بازخوانی واکنش مردم افغانستان به جان باختن مبارزان جبهه آزادی
به دنبال جان باختن پنج تن از چریکهای جبهه آزادی در سالنگ جنوبی، مردم افغانستان شاهد موج گستردهای از واکنش در رابطه به کشته شدن این مبارزان بودند.
میتوان گفت که پس از سقوط نظام جمهوری برای نخستین بار بود که چنین واکنش فراگیر از اقوام مختلف و طیفهای سیاسی مختلف در مورد اتفاق واحدی را شاهد بودهایم. تمامی کسانی که در رابطه به مرگ این مبارزان شجاع واکنش نشان دادند، آنها را «شهدای راه آزادی» و «قهرمانان واقعی افغانستان» خواندند و از شجاعت و مبارزه مسلحانه آنها در برابر طالبان دفاع کردند.
این نکته بیشتر از این نظر حایز اهمیت است که پس از سقوط افغانستان به دست گروه طالبان، تقریبا همه طیفهای سیاسی، بر بیزاری از جنگ و یافتن یک راه حل سیاسی برای بحران کنونی افغانستان تاکید میکردند. پیامهای صریح و روشنی که در این مدت از سوی جامعه جهانی و کشورهای منطقه مخابره میشد نیز حاکی از این بود که دولتها و نهادهای درگیر در افغانستان تنها و تنها از تلاشهای سیاسی برای رسیدن به یک راه حل مسالمتآمیز از طریق گفتوگو حمایت میکنند. این پیامها که گاهی به صورت واضح از سوی نمایندگان امریکا، اتحادیه اروپا و وزرای خارجه و دیپلوماتهای کشورهای منطقه و همسایه بیان میشدند و میشوند همچنان، نه تنها از مبارزات مسلحانه علیه طالبان حمایت نمیکردند بلکه آشکارا به نحوی دستور ایست میدادند و تاکید میکردند که مبارزات مسلحانه یا جنگ راه حل نیست.
شکی نیست که بیزاری از جنگ امر مقدس و مهمی است و نمیشود انسانی را در جهان یافت که از جنگ استقبال کند و یا به آغاز جنگی فردی یا جمعی شخصی یا دولتی و حزبی و گروهی، افتخار کند، اما واقعیت امر این است که سیاه و سفید کردن هر چیزی همیشه درست نیست و جنگ و صلح نیز از این قاعده مسثنی نیستند.
در تاریخ ملتها نیز فقط و فقط صلحجویان و مصلحان تمجید نشدهاند بلکه در تاریخ ملل و از جمله تاریخ افغانستان بیشمار اند. شخصیتهایی که به دلیل مبادرتشان در جنگهای آزادیخواهانه تقدیر و تمجید میشوند.
کما اینکه مردم افغانستان به صورت بیسابقهای با خانوادههای جانباختگان جبهه آزادی ابراز همدردی کردند و در بسیاری از شهرهای جهان افغانستانیهای مهاجر نماز جنازه غیابی خواندند از جمله در لندن، هند، تهران و بروکسل.
چنین مواردی قبلا نیز دیده شده بود. وقتی فرمانده ملک دره از فرماندهان جبهه مقاومت ملی در پنجشیر جان باخت و یا شماری دیگر که در اندراب جانشان را در جنگ علیه طالبان از دست دادند، نیز مردم از آنها به نیکی و شایستگی یاد کردند و آنها را «نامهای ماندگار روزگار» نامیدند.
حالا سوال اساسی این است که چگونه میشود مردم مخالف جنگ با گروه طالبان باشند و آنگاه از کسانی که در جنگ کشته شدهاند تقدیر کنند، برایشان نماز جنازه بخوانند و آنها را قهرمانان واقعی خود بدانند؟ آنهم ستایشی چنین گسترده و به اصطلاح سیاسی پر کاربرد کنونی «همهشمول».
در حالی که پس از تسلط مجدد گروه طالبان مردم افغانستان شاهد اقدامات متعدد سیاسی و از سوی سیاسیون کشور در این یا آن گوشه جهان بودهاند، از تشکیل و اعلام احزاب و تشکلهای جدید سیاسی گرفته تا برگزاری کنفرانسها و جلساتی برای گفتوگو و یافتن راه حل سیاسی اما واکنش و پاسخ مردم افغانستان به این اقدامات اگر نکوهشی و پرسشبرانگیز نبوده، حداقل توام با پرسشهای جدی بوده است. پرسشهایی از این قبیل که تاثیر این اقدام، مثلا تشکیل حزب جدید یا ائتلاف یا جلسه و گردهمایی چه بوده و به عبارتی دیگر، چنین اقداماتی چه دردی را دوا میکند؟ اما وقتی خبر درگیری شش ساعته جبهه آزادی با طالبان در سالنگ جنوبی و در نتیجه، جان باختن شماری از مبارزان این جبهه منتشر شد، به صورت خودجوش و همهگانی همه یک صدا همسویی و غمشریکی کردند و به ویژه برای زنده بودند فرمانده اکمل امیر که هنوز سرنوشتش مشخص نیست، دعا کردند. معنی این واکنش جمعی گسترده، قاطع و یکدست چه میتواند باشد؟ به بیان دیگر، افکار عمومی و باور جمعی افغانستان به بهانه این حادثه، چه پیامی را به همدیگر، سیاستمداران و جامعه جهانی مخابره کردند؟
اگر معنی این پیام با قاطعیت و جدیت حمایت از مبارزات مسلحانه علیه گروه طالبان نباشد، حداقل به ستوه آمدن مردم از ظلم رژیم طالبان و ناامیدی مردم از تغییر رویکرد طالبان در آینده است. در نزدیک به دو سال گذشته رویکردهای متقاوتی در مواجهه با طالبان وجود داشته است. عمدهترین و اصلیترین رویکرد، فرصت دادن به طالبان و تلاش برای یافتن یک راه حل نهایی از طریق مذاکره و گفتوگو بوده است.
