کنترول غزه را به دست دارد. حماس اول با پیروزی در انتخابات پارلمانی ۱۳۸۴ و سپس در یک درگیری مسلحانه خونین ۱۳۸۶، فتح و تشکیلات خودگردان را از غزه بیرون کرد.
اسرائیل میگوید که برای صلح با فلسطینیها شریکی ندارد. اگر ادامه اشغال، کشتار مردم عادی و توسعه شهرکهای اسرائیلی در مناطقی که قرار است دولت فلسطینی ایجاد شود، نادیده بگیریم، اختلاف حماس و فتح امکان آغاز یک روند معنادار صلح با اسرائیل را دشوار کرده است.
حماس یک گروه اسلامگراست که موجودیت اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد و استراتژی آن تشکیل دولت مستقل فلسطینی از راه جنگ مسلحانه است. برعکس، فتح یک گروه نسبتاً سکولاری است که اسرائیل را به رسمیت میشناسد و طرفدار همکاری و گفتوگو با این کشور است. این گروه و رهبر آن، محمود عباس کنترول تشکیلات خودگردان فلسطین را در دست دارد.
حملات پانزده میزان حماس چشم انداز گفتوگو با اسرائیل و تشکیل دولت فلسطینی را به شدت ضعیف کرده است. در عین حال، فتح و تشکیلات خودگردان را نیز در موقعیت ضعیفی قرار داده است. فتح بعد از یاسر عرفات، دیگر بازیگر جدی برای فلسطینیها به حساب نمیآید. تشکیلات خودگردان نتوانسته پس از امضای توافقات اسلو برای تشکیل دولت فلسطینی کاری کند، جلو توسعه شهرکها را بگیرد و وضعیت فلسطینیها را بهتر کند.
به نقل از موسسه صلح امریکا، بر بنیاد یک نظرسنجی در سال ۲۰۲۱، اکثریت فلسطینیها تشکیلات خودگردان را همچون باری بر دوش خود میدانند. از سوی دیگر، ۸۴ درصد فلسطینیها آن را نهاد فاسد میدانند. به گفته رمزی بارود، نویسنده و خبرنگار فلسطینی، فساد و ناتوانی تشکیلات خودگردان، فلسطینیهای زیادی را به سوی حماس کشانده است.
افغانها بهتر از هرکسی این حرف را درک میکنند که چطور نهادهای متهم به فساد اعتبار و کارکرد خود را از دست میدهند.
در کنار حماس و فتح، جهاد اسلامی یک گروه دیگر فلسطینی است که ایدیولوژی و استراتژی مشابه حماس دارد اما در عین حال رقیب آن نیز به حساب میآید. با اینحال، این دو گروه در حملات پانزده میزان بر اسرائیل باهم همکاری کردند.
فتح و حماس چندین بار برای مصالحه و تشکیل دولت وحدت ملی باهم گفتوگو کردهاند ولی به نتیجهای نرسیدهاند و نهایتا باهم درگیر شدهاند. دستکم دو مسئله مهم احزاب عمده فلسطینی را دچار اختلاف کرده است:
تعامل با اسرائیل
حماس و بخشهایی از جامعه فلسطین اعتقاد به تعامل با اسرائیل ندارند. با قدرتمند شدن جناح راست و مذهبی در سیاست اسرائیل این حس بیشتر تقویت شده است. منتقدان میگویند کسانی چون بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر کنونی، اعتقادی به تشکیل دولت فلسطینی ندارند و به توسعه شهرکها در مناطق اشغالی اشاره میکنند که در صورت ادامه، سرزمینی برای تشکیل دولت فلسطینی بر اساس قطعنامههای سازمان ملل باقی نمیماند.
حماس به عدم خشونت، به رسمیت شناختن اسرائیل و توافقات اداره خودگردان فلسطین با اسرائیل باور ندارد. این در نقطه مقابل تشکیلات خودگردان به رهبری حزب فتح است که همکاری نزدیک با اسرائیل دارد، این کشور را به رسمیت میشناسد و خواهان گفتوگو و توافق با اسرائیل است.
بخشی از جامعه فلسطین امید خود را به چشم انداز تشکیل دولت فلسطینی از دست داده است، کما این که هنوز بخشی دیگر به وعده توافقات اسلو در سال ۱۹۹۳ و ۱۹۹۵خوشبین اند که در آنجا چشمانداز تشکیل دولت فلسطینی با حمایت امریکا و اسراییل در یک روند گفتوگو ترسیم شده است.
حماس و جهاد اسلامی در جانب فلسطین و راستگراهای اسرائیلی، از جمله متحدان بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل مخالف وعدههای توافقات اسلو از جمله بحث شهرکهای یهودی در مناطق اشغالی بودند. یکی از این یهودیان افراطی، اسحاق رابین، نخست وزیر وقت اسرائیل را به خاطر امضای توافقات اسلو و حمایت از گفتوگوی صلح میان اسرائیل و فلسطینیها ترور کرد.
