افشین سهرابخان، بازرس کل استان تهران و رئیس بازرسی منطقه یک کشوری اعلام کرد تولیدکنندگان مواد غذایی اجازه استفاده از شهروندان خارجی «چه مجاز و چه غیرمجاز» را ندارند و در صورت بهکارگیری چنین افرادی، غذای تولید شده آنها به عنوان غیراستاندارد و غیربهداشتی به جامعه معرفی خواهد شد.
مقامهای جمهوری اسلامی عمدتا اصطلاحات «اتباع مجاز و غیرمجاز» درباره مهاجران افغان به کار میبرند.
سهرابخان که به مناسبت ۱۹ میزان، سالروز تاسیس سازمان بازرسی کل ایران صحبت میکرد، گفت این سازمان براساس قانون نظارت بر حسن اجرای امور را برعهده دارد.
این مقام قضایی جمهوری اسلامی در شرایطی از نظارت قانونی صحبت میکند که بر اساس ماده ۲ آییننامه اجرایی قانون «اصلاح ماده ۱۳ مواد خوردنی، آشاميدنی، آرايشی و بهداشتی»، شرط اختصاصی برای کارکنان مراکز تهیه و توزیع مواد غذایی و اماکن عمومی، داشتن کارت بهداشت است و در شرایط صدور آن هم، برای شهروندان خارجی محدودیتی در نظر گرفته نشده است.
علاه بر اینها، وزارت بهداشت پیشتر اعلام کرده بود شهروندان خارجی با ارائه کارت اقامت خود به جای کارت ملی میتوانند برای دریافت کارت بهداشت اقدام کنند.
به این ترتیب، مشخص نیست مقامی قضائی که وظیفهاش نظارت بر اجرای صحیح قانون است چگونه اعلام میکند اتباع خارجی مجاز که کارت اقامت دارند و طبعا شرکتهای مواد غذایی پس از اخذ کارت بهداشت آنان را استخدام کردهاند، اجازه ندارند در این مراکز کار کنند؟
علاوه بر این، این مقام قضایی مشخص نکرده بر مبنای چه قانونی، حضور کارکنان غیرایرانی در مراکز تولید موادغذایی موجب غیراستانداردشدن و غیربهداشتی شدن مواد غذایی تولیدی میشود؟
به بیان دیگر، بر اساس چه ویژگی بهداشتی یا معیار استانداردسنجی، حضور کارکنان غیرایرانی در یک شرکت تولید مواد غذایی، کیفیت مواد غذایی تولیدی را به سطح غیراستاندارد پائین آورده و به لحاظ بهداشتی هم غیرقابل مصرف میکند؟
این نگاه به شهروندان خارجی دارای مجوز در ایران که اجازه اقامت، کار و حق زندگی در این کشور را دارند را نمیتوان با توجیهات امنیتی که متوجه شهروندان خارجی فاقد مجوزهای قانونی میشود، موجه کرد.
نژادپرستی فرهنگی علیه افغانها در ایران
غیربهداشتی و غیراستاندارد خواندن محصولی غذایی که یک فرد غیرایرانی در تهیه آن نقش داشته است، دارای سویههای نژادپرستانه است ولو اینکه فرد گوینده خود به نژادپرستانه بودن آن آگاه نباشد.
علایق نژادپرستانه، در تعریف جدید و در چارچوب ترم «نژادپرستی فرهنگی»، همه انواع برچسبهای کلیشهای را شامل میشود که میتواند گروهبندیهای مختلف غیر بیولوژیک همچون گروههای دینی/مذهبی/زبانی/قومی و فرهنگی را هدف بگیرد.
به این ترتیب در تعریف جدید، نژاد در ترم نژادپرستی، بر اساس گزارههای غیر بیولوژیکی و از منظر سیاسی و اجتماعی تعریف میشود و اندیشه، جریان و یا فردی به نژادپرستی فرهنگی متهم میشود که با نسبت دادن کلیشههای مثبت به گروه قومی/فرهنگی خود و کلیشههای منفی به دیگر گروههای قومی/فرهنگی، به همان تقسیمبندی کلاسیک نژادپرستی یعنی گروههای برتر و پستتر دامن میزند.
در این شرایط، احساسات فرد نژادپرست درباره خودش، چنان آسیبپذیر شده است که احساس میکند تنها از رهگذر بدنام کردن «دیگری» است که میتواند «ارزشهای راستین و خاص» خود را برجسته کند.
در نگاه نژادپرستانه، فرهنگ که عامل اصلی تعیین سرنوشت همه گروههای مردمی دانسته میشود، محتوای معین و غیر قابل تغییری دارد و افراد متعلق به فرهنگهای مختلف شانس چندانی برای تغییر آن ندارند.
در این چارچوب، تلقیای که فرد نژادپرست از «فرهنگ ایرانی» دارد واجد خصوصیات ارزشمندی است که در طول قرنها ثابت مانده است و از آن طرف یک «دیگری» که اینجا افغان است، واجد فرهنگی بدوی شناخته میشود که صرف حضورش در یک کارگاه مواد غذایی میتواند غذای تولیدی آن کارگاه را فاقد کیفیت و سلامت کند.
در این نگاه، مهاجر افغان در هر جایگاهی که باشد و هرچقدر هم بخواهد ویژگیهای فرهنگی مطلوب فرد نژادپرست را کسب کنند، همچنان یک «افغانی» باقی میماند.
به این ترتیب، نگاه مقام قضایی شاغل در دستگاه بازرسی کل کشور به افغانهای ساکن ایران، که بازتابدهنده نگاه ساختاری کلیت دستگاه حاکمه است، نگاهی نژادپرستانه است چون افغانها به صرف ایرانی نبودن، واجد خصوصیتهای نامطلوب شناخته میشود.
سیاستهای تبعیضآمیز علیه پناهجویان و مهاجران افغانها در ایران، که نه تنها بر اساس وضعیت اقامتی آنها، که متاثر از نگاه نژادپرستانه عیله آنان اعمال میشود، ابعاد گوناگونی دارد و صحبتهای مقام بازپرسی کشور تنها جلوهای از این سیاستها را که نقض حقوق بشر و موازین بینالمللی است، بازتاب میدهد.
محدودیتهای ثبتنام در مکاتب
کودکان افغان برای ثبتنام در مکاتب دولتی یا حضور در دانشگاهها با موانع اداری و قانونی روبهرو هستند. یا به بهانه نداشتن مدارک هویتی مدنظر مدرسه از ثبتنام این کودکان خودداری میشود، یا نسبت به کودکان ایرانی از آنها پول و شهریههای بیشتری درخواست میشود یا در مدرسه و کلاسهای درس با تبعیضهایی مواجه میشوند که مورد تائید و پشتیبانی ساختارهای رسمی است.
عدم ثبتنام کودکان افغان فاقد اوراق قانونی در مدارس در حالی صورت میگیرد که طبق اصل ۱۳۸ قانون اساسی، کودکان فاقد مدرک هویتی که از نظر سنی شرایط نامنویسی و تحصیل در نظام آموزشی رسمی کشور را دارند، حق دارند با دریافت «کارت حمایت تحصیلی» وارد مدارس و نظام آموزشی کشور شوند.
