جنرال عبدالرازق اچکزی، یکی از پرآوازهترین فرماندهان پولیس دولت پیشین افغانستان پنجشنبه، ۲۶ میزان ۱۳۹۷ در آنچه حمله خودی خوانده شد، در محوطه دفتر والی قندهار کشته شد.
گروه طالبان مسئولیت حمله به سرسختترین دشمن خود را به عهده گرفت.
حدود یک سال پیش از ترور جنرال رازق، در یکی از روزهای خزانی، عازم سفر به قندهار و مصاحبه با او شدم. رو بهرو شدن با جنرالی که نام و آوازهاش فراتر از قندهار، در سراسر افغانستان پیچیده بود، هیجان زیادی داشت.
برای پوشش مراسم تحویل دهی هلیکوپترهای بلکهاک به ارتش سابق افغانستان، روز سهشنبه، ۲۸ میزان ۱۳۹۷ با شمار زیاد از خبرنگاران به میدان هوایی قندهار رفتیم. جنرال رازق هم در این مراسم حضور داشت اما سخنرانی نکرد.
فردای آن روز ساعت ۸:۳۰ صبح طبق قرار، من و فیلمبردارم به خانه جنرال رازق رفتیم، خانهای بزرگ و قدیمی که در دهه ۱۹۹۰ ملا محمد عمر از آنجا لشکر جنگیاش را هدایت میکرد و اکنون ملا هبتالله آخندزاده از آنجا فتوا صادر میکند.
جنرال رازق در حیاط خانهاش دور یک میز ساده پلاستیکی با چوکیهای آبی رنگ، چایجوش ارمنی با پیالههای ساده و شیرینیگگ محلی از ما پذیرایی کرد.
برای مصاحبه به فضای سبز حویلی رفتیم. بهرغم خستگیهای جنگ، رازق سرشار و پرانرژی بهنظر میرسید. بیشتر از زمانی تعیین شده حرف زدیم، از وضعیت جبهات جنگ در جنوب گرفته تا اتهامات نقض حقوق بشری علیه او.
جنرال رازق برای شرکت در یک نشست امنیتی با محافظانش خانه را ترک کرد. تصویر دویدن پسر بچهای کوچک سه تا چهار ساله از دنبال موترهای محافظان جنرال، هنوز در ذهنم است. او احتمالا کوچکترین فرزند رازق بود.
این آخرین دیدار ما با یکی از قدرتمندترین فرماندهان پولیس دولت پیشین افغانستان بود.
اسیری که کابوس طالبان شد
جنرال رازق در ولسوالی سپینبولدک قندهار بهدنیا آمد ، جای که دو قبیله اچکزی و نورزی بر سر کنترول تجارت و قاچاق مواد مخدر دایم در رقابت بودهاند.
در دستکم چهار دهه گذشته اچکزییها متحد حکومت کابل بوده و نورزییها عمدتا در کنار مجاهدین و سپس طالبان با دولت جنگیدهاند.
در سال ۱۹۹۱، پس از سقوط دولت مورد حمایت مسکو در کابل و آغاز جنگهای داخلی، منصور، کاکای رازق و از فرماندهان جنرال عصمت مسلم، کنترول گذرگاه سپینبولدک را بهدست گرفت و رازق که در آن زمان یک نوجوان بود، به او پیوست.
سه سال بعد، طالبان که از مدارس دینی جنوب برخاسته بودند، کنترول قندهار را در دست گرفتند و رازق و منصور را اسیر کردند. طالبان که جنگجویان نورزیی زیادی در صفوف خود داشتند، منصور را از میله تانک به دار زدند اما رازق با خانواده و بسیاری از اچکزییها به پاکستان گریختند.
حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱ بار دیگر ورق بازی را به نفع اچکزییها برگرداند. رازق بخشی از نیروی کوچکی بود که سیآیای برای سقوط طالبان در قندهار ایجاد کرده بود. امریکا به کمک ائتلاف شمال، حکومت طالبان را ساقط کرد و در قندهار اچکزییها و سایر نیروها مسلط شدند. این بار نورزییها به پاکستان فرار کردند.
رازق بهدلیل «ارتباطات خانوادگیاش» بهسرعت رشد کرد و در قامت یک افسر ساده ابتدا فرماندهی پولیس سپینبولدک و سپس در سال ۲۰۱۱ با کشته شدن خانمحمد مجاهد، در هیئت جنرال بر کرسی فرماندهی پولیس قندهار تکیه زد.
امنیت آهنین قندهار
جنرال رازق بهدلیل بیرحمی در برابر طالبان و تلاش برای امنیت مستحکم در قندهار، از حمایت همه جانبه فرماندهان امریکایی برخوردار بود. در واقع، حوزه عملیاتی رازق فراتر از قندهار تا هلمند، زابل و ارزگان هم رسیده بود. آن روزها گفته میشد، هرجا که شورشیان باشد، جنرال رازق هم آنجاست.
گفته میشود که رازق در سال ۲۰۱۴ به افرادش دستور داده بود هیچ اسیری را زنده پیشش نیاورند. همین جدیت او در برابر طالبان محبوبیت و نفوذ او را در بین طرفدارانش چند برابر کرده بود.
شهر قندهار که زمانی حملات انتحاری مرگبار، قتلهای هدفمند، اختطاف و آدمربایی در آن یک امر عادی شده بود، با شبهای زنده شهرک مجلل عینو مینه تا فروشگاههای بزرگ و هوتلهای شیک، در زمان رازق نفس راحتتری میکشید.
نیویارک تایمز در می سال ۲۰۲۴ نوشت که «بسیاری از افغانها بیرحمی رازق را یک ویژگی مثبت میدانستند. آنها قهرمانی میخواستند که بتواند از آنها در برابر خشونت طالبان محافظت کند.»
جنرال رازق در سال ۲۰۱۴ به افرادش دستور داده بود هیچ اسیری را زنده پیشش نیاورند
رازق و اتهام نقض حقوق بشر
در همان حال که جنرال رازق قهرمان بسیاریها بود، نهادهای حقوق بشری او را عنصر نامطلوب برای دولت افغانستان و متحدان بینالمللیاش میخواندند.
دیدبان حقوق بشر در اکتوبر ۲۰۱۷ گفت که اسم رازق با شکنجه سیستماتیک، کشتار و ناپدید شدن افراد مترادف شدهاست. در گزارش این نهاد آمده است که «خرد کردن بیضه، پمپ کردن آب به شکم، خفه کردن و شوکهای برقی» از شیوههای شکنجه او است.
کمیته ضد شکنجه سازمان ملل نیز در همین ماه گفت که جنرال رازق بهدلیل اتهامات نقض شدید حقوق بشری باید تحت پیگرد قرار گیرد. رازق متهم بود که زندانهای مخفی دارد و اسیرانش را شکنجه و سر به نیست میکند.
اما رازق به رویترز گفت: «اولاً، من زندان خصوصی ندارم و ثانیاً زندانهای دولتی توسط کمیته بینالمللی صلیب سرخ و سایر سازمانهای حقوق بشر به طور منظم بازرسی میشوند.»
نیویورک تایمز هم در ماه می ۲۰۲۴ گزارش داد که از زمان سقوط دولت پیشین گورهای جمعی در قندهار کشف شد که بهدلیل اعمال فشار امریکا دادگاه بینالمللی کیفری تحقیق درباره آن را از اولویت انداخت.
متیو آکینیز، نویسنده گزارش گفت: «با همکارانم در نیویارک تایمز، با صدها شاهد مصاحبه کردم و یک آرشیو دولتی را کشف کردم که بزرگترین تلاش برای ناپدیدسازی اجباری افغانستان از زمان کودتای کمونیستی در سال ۱۹۷۸ را فاش میکرد. ما ۳۶۸ مورد قضیه افرادی را ثبت کردیم که بعد از ربوده شدن توسط مردان رازق همچنان مفقود بودند.» او میگوید تلفات واقعی به احتمال زیاد به هزاران نفر برسد.
در کنار اتهامات نقض حقوق بشری، رازق متهم به تجارت مواد مخدر و فساد مالی نیز بود. نیویارک تایمز نوشت پولی که از گمرک سپینبولدک حیف و میل میشد، سالانه به ۵۵ میلیون دالر میرسید. طبق این گزارش، رازق این پولها را «صرف پاداش برای نیروهایش و رشوه برای محافظت از خود در برابر سیاستمداران دزد در کابل میکرد.»
دردسر رازق برای ارگ
در حالی که کابل برای مهار شورشیان در جنوب به خصوص قندهار به فرمانده رازق نیاز داشت، اتهامات جدی نقض حقوق بشری او دردسر بزرگی برای ارگ نشینان ایجاد میکرد. با این همه، حامد کرزی پشت رازق ایستاد و اشرف غنی بهرغم تمایل، نتوانست او را برکنار کند.
نیویارک تایمز در چند مورد نقل میکند که با وجود شکایت فرماندهان ارشد امریکایی از جنرال رازق، آقای کرزی همچنان از او حمایت میکرد.