'ترس از صندوق رای'
انتخابات نقطه اختلاف غزه و کرانه باختری شده است. آخرین بار انتخابات عمومی در فلسطین در سال ۱۳۸۴ برگزار شد. در حمل ۱۳۹۹، گروه حماس و تشکیلات خودگردان فلسطین پس از ۱۵ سال بر سر برگزاری انتخابات پارلمانی و انتخاب رئیس تشکیلات فلسطین توافق کرده بودند.
قرار بود که تشکیلات خودگردان انتخابات عمومی دیگر در جدی ۱۳۹۹ برگزار کند اما محمود عباس آن را به تعویق انداخت. او گفت اسرائیل مقصر این تاخیر است زیرا معلوم نیست اجازه دهد این انتخابات در اورشلیم و نواحی اشغالی کرانه باختری و غزه برگزار شود.
حماس این حرکت محمود عباس را «کودتا» توصیف کرد. به گفته رابرت بارون از موسسه صلح امریکا، بر اساس یک نظرسنجی، دو سوم فلسطینیها باور داشتند که محمود عباس از نتیجه انتخابات یا به عبارت دیگر شکست در برابر حماس، نگران بود.
آیا امکان تفاهم حماس و فتح وجود دارد؟ رشید خالدی، استاد فلسطینی دانشگاه کلمبیا باور دارد که فتح و حماس به کنترول مناطق شان در کرانه باختری و غزه راضی اند. حماس حاضر نیست که جنگجویان و راکت هایش تحت کنترول تشکیلات خودگردان بیاید، و تشکیلات خودگردان هم حاضر به پذیرش حماس غیرقابل کنترول(مانند حزب الله در لبنان) نیست.
در عین حال، خالدی میگوید که توافقات دو جناح زیر فشار قدرتهای بیرونی مانند ایران سه بار فروپاشیده است. جمهوری اسلامی ایران از جهاد اسلامی و حماس برای ادامه جنگ با اسرائیل حمایت مالی و تسلیحاتی میکند. این سیاست امکان تفاهم احزاب فلسطینی و توافق صلح با اسرائیل را دشوار کرده است.
ریشی سونک، نخستوزیر بریتانیا روز پنجشنبه به تلآویو رفت و با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل دیدار کرد.
بریتانیا برای تشکیل حکومت یهودیان در قلمرو کنونی اسرائیل نقش مهمی داشته است.
سفر ریشی سونک پس از سفر رئیسجمهور امریکا، مهمترین حمایت سیاسی غرب از اسرائیل تلقی میشود.
سفر ریشی سونک به اسرائیل هر تحلیلگر منطقه را به یاد بیانیه بالفور میاندازد که بر بنیاد آن ۱۰۶ سال پیش دولت بریتانیا مجوز تشکیل «خانهای مشترک برای یهودیان» را در فلسطین آن زمان که تحت قلمرو امپراتوری عثمانی قرار داشت، صادر کرد.
از آن زمان به بعد زمینه برای شکلگیری دولت معاصر اسرائیل فراهم شد تا اینکه در سال ۱۹۴۸ تحت حمایت بریتانیا دولتی در جهان به نام جمهوری اسرائیل زاده شد. از همینجاست که نقش بریتانیا در تاریخ اسرائیل اجتنابناپذیر پنداشته میشود. سفر ریشی سونک برای دولت و مردم اسرائیل از اهمیت تاریخی برخوردار است.
جو بایدن در سفر به تلآویو بر حمایت از اسرائیل تاکید کرد
جو بایدن و ریشی سونک در کنار حمایت از اسرائیل بر حمایت فردی از بنیامین نتانیاهو تأکید کردند. حتا ریشی سونک در ختم بیانیهاش، رو به نتانیاهو کرد و گفت «ما میخواهیم که تو برنده شوی.»
به عنوان تحلیلگر روابط بینالملل این سخنان نخستوزیر بریتانیا را بسیار سنجیده و مؤثر برای حل بحران کنونی نیافتم. کسانیکه روند تحولات آسیای جنوبی و بحران فلسطین و اسرائیل را دنبال میکنند به خوبی میدانند که بنیامین نتانیاهو جز از بحران جاری است.