تحصیلات دانشگاهی برای افغانها هم که به شکل پناهجو یا مهاجر و به صورت قانونی در ایران زندگی میکنند رایگان نیست و بسیاری از این دانشجویان برای تحصیلات دانشگاهی با مشکلات متعددی از جمله هزینه بالای تحصیل یا مشکل تمدید روادید اقامتی مواجه میشوند. علاوه بر اینها افغانها در ایران حق تحصیل در ۲۳ رشته و گرایش دانشگاهی و تقریبا اکثر رشتههای فنی و حرفهای را هم ندارند.
تبعیض در حوزه اشتغال
طبق قانون کار جمهوری اسلامی، اتباع خارجی میتوانند فقط در شغلهای مجاز که از طرف دولت تعیین میشود فعالیت کنند. در این میان، مهاجران افغان تنها در برخی مشاغل خاص مجاز به کار هستند. این مشاغل در چهارگروه «کورهپزخانه»، «کارهای ساختمانی»، «کارگاههای کشاورزی» و «سایر مشاغل» که شامل شغلهایی از قبیل تولید کود شیمیایی، سوزاندن زباله و... است دستهبندی شده است.
در این شرایط هم بسیاری از کارگران افغان از حقوق و مزایای کاری برابر با کارگران ایرانی برخوردار نیستند و در معرض استثمار قرار دارند و نبود حمایت و حفاظت قانونی این استثمار را سیستماتیک میکند.
فقدان بیمه درمانی و خدمات حمایتی
عدم دسترسی به پوشش بیمهای و حمایتهای اجتماعی، وضعیت اقتصادی و بهداشتی پناهجویان و مهاجران افغان را در ایران پیچیدهتر کرده و آنها را در معرض تبعیض جند لایه قرار میدهد.
و در موردی که در دنیا مطلقا نظیر ندارد، شورای عالی پیوند عضو ایران، قانونی مصوب کرده که بر اساس آن پیوند اندام ایرانیان به اتباع خارجی ممنوع است و مقامات وزارت بهداشت با این عنوان که این قانون برای حفظ حرمت ایرانیها لازم است اجازه نمیدهند حتی در شرایطی که اهدای عضو ممکن باشد و حتی در صورتی که بیمار افغان در خطر مرگ باشد، پیوند عضو انجام شود.
محدودیتهای جغرافیایی و حق سکونت
جمهوری اسلامی، حق انتخاب محل زندگی را از مهاجران و پناهجویان افغان سلب کرده است. زندگی و کار و حتی صرف حضور اتباع افغان در شانزده استان ایران به طور کامل ممنوع است و در ۱۲ استان دیگر نیز در برخی شهرها و منطقهها اقامت آنها ممنوع هست.
افغانهای دارای کارت آمایش (پناهجویان دارای مجوز قانونی) هم فقط حق تردد در استانی را دارند که کارتشان از آنجا صادر شده است و برای سفر به بیرون از استان باید درخواست مجوز کنند و در صورت تائید درخواست، هزینه این مجوز را پرداخت کنند.
سیاستهایی که برای اتباع خارجی تدوین میشود و در عمل با توجه به مهاجرپذیر نبودن ایران، تنها متوجه پناهجویان افغان ساکن ایران میشود، هر روز ابعاد تازهای به خود میگیرد.
در تازهترین مورد، طرحی در کمیسیون امور داخلی مجلس در دست بررسی است که بر اساس آن، اقامت دائم اتباع خارجی در ایران حذف شده و به جای آن سه نوع اقامت موقت یک ساله، سه ساله و هفت ساله برای آنها در نظر گرفته شده است.
در اواخر سپتامبر، رژیم طالبان با استفاده از تجهیزات تازهای که از ایران بهدست آورده بود، اقدام به ایجاد اختلال در پخش شبکه خبری افغانستان اینترنشنال کرد. این گروه پیشتر در ماه می، ممنوعیت شدیدی برای ارتباط با افغانستان اینترنشنال وضع کرد که راه را برای پارازیت فعلی هموار میکرد.
گروه طالبان بهطور صریح به شهروندان افغانستان هشدار داده بود که از تماس با افغانستان اینترنشنال و حتی تماشای این شبکه خودداری کنند.
این اقدامات سختگیرانه ناشی از تعهد قاطع ما به ارائه اخبار و اطلاعات بدون سانسور به شهروندان افغانستان است که تحت کنترل شدید طالبان قرار دارند و میکوشند صدایشان از سد سانسور شدید رسانهها عبور کند و به جهان برسد. رسانههای آزاد میراث دوره جمهوریت و مورد حمایت جامعه بینالمللی در افغانستان بود.
چنین فرمانهای استبدادی برای خاموش کردن صدای مردم افغانستان، در گذشته میتوانست ناامیدکننده و به معنای پایان کار این شبکه ۲۴ ساعته مستقر در لندن باشد که به جمعیت ۴۰ میلیون نفری افغانستان خدماترسانی میکند. با این حال، انقلاب دیجیتالی و روزنامهنگاری مدرن تضمین میکند که ما به فعالیت خود ادامه دهیم و بتوانیم رویدادهای افغانستان را در این دوره حساس پوشش دهیم و طالبان را در مورد عملکرد و رفتارش با مردم افغانستان پاسخگو قرار دهیم.
کمیسیون تخلفات رسانهای وزارت اطلاعات و فرهنگ تحت کنترل طالبان، ده اتهام سنگین علیه ما مطرح کرده است. از جمله تخریب شخصیت و جعل اطلاعات که برای هیچکدام سند و مدرک تاییدکننده ای ارائه نشده است. این گروه نتوانسته حتی یک نمونه از جعل یا گزارش نادرست در شبکه افغانستان اینترنشنال را ذکر کند. کاری که ما در رسانه میکنیم، روزنامهنگاری مستقل برای آگاهی مردم در میان جنگ سانسور، اطلاعات نادرست و پروپاگاندای طالبان است. بهعنوان مثال، طالبان انتظار دارد که همه رسانهها تفسیر رادیکال این گروه از اسلام را بپذیرند، از جمله اینکه رهبر نامرئی آنها، ملا هبتالله آخندزاده، در نشرات ما به عنوان «امیرالمومنین» شناسایی و معرفی شود.
طالبان بدون هیچگونه گفتوگو یا هشدار قبلی، اقداماتی افراطی علیه ماانجام داد و نارضایتی خود را از گزارشهای آزاد و بیطرفانه ما نشان داد که روایت این گروه را به چالش میکشد.