هرچند نیروهای مخالف طالبان به جز موارد اندک (مانند گفتوگوی احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت در تهران با امیرخان متقی، سرپرست وزارت خارجه طالبان) با این گروه رو در رو ننشستهاند، اما جامعه جهانی و کشورهای منطقه در این راه تلاش بسیاری کردهاند. باری ناروی برای هیاتی از طالبان جت اختصاصی فرستاد و برایشان فرش قرمز پهن کرد. تام وست، نماینده امریکا در امور افغانستان بار بار به صورت غیرمستقیم از طریق قطر و حداقل یکبار به طور مستقیم با ملا یعقوب در امارات متحده عربی دیدار کرد. هیاتهای سازمان ملل در سطوح مختلف بارها در کابل و قندهار با رهبران طالبان نشستند، اما هیچ حاصلی به دست نیامد.
این نشستها نه تنها ثمری نداشت، بلکه هرچه اصرار جهان بر مذاکره و گفتوگو و تغییر سیاست طالبان در مورد زنان و دختران از سوی جهان بیشتر شد، واکنش لجوجانه و کودکانه طالبان نیز بدتر و بدتر شد. جهان با اصرار، از طالبان خواست مکتبها را به روی دختران باز کنند، طالبان دانشگاه را نیز بستند، وقتی خواهش مکرر شد، حمام و پارک و سفر بدون محرم نیز بر قدغنهای طالبانی بر زنان افزوده شد.
زنان به شجاعت و فداکاری تمام بار بار به خیابانهای کابل و دیگر شهرها راهپیمایی اعتراضی کردند، زنان در دهها جلسه و محفل بینالمللی از شورای امنیت سازمان ملل گرفته تا هر سکو و بلندگویی که به دست آوردند، بر طالبان فشار آوردند تا شاید به حقوق اساسی زنان تن بدهند اما چونان آب در هاون کوبیدن بینتیجه بود.
طالبان به خوبی متوجه شدند که مساله زنان و مساله انحصار قومی قدرت دو عنصر مهمی است که مانع به رسمیت شناخته شدن آنها در سطح بینالمللی شده است، اما به هیچ کدام از این دو توجه نکردند.
مردم افغانستان همه این اقدامات را شاهد بودند وچه بسا هر بار که نشستی برگزار شد و هر بار که جلسهای تدویر یافت و هر بار که طالبان گفتند که تصمیمشان موقتی است و در آن زمینه تجدید نظر خواهند کرد، مردم آرزو کردند که نتیجه ملموس و مشخصی را ببینند اما ندیدند.
افزون بر همه اینها، طالبان با اطمینان از نبود حمایت بینالمللی و موثر از مخالفان خود، بنا را بر انتقام گذاشتند، اعلام عفو کردند اما در عمل دمار از روزگار مردم کشیدند، هنرمندان را تحقیر کردند، نیروهای امنیتی جمهوریت را کشتند، زنان معترض را شکنجه کردند و بر ریش جهان و سازمان ملل خندیدند. حتی وقتی که یوناما گفت میخواهد از افغانستان خارج شود، طالبان پاسخ سربالا دادند.
همه این اتفاقها و رویدادها یکی از پی دیگری، مردم افغانستان را روز به روز به این نتیجه تلخ اما ناگزیر و دشوار رساند که طالبان هیچ زبانی جز زبان زور و تفنگ را نمیفهمند. نه سقوط رژیم طالبان در پی حمله امریکا و متحدانش در سال ۲۰۰۱ و نه سقوط جمهوری در سال ۲۰۲۱، هیچ کدام طالبان را به این خرد و تامل سیاسی نرساند که برای باز کردن گره مشکل افغانستان باید به تفکر، تجربه تاریخی و خرد سیاسی تکیه کنند.
اگر طالبان پس از ۲۰ سال جنگیدن در زمان مذاکرات دوحه از یک گروه ایدیولوژیک و دگم به یک حزب و سازمان سیاسی بدل میشدند و یا پس از به قدرت رسیدن، شاید در آگست ۲۰۲۱ از یک گروه نظامی ایدیولوژیک به یک دولت تغییر میکردند و ساز و کار دولتی را به رسمیت میشناختند، بدون شک افغانستان به این بحران عظیم وچندجانبه مواجه نمیشد.
حالا اگر بازگردیم به سوالی که در آغاز این یادداشت مطرح شد. باور من این است که مردم افغانستان مرحله به مرحله از گروه طالبان، جامعه جهانی و آن طیف از سیاستمدارانی که مذاکره و گفتوگوی سیاسی را تنها راه باز کردن کورگره بحران افغانستان میدانند، از همه ناامید شدهاند. با استناد به مثل معروفی که میگویند: «به تنگ آوردی به جنگ آوردی» طالبان مردم افغانستان را چنان به تنگ آورده که راهی جز جنگ برایشان باقی نگذاشته است.
واکنشهای گسترده به جانباختن مبارزان جبهه آزادی نشان داد که مردم طاقتشان در تحمل ظلم بیش از حد طالب تمام شده و خواستار رهاییاند، رهایی و رسیدن به آزادی از هر طریقی، به هر قیمتی.
یادداشت: این صفحه برای بازتاب دیدگاه مخاطبان ما درباره مسایل مختلف افغانستان و جهان ایجاد شده است. آرا و نظریات مطرح شده در این صفحه، بازتابدهنده دیدگاه افغانستان اینترنشنال نیست.