برای نخستینبار در تاریخ جمهوری اسلامی ایران، یک شخصیت سیاسی خارجی در خاک این کشور ترور شد، آن هم شخصیتی بسیار نزدیک و عزیز برای حکومت ایران تا آنجا که رهبر جمهوری اسلامی خونخواهی او را وظیفه خود میداند.
ترور مهمان خارجی از بدترین اقداماتی است که حکومتی ممکن است در حق حکومتی دیگر انجام دهد و صرف نظر از این که قربانی چه کسی و انگیزه ترور چه باشد، در سطح بینالمللی تقبیح میشود. از همین روست، با این که همه شواهد از دست داشتن اسرائیل در ترور اسماعیل هنیه در تهران حکایت میکند، حکومت اسرائیل هنوز مسئولیت آن را به عهده نگرفته است.
اسماعیل هنیه و مسعود پزشکیان در مجلس جمهوری اسلامی
حکومتهایی که دست به ترور در خاک دیگران میزنند، یا خود را در کشور میزبان دارای حق آب و گل میدانند و بیاعتنایی به حاکمیت دولت میزبان برایشان اهمیتی ندارد (مانند ترور قاسم سلیمانی در عراق) یا رابطه بسیار خصمانهای با دولت میزبان دارند.
اسماعیل هنیه و دیگر اعضای دفتر سیاسی حماس در ترکیه و قطر زندگی میکنند. محل سکونت و مقر فعالیت آنان تا دوازده سال پیش در دمشق پایتخت سوریه بود. دوازده سال پیش با بالا گرفتن جنگ داخلی در سوریه، شاخه سیاسی حماس با این که رشد و بقای خود را وامدار حکومتهای سوریه و ایران بود، علیه حکومت سوریه موضع گرفت و از حمایت از مخالفان این حکومت دم زد. این امر باعث اخراج سران حماس از سوریه شد و حکومت سوریه تاکنون حاضر به پذیرش بازگشت دفتر سیاسی حماس به خاک خود نشده است.
دفتر سیاسی حماس پس از اخراج از سوریه در ترکیه و قطر سکونت گزید که هم در خط مقدم حامیان مخالفان حکومت سوریه بودند و هم رهبران شان نزدیکی فکری به اندیشه اسلامگرای حماس داشتند. در تمام این سالها، اسماعیل هنیه و دیگر اعضای دفتر سیاسی حماس آزادانه و علنی در ترکیه و قطر زندگی کرده و به کشورهای دیگری هم آمد و رفت کردهاند اما خبری از به خطر افتادن امنیتشان گزارش نشده است.
ترکیه رابطه سیاسی رسمی با اسرائیل دارد. تا پیش از جنگ غزه، هر دو کشور از همکاری امنیتی با یکدیگر دم میزدند و حتی در مواردی از همکاری عملیاتی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتیشان برای نقش بر آب کردن توطئه ترور شهروندان اسرائیلی در خاک ترکیه خبر دادند. در طول حدود ده ماهی نیز که از جنگ در غزه میگذرد، با این که رابطه ترکیه و اسرائیل تیره شده و رهبران دو کشور بسیار علیه یکدیگر درشتگویی میکنند و زبان به تهدید میگشایند، اما ترکیه همچنان جای امنی برای اسماعیل هنیه و دیگر اعضای حماس بوده است.
قطر با اسرائیل رابطه رسمی ندارد اما اسرائیل امیدوار است که این امیرنشین ثروتمند و بانفوذ سرانجام به همسایگانش در حاشیه خلیج فارس بپیوندد و با تلآویو رابطه رسمی برقرار کند.
این امیدواری واقعبینانه است چرا که حدود سی سال پیش، قطر نخستین کشور عربی در حاشیه خلیج فارس بود که به دفتر تجاری اسرائیل در خاک خود اجازه فعالیت داد. اندکی بعد نیز تلویزیون الجزیره در قطر آغاز به فعالیت کرد که برای نخستینبار در رسانههای عربی نسبت به اسرائیل رویکردی غیرخصمانه و غیرشعاری و تا حدودی عینی و بیطرف از خود نشان داد.
ترور اسماعیل هنیه در ترکیه یا قطر یا کشورهایی چون روسیه و مصر که آقای هنیه به آنها رفت و آمد داشته، پیامدهای بلندمدت سیاسی برای اسرائیل به همراه میآورد اما در مورد ایران نه تنها چنین ملاحظاتی در کار نیست بلکه اسرائیل با دست زدن به چنین عملی، هرچند هم در عرف سیاسی جهان قبیح باشد، عملاً با یک تیر چند نشان زد.
هنیه فرمانده سپاه پاسداران را در آغوش کشیده است
ترور اسماعیل هنیه هم ضرب شست محکمی به حماس بود و هم به ایران. در عین حال، هیمنه اطلاعاتی، امنیتی و نظامی ایران زیر سوال رفت. علی یونسی، وزیر پیشین اطلاعات ایران دو سال پیش در مصاحبهای گفته بود که اشراف اطلاعاتی اسرائیل روی ایران در حدی است که هر وقت بخواهد میتواند مقامهای ایرانی را ترور کند و اگر تاکنون چنین نکرده، به این دلیل است که چنین تصمیمی نداشته است.
در طول جنگ غزه، اسماعیل هنیه پیشتر باز هم به ایران سفر کرده بود. این که اسرائیل در آن زمان دست به ترور او نزد، میتواند به این دلیل باشد که هنوز اسرائیل ترور او را صلاح نمیدید. این بار هم تنها به ترور اسماعیل هنیه بسنده کرد، در حالی که چند اتاق آن سوتر از جایی که آقای هنیه هدف حمله شد، زیاد نخاله، رهبر سازمان جهاد اسلامی به سر میبرد که او نیز از دشمنان خطرناک اسرائیل است ولی به نظر میرسد برای اسرائیلیها زمان ترور او هنوز فرانرسیده است.