در این مقاله سه عنصر را مطرح میکنم که نقش بنیامین نتانیاهو را در وضعیت کنونی مورد نقد قرار میدهد:
تندروی مستمر در سیاست داخلی و خارجی
در بیست سال پسین بنیامین نتانیاهو در سیاست اسرائیل نقش مهمی داشته است. او در سمّتهای وزیر خارجه، رهبر اپوزسیون و رهبر حکومت تلاش کرده است تا سیاست تندروانهای را دنبال کند. حتا در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما که تلاش داشت گفتمان تمدنها را در این منطقهای پیچیده جهان راهاندازی کند، نتانیاهو سیاستهای تندروانه خود را دریغ نکرد و به چالش کلانی سد راه این ابتکار قرار گرفت. تندروی او نقش گروههای اصلاحطلب را در اسرائیل به شکل گسترده به حاشیه برد.
ایجاد محدودیتها برای حاکمیت قانون و حسابدهی
بنیامین نتانیاهو در همنوایی با یاریف لیون، وزیر عدلیه برای محدودسازی نقش دادگاه و استقلالیت آن بسیار تلاش کرد. طرح نتانیاهو سبب میشود که پارلمان اسرائیل بتواند تصامیم دادگاه عالی را وتو کند. این عملکرد دست سیاست را در تصامیم حقوقی باز میکند و روند حسابدهی حکومت را در برابر دادگاه عالی مختل میسازد.
این رویکرد مورد نقد گسترده جامعه مدنی، دانشگاهی و سیاسی اسرائیل قرار گرفته اما نتانیاهو به آن اهمیت نمیدهد.
فساد اداری و نبود شفافیت
شاید تاریخ معاصر اسرائیل هیچ رهبری فاسدی را به سان نتانیاهو نشناسد. او که لقب طولانیترین نخستوزیر اسرائیل را دارد سه پرونده بزرگ فساد اداری را به نام خود در سیستم عدلی و قضایی اسرائیل ثبت کرده است که رشوه، فریب و سوءاستفاده از قدرت سیاسی مهمترین آنها را تشکیل میدهد.
از سوییهم نتانیاهو به مداخله سیاسی در دادگاه نیز متهم است که او را به سیاستگذار متجاوز نیز معروف ساخته است.
اینها عواملی هستند که میتوانند بر وضعیت داخلی و سیاست خارجی دولت اسرائیل اثرگذار باشند.
نخستوزیران بریتانیا و اسرائیل در تلآویو
واضح است که عوامل زیادی بر تشدید وضعیت کنونی بسیار مؤثر پنداشته میشود اما واقعیت این است که نتانیاهو یکی از این عوامل میباشد. وقتی نخستوزیر بریتانیا در سخنرانی خود بر پیروزی بنیامین نتانیاهو تاکید میکند، میتواند تصویر بدی را خلق کند و ادامه حضور نتانیاهو را در قدرت اسرائیل و گسترش تندروانه سیاستها او را بازتاب دهد.
جنگ حماس و اسرائیل در غزه تقریبا کسی را بیطرف نگذاشته است. از خبرنگاران و رسانههای بزرگ و کوچک گرفته تا رهبران کشورهای منطقه و کشورهای قدرتمند همه با آنکه بر ختم جنگ و صلح تاکید میکنند، اما لحن گفتار و زاویه دید آنها به تحولات حاکی از آن است که یک طرف جنگ را مقصر میدانند.
طالبان نیز از نخستین لحظات این جنگ به صورت جدی و فعال ناظر آن بوده و بسیار سریعتر و صریحتر از بسیاری از کشورهای دیگر درباره تحولات جنگ اخیر غزه واکنش نشان داده است. در تازهترین مورد، روز چهارشنبه (۲۶ میزان) وزارت خارجه طالبان در واکنش به کشته شدن صدها نفر در شفاخانهای در غزه گفت: «اگر جلو وحشت و بربریت اسرائیل گرفته نشود، امکان دارد وضعیت منطقه وخیمتر شود و راه را برای واکنشهایی باز کند که از کنترول بیرون باشد.»
این لحن هشدارآمیز طالبان به چه معنی است؟ آیا این هشدار را طالبان از طرف خود به اسرائیل و کشورهای حامی عمدتا غربی اسرائیل بهویژه امریکا میفرستد؟ یا دارد از اتفاقها و شکلگیری رخدادهایی خبر میدهد که پیامد آن را میداند و قادر به جلوگیری از آن هم نیست. به نظر من، طالبان نگران است و دارد به غربیها هشدار میدهد که ممکن است نتواند جلو فعالیتهای القاعده را بگیرد.
در حالی که روایت محوری داعش، چه در سوریه و چه در خراسان، بازگشت به دوران خلافت و احیای «دولت اسلامی عراق و شام» است، روایت محوری القاعده مبارزه با اشغال و آزادی سرزمینهای اسلامی از حضور نظامی کشورهای غربی است و کلیدیترین و بارزترین این اشغال از دید القاعده فلسطین است.