در یک مورد روزنامه به نقل از دیپلوماتهای غربی مینویسد، زمانی که رازق متهم به اختطاف و کشتن شین نورزی با ۱۵ نفر از همراهانش در مارچ ۲۰۰۶ شد، رازق به کابل فراخوانده شد، اما حامد کرزی مداخله کرد.
جان آلن، فرمانده وقت نیروهای امریکایی در سال ۲۰۱۱ زمانی که رازق تازه فرمانده پولیس قندهار شده بود، به ارگ ریاست جمهوری رفت تا از کرزی بخواهد او را برکنار کند. آلن به نیویارک تایمز گفت: «به او (کرزی) گفتم که باید بداند که یک فرمانده ارشد پولیس دارد که ناقض پیوسته حقوق بشر است و باید او را برکنار کند.»
کرزی به جنرال آلن گفت که او از طریق منابع خود قضیه را بررسی کرده و چنین اتهاماتی را درباره رازق نشنیده است.
پس از آن، آلن به نیروهای تحت فرمانش دستور داد که از سپردن بازداشتیها به افراد رازق اجتناب کنند. آلن گفت: «کرزی قرار نیست کاری در مورد رازق انجام دهد و من نمیتوانستم اجازه بدهم که زندانیان را به دست او بسپاریم.»
اما برخلاف مقامهای نظامی ارشد امریکا، فرماندهان رده پایین این کشور دید متفاوتی به جنرال رازق داشتند. دیوید وب و مارتین شوایتزر، دو فرمانده نظامی امریکا به نیویارک تایمز گفتند که هرگز شواهدی مبنی بر ارتکاب جنایات جنگی رازق را ندیدهاند. وب به گزارشگر این روزنامه گفت: «من تقریباً هر روز از صبح تا شب با او بودم. من هرگز چیز بدی از او ندیدم.»
بسیاری بر این باور بودند که امنیت مناطق جنوب با مشت آهنین این جنرال پیوند خورده است و حذف او میتواند علاوه بر رو در رو کردن آقای غنی با اچکزییها، راه را برای بازگشت طالبان به این مناطق باز کند.
بهنظر میرسد، محبوبیت، قدرت و نفوذ جنرال رازق باعث شد بوده آقای غنی تا روز مرگ او نتواند این فرمانده را از سمتش برکنار کند.
جنرال رازق زمانی که از یک جلسه با جنرال میلر از دفتر والی قندهار بیرون میشد به قتل رسید
ترور رازق و بازگشت طالبان
ستاره بخت جنرال رازق سرانجام روز پنجشنبه، ۲۶ میزان خاموش شد. او زمانی که از یک جلسه با اسکات میلر، فرمانده نیروهای امریکایی در افغانستان، زلمی ویسا، والی و شمار دیگر از مقامها و فرماندهان نظامی در ساختمان ولایت بیرون میشد، براثر تیراندازی یک محافظ والی قندهار کشته شد. طالبان گفتند که میلر و رازق هدف این حمله بودند.
حدود سه سال بعد از مرگ رازق، طالبان بر شدت حملات خود افزودند و در ۱۶ جولای ۲۰۲۱ ولسوالی سپینبولدک قندهار، از مناطق استراتژیک در جنوب بهدست طالبان افتاد و یک ماه طول نکشید که جنگجویان این گروه وارد کابل شدند.
کشتارهای انتقامجویانه طالبان
پس از ورود طالبان به اسپینبولدک در جولای ۲۰۲۱، نیروها و فرماندهان رازق که عمدتا از قوم اچکزی بودند، طبق گزارش نهادهای حقوق بشری قربانی کشتارهای انتقامجویانه طالبان شدند.
وزارت داخله دولت پیشین در اواخر جولای ۲۰۲۱ گفت که طالبان پس از تصرف سپینبولدک در حدود ۴۰۰ غیرنظامی را از خانههایشان بیرون کرده و بیش از ۱۰۰ تن از آنها را کشتهاند که بیشتر کشته شدگان متعلق به قوم اچکزی بودند.
کمیسیون حقوق بشر هم همان زمان گزارش کرد که طالبان در این ولسوالی مردم را به هدف انتقام به قتل رساندند که تاکنون هویت ۴۰ تن از کشته شدگان شناسایی شده است.
روزنامه بریتانیایی تایمز هم در ۵ آگست ۲۰۲۱ از قول تادینخان، فرمانده پیشین پولیس قندهار گزارش داد که طالبان نزدیک به یک هزار نفر را طی یک ماه در قندهار کشتند.
طبق برخی گزارشها، در چهار ماه اول تسلط طالبان، بیش از ۶۰۰ نفر از اعضای قبیله اچکزی از جمله دو پسر فدا محمد اچکزی، عضو شورای ولایتی سابق قندهار در اسپینبولدک کشته شدند.
اما برخی منابع شمار قربانیان انتقامجویی طالبان را هزاران نفر اعلام کردهاند. طالبان این اتهامات رد کردهاست.
رویای صلح رازق که کابوس شد
روزی که جنرال رازق را در خانهاش ملاقات کردم، تصور تسلط طالبان بر قندهار بسیار بعید بهنظر میرسید. او برای دست کشیدن افراد طالبان از جنگ مناطق امن در قندهار ایجا کرده بود و تا آن موقع حدود ۲۵ فرمانده این گروه دست از جنگ کشیده و ساکن این مناطق شده بودند.
او در گفتوگو با من که آن زمان برای بیبیسی کار میکردم، گفت که روند صلح افغانستان موفق نبوده و به همین دلیل خود او تلاش دارد که طالبان را با ایجاد مناطق امن به ترک مخاصمه تشویق کند.
اما طالبان تنها سه سال بعد از ترور او نه تنها قندهار که سراسر افغانستان را تحت سلطه خود درآوردند.
شهر قندهار که زمانی چهارراهیها و خیابانهایش با تصاویر بزرگ جنرال رازق آزین شده بود، اکنون شاهد مانور رنجرهای طالبان و پرچم سفید این گروهاست.
خانهای که او از ما در آن پذیرایی کرد، اینک دربار هبتالله آخندزاده و کانون صدور فتواهای جنجالی او شده است.
مقبرهای که جسم بیروح جنرال را در خود جا داده بود نیز به گفته منابع، تخریب و به پارکینگ موتر تبدیل شدهاست.
منابع به افغانستان اینترنشنال گفتند که بعد از تسلط طالبان خانواده جنرال رازق، از جمله مادر، سه همسر و سیزده فرزندش به دبی نقل مکان کردهاند.
در طول چهار دهه گذشته خانواده رازق اچکزی فراز و فرودی سختی را شاهد بوده است:
از فرماندهی منصور، کاکای رازق بر سپینبولدک در سال ۱۹۹۱ تا اعدام او به دست طالبان در سال ۱۹۹۴؛ سپس فرماندهی جنرال رازق، بازمانده این خانواده بر قندهار، ترور او در ۱۸ اکتبر ۲۰۱۸ و بازگشت طالبان به رهبری ملا هبتالله از طایفه نورزی به قدرت در اگست ۲۰۲۱.
با نزدیک شدن انتخابات امریکا، اروپاییها، شریک دیرپای ایالات متحده بیش از همه نگران نتیجه انتخاب هستند. تجربه ناخوشایند تعامل اروپاییها از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱، در تاریخ معاصر بیسابقه بود.
اروپاییها در زمانی که نیاز به همکاری نزدیک ایالات متحده داشتند، ترامپ بازنگری روابط، یا به گفتهای تسویه حساب با رهبران اروپا را شروع کرد.
رفتار غیرقابل پیشبینی ترامپ برای رهبران اروپا آزاردهنده است. رفتار ترامپ با نُرمهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی که طی چند دهه در بستر نظم جهانی پساجنگ (دوم جهانی) و پساجنگ سرد، شکل گرفته بود سازگار نبود. رفتارهای غیرمترقبه ترامپ همواره اروپاییها را که با آن نظم خو گرفته بودند، با چالشهای جدی روبرو میکرد.
چالشی برای بقای اتحادیه اروپا
در سال ۲۰۱۷، اروپا هنوز از بزرگترین موج مهاجرت، که از زمان جنگ جهانی دوم بیسابقه بود،متاثر بود. تلاش کمیسیون اروپا برای سازماندهی و تقسیم مهاجران در بین کشورهای اتحادیه اروپا با مشکلات جدی روبرو شد و برخی از کشورها مانند مجارستان و پولند مستقیما با سیاست مهاجرت بروکسل مخالفت کردند. این سرکشی و به تبع آن مرزکشی بین کشورهای اروپایی، میتوانست موجودیت «اتحادیه اروپا» را با تهدید جدی روبرو کند. پررنگ شدن سیاست راستگرایانه در اروپا، مستقیما متاثر از سیاست حکومت ترامپ در قبال مهاجرت غیرقانونی بود. ترامپ سرمشق رهبران راستگرایی مانند ویکتور اوربان مجارستان شده بود.
اوربان هنوز هم شیفته ترامپ است. او روز دهم اکتوبر امسال گفت که اگر ترامپ پیروز شود، بیدرنگ پیروزی او را با «یک بوتل شامپاین» جشن میگیرد.