در طول جنگ غزه، سید حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان نیز در تهران حضور رسمی و آشکار داشته است. برخی بر این باورند که به دلیل حملات اسرائیل به لبنان و ترور پیدرپی شخصیتهای کلیدی و مؤثر حزبالله، آقای نصرالله را به ایران انتقال دادهاند تا در امان باشد اما ترور اسماعیل هنیه نشان داد که اسرائیل گرچه همیشه خود را به دنبال حذف سید حسن نصرالله نشان داده اما گویا برای رهبرانش هنوز زمان ترور او فرانرسیده است.
به نظر میرسد دستگاه حاکمه اسرائیل بیگدار به آب نمیزند و بدون محاسبه هزینه و فایده و پیامدها، دست به حذف فیزیکی دشمنانش نمیزند و فعلاً از عملی که بشکه باروت خاورمیانه را منفجر کند و جنگی تمام عیار را رقم بزند، میپرهیزد.
از زمان به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، به رغم اینکه هیچ کشوری این گروه را به رسمیت نمیشناسد، برخی کشورهای منطقه سفارتخانههای افغانستان را به این گروه واگذار کردهاند.
در اروپا هم برخی سفارتخانههای تحت کنترول دیپلوماتهای حکومت پیشین افغانستان اعلام کردهاند که با وزارت خارجه طالبان در تعاملاند.
وزارت خارجه طالبان به تازگی از اقدامات دستکم ۱۴ نمایندگی سیاسی و قنسولی افغانستان در اروپا انتقاد کرد و گفت که خدمات قنسولی آنها را نمیپذیرد و در قبالشان مسئولیت نمیگیرد.
به نظر میرسد حکومت طالبان به دنبال تصاحب سفارتخانههای افغانستان در اروپا، آخرین قلعههای نظام جمهوری در غرب است.
سفارتخانههای افغانستان در هالند، اسپانیا و جمهوری چک رسما اعلام کردهاند که با حکومت طالبان در تماساند.
اولین سفارتخانه افغانستان در اروپا که رسما به قول منتقدان طالبان با این گروه «بیعت» کرد، سفارت افغانستان در جمهوری چک بود.
سفارت افغانستان در پراگ به دست شهزادگل آریوبی، منصوب حکومت پیشین اداره میشود.
این سفارتخانه در ۲۶ نوامبر ۲۰۲۲ در بیانیهای نوشت که «بدون هیچگونه تبعیض»، به متقاضیان خدمات قنسولی اطلاع میدهد که با وزارت خارجه طالبان در تماس است.
سفارت افغانستان در پراگ هدف از تعامل با طالبان را حل مشکلات و ارائه خدمات به شهروندان خوانده است.
در هالند نیز سفارت افغانستان در لاهه، در یازدهم میزان پارسال خبر داد که با حکومت طالبان در تعامل است. این سفارتخانه نیز گفت که به خاطر حل مشکلات شهروندان و ارائه خدمات قنسولی با وزارت خارجه طالبان در تماس است.
پس از نشر این خبر، منابع دیپلوماتیک به افغانستان اینترنشنال گفتند که محمدآصف رحیمی، سفیر حکومت پیشین در لاهه، از مدتها پیش با مقامهای طالبان در کابل تماس داشته تا سفارت افغانستان در هالند را به این گروه بسپارد و به کار خود به عنوان سفیر ادامه دهد.
سفارت افغانستان در لاهه
سفارت افغانستان در اسپانیا نیز در ششم اکتبر سال گذشته میلادی، اعلام کرد که به منظور رفع مشکلات در امر ارائه خدمات قنسولی بهتر» به شهروندان، با وزارت خارجه طالبان در تماس است.
در حال حاضر، محمدرحیم پیرزاده، دیپلومات گماشته حکومت پیشین، سرپرستی سفارت افغانستان در مادرید را به عهده دارد.
وزارت خارجه طالبان روز سهشنبه، اعلام کرد که خدمات قنسولی ۱۴ نمایندگی سیاسی افغانستان در کشورهایی اروپایی مورد پذیرش این گروه نیست و در قبال آن مسئولیتی ندارد.
طالبان پیش از این بیانیه مشابهی درباره سفارتخانههای افغانستان در لندن و ویانا منتشر کرده بود اما تا این جای کار فهرست سفارتخانههایی که از همکاری با طالبان خودداری کردهاند، طولانیتر شده است.
به دنبال نشر اعلامیه اخیر طالبان، نظیفالله سالارزی، سفیر افغانستان در بلجیم این بیانیه را «غیرمشروع» خواند و گفت که خدمات قنسولی در بلجیم و اتحادیه اروپا مثل گذشته ادامه خواهد داشت.
زلمی رسول، سفیر افغانستان در لندن نیز به افغانستان اینترنشنال گفت که خدمات قسنولی این سفارتخانه ادامه دارد.
سفارت افغانستان در لندن
فشار طالبان برای برای تصاحب سفارتخانهها
با «بیعت» شماری از سفارخانههای افغانستان در اروپا با طالبان، به نظر میرسد تمایل این گروه به گرفتن کنترول بقیه سفارتخانهها نیز بیشتر شده است.
طالبان انتظار دارد که سفارتخانههای بیشتر وارد تعامل با این گروه شوند و به این ترتیب، در نمایندگیهای سیاسی و قنسولی افغانستان در اروپا نفوذ کند؛ کاری که با سفارتخانههای افغانستان در کشورهای منطقه انجام داد.