در نوارهای صوتی که در سالهای حیات و مبارزه اسامه بنلادن از او منتشر شده، همواره بر مسئله فلسطین تاکید شده است. او همواره تاکید داشت که یک وجب زمین در فلسطین برای اسرائیل وجود ندارد و اسرائیل باید به صورت کامل از بین برود و نابود شود؛ روایتی که جمهوری اسلامی ایران نیز با صراحت آن را اعلام میکند.
ایمن الظواهری که پس از بنلادن رهبری القاعده را به عهده گرفت، نیز در اظهاراتش بارها رهبران تشکیلات خود گردان فلسطین را به معامله و فروش سرزمین فلسطین به صهیونیستها متهم میکرد. الظواهری باری به دنبال آنکه امریکا تصمیم گرفت سفارتش را از تل آویو به بیت المقدس منتقل کند، دونالد ترامپ [رئیسجمهور پیشین امریکا] را به آغاز «جنگ صلیبی دیگر» متهم کرد و هشدار داد که تا آزادی کامل فلسطین واشنگتن امن نخواهد بود.
اکنون که فلسطین به عنوان یک زخم کهنه و ناسور برای مسلمانان سر باز کرده است، جدا از این که چه عواملی داشت و چگونه غزه دوباره شاهد وحشتناکترین رخدادهای قرن شد، این رخدادها بیش از هر جریان دیگری چاقوی القاعده را دسته خواهد کرد و با توجه به این که جهان با تمام نیرو درگیر جنگ غزه و اوکراین یا مهار این جنگها است، القاعده در حیاط خلوت و امنی که در افغانستان برای خود ایجاد کرده، قطعا بیکار نخواهد نشست.
از آنجایی که آبشخور فکری گروه طالبان القاعده، داعش و سایر گروههای همفکر و فعال آنها در منطقه و جهان در مورد مسایل کلان مانند مسئله فلسطین یکی است و از قضا در این مورد افکار عمومی نیز در نفس مسئله مظلومیت فلسطین و زورگویی اسرائیل با این گروهها همسو است. بنابراین، طالبان نمیتوانند سکوت اختیار کنند یا با گروههایی مانند القاعده مخالفت کنند.
با توجه به این خوانش از اوضاع میتوان گفت که اعلامیه طالبان بیش از آنکه تهدیدآمیز باشد و بیانگر احتمال مشارکت آنها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در جنگ غزه به نفع حماس باشد، ابراز نگرانی از اتقاقاتی است که طالبان قادر به پیشبینی دامنه و نتیجه آن نیستند.
طالبان به وضوح میدانند که حضور آنها در جنگ غزه به صورت رسمی و از آدرس «امارت» خودشان نه ممکن است و نه برای ادامه امارت آنها مفید، ولی این را درک کردهاند که ادامه جنگ غزه آنهم با شدت خشونتی که اکنون جریان دارد، با توجه به آبشخور فکری طالبان، دفاع از مسلمانان فلسطین را برهمگان واجب میکند. این جایی است که طالبان نمیتوانند جلو فعالیت القاعده را به عنوان نیرویی که توان مشارکت در این، به قول خودشان، فریضه را دارند بگیرند؛ چون عدم همکاری طالبان با القاعده در چنین شرایطی وجاهت اسلامی امارتی و «امیرالمومنین» بودن رهبر طالبان را کاملا زیر سوال میبرد و آنها را در نگاه نیروهای همفکرش، که شمارشان نیز اندک نیست، بیاعتبار میکند و در قطار رهبران کشورهای عربی قرار میدهد که از دید گروههای تندرو «مزدوران غربی و امریکایی» هستند.
به عبارت دیگر، اکنون رهبران طالبان نیز مانند همه رهبران کشورهای اسلامی دلشان با فلسطین است، اما دستشان زیر سنگ کشورهای غربی است و آزادی عمل لازم را ندارند. ضمن اینکه توان چندانی نیز برای ورود به این جنگ ندارند، زیرا جنگ حماس و اسرائیل جنگ موشک و پهپاد و هواپیما است و بسیار فراتر از سطح جنگی است که طالبان تجربه آن را دارند.
در حالی که اوضاع برای رهبران طالبان مطلوب نیست، اما رهبران القاعده و بخصوص کسی که به تازگی جانشین ایمن الظواهری شده است، فرصت طلایی را به دست آورده تا بار دیگر این تشکیلات را از انزوای طولانی مدت که در نتیجه ضربات محکم امریکاییها پس از یازدهم سپتامبر خورده بودند، بیرون آورد.