در بستر اتفاقات پیهم در اروپا، بیرون شدن بریتانیا از اتحادیه اروپا (برگزیت) رخداد جدی دیگری بود که رهبران اروپا را به چالش کشید.ترامپ بارها از برگزیت حمایت کرد و در مصاحبهای گفت که اتحادیه اروپا «موتری در دست آلمانیها بود که بریتانیا هشیاری کرد و از آن بیرون پرید». در مصاحبه دیگری در پاسخ به این که چرا مردم بریتانیا به برگزیت رای دادند، گفت: «مردم نمیخواهند مردمان دیگری به کشورشان بیایند و آن را خراب کنند».
رویکرد ترامپ به ناتو
اما گذشته از مسئله مهاجرت، اروپاییها بیش از همه به خاطر رویکرد ترامپ به پیمان دفاعی آتلانتیک شمالی یا ناتو سراسیمه شدهاند. ترامپدر دولت اول خود، پیمان ناتو را ناکارآمد خواند و از همه کشورهای عضو خواست تا سهم خود را در بودجه افزایش بدهند.
مجله آلمانی شپیگل نوشته است که ترامپ حتادر نخستین دیدار رسمی خود با مرکل در کاخ سفید، به او گفته بود: «انگلا تو یک تریلیون دالر به من قرضداری». استیو بانون، استراتژیست ترامپ آن مبلغ را محاسبه کرده بود. مبنای محاسبه او این بود که آلمان ۲ درصد از تولیدناخالص ملی خود را به تقویت بخش نظامی اختصاص نداده بود؛ مسئلهای که کشورهای عضو ناتو در سال ۲۰۱۴ بر آن توافق کرده بودند. قابل یادآوری است که تا سال ۲۰۱۷ فقط ۴ عضو از ۳۲ عضو ناتو به آن عمل کرده بودند.
سرسختی ترامپ در قبال مسئله ناتو و اروپاییها تا جایی بود که در سال ۲۰۲۰ به اورزولا فون دیرلاین، رئیس وقت کمیسیون اروپا گفت: «اگر اروپا هدف حمله قرار بگیرد، ما (ایالات متحده) هرگز به کمک و پشتیبانی شما نخواهیم آمد». او همچنان اوایل سال جاری، در کارزار انتخاباتی خود با لحنی تند گفت که «اگر پول ندهید، از شما دفاع نمیکنیم».
این در حالی است که به گفته یوشکافیشر، وزیر خارجه سابق آلمان، ۲۷ کشور اتحادیه اروپا بدون تجهیزات نظامی و چتر حفاظتی اتومی ایالات متحده در خاک اروپا، قادر به مقابله با تهدیدهای احتمالی روسیه نیست. این سیاستمدار چپگرای آلمان به این باور است که در صورت پیروزی ترامپ، اتحادیه اروپا «هیچ گزینه دیگری غیر از تبدیل شدن به یک قدرت نظامی و سیاسی متکی به خود ندارد».
امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه نیز بارها گفته باید یک ارتش اروپایی تشکیل شود. مکرون در ماه می سال روان، نگرانیاش را از بازگشت ترامپ به طور دیگری بیان کرد. او گفت: «آیا حکومت امریکا همیشه همین خواهد بود؟ هیچ کس گفته نمیتواند؛ و ما نمیتوانیم امنیت جمعی و ثبات خود را به خواست رایدهندگان امریکایی وابسته کنیم».
ضرب شست ترامپ در دوره ریاست جمهوریاش سبب شد تا علاوه بر اروپاییهاامریکاییها نیز به فکر چاره بیفتند. هواداران ناتو در ایالات متحده اواخر سال میلادی گذشته، لایحهای را در منشور دفاع ملی گنجاندند که به موجب آن هیچ رییس جمهوری نمیتواند بدون رای کنگره از پیمان امنیتی ناتو برآید.
باید دید که رویکرد ترامپ در صورت پیروزی دوباره در انتخابات به ناتو چیست به ویژه این که حداقل دو رخداد میتواند نظر او را تغییر دهد؛ نخست جنگ اوکراین و نقش ناتو در حفاظت یا حمایت زلنسکی؛ و دوم تغییر دبیرکل ناتو. ینسستولتنبرگ، سیاستمدار سوسیال دموکرات نروژی ده سال، از ۲۰۱۴ تا ماه گذشته دبیرکل مهمترین نهاد دفاعی غرب بود. حالا از اول اکتوبر، جای او را مارک روته، نخست وزیر پیشین هالند گرفته است. اظهار نظرات روته درباره بحران اوکراین نشان میدهد که تفاوت دیدگاه قابل توجهی بین او و ترامپ وجود دارد.
روته پیشتر گفته است که کشورهای عضو ناتو باید اوکراین را در مقابله با روسیه کمک کنند. او همچنان گفته که راه اوکراین در پیوستن به ناتو «غیر قابل برگشت» است و روسیه هیچ حق وتویی در این مسئله ندارد.
طرح تجاری دو سوی اطلس (ترانس آتلانتیک)
طرح «شراکت تجارت و سرمایهگذاری ترانس آتلانتیک» (TTIP)، طرحی بلندپروازانه بود که میتوانست اقتصاد دو سوی اقیانوس اطلس را به طور چشمگیری ارتقا دهد. کارل د گوخت، کمیسار امور تجاری اروپا بین ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۴، میگوید که این طرح، بزرگترین ابتکار تجاری دوجانبه بود زیرا دو قطب بزرگ اقتصادی جهان را به هم وصل میکرد.
با روی کار آمدن ترامپ، ایالات متحده این طرح را متوقف کرد اما اندکی بعد طرح مشابهی را پیشکش کرد که مورد توافق اروپاییها قرار نگرفت. نهایتا هر دو جانب در اپریل ۲۰۱۹ توقف این طرح بزرگ اقتصادی را اعلام کردند.
به گفته کمیسیون اروپا، اگر آن طرح اجرا میشد، به اقتصاد اروپا سالانه ۱۲۰ میلیارد یورو و به اقتصاد امریکا ۹۰ میلیارد و به اقتصاد جهان ۱۰۰ میلیارد، افزوده میشد. به گفته، آنوبردفورد، استاد حقوق در «مدرسه حقوق کلمبیا»، طرح «تی. تی. آی. پی»، «یک سوم تجارت جهان را لیبرال میساخت» و میتوانست میلیونها شغل جدید ایجاد کند.
رویکرد ملیگرایانه ترامپ که باعث پیروزی او شد، باعث تکانههای شدید در تجارت جهانی، به خصوص در ساختار تجاری اروپا و ایالات متحده شد. ترامپ با ارجحیت دادن به تولیدات داخلی و شعار «نخست امریکا» در واقعاز طرح تجاری دو سوی اطلس کنار کشید و اصطلاحا دست اروپاییها، شرکای دیرپا و همیشگی را در حنا گذاشت!
دوره حکومت ترامپ به اروپاییها نشان داد که در امریکای ترامپی نمیتوانند روی هیچ طرح دیرپا و ماندگار اقتصادی حساب کنند مگر این که دست ریاست جمهوری ایالات متحده در لغو یا تغییر آن بسته باشد.
پیمان اقلیمی پاریس
یکی از اقدامات غیر قابل پیشبینی ترامپ، بیرون شدن ایالات متحده از پیمان اقلیمی پاریس بود. این پیمان که یک توافقنامه بین المللی بر سر تغییرات اقلیمی است، در سال ۲۰۱۶ توسط ۱۹۵ عضو سازمان ملل امضا شد. هدف از این پیمان مهم اقلیمی، اتخاذ تدابیر بلندمدت برای کنترول افزایش درجه سطح زمین و نگهداشتن آن پایینتر از ۱.۵ درجه سانتیگراد، و کاهش گازهای گلخانهای به طوری که در میانه قرن جاری به صفر برسد، است.
ایالات متحده تحت رهبری دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۹ درخواست رسمی برای خروج از پیمان اقلیمی پاریس را پیشکش کرد و رسما در سال ۲۰۲۰ از آن خارج شد. خروج امریکا از این پیمان، تاثیر بدی بر بقای این پیمان مهم زیست محیطی گذاشت به طوری که دیگر کشورها نیز کمکهای خود را در این بخش کاهش دادند.
در سال ۲۰۲۱، جو بایدن چند ساعت پس از ادای سوگند ریاست جمهوری دستور داد تاایالات متحده بار دیگر به این پیمان پاریس بپیوندد.
با این که اسرائيل سالانه بیش از ۳میلیارد دالر کمک مالی و تسلیحاتی از امریکا دریافت میکند، اما این نظر در میان تحلیلگران خاورمیانه وجود دارد که کاخ سفید برای تغییر رفتار حکومت و ارتش آن کشور در غزه، دست باز ندارد.
یا واشنگتن به دلایلی نتوانسته یا نخواسته از نفوذ خود و وابستگی مالی و نظامی اسرائیل، برای تغییر رفتار آن استفاده کند، کشوری که به گفته آنان، توسط دستراستترین احزابی حمایت میشود که برخی از رهبران آن از پاکسازی قومی و کوچ اجباری مردم غزه حمایت کردهاند.