طاهر قادری، سفیر افغانستان در پولند، اقدامات اخیر طالبان در پیوند به نپذیرفتن خدمات قنسولی سفارتخانهها اهرم «فشار» سیاسی این گروه بر این نمایندگیها خواند.
آقای قادری در گفتوگو با افغانستان اینترنشنال گفت که این سومین بار است که طالبان چنین «هشداری» را به سفارتخانههای افغانستان در اروپا ارسال میکند.
او تصریح کرد که نمایندگیهای افغانستان در خارج، پس از سقوط نظام جمهوری، به منابع مالی خود از درک ارائه خدمات قنسولی وابستهاند.
سفارتخانههای افغانستان در اروپا هنوز در کنترول دیپلوماتهاییاند که حکومت پیشین افغانستان گماشته است.
هنوز معلوم نیست با دستور اخیر طالبان مبنیبر بیاعتبار خواندن خدمات قنسولی سفارتخانهها، اسناد صادرشده از این نهادها بیاعتبار خواهد شد یا خیر. طالبان از آنجا که رسمیت و امکان چاپ و توزیع مدارک هویتی چاپ جدید را ندارد، در داخل افغانستان هم با مهر و نشان جمهوری اسلامی افغانستان پاسپورت صادر میکند.
نمایندگیهای سیاسی و قنسولی تحت کنترول دیپلوماتهای حکومت پیشین، پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، پول و خدماتی از از کابل دریافت نمیکنند.
این نهادها بیشتر متکی به درآمدشان از خدمات قنسولی مانند، صدور و تمدید پاسپورت، ویزا، نکاحنامه و مدارک مشابهاند.
سرگردانی افغانهای اروپانشین
طالبان در بیانیه جدید خود از شهروندان خواسته است که برای دریافت خدمات قنسولی مورد قبول این گروه، به نمایندگیهای سیاسی و قنسولی افغانستان در سایر کشورها به جز ۱۴ نمایندگی مخالف همکاری با این گروه مراجعه کنند. به طور مشخص از نمایندگیهای قابل قبول برای طالبان نام برده نشده است.
سفیر افغانستان در پولند میگوید که راهحل پیشنهادی طالبان برای متقاضیان خدمات قنسولی عملی نیست، چرا که به گفته او شماری زیادی از شهروندان افغانستان در اروپا مدارک لازم برای سفر را ندارند و نمیتوانند به آسانی از یک کشور به کشور دیگر سفر کنند.
طالبان در حالی سعی میکند که فعالیتهای قنسولی در نمایندگیهای افغانستان در اروپا را محدود کند که صدها هزار پناهجوی افغان در این کشورها به دنبال پاسپورت و سایر مدارک مورد نیازشان سرگرداناند.
سفارتخانههای افغانستان در اروپا که با طالبان «بیعت» کردهاند، تاکنون هیچ توضیحی درباره چگونگی این تعامل و دریافت حمایتهای مالی از کابل چیزی نگفتهاند.
بسیاری از سفارتخانههایی که ازهمکاری با طالبان خوداری کردهاند، از سیاستها و نقضهای حقوق بشری طالبان انتقاد کردهاند.
پیامدهای وابستگی سفارتخانهها در غرب به طالبان
حضور مقامها و حامیان طالبان در کشورهای اروپایی همواره نگرانیها و انتقادهای فراوان را برانگیتخه است.
منتقدان طالبان میگویند که وابستگی سفارتخانهها در اروپا به طالبان، باعث میشود که این گروه دستکم با شماری از مهاجران کار کند و بنیادگرایی اسلامی و افراطیت را گسترش دهد.
با اوجود اینکه ماهها از آغاز تعامل سفارخانههای افغانستان در هالند، اسپانیا و چک با طالبان میگذرد، اتحادیه اروپا تاکنون به این موضوع واکنش نشان نداده است.
ناامیدی طالبان از تعامل با نمایندگیهای دیپلوماتیک در غرب
بیانیه اخیر وزارت خارجه طالبان، نشان میدهد که این گروه از تعامل با سفارتخانههای تحت کنترول دیپلوماتهای نظام جمهوریت در غرب دست شسته است.
همزمان ودانت پتل، معاون سخنگوی وزارت خارجه امریکا نیز در تازهترین نشست خبریاش طالبان را یک گروه «تروریسی» خواند.
اظهارات آقای پتل نیز بیانگر این است که طالبان چندان نمیتواند به رسمیت شناخته شدن از سوی غرب دل ببندد.
به نظر میرسد طالبان درنظر دارد با آوردن فشار بر نمایندگیهای دیپلوماتیک افغانستان، برای لابیگری در غرب جا باز کند.
صبح روز دوازده آگست ۲۰۲۲ در سالن آمفی تئاتر چاتاکوا نیویارک مرد سیاهپوشی به سمت سلمان رشدی دوید تا دستور مرگ را به اجرا دربیاورد. این هفتمین طرح ترور او پس از فتوای قارهپیمای روح الله خمینی است که نویسنده ۷۵ ساله عاقبت با آن روبرو شد.
طی ۲۷ ثانیه ضربات مرگباری به او وارد میشود که در نتیجه آن یک چشم خود را از دست میدهد و تا پای مرگ میرود. این میزبانی از مرگ دو سال بعد موضوع «چاقو»، بیست و دومین کتاب رشدی شد.
کتابی که آنطور که رشدی میگوید زبانی مانند چاقو دارد. چاقویی نه برای انتقام از جوان سیاهپوش افراطگرا، که برای نشان دادن آنچه که در این سی و سه سال پس از انتشار رمان آیات شیطانی بر او گذشته است.
