رهبر جدید القاعده برای جنگجویان خارجی در افغانستان «سلاحهای پیشرفته خریده است»
منابع به افغانستان اینترنشنال میگویند سیفالعدل، رهبر جدید شبکه القاعده، بین ایران و ولایتهای مرزی کنر و نورستان افغانستان رفتوآمد میکند.
به گفته منابع سیفالعدل به جنگجویان خارجی در افغانستان وسایط نقلیه و تجهیزات نظامی پیشرفته خریده است.
منابع میگویند که سیفالعدل موفق شده است تا بدهیهای شبکه القاعده ناشی از خرید تجهیزات جنگی را پرداخت کند. او همچنین به تحریک طالبان پاکستانی (تیتیپی) کمک کرده است تا از فرماندهان طالبان افغانستان، سلاحهای پیشرفته با دوربینهای لیزری خریداری کنند.
بر اساس اظهارات این منابع، سیفالعدل، رهبر کنونی القاعده، و ایمن الظواهری، رهبر سابق این شبکه، پیش از سقوط دولت جمهوری افغانستان در سال ۲۰۲۱، به همراه عبدالقیوم ذاکر، یکی از فرماندهان نظامی پیشین طالبان، وارد ولایت هلمند شدند. پس از تصرف کابل توسط طالبان، مدیریت و امنیت رهبری القاعده به شبکه حقانی سپرده شد.
یک منبع نزدیک به شبکه حقانی در ولایت پکتیکا به افغانستان اینترنشنال-پشتو گفت که سیفالعدل پس از ورود طالبان به کابل، مدتی در پکتیکا اقامت داشت. اما پس از زمینلرزههای مرگبار در جون و جولای ۲۰۲۲ که در ولسوالیهای گیان پکتیکا و سپیره ولایت خوست رخ داد و منجر به حضور روزنامهنگاران و کارکنان مؤسسات خیریه در منطقه شد، سیفالعدل و دیگر رهبران القاعده احساس خطر کردند و به ولایتهای کنر و نورستان نقل مکان کردند.
مبادله سیفالعدل با دیپلومات گروگان ایرانی
دو منبع نزدیک به شبکه حقانی به افغانستان اینترنشنال گفتند که در اواخر مارچ ۲۰۱۰، افسران سپاه پاسداران ایران، سیفالعدل را در یک تبادل اسرا در مرز ولایت زابل، در ازای آزادی حشمت عطارزاده نیاکی، کارشناس بخش اقتصادی سرقنسولگری جمهوری اسلامی ایران در پیشاور، به شبکه حقانی تحویل دادند. به گفته این منابع، سیفالعدل پس از این تبادل به میرانشاه، مرکز وزیرستان شمالی منتقل شد.
حشمت عطارزاده در ۱۳ نوامبر ۲۰۰۸ توسط طالبان پاکستانی از شهر پیشاور، مرکز ایالت خیبر پختونخوا، ربوده شد و به مدت ۱۶ ماه تحت نظارت طالبان و القاعده در میرانشاه و دیگر مناطق وزیرستان نگهداری میشد.
گروگانگیری حشمت الله عطارزاده، دیپلومات ایرانی، در سال ۲۰۰۸ در پیشاور
وزارت اطلاعات ایران در سال ۲۰۱۰ اعلام کرده بود که این دیپلومات ایرانی را «در یک عملیات مهم و پیچیده اطلاعاتی» آزاد کرده است. حیدر مصلحی، وزیر وقت اطلاعات ایران، در آن زمان پذیرش هرگونه درخواست یا پرداخت هر نوع باج به گروگانگیران برای آزادی آقای عطارزاده را رد کرد و گفت ایران هیچ امتیازی به گروه مسلح رباینده آقای عطارزاده نداده است.
منابعی که روند این مبادله را از نزدیک زیر نظر داشتند، به افغانستان اینترنشنال گفتند که پس از تبادل دیپلومات ایرانی، هر گروه از جنگجویان شبکه حقانی پنج کلاشنیکف جدید، یک میل پیکا، یک راکتانداز و سنایپرهایی با برد یک مایل دریافت کردند. مارکهای این اسلحه توسط ماشین از بین رفته بود و بین جنگجویان گفته میشد که «اسلحه از ایران آمده است».