یک نمونه عدم اعمال نفوذ، تلاش امریکا برای صلح میان اسرائیل و حزب الله بود که بهرغم نزدیک شدن دو طرف به توافق، بنیامن نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در لحظه آخر دستور کشتن حسن نصرالله، رهبر حزب الله، گروه شبه نظامی نزدیک به ایران را داد و اسرائیل را وارد یک جنگ دیگر در جنوب لبنان کرد. رسانههای امریکایی گزارش دادند که حکومت بایدن از این حرکت غافلگیر شد.
برخی تحلیلگران و کارشناسان استدلال کردهاند که ایالات متحده نفوذ لازم را برای ایجاد تغییر در رفتار حکومت اسرائیل ندارد و در واقع، به چالش کشیدن نحوه واکنش اسرائیل به حمله ویرانگر حماس در ۷اکتبر ۲۰۲۳ میتواند نتیجه معکوس داشته باشد. واشنگتن از گسترش دامنه جنگ در خاورمیانه، تلفات ملکی و وضعیت بشری در غزه نگران است اما اسرائیل به آن اعتنایی ندارد.
سخنگویان حکومت امریکا گفتهاند که اسرائیل کشوری مستقل است و واشنگتن تنها به توصیه و مشوره برای این کشور اکتفا میکند. اما، نقش ویرانگر تسلیحات امریکا در غزه و احتمال کشیده شدن پای امریکا به درگیری با ایران، این موضع سخنگویان را سوال برانگیز کردهاست.
سوال اینجاست که چرا واشنگتن بر اسرائیل فشار نمیآورد و چرا نتانیاهو درخواستها و نگرانیهای واشنگتن را میتواند نادیده بگیرد؟
علاقه بینظیر
جان میرشایمر، از نظریهپردازان برجسته روابط بینالملل، روابط اسرائیل و امریکا را ویژه و بیسابقه میداند. این رابطه در میانه جنگ سرد برای جلوگیری از نفوذ شوروی در خاورمیانه نفتخیز اهمیت پیدا کرد و بعد از جنگ سرد به علت جایگاه ویژه اسرائیل در میان جمهوریخواهان و مسیحیان محافظهکار انجیلی فوق العاده نیرومند شد.
جایگاه اسرائیل به عنوان «تنها دموکراسی با ارزشهای غربی» در قلب خاورمیانهای که در ذهن مردم امریکا با افراطگرایی، تروریسم و امریکاییستیزی گره خورده، کار را برای جو بایدن، رئیسجمهور امریکا برای اعمال فشار بر اسرائیل دشوار کردهاست.
بر علاوه، آرون دیوید میلر، کارمند سابق وزارت خارجه امریکا به مجله نیویورکر گفت که جو بایدن بیشتر از هر رئیسجمهور معاصر دیگر در امریکا علاقه عمیق عاطفی به دولت و ملت اسرائیل و امنیت آن در خاورمیانه دارد.
میلر در پاسخ به این سوال که امریکا به اسرائیل بیشتر از سرنوشت و رنج مردم فلسطین اهمیت قایل است، اذعان کرد که همدردی و همبستگی بایدن با اسرائیلیها بیشتر از فلسطینیها است.
او به سخنرانی بایدن در ۱۰ اکتوبر، سه روز پس از حمله مرگبار حماس به اسرائیل اشاره کرد و گفت که در جریان سخنرانی در چشمان بایدن اشک حلقه بسته بود.
به گفته اندرو میلر، دستیار سابق معاون وزارت خارجه امریکا، بایدن با انتقاد علنی از اسرائیل راحت نیست، چون فکر میکند این کار بیاثر است و هم به این دلیل که حمایت عمیق و شدید او از اسرائیل اجازه این انتقاد را نمیدهد.
این را نیز نباید فراموش کرد که سیاستمداران، نظامیان و مردم اسرائیل از جنگ علیه حماس و حزب الله حمایت میکنند. هفت اکتوبر همه چیز را در اسرائیل تغییر دادهاست. مردم و سیاستمداران اسرائیلی اهمیتی به وضعیت مرگبار غزه نمیدهند، آنچه آنها تقاضا دارند گرفتن انتقام سخت از حماس و حزبالله، احیای بازدارندگی و بازگشت حس امنیت به اسرائیل است که با حمله هفتم اکتوبر از بین رفته است.
بنابرین، به گفته دنیس راس، از مقامهای ارشد حکومت بوش پدر و بیل کلینتون، مقامهای امریکایی میدانند که اسرائیل برای رسیدن به این اهداف خود به بایدن گوش نمیدهد.
در عینحال، اسرائیل از حمایت چهرههای با نفوذ دموکرات و جمهوریخواه در نبرد با ایران، حماس و حزب الله آگاه است. این باعث شده حکومت بایدن در فشار آوردن بر حکومت تندرو نتانیاهو احساس محدودیت کند.
انتخابات حساس
نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل این نکته را به خوبی درک میکند که بایدن در موقعیت ضعیف سیاسی قرار دارد. همچنین، حزب دموکرات به دلیل انتخابات مایل نیست که رای دهندگان حامی اسرائیل، از جمله در ایالت حساس پنسلوانیا را از خود ناراض کند.
آرون دیوید میلر، مقام پیشین وزارت خارجه امریکا در امور خاورمیانه به وال استریت ژورنال گفت: «چند هفته قبل از یکی از مهمترین انتخابات تاریخ معاصر امریکا، نمیتوانید مذاکرهکنندهای امریکایی پیدا کنید که به اسرائیلیها فشار بیاورد، بهویژه وقتی پای جبههای که شامل ایران میشود، در میان است.»
دموکراتها در انتخابات، به علت افزایش تورم و هزینههای زندگی و ناتوانی سیاسی و قانونگذاری در حل معضل مهاجران امریکای جنوبی موقعیت مستحکمی ندارند. آنها مجبور شدند که بایدن را به علت افت شدید محبوبیتش، کنار بگذارند و کامالا هریس، معاون او را به میدان بیاورند.
این استراتژی جایگاه آنها را بهبود بخشیدهاست، زیرا تا حدی فاصله هریس از ترامپ در نظرسنجیها بیشتر شده است. با این حال، دموکراتها برای حفظ برتری خود به تمام آرای حامیان سنتی دموکراتها در میان یهودیان امریکا و حامیان مسیحی اسرائیل نیاز دارند.
نکته جالبی که اندور مارنز، خبرنگار امریکایی اشاره میکند، این است که رای دهندگان مسلمان برخلاف یهودیان، وفاداری حزبی ندارند و قبلا از جورج بوش و دونالد ترامپ، نامزدان جمهوریخواه حمایت کردهاند.
شماری از آنان در ایالت میشگان گفتهاند که به ترامپ رای خواهند داد. با این که ترامپ از حامیان سرسخت اسرائیل در جنگ غزه است، اما رای آنان، رای اعتراض به نادیده گرفتهشدن خواستههای شان در کمپ دموکراتها است.
یهودیان امریکایی و مسیحیان انجیلی دو گروه از فعالترین گروههای سیاسی در ایالات متحده به شمار میروند. این دو گروه از پایگاههای حزبی دموکراتها و جمهوریخواهان اند و هر دو به طور قابلتوجهی طرفدار اسرائیل هستند.
فشار آوردن بر اسرائیل در میان نمایندگان کانگرس نیز محبوب نیست و این کشور در آنجا از نفوذ زیاد برخوردار است. برخی از تحلیلگران مانند جان میرشایمر، استاد روابط بینالملل در دانشگاه شیکاگو این نفوذ را به قدرت لابی اسرائیل در امریکا نسبت میدهند. برخی دیگر با رد این ایده میگویند که حمایت از اسرائیل در میان رای دهندگان محبوب است، با منافع استراتژیک امریکا در خاورمیانه همخوانی دارد، و نمایندگان نیز حاضر نیستند با فشار بر اسرائیل، طرفدار ایران و حماس به تصویر کشیده شوند.
دموکراتها نگران اند که انتقاد از اسرائیل یا محدود کردن ارسال سلاح به این کشور باعث ریزش آرای شان شود. طبیعی است که جمهوریخواهان در واکنش بر فشار بایدن بر اسرائیل، طوفان سیاسی به راه اندازند و یک تصمیم در سیاست خارجی را به یک مساله داغ داخلی برای حزب دموکرات تبدیل کنند.
نفع مشترک به رغم اختلاف دیدگاه
سخنگویان حکومت بایدن تاکید میکنند که امریکا به رغم تعهد به دفاع از اسرائیل، مواضع خود را به این کشور دیکته نمیکند. به همین دلیل واشنگتن حاضر نیست که مسئولیتی در قبال جنگ غزه، به ویژه کشتار وحشتناک دهها هزار غیرنظامی، قبول کند.
آدام توز، تحلیلگر بریتانیایی در روزنامه گاردین نوشت که تصویر موجود از امریکا به عنوان کشوری که نقشی در بحران فلسطین و جنوب لبنان ندارد و تلاش دارد که جلو یک جنگ تمام عیار در خاورمیانه یا جنگ سوم جهانی با روسیه را بگیرد، تصویری یک ابرقدرت در حال زوال است.