رشدی که به قول خودش تقریبا کشته شده بود، زنده ماند تا از ریشههای این افراطگرایی بنویسد. افراطگراییهایی که پس از انتشار کتاب چهارم او «آیات شیطانی» در سال ۱۹۸۸ موجب ناآرامیهایی شد و واکنشهایی را در بر داشت. در شهر برادفورد انگلستان کتاب او را آتش زدند و در تهران و در روز ولنتاین سال ۱۹۸۸ فتوای قتل او اعلام شد. دولت راجیو گاندی، نخستوزیر وقت هند، کتاب را حملهای مستقیم به اسلام و خطری برای صلح مدنی نامید.
رمان ادبی سلمان رشدی در حالی از متن به رویداد تقلیل یافت که بنا به گفته دکتر صادق العظم استاد دانشگاه دمشق، «بسیاری کتاب را نخوانده بودند». رشدی که در طول دهه هشتاد پس از انتشار رمانهای «بچههای نیمه شب» و «شرم» مورد تحسین و توجه واقع شده بود و در ایران جایزه هم گرفته بود، ناگهان از مقام فرشته به شیطان تنزل مییابد و طرد میشود. کارزارهایی علیه او و رمانش آغاز میشود.
در دوصدمین سالگرد آزادی زندان باستیل که در غرب نماد آزادی است او متهم به سوءاستفاده از آزادی میشود. واکنش کارتلهای انحصارطلب معنوی به انتشار آیات شیطانی، کلیسا را نیز وادار به محکومیت رمان میکند. کاردینال اوکونر اسقف نیویارک و برجستهترین شخصیت کاتولیک در سراسر ایالات متحده و اسقف کانتربری و روزنامه رسمی واتیکان ضمن محکومیت این رمان، اعلامیههایی در مورد اهمیت تساهل و مدارا و احترام به ادیان منتشر میکنند. عبارت کفرگویی یکبار دیگر سر از متون کهن قرون وسطی سر برمیآورد، بدون آنکه هیچ اشارهای به خطر مرگی که نویسنده را تهدید میکند بشود.
اتحاد ارتجاعی علیه رمان و نویسنده باعث شد تا مرور زمان نیز باعث کمرنگ شدن و از یاد بردن وقایع اواخر دهه هشتاد میلادی نشود و الف، جوانی که سلمان رشدی او را در این رمان بدین نام نامیده است از دل چنین قضاوتی با چاقویش به سراغ نویسنده خاطی برود.
چاقو از چه میگوید؟
کتاب چاقو به دو بخش فرشته مرگ و فرشته زندگی تقسیم شده است. دو پارگی خیر و شری که ریشهاش را باید در وقایع سال ۱۹۸۹ جست. سالی که مردم دنیا در انتظار شکل تازهای از جهان بودند. روند سقوط اتحاد جماهیر شوروی شدت گرفته بود و عناوین «سال صفر» و «پایان تاریخ» زیاد به گوش میرسید. در سوی دیگر این انتظار دلهرهآور به راستی دنیای جدیدی آغاز شده بود. شورشهای متحجران علیه رمان آیات شیطانی همراه با مراسم کتابسوزان و درخواست کشتن نویسنده خاطی دنیای جدید قرون وسطایی را متصور ساخت. رشدی در پیشانی کتابش با عبارتی از ساموئل بکت نویسنده ایرلندی بر این آغاز دنیای جدید تاکید دارد: «ما دیگر همانند قبل از فاجعه دیروز نیستیم.»
فاجعهای که بیش از سه دهه ادامه یافت و سرانجام دوازدهم آگست سال ۲۰۲۲ به وقوع پیوست. چاقونامه رشدی با شرحی از مقدمات سخنرانی وی در چاتاکوآ آغاز میشود. قرار است او درباره اهمیت حفظ امنیت نویسندگان خارجی در برابر آسیب و ایجاد فضایی امن برای آنها در امریکا صحبت کند. موضوعی که خود او به زودی تبدیل به سوژه آن خواهد شد. رشدی در هفت فصل چاقونامه زبان اول شخص را برای آن برگزیده تا درد را به شکل بهتری منتقل کند: «وقتی کسی پانزده بار به شما زخم میزند قطعا مثل اول شخص احساس میشود. این داستان من است.»
او که نام ضارب را «الف» گذاشته میگوید که با دیدن این سیاهپوش بینام به یاد فتوا میافتد. سعی نمیکند فرار کند. میایستد «اولین فکری که وقتی قاتل را دیدم که به سمتم میدوید این بود: پس تویی. آمدی.» و بلافاصله با خود میگوید چرا حالا؟ رشدی شب گذشته و روزهای پیش از آن خطر را احساس کرده. خوابها و الهامهایی که در بیداری میبیند به او میگوید که به سخنرانی نرو. اما او مجبور به رفتن است. فرار نمیکند. حتی وقتی الف با چاقویش به او ضربه میزند باز هم میایستد. «چرا مبارزه نکردم؟ چرا فرار نکردم؟ فقط آنجا ایستاده بودم و گذاشتم مرا له کند. چرا عمل نکردم؟» در حالیکه بسیاری در تالار گمان به اجرای نمایشی از پیش تدارک دیده شده داشتند ضارب بینام مشغول وارد آوردن ضربات کارد به نویسنده بود.
هنگام سقوط رشدی در استخر خونش او نگران کلیدهایش است. کلیدها که به عنوان گشاینده پناهگاهی امن برای انسان مهاجر شیءای کلیدی و حیاتی است. رشدی در این سطور بیقرار است تا از درد بزرگتری بگوید. وضعیت بغرنج پسا آیات شیطانی که علاوه بر متحجران متجددان را نیز ناخشنود کرده بود. بسیاری از آنها با ترفند زبان پیچیده٬ رمان او را نادیده گرفتند تا دچار دردسر نشوند.ایده ناخوانا بودن کتاب باعث میشود تا برخی بگویند خواندن آن غیرممکن است و تا صفحه پانزده جلوتر نمیتوان رفت. محفلی به نام باشگاه صفحه پانزده راه میافتد: «افراد برجسته غیرمسلمان و مسلمان با حملات اسلامگرایان متحد شده بودند تا بگویند من چه آدم بدی هستم. از جمله جان برجر و ژرمن گریر و جیمی کارتر و رولد دال و برخی از بزرگان بریتانیایی.» نویسنده «خاطی» عاقبت توان این را دارد که در این صفحات با صدای بلند بگوید: «من به کاری که انجام دادهام افتخار میکنم و این شامل آیات شیطانی هم میشود. این یک رمان است نه یک سیب زمینی داغ الهیاتی.»