سیف العدل، ۶۲ ساله، نظامی سابق نیروهای ویژه مصر و از اعضای قدیمی القاعده است.
رسانهها به نقل از علی صوفان، یکی از بازرسان سابق ضدتروریسم افبیآی نوشتهاند سیف العدل از سال ۲۰۰۲ یا ۲۰۰۳ در ایران بهسرمیبرد و ابتدا در بازداشت خانگی بود، اما بعدها آنقدر آزادی پیدا کرد که به پاکستان سفر کند.
وزارت خارجه ایالات متحده میگوید سیف العدل، اسلامگرای مصری که در ایران بهسرمیبرد، پس از کشته شدن ایمن الظواهری در اسد ۱۴۰۱ رهبری گروه القاعده را عهدهدار شده است.
یکی از سخنگوهای وزارت خارجه ایالات متحده گفت: «ارزیابی ما با ارزیابی سازمان ملل متحد مبنی بر این که سیف العدل، رهبر جدید القاعده، در ایران بهسرمیبرد، همخوانی دارد.»
به نظر میرسد که روابط سیفالعدل با جمهوری اسلامی ایران از ۲۰۰۳ که توسط مقامات ایرانی بازداشت شد تا تبادلهاش در برابر دیپلومات ایرانی و رسیدن او به رهبری القاعده در سال ۱۴۰۱ سیر تحول زیادی را پیموده است. مقامات امریکایی تلویحا از جمهوری اسلامی ایران به دلیل پناه دادن به سیفالعدل انتقاد میکنند.
ایالات متحده امریکا جایزهای ۱۰ میلیون دالری برای اطلاعاتی که به جلب سیف العدل منجر شود تعیین کرده است.
منابع مالی هنگفت القاعده
تحقیقات نشان میدهد که القاعده شبکهای پیچیده از منابع مالی را برای حمایت از فعالیتهای نظامی خود در افغانستان و پاکستان ایجاد کرده است.
به گزارش تیم تحقیقاتی افغانستان اینترنشنال، سیفالعدل، رهبر کنونی القاعده، پیش از سقوط نظام جمهوری افغانستان، تعداد ۱۵۰ موتر را به مولوی عبدالقیوم ذاکر، فرمانده ارشد طالبان، خریداری کرده و از این طریق به او کمک کرده تا دامنه عملیات نظامی و حوزه نفوذ خود را گسترش دهد.
این تحقیق همچنین نشان میدهد که شبکه القاعده پس از سقوط نظام جمهوری در ولایتهای پکتیا، کنر و نورستان، مبالغ هنگفتی را برای بازپرداخت بدهیهای خود به قاچاقچیان و فروشندگان اسلحه در افغانستان و پاکستان تأمین کرده است. از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۴، القاعده تسلیحات و مواد مورد استفاده در حملات انتحاری و موتربمبها را از بازارهای اسلحه در وزیرستان و کارخانههای پاکستان خریداری میکرد.
بر اساس این تحقیقات، پس از سقوط کابل، این شبکه به سلاحهای پیشرفتهای با دوربینهای لیزری دست یافته و این تجهیزات را در اختیار تحریک طالبان پاکستانی (تیتیپی) قرار داده است. همچنین، سلاحها و تجهیزات نظامی به جا مانده از نیروهای امنیتی افغانستان بین جنگجویان توزیع و بخشی از آنها به فروش رسید. سیفالعدل با استفاده از منابع مالی ناشناخته، سلاحها را از فرماندهان طالبان افغانستان خریداری کرده و به گروههای شبهنظامی و تیتیپی منتقل کرده است.
تحقیقات فارن پالیسی نیز حاکی از آن است که القاعده و سایر گروههای شبهنظامی از درآمد استخراج معادن تحت کنترل طالبان بهره میبرند. طالبان برای رهبران القاعده و عوامل آنها از مسکن گرفته تا پاسپورت و اسلحه، تسهیلات فراهم میکند و آنها را به شبکهای از امپراطوری هروئین متصل کرده است.