او با اشاره به این بحرانها می گوید: «اگر این تحلیل نقش واشنگتن در این حوادث را دستکم گرفته باشد، چه؟ اگر مقامهای کلیدی در حکومت بایدن واقعاً این لحظه را یک فرصت تاریخی برای بازتعریف توازن قدرت در جهان و خاورمیانه ببینند، چه؟ اگر آنچه که ما شاهد آن هستیم، چرخش عمدی و جامع امریکا به سوی بازنگری در نظم جهانی از طریق یک استراتژی تنش باشد، چه؟»
این شک و تردید توز دیدگاه غالب در خاورمیانه است که همواره اسرائیل را ابزار امریکا برای کنترول این منطقه دیدهاست.
وبسایت خبری پولیتیکو گزارش داد مقامات ارشد کاخ سفید به طور خصوصی به اسرائیل اعلام کردند که ایالات متحده از تصمیم این کشور برای افزایش فشار نظامی بر حزبالله حمایت خواهد کرد. در حالیست که حکومت بایدن در هفتههای اخیر به طور علنی از حکومت اسرائیل خواسته بود تا حملات خود را در جنوب لبنان محدود کند.
بایدن در ماه مارچ به نتانیاهو هشدار داده بود که به جنوب لبنان هجوم نه برد و آن را خط سرخ خود توصیف کرده بود. با این حال، اسرائیل دامنه جنگ را تا بیروت، پایتخت لبنان نیز بردهاست.
آرون میلر باور دارد که بایدن، هم به دلایل احساسی و هم به دلایل سیاسی، اهداف جنگی اسرائیل را قابل قبول میداند. این اهداف تضمین میکند حماس، به عنوان یک سازمان نظامی، هرگز قادر نباشد یک حادثه دیگر مانند ۷ اکتوبر را رقم بزند، از این رو به حاکمیت حماس بر غزه باید پایان داده شود.
تضعیف حماس و حزبالله با سیاست اعلام شده کاخ سفید در مورد حفاظت از امنیت اسرائیل همخوانی دارد. ولی در عین حال، کاخ سفید میکوشد که دامنه جنگ محدود بماند. زیرا، اگر بحران براثر درگیری اسرائیل و ایران گسترش یابد، پای امریکا نیز به آن کشیده خواهد شد.
حکومت بایدن تلاش کردهاست که اسرائیل را از حمله به تاسیسات نفتی و اتمی ایران باز دارد. در آستانه انتخابات، بالا رفتن سرسامآور قیمت نفت یا ورود امریکا به یک جنگ دیگر، راه را برای ورود دونالد ترامپ، کابوس لیبرالها و چپهای امریکا به کاخ سفید باز میکند.
ولسوالی خیبر ایالت خیبرپختونخوای پاکستان روز جمعه، ۲۰ میزان، میزبان جرگه قومی پشتونها با میزبانی جنبش محافظت از پشتونها، است.
خیمه زدن برای جرگه در منطقه خیبر و ساحه تحت نفوذ قبیله کوکیخیل افریدی پیامی نمادین دارد.
ملک ولیخان کوکیخیل، خان محله کوکیخیل، در سال ۱۹۸۵ زمانی که ببرک کارمل، رئیسجمهور وقت افغانستان، جرگه قبایل دو طرف خط دیورند را در کابل فراخواند، با ۵۰۰ نفر در پل تخنیک کابل حاضر شد. کوکیخیل در آن زمان از دولت افغانستان سلاح دریافت میکرد و جنگ علیه ارتش و نهادهای امنیتی پاکستان در ولسوالی خیبر را رهبری میکرد.
پسر او، ملک نصیر کوکیخیل، اکنون از حامیان برجسته جرگه امروزی به رهبری جنبش محافظت از پشتونها است؛ اما اینبار، او از یک جنبش مسالمتآمیز حمایت میکند.
برگزارکنندگان جرگه از حدود ۳۰ هزار نماینده از احزاب سیاسی، قبایل، سازمانهای اجتماعی و سایر قشرها دعوت کردهاند تا در این گردهمایی شرکت کنند.
محور بحث جرگه چیست؟
ظاهراً در این جرگه امنیت، مصونیت، جغرافیا، فرهنگ و مشکلات سیاسی و اقتصادی مناطق پشتوننشین مطرح است، اما مشکل اصلی، سیاستهای حمایتی ارتش و نهادهای امنیتی پاکستان در رابطه با گروههای تروریستی و بنیادگراست که پشتونها و افغانها در پنج دهه گذشته در دو طرف دیورند از آن رنج میبرند.
رهبران جنبش حفاظت از پشتونها معمولاً از اصطلاح «جنگ دالر» استفاده میکنند. «یونیفورم، تروریسم را حمایت میکند» شعار اساسی جنبش تحفظ از پشتونها، بیانیه کامل این جنبش را ارائه میدهد. این بیانیه جایگاه تعیینکنندهای در بحثهای جرگه خواهد داشت.
بهرغم اینکه حکومت و نیروهای امنیتی پاکستان و اداره محلی ولسوالی خیبر فعالیت جنبش تحفظ از پشتونها را ممنوع اعلام کردند و محل جرگه و برگزارکنندگان آن را هدف حملات مکرر قرار دادند، اعضای جنبش مذکور رنگ و عزم صلحآمیز خود را حفظ کردند.
منظور پشتین یک روز قبل از برگزاری جرگه در مراسم جنازه چهار تن از اعضای کشتهشده جنبش خود، تأکید کرد که جرگه در فضای دموکراتیک برگزار میشود و او از تصمیمهای آن پشتیبانی میکند.
بر اساس دستور جلسه، این جرگه به جلسات عمومی و جلسات ویژه تقسیم میشود. سخنرانیهای کلیدی در جلسات عمومی انجام میشود و در جلسات ویژه، نمایندگان هر ولسوالی و منطقه در خیمههای ویژه خود در مورد مسائل بحث میکنند. پس از این بحثها، کمیته ویژه سازماندهی تشکیل میشود که وظیفه اجرا و پیگیری تصمیمات را بر عهده دارد.
در روز اول جرگه، در مورد خسارات و اثرات اجتماعی و اقتصادی جنگ بحث میشود. جنبش حفاظت از پشتونها یک «کاغذ سفید» در مورد خسارات جنگ در پشتونخوا تهیه کرده است که روز جمعه بین اعضای جرگه توزیع شده است. این سند نه تنها اطلاعات مهمی را ارائه میدهد، بلکه به هدایت بحثها و گفتگوها در جریان جرگه نیز کمک میکند.
بر اساس متنی که در «کاغذ سفید» آمده، عملیات نظامی پاکستان منجر به آواره شدن بیش از سه میلیون و هفتصد هزار پشتون و کشته شدن بیش از ۶۸ هزار غیرنظامی شده است که ۷۵ درصد آنها پشتون بودهاند. نرخ فقر در مناطق پشتوننشین به دلیل درگیریها ۲۷ درصد افزایش یافته است. علاوه بر این، سند مذکور نشان میدهد که به طور متوسط در هر منطقه از هر صد خانه، ۲۰ خانه و هزاران مغازه آسیبدیده و تخریب شده است.
این سند همچنین به آمار مرگ و میرها و معلولیتهای ناشی از ماینهای کاشته شده توسط ارتش میپردازد. یکی دیگر از مسائل مهم برجسته شده که بهعنوان نیروی محرکه اصلی جنبش حمایت از پشتونها عمل میکند، ناپدید شدن اجباری غیرنظامیان است.
بر اساس آمار این جنبش، چهار هزار و ۹۵۲ نفر در ۲۶ منطقه خیبر پشتونخوا ناپدید شدهاند و ارتش و سازمانهای امنیتی پاکستان مسئول ربوده شدن آنها پنداشته میشوند.
جنبش حفاظت از پشتونها که میزبان جرگه است، گزارش تصویری را برای شرکتکنندگان ارائه خواهد کرد که در آن تأثیرات اقتصادی، اجتماعی و روانی جنگ، ناپدید شدن اجباری و بیخانمان شدن غیرنظامیان ناشی از عملیات نظامی پاکستان را برجسته میکند.
اعضای خانوادههای آسیبپذیر از مناطق مختلف خیبر پشتونخوا، به ویژه از وزیرستان شمالی و جنوبی، سوات و سایر مناطق قبیلهای، برای به اشتراک گذاشتن داستانهای غمانگیز از دست دادن عزیزان خود به جرگه دعوت شدهاند.
در میان مهمانان دعوتشده، دو پدر سالخورده اهل سوات و لکی مروت هستند که بسیاری از اعضای خانواده را در حملات مستقیم ارتش پاکستان از دست دادهاند. زنانی که شوهران و پسرانشان به جبر ناپدید شدهاند و سرنوشتشان - مرده یا زنده - هنوز مشخص نیست، نیز فراخوانده شدهاند تا داستانهای خود را در جرگه به اشتراک بگذارند.
بر اساس برنامه جرگه، در طول شام، خلاصهای از موضوعات کلیدی به منظور آمادهسازی برای روز دوم به اشتراکگذاران ارائه خواهد شد.