اکنون زمان آن است که رهبر جدید القاعده خود را نشان دهد و فلسفه وجودی این سازمان تروریستی بینالمللی را برای میلیونها مسلمان عرب و غیر عرب، که از عمکرد محتاطانه رهبران خود در برابر اسرائیل سرخورده و ناخوشاند، معنی کند و طالبان میدانند که اگر القاعده اقدام کند، ممکن است این سرنخ بار دیگر به افغانستان و امارت آنها کشیده شود و طالبان را در چاهی بیندازد که در ۲۰۰۱ افتادند.
لحن اعلامیههای رسمی طالبان به وضوح نشان میدهد که دارند به غرب و به ویژه امریکاییها میگویند که اگر خشونت اسرائیل کنترول نشود، ورود جدی القاعده به این ماجرا یا پس از آن را نمیتواند ضمانت کند. این کل چیزی است که طالبان در یک هفته پس از ماجرای حماس و اسرائیل بارها بیان کردهاند.
در درگیری اخیر حماس و اسرائيل، جو بایدن مانند دیگر رهبران غربی، تمام قد در کنار تلآویو ایستاد. او حتی در مورد حمله به شفاخانه الاهلی غزه، پیش از روشن شدن نتیجه فرمان خود برای پیگیری این حمله، موضع نخستوزیر اسرائیل را تایید کرد و گفت ظاهراً «طرف مقابل» پشت این حمله است.
رئيسجمهور امریکا حماس را بدتر از داعش خواند و گفت که حملات اخیر این گروه شبهنظامی فلسطینی به اسرائیل باعث شد «داعش منطقیتر به نظر برسد».
پیش از این اظهارات هم در پی حمله به شفاخانه الاهلی غزه، برخی رهبران عرب منطقه دیدارهای از پیش تعیینشده با رئیسجمهور امریکا را لغو کرده بودند. دور از انتظار نیست اگر اظهارات تازه جو بایدن در دیدار با نخستوزیر اسرائیل فاصله کاخ سفید و حامیان فلسطین را بیشتر کند.
حمله به شفاخانه الاهلی، چه کار ارتش اسرائيل باشد - که زیر بار آن نرفته است - چه نتیجه آتش اشتباهی شبهنظامیان فلسطینی، یا آنگونه که ادعا شده، ناشی از انفجار انبار مهمات آنها، فصل جدیدی در درگیری اخیر گشوده است.
اکنون صحبت از پیامدهای انسانی حملات اسرائيل به غزه است. سخن از کشته شدن صدها نفر، از جمله کودکان و بیماران در این شفاخانه است. تلاش اسرائيل برای پاک کردن دامان خود از این لکه، که «جنایت جنگی» نامیده شده، کار آسانی نخواهد بود. اسرائیل با یک دولت مستقر و یک ارتش حرفهای بیش از حماس و جهاد اسلامی از این رویداد آسیبپذیر است.
در چنین وضعیتی، انتظار میرفت رئیسجمهور امریکا در کنار ابراز همدلی و همراهی با دولت و مردم اسرائيل - که هدف اصلی سفر او به آن کشور است - به جنبههای انسانی جنگ در غزه، توجه بیشتری کند و پیش از مشخص شدن نتیجه تحقیقاتی که خودش دستور آن را داده، «طرف مقابل» را مقصر جلوه ندهد؛ در غیر آن «طرف مقابل» اسرائيل ممکن است «طرف مقابل» امریکا هم بشود.
این اولین بار نیست که آقای بایدن گفتههای رهبران اسرائيل را بدون تحقیق بازگو میکند. او هفته پیش در جمع رهبران یهودی امریکا در واشنگتن، به گونهای سخن گفت که گویی تصاویر تاییدشده سربریدن کودکان اسرائيلی را دیده است. این ادعای مقامهای اسرائيلی بود و بلافاصله پس از سخنان جو بایدن، کاخ سفید اعلام که کرد که رئیسجمهور چنین تصاویری را به چشم خود ندیده است.
ایالات متحده اگرچه به عنوان متحد سنتی و بزرگترین حامی اسرائيل، همواره در کنار رهبران تلآویو بوده، اما به نظر نمیرسد که بخواهد یک طرف جنگی باشد که دهها سال است ادامه داشته و باعث دو دستگی جهان شده است.
سالها است که در فلسطین کار میکنم. نقش من حمایت از نهادهای حقوقی با تمرکز بر حقوق بشر است. از اینرو هر سال، سه تا چهار بار به اسرائیل و فلسطین سفر میکنم. سفر به این سرزمین پیچیده با دشواریهایش از فرودگاه بن گوریون در تلآویو آغاز میشود.
من به کشورهای مختلف برای اجرای کارهایم سفر میکنم. شما در هیچ فرودگاهی بهسان بنگوریون شرایط سخت امنیتی را نمیبینید. این خود نشانگر پیچیدگی اوضاع در منطقه است. آنگاه رفتن به کرانه باختری رود اردُن پیچیدهتر میشود و شما نیاز دارید تا چند گذرگاه امنیتی را عبور کنید.