سلاحهای قطعات نظامی تحت فرمان سیآیای در دست نیروهای حافظ گلبهادر
به گزارش منابع آگاه، در جریان خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، بخش قابل توجهی از تجهیزات نظامی، از جمله سلاحها و خودروهای کندکهای نظامی قطعات خوست تحت حمایت سیآیای، به دست نیروهای حافظ گلبهادر افتاد. این تسلیحات، توانایی عملیاتی گروه گلبهادر را در برابر نیروهای پاکستانی تقویت کرد.
تحقیقات نشان میدهد که القاعده سلاحهای پیشرفتهای مانند ام۴ و ام۱۶ و دوربینهای دید در شب را به قیمتهای گزاف خریداری کرده و به گروههای طالبان پاکستانی تحویل داده است. برای مثال، قیمت هر دوربین پالسر (Pulsar Thermal Optics) بسته به نوع آن بین ۱۴۰۰ تا ۶۰۰۰ دالر متغیر است و خرید و فروش این سلاحها به یورو انجام شده و سپس در صرافیهای خوست به افغانی تبدیل شدهاند.
بر اساس یافتههای افغانستان اینترنشنال، القاعده همچنین برای جنبش اسلامی ترکستان شرقی، جماعت انصارالله و جنگجویان اویغور خودرو، سلاح و سایر تجهیزات پیشرفته جنگی فراهم کرده است. هدف این گروه ایجاد جبهههای جنگ جدیدی در منطقه، از جمله بازگشت به وزیرستان و گسترش عملیات در سومالیا است.
یک منبع به شرط افشا نشدن نامش به افغانستان انترنیشنال گفت که شبکه القاعده سلاحهای پیشرفتهای را که با منابع مالی خود برای برخی از گروههای طالبان افغان خریداری کرده بود، پس گرفته و در اختیار تحریک طالبان پاکستان و دیگر گروههای شبهنظامی قرار داده است. تحقیقات نشان میدهد که هر ۱۱ نفر از طالبان پاکستانی اکنون به دوربین و سلاحهای لیزری دسترسی دارند.
علاوه بر این، شبکه حقانی با حمایت مالی القاعده، برنامهای برای ساخت خانههای مسکونی برای جنگجویان عرب و خانوادههای مهاجمان انتحاری را در خوست، پکتیا و پکتیکا آغاز کرده است. این پروژه مسکن در مناطق مختلفی مانند شهر خوست، ولسوالی مندوزی و ۱۲۰۰ فامیلی ولایت خوست و ولسوالیهای واغظ، مقر و قرهباغ ولایت غزنی در حال اجراست.
این یافتهها نشان میدهد که القاعده به رغم کاهش حضور نیروهای خارجی در افغانستان، همچنان منابع و شبکههای مالی گستردهای برای ادامه فعالیتهای نظامی و پشتیبانی از گروههای شبهنظامی در منطقه در اختیار دارد.
جروزلم پست به تازگی فهرستی از ۵۰ شخصیت برجسته یهودی در جهان را منتشر کرده است که قدرت یهودیان در جهان به ویژه در زمانهای بحران را نشان میدهد.
در این میان، هفت چهرهای که تأثیر بسزایی در سیاستهای جهانی داشتهاند، به شرح زیر معرفی شدهاند.
۱. داگ امهف، همسر کامالا هریس در آستانه تاریخسازی در امریکا
داگ امهف، همسر کاملا هریس، نامزد دموکراتها در انتخابات ریاستجمهوری امریکا در آستانه یک رویداد تاریخی بهعنوان نخستین همسر یهودی رئیسجمهور امریکا قرار دارد.
جروزلم پست در مطلب خود نوشته است او بهعنوان یک شخصیت کلیدی، نماینده آرزوها و امیدهای میلیونها یهودی امریکایی است.
امهف بهعنوان مدافع جدی یهودیان، از زمان آغاز به کار هریس در سمت معاونت رئیسجمهور، به مقابله با «یهودیهراسی» پرداخته و نقش موثری در رهبری «برنامه ملی مبارزه با یهودیهراسی» در دولت بایدن ایفا کرده است.