در فصل دوم که به نام الیزا همسر اوست، رشدی باز هم زخم دهه هشتادی خویش را فراموش نمیکند و میگوید شاعران بسیار بهتر از رماننویسان هوای هم را دارند: «امکان ندارد دو نویسنده بتوانند با هم باشند مگر اینکه از آثار هم خوششان بیاید». سپس از مصائبی میگوید که در این واقعه بر الیزا واقع شده است. در فصل سوم زمانی که به هوش آمده و همزمان با دانستن درباره نابینایی یک چشمش بیانیه جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده در دفاع از رشدی منتشر میشود. کلمات این بیانیه برایش دلگرمکننده است. او که پس از فتوا خود را تنها دیده حالا احساس میکند تنها نیست. در طول بیست و چهار ساعت بعدی میفهمد بهمنی جهانی از حمایت و تحسین به سمتش جاری شده است. جلسات حمایتی از او با حضور نویسندگانی همچون پل استر برگزار میشود. او بریدهبریده تشکر میکند. «احساس...قدردانی کردم...متاثر شدم...که دانستم ...زندگیام...اینقدر...اینقدر برای مردم اهمیت دارد. و...خوشحال شدم...که شنیدم آثارم را...میخوانند. در ابتدا...آن موقع...بعد از فتوا... خصومت زیادی وجود داشت، حتی از دنیای ادبیات... احساس میکنم...که شاید حالا... مردم مرا... کمی بیشتر دوست دارند.»
سلمان رشدی خودش را مانند تمام قهرمانان در تمام اسطورههای جهان میبیند که باید از تعدادی آزمون جسمی و اخلاقی بگذرند. و حالا با عبور از تمام آن مصائب به قول خودش زندگی را پیدا کرده است.
با سیل احساساتی که پس از حمله به سمتش میآید دلداری مییابد و به یاد میآورد که بعد از فتوا از انتقادات رنجیده. اینکه این بلا را خودش سر خودش آورده.
رشدی از اینکه به مدت سه دهه مورد نفرت بسیاری واقع شد در بخشهای مختلف کتاب صحبت میکند. مساله دردناک طرد شدن او از سوی مردمی که بارها دربارهشان نوشته بود و از آنها دفاع کرده بود زخمی است که مدام سر باز میکند: «آن زخم تا به امروز التیام نیافته است، باید آن طرد شدن را بپذیرم، اما سخت است. در طول آن سالها وارد یک سراشیبی دیگر شدم، و مدتی طول کشید تا خودم را پیدا کردم و شروع کردم به یافتن زبانی که با آن مبارزه کنم.»
هر چه جلوتر میرویم نشانی از خشم در او نمیبینیم. او آرام است. عاقبت دنیا با او به آشتی رسیده. در فصل چهارم که عنوان توانبخشی دارد مخاطب مراحل بهبود سلامتش را با سرعتی بالا مشاهده میکند. روح و روان عاقبت به آرامش رسیده او به بهبودی سریع وی یاری میرساند. امیدی تازه در دلش نشسته. «الف» نقطه عطف این تحول است و نویسنده قصد دارد با زبانی که چاقوی اوست دنیای از دست رفتهاش را پس بگیرد. روزهای تلخ او به پایان رسیده. امیدوار است روزی کتاب بدنام شدهاش «آیات شیطانی» هم آزاد بشود. کتابی که سوزاندن آن جامعه فرهنگی انگلستان را شوکه کرد و روزنامهها آن را عملی قرون وسطایی و شبیه اعمال رایش سوم نامیدند. آتشی که شعر هاینریش هاینه را به یاد میآورد: «جایی که کتاب بسوزانند آدمسوزی هم خواهند کرد.»
زیستن در این شرایط بحرانی به قول رشدی پیروزی او بوده است. در فصول انتهایی کتاب، رشدی میکوشد گفتوگویی خیالی با الف داشته باشد و سپس به این نتیجه میرسد که برای بهبود یافتن زخمها بهتر است چاقو را بنویسد. همزمان با روایت از بازگشت به خانه از نویسندگانی یاد میکند که آنها نیز گرفتار چاقوی بران جهالت شده بودند. از نجیب محفوظ نویسنده مصری که به خاطر رمان «فرزندان کوچه» اسیر تروریسم فرهنگی چاقوکشان شد تا ساموئل بکت که در پاریس با چاقوی قوادی تا لبه مرگ رفت. رشدی میگوید هر فاجعهای که از آن جان سالم به در ببری موجب ارتقای شخصیت٬ جایگاه و زندگیات خواهد شد و بلافاصله میگوید: «آیا واقعا چنین است؟»
استاد روایت قصههای جادویی و اساطیری چاقونامه خود را با هوشمندی خاص خود به پایان میرساند. پس از گفتوگوی خیالی با ضاربش او به همراه همسرش به زندانی میرود که هادی مطر در آن زندانی است. مخاطب در انتظار ورود او و ملاقاتش با ضارب است. مانند رمان «در کمال خونسردی» ترومان کاپوتی، ما انتظار گفتوگویی واقعی با او را داریم. اما او و همسرش به موازات دیوارهای زندان میایستند. وارد نمیشوند. او نیازی به روبرویی ندارد. همانند یک پیروز پشت دیوار زندان میایستد. او حالا قهرمانی است که برای چنین روزی سه دهه در انتظار مانده است.