برای درک اینکه شما در کجای این سرزمین قرار دارید، کافی است به اطرفتان نگاه کنید. شما به سادگی تفاوت موقعیتتان را درک میکنید. آنجاهای که بهسان اروپا و امریکا نظمیافته و دارای زیرساختارهای معاصر بنا شدهاند، شهرکنشینهای اسرائیلی هستند. آنجاهایی که جادههای نامرتب، خانههای فقیر و بینظمی را میبینید مربوط فلسطین میشود.
چیز دیگری که این تفاوت را برجسته میسازد گذرگاههای امنیتی است. وقتی میبینید که قطاری از کارگران جوان فلسطینی منتظر ورود به اسرائیل هستند به خوبی درمییابید که کرانه باختری کجا است. من از سال ۲۰۱۶ به اینسو به این سرزمینها سفر میکنم.
هرباری که مرز اسرائیل را به سوی فلسطین میگذرانم، گسترش شهرکها را مشاهده میکنم. شما به وضاحت میبینید که تراکتورها به صورت فعال مشغول ساختن خانههای مجلل و معاصر هستند تا صاحبان جدید اسرائیلی را مسکن دهند. گاهی شما میبینید که از یک شهرک به شهرک دیگر جاده ساختهاند و فقط شهروندان اسرائیل و وسایطی که در اسرائیل ثبت شدهاند حق ورود در آن را دارند.
تفاوت دیگری که شما میبینید سقف خانهها است. بر سر خانههای فلسطینیها بُشکههای کلان جابهجا شدهاند تا آب نوشیدنی را ذخیره کنند تا مبادا زمانی آب بر روی آنها قطع شود. در حالیکه شهرکهای اسرائیل با سیستمهای مجهز آبرسانی تهیه شدهاند.
این همه گسترش و تغییر در زیر نگاههای حیران و وحشتزده باشندگان این روستاها اتفاق میافتد. کافی است خود را به جای آنها قرار دهید و این درد عظیم را درک کنید.
نکته مهم دیگر که این منطقه را بسیار متفاوت میسازد ساختارهای سیاسی دو سرزمین است که به نام جمهوری اسرائیل و دولت خودگردان فلسطین نامیده میشوند. در اسرائیل دموکراسی حاکم است و مردم رهبران سیاسی خود را از طریق انتخابات مستقیم بر میگزینند. ساختار حکومت جمهوری پارلمانی است.
رئیسجمهور نقش نمادین دارد که توسط پارلمان تعیین میشود. در رأس حکومت نخستوزیر قرار میگیرد که توسط انتخابات و در نتیجه رقابت احزاب سیاسی از میان شهروندان برگزیده میشود. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر برحال اسرائیل، که از بیست سال به اینسو در سمتهای مهم سیاسی و حکومتی قرار دارد با همسرش پرونده کلان فساد اداری دارد.
او به همزیستی با فلسطینیها باور ندارد و فکر میکند که از رود اردن تا بحیره مدیترانه مال اسرائیل است. او و کابینهاش ضربات شدیدی بر پیکر دموکراسی اسرائیل وارد کرد. در این اواخر با تحمیل محدودیتها بر استقلال سیستم محاکم ضربه شدیدی بر مردمسالاری و حاکمیت قانون وارد کرد که سبب نارضایتی گسترده مردم علیه حکومت شد. ادبیات نتنیاهو خشن و انعطافناپذیر است. او عشق فراوان به قدرت دارد و به ندرت به مخالفین و منتقدین خود گوش میدهد.
در آن سوی مرز، که حکومت خودگردان فلسطین حاکم است تصویری بهتری را نمیبینید. من به مردم فلسطین حرمت و همدردی فراوان دارم، اما احترامی به رهبران سیاسی فلسطین ندارم. محمود عباس، که در رأس اداره خودگردان فلسطین قرار دارد، ملوث با فساد گسترده است.
کابینه آقای عباس را وزیرانی شکل میدهند که در نبود شفافیت شهرت دارند. حتی چهره جذاب و شخصیت برجسته یاسر عرفات بنیانگذار سازمان آزادیبخش فلسطین معروف به «فتح» را فساد اداری مغشوش کرده است و این مرض دردناک به تمرین روزانه حکومت فلسطین تبدیل شده است. فلسطین که کاملا وابسته به حمایتهای جهانی است در گرو چنین حکومتی محصور مانده است.
از سوی دیگر، آقای عباس دچار بحران سیاسی عمیق نیز است. او در جون سال ۲۰۰۷ پارلمان فلسطین را خلع صلاحیت کرد چون حماس برنده انتخابات شده بود و اسماعیل هنیه، که امروز رهبری حماس را قطر پیش میبرد، به عنوان نخستوزیر فلسطین برگزیده شد.