در روز دوم، در نشستهای ویژه، نمایندگان هر منطقه گرد هم میآیند تا وضعیت غمانگیزی را که پشتونها در دو دهه گذشته با آن مواجه بودهاند، بررسی و تأمل کنند.
هر اردوگاه یا خیمه منطقهای نمایندگان خود را از طریق رأیگیری انتخاب میکند که سپس مسئول مدیریت بحثها در اردوگاه خود و ارائه گزارشهای خود در تالار عمومی جرگه هستند.
روز سوم جرگه بر تعیین یک کمیته ویژه که وظیفه سازماندهی و نظارت بر تطبیق تصمیمات و نتایج جرگه را دارد، متمرکز خواهد بود. این کمیته پس از پایان بحث و قطعنامههای خیمهها کار خود را آغاز خواهد کرد.
نمایندگان تقریباً ۸۰ خیمه - ۴۵ از ولسوالیها و مناطق و ۳۵ از احزاب سیاسی و سایر گروهها - در مورد موضوعات کلیدی بحث خواهند کرد و راهحلهای پیشنهادی خود را تقدیم خواهند کرد.
نماینده هر خیمه قطعنامه بحث شده در خیمه خود را در روز دوم جرگه به تالار عمومی جرگه ارائه میکند. بر اساس برنامه، از نمایندگان هر خیمه اعضایی برای تشکیل کمیته سازماندهی جرگه تعیین خواهند شد.
این کمیته جوهر تمام قطعنامهها را استخراج میکند و راهنمای کار و راهبرد آینده را بر اساس این بینشها بازنویسی میکند. در پایان جرگه، رهبران کمیته سازماندهی و اعضای تازه منتخب، نتایج و رویههای آتی جرگه را مورد بحث و بررسی قرار داده و تصمیمات نهایی و مراحل بعدی را در یک سوگندنامه اعلام خواهند کرد.
تطبیق فیصلههای جرگه
این جرگه اولین جرگه در نوع خود در پشتونخوا محسوب میشود که تنوع فکری، سیاسی و اجتماعی شرکتکنندگان در آن را به نمایش میگذارد.
اجندا، مدیریت و پایبندی برگزارکنندگان به روند تصمیمگیری این جرگه با جرگههای سنتی که پشتونها در قریهها و مناطقشان برگزار میکردند، تفاوت چشمگیری دارد.
ماهیت و ترکیب منحصر به فرد این جرگه نگرانیهایی را برای دولت و نهادهای امنیتی در پاکستان ایجاد میکند. در نتیجه، تلاشهای قابل توجهی برای جلوگیری از برگزاری آن انجام شده است.
اگرچه دولت اکنون اجازه داده است که جرگه برگزار شود، اما امیدوار است که دخالت مقامات دولتی و رهبران قومی و سیاسی تحت تأثیر دولت مانع از ظهور تصمیماتی شود که میتواند چالشهای جدیدی را برای اسلامآباد ایجاد کند.
یکی از موضوعات کلیدی که در این جرگه قابل بحث است، خروج نظامیان پاکستانی از مناطق قبایلی و استقلال پشتونخوا در تصمیمگیری و سیاست است. جنبش محافظت از پشتونها، رهبران قبایل و حتی مخالفان مسلح پاکستان (تحریک طالبان پاکستان) دیدگاه مشابهی در این مورد دارند.
تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) در روزهای گذشته از برگزاری این جرگه حمایت کرده است. تیتیپی گفته به احترام جرگه پشتونها در خیبر پنج روز آتشبس اعلام کرده است.
یک جنبه حیاتی برای تطبیق این گونه تصمیمها، ضمانت اجرایی مصوبات جرگه است که در حال حاضر نامشخص است. در جرگههای سنتی پشتونها، تصمیمها معمولاً از طریق چلویشتی (نیروی ۴۰ نفره) قبیلهای و لشکرهای قومی اجرا میشود.
اگر این جرگه قبایل را وادار کند که به تصمیمات خود پایبند باشند، اسلامآباد ممکن است در برخورد با پیامدهای آن با چالشهای دشواری روبرو شود.
حدود ۱۲ روز از آخرین باری که اسماعیل قاآنی دیده شده، میگذرد. برخی رسانهها نوشتند او به اتهام جاسوسی در بازداشت است.
فرمانده سپاه قدس در نماز جمعه ۱۳ میزان خامنهای و مراسم دریافت نشان امیرعلی حاجیزاده حضور نداشت.
مقامات رسمی میگویند اتفاقی نیافتاده اما شواهد چیز دیگری میگویند.
العربیه، اسکاینیوز عربی و میدلایستآی (نزدیک به قطر) هر سه در گزارشهای جداگانهای که روز پنجشنبه ۱۹ میزان منتشر کردند، به نقل از منابع آگاه نوشتند قاآنی «به ظن جاسوسی در بازداشت و تحت بازجویی» قرار دارد.
اسکاینیوز عربی به نقل از منابع ایرانی گزارش داد که قاآنی به ظن هک شدن وسایل ارتباطیاش تحت بازجویی قرار گرفته است.
بر اساس این گزارش، او در حین بازجویی دچار حمله قلبی شده و در جریان تحقیقات به شفاخانه منتقلش کردهاند.
منابع مطلع به اسکاینیوز عربی گفتند که رییس دفتر قاآنی نیز مظنون به ارتباط با اسرائیل است.
وبسایت میدلایستآی روز پنجشنبه به نقل از «منابع متعدد» خود نوشت که فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران زنده و سالم اما «تحت نظر و بازجویی» است چرا که جمهوری اسلامی در حال بررسی نقصهای امنیتی بزرگ داخلی خود است.
به گفته میدلایستآی، سپاه پاسداران از زمان مرگ حسن نصرالله، دبیرکل کشته شده حزبالله لبنان، تحقیقات خود را درباره چگونگی نفوذ اسرائیل به رهبری حزبالله و شناسایی محل و زمان حضور نصرالله آغاز کرده است.
این رسانه به نقل از ۱۰ منبع در تهران، بیروت و بغداد، از جمله شخصیتهای ارشد شیعه و منابع نزدیک به حزبالله و سپاه پاسداران، نوشت که در جریان این تحقیقات، «حتی قاآنی و تیمش در قرنطینه و بازجویی» هستند.
در روزهای گذشته ابراهیم جباری، مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران با تکذیب خبرها درباره مرگ قاآنی گفت: «سردار قاآنی فرمانده سپاه قدس انقلاب اسلامی در سلامت کامل هستند و انشاءالله در روزهای آینده از حضرت آقا نشان فتح دریافت میکنند.»
با وجود این تکذیبهای مکرر از سوی مقامات رسمی، غیبت ناگهانی قاآنی در چند مراسم مهم، به ابهامات درباره او دامن زده است.
آخرین بار که تصویری از فرمانده سپاه قدس دیده شد، هشتم میزان ۱۴۰۳ بود که قاآنی برای ادای احترام در ماجرای کشته شدن نصرالله، به دفتر گروه حزبالله در تهران رفت.
روز ۱۵ میزان، ایرج مسجدی، معاون هماهنگکننده نیروی قدس سپاه، در همایش «تجلیل از موکبداران و خادمان اربعین حسینی» درباره سلامتی قاآنی گفت: «بسیاری از ما میپرسند که سردار قاآنی چه شد؟ ایشان در صحت و سلامت است و مشغول فعالیت هستند.»
او در ادامه با اشاره به این که «برخی میگویند بیانیه بدهید»، گفت: «چرا بیانیه؟ نیازی نیست چنین اقدامی انجام شود.»
غیبت اول- در نماز جمعه ۱۳ میزان به امامت رهبر جمهوری اسلامی، تقریبا تمامی مقامات حکومت حضور داشتند اما جای خالی قاآنی مورد توجه رسانهها قرار گرفت.
رسول سنائیراد، معاون سیاسی دفتر رهبر جمهوری اسلامی خیلی زود به این توجهها واکنش نشان داد و گفت غیبت او نشانه «عقلانیت انقلابی» و «آمادگی نیروهای مسلح» بوده است.
روزبه علمداری، سردبیر وبسایت اصلاحطلب جماران، وابسته به خانواده روحالله خمینی هم در شبکه ایکس نوشت که غیبت فرماندهان نظامی در نماز جمعه به معنی آمادهباش ۱۰۰ درصدی برای «پاسخ کوبنده و سریع به کوچکترین حرکت صهیونیستها» بوده است.
با وجود این، گزارشها و تصاویر نشان میدهند حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، علی فدوی، جانشین سلامی، عبدالرحیم موسوی، فرمانده کل ارتش، احمدرضا رادان، فرمانده فراجا و برخی دیگر از مقامهای لشکری در این نماز حضور داشتند.
یک روز پس از غیبت قاآنی در نماز جمعه خامنهای، کانال ۱۲ تلویزیون اسرائیل اعلام کرد احتمال دارد قاآنی در حمله اسرائیل به بیروت آسیب دیده باشد.