اگر کاملا هریس در انتخابات ریاست جمهوری امریکا پیروز شود، داگ امهف ممکن است نقش قابل توجهی به عنوان همسر رئیسجمهور ایفا کند. انتظار میرود او به عنوان یک نماد فرهنگی و اجتماعی فعالیت کند و همچنین در مسائل مربوط به یهودیان و مبارزه با یهودیهراسی تأثیرگذار باشد.
۲. آنتونی بلینکن، وزیر خارجه ایالات متحده امریکا
از زمان تصدی آنتونی بلینکن بهعنوان وزیر امور خارجه ایالات متحده در سال ۲۰۲۱، او بهعنوان یکی از چهرههای برجسته یهودی در عرصه بینالمللی شناخته شده و تأثیر زیادی بر رویدادهای جهانی داشته است. این تأثیر به ویژه پس از حمله حماس به اسرائیل در هفت اکتبر و به دنبال آن حمله ارتش اسرائيل به نوار غزه محسوس بوده است.
بلینکن در ۹ سفر منطقهای، از جمله سفرهایی به اسرائیل، به تأکید بر حمایت ایالات متحده از جنگ اسرائیل علیه گروههای نیابتی ایران، حماس و حزبالله پرداخته است. او همچنین در تلاشهای دیپلوماتیک برای تأمین آزادی گروگانها و حفاظت از مرزهای اسرائیل در شمال و جنوب فعال بوده است.
در روزهای پس از حمله حماس به اسرائيل، بلینکن این حمله را در زمینه تاریخ یهودی، به ویژه هولوکاست، قرار داد و هویت یهودی خود را با هویت یهودیان در اسرائیل پیوند زد.
بلینکن در سخنانی گفت: «پس از هفت اکتبر، من نه تنها بهعنوان وزیر امور خارجه ایالات متحده بلکه بهعنوان یک یهودی پیش شما میآیم.» او تأکید کرد که هولناک بودن جنایات حماس برای یهودیان اسرائیل و یهودیان در سراسر جهان قابل درک است.
به دنبال حملات ارتش اسرائيل به نوار غزه این دیپلومات یهودیتبار امریکایی در تحولات جهانی در مورد جنگ در خاورمیانه نقش فعال ایفا کرده است.
۳. ویکتوریا استارمر، همسر نخستوزیر بریتانیا
اگر ایالات متحده در ماه آینده نخستین رئیسجمهور زن خود را انتخاب کند، گفتگوهای شام در طول سفرهای تبادلی دولتی میان ایالات متحده و بریتانیا احتمالاً جالب خواهد بود.
کییر استارمر، نخستوزیر بریتانیا، یک وکیل است و همسرش، ویکتوریا، یک مشاور حقوقی است.
کامالا هریس، معاون رئیسجمهور ایالات متحده، نیز وکیل است و شوهرش، داگلاس امهف، هم وکیل است.
خانم ویکتوریا یهودی است و امهف نیز یهودی است. گزارشهای رسانههای بریتانیایی نشان میدهد که خانواده استارمرها دو فرزند نوجوان خود را به عنوان «یهودی» تربیت کرده است. امهف گفته است که ازدواج او به تقویت هویت یهودیاش کمک کرده است.
جروزلم پست نوشته اگرچه ویکتوریا استارمر در عرصه سیاسی فعال بوده، ولی او تلاش کرده به یک سیاستمدار تبدیل نشود. همچنین او قصد ندارد در حوزه عمومی بهع همسر نخستوزیر ندارد، مگر در موارد ضروری مانند شرکت در رویدادهای دیپلماتیک و دولتی. او فرد مستقلی است و به دنبال پیشرفت حرفهای خود است. او دیگر یک مشاور حقوقی فعال نیست و بهطور تماموقت به عنوان یک کارشناس بهداشت حرفهای در یک بیمارستان لندن کار میکند.