بهزودی میان حماس و فتح تضادها بالا گرفت و محمود عباس به عنوان رئیس اداره خودگردان فلسطین پارلمان را منحل و اسماعیل هنیه را خلع صلاحیت کرد. از اینرو، دموکراسی در نطفه نابود شده و به جای آن حکومت تمامیتخواه تحت رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین بهنام اداره خودگردان فلسطین باقی ماند.
جامعه جهانی فتح را نسبت به حماس ترجیح میدهند و از مجبوریت با آن همکاری میکند. این دو گروه سیاسی یعنی فتح و حماس در غزه و کرانه رود باختری اُردن حاکم هستند. تفاوت عمده میان حماس و فتح در نگاهشان به دولتی بهنام جمهوری اسرائیل در همجواری فلسطین است.
به باور حماس، اسرائیل باید نابود و دولتش از جغرافیای سیاسی جهان ناپدید شود. در حالیکه فتح طرح دو دولت را در همسایگی قبول دارد و اسرائیل را به عنوان یک دولت میپذیرد. حماس یک گروه تندرو سیاسی و نظامی است که حاکمیت سیاسی را در غزه در دست دارد و نقش فتح را در آن به صفر رسانیده است.
این در حالی است که فتح چنین سیاستی را در برابر حماس در کرانه باختری رود اردن پیاده میکند، اما یک عنصر مهم که هر دو را نزدیک میسازد، مبارزه با سیاستهای تندروانه نتنیاهو و برنامههای اشغالگرانه حکومت دستراستی تحت رهبری او است.
من با دانشگاهها و جامعه مدنی و فعالان حقوق بشر در این حوزه کار میکنم. واقعیت این است که دو سرزمین سزاوار رهبران و حکومتهای بهتر هستند. تاریخ باستانی، تاریخ معاصر و امروز این سرزمین بهانههای گسترده برای جنگها و نابسامانیهای اقتصادی و فرهنگی را در این سرزمین به بار آورده است، اما موجودیت رهبری سیاسی تندرو، مفسد و جنگطلب این دشواری عظیم را بیشتر ساخته است.
رهبری سیاسی نقش مهم در ایجاد دیپلوماسی فعال بازی میکند، اما متاسفانه تندروی و جنگطلبی جایگاه دیپلوماسی سازنده را در این منطقه به شدت آسیب رسانیده است. با تاسف، شرایط کنونی در منطقه بسیار آسیبپذیر است. خطر بازشدن جبهه جنگ در شمال با حزبالله پای دولتهای جنگطلب دیگر را به این جنگ خواهد کشانید.
حالا فرصت آن رسیده است که جهان برای حل این معضل راههای بهتر و آسودهتری را جستجو کند و این فقط و فقط در صورتی قابل دستیابی است که ما شاهد رهبران سزاوارتر برای اسراییل و فلسطین در امور دیپلوماسی داشته باشیم نه رهبران جنگجو و فرصتطلب.
پیشینه تنش میان اسرائیلیها و فلسطینیها به درازای تاریخ است و دو طرف در این درگیریها هزاران نفر کشته داده اند. اما از زمانی که کشور مستقل اسرائیل در سال ۱۹۴۸ ایجاد شد، دو طرف روز خوشی ندیده اند.
دولت اسرائیل ۷۵ سال پیش در ۱۴ می سال ۱۹۴۸ ایجاد شد تا رویاها و امیدهای دیرپای یهودیان را برآورده کند. یهودیها همواره آرزو داشتند که سرزمین مستقل خود را داشته باشند و روزی هم به سرزمین آبایی خویش بازگردند که امپراتوری روم باستان از آن گرفته بود.
حاکمان امپراتوری روم که بزرگترین امپراتوری را از سوریه تا اسکاتلند در اختیار داشتند و از ۷۰۰ سال پیش از میلاد تا ۴۷۶ سال بعد از میلاد حاکمیت کردند، یهودیها را از سرزمین فلسطین رانده بودند. هرچند شمار معدودی از یهودیان در این منطقه در خاورمیانه همچنان مانده بودند، اما بیشتر آنها به سراسر جهان و بیشتر اروپا و خاور میانه آواره شده بودند.
ایجاد کشور مستقل اسرائیل تا قرن ۱۹ بیشتر در آرزوهای یهودیان بود.
اما با روی کار آمدن امپراتوری بریتانیا و تصرفاتش در سراسر جهان از خاورمیانه تا آسیا، تلاشها برای ایجاد دولت مستقل اسرائیل آنهم در سرزمین فلسطین شدت گرفت.
