مقامات طالبان بارها در مورد تمایل پیاپی دونالد ترامپ به بازگشت به پایگاه هوایی بگرام اظهار نظر کرده و بر حفظ آن تاکید کردهاند.
ناصر وطنیار، پژوهشگر در این مقاله که برای افغانستان اینترنشنال نوشته میگوید جبهه مقاومت و تاجیکان در معادله بگرام و آینده افغانستان نقش محوری دارند.
مقدمه افغانستان در دهههای اخیر همواره صحنه رقابتهای ژئوپلیتیکی قدرتهای بزرگ بوده است، اما در میان این جغرافیای پرتنش، پایگاه هوایی بگرام جایگاهی ویژه دارد. بگرام نه فقط یک نقطه نظامی، بلکه یک گره ژئواستراتژیک است که کنترول آن به معنای تسلط بر بخش قابل توجهی از معادلات امنیتی، اطلاعاتی و نفوذ منطقهای در آسیای مرکزی، غرب چین، شمال پاکستان و حتی شمال شرق ایران است.
این پایگاه در شمال کابل و در عمق مناطق تاجیکنشین واقع شده است؛ جایی که همواره کانون مقاومت علیه طالبان و نفوذ قدرتهای افراطی بوده است. به گزارش الجزیره، بازگشت احتمالی ایالات متحده به بگرام، بهویژه در چارچوب دکترین ترامپ برای مهار چین، تحولی است که میتواند معادلات امنیتی منطقه را دگرگون سازد.
اکونومیک تایمز نوشت که دکترین ترامپ بر محور بازدارندگی فعال علیه چین و کنترول خطوط ارتباطی اوراسیا استوار است، و در این میان افغانستان – بهویژه بگرام – بهعنوان سکوی نظارت و نفوذ بر سینکیانگ و آسیای مرکزی، جایگاهی بیبدیل یافته است. اما این بازگشت، تنها به روابط واشنگتن و طالبان محدود نیست؛ زیرا واقعیت ژئوپلیتیکی شمال افغانستان نشان میدهد که بدون در نظر گرفتن تاجیکان و جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود، هیچ حضور خارجیای در بگرام پایدار نخواهد بود. به گفته آژانس پناهندگی اتحادیه اروپا، این منطقه حیات خلوت تاریخی تاجیکان و محور اصلی مقاومت ضدطالبانی است که در سالهای اخیر با وجود فشارهای شدید نظامی، همچنان توانستهاند هستهای فعال و منسجم را حفظ کنند.
بگرام؛ مرکز ثقل استراتژی جدید امریکا
پایگاه بگرام از دیدگاه نظامی و اطلاعاتی، محور چند مأموریت کلیدی برای واشنگتن است. به گزارش اکونومیک تایمز، این پایگاه نخست موقعیتی ممتاز برای نظارت بر فعالیتهای اتمی و نظامی چین در سینکیانگ فراهم میآورد. در مرحله دوم، به گفته گوبال تایمز، امکان حضور در بگرام به امریکا اجازه میدهد تا همزمان خطوط نفوذ روسیه و ایران در آسیای مرکزی را زیر نظر بگیرد و در مواقع بحران، از آن به عنوان اهرم فشار ژئوپلیتیکی بهرهبرداری کند.
شبکه تلویزیونی اندی هند میگوید از منظر امنیتی نیز بگرام میتواند مرکز عملیات ضدتروریسم در برابر داعش خراسان و سایر گروههای افراطی باشد؛ گروههایی که پس از خروج ناتو از افغانستان رشد قابل توجهی یافتهاند. با این حال، امریکا برای بازگشت به بگرام به توافق طالبان یا حداقل سکوت ضمنی آنان نیاز دارد؛ امری که در ظاهر غیرممکن اما در عمل محتمل است، زیرا برخی گزارشها از وجود ضمایم پنهان در توافق دوحه خبر میدهند که به گفته شبکه الجزیره، شاید زمینهساز حضور محدود امریکاییها در آینده باشد.