از زمان تسلط دوباره طالبان در آگست ۲۰۲۱، وضعیت رسانهها در افغانستان به شدت دگرگون شده است. گزارشگران بدون مرز در اواخر سال ۲۰۲۱ اعلام کرد که در عرض سه ماه از زمان بازگشت این گروه، ۴۳ درصد از رسانههای افغانستان ناپدید شده و بیش از دو سوم از ۱۲ هزار روزنامهنگار فعال در سال ۲۰۲۱ این حرفه را ترک کردهاند. در کشوری که حتی انتقاد خفیف بهعنوان «تخریب شخصیت» تلقی میشود و رسانهها و خبرنگاران محلی از گزارشگری مستقل منع شدهاند، ارائه اخبار بیطرف نه تنها مهم بلکه حیاتی است.
با وجود اینکه طالبان همانند گذشته دیگر تلویزیونها را نمیشکند، اما به تعطیلی رسانههای محلی و وضع محدودیت و ممنوعیت بر سر راه رسانههای بینالمللی ادامه میدهد. بهطور رسمی، این گروه یک استراتژی رسانهای دوگانه در پیش گرفته است. طالبان میکوشد تصویر دستکاریشدهای از واقعیتهای جامعه افغانستان در رسانههای بینالمللی ارایه شود، در حالی که رسانههای افغانستان را در داخل سرکوب میکند. این گروه از طریق سازمان استخباراتی مخوف خود و نهادهای دیگر مانند وزارت اطلاعات و فرهنگ و وزارت امر به معروف و نهی از منکر، فرمانهای مختلفی در راستای محدودیت کار رسانهها و روزنامهنگاران صادر کرده و با سرکوب، بازداشت، حملات فیزیکی، پیگیرد روزنامهنگاران در محاکم نظامی و حتی ضرب و شتم و تهدید به کارمندان زن رسانهها، کار اطلاعرسانی و رسانهای آزادانه را برای روزنامهنگاران داخلی ناممکن کرده است.
این محدودیتها آنقدر شدید است که بسیاری از رسانهها مجبور به حذف برنامههای انتقادی و خودسانسوری شدهاند. این قوانین و فرمانها، هرگونه فعالیت رسانهای که تفسیر طالبان از اسلام را به چالش بکشد، ممنوع کرده و تولیدات رسانهای سانسور نشده را سرکوب میکند.
به باور سازمان دیدهبان حقوق بشر، این قوانین بهقدری گسترده و مبهم است که بهطور مؤثری هرگونه گزارش انتقادی درباره طالبان را ممنوع میکند.
در واکنش به تسلط دوباره طالبان بر افغانستان، شبکه ما که در ۱۵ اگست ۲۰۲۱، روز سقوط کابل به دست طالبان تأسیس شده و در لندن مستقر است، بهطور مداوم و بدون سانسور به پوشش شبانهروزی رویدادهای افغانستان پرداخته است. رسانه ما که از طریق ماهواره و شبکههای اجتماعی قابل دسترسی است، به ارائه اخبار و اطلاعات آزاد و بیطرفانه به مردم در داخل و خارج افغانستان ادامه میدهد.
یک نظرسنجی از سوی بیبیسی (BBC Media Action) در دسامبر ۲۰۲۳ نشان داد که پس از سرکوب گسترده و محدودیتها علیه رسانههای افغانستان از سوی طالبان، شبکه افغانستان اینترنشنال با افزایش محبوبیت مواجه شده و به عنوان رسانه اول بینالمللی در خانههای مردم افغانستان استقبال شده است.
پس از اینکه رژیم طالبان با قوانین سختگیرانه خود، فضای آزاد رسانههای داخل افغانستان را تنگ کرد، نزدیک به سه سال طول کشید تا ما جایگاه خود را به عنوان یک منبع خبری معتبر برای خانوادههای افغان تثبیت کنیم.
ما خوششانسم که از یک کشور آزاد و دموکراتیک فعالیت میکنیم، جایی که آزادی روزنامهنگاری برای گزارش حقایق و بیان عقاید محترم شمرده میشود. بهعنوان روزنامهنگاران افغان در خارج، ما به ارائه اخبار دقیق و واقعی متعهدیم و اطمینان حاصل میکنیم که میلیونها افغان بتوانند از تحولات کشور، منطقه و جهان باخبر شوند. فشار طالبان ما را از حفظ بالاترین استانداردهای روزنامهنگاری و اصول حرفهای بازنخواهد داشت.
ما با نوآوری در رویکرد رسانهای خود و استفاده از همه ظرفیتهای فناوری موجود، به گزارشگری برای مخاطبانی که در یک محیط غیردموکراتیک و بسته گیرافتادهاند، خبر و معلومات میرسانیم. این شامل استفاده از پیشرفتهای سریع تکنولوژیکی است که ارتباطات را متحول کرده است. بر اساس یک نظرسنجی تازه جئوپول (GeoPoll) ۶۷ درصد افغانها اکنون در خانههای خود به اینترنت دسترسی دارند و ۵۸ درصد از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند. اتکا بر محتوای تولیدشده توسط کاربران و شبکههای اجتماعی به ما این امکان را میدهد که محدودیتهای رسانههای سنتی را دور بزنیم و صدای مردم افغانستان را که رویدادهای مهم در زندگی و جامعه خود را بهصورت زنده روایت، ثبت و به اشتراک میگذارند، به گوش دیگران برسانیم.
ما در فضایی قرار داریم که کار رسانه بهصورت از بالا به پایین، تولید محتوا و سپس پمپاژ آن به مخاطبان در کابل یا قندهار از لندن یا واشنگتن دیگر امکانپذیر نیست. روزنامهنگاران شهروندی بسیاری از رویدادهای خبری را شناسایی کرده و آنها را برای به اشتراکگذاری با رسانههای جریان اصلی مانند ما ضبط میکنند. این پدیده در حال تحول بخش خبری است چرا که ما در گزارشهای روزانه خود بهطور چشمگیری به محتوای تولیدشده توسط کاربران « UGC» وابستهایم.
تلفنهای هوشمند به شهروندان افغان این امکان را داده است که بیعدالتی، سوءمدیریت و اعتراضات را بهصورت زنده ثبت کنند و به اشتراک بگذارند. اگرچه عدم وجود خبرنگار در افغانستان یک چالش است، اما به دلیل واکنش فوری شهروندان به تحولات خبری در مناطق خود، ما توانستهایم رویدادهای خبری مهمی را پوشش دهیم. محتوای تولیدشده توسط کاربران و شبکههای اجتماعی به منبع جدید خبری تبدیل شده است.
جالب است بدانید که رویداد مهم و جهانی کشتهشدن ایمن الظواهری، رهبر شبکه القاعده، در کابل را ابتدا یک شهروند این شهر به افغانستان اینترنشنال خبر داد. او در یک پیام صوتی خبر داد که انفجاری در منطقه شیرپور کابل رخداده و مردم محل میگویند محل انفجار، خانه رهبر القاعده است. ما پس از تایید منابع امنیتی توانستیم این خبر را پخش کنیم.