پاریس، پایتخت فرانسه در آستانه میزبانی بازیهای المپیک ۲۰۲۴ با فرصتها و چالشهای متعددی روبروست.
این رویداد بزرگ میتواند فرصتی استثنایی باشد برای کاهش شکاف بین مرکز ثروتمند شهر و حومههای کمدرآمد آن اما مشکلات لجستیکی و امنیتی جدی نیز برای دست و پنجه نرم کردن، بر سر راهاند.
بازیهای المپیک تابستانی ۲۰۲۴ پاریس از روز جمعه ۲۶ جولای تا ۱۱ آگست (پنج تا ۲۱ اسد) برگزار خواهد شد.
به گزارش بلومبرگ، آن هیدالگو، شهردار پاریس در سالهای اخیر با اقداماتی چون افزایش فضاهای پیادهروی و کاهش ترافیک خودروها، گامهایی در جهت بهبود کیفیت زندگی شهروندان برداشته است اما این سیاستها با وجود همراه داشتن نتایج مثبت، او را به چهرهای بحثبرانگیز تبدیل کردهاند.
چالش اصلی پاریس، شکاف فزاینده میان دو میلیون ساکن مرکز شهر و ۱۰ میلیون ساکن در حومههاست. این تفاوت در درآمد و دسترسی به خدمات، نگرانیهای جدی را برای مسئولان شهری ایجاد کرده است.
پروژه «گرند پاریس اکسپرس» با هدف ایجاد چهار خط جدید مترو، گامی مهم در جهت اتصال بهتر حومهها به مرکز شهر است.
این طرح میتواند به توزیع عادلانهتر مشاغل و مسکن کمک کند اما کارشناسان معتقدند حمل و نقل به تنهایی کافی نیست و یکپارچگی سیاسی و تصمیمگیری مشترک برای کل منطقه پاریس بزرگ ضروری است.
بهبود انسجام اجتماعی و اقتصادی میتواند از بروز ناآرامیهایی مانند شورشهای سال گذشته در شهرهای حاشیهای جلوگیری کند.
با توجه به وابستگی پاریس به نیروی کار ساکن در حومهها، این اقدامات میتواند به کاهش اعتصابها و بهبود شرایط کاری نیز منجر شود.
مقامات شهری امیدوارند المپیک ۲۰۲۴ نقطه عطفی در مسیر ایجاد شهری منسجمتر و عادلانهتر باشد.
شعار «پاریس در میان امواج غرق نمیشود» نشاندهنده عزم این شهر برای غلبه بر چالشهای پیشِ رو است.
با این حال، برگزاری المپیک در پاریس با چالشهای امنیتی و لجستیکی نیز همراه است.
استفاده از فنآوریهای نوین مانند کیو.آر کُدها برای کنترل جمعیت، واکنشهای متفاوتی را در میان شهروندان و گردشگران برانگیخته است.
تدابیر امنیتی شدید از جمله ممنوعیت تردد در شعاع ۱۰۰ متری رود سن و استقرار دوربینهای هوشمند مبتنی بر هوش مصنوعی، برخی علاقهمندان را دلسرد کرده است.
مشکلات حمل و نقل نیز چالشبرانگیز بودهاند.
بسته شدن بسیاری از جادهها، ایجاد خطوط ویژه «پاریس ۲۰۲۴» در بزرگراهها و تعطیلی برخی ایستگاههای مترو، تردد در شهر را دشوار کرده است.
این مساله به ویژه برای افراد کمتوان مشکلساز شده و نارضایتیهایی را به همراه داشته است.
علاوه بر این، نارضایتی برخی ساکنان پاریس از میزبانی بازیها، به دلیل مسایل مالی و اجتماعی، احتمال اعتراضات را افزایش داده است.
بسیاری از پاریسیها احساس میکنند برای برگزاری این رویداد از شهر خود رانده شدهاند.
بر اساس گزارش نشریه مترو، در کنار این چالشها، مساله فروش بلیطها نیز مطرح شده است.
دو روز مانده به برگزاری بازیها، بیش از ۵۰۰ هزار بلیط همچنان به فروش نرفتهاند.
تونی استنگوئت، رییس کمیته برگزاری المپیک پاریس دلیل اصلی این امر را ارائه اخیر بستههای جدید بلیط پس از نهایی شدن طرحهای صندلی عنوان کرد.
مترو به نقل از استنگوئت نوشت که تاکنون ۸/۸ میلیون بلیط فروخته شده و هنوز ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار بلیط در دسترس است.
با وجود این چالشها، مسئولان برگزاری امیدوارند با نزدیک شدن به زمان افتتاحیه، استقبال از بازیها افزایش یابد.
آنها تاکید میکنند علاقهمندان هنوز میتوانند از فرصت خرید بلیطهای باقیمانده استفاده کنند تا شاهد این رویداد بزرگ ورزشی باشند.
پاریس اکنون در آستانه یک تحول تاریخی قرار دارد و نحوه مدیریت این چالشها، آینده این شهر افسانهای را رقم خواهد زد.
موفقیت واقعی المپیک پاریس نه تنها در برگزاری موفق بازیها بلکه در ایجاد میراثی پایدار برای همه ساکنان منطقه پاریس بزرگ خواهد بود.
برگزارکنندگان در تلاش برای حل مشکلات لجستیکی و امنیتی هستند اما موفقیت المپیک پاریس ۲۰۲۴ به میزان زیادی به استقبال نهایی مردم و توانایی شهر در مدیریت این رویداد عظیم بستگی خواهد داشت.