هدف اصلی این حمله هاشم صفیالدین، رییس شورای اجرایی حزبالله و حسین الهزیمه، رییس اطلاعات این سازمان بود که از این دو مفر نیز اکنون خبر و اطلاعی در دست نیست.
در همین حال یک منبع امنیتی لبنان به خبرگزاری رویترز گفت پس از حمله هوایی سنگین اسرائیل به بیروت، ارتباط با صفیالدین از روز جمعه ۱۳ میزان قطع شده است.
روز یکشنبه ۱۵ میزان، عباس گلرو، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی، در واکنش به گزارشها از حضور قاآنی در محل حمله اسرائیل در بیروت، آن را شایعه خواند و گفت: «این گزارشها مربوط به جنگ فضای مجازی است.»
او با بیان این که قاآنی در سلامت کامل است، افزود: «امیدواریم سپاه پاسداران در این زمینه بیانیه بدهد.»
غیبت دوم- روز یکشنبه ۱۵ میزان، مراسمی برای اعطای «نشان فتح» از سوی خامنهای به امیرعلی حاجیزاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران ترتیب داده شد.
تصاویر این مراسم نشان دادند بر خلاف معمول، با وجود حضور چهرههایی مثل فرماندهان سپاه پاسداران و ارتش در چنین مراسمی، باز هم خبری از قاآنی نبود.
همزمان یک منبع آگاه به ایراناینترنشنال گفت اعضای خانواده قاآنی نیز از سرنوشت و وضعیت او بیخبر و درباره آن نگران هستند.
خبرگزاری رویترز هم به نقل از دو منبع آگاه در جمهوری اسلامی گزارش داد قاآنی، پس از کشته شدن نصرالله به لبنان سفر کرد و از زمان حملات اخیر اسرائیل به جنوب بیروت خبری از او نیست.
بر پایه این گزارش، قاآنی هنگام حمله اسرائیل در جنوب بیروت حضور داشته اما در حال ملاقات با صفیالدین نبوده است.
محمود قماطی، عضو شورای سیاسی حزبالله لبنان، در پاسخ به پرسشی درباره وضعیت قاآنی گفت: «هیچ اطلاعی ندارم.»
او افزود: «ما نیز در جستوجوی حقیقت درباره این موضوع هستیم.»
وبسایت تابناک، منتسب به محسن رضایی، فرمانده کل سابق سپاه پاسداران، در مطلبی با انتقاد از نحوه اطلاعرسانی درباره سلامت قاآنی نوشت اگر او سالم است، فیلمی از او منتشر شود.
در خبری دیگر که طی حدود ۱۲ روز غیبت قاآنی از او وجود دارد، مجری مراسمی با عنوان «اجلاس بینالمللی همبستگی با کودکان و نوجوانان فلسطینی»، یک پیام منتسب به او را از روی یادداشتی میخواند.
در این اعلام از روی یادداشت گفته میشود که قاآنی به تکتک افراد حاضر سلام میرساند و متاسف است از این که به دلیل ضرورت شرکت در جلسهای مهم، نتوانسته در این اجلاس شرکت کند.
قاآنی کیست؟
اسماعیل قاآنی اکبرنژاد، سالها معاون قاسم سلیمانی در نیروی قدس سپاه پاسداران بود. فرماندهی که در مشهد به دنیا آمد و اواخر سال ۱۳۵۸، زمانی که ۲۰ سال داشت، به عضویت این نیروی نظامی درآمد.
او مدت کوتاهی پس از حضور در سپاه پاسداران، در اوایل سال ۱۳۵۹، به تهران آمد و در پادگان سعدآباد که نام کنونیاش «پادگان امام علی» است، آموزش نظامی دید.
محمدمهدی خادمالشریعه، موسس «تیپ ۲۱ امام رضا» و ولیالله چراغچی، جانشین فرمانده همین تیپ، در این آموزشهای نظامی همدوره قاآنی بودند.
او پس از پایان آموزشها، به مشهد بازگشت و در یکی از مراکز آموزش سپاه پاسداران بهعنوان «نیروی کادری» مشغول به کار شد.
قاآنی اواسط سال ۱۳۵۹، در پی بروز برخی ناآرامیها و درگیریها در استان کردستان، به این منطقه اعزام شد.
او در سال ۱۳۶۱ با سلیمانی آشنا شد و همین آشنایی به آغاز همکاری مشترک با او در نیروی قدس سپاه پاسداران منجر شد.
قاآنی پیش از این که معاون سلیمانی در نیروی قدس شود، مدتی معاون اطلاعات ستاد مشترک سپاه پاسداران بود.
سابقه اطلاعرسانی در وقایع مشابه
مقامات جمهوری اسلامی هر چند مرگ قاآنی را تکذیب میکنند اما هیچکدام از آنها تاکنون حضور او را در بیروت تکذیب نکردهاند.
تجربههای قبلی در وقایع مشابه مثل هدف قرار گرفتن حسن نصرالله، سقوط هلیکوپتر ابراهیم رئیسی، حسین امیرعبداللهیان و همراهانشان یا اطلاعرسانی درباره هدف قرار دادن هواپیمای اوکراینی نشان میدهند جمهوری اسلامی سابقه طولانی در تکذیب و به انحراف کشاندن موضوع در این دست اطلاعرسانیها دارد.
حکومت و رسانههایش بنا بر «مصلحت» یا برای خرید زمان، ممکن است واقعیت را برای مدتی تکذیب کنند یا وارونه جلوه دهند.
پشتونها یکی از بزرگترین گروههای قومی در پاکستان هستند و بر اساس برآوردها، جمعیت پشتونهای پاکستان بین ۳۵ تا ۴۰ میلیون نفر است. آنها عمدتاً در مناطق غربی و شمال غربی کشور، نزدیک به مرز افغانستان، زندگی میکنند.
مناطق اصلی سکونت پشتونها در پاکستان شامل خیبر پختونخوا و مناطق قبایلی میباشد. ایالت خیبر پختونخوا یکی از مهمترین مناطق پشتوننشین پاکستان است. شهرهای اصلی این منطقه شامل پیشاور، مردان، کوهات، صوابی، سوات، دیر، بونیر و چترال هستند.
خیبر پختونخوا یکی از مراکز اصلی فرهنگی و اجتماعی پشتونها در پاکستان محسوب میشود و مناطق قبایلی که قبلاً بهعنوان «مناطق قبایلی تحت مدیریت فدرال» شناخته میشدند، اکنون با ایالت خیبر پختونخوا ادغام شدهاند. این مناطق شامل شمال و جنوب وزیرستان، خیبر، اورکزی، کرم، مهمند و باجور است.
عوامل شکلگیری جنبش تحفظ پشتونها
پشتونهای پاکستان با مشکلاتی چون تبعیض اقتصادی و عدم توسعه در مناطق قبایلی و خیبر پختونخوا مواجهاند. این مناطق از زیرساختها و خدمات اساسی محروم هستند.
عملیاتهای نظامی دولت برای مقابله با شورشیان به آوارگی و تخریب مناطق پشتوننشین منجر شده و آنها را بهعنوان قربانی جمعی مورد هدف قرار میدهد. حمایت ضمنی دولت از گروههای طالبان در این مناطق، منجر به رادیکالیزه شدن جوانان پشتون و جنگهای نیابتی شده است. جنگ در این منطقه، نقض حقوق بشر و سرکوب سیاسی توسط ارتش و سرویسهای امنیتی، بازداشتهای غیرقانونی و ناپدید شدن افراد را بهدنبال داشته است.
افزون بر این، مسئله مرز دیورند و تقسیم پشتونها بین افغانستان و پاکستان نیز تنشهایی با دولت ایجاد کرده است. همچنین، قوانین استعماری تا سال ۲۰۱۸ حقوق پشتونها را محدود میکرد که همه این عوامل باعث شکلگیری جنبشهای مدنی در بین پشتونهای پاکستان شد که مهمترین آن جنبش تحفظ پشتونها است.
مقاومت پشتونها در مقابل تبعیض
جنبش تحفظ پشتونها یک جنبش مردمی و صلحآمیز است که در اوایل دهه ۲۰۱۰، به ویژه در سال ۲۰۱۸، در پاکستان شکل گرفت و بهطور رسمی فعالیتهای خود را بهعنوان صدای مقاومت پشتونها در برابر تبعیض و بیعدالتیهای دولتی و نظامی آغاز کرد.
این جنبش ابتدا بهعنوان «جنبش تحفظ محسود» با هدف حمایت از قبیله محسود، که یکی از قبایل مهم پشتون در مناطق قبیلهای پاکستان است، شروع به کار کرد.
با گذشت زمان و با افزایش دامنه فعالیتها و مطالبات، این جنبش به «جنبش تحفظ پشتونها» تغییر نام داد و به نمایندگی از تمام قوم پشتونها در پاکستان به فعالیت خود ادامه داد.
پیشینه و شکلگیری جنبش
جنبش تحفظ پشتونها در سال ۲۰۱۳ توسط گروهی از دانشجویان آواره داخلی که از جنگ و درگیریهای نظامی در مناطق قبیلهای پاکستان فرار کرده بودند، تأسیس شد. آنها در مناطق وزیرستان جنوبی و شمالی، جایی که مردم پشتون تحت تأثیر شدید عملیاتهای نظامی علیه طالبان و گروههای مسلح قرار گرفته بودند، به سر میبردند.
رهبری این جنبش بر عهده منظور پشتین، فعال حقوق بشر، قرار گرفت که خواستار برقراری عدالت و حقوق برابر برای پشتونها در مناطق قبیلهای بود.
جنبش تحفظ پشتونها در ابتدا بر موضوعات خاصی تمرکز داشت که شامل:
۱. ماینزدایی از مناطق قبیلهای: مناطق محسود و دیگر مناطق پشتوننشین به شدت تحت تأثیر مینهای زمینی باقیمانده از عملیاتهای نظامی قرار داشتند که زندگی روزمره مردم را به خطر انداخته بود.
۲. تحقیقات و محاکمات عادلانه در مورد ناپدیدشدگان: در جریان عملیاتهای نظامی و مبارزه با گروههای مسلح، بسیاری از مردان پشتون به دلایل مشکوک ناپدید شدند. جنبش تحفظ پشتونها خواستار تحقیقات مستقل و محاکمات عادلانه برای روشن شدن سرنوشت این افراد بود.
۳. پایان دادن به رفتارهای تحقیرآمیز در ایستگاههای بازرسی امنیتی: ایستگاههای بازرسی که توسط ارتش و نیروهای امنیتی در مناطق پشتوننشین برقرار شده بودند، اغلب باعث تحقیر و آزار و اذیت مردم محلی میشدند. این ایستگاهها نه تنها عبور و مرور را محدود میکردند، بلکه بهعنوان نمادی از کنترول و سرکوب دولتی بر مردم پشتون به شمار میآمدند.
۴. جبران خسارتهای مالی و جانی: بسیاری از خانهها، مزارع و اموال مردم پشتون در نتیجه عملیاتهای نظامی تخریب شده بودند. جنبش خواستار جبران عادلانه این خسارتها از سوی دولت پاکستان بود.
قتل نقیبالله محسود و تحول جنبش
کشته شدن اشتباهی نقیبالله محسود، یک جوان پشتون به ظن ارتباط با طالبان توسط پولیسی به نام انور در کراچی، به نقطه عطفی در مقاومت پشتونها علیه ظلم حکومتی تبدیل شد. این حادثه توجه ملی و بینالمللی را به خود جلب کرد و باعث شد جنبش تحفظ پشتونها از این فرصت برای مطرح کردن مطالبات خود استفاده کند. قتل نقیبالله تبدیل به نماد مبارزه برای عدالت و حقوق پشتونها شد و تظاهرات گستردهای در واکنش به این حادثه شکل گرفت.
به دنبال این رویداد، جنبش تحفظ پشتونها یک راهپیمایی طولانی از دیره اسماعیلخان به اسلامآباد ترتیب داد که صدها مایل مسافت را پوشش داد. در این راهپیمایی که از چندین شهر در ولایات خیبر پختونخوا و پنجاب عبور کرد، هزاران نفر از مردم پشتون و حامیان جنبش به آن پیوستند.
پس از رسیدن راهپیمایان به اسلامآباد، پایتخت پاکستان، آنها «جرگه تمام جامعه پشتون» را به شکل یک تحصن سازماندهی کردند که از ۱ فبروری ۲۰۱۸ آغاز شد. در روز ششم تحصن، هیأتی از بزرگان قبیله که شامل رهبر جنبش تحفظ پشتون، منظور پشتین، نیز بود، با نخستوزیر پاکستان و رهبران نظامی دیدار کردند تا نگرانیهای جرگه را مطرح کنند.
این هیأت به محل تحصن بازگشت و توافقنامهای کتبی از سوی نخستوزیر به معترضان ارائه داد که در آن بیان شده بود پولیس ارشد، رائو انور، به دلیل نقش احتمالیاش در قتل نقیبالله محسود از خدمت دولتی معلق شده و همه منابع برای آوردن او به عدالت از طریق یک محاکمه عادلانه در دادگاه بهکار گرفته خواهد شد. این توافقنامه همچنین به دیگر مسائل مورد نگرانی جنبش تحفظ پشتونها پرداخت، از جمله پاکسازی ماینهای زمینی، جبران خسارت مالی قربانیان ماینها و تأسیس یک کالج متوسطه به نام نقیبالله محسود.
این راهپیمایی نماد همبستگی و اتحاد پشتونها از مناطق مختلف پاکستان بود. در همین زمان بود که جنبش تصمیم گرفت دامنه خود را گسترش دهد و از «جنبش تحفظ محسود» به «جنبش تحفظ پشتونها» تغییر نام دهد تا نشان دهد که مطالبات آنها فقط ويژه قبیله محسود نیست و کل جامعه پشتون تحت تأثیر سرکوب و سیاستهای دولت قرار گرفته است.
شیوه مبارزه و مقاومت غیرخشونتآمیز
انتخاب روشهای عاری از خشونت توسط جنبش تحفظ پشتون، یک ضرورت عملی بود. فعالان جوان دریافتند که اقدامات تنبیهی جمعی که دولت به موجب «مقررات جرایم مرزی» مجاز میداند، استفاده از مقاومت مسلحانه را بیاثر، بیفایده و حتی خود تخریبی میسازد. رهبران و فعالان جنبش تحفظ از پیامدهای استفاده از خشونت برای مطالبه حقوق از جنبش بلوچها درس گرفتند.
از سال ۱۹۴۷، گروههای مقاومت قومی بلوچ در پاکستان، مانند ارتش آزادیبخش بلوچ، در حال جنگیدن با یک شورش خشونتآمیز در ایالت بلوچستان برای کسب خودمختاری بیشتر و کنترول بر منابع منطقه خود بودهاند.
دولت پاکستان عملیاتهای نظامی مختلفی علیه ملیگرایان بلوچ انجام داده است. این وضعیت باعث شکلگیری تصوری عمومی در پاکستان و بینالمللی شده که بلوچها بهعنوان شرکتکنندگان برابر در یک درگیری خشونتآمیز شناخته میشوند، نه بهعنوان قربانیان ظلم و بیعدالتی، که این به ضرر مبارزات مشروع آنها برای حقوقشان بوده است.
جنبش تحفظ پشتون این درس را فراموش نکرده بود. یکی از رهبران جنبش تحفظ پشتونها در شهر پیشاور گفت: «اگر ما به خشونت روی بیاوریم، جنبش سیاسی ما ضعیف و متلاشی خواهد شد، همانطور که برای بلوچها اتفاق افتاده است. ما باید از همه ابزارهای مسالمتآمیز برای تقویت مطالباتمان استفاده کنیم.»
جنبش توانست تعداد زیادی از مردم را به میدان آورد و با برگزاری تظاهرات، کنفرانسها و کمپینهای اجتماعی، خواستههای خود را مطرح کند. ایدهآل جنبش تحفظ پشتونها برای یک پاکستان عادلانه، با حقوق برابر برای تمام اقوام، دستاورد قابل توجهی برای همه اقوام پاکستان به حساب میآید. این جنبش بر پایه مفاهیم مدنی و اجتماعی بنا نهاده شده و در راستای تبادل تجربیات اجتماعی و فرهنگی و آشنایی بیشتر مردم با تاریخ و فرهنگ پشتونها و دیگر اقوام، فعالیت میکند.
اقدامات سرکوبگرانه دولت
دولت پاکستان در برابر این جنبش به تدریج اقدامات سرکوبگرانهای انجام داد. فعالان جنبش تحفظ پشتونها تحت فشار قرار گرفتند و به زندان افتادند. عکاسان و خبرنگاران مستقل که در پوشش خبری این جنبش حضور داشتند، با تهدیدها و خشونتهای فیزیکی مواجه شدند. بسیاری از نهادهای دولتی و امنیتی تلاش کردند که در انظار عمومی اعتبار جنبش را تضعیف کنند و اتهامات جدی را علیه رهبران آن مطرح کردند. رسانهها تحت فشار قرار گرفتند تا پوشش خبری منفی از جنبش داشته باشند و فعالیتهای آن را به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی قلمداد کنند.
در عین حال، دولت با تکیه بر تحریک احساسات نژادی و قومی در دیگر مناطق کشور، سعی در تخریب اعتبار جنبش تحفظ پشتونها و جداسازی آن از سایر اقوام و گروههای اجتماعی داشت.
در نهایت، جنبش تحفظ پشتونها با چالشهای جدی روبرو شد، اما همچنان بهعنوان یک نماد مقاومت برای حقوق بشری و اجتماعی پشتونها باقی مانده و فعالیتهای خود را ادامه میدهد. این جنبش نشاندهنده تلاشهای ادامهدار مردم پشتون برای عدالت، آزادی و حقوق برابر است و نماد آگاهی اجتماعی و سیاسی در این مناطق تحت ستم به شمار میرود.
با توجه به تاریخ و سرنوشت سیاسی پشتونها، آینده این جنبش بستگی به ادامه همبستگی و پایداری پشتونها در برابر چالشها و سرکوبهای دولتی دارد.