هرچند روزنامهنگاری شهروندی میتواند اطلاعات و سرنخهای جدیدی را به همراه داشته باشد و دیدگاههای متنوعتری را ارائه دهد اما همچنین چالشهایی را در زمینه اعتبار و تأیید به همراه دارد. برای مقابله با اطلاعات نادرست، اطلاعات غلط و تحریف از سوی طرفهای مختلف، ما یک تیم قوی برای پیگیری، بررسی و تایید واقعیتها داریم. به طور کلی، ما با استفاده از محتوای تهیهشده توسط کاربران، شاهدان عینی و رسانههای اجتماعی در گزارشهای خود، عملکرد رسانهای خود را با روزنامهنگاری شهروندی سازگار کردهایم.
با وجود ممنوعیتهای اعمالشده از سوی طالبان، مردم در داخل افغانستان هر روز پیش از گذشته صدا و تصویر و روایت خود را به دست ما می رسانند. افغانستان اینترنشنال همچنان رسانهای برای صدای همه مردم افغانستان است و بر خلاف طالبان، ما این صداها را خاموش نخواهیم کرد.
هارون نجفیزاده، سردبیر اجرایی افغانستان اینترنشنال، این یادداشت را به زبان انگلیسی در وبسایت مجله امریکایی دیپلومات نوشته است.
هیلاری کلینتون، وزیر خارجه پیشین امریکا، در کتاب جدید خود جزئیات تراژیک وضعیت زنان افغانستان پس از بازگشت طالبان به قدرت را منتشر کرده و به عدم عمل به وعدههایش در قبال این زنان اعتراف کرده است.
این کتاب که عمدتاً روایت شخصی او از سیاست، خانواده، ازدواج و حلقه دوستانش است، به تازگی با عنوان «چیزی از دست رفته، چیزی به دست آمده» در امریکا منتشر شده است. هیلاری کلینتون، که یکی از قدرتمندترین زنان در امریکا به شمار میرود، در کتاب خود مینویسد که هیچ تغییری در رفتار طالبان با زنان نسبت به حاکمیت قبلی این گروه مشاهده نمیشود. او اشاره میکند که کمکهایش به زنان افغانستان در سه سال گذشته، جبران وعدههایی است که به نمایندگی از دولت امریکا داده بود، اما نتوانسته است آنها را عملی کند.
سفیدپوشان در جهنم طالبان
هیلاری کلینتون میگوید که پس از سقوط حکومت پیشین افغانستان، بیش از ۱۰۰۰ زن را از طریق برنامه تخلیه از این کشور خارج کرده است. او فصل مربوط به افغانستان در کتابش را با روایتی از قربانیان طالبان آغاز میکند؛ با فهرستی که به گفته کلینتون، شامل ۱۲۵ نام افرادی است که طالبان قصد داشته آنها را به بکُشد و او تلاش کرده تا این زنان را از افغانستان خارج کند.
وزیر خارجه پیشین امریکا میگوید نام زنان تخلیه شده توسط ائتلافی از سازمانهای حقوق زنان در ایالات متحده و افغانستان، از جمله حوریه مصدق و بلقیس احمدی، در لیست قرار گرفته بودند و نگران بودند که در معرض سرنوشتی وحشتناک از سوی طالبان قرار بگیرند. به نوشته خانم کلینتون، این لیست نخست با کاخ سفید به اشتراک گذاشته میشود و بعد یکی از مقامات نگران کاخ سفید بهطور مخفیانه آن را با کلینتون در میان میگذارد.
به روایت کلینتون، این زنان احتمالاً پس از خروج آخرین نیروهای امریکایی از افغانستان در سپتامبر ۲۰۲۱ هدف طالبان قرار میگرفتند. او مینویسد که این خروج، پایان طولانیترین جنگ در تاریخ امریکا را رقم میزد؛ اما در عین حال، آغاز یک جهنم جدید برای مردم افغانستان، بهویژه زنان، بود. خانم کلینتون میگوید برای تخلیه این زنان، گروهی از زنان و مسئولان نهادهای مختلف در امریکا اقدام به جمعآوری کمکهای مالی کردند تا هزینههای مربوط به تأمین کرایه موتر و مکانها در داخل افغانستان تأمین شود. به گفته او، در عرض چند روز بیش از یک میلیون دالر جمعآوری شد تا این زنان از افغانستان خارج شوند.
او توضیح میدهد که خارج کردن این زنان و خانوادههایشان کار دشواری بود؛ بهعنوان مثال، در یک مورد، زنان در مزار شریف به بهانه شرکت در یک محفل عروسی در سالنی جمع شدند و سپس به فرودگاه منتقل شدند. به نوشته خانم کلینتون، در مکاتبات داخلی گروه نجات، برای حفظ محرمانگی، از نام «سفیدپوشان» استفاده میکردند. اما او جزئیاتی درباره چگونگی ترتیب این فهرست ارائه نمیدهد و مشخص نمیکند که معیارهای شامل کردن زنان در این فهرست تخلیه چه بوده است؛ فهرستی که با کمک همکاران افغان این برنامه تهیه شده است.
اشرف غنی 'ناکارآمد' بود
کلینتون مسئولیت تصمیم به خروج کامل امریکا از افغانستان را بر دوش دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین این کشور میاندازد و میگوید جو بایدن، تصمیمی را عملی کرد که توسط دولت ترامپ گرفته شده بود. او توافقنامه دوحه را انتقاد میکند و میگوید مذاکرات با طالبان بدون اطلاع دولت پیشین افغانستان صورت گرفته است. کلینتون مینویسد: «منابع اطلاعاتی امریکا پیشبینی میکردند که دولت افغانستان به رهبری رئیسجمهور ناکارآمد اشرف غنی تا یک سال دوام خواهد آورد، اما این زمان هر روز کوتاهتر به نظر میرسید.»
به گفته کلینتون، این روند از ماه فبروری ۲۰۲۰ به دست دونالد ترامپ آغاز شد، زمانی که او «بدون اطلاع اشرف غنی توافقی با طالبان امضا کرد که به خروج کامل نیروهای امریکایی متعهد میشد. جو بایدن این تعهد را زمانیکه در ماه جنوری ۲۰۲۱ به مقام ریاست جمهوری رسید، به ارث برد و با انتخاب دشواری روبهرو شد.» به باور خانم کلینتون، احترام به توافق ترامپ میتوانست افغانستان را به حاکمیت طالبان برگرداند و نشان دهد که دو دهه تلاشها بیفایده بوده است؛ رد این توافق به معنای از سرگیری جنگ و نیاز به اعزام نیروهای بیشتری از امریکا بود. بایدن تصمیم گرفت که «وقت رفتن است. جنگ ابدی باید به پایان برسد.»
خانم کلینتون میافزاید که بازگشت طالبان یادآور شکنجه و استبداد بود و او را به یاد صحنههایی میاندازد که از حاکمیت دور اول این گروه در خاطر دارد. او میگوید «بازگشت طالبان به کابل یادآور داستان زنی سالخورده است که به خاطر دیده شدن کمی از مچ پایش زیر برقع، با یک کابل فلزی کتک خورد و پایش شکست. یادآور تصاویری از اعدامهای عمومی در ورزشگاه است که مشاهده کردهام.»