شاه بریتانیا همه ساله در پارلمان این کشور سخنرانی میکند. این سخنرانی که در نخستین روز کاری سال جدید مجلس انجام میشود، خطوط اصلی کار حکومت در یک سال آینده را ترسیم میکند.
اما سخنرانی پادشاه، فقط به نام «سخنرانی پادشاه» است و شاهان و ملکههای بریتانیا، در واقع سخنرانی نوشتهشده از سوی دفتر نخستوزیری را در پارلمان قرائت میکنند.
نخستوزیر بریتانیا در میان حاضران مینشیند و مانند یک رعیت، به سخنرانی پادشاه گوش فرا میدهد که متن آن را خود او و همکارانش نوشتهاند و شاه فقط آن را روخوانی می کند.
نظام دولتی بریتانیا سلطنت مشروطه است که در آن، مقام شاه کاملاً تشریفاتی است و همه امور اجرایی توسط نخستوزیر و اعضای کابینه او انجام میشود. نخستوزیر و همه وزیران کابینه با رای مستقیم مردم انتخاب میشوند.
دفتر نخستوزیر اجندا یا خطوط اصلی کاری حکومت خود در یک سال آینده را در سخنرانی پادشاه اعلام میکند. رسانهها از قبل از سخنرانی، آگاه میشوند که چه مسائلی، از جمله کاهش یا افزایش مالیات، خانهسازی، اولویتهای بهداشتی، نحوه برخورد با جرایم، امور حمل و نقل و مانند اینها در سخنرانی پادشاه گنجانده شده است.
بنابراین وقتی چارلز سوم در روز چهارشنبه ۱۷ جولای ۲۰۲۴ از روی متن میخواند «حکومت من به راهحل تشکیل دو دولت فلسطین و اسرائيل پایبند است»، این جمله از خود او نیست، بلکه از وزارت خارجه آمده است. و وقتی سخنرانی پادشاه به سیاست خارجی میرسد، دوربین رسانهها از میان جمعیت، دیوید لمی، وزیر خارجه را نشان میدهد و زمانی که شاه از برنامههای پولیس برای کاهش جرایم و کنترل مهاجرت سخن میگوید، چهره ایوِت کوپر، وزیر داخله در کابینه کییر استارمر بر روی صفحه تلویزیون ظاهر میشود.
یکی از شرطهایی که از چند قرن پیش برای شهریار بریتانیا (شاه یا ملکه) گذاشته شده، این است که او و دیگر اعضای خاندان شاهی، حق دخالت در کار حکومت را ندارند.
شاه نمیتواند وارد مجلس عوام شود
شهریار بریتانیا، چه شاه باشد چه ملکه، بر اساس قانون مشروطه اجازه ندارد وارد مجلس عوام شود. به همین دلیل او برای سخنرانی، به مجلس اعیان یا لردها میرود. در ادامه این نوشتار میخوانید که آخرین شاهی که پا به صحن مجلس عوام گذاشت، به چه سرنوشتی دچار شد.
سخنرانی شاه در تالار مجلس اعیان برگزار میشود. این مجلس از نظر اهمیت قانونی، در جایگاهی پایینتر از مجلس عوام قرار داد که اعضای آن را مردم بهگونه مستقیم انتخاب میکنند.
بلک راد در مجلس عوام دقالباب میکند تا اجازه ورود یابد
لردها با لباسهای مخصوص خود در تالار مجلس اعیان جمع میشوند و نماینده شاه که بلک راد خوانده میشود، با لباس سیاه و یقه سفید و چوبدست سیاهی بر شانهاش، برای فراخوان اعضای مجلس عوام، به آن تالار میرود.
با نزدیک شدن بلک راد، نمایندگان پارلمان در تالار را محکم بهروی او میبندند. این کار بهگونه سنتی در آخرین لحظات نزدیک شدن بلک راد انجام میشود و به اصطلاح، در به روی او میخورد. آنگاه بلک راد با چوبدست خود سه بار به در تالار مجلس عوام میکوبد. جای کوبیدن میله، بر روی دروازه تالار مجلس باقی مانده و باعث رنگرفتگی آن شده است.
پس از شنیدن صدای در، یک نفر از داخل تالار فریاد میزند که بلک راد آمده است. آنگاه رئیس مجلس اجازه میدهد که او وارد شود. بلک راد وارد صحن مجلس میشود، به دو سوی تالار ادای احترام میکند و سپس خطاب به رئيس مجلس میگوید که شاه، نمایندگان مجلس عوام را برای شنیدن سخنان خود به تالار مجلس اعیان فراخوانده است.
نمایندگان مجلس پشت سر نخستوزیر (جلو سمت چپ) و رهبر حزب مخالف برای شنیدن سخنرانی شاه به مجلس اعان میروند
سنت نانوشتهای وجود دارد که یک عضو مجلس (معمولاً از حزب کارگر) در هنگام شنیدن این فراخوان، به شاه متلک یا پرزه میگوید و با این شوخی، نمایندگان از جای خود میخیزند و پشت سر رئیس مجلس و رئیسان حزب حاکم و حزب مخالف، بهطرف مجلس اعیان میروند تا سخنرانی شاه را بشنوند.
سرنوشت شاهی که وارد مجلس شد
آخرین باری که یک شهریار وارد مجلس عوام بریتانیا شد، بیش از ۳۸۰ سال پیش بود. در ۴ جنوری ۱۶۴۲، چارلز یکم، شاه انگلستان، اسکاتلند و ایرلند، در میانه جنگ داخلی انگلستان، با نگهبان مسلح خود وارد مجلس عوام شد تا پنج عضو این مجلس را با خود ببرد. رئیس وقت مجلس عوام با این کار مخالفت کرد و حاضر نشد جایی را که آن پنج نماینده پنهان شده بودند، برای شاه افشا کند.