بریتانیا در سال ۱۹۱۷ میلادی با صدور اعلامیه تاریخی «بالفور» از آنچه حمایت لندن از ایجاد «خانه ملی برای یهودیان» در فلسطین می خواند، اعلام حمایت کرد. در شرایطی که سرزمین فلسطین جزء قلمرو و تحت کنترل امپراتوری عثمانی بود، گروه کوچکی از مردم یهود در آن زندگی می کردند و اما بیانیه بالفور به یک جنبش جهانی برای بازگشت یهودیان به فلسطین انجامید. آرتور جیمز بالفور که در سال ۱۹۱۷ وزیر خارجه بریتانیا بود، وزن بزرگی در سطح بینالمللی قلمداد میشد و بیانیه او سنگبنا تشکیل دولت یهود را گذاشت.
بیانیه بالفور در واقع نامه کوتاه وزیر خارجه وقت بریتانیا است که به یک رهبر یهودی سرشناس بریتانیایی نوشته بود. اما ۳۱ سال طول کشید تا این نامه در عمل محقق شود و براساس آن، اسرائیل در سال ۱۹۴۸ در خاورمیانه ایجاد شود.
در این نامه ۶۷ کلمهای لرد بالفور به لرد والتر روتشیلد، سیاستمدار یهودی که عضو مجلس عوام بریتانیا بود، مینگارد: «بریتانیا به ایجاد خانه ملی برای یهودیان در سرزمین فلسطین سیاست مثبت دارد.»
اهمیت نامه از آن جهت است که سه سال بعد از آغاز جنگ جهانی اول نگاشته شد که به پایان امپراتوری عثمانی انجامید که قیومیت فلسطین را داشت و با فروپاشی عثمانی، اکنون دیگر قیومیت سرزمین فلسطین داشت به بریتانیای کبیر واگذار می شد.
با آنهم این سیاست با واکنشهای تند جهان عرب و مردم فلسطین مواجه میشود که بینتیجه میماند.
آنچه اما آرزوها و تلاشها برای تقویت جنبش صهیونیسم با محور ملیگرایی یهود و ایجاد و حفاظت از دولت یهودی را رمق بیشتر میبخشد، فاجعه هولوکاست است.
بعد از کشتار هولوکاست در جریان جنگ دوم جهانی که به قتل عام نژادی بیش از شش میلیون یهودی انجامید، اراده یهودیها و حامیان آنها به ایجاد دولت مستقل در سرزمین فلسطین شدت بیشتر هم گرفت.
سه سال بعد از پیروزی نیروهای متفقین بر آلمان نازی، دولت اسرائیل به حمایت سازمان ملل متحد در فلسطین تشکیل می شود.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۸ به تقسیم فلسطین میان دولت یهود و عرب رای داد که براساس آن، اورشلیم یا بیتالمقدس به عنوان پایتخت تحت یک رژیم بین المللی خارج از کنترل اسرائیل یا فلسطین اداره شود. یهودها با این تصمیم ملل متحد موافقت کردند اما عربها مخالفت ورزیدند. آنها به این بیانیه عنوان نکبه را دادند که به معنای فاجعه است.
پس از آن بود که درگیریهای پراکنده و پیوستهای آغاز شد و سپس حمله پنج ارتش عرب به اسرائیل رخ داد که منجر به شکست آنها و پیروزی قاطع اسرائیل شد.
اسرائیل ظرف دو سال تا رسیدن به آتش بس در سال ۱۹۴۹، تسلطش بر قلمروی فلسطین را بیشتر گسترش داد که فقط کرانه باختری در همسایگی اردن و غزه در کنار مصر باقی ماند و اورشلیم هم میان دو طرف مورد مناقشه باقی ماند. صدها هزار فلسطینی مجبور به ترک یا فرار از سرزمینهایشان شدند و اقتدار اسرائیل بر این سرزمینها بیش از پیش محکمتر شد.
استدلال فلسطینیها این است که پیش از بیانیه بالفور ۹۷ درصد زمینها در این سرزمین متعلق به آنها بوده و ۶۵۰ هزار عرب در این قلمرو زندگی می کردند در حالی که شمار یهودیان تنها هشتاد هزار نفر بود.
دو طرف با تلاش جامعه جهانی بارها پای میز مذاکره نشسته اند. موافقتنامه صلح اسلو در سال ۱۹۹۳ میان اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین بزرگترین پیشرفت در زمینه رسیدن به صلح در این سرزمین بوده است. در نتیجه این پیمان، زمینه ایجاد تشکیلات خودگردان فلسطین فراهم شد با این امید که این اداره به حکومت مستقل فلسطین در کنار اسرائیل ظرف پنج سال آینده تبدیل شود. اما درگیریها و اختلافات درونی هم در اسرائیل و هم در سرزمینهای فلسطین چنین ارتقایی را اجازه نداد.