وزیر خارجه پیشین امریکا در ادامه مینویسد: «وقتی جو بایدن تصمیم نهایی را برای خروج نیروهای امریکایی گرفت، به آرامی اما با قاطعیت به همکاران سابقم در کاخ سفید و وزارت امور خارجه یادآوری کردم که زنان را فراموش نکنند.»
اعتراف به وعدهخلافی امریکا و امید در دل سرکوب
هیلاری کلینتون در کتاب خود مینویسد که سالها با مسائل افغانستان، به ویژه حقوق زنان در این کشور درگیر بوده است. او تاریخ آغاز این آشنایی را به دهه ۱۹۹۰، در زمان ریاستجمهوری بیل کلینتون، همسرش نسبت میدهد. خانم کلینتون میگوید: «زمانی که طالبان برای نخستین بار در افغانستان به قدرت رسیدند، گروههای بشردوستانه از ما خواسته بودند که دولت کلینتون رژیم جدید مذهبی طالبان را به عنوان یک دولت قانونی به رسمیت نشناسد.» او ادامه میدهد که هر چه بیشتر درباره طالبان آموخته، بیشتر وحشتزده شده و به همین دلیل شروع به بسیج محکومیتهای بینالمللی علیه طالبان کرده است.
کلینتون مینویسد که از سال ۱۹۹۹ تاکنون طالبان تغییر نکردهاند؛ در آن سال، او در جشن روز جهانی زن در سازمان ملل سخنرانی کرد و گفت: «احتمالاً هیچ نقض جدیتر و سیستماتیکتری از حقوق بنیادین زنان امروز نسبت به آنچه در افغانستان تحت حکومت طالبان در حال وقوع است، وجود ندارد.»
خانم کلینتون اما اعتراف میکند که وعدههایی را که در ۲۰ سال گذشته به زنان افغانستان داده، نتوانسته عملی کند: «به عنوان وزیر امور خارجه، هر بار که با زنان افغان دیدار میکردم، وعدهای به نمایندگی از کشورمان میدادم: «ما شما را تنها نخواهیم گذاشت. همیشه در کنار شما خواهیم بود.» در نهایت، نتوانستیم آن وعده را عملی کنیم. این موضوع خیلی مرا نگران کرده است. به همین دلیل این تخلیه (انتقال زنان به بیرون از افغانستان) برای من بسیار شخصی بود.»
کلینتون در پایان میگوید که طالبان تغییر نکرده، اما زنان و دختران افغانستان تغییر کردهاند. او مینویسد: «اگرچه طالبان میتوانند مدارس را ببندند، اما نمیتوانند دو دهه آموزش دختران را از بین ببرند. آنها نمیتوانند خاطره میلیونها زن را از اینکه چه احساسی داشتند که خارج از خانه شغل داشته باشند، رأی دهند و برای ایجاد تغییر همکاری کنند، پاک کنند. هر چقدر هم که بیرحم باشند، نمیتوانند ذهن زنان را کنترل کنند یا رویاهایشان را خاموش کنند.»
منابع به افغانستان اینترنشنال میگویند سیفالعدل، رهبر جدید شبکه القاعده، بین ایران و ولایتهای مرزی کنر و نورستان افغانستان رفتوآمد میکند.
به گفته منابع سیفالعدل به جنگجویان خارجی در افغانستان وسایط نقلیه و تجهیزات نظامی پیشرفته خریده است.
منابع میگویند که سیفالعدل موفق شده است تا بدهیهای شبکه القاعده ناشی از خرید تجهیزات جنگی را پرداخت کند. او همچنین به تحریک طالبان پاکستانی (تیتیپی) کمک کرده است تا از فرماندهان طالبان افغانستان، سلاحهای پیشرفته با دوربینهای لیزری خریداری کنند.
بر اساس اظهارات این منابع، سیفالعدل، رهبر کنونی القاعده، و ایمن الظواهری، رهبر سابق این شبکه، پیش از سقوط دولت جمهوری افغانستان در سال ۲۰۲۱، به همراه عبدالقیوم ذاکر، یکی از فرماندهان نظامی پیشین طالبان، وارد ولایت هلمند شدند. پس از تصرف کابل توسط طالبان، مدیریت و امنیت رهبری القاعده به شبکه حقانی سپرده شد.
یک منبع نزدیک به شبکه حقانی در ولایت پکتیکا به افغانستان اینترنشنال-پشتو گفت که سیفالعدل پس از ورود طالبان به کابل، مدتی در پکتیکا اقامت داشت. اما پس از زمینلرزههای مرگبار در جون و جولای ۲۰۲۲ که در ولسوالیهای گیان پکتیکا و سپیره ولایت خوست رخ داد و منجر به حضور روزنامهنگاران و کارکنان مؤسسات خیریه در منطقه شد، سیفالعدل و دیگر رهبران القاعده احساس خطر کردند و به ولایتهای کنر و نورستان نقل مکان کردند.
مبادله سیفالعدل با دیپلومات گروگان ایرانی
دو منبع نزدیک به شبکه حقانی به افغانستان اینترنشنال گفتند که در اواخر مارچ ۲۰۱۰، افسران سپاه پاسداران ایران، سیفالعدل را در یک تبادل اسرا در مرز ولایت زابل، در ازای آزادی حشمت عطارزاده نیاکی، کارشناس بخش اقتصادی سرقنسولگری جمهوری اسلامی ایران در پیشاور، به شبکه حقانی تحویل دادند. به گفته این منابع، سیفالعدل پس از این تبادل به میرانشاه، مرکز وزیرستان شمالی منتقل شد.
حشمت عطارزاده در ۱۳ نوامبر ۲۰۰۸ توسط طالبان پاکستانی از شهر پیشاور، مرکز ایالت خیبر پختونخوا، ربوده شد و به مدت ۱۶ ماه تحت نظارت طالبان و القاعده در میرانشاه و دیگر مناطق وزیرستان نگهداری میشد.
گروگانگیری حشمت الله عطارزاده، دیپلومات ایرانی، در سال ۲۰۰۸ در پیشاور
وزارت اطلاعات ایران در سال ۲۰۱۰ اعلام کرده بود که این دیپلومات ایرانی را «در یک عملیات مهم و پیچیده اطلاعاتی» آزاد کرده است. حیدر مصلحی، وزیر وقت اطلاعات ایران، در آن زمان پذیرش هرگونه درخواست یا پرداخت هر نوع باج به گروگانگیران برای آزادی آقای عطارزاده را رد کرد و گفت ایران هیچ امتیازی به گروه مسلح رباینده آقای عطارزاده نداده است.
منابعی که روند این مبادله را از نزدیک زیر نظر داشتند، به افغانستان اینترنشنال گفتند که پس از تبادل دیپلومات ایرانی، هر گروه از جنگجویان شبکه حقانی پنج کلاشنیکف جدید، یک میل پیکا، یک راکتانداز و سنایپرهایی با برد یک مایل دریافت کردند. مارکهای این اسلحه توسط ماشین از بین رفته بود و بین جنگجویان گفته میشد که «اسلحه از ایران آمده است».