خانم ویکتوریا هرگز مصاحبهای با رسانهها انجام نداده و به احتمال زیاد نیز این کار را نخواهد کرد. او همچنین به شدت از حریم خصوصی فرزندان نوجوانش محافظت میکند و اجازه نمیدهد کسی از آنها عکس بگیرد. پس، چه چیزی او را واجد شرایط قرار گرفتن در فهرست یهودیان تأثیرگذار میسازد؟ گفته میشود که پشت هر مرد بزرگ، یک زن بزرگ وجود دارد. دوستانی که به خوبی خانواده استارمرها را میشناسند میگویند که شوهر او هیچ تصمیم مهمی را بدون مشورت با او نمیگیرد و بهطور کامل به مشاورههای او وابسته است. او همچنین واقعگرا است و به خوبی میداند که همسرش پنجمین نخستوزیر بریتانیا در پنج سال اخیر است و با وجود بهترین نیتها، هیچ تضمینی وجود ندارد که او تمام مدت در مقام خود باقی بماند. در حالی که گزارشها حاکی از زندگی خانوادگی نزدیک استارمرها هستند، این شامل تلاش او برای ارتقاء شغف همسرش به هزینه حرفه خودش نمیشود. آنها شریک هستند، اما بر خلاف ایزاک و میخال هرزوگ اسرائیل، تیمی نیستند. میخال هرزوگ در حدود ۸۰ درصد از فعالیتهای همسرش شرکت میکند. خانم ویکتوریا زندگی همسرش را به اشتراک میگذارد، اما تنها بخشی کوچک از شغل او را – در ابتدای صبح و در پایان روز کاریاش – و تا آنجا که مربوط به او و همسرش میشود، این ترتیب برایشان کاملاً رضایتبخش است.
۴. بنیامین نتانیاهو، چهره درجه یک جنگ علیه گروههای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه
بنیامین نتانیاهو، یکی از پر کاربردترین نامها در جهان در یک سال گذشته است. نام نخست وزیر اسرائيل از جلسات سازمان ملل تا اعتراضات خیابانی در سرتاسر جهان و تیتر روزنامههای جهان به کار رفته است.
پس از حمله هفتم اکتبر حماس به اسرائيل و حملات متقابل ارتش اسرائیل به نوار غزه و لبنان نتانیاهو مخالفان زیادی در سطح بینالملل و در اسرائيل داشته است.
او در کنار رهبران حماس به جنایت علیه بشریت متهم شده ولی هنوز معتقد است که به جنگ علیه گروههای نیابتی جمهوری اسلامی ادامه خواهد داد.
مخالفان نتانیاهو او را عامل کشتار گسترده غیرنظامیان و ویرانی نوار غزه و بخشهایی از لبنان میدانند، موافقان او اما از عملکرد نتانیاهو در یک سال گذشته برای حذف رهبران کلیدی حزبالله لبنان و حماس ستایش میکنند.
۵. جاش شپیرو، فرماندار پنسیلوانیا
جاش شپیرو، فرماندار یهودی ایالت پنسیلوانیای امریکا است. او در جنوری ۲۰۲۳ فرماندار این ایالت شد و از آن زمان بهعنوان یکی از چهرههای برجسته سیاست امریکا نقش ایفا می کند.
شپیرو تحصیلات خود را در یک مدرسه یهودی در حومه فیلادلفیا گذرانده و تجربههایی در برنامههای تحصیلی اسرائیل دارد.
امسال نام شپیرو بهعنوان یکی از نامزدان احتمالی برای معاونت کاملا هریس در انتخابات آینده مطرح شد، اما در نهایت او این موقعیت را به تیم والز واگذار کرد. در طول کارزار انتخاباتی، او با انتقادات برخی گروهها به دلیل حمایت قاطعش از اسرائیل در جنگ علیه حماس در نوار غزه مواجه شد.
جاش شپیرو بهعنوان فرماندار پنسیلوانیا، مسئول اجرای قوانین ایالت و نظارت بر امور اجرایی آن است. او نقش کلیدی در تصمیمگیریهای سیاسی و اجتماعی ایالت دارد. همچنین، شپیرو بهعنوان یکی از اعضای مهم حزب دموکرات، تأثیر زیادی بر سیاستهای ایالتی و ملی این حزب دارد.
افزایش تنش و درگیری بین اسرائیل و جمهوری اسلامی به نقطهای حساس رسیده است. پس از حملات اخیر جمهوری اسلامی به خاک اسرائیل، این کشور به دلایل متعددی برای حملات متقابل به جمهوری اسلامی دست پیدا کرده است.