در این میان، جبهه مقاومت ملی افغانستان به رهبری احمد مسعود، تنها نیروی منسجم و ریشهدار ضدطالبانی در کشور است. این جبهه با تکیه بر میراث مقاومت احمدشاه مسعود و با محوریت تاجیکان شمال، همچنان در مناطق کوهستانی پنجشیر، بدخشان و تخار فعال است. تحلیلهای میدانی نشان میدهد که جبهه مقاومت ملی نه صرفاً یک نیروی نظامی، بلکه به گفته انستیتوت هدسون، جنبشی سیاسی و اجتماعی با اهداف مشخص در زمینه عدالت قومی، تمرکززدایی سیاسی و بازسازی نهادهای ملی است.
از این رو، هرگونه بازگشت قدرت خارجی به شمال افغانستان، بدون تعامل سازنده با جبهه مقاومت و تاجیکان، با مقاومت بومی گسترده روبهرو خواهد شد. مؤسسه تحقیقات سیاست خارجی میگوید که این مقاومت از ظرفیت بالفعل و بالقوه بالایی برخوردار است و در صورت دریافت حمایت از ایران، روسیه، چین و تاجیکستان میتواند برای امریکا و حتی طالبان، به دردسری استراتژیک تبدیل شود.
به بیان دیگر، تاجیکان نه فقط به لحاظ قومی بلکه به لحاظ ژئوپلیتیکی، ضامن تعادل قدرت در شمال افغانستان هستند. آنان در مرزهای مشترک با آسیای مرکزی، حلقهای اتصال میان حوزه تمدنی ایرانزمین و منطقه اوراسیا محسوب میشوند. از اینرو، حضور فعال تاجیکان و جبهه مقاومت در معادله بگرام، عامل تعیینکنندهای برای آینده سیاسی افغانستان است.
سیاست ایران؛ ضرورت بازنگری در نگاه به طالبان
ایران در تحولات افغانستان نقشی دوگانه ایفا کرده است: از یکسو در چارچوب سیاست واقعگرایانه، با طالبان وارد تعامل شده تا امنیت مرزها و جریان آب را تضمین کند؛ اما از سوی دیگر، این سیاست باعث تضعیف جریانهای بومی نزدیک به ایران، بهویژه جبهه مقاومت، گردیده است.
با توجه به شرایط کنونی، به نظر میرسد زمان آن رسیده که تهران سیاست خود را بازنگری کند و به جای حمایت از طالبانِ ناهمسو با منافع راهبردی ایران، از جریان مقاومت ملی که پیوند فرهنگی، زبانی و تاریخی عمیقی با ایران دارد، پشتیبانی نماید. چنین رویکردی نهتنها از منظر اخلاقی و تمدنی توجیهپذیر است، بلکه در سطح ژئوپلیتیکی نیز میتواند موازنه قدرت در شمال افغانستان را به نفع محور مقاومت تغییر دهد.
حمایت ایران از جبهه مقاومت ملی، بهویژه در زمینه دیپلماسی، رسانه و امداد انسانی، میتواند یک وزنهی متقابل در برابر نفوذ امریکا در بگرام و فشارهای ژئوپلیتیکی ناشی از آن ایجاد کند. ایران با چنین سیاستی، نه در برابر امریکا بلکه در کنار نیروهای بومی، نقش قدرت منطقهای موازنهگر را ایفا خواهد کرد.
نتیجهگیری
بگرام تنها یک پایگاه نظامی نیست؛ بلکه نماد رقابت قدرتهای بزرگ بر سر آینده اوراسیا و مهار شرق است. بازگشت احتمالی امریکا در چارچوب سیاست ترامپ برای مهار چین، بدون توجه به واقعیتهای قومی و سیاسی شمال افغانستان، با چالشهای متعدد روبهرو خواهد شد. در این میان، جبهه مقاومت و تاجیکان نه یک نیروی حاشیهای، بلکه عامل تعیینکننده در معادله بگرام و آینده افغانستان هستند.
ایران، اگر بخواهد در تحولات آینده این کشور نقشساز باشد، باید از سیاست منفعلانه نسبت به طالبان فاصله گیرد و با حمایت هوشمندانه از جبهه مقاومت، جریان مشروع و بومی مقاومت را تقویت کند. در غیر این صورت، حضور مجدد امریکا در بگرام – حتی اگر محدود – میتواند منافع ملی ایران را در مرزهای شرقی به چالش بکشد. آینده افغانستان در گرو ائتلاف میان نیروهای بومی شمال است؛ ائتلافی که بدون آن، هیچ قدرت خارجی قادر به تثبیت موقعیت خود در بگرام نخواهد بود.