سیف العدل، ۶۲ ساله، نظامی سابق نیروهای ویژه مصر و از اعضای قدیمی القاعده است.
رسانهها به نقل از علی صوفان، یکی از بازرسان سابق ضدتروریسم افبیآی نوشتهاند سیف العدل از سال ۲۰۰۲ یا ۲۰۰۳ در ایران بهسرمیبرد و ابتدا در بازداشت خانگی بود، اما بعدها آنقدر آزادی پیدا کرد که به پاکستان سفر کند.
وزارت خارجه ایالات متحده میگوید سیف العدل، اسلامگرای مصری که در ایران بهسرمیبرد، پس از کشته شدن ایمن الظواهری در اسد ۱۴۰۱ رهبری گروه القاعده را عهدهدار شده است.
یکی از سخنگوهای وزارت خارجه ایالات متحده گفت: «ارزیابی ما با ارزیابی سازمان ملل متحد مبنی بر این که سیف العدل، رهبر جدید القاعده، در ایران بهسرمیبرد، همخوانی دارد.»
به نظر میرسد که روابط سیفالعدل با جمهوری اسلامی ایران از ۲۰۰۳ که توسط مقامات ایرانی بازداشت شد تا تبادلهاش در برابر دیپلومات ایرانی و رسیدن او به رهبری القاعده در سال ۱۴۰۱ سیر تحول زیادی را پیموده است. مقامات امریکایی تلویحا از جمهوری اسلامی ایران به دلیل پناه دادن به سیفالعدل انتقاد میکنند.
ایالات متحده امریکا جایزهای ۱۰ میلیون دالری برای اطلاعاتی که به جلب سیف العدل منجر شود تعیین کرده است.
منابع مالی هنگفت القاعده
تحقیقات نشان میدهد که القاعده شبکهای پیچیده از منابع مالی را برای حمایت از فعالیتهای نظامی خود در افغانستان و پاکستان ایجاد کرده است.
به گزارش تیم تحقیقاتی افغانستان اینترنشنال، سیفالعدل، رهبر کنونی القاعده، پیش از سقوط نظام جمهوری افغانستان، تعداد ۱۵۰ موتر را به مولوی عبدالقیوم ذاکر، فرمانده ارشد طالبان، خریداری کرده و از این طریق به او کمک کرده تا دامنه عملیات نظامی و حوزه نفوذ خود را گسترش دهد.
این تحقیق همچنین نشان میدهد که شبکه القاعده پس از سقوط نظام جمهوری در ولایتهای پکتیا، کنر و نورستان، مبالغ هنگفتی را برای بازپرداخت بدهیهای خود به قاچاقچیان و فروشندگان اسلحه در افغانستان و پاکستان تأمین کرده است. از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۴، القاعده تسلیحات و مواد مورد استفاده در حملات انتحاری و موتربمبها را از بازارهای اسلحه در وزیرستان و کارخانههای پاکستان خریداری میکرد.
بر اساس این تحقیقات، پس از سقوط کابل، این شبکه به سلاحهای پیشرفتهای با دوربینهای لیزری دست یافته و این تجهیزات را در اختیار تحریک طالبان پاکستانی (تیتیپی) قرار داده است. همچنین، سلاحها و تجهیزات نظامی به جا مانده از نیروهای امنیتی افغانستان بین جنگجویان توزیع و بخشی از آنها به فروش رسید. سیفالعدل با استفاده از منابع مالی ناشناخته، سلاحها را از فرماندهان طالبان افغانستان خریداری کرده و به گروههای شبهنظامی و تیتیپی منتقل کرده است.
تحقیقات فارن پالیسی نیز حاکی از آن است که القاعده و سایر گروههای شبهنظامی از درآمد استخراج معادن تحت کنترل طالبان بهره میبرند. طالبان برای رهبران القاعده و عوامل آنها از مسکن گرفته تا پاسپورت و اسلحه، تسهیلات فراهم میکند و آنها را به شبکهای از امپراطوری هروئین متصل کرده است.
سلاحهای قطعات نظامی تحت فرمان سیآیای در دست نیروهای حافظ گلبهادر
به گزارش منابع آگاه، در جریان خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، بخش قابل توجهی از تجهیزات نظامی، از جمله سلاحها و خودروهای کندکهای نظامی قطعات خوست تحت حمایت سیآیای، به دست نیروهای حافظ گلبهادر افتاد. این تسلیحات، توانایی عملیاتی گروه گلبهادر را در برابر نیروهای پاکستانی تقویت کرد.
تحقیقات نشان میدهد که القاعده سلاحهای پیشرفتهای مانند ام۴ و ام۱۶ و دوربینهای دید در شب را به قیمتهای گزاف خریداری کرده و به گروههای طالبان پاکستانی تحویل داده است. برای مثال، قیمت هر دوربین پالسر (Pulsar Thermal Optics) بسته به نوع آن بین ۱۴۰۰ تا ۶۰۰۰ دالر متغیر است و خرید و فروش این سلاحها به یورو انجام شده و سپس در صرافیهای خوست به افغانی تبدیل شدهاند.
بر اساس یافتههای افغانستان اینترنشنال، القاعده همچنین برای جنبش اسلامی ترکستان شرقی، جماعت انصارالله و جنگجویان اویغور خودرو، سلاح و سایر تجهیزات پیشرفته جنگی فراهم کرده است. هدف این گروه ایجاد جبهههای جنگ جدیدی در منطقه، از جمله بازگشت به وزیرستان و گسترش عملیات در سومالیا است.
یک منبع به شرط افشا نشدن نامش به افغانستان انترنیشنال گفت که شبکه القاعده سلاحهای پیشرفتهای را که با منابع مالی خود برای برخی از گروههای طالبان افغان خریداری کرده بود، پس گرفته و در اختیار تحریک طالبان پاکستان و دیگر گروههای شبهنظامی قرار داده است. تحقیقات نشان میدهد که هر ۱۱ نفر از طالبان پاکستانی اکنون به دوربین و سلاحهای لیزری دسترسی دارند.
علاوه بر این، شبکه حقانی با حمایت مالی القاعده، برنامهای برای ساخت خانههای مسکونی برای جنگجویان عرب و خانوادههای مهاجمان انتحاری را در خوست، پکتیا و پکتیکا آغاز کرده است. این پروژه مسکن در مناطق مختلفی مانند شهر خوست، ولسوالی مندوزی و ۱۲۰۰ فامیلی ولایت خوست و ولسوالیهای واغظ، مقر و قرهباغ ولایت غزنی در حال اجراست.
این یافتهها نشان میدهد که القاعده به رغم کاهش حضور نیروهای خارجی در افغانستان، همچنان منابع و شبکههای مالی گستردهای برای ادامه فعالیتهای نظامی و پشتیبانی از گروههای شبهنظامی در منطقه در اختیار دارد.