اولین دلیل این است که جمهوری اسلامی با دومین حمله خود به اسرائیل، عملاً بهانهای برای اسرائیل فراهم کرد تا پاسخ متقابل دهد. این حمله به اسرائیل فرصتی داد تا اقدامات نظامی علیه جمهوری اسلامی را توجیه کند.
دلیل دوم به وضعیت داخلی اسرائیل برمیگردد؛ هیچگاه به این اندازه اجماع و وحدت نظر در میان نهادهای سیاسی و امنیتی این کشور برای اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی وجود نداشته است. دولت، ارتش، موساد، شین بت و دیگر نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، همگی به همراه جریانهای سیاسی و حتی رهبران اپوزیسیون، از حملات گسترده به جمهوری اسلامی حمایت میکنند. در میان مردم اسرائیل نیز این اجماع شکل گرفته است که اکنون بهترین زمان برای مقابله باتهدید همیشگی جمهوری اسلامی و تلاشهای آن برای نابودی اسرائیل است.
سومین دلیل، تغییر رویکرد دولت بایدن است. در حالیکه پیش از این دولت امریکا تلاش داشت تا حملات اسرائیل به حماس و حزبالله را مهار کند تا تنشهای منطقهای افزایش نیابد، پس از حملات اخیر جمهوری اسلامی به اسرائیل، دولت بایدن با همکاری کامل نظامی و استراتژیک با اسرائیل به مقابله با جمهوری اسلامی میپردازد. هرچند که امریکا از حمله به تاسیسات هستهای ایران حمایت نمیکند، اما دیگر حمایتهای لازم برای حملات اسرائیل را تایید کرده است.
چهارمین دلیل، نگرانی همیشگی و دیرینه اسرائیل از برنامه هستهای جمهوری اسلامی است. از زمانی که در سال ۲۰۰۲ برنامه پنهانی ایران برای غنیسازی اورانیوم کشف شد، اسرائیل همواره این برنامه را تهدیدی جدی علیه خود و جهان دانسته است. اسرائیل معتقد است توافقهایی نظیر برجام مانع جدی برای برنامه هستهای جمهوری اسلامی نخواهند بود و همواره به دنبال فرصتی برای بمباران تأسیسات هستهای ایران بوده است. اکنون اسرائیل این لحظه را بهعنوان بهترین فرصت برای ضربه به زیرساختهای هستهای جمهوری اسلامی میبیند.
پنجمین دلیل، تضعیف حزبالله و حماس در شرایط کنونی است. این دو گروه که بهعنوان بازوهای نظامی جمهوری اسلامی در مقابل اسرائیل شناخته میشدند، اکنون ضعیفتر از گذشته هستند و جمهوری اسلامی نمیتواند بهطور موثری از آنها علیه اسرائیل استفاده کند. این تضعیف، فرصتی را برای اسرائیل فراهم کرده است تا بدون نگرانی از واکنش فوری این گروهها، به جمهوری اسلامی حمله کند.حزبالله و حماس شمشیر و سپر جمهوری اسلامی بودند که از دست خامنهای و سپاه پاسداران افتادهاند.
ششمین دلیل اسرائیل این است که شرایط فعلی را از نظر زمانی یک فرصت طلایی میبیند که ممکن است دوباره به این آسانی تکرار نشود. اسرائیل قصد دارد از این «پنجره زمانی» که ایجاد شده استفاده کرده، حداکثر ضربه ممکن را به جمهوری اسلامی وارد کند.
هفتمین و آخرین دلیل به اهمیت اصل بازدارندگی برای اسرائیل برمیگردد. اسرائیل برای حفظ بقا و امنیت خود به شدت به بازدارندگی متکی است. این استراتژی بر این اصل استوار است که اگر کسی به اسرائیل حمله کند، اسرائیل بلافاصله و بهشدت پاسخ میدهد تا هیچ کشوری در آینده جرأت نکند به این کشور حمله کند. این استراتژی دیرینه را بنیامین نتانیاهو پس از حملات موشکی جمهوری اسلامی نیز تکرار کرد و تاکید داشت که اسرائیل به هر حملهای پاسخ خواهد داد.
بااین دلایل، اسرائیل در حال آماده شدن برای انجام حملات سنگین علیه جمهوری اسلامی است و معتقد است که اکنون بهترین زمان برای تضعیف یا از بین بردن تهدید جمهوری اسلامی است.