آخرین شاهی که وارد مجلس عوام شد، چارلز یکم بود که بعدها از سوی مشروطهخواهان اعدام شد
از آن سال به بعد قرار شد که شهریار کشور اجازه نیابد وارد مجلس عوام شود. مخالف چارلز یکم با قانون مشروطه به قیمت جانش تمام شد. بریتانیا برای یک دوره تقریباً ۱۰ ساله وارد جنگهای داخلی میان حامیان سلطنت مطلقه و مشروطهخواهان شد. مشروطهخواهان در سال ۱۶۴۹، چارلز یکم را محاکمه و او را اعدام کردند و پس از آن یک دوره ده ساله جمهوری در انگلستان به ریاست الیور کرامول برقرار شد که البته بیشتر دیکتاتوری بود تا دموکراسی. با سرنگونی جمهوری الیور کرامول، بار دیگر سلطنت مشروطه احیا شد که تاکنون ادامه دارد.
جیمز دیوید ونس، نامزد معاونت دونالد ترامپ، تسلط طالبان را ناشی از سیاست «فاجعهبار» بایدن و «شکست رژیم امریکا» میداند.
به باور این سناتور جمهوریخواه، پناهجویان افغان که «حاضر نشدند برای ملت خود بجنگند، نباید با هواپیما به امریکا منتقل شوند.»
ونس در اوایل سقوط دولت افغانستان به دست طالبان، در قالب یک مقاله تحلیلی به نقد سیاست بایدن در قبال افغانستان و طرح انتقال پناهجویان افغان به ایالات متحده پرداخت.
حضور امریکا در افغانستان
ونس با اشاره به «شکست تجربه دموکراسی» در افغانستان گفته بود که رهبران ایالات متحده مردان و زنان امریکایی را به افغانستان فرستادند تا «یک کار غیرممکن را انجام دهند.»
سناتور جمهوریخواه افزود که بهترین و درخشانترین نیروهای امریکا برای «تبدیل کردن یک پشتکوه [افغانستان] به یک دموکراسی پر رونق» جان خود را از دست دادند.
او به اظهارات مارک میلی، رئیس پیشین ستاد ارتش امریکا، اشاره کرد که به مردم ایالات متحده اطمینان داده بود که «نیروهای افغانستان ظرفیت کافی برای مبارزه و دفاع از کشور خود را دارند.»
ونس در واکنش به این اظهارات مارک میلی گفت: «ارتش ملی افغانستان نتوانست چهار هفته حمله طالبان را تحمل کند.»
او در این مقاله تحلیلی با اشاره به ارائه اطلاعات غلط مقامهای نظامی امریکا به دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین این کشور، نوشت: «مقامهای بلندپایه نظامی به ترامپ، رئیسجمهور پیشین، درباره سطح نیروها در خاورمیانه دروغ گفتند تا درگیریهای ما در آنجا طولانی شود.»
ونس افزود: «رهبران ما دههها به ما گفتند که در افغانستان با تروریستها میجنگیم تا مجبور نباشیم اینجا با آنها بجنگیم.»
ونس گفت: «درس بزرگی که از افغانستان میآموزیم، این است افرادی که این کشور [امریکا] را رهبری میکنند، برای اینکار مناسب نیستند.»
ونس از تاخیر در خروج نیروهای امریکایی از افغانستان و خرید زمان برای طالبان بهمنظور افزایش توانایی و برنامهریزیشان، انتقاد کرد و افزود که رهبران امریکا «در اوج فصل جنگ با طالبان افغانستان را رها کردند و اجازه دادند تا فناوری تسلیحات حیاتی به دست دشمن بیفتد.»
به گفته این سناتور جمهوریخواه، این رویدادها پیامد سیاست فاجعهبار جو بایدن و «شکست کل رژیم امریکا» است.
ونس در این مقاله تحلیلیاش تصریح کرد که «برای تغییر رژیم در افغانستان تلاش کردیم و شکست خوردیم و این نشان میدهد که یک رژیم در جهان به شدت نیازمند تغییر است؛ رژیم امریکا.»
او افزود: «ما کشوری هستیم که نازیها را در جنگ دوم جهانی شکست دادیم، اما اکنون برای خروج مردم خودمان [از افغانستان] در سطح التماس به طالبان تقلیل یافتهایم.»
پناهجویان افغان
ونس همچنین با اشاره به طرح انتقال «۳۰۰هزار» پناهجوی افغان بهویژه همکاران امریکا گفت که «اولویت ایالات متحده در فرایند تخلیه پناهجویان افغان بود تا شهروندان امریکایی.»
ونس برخلاف ادعای رهبران امریکا مبنی بر همکاری برخی افغانها با این کشور گفت: «بیش از یک دهه است که ما به افغانها کمک میکنیم، نه برعکس.»
او تصریح کرد: «مردمی که حاضر نشدند برای ملت خود بجنگند و کابل سقوط کرد، نباید با بلیط درجه یک هواپیما به امریکا منتقل شوند.»
او در آن زمان، مخالف اسکان مجدد پناهجویان افغان بهویژه افغانهای همکار امریکا در این کشور بود و گفته بود که «نمیخواهد کشورش به اردوگاه پناهجویان تبدیل شود.»
ونس به نقل از منابعی گفته بود که «۹۰ درصد افرادی که در حال تخلیه هستند، نمیدانیم چه کسانی هستند. ما اسناد و هیچ شناسنامهای نداریم. ما نمیدانیم چه کسانی به کشور ما میآیند، ما امریکاییها را بهطور دستهجمعی گروگان میکنیم و این یک فاجعه کامل است.»