جروزلم پست به تازگی فهرستی از ۵۰ شخصیت برجسته یهودی در جهان را منتشر کرده است که قدرت یهودیان در جهان به ویژه در زمانهای بحران را نشان میدهد.
در این میان، هفت چهرهای که تأثیر بسزایی در سیاستهای جهانی داشتهاند، به شرح زیر معرفی شدهاند.
۱. داگ امهف، همسر کامالا هریس در آستانه تاریخسازی در امریکا
داگ امهف، همسر کاملا هریس، نامزد دموکراتها در انتخابات ریاستجمهوری امریکا در آستانه یک رویداد تاریخی بهعنوان نخستین همسر یهودی رئیسجمهور امریکا قرار دارد.
جروزلم پست در مطلب خود نوشته است او بهعنوان یک شخصیت کلیدی، نماینده آرزوها و امیدهای میلیونها یهودی امریکایی است.
امهف بهعنوان مدافع جدی یهودیان، از زمان آغاز به کار هریس در سمت معاونت رئیسجمهور، به مقابله با «یهودیهراسی» پرداخته و نقش موثری در رهبری «برنامه ملی مبارزه با یهودیهراسی» در دولت بایدن ایفا کرده است.
اگر کاملا هریس در انتخابات ریاست جمهوری امریکا پیروز شود، داگ امهف ممکن است نقش قابل توجهی به عنوان همسر رئیسجمهور ایفا کند. انتظار میرود او به عنوان یک نماد فرهنگی و اجتماعی فعالیت کند و همچنین در مسائل مربوط به یهودیان و مبارزه با یهودیهراسی تأثیرگذار باشد.
۲. آنتونی بلینکن، وزیر خارجه ایالات متحده امریکا
از زمان تصدی آنتونی بلینکن بهعنوان وزیر امور خارجه ایالات متحده در سال ۲۰۲۱، او بهعنوان یکی از چهرههای برجسته یهودی در عرصه بینالمللی شناخته شده و تأثیر زیادی بر رویدادهای جهانی داشته است. این تأثیر به ویژه پس از حمله حماس به اسرائیل در هفت اکتبر و به دنبال آن حمله ارتش اسرائيل به نوار غزه محسوس بوده است.
بلینکن در ۹ سفر منطقهای، از جمله سفرهایی به اسرائیل، به تأکید بر حمایت ایالات متحده از جنگ اسرائیل علیه گروههای نیابتی ایران، حماس و حزبالله پرداخته است. او همچنین در تلاشهای دیپلوماتیک برای تأمین آزادی گروگانها و حفاظت از مرزهای اسرائیل در شمال و جنوب فعال بوده است.
در روزهای پس از حمله حماس به اسرائيل، بلینکن این حمله را در زمینه تاریخ یهودی، به ویژه هولوکاست، قرار داد و هویت یهودی خود را با هویت یهودیان در اسرائیل پیوند زد.
بلینکن در سخنانی گفت: «پس از هفت اکتبر، من نه تنها بهعنوان وزیر امور خارجه ایالات متحده بلکه بهعنوان یک یهودی پیش شما میآیم.» او تأکید کرد که هولناک بودن جنایات حماس برای یهودیان اسرائیل و یهودیان در سراسر جهان قابل درک است.
به دنبال حملات ارتش اسرائيل به نوار غزه این دیپلومات یهودیتبار امریکایی در تحولات جهانی در مورد جنگ در خاورمیانه نقش فعال ایفا کرده است.
۳. ویکتوریا استارمر، همسر نخستوزیر بریتانیا
اگر ایالات متحده در ماه آینده نخستین رئیسجمهور زن خود را انتخاب کند، گفتگوهای شام در طول سفرهای تبادلی دولتی میان ایالات متحده و بریتانیا احتمالاً جالب خواهد بود.
کییر استارمر، نخستوزیر بریتانیا، یک وکیل است و همسرش، ویکتوریا، یک مشاور حقوقی است.
کامالا هریس، معاون رئیسجمهور ایالات متحده، نیز وکیل است و شوهرش، داگلاس امهف، هم وکیل است.
خانم ویکتوریا یهودی است و امهف نیز یهودی است. گزارشهای رسانههای بریتانیایی نشان میدهد که خانواده استارمرها دو فرزند نوجوان خود را به عنوان «یهودی» تربیت کرده است. امهف گفته است که ازدواج او به تقویت هویت یهودیاش کمک کرده است.
جروزلم پست نوشته اگرچه ویکتوریا استارمر در عرصه سیاسی فعال بوده، ولی او تلاش کرده به یک سیاستمدار تبدیل نشود. همچنین او قصد ندارد در حوزه عمومی بهع همسر نخستوزیر ندارد، مگر در موارد ضروری مانند شرکت در رویدادهای دیپلماتیک و دولتی. او فرد مستقلی است و به دنبال پیشرفت حرفهای خود است. او دیگر یک مشاور حقوقی فعال نیست و بهطور تماموقت به عنوان یک کارشناس بهداشت حرفهای در یک بیمارستان لندن کار میکند.
خانم ویکتوریا هرگز مصاحبهای با رسانهها انجام نداده و به احتمال زیاد نیز این کار را نخواهد کرد. او همچنین به شدت از حریم خصوصی فرزندان نوجوانش محافظت میکند و اجازه نمیدهد کسی از آنها عکس بگیرد. پس، چه چیزی او را واجد شرایط قرار گرفتن در فهرست یهودیان تأثیرگذار میسازد؟ گفته میشود که پشت هر مرد بزرگ، یک زن بزرگ وجود دارد. دوستانی که به خوبی خانواده استارمرها را میشناسند میگویند که شوهر او هیچ تصمیم مهمی را بدون مشورت با او نمیگیرد و بهطور کامل به مشاورههای او وابسته است. او همچنین واقعگرا است و به خوبی میداند که همسرش پنجمین نخستوزیر بریتانیا در پنج سال اخیر است و با وجود بهترین نیتها، هیچ تضمینی وجود ندارد که او تمام مدت در مقام خود باقی بماند. در حالی که گزارشها حاکی از زندگی خانوادگی نزدیک استارمرها هستند، این شامل تلاش او برای ارتقاء شغف همسرش به هزینه حرفه خودش نمیشود. آنها شریک هستند، اما بر خلاف ایزاک و میخال هرزوگ اسرائیل، تیمی نیستند. میخال هرزوگ در حدود ۸۰ درصد از فعالیتهای همسرش شرکت میکند. خانم ویکتوریا زندگی همسرش را به اشتراک میگذارد، اما تنها بخشی کوچک از شغل او را – در ابتدای صبح و در پایان روز کاریاش – و تا آنجا که مربوط به او و همسرش میشود، این ترتیب برایشان کاملاً رضایتبخش است.
۴. بنیامین نتانیاهو، چهره درجه یک جنگ علیه گروههای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه
بنیامین نتانیاهو، یکی از پر کاربردترین نامها در جهان در یک سال گذشته است. نام نخست وزیر اسرائيل از جلسات سازمان ملل تا اعتراضات خیابانی در سرتاسر جهان و تیتر روزنامههای جهان به کار رفته است.
پس از حمله هفتم اکتبر حماس به اسرائيل و حملات متقابل ارتش اسرائیل به نوار غزه و لبنان نتانیاهو مخالفان زیادی در سطح بینالملل و در اسرائيل داشته است.
او در کنار رهبران حماس به جنایت علیه بشریت متهم شده ولی هنوز معتقد است که به جنگ علیه گروههای نیابتی جمهوری اسلامی ادامه خواهد داد.
مخالفان نتانیاهو او را عامل کشتار گسترده غیرنظامیان و ویرانی نوار غزه و بخشهایی از لبنان میدانند، موافقان او اما از عملکرد نتانیاهو در یک سال گذشته برای حذف رهبران کلیدی حزبالله لبنان و حماس ستایش میکنند.
۵. جاش شپیرو، فرماندار پنسیلوانیا
جاش شپیرو، فرماندار یهودی ایالت پنسیلوانیای امریکا است. او در جنوری ۲۰۲۳ فرماندار این ایالت شد و از آن زمان بهعنوان یکی از چهرههای برجسته سیاست امریکا نقش ایفا می کند.
شپیرو تحصیلات خود را در یک مدرسه یهودی در حومه فیلادلفیا گذرانده و تجربههایی در برنامههای تحصیلی اسرائیل دارد.
امسال نام شپیرو بهعنوان یکی از نامزدان احتمالی برای معاونت کاملا هریس در انتخابات آینده مطرح شد، اما در نهایت او این موقعیت را به تیم والز واگذار کرد. در طول کارزار انتخاباتی، او با انتقادات برخی گروهها به دلیل حمایت قاطعش از اسرائیل در جنگ علیه حماس در نوار غزه مواجه شد.
جاش شپیرو بهعنوان فرماندار پنسیلوانیا، مسئول اجرای قوانین ایالت و نظارت بر امور اجرایی آن است. او نقش کلیدی در تصمیمگیریهای سیاسی و اجتماعی ایالت دارد. همچنین، شپیرو بهعنوان یکی از اعضای مهم حزب دموکرات، تأثیر زیادی بر سیاستهای ایالتی و ملی این حزب دارد.
افزایش تنش و درگیری بین اسرائیل و جمهوری اسلامی به نقطهای حساس رسیده است. پس از حملات اخیر جمهوری اسلامی به خاک اسرائیل، این کشور به دلایل متعددی برای حملات متقابل به جمهوری اسلامی دست پیدا کرده است.
اولین دلیل این است که جمهوری اسلامی با دومین حمله خود به اسرائیل، عملاً بهانهای برای اسرائیل فراهم کرد تا پاسخ متقابل دهد. این حمله به اسرائیل فرصتی داد تا اقدامات نظامی علیه جمهوری اسلامی را توجیه کند.
دلیل دوم به وضعیت داخلی اسرائیل برمیگردد؛ هیچگاه به این اندازه اجماع و وحدت نظر در میان نهادهای سیاسی و امنیتی این کشور برای اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی وجود نداشته است. دولت، ارتش، موساد، شین بت و دیگر نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، همگی به همراه جریانهای سیاسی و حتی رهبران اپوزیسیون، از حملات گسترده به جمهوری اسلامی حمایت میکنند. در میان مردم اسرائیل نیز این اجماع شکل گرفته است که اکنون بهترین زمان برای مقابله باتهدید همیشگی جمهوری اسلامی و تلاشهای آن برای نابودی اسرائیل است.
سومین دلیل، تغییر رویکرد دولت بایدن است. در حالیکه پیش از این دولت امریکا تلاش داشت تا حملات اسرائیل به حماس و حزبالله را مهار کند تا تنشهای منطقهای افزایش نیابد، پس از حملات اخیر جمهوری اسلامی به اسرائیل، دولت بایدن با همکاری کامل نظامی و استراتژیک با اسرائیل به مقابله با جمهوری اسلامی میپردازد. هرچند که امریکا از حمله به تاسیسات هستهای ایران حمایت نمیکند، اما دیگر حمایتهای لازم برای حملات اسرائیل را تایید کرده است.
چهارمین دلیل، نگرانی همیشگی و دیرینه اسرائیل از برنامه هستهای جمهوری اسلامی است. از زمانی که در سال ۲۰۰۲ برنامه پنهانی ایران برای غنیسازی اورانیوم کشف شد، اسرائیل همواره این برنامه را تهدیدی جدی علیه خود و جهان دانسته است. اسرائیل معتقد است توافقهایی نظیر برجام مانع جدی برای برنامه هستهای جمهوری اسلامی نخواهند بود و همواره به دنبال فرصتی برای بمباران تأسیسات هستهای ایران بوده است. اکنون اسرائیل این لحظه را بهعنوان بهترین فرصت برای ضربه به زیرساختهای هستهای جمهوری اسلامی میبیند.
پنجمین دلیل، تضعیف حزبالله و حماس در شرایط کنونی است. این دو گروه که بهعنوان بازوهای نظامی جمهوری اسلامی در مقابل اسرائیل شناخته میشدند، اکنون ضعیفتر از گذشته هستند و جمهوری اسلامی نمیتواند بهطور موثری از آنها علیه اسرائیل استفاده کند. این تضعیف، فرصتی را برای اسرائیل فراهم کرده است تا بدون نگرانی از واکنش فوری این گروهها، به جمهوری اسلامی حمله کند.حزبالله و حماس شمشیر و سپر جمهوری اسلامی بودند که از دست خامنهای و سپاه پاسداران افتادهاند.
ششمین دلیل اسرائیل این است که شرایط فعلی را از نظر زمانی یک فرصت طلایی میبیند که ممکن است دوباره به این آسانی تکرار نشود. اسرائیل قصد دارد از این «پنجره زمانی» که ایجاد شده استفاده کرده، حداکثر ضربه ممکن را به جمهوری اسلامی وارد کند.
هفتمین و آخرین دلیل به اهمیت اصل بازدارندگی برای اسرائیل برمیگردد. اسرائیل برای حفظ بقا و امنیت خود به شدت به بازدارندگی متکی است. این استراتژی بر این اصل استوار است که اگر کسی به اسرائیل حمله کند، اسرائیل بلافاصله و بهشدت پاسخ میدهد تا هیچ کشوری در آینده جرأت نکند به این کشور حمله کند. این استراتژی دیرینه را بنیامین نتانیاهو پس از حملات موشکی جمهوری اسلامی نیز تکرار کرد و تاکید داشت که اسرائیل به هر حملهای پاسخ خواهد داد.
بااین دلایل، اسرائیل در حال آماده شدن برای انجام حملات سنگین علیه جمهوری اسلامی است و معتقد است که اکنون بهترین زمان برای تضعیف یا از بین بردن تهدید جمهوری اسلامی است.