کشته شدن حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان، رهبری این حزب را با یک خلای بیسابقه مواجه کرده است.
به خصوص با توجه به اینکه در ماههای گذشته، اسرائیل تعداد زیادی از رهبران و فرماندهان ارشد حزبالله را ترور کرده است.
حسن نصرلله در سال ۱۹۹۲، در دهه سی عمرش دبیرکل حزبالله شد و بیشتر عمر این حزب از زمان تأسیس، تحت رهبری او سپری شده است.
آقای نصرالله در این مدت، به تاثیرگذارترین چهره حزبالله بدل شد و حالا انتصاب جانشینی با اهمیت و تاثیرگذاری مشابه برای این حزب دشوار به نظر میرسد. همزمان،حزبالله همچنان با حملات مداوم اسرائيل مواجه است و حتی حمله زمینی به جنوب لبنان نیز قابل انتظار است.
آقای نصرالله که سالها در انظار عمومی ظاهر نشد، روز جمعه در حمله ارتش اسرائيل به بیروت کشته شد.
شبکه الجزیره نوشته است که گمان میرود دو چهره برجسته حزبالله لبنان برای جانشینی حسن نصرالله مطرح شدهاند: هاشم صفیالدین و نعیم قاسم.
هاشم صفیالدین
هاشم صفیالدین، رئيس شورای اجرایی حزبالله و پسرکاکای حسن نصرالله است. او به طور گسترده به عنوان کسی که در موقعیت برتری برای کسب رهبری حزبالله قرار دارد، شناخته میشود.
صفیالدین در سال ۱۹۶۴ در شهر صور در جنوب لبنان به دنیا آمد و همدرس حسن نصرالله در فرا گرفتن علوم دینی در نجف عراق و قم ایران بوده است.
او همچنین رئيس «شورای جهادی» حزبالله است که عمدتا مسئولیت مدیریت و راهاندزای عملیاتهای نظامی این حزب را به عهده دارد.
امریکا و عربستان سعودی هاشم صفیالدین را «تروریست» معرفی و داراییهای او را مسدود کردهاند.
او روابط نزدیکی با جمهوری اسلامی دارد. رضا، پسرش، با دختر قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه پاسداران ازدواج کرده و عبدالله، برادرش، نماینده حزبالله در ایران است.
نعیم قاسم
نعیم قاسم، معاون حسن نصرالله است و از او اغلب به عنوان «نفر دوم» حزبالله یاد شده است.
آقای قاسم ۷۲ ساله است و در شهر نبطیه در جنوب لبنان تولد شده است.
او سابقه طولانی فعالیت سیاسی در میان شیعیان لبنان دارد. نعیم قاسم در دهه ۸۰ میلادی به تأسیس حزبالله لبنان کمک کرد و تبدیل به یکی از روحانیون بنیانگذار این حزب شد.
فعالیت عمده رهبران حزبالله ماهیت مخفیانه دارد و بنابراین، همه نقشهایی که نعیم قاسم در این حزب ایفا کرده، روشن نیست. او در مقطعی، بر فعالیت شبکههای آموزشی حزبالله و فعالیتهای پارلمانی این حزب نظارت داشته است.
آقای قاسم در سال ۱۹۹۱، زمانی که عباس موسوی دبیرکل حزبالله بود، در سمت معاون حزب گماشته شد. او همچنین عضو «شورای» حزبالله لبنان است.
قاسم نعیم در سال ۲۰۰۵ کتابی تحت عنوان «حزبالله؛ داستانی از درون» منتشر کرد که به زبانهای مختلف ترجمه شده است.
مرگ حسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان و یکی از مهمترین نیروهای نیابتی ایران در خاورمیانه، وضعیت امنیتی و سیاسی منطقه را به مرحلهای حساس و غیرقابل پیشبینی رسانده است.
این تغییر ناگهانی در ساختار رهبری حزبالله، که همواره نقش کلیدی در معادلات قدرت میان ایران و اسرائیل ایفا میکرد، پیامدهایی فراتر از لبنان داشته و تأثیرات مستقیمی بر