پشتونها یکی از بزرگترین گروههای قومی در پاکستان هستند و بر اساس برآوردها، جمعیت پشتونهای پاکستان بین ۳۵ تا ۴۰ میلیون نفر است. آنها عمدتاً در مناطق غربی و شمال غربی کشور، نزدیک به مرز افغانستان، زندگی میکنند.
مناطق اصلی سکونت پشتونها در پاکستان شامل خیبر پختونخوا و مناطق قبایلی میباشد. ایالت خیبر پختونخوا یکی از مهمترین مناطق پشتوننشین پاکستان است. شهرهای اصلی این منطقه شامل پیشاور، مردان، کوهات، صوابی، سوات، دیر، بونیر و چترال هستند.
خیبر پختونخوا یکی از مراکز اصلی فرهنگی و اجتماعی پشتونها در پاکستان محسوب میشود و مناطق قبایلی که قبلاً بهعنوان «مناطق قبایلی تحت مدیریت فدرال» شناخته میشدند، اکنون با ایالت خیبر پختونخوا ادغام شدهاند. این مناطق شامل شمال و جنوب وزیرستان، خیبر، اورکزی، کرم، مهمند و باجور است.
عوامل شکلگیری جنبش تحفظ پشتونها
پشتونهای پاکستان با مشکلاتی چون تبعیض اقتصادی و عدم توسعه در مناطق قبایلی و خیبر پختونخوا مواجهاند. این مناطق از زیرساختها و خدمات اساسی محروم هستند.
عملیاتهای نظامی دولت برای مقابله با شورشیان به آوارگی و تخریب مناطق پشتوننشین منجر شده و آنها را بهعنوان قربانی جمعی مورد هدف قرار میدهد. حمایت ضمنی دولت از گروههای طالبان در این مناطق، منجر به رادیکالیزه شدن جوانان پشتون و جنگهای نیابتی شده است. جنگ در این منطقه، نقض حقوق بشر و سرکوب سیاسی توسط ارتش و سرویسهای امنیتی، بازداشتهای غیرقانونی و ناپدید شدن افراد را بهدنبال داشته است.
افزون بر این، مسئله مرز دیورند و تقسیم پشتونها بین افغانستان و پاکستان نیز تنشهایی با دولت ایجاد کرده است. همچنین، قوانین استعماری تا سال ۲۰۱۸ حقوق پشتونها را محدود میکرد که همه این عوامل باعث شکلگیری جنبشهای مدنی در بین پشتونهای پاکستان شد که مهمترین آن جنبش تحفظ پشتونها است.
مقاومت پشتونها در مقابل تبعیض
جنبش تحفظ پشتونها یک جنبش مردمی و صلحآمیز است که در اوایل دهه ۲۰۱۰، به ویژه در سال ۲۰۱۸، در پاکستان شکل گرفت و بهطور رسمی فعالیتهای خود را بهعنوان صدای مقاومت پشتونها در برابر تبعیض و بیعدالتیهای دولتی و نظامی آغاز کرد.
این جنبش ابتدا بهعنوان «جنبش تحفظ محسود» با هدف حمایت از قبیله محسود، که یکی از قبایل مهم پشتون در مناطق قبیلهای پاکستان است، شروع به کار کرد.
با گذشت زمان و با افزایش دامنه فعالیتها و مطالبات، این جنبش به «جنبش تحفظ پشتونها» تغییر نام داد و به نمایندگی از تمام قوم پشتونها در پاکستان به فعالیت خود ادامه داد.
پیشینه و شکلگیری جنبش
جنبش تحفظ پشتونها در سال ۲۰۱۳ توسط گروهی از دانشجویان آواره داخلی که از جنگ و درگیریهای نظامی در مناطق قبیلهای پاکستان فرار کرده بودند، تأسیس شد. آنها در مناطق وزیرستان جنوبی و شمالی، جایی که مردم پشتون تحت تأثیر شدید عملیاتهای نظامی علیه طالبان و گروههای مسلح قرار گرفته بودند، به سر میبردند.
رهبری این جنبش بر عهده منظور پشتین، فعال حقوق بشر، قرار گرفت که خواستار برقراری عدالت و حقوق برابر برای پشتونها در مناطق قبیلهای بود.
جنبش تحفظ پشتونها در ابتدا بر موضوعات خاصی تمرکز داشت که شامل:
۱. ماینزدایی از مناطق قبیلهای: مناطق محسود و دیگر مناطق پشتوننشین به شدت تحت تأثیر مینهای زمینی باقیمانده از عملیاتهای نظامی قرار داشتند که زندگی روزمره مردم را به خطر انداخته بود.
۲. تحقیقات و محاکمات عادلانه در مورد ناپدیدشدگان: در جریان عملیاتهای نظامی و مبارزه با گروههای مسلح، بسیاری از مردان پشتون به دلایل مشکوک ناپدید شدند. جنبش تحفظ پشتونها خواستار تحقیقات مستقل و محاکمات عادلانه برای روشن شدن سرنوشت این افراد بود.
۳. پایان دادن به رفتارهای تحقیرآمیز در ایستگاههای بازرسی امنیتی: ایستگاههای بازرسی که توسط ارتش و نیروهای امنیتی در مناطق پشتوننشین برقرار شده بودند، اغلب باعث تحقیر و آزار و اذیت مردم محلی میشدند. این ایستگاهها نه تنها عبور و مرور را محدود میکردند، بلکه بهعنوان نمادی از کنترول و سرکوب دولتی بر مردم پشتون به شمار میآمدند.
۴. جبران خسارتهای مالی و جانی: بسیاری از خانهها، مزارع و اموال مردم پشتون در نتیجه عملیاتهای نظامی تخریب شده بودند. جنبش خواستار جبران عادلانه این خسارتها از سوی دولت پاکستان بود.
قتل نقیبالله محسود و تحول جنبش
کشته شدن اشتباهی نقیبالله محسود، یک جوان پشتون به ظن ارتباط با طالبان توسط پولیسی به نام انور در کراچی، به نقطه عطفی در مقاومت پشتونها علیه ظلم حکومتی تبدیل شد. این حادثه توجه ملی و بینالمللی را به خود جلب کرد و باعث شد جنبش تحفظ پشتونها از این فرصت برای مطرح کردن مطالبات خود استفاده کند. قتل نقیبالله تبدیل به نماد مبارزه برای عدالت و حقوق پشتونها شد و تظاهرات گستردهای در واکنش به این حادثه شکل گرفت.
به دنبال این رویداد، جنبش تحفظ پشتونها یک راهپیمایی طولانی از دیره اسماعیلخان به اسلامآباد ترتیب داد که صدها مایل مسافت را پوشش داد. در این راهپیمایی که از چندین شهر در ولایات خیبر پختونخوا و پنجاب عبور کرد، هزاران نفر از مردم پشتون و حامیان جنبش به آن پیوستند.
پس از رسیدن راهپیمایان به اسلامآباد، پایتخت پاکستان، آنها «جرگه تمام جامعه پشتون» را به شکل یک تحصن سازماندهی کردند که از ۱ فبروری ۲۰۱۸ آغاز شد. در روز ششم تحصن، هیأتی از بزرگان قبیله که شامل رهبر جنبش تحفظ پشتون، منظور پشتین، نیز بود، با نخستوزیر پاکستان و رهبران نظامی دیدار کردند تا نگرانیهای جرگه را مطرح کنند.
این هیأت به محل تحصن بازگشت و توافقنامهای کتبی از سوی نخستوزیر به معترضان ارائه داد که در آن بیان شده بود پولیس ارشد، رائو انور، به دلیل نقش احتمالیاش در قتل نقیبالله محسود از خدمت دولتی معلق شده و همه منابع برای آوردن او به عدالت از طریق یک محاکمه عادلانه در دادگاه بهکار گرفته خواهد شد. این توافقنامه همچنین به دیگر مسائل مورد نگرانی جنبش تحفظ پشتونها پرداخت، از جمله پاکسازی ماینهای زمینی، جبران خسارت مالی قربانیان ماینها و تأسیس یک کالج متوسطه به نام نقیبالله محسود.
این راهپیمایی نماد همبستگی و اتحاد پشتونها از مناطق مختلف پاکستان بود. در همین زمان بود که جنبش تصمیم گرفت دامنه خود را گسترش دهد و از «جنبش تحفظ محسود» به «جنبش تحفظ پشتونها» تغییر نام دهد تا نشان دهد که مطالبات آنها فقط ويژه قبیله محسود نیست و کل جامعه پشتون تحت تأثیر سرکوب و سیاستهای دولت قرار گرفته است.
شیوه مبارزه و مقاومت غیرخشونتآمیز
انتخاب روشهای عاری از خشونت توسط جنبش تحفظ پشتون، یک ضرورت عملی بود. فعالان جوان دریافتند که اقدامات تنبیهی جمعی که دولت به موجب «مقررات جرایم مرزی» مجاز میداند، استفاده از مقاومت مسلحانه را بیاثر، بیفایده و حتی خود تخریبی میسازد. رهبران و فعالان جنبش تحفظ از پیامدهای استفاده از خشونت برای مطالبه حقوق از جنبش بلوچها درس گرفتند.
از سال ۱۹۴۷، گروههای مقاومت قومی بلوچ در پاکستان، مانند ارتش آزادیبخش بلوچ، در حال جنگیدن با یک شورش خشونتآمیز در ایالت بلوچستان برای کسب خودمختاری بیشتر و کنترول بر منابع منطقه خود بودهاند.
دولت پاکستان عملیاتهای نظامی مختلفی علیه ملیگرایان بلوچ انجام داده است. این وضعیت باعث شکلگیری تصوری عمومی در پاکستان و بینالمللی شده که بلوچها بهعنوان شرکتکنندگان برابر در یک درگیری خشونتآمیز شناخته میشوند، نه بهعنوان قربانیان ظلم و بیعدالتی، که این به ضرر مبارزات مشروع آنها برای حقوقشان بوده است.
جنبش تحفظ پشتون این درس را فراموش نکرده بود. یکی از رهبران جنبش تحفظ پشتونها در شهر پیشاور گفت: «اگر ما به خشونت روی بیاوریم، جنبش سیاسی ما ضعیف و متلاشی خواهد شد، همانطور که برای بلوچها اتفاق افتاده است. ما باید از همه ابزارهای مسالمتآمیز برای تقویت مطالباتمان استفاده کنیم.»
جنبش توانست تعداد زیادی از مردم را به میدان آورد و با برگزاری تظاهرات، کنفرانسها و کمپینهای اجتماعی، خواستههای خود را مطرح کند. ایدهآل جنبش تحفظ پشتونها برای یک پاکستان عادلانه، با حقوق برابر برای تمام اقوام، دستاورد قابل توجهی برای همه اقوام پاکستان به حساب میآید. این جنبش بر پایه مفاهیم مدنی و اجتماعی بنا نهاده شده و در راستای تبادل تجربیات اجتماعی و فرهنگی و آشنایی بیشتر مردم با تاریخ و فرهنگ پشتونها و دیگر اقوام، فعالیت میکند.
اقدامات سرکوبگرانه دولت
دولت پاکستان در برابر این جنبش به تدریج اقدامات سرکوبگرانهای انجام داد. فعالان جنبش تحفظ پشتونها تحت فشار قرار گرفتند و به زندان افتادند. عکاسان و خبرنگاران مستقل که در پوشش خبری این جنبش حضور داشتند، با تهدیدها و خشونتهای فیزیکی مواجه شدند. بسیاری از نهادهای دولتی و امنیتی تلاش کردند که در انظار عمومی اعتبار جنبش را تضعیف کنند و اتهامات جدی را علیه رهبران آن مطرح کردند. رسانهها تحت فشار قرار گرفتند تا پوشش خبری منفی از جنبش داشته باشند و فعالیتهای آن را به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی قلمداد کنند.
در عین حال، دولت با تکیه بر تحریک احساسات نژادی و قومی در دیگر مناطق کشور، سعی در تخریب اعتبار جنبش تحفظ پشتونها و جداسازی آن از سایر اقوام و گروههای اجتماعی داشت.
در نهایت، جنبش تحفظ پشتونها با چالشهای جدی روبرو شد، اما همچنان بهعنوان یک نماد مقاومت برای حقوق بشری و اجتماعی پشتونها باقی مانده و فعالیتهای خود را ادامه میدهد. این جنبش نشاندهنده تلاشهای ادامهدار مردم پشتون برای عدالت، آزادی و حقوق برابر است و نماد آگاهی اجتماعی و سیاسی در این مناطق تحت ستم به شمار میرود.
با توجه به تاریخ و سرنوشت سیاسی پشتونها، آینده این جنبش بستگی به ادامه همبستگی و پایداری پشتونها در برابر چالشها و سرکوبهای دولتی دارد.
جورج اورول، رماننویس برجسته انگلیسی، گفته بود: «زبان سیاسی به گونهای طراحی شده است که دروغها را حقیقت و قتل را محترمانه جلوه دهد و به باد خالص جلوهای محکم بدهد.»
این نکته زمانی معنا و اهمیت بیشتری پیدا میکند که سیاستمداران در مرکز توجه قرار میگیرند و تلاش میکنند افکار عمومی را برای تطبیق و اجرای سیاستهای خود همراه کنند. یکی از مناسبترین زمانها که استفاده از زبان در سیاست مورد توجه قرار میگیرد، انتخابات است. در زمان انتخابات، سیاستمداران نهایت تلاش خود را میکنند تا دستاوردهای خود را بزرگ جلوه دهند، کاستیهای خود را توجیه کنند و طرحها و برنامههای آینده خود را جذاب و مطابق میل و خواست مردم ارائه کنند. همه اینها از طریق زبان صورت میگیرد.
اما کلمات برای سیاستمداران تیغی دولبه است. از یکسو، کلمات میتواند به سیاستمداران کمک کند تا دروغهای خود را راست جلوه دهند و از سوی دیگر، اگر کلمات بهدرستی، سنجیده و مناسب به کار نرود، میتواند کار دست سیاستمداران دهد و حتی یک اشتباه کوچک به قیمت از دست دادن ریاستجمهوری منجر شود. در تاریخ مبارزات و مناظرههای انتخاباتی امریکا، موارد زیادی وجود داشته که یک اشتباه لفظی یا خطای کوچک، هرچند غیرعمد، تمام زحمات حزبی را ناکام کرده و هزینههای هنگفتی در پی داشته است.
از آمادگیهای پشت صحنه تا اجرای روی صحنه
سیاستمداران امریکا برای چگونگی پیامرسانی به مردم، مصاحبه با رسانهها و شیوه بیان، سرمایهگذاری زیادی میکنند. بهویژه در زمان انتخابات ریاستجمهوری، تیمی از کارشناسان و متخصصان بهطور نزدیک با رئیسجمهور همکاری میکنند. بهترین نویسندگان استخدام میشوند تا متن سخنرانی رئیسجمهور را تهیه کنند؛ مشاوران مختلف درباره آمار و ارقام مشاوره میدهند و متخصصانی نیز به رئیسجمهور مشاوره میدهند که کلمات را چگونه ادا کند، در کجا مکث کند و بهطور کلی ادا و اطوار او چگونه باشد. حتی به مسائل بسیار جزئی مانند زمان نوشیدن آب نیز توجه میشود. در کنار اینها، جمعی از متخصصان به رئیسجمهور و نامزدهای ریاستجمهوری مشاوره میدهند که به سوالهای خبرنگاران چگونه پاسخ دهند. پرسش و پاسخهای احتمالی را تمرین میکنند و رئیسجمهور را برای سوالهای دشوار آماده میسازند. مخاطبان تنها صحنه اجرا را میبینند، اما پشت صحنه کار طولانی و فشردهای صورت میگیرد تا صحنهای مطلوب فراهم شود. برای این مهم است که اشتباه لفظی و سوتی صورت نگیرد، اما اشتباه لفظی میتواند کار دست سیاستمداران دهد.
سوتیهای جو بایدن
جو بایدن، رئیسجمهور امریکا، در اولین مناظره انتخاباتی دوباره مسئله سوتی و اشتباهات لفظی را به مرکز توجه آورد. پس از سوتی در مناظره با دونالد ترامپ، که خود آقای بایدن آن را «اشتباه احمقانه» خواند، او دوباره اشتباه لفظی دیگری مرتکب شد. در سخنرانیاش در جمع سران ناتو در واشنگتن، بهاشتباه ولادیمیر پوتین را رئیسجمهور اوکراین معرفی کرد و گفت: «خانمها و آقایان، رئیسجمهور اوکراین ولادیمیر پوتین».
جو بایدن در مورد دیگری در یک نشست خبری نیز اشتباه کرد و دونالد ترامپ، رقیب انتخاباتیاش، را بهجای کاملا هریس، معاون رئیسجمهور معرفی کرد. این دو یا سه مورد اشتباه لفظی او بیشتر از مجموع صحبتهایش در کنفرانس خبری جلب توجه کرد و سر زبانها افتاد.
انتقادها از جو بایدن در میان رایدهندگان امریکایی به دلیل توانایی فیزیکی او به علت کهولت سن، بهویژه از سوی سیاستمداران حزب دموکرات، افزایش یافت و در نهایت او را وادار به کنارهگیری از نامزدی کرد. بایدن بعداً از کاملا هریس، معاون خود، حمایت کرد. برخی معتقدند که اگر اشتباهات لفظی و سوتیهای اخیر بایدن نبود، ممکن بود او همچنان نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری باقی بماند، اما این سوتیها مانع رسیدن دوباره او به کاخ سفید شد.
شوخی با پیری؛ پیروزی در انتخابات
جو بایدن، اولین رئیسجمهور امریکا نیست که به خاطر کهولت سن، مایه نگرانی رایدهندگان امریکایی قرار گرفته و مورد انتقاد واقع شده است. بایدن و تیم همکارش در حزب دموکرات ماهها تلاش کردند تا با روشهای مختلف این نگرانی را برطرف کنند، اما موفق نشدند. پیش از این، رونالد ریگان از حزب جمهوریخواه، در ۷۳ سالگی، که در آن زمان پیرترین رئیسجمهور تاریخ امریکا بود، با نگرانیهای مشابهی از سوی رایدهندگان مواجه بود. ریگان نگران بود که والتر ماندل، نامزد ۵۶ ساله حزب دموکرات، از پیری او به عنوان نقطه ضعف استفاده کند و به رایدهندگان نشان دهد که به دلیل کهولت سن، توان رهبری امریکا را ندارد.
اما ریگان در سال ۱۹۸۴، در دومین مناظره انتخاباتی، با مهارت شگفتانگیزی از پیری خود به عنوان برگ برنده استفاده کرد و حمایت رایدهندگان را جلب کرد. وقتی مجری از او پرسید که رایدهندگان امریکایی درباره کهولت سنش نگران هستند و مطمئن نیستند که آیا او توان مدیریت بحرانهای کلان را دارد یا خیر، ریگان با لحن مخاطبپسند و با شوخی به این پرسش پاسخ داد: «میخواهم شما بدانید که من سن را بهعنوان یک موضوع در این کمپین مطرح نخواهم کرد. من قصد ندارم برای مقاصد سیاسی از جوانی و بیتجربگی رقیبم سوءاستفاده کنم.»
مناظره ریگان و ماندل -۱۹۸۴
این جمله ریگان همه را به خنده واداشت و حتی رقیبش نیز لبخند زد. او پس از این نکته شوخیآمیز، گلاس آب را برداشت و کمی آب نوشید تا پیامش به خوبی در ذهن مخاطبان جا بیفتد. بعدها برخی گفتند که نوشیدن آب در آن لحظه نیز از پیش برنامهریزی شده بود. این اقدام فرصتی به او داد تا نکتهاش درباره کهولت سن را بهخوبی در ذهن مخاطب جا بیندازد. ریگان در چند لحظه، یک نقطه ضعف سیاسی خود را به فرصتی طلایی برای پیروزی در برابر رقیبش تبدیل کرد و دوباره انتخاب شد.
یک نفس عمیق، یک عمر شکست
یکی از ماندگارترین لحظات در تاریخ مناظرات انتخاباتی امریکا، زمانی است که آل گور، نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاستجمهوری، یک نفس عمیق کشید. در صحنهای که با دقت توسط میلیونها رایدهنده امریکایی نظاره میشد، این حرکت چند ثانیهای کار دست او داد. در سال ۲۰۰۰، آل گور که در آن زمان معاون رئیسجمهور دموکرات بود، با جورج بوش، نامزد حزب جمهوریخواه، رقابت میکرد. در نظرسنجیها، گور از بوش پیشتاز بود تا اینکه مناظره انتخاباتی برگزار شد.
در جریان مناظره، هنگامی که جورج بوش، رقیب جمهوریخواهش، صحبت میکرد، آل گور بهطور بلند نفس عمیق کشید. این نفس کشیدن او کار دستش داد و بسیاری فکر کردند که تحت تأثیر رقیبش قرار گرفته و آمادگی لازم برای مناظره را ندارد. پس از آن، نتایج نظرسنجیها تغییر کرد و بسیاری این نفس عمیق را یک اشتباه استراتژیک توصیف کردند که نشاندهنده عدم توانایی گور در کنترل احساسات و اضطرابش روی صحنه بود.
مناظره جورج دبلیو بوش و آل گور - ۲۰۰۰
در عوض، آرامش و قاطعیت جورج بوش در آن لحظه، این ذهنیت را در میان رایدهندگان امریکایی ایجاد کرد که او فردی قدرتمند و با اعتماد به نفس است و شایسته رهبری به حساب میآید. علاوه بر این، آل گور اشتباه دیگری نیز مرتکب شد. هنگامی که بوش صحبت میکرد، کمی از جایی که ایستاده بود به جلو آمد. در آن لحظه نامناسب، آل گور نیز برخاست و به سمت بوش حرکت کرد، اما بوش او را نادیده گرفت. این صحنه طوری به نظر رسید که گویی آل گور به دنبال دعوا و جنجال است.
اگرچه آل گور پیش از این مناظره در نظرسنجیها پیشتاز بود، اما در نهایت انتخابات را باخت و جورج بوش پیروز شد.
امتناع از آرایش، ریزش در رأی
در مبارزات انتخاباتی، تمامی جزئیات ظاهری نامزدها معنا و مفهوم خاصی دارند و تأثیر بسزایی در قضاوت رایدهندگان دارند. به همین دلیل برخی روانشناسان معتقدند مردم به طرح و برنامه رأی نمیدهند، بلکه به کاراکتر و شخصیت نامزدها رأی میدهند. یکی از بارزترین نمونهها در تاریخ مبارزات انتخاباتی امریکا، زمانی است که ریچارد نیکسون، نامزد حزب جمهوریخواه، از آرایش کردن امتناع کرد و این تصمیم به ضررش تمام شد.
در سال ۱۹۶۰، یکی از معروفترین مناظرات تلویزیونی ریاستجمهوری امریکا میان جان اف کندی از حزب دموکرات و ریچارد نیکسون از حزب جمهوریخواه برگزار شد. کندی با ظاهری جمع و جور و جذاب در مقابل دوربینها ظاهر شد، در حالی که نیکسون که بهتازگی از بیماری بهبود یافته بود، ظاهری نامناسب داشت. نیکسون قبل از رفتن روی صحنه مناظره از آرایش امتناع کرد و این تصمیم پیامد ناخوشایندی برای او داشت.
مناظره جان اف کندی و ریچارد نیکسون - ۱۹۶۰
پس از پایان مناظره، بینندگان تلویزیونی کندی را برنده دانستند، در حالی که شنوندگان رادیویی نیکسون را پیروز یا نتیجه را مساوی اعلام کردند. به عبارت دیگر، ظاهر نامناسب نیکسون تأثیر منفی بر نظر رایدهندگان تلویزیونی گذاشت، در حالی که شنوندگان رادیویی نظر متفاوتی داشتند. در نهایت، کندی در انتخابات پیروز شد و این اتفاق نشان داد که چگونه جزئیات ظاهری میتوانند در سرنوشت یک نامزد تأثیرگذار باشند.
انتخابات ریاستجمهوری امریکا بهوضوح نشان میدهد که زبان و ظاهر نامزدها نقش تعیینکنندهای در شکلگیری افکار عمومی و نتیجه نهایی انتخابات دارند. سوتیها و اشتباهات لفظی، میتوانند بهراحتی زحمات چندین ماهه یک کمپین انتخاباتی را نابود کنند و برعکس، استفاده هوشمندانه از نقاط ضعف میتواند به فرصتی برای پیروزی تبدیل شود. در نهایت، انتخابات نه تنها آزمونی برای سیاستها و برنامهها، بلکه چالشی برای شخصیت و تواناییهای ارتباطی نامزدهاست که میتواند سرنوشت یک کشور را رقم بزند.
وزارت خارجه امریکا اعلام کرده است که این کشور همچنان طالبان را بهعنوان «یک سازمان تروریستی» میشناسد.
یکی از سخنگویان وزارت خارجه امریکا به افغانستان اینترنشنال گفت که امریکا و متحدانش طالبان را بهعنوان حکومت مشروع افغانستان به رسمیت نمیشناسند و تا زمانیکه تغییراتی در رفتار این گروه دیده نشود، هر گونه تعامل معنادار بین دولت امریکا و طالبان ممکن نیست.
دولت امریکا در سه سال گذشته بیشتر بر روی کمکهای انسانی، رایزنیها برای آزادی گروگانهای امریکایی از زندانهای طالبان، تلاش برای شکلدهی اجماع جهانی جهت تغییر وضعیت در افغانستان و کنترول و مهار تهدیدات گروههایی مانند القاعده و داعش خراسان در افغانستان متمرکز بوده است.
آیا تأکید بر «تروریستی» بودن طالبان به معنای سختگیری بیشتر امریکا در قبال این گروه است، یا اینکه واشنگتن انعطافپذیری بیشتری نسبت به وضعیت افغانستان خواهد داشت؟
چرا امریکا طالبان را «گروه تروریستی» میداند؟
وقتی سخنگوی وزارت خارجه امریکا طالبان را یک گروه تروریستی بینالمللی میخواند، به یک فرمان قانونی اشاره دارد که توسط جورج بوش، رئیسجمهور پیشین این کشور، صادر شده است. پس از حادثه یازدهم سپتامبر، آقای بوش در تاریخ ۲۳ سپتامبر ۲۰۰۱ فرمان اجرایی ۱۳۲۲۴ را امضا کرد که بر اساس آن طالبان بهعنوان یک گروه تروریستی بینالمللی شناسایی شد. این فرمان همچنان معتبر است و به این معناست که در قوانین امریکا، طالبان و شبکه حقانی بهعنوان گروههای بینالمللی تروریستی ثبت شدهاند.
جورج بوش در آن زمان اعلام کرد که «فرمان اجرایی ۱۳۲۲۴ برای جلوگیری از تأمین مالی تروریسم و بخشی از تعهد ملی امریکا به رهبری تلاشهای بینالمللی برای توقف فعالیتهای شوم تروریستی است.» این دستور بر اساس اختیارات قانونی، از جمله قانون وضعیتهای اضطراری ملی، صادر شد و به نهادهای مختلف دولت امریکا دستور داد تا اقدامات لازم را برای مقابله با تهدیدات فوقالعاده به امنیت ملی، سیاست خارجی و اقتصاد امریکا ناشی از اعمال و تهدیدات تروریستی انجام دهند.
علاوه بر این، فرمان اجرایی بوش ابزارها و سازوکارهای قانونی را برای دولت امریکا فراهم کرد تا برای مختل کردن شبکه تأمین مالی طالبان و سازمانهای تروریستی اقدام کند و داراییهای رهبران طالبان و نهادهای خارجی که با این گروه روابط داشتند را شناسایی و مسدود کند.
فرمان اجرایی رئیس جمهور امریکا چیست؟
یکی از صلاحیتهای کلیدی رئیسجمهور امریکا، صدور فرمانهای اجرایی است که در زمینههای مختلفی مانند امور اقتصادی، امنیت ملی و روابط خارجی بهکار گرفته میشوند. فرمانهای اجرایی ویژگیهای خاصی دارند. نخست، این فرامین باید مطابق با قانون اساسی و قوانین فدرال باشند و نمیتوانند قانونی را که توسط کانگرس تصویب شده است، نقض کنند. همچنین، این فرمانها نیازی به تأیید کانگرس ندارند، اما کانگرس میتواند آنها را بررسی کرده و در صورت لزوم، قوانینی را تصویب کند که این فرمانها را محدود یا لغو کند.
دیگر ویژگی مهم فرمانهای اجرایی این است که هر رئیسجمهور میتواند فرمانهای اجرایی رئیسجمهور پیشین را لغو یا تغییر دهد و این کار معمولاً در ابتدای دوره ریاستجمهوری انجام میشود.
بر اساس فرمان اجرایی جورج بوش، طالبان از سال ۲۰۰۱ بهعنوان یک گروه تروریستی شناخته میشود و این فرمان، هنوز لغو نشده است. حذف طالبان از فهرست گروههای تروریستی مسیری دشوار و طولانی است. بعید به نظر میرسد جو بایدن، که به خاطر خروج امریکاییها از افغانستان تحت انتقاد شدید قرار دارد، فرمان اجرایی صادر کند و با لغو فرمان جورج بوش، طالبان را از فهرست گروههای تروریستی حذف کند.
این تصمیم به رئیسجمهور بعدی محول خواهد شد. رئیسجمهور بعدی هر کسی باشد، بعید است که به افغانستان اولویت دهد. بنابراین، تا یک سال پس از انتخاب رئیسجمهور بعدی، تغییرات خاصی در سیاست امریکا در قبال طالبان پیشبینی نمیشود. رئیسجمهور بعدی میتواند فرمان اجرایی جورج بوش را لغو کند تا طالبان از فهرست تروریستی حذف شود و راه برای معادلات دیگر باز شود. این مسئله زمانبر است، زیرا لغو فرمان ممکن است با مخالفت قانونگذاران در کانگرس مواجه شود.
فرمان اجرایی و کمک به افغانستان
مطابق فرمان اجرایی ۱۳۲۲۴، طالبان و شبکه حقانی از سوی دولت امریکا تحریم شدهاند، اما این تحریمها ارائه کمکهای انسانی به افغانستان را ممنوع نمیکنند. بهعنوان مثال، صادرات کالاهای کشاورزی، دارو و تجهیزات پزشکی به افغانستان ممنوع نیست. وزارت خزانهداری امریکا تصریح کرده است که این تحریمها به شهروندان امریکا اجازه میدهند که کالاها یا خدمات را به افغانستان صادر کنند، به شرط آنکه معاملات شامل افراد یا نهادهای تحریمشده نباشد.
علاوه بر این، دفتر کنترل داراییهای خارجی (OFAC) در وزارت خزانهداری امریکا چندین مجوز عمومی مرتبط با افغانستان صادر کرده است که به تسهیل کمکهای انسانی کمک میکند. این مجوزها شامل راهنماییهایی در مورد مجاز بودن معاملات تحت تحریمها هستند و بر این نکته تأکید دارند که کمکهای انسانی به افغانستان میتواند بدون نقض مقررات ایالات متحده ارائه شود.
بنابراین، ارسال کمکهای بشردوستانه دولت امریکا به افغانستان مطابق با مجوزهای صادرشده از سوی وزارت خزانهداری برای تسهیل این کمکها انجام میشود. اما هرگونه کمک و دادوستد اقتصادی مستقیم میان دولت امریکا و هر نهاد دیگر با طالبان میتواند مطابق فرمان اجرایی ۱۳۲۲۴ پیامدهای قانونی داشته باشد. تا زمانی که فرمان جورج بوش درباره تروریستی بودن طالبان رسماً توسط رئیسجمهور امریکا لغو نشود، هرگونه معاملات اقتصادی و دادوستدهای رسمی با طالبان خلاف قانون این کشور است و پیامدهای سنگینی به همراه خواهد داشت.
چرا امریکا با گروه «تروریستی» توافقنامه امضا کرد؟
یکی از سوالات مهم این است که اگر طالبان یک گروه تروریستی است، پس چرا دولت امریکا با این گروه گفتوگو کرده و توافقنامه دوحه را امضا کرده است.
این اقدام بر اساس نرم رفتاری سازمان ملل انجام شده که به کشورهای مختلف اجازه میدهد برای «تأمین صلح» با گروههایی مانند طالبان و حماس گفتوگو کنند. از دهه ۱۹۸۰، سازمان ملل با گروههای مختلفی که بهعنوان سازمانهای تروریستی شناخته میشوند، وارد گفتوگو شده است.
پس از حملات ۱۱ سپتامبر، تعامل با این طالبان چالشبرانگیزتر شد، زیرا شورای امنیت سازمان ملل نیز طالبان را بهعنوان یک گروه تروریستی اعلام کرد. اما در سال ۲۰۰۸، با تعیین کای آیده بهعنوان نماینده ویژه سازمان ملل برای افغانستان، این رویکرد تغییر کرد. او بر «اهمیت تعامل با طالبان برای برقراری صلح در افغانستان» تأکید کرد و آن را براساس «نرم بیطرفی» سازمان ملل موجهه دانست. او معتقد بود که «اجتناب از گفتوگو میتواند تلاشهای صلحسازی را تضعیف کند و تعامل با همه طرفها ضروری است.»
بعد از آن دولت امریکا نیز به صورت مخفیانه گفتگوها با طالبان را آغاز کرد.
بنابراین، از نظر دولت امریکا، گفتوگوی مستقیم با طالبان و امضای توافقنامه دوحه به منظور «تأمین صلح» مورد حمایت سازمان ملل است و بهعنوان تخلف قانونی تلقی نمیشود.
افشین سهرابخان، بازرس کل استان تهران و رئیس بازرسی منطقه یک کشوری اعلام کرد تولیدکنندگان مواد غذایی اجازه استفاده از شهروندان خارجی «چه مجاز و چه غیرمجاز» را ندارند و در صورت بهکارگیری چنین افرادی، غذای تولید شده آنها به عنوان غیراستاندارد و غیربهداشتی به جامعه معرفی خواهد شد.
مقامهای جمهوری اسلامی عمدتا اصطلاحات «اتباع مجاز و غیرمجاز» درباره مهاجران افغان به کار میبرند.
سهرابخان که به مناسبت ۱۹ میزان، سالروز تاسیس سازمان بازرسی کل ایران صحبت میکرد، گفت این سازمان براساس قانون نظارت بر حسن اجرای امور را برعهده دارد.
این مقام قضایی جمهوری اسلامی در شرایطی از نظارت قانونی صحبت میکند که بر اساس ماده ۲ آییننامه اجرایی قانون «اصلاح ماده ۱۳ مواد خوردنی، آشاميدنی، آرايشی و بهداشتی»، شرط اختصاصی برای کارکنان مراکز تهیه و توزیع مواد غذایی و اماکن عمومی، داشتن کارت بهداشت است و در شرایط صدور آن هم، برای شهروندان خارجی محدودیتی در نظر گرفته نشده است.
علاه بر اینها، وزارت بهداشت پیشتر اعلام کرده بود شهروندان خارجی با ارائه کارت اقامت خود به جای کارت ملی میتوانند برای دریافت کارت بهداشت اقدام کنند.
به این ترتیب، مشخص نیست مقامی قضائی که وظیفهاش نظارت بر اجرای صحیح قانون است چگونه اعلام میکند اتباع خارجی مجاز که کارت اقامت دارند و طبعا شرکتهای مواد غذایی پس از اخذ کارت بهداشت آنان را استخدام کردهاند، اجازه ندارند در این مراکز کار کنند؟
علاوه بر این، این مقام قضایی مشخص نکرده بر مبنای چه قانونی، حضور کارکنان غیرایرانی در مراکز تولید موادغذایی موجب غیراستانداردشدن و غیربهداشتی شدن مواد غذایی تولیدی میشود؟
به بیان دیگر، بر اساس چه ویژگی بهداشتی یا معیار استانداردسنجی، حضور کارکنان غیرایرانی در یک شرکت تولید مواد غذایی، کیفیت مواد غذایی تولیدی را به سطح غیراستاندارد پائین آورده و به لحاظ بهداشتی هم غیرقابل مصرف میکند؟
این نگاه به شهروندان خارجی دارای مجوز در ایران که اجازه اقامت، کار و حق زندگی در این کشور را دارند را نمیتوان با توجیهات امنیتی که متوجه شهروندان خارجی فاقد مجوزهای قانونی میشود، موجه کرد.
نژادپرستی فرهنگی علیه افغانها در ایران
غیربهداشتی و غیراستاندارد خواندن محصولی غذایی که یک فرد غیرایرانی در تهیه آن نقش داشته است، دارای سویههای نژادپرستانه است ولو اینکه فرد گوینده خود به نژادپرستانه بودن آن آگاه نباشد.
علایق نژادپرستانه، در تعریف جدید و در چارچوب ترم «نژادپرستی فرهنگی»، همه انواع برچسبهای کلیشهای را شامل میشود که میتواند گروهبندیهای مختلف غیر بیولوژیک همچون گروههای دینی/مذهبی/زبانی/قومی و فرهنگی را هدف بگیرد.
به این ترتیب در تعریف جدید، نژاد در ترم نژادپرستی، بر اساس گزارههای غیر بیولوژیکی و از منظر سیاسی و اجتماعی تعریف میشود و اندیشه، جریان و یا فردی به نژادپرستی فرهنگی متهم میشود که با نسبت دادن کلیشههای مثبت به گروه قومی/فرهنگی خود و کلیشههای منفی به دیگر گروههای قومی/فرهنگی، به همان تقسیمبندی کلاسیک نژادپرستی یعنی گروههای برتر و پستتر دامن میزند.
در این شرایط، احساسات فرد نژادپرست درباره خودش، چنان آسیبپذیر شده است که احساس میکند تنها از رهگذر بدنام کردن «دیگری» است که میتواند «ارزشهای راستین و خاص» خود را برجسته کند.
در نگاه نژادپرستانه، فرهنگ که عامل اصلی تعیین سرنوشت همه گروههای مردمی دانسته میشود، محتوای معین و غیر قابل تغییری دارد و افراد متعلق به فرهنگهای مختلف شانس چندانی برای تغییر آن ندارند.
در این چارچوب، تلقیای که فرد نژادپرست از «فرهنگ ایرانی» دارد واجد خصوصیات ارزشمندی است که در طول قرنها ثابت مانده است و از آن طرف یک «دیگری» که اینجا افغان است، واجد فرهنگی بدوی شناخته میشود که صرف حضورش در یک کارگاه مواد غذایی میتواند غذای تولیدی آن کارگاه را فاقد کیفیت و سلامت کند.
در این نگاه، مهاجر افغان در هر جایگاهی که باشد و هرچقدر هم بخواهد ویژگیهای فرهنگی مطلوب فرد نژادپرست را کسب کنند، همچنان یک «افغانی» باقی میماند.
به این ترتیب، نگاه مقام قضایی شاغل در دستگاه بازرسی کل کشور به افغانهای ساکن ایران، که بازتابدهنده نگاه ساختاری کلیت دستگاه حاکمه است، نگاهی نژادپرستانه است چون افغانها به صرف ایرانی نبودن، واجد خصوصیتهای نامطلوب شناخته میشود.
سیاستهای تبعیضآمیز علیه پناهجویان و مهاجران افغانها در ایران، که نه تنها بر اساس وضعیت اقامتی آنها، که متاثر از نگاه نژادپرستانه عیله آنان اعمال میشود، ابعاد گوناگونی دارد و صحبتهای مقام بازپرسی کشور تنها جلوهای از این سیاستها را که نقض حقوق بشر و موازین بینالمللی است، بازتاب میدهد.
محدودیتهای ثبتنام در مکاتب
کودکان افغان برای ثبتنام در مکاتب دولتی یا حضور در دانشگاهها با موانع اداری و قانونی روبهرو هستند. یا به بهانه نداشتن مدارک هویتی مدنظر مدرسه از ثبتنام این کودکان خودداری میشود، یا نسبت به کودکان ایرانی از آنها پول و شهریههای بیشتری درخواست میشود یا در مدرسه و کلاسهای درس با تبعیضهایی مواجه میشوند که مورد تائید و پشتیبانی ساختارهای رسمی است.
عدم ثبتنام کودکان افغان فاقد اوراق قانونی در مدارس در حالی صورت میگیرد که طبق اصل ۱۳۸ قانون اساسی، کودکان فاقد مدرک هویتی که از نظر سنی شرایط نامنویسی و تحصیل در نظام آموزشی رسمی کشور را دارند، حق دارند با دریافت «کارت حمایت تحصیلی» وارد مدارس و نظام آموزشی کشور شوند.
تحصیلات دانشگاهی برای افغانها هم که به شکل پناهجو یا مهاجر و به صورت قانونی در ایران زندگی میکنند رایگان نیست و بسیاری از این دانشجویان برای تحصیلات دانشگاهی با مشکلات متعددی از جمله هزینه بالای تحصیل یا مشکل تمدید روادید اقامتی مواجه میشوند. علاوه بر اینها افغانها در ایران حق تحصیل در ۲۳ رشته و گرایش دانشگاهی و تقریبا اکثر رشتههای فنی و حرفهای را هم ندارند.
تبعیض در حوزه اشتغال
طبق قانون کار جمهوری اسلامی، اتباع خارجی میتوانند فقط در شغلهای مجاز که از طرف دولت تعیین میشود فعالیت کنند. در این میان، مهاجران افغان تنها در برخی مشاغل خاص مجاز به کار هستند. این مشاغل در چهارگروه «کورهپزخانه»، «کارهای ساختمانی»، «کارگاههای کشاورزی» و «سایر مشاغل» که شامل شغلهایی از قبیل تولید کود شیمیایی، سوزاندن زباله و... است دستهبندی شده است.
در این شرایط هم بسیاری از کارگران افغان از حقوق و مزایای کاری برابر با کارگران ایرانی برخوردار نیستند و در معرض استثمار قرار دارند و نبود حمایت و حفاظت قانونی این استثمار را سیستماتیک میکند.
فقدان بیمه درمانی و خدمات حمایتی
عدم دسترسی به پوشش بیمهای و حمایتهای اجتماعی، وضعیت اقتصادی و بهداشتی پناهجویان و مهاجران افغان را در ایران پیچیدهتر کرده و آنها را در معرض تبعیض جند لایه قرار میدهد.
و در موردی که در دنیا مطلقا نظیر ندارد، شورای عالی پیوند عضو ایران، قانونی مصوب کرده که بر اساس آن پیوند اندام ایرانیان به اتباع خارجی ممنوع است و مقامات وزارت بهداشت با این عنوان که این قانون برای حفظ حرمت ایرانیها لازم است اجازه نمیدهند حتی در شرایطی که اهدای عضو ممکن باشد و حتی در صورتی که بیمار افغان در خطر مرگ باشد، پیوند عضو انجام شود.
محدودیتهای جغرافیایی و حق سکونت
جمهوری اسلامی، حق انتخاب محل زندگی را از مهاجران و پناهجویان افغان سلب کرده است. زندگی و کار و حتی صرف حضور اتباع افغان در شانزده استان ایران به طور کامل ممنوع است و در ۱۲ استان دیگر نیز در برخی شهرها و منطقهها اقامت آنها ممنوع هست.
افغانهای دارای کارت آمایش (پناهجویان دارای مجوز قانونی) هم فقط حق تردد در استانی را دارند که کارتشان از آنجا صادر شده است و برای سفر به بیرون از استان باید درخواست مجوز کنند و در صورت تائید درخواست، هزینه این مجوز را پرداخت کنند.
سیاستهایی که برای اتباع خارجی تدوین میشود و در عمل با توجه به مهاجرپذیر نبودن ایران، تنها متوجه پناهجویان افغان ساکن ایران میشود، هر روز ابعاد تازهای به خود میگیرد.
در تازهترین مورد، طرحی در کمیسیون امور داخلی مجلس در دست بررسی است که بر اساس آن، اقامت دائم اتباع خارجی در ایران حذف شده و به جای آن سه نوع اقامت موقت یک ساله، سه ساله و هفت ساله برای آنها در نظر گرفته شده است.
در اواخر سپتامبر، رژیم طالبان با استفاده از تجهیزات تازهای که از ایران بهدست آورده بود، اقدام به ایجاد اختلال در پخش شبکه خبری افغانستان اینترنشنال کرد. این گروه پیشتر در ماه می، ممنوعیت شدیدی برای ارتباط با افغانستان اینترنشنال وضع کرد که راه را برای پارازیت فعلی هموار میکرد.
گروه طالبان بهطور صریح به شهروندان افغانستان هشدار داده بود که از تماس با افغانستان اینترنشنال و حتی تماشای این شبکه خودداری کنند.
این اقدامات سختگیرانه ناشی از تعهد قاطع ما به ارائه اخبار و اطلاعات بدون سانسور به شهروندان افغانستان است که تحت کنترل شدید طالبان قرار دارند و میکوشند صدایشان از سد سانسور شدید رسانهها عبور کند و به جهان برسد. رسانههای آزاد میراث دوره جمهوریت و مورد حمایت جامعه بینالمللی در افغانستان بود.
چنین فرمانهای استبدادی برای خاموش کردن صدای مردم افغانستان، در گذشته میتوانست ناامیدکننده و به معنای پایان کار این شبکه ۲۴ ساعته مستقر در لندن باشد که به جمعیت ۴۰ میلیون نفری افغانستان خدماترسانی میکند. با این حال، انقلاب دیجیتالی و روزنامهنگاری مدرن تضمین میکند که ما به فعالیت خود ادامه دهیم و بتوانیم رویدادهای افغانستان را در این دوره حساس پوشش دهیم و طالبان را در مورد عملکرد و رفتارش با مردم افغانستان پاسخگو قرار دهیم.
کمیسیون تخلفات رسانهای وزارت اطلاعات و فرهنگ تحت کنترل طالبان، ده اتهام سنگین علیه ما مطرح کرده است. از جمله تخریب شخصیت و جعل اطلاعات که برای هیچکدام سند و مدرک تاییدکننده ای ارائه نشده است. این گروه نتوانسته حتی یک نمونه از جعل یا گزارش نادرست در شبکه افغانستان اینترنشنال را ذکر کند. کاری که ما در رسانه میکنیم، روزنامهنگاری مستقل برای آگاهی مردم در میان جنگ سانسور، اطلاعات نادرست و پروپاگاندای طالبان است. بهعنوان مثال، طالبان انتظار دارد که همه رسانهها تفسیر رادیکال این گروه از اسلام را بپذیرند، از جمله اینکه رهبر نامرئی آنها، ملا هبتالله آخندزاده، در نشرات ما به عنوان «امیرالمومنین» شناسایی و معرفی شود.
طالبان بدون هیچگونه گفتوگو یا هشدار قبلی، اقداماتی افراطی علیه ماانجام داد و نارضایتی خود را از گزارشهای آزاد و بیطرفانه ما نشان داد که روایت این گروه را به چالش میکشد.
از زمان تسلط دوباره طالبان در آگست ۲۰۲۱، وضعیت رسانهها در افغانستان به شدت دگرگون شده است. گزارشگران بدون مرز در اواخر سال ۲۰۲۱ اعلام کرد که در عرض سه ماه از زمان بازگشت این گروه، ۴۳ درصد از رسانههای افغانستان ناپدید شده و بیش از دو سوم از ۱۲ هزار روزنامهنگار فعال در سال ۲۰۲۱ این حرفه را ترک کردهاند. در کشوری که حتی انتقاد خفیف بهعنوان «تخریب شخصیت» تلقی میشود و رسانهها و خبرنگاران محلی از گزارشگری مستقل منع شدهاند، ارائه اخبار بیطرف نه تنها مهم بلکه حیاتی است.
با وجود اینکه طالبان همانند گذشته دیگر تلویزیونها را نمیشکند، اما به تعطیلی رسانههای محلی و وضع محدودیت و ممنوعیت بر سر راه رسانههای بینالمللی ادامه میدهد. بهطور رسمی، این گروه یک استراتژی رسانهای دوگانه در پیش گرفته است. طالبان میکوشد تصویر دستکاریشدهای از واقعیتهای جامعه افغانستان در رسانههای بینالمللی ارایه شود، در حالی که رسانههای افغانستان را در داخل سرکوب میکند. این گروه از طریق سازمان استخباراتی مخوف خود و نهادهای دیگر مانند وزارت اطلاعات و فرهنگ و وزارت امر به معروف و نهی از منکر، فرمانهای مختلفی در راستای محدودیت کار رسانهها و روزنامهنگاران صادر کرده و با سرکوب، بازداشت، حملات فیزیکی، پیگیرد روزنامهنگاران در محاکم نظامی و حتی ضرب و شتم و تهدید به کارمندان زن رسانهها، کار اطلاعرسانی و رسانهای آزادانه را برای روزنامهنگاران داخلی ناممکن کرده است.
این محدودیتها آنقدر شدید است که بسیاری از رسانهها مجبور به حذف برنامههای انتقادی و خودسانسوری شدهاند. این قوانین و فرمانها، هرگونه فعالیت رسانهای که تفسیر طالبان از اسلام را به چالش بکشد، ممنوع کرده و تولیدات رسانهای سانسور نشده را سرکوب میکند.
به باور سازمان دیدهبان حقوق بشر، این قوانین بهقدری گسترده و مبهم است که بهطور مؤثری هرگونه گزارش انتقادی درباره طالبان را ممنوع میکند.
در واکنش به تسلط دوباره طالبان بر افغانستان، شبکه ما که در ۱۵ اگست ۲۰۲۱، روز سقوط کابل به دست طالبان تأسیس شده و در لندن مستقر است، بهطور مداوم و بدون سانسور به پوشش شبانهروزی رویدادهای افغانستان پرداخته است. رسانه ما که از طریق ماهواره و شبکههای اجتماعی قابل دسترسی است، به ارائه اخبار و اطلاعات آزاد و بیطرفانه به مردم در داخل و خارج افغانستان ادامه میدهد.
یک نظرسنجی از سوی بیبیسی (BBC Media Action) در دسامبر ۲۰۲۳ نشان داد که پس از سرکوب گسترده و محدودیتها علیه رسانههای افغانستان از سوی طالبان، شبکه افغانستان اینترنشنال با افزایش محبوبیت مواجه شده و به عنوان رسانه اول بینالمللی در خانههای مردم افغانستان استقبال شده است.
پس از اینکه رژیم طالبان با قوانین سختگیرانه خود، فضای آزاد رسانههای داخل افغانستان را تنگ کرد، نزدیک به سه سال طول کشید تا ما جایگاه خود را به عنوان یک منبع خبری معتبر برای خانوادههای افغان تثبیت کنیم.
ما خوششانسم که از یک کشور آزاد و دموکراتیک فعالیت میکنیم، جایی که آزادی روزنامهنگاری برای گزارش حقایق و بیان عقاید محترم شمرده میشود. بهعنوان روزنامهنگاران افغان در خارج، ما به ارائه اخبار دقیق و واقعی متعهدیم و اطمینان حاصل میکنیم که میلیونها افغان بتوانند از تحولات کشور، منطقه و جهان باخبر شوند. فشار طالبان ما را از حفظ بالاترین استانداردهای روزنامهنگاری و اصول حرفهای بازنخواهد داشت.
ما با نوآوری در رویکرد رسانهای خود و استفاده از همه ظرفیتهای فناوری موجود، به گزارشگری برای مخاطبانی که در یک محیط غیردموکراتیک و بسته گیرافتادهاند، خبر و معلومات میرسانیم. این شامل استفاده از پیشرفتهای سریع تکنولوژیکی است که ارتباطات را متحول کرده است. بر اساس یک نظرسنجی تازه جئوپول (GeoPoll) ۶۷ درصد افغانها اکنون در خانههای خود به اینترنت دسترسی دارند و ۵۸ درصد از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند. اتکا بر محتوای تولیدشده توسط کاربران و شبکههای اجتماعی به ما این امکان را میدهد که محدودیتهای رسانههای سنتی را دور بزنیم و صدای مردم افغانستان را که رویدادهای مهم در زندگی و جامعه خود را بهصورت زنده روایت، ثبت و به اشتراک میگذارند، به گوش دیگران برسانیم.
ما در فضایی قرار داریم که کار رسانه بهصورت از بالا به پایین، تولید محتوا و سپس پمپاژ آن به مخاطبان در کابل یا قندهار از لندن یا واشنگتن دیگر امکانپذیر نیست. روزنامهنگاران شهروندی بسیاری از رویدادهای خبری را شناسایی کرده و آنها را برای به اشتراکگذاری با رسانههای جریان اصلی مانند ما ضبط میکنند. این پدیده در حال تحول بخش خبری است چرا که ما در گزارشهای روزانه خود بهطور چشمگیری به محتوای تولیدشده توسط کاربران « UGC» وابستهایم.
تلفنهای هوشمند به شهروندان افغان این امکان را داده است که بیعدالتی، سوءمدیریت و اعتراضات را بهصورت زنده ثبت کنند و به اشتراک بگذارند. اگرچه عدم وجود خبرنگار در افغانستان یک چالش است، اما به دلیل واکنش فوری شهروندان به تحولات خبری در مناطق خود، ما توانستهایم رویدادهای خبری مهمی را پوشش دهیم. محتوای تولیدشده توسط کاربران و شبکههای اجتماعی به منبع جدید خبری تبدیل شده است.
جالب است بدانید که رویداد مهم و جهانی کشتهشدن ایمن الظواهری، رهبر شبکه القاعده، در کابل را ابتدا یک شهروند این شهر به افغانستان اینترنشنال خبر داد. او در یک پیام صوتی خبر داد که انفجاری در منطقه شیرپور کابل رخداده و مردم محل میگویند محل انفجار، خانه رهبر القاعده است. ما پس از تایید منابع امنیتی توانستیم این خبر را پخش کنیم.
هرچند روزنامهنگاری شهروندی میتواند اطلاعات و سرنخهای جدیدی را به همراه داشته باشد و دیدگاههای متنوعتری را ارائه دهد اما همچنین چالشهایی را در زمینه اعتبار و تأیید به همراه دارد. برای مقابله با اطلاعات نادرست، اطلاعات غلط و تحریف از سوی طرفهای مختلف، ما یک تیم قوی برای پیگیری، بررسی و تایید واقعیتها داریم. به طور کلی، ما با استفاده از محتوای تهیهشده توسط کاربران، شاهدان عینی و رسانههای اجتماعی در گزارشهای خود، عملکرد رسانهای خود را با روزنامهنگاری شهروندی سازگار کردهایم.
با وجود ممنوعیتهای اعمالشده از سوی طالبان، مردم در داخل افغانستان هر روز پیش از گذشته صدا و تصویر و روایت خود را به دست ما می رسانند. افغانستان اینترنشنال همچنان رسانهای برای صدای همه مردم افغانستان است و بر خلاف طالبان، ما این صداها را خاموش نخواهیم کرد.
هارون نجفیزاده، سردبیر اجرایی افغانستان اینترنشنال، این یادداشت را به زبان انگلیسی در وبسایت مجله امریکایی دیپلومات نوشته است.
هیلاری کلینتون، وزیر خارجه پیشین امریکا، در کتاب جدید خود جزئیات تراژیک وضعیت زنان افغانستان پس از بازگشت طالبان به قدرت را منتشر کرده و به عدم عمل به وعدههایش در قبال این زنان اعتراف کرده است.
این کتاب که عمدتاً روایت شخصی او از سیاست، خانواده، ازدواج و حلقه دوستانش است، به تازگی با عنوان «چیزی از دست رفته، چیزی به دست آمده» در امریکا منتشر شده است. هیلاری کلینتون، که یکی از قدرتمندترین زنان در امریکا به شمار میرود، در کتاب خود مینویسد که هیچ تغییری در رفتار طالبان با زنان نسبت به حاکمیت قبلی این گروه مشاهده نمیشود. او اشاره میکند که کمکهایش به زنان افغانستان در سه سال گذشته، جبران وعدههایی است که به نمایندگی از دولت امریکا داده بود، اما نتوانسته است آنها را عملی کند.
سفیدپوشان در جهنم طالبان
هیلاری کلینتون میگوید که پس از سقوط حکومت پیشین افغانستان، بیش از ۱۰۰۰ زن را از طریق برنامه تخلیه از این کشور خارج کرده است. او فصل مربوط به افغانستان در کتابش را با روایتی از قربانیان طالبان آغاز میکند؛ با فهرستی که به گفته کلینتون، شامل ۱۲۵ نام افرادی است که طالبان قصد داشته آنها را به بکُشد و او تلاش کرده تا این زنان را از افغانستان خارج کند.
وزیر خارجه پیشین امریکا میگوید نام زنان تخلیه شده توسط ائتلافی از سازمانهای حقوق زنان در ایالات متحده و افغانستان، از جمله حوریه مصدق و بلقیس احمدی، در لیست قرار گرفته بودند و نگران بودند که در معرض سرنوشتی وحشتناک از سوی طالبان قرار بگیرند. به نوشته خانم کلینتون، این لیست نخست با کاخ سفید به اشتراک گذاشته میشود و بعد یکی از مقامات نگران کاخ سفید بهطور مخفیانه آن را با کلینتون در میان میگذارد.
به روایت کلینتون، این زنان احتمالاً پس از خروج آخرین نیروهای امریکایی از افغانستان در سپتامبر ۲۰۲۱ هدف طالبان قرار میگرفتند. او مینویسد که این خروج، پایان طولانیترین جنگ در تاریخ امریکا را رقم میزد؛ اما در عین حال، آغاز یک جهنم جدید برای مردم افغانستان، بهویژه زنان، بود. خانم کلینتون میگوید برای تخلیه این زنان، گروهی از زنان و مسئولان نهادهای مختلف در امریکا اقدام به جمعآوری کمکهای مالی کردند تا هزینههای مربوط به تأمین کرایه موتر و مکانها در داخل افغانستان تأمین شود. به گفته او، در عرض چند روز بیش از یک میلیون دالر جمعآوری شد تا این زنان از افغانستان خارج شوند.
او توضیح میدهد که خارج کردن این زنان و خانوادههایشان کار دشواری بود؛ بهعنوان مثال، در یک مورد، زنان در مزار شریف به بهانه شرکت در یک محفل عروسی در سالنی جمع شدند و سپس به فرودگاه منتقل شدند. به نوشته خانم کلینتون، در مکاتبات داخلی گروه نجات، برای حفظ محرمانگی، از نام «سفیدپوشان» استفاده میکردند. اما او جزئیاتی درباره چگونگی ترتیب این فهرست ارائه نمیدهد و مشخص نمیکند که معیارهای شامل کردن زنان در این فهرست تخلیه چه بوده است؛ فهرستی که با کمک همکاران افغان این برنامه تهیه شده است.
اشرف غنی 'ناکارآمد' بود
کلینتون مسئولیت تصمیم به خروج کامل امریکا از افغانستان را بر دوش دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین این کشور میاندازد و میگوید جو بایدن، تصمیمی را عملی کرد که توسط دولت ترامپ گرفته شده بود. او توافقنامه دوحه را انتقاد میکند و میگوید مذاکرات با طالبان بدون اطلاع دولت پیشین افغانستان صورت گرفته است. کلینتون مینویسد: «منابع اطلاعاتی امریکا پیشبینی میکردند که دولت افغانستان به رهبری رئیسجمهور ناکارآمد اشرف غنی تا یک سال دوام خواهد آورد، اما این زمان هر روز کوتاهتر به نظر میرسید.»
به گفته کلینتون، این روند از ماه فبروری ۲۰۲۰ به دست دونالد ترامپ آغاز شد، زمانی که او «بدون اطلاع اشرف غنی توافقی با طالبان امضا کرد که به خروج کامل نیروهای امریکایی متعهد میشد. جو بایدن این تعهد را زمانیکه در ماه جنوری ۲۰۲۱ به مقام ریاست جمهوری رسید، به ارث برد و با انتخاب دشواری روبهرو شد.» به باور خانم کلینتون، احترام به توافق ترامپ میتوانست افغانستان را به حاکمیت طالبان برگرداند و نشان دهد که دو دهه تلاشها بیفایده بوده است؛ رد این توافق به معنای از سرگیری جنگ و نیاز به اعزام نیروهای بیشتری از امریکا بود. بایدن تصمیم گرفت که «وقت رفتن است. جنگ ابدی باید به پایان برسد.»
خانم کلینتون میافزاید که بازگشت طالبان یادآور شکنجه و استبداد بود و او را به یاد صحنههایی میاندازد که از حاکمیت دور اول این گروه در خاطر دارد. او میگوید «بازگشت طالبان به کابل یادآور داستان زنی سالخورده است که به خاطر دیده شدن کمی از مچ پایش زیر برقع، با یک کابل فلزی کتک خورد و پایش شکست. یادآور تصاویری از اعدامهای عمومی در ورزشگاه است که مشاهده کردهام.»
وزیر خارجه پیشین امریکا در ادامه مینویسد: «وقتی جو بایدن تصمیم نهایی را برای خروج نیروهای امریکایی گرفت، به آرامی اما با قاطعیت به همکاران سابقم در کاخ سفید و وزارت امور خارجه یادآوری کردم که زنان را فراموش نکنند.»
اعتراف به وعدهخلافی امریکا و امید در دل سرکوب
هیلاری کلینتون در کتاب خود مینویسد که سالها با مسائل افغانستان، به ویژه حقوق زنان در این کشور درگیر بوده است. او تاریخ آغاز این آشنایی را به دهه ۱۹۹۰، در زمان ریاستجمهوری بیل کلینتون، همسرش نسبت میدهد. خانم کلینتون میگوید: «زمانی که طالبان برای نخستین بار در افغانستان به قدرت رسیدند، گروههای بشردوستانه از ما خواسته بودند که دولت کلینتون رژیم جدید مذهبی طالبان را به عنوان یک دولت قانونی به رسمیت نشناسد.» او ادامه میدهد که هر چه بیشتر درباره طالبان آموخته، بیشتر وحشتزده شده و به همین دلیل شروع به بسیج محکومیتهای بینالمللی علیه طالبان کرده است.
کلینتون مینویسد که از سال ۱۹۹۹ تاکنون طالبان تغییر نکردهاند؛ در آن سال، او در جشن روز جهانی زن در سازمان ملل سخنرانی کرد و گفت: «احتمالاً هیچ نقض جدیتر و سیستماتیکتری از حقوق بنیادین زنان امروز نسبت به آنچه در افغانستان تحت حکومت طالبان در حال وقوع است، وجود ندارد.»
خانم کلینتون اما اعتراف میکند که وعدههایی را که در ۲۰ سال گذشته به زنان افغانستان داده، نتوانسته عملی کند: «به عنوان وزیر امور خارجه، هر بار که با زنان افغان دیدار میکردم، وعدهای به نمایندگی از کشورمان میدادم: «ما شما را تنها نخواهیم گذاشت. همیشه در کنار شما خواهیم بود.» در نهایت، نتوانستیم آن وعده را عملی کنیم. این موضوع خیلی مرا نگران کرده است. به همین دلیل این تخلیه (انتقال زنان به بیرون از افغانستان) برای من بسیار شخصی بود.»
کلینتون در پایان میگوید که طالبان تغییر نکرده، اما زنان و دختران افغانستان تغییر کردهاند. او مینویسد: «اگرچه طالبان میتوانند مدارس را ببندند، اما نمیتوانند دو دهه آموزش دختران را از بین ببرند. آنها نمیتوانند خاطره میلیونها زن را از اینکه چه احساسی داشتند که خارج از خانه شغل داشته باشند، رأی دهند و برای ایجاد تغییر همکاری کنند، پاک کنند. هر چقدر هم که بیرحم باشند، نمیتوانند ذهن زنان را کنترل کنند یا رویاهایشان را خاموش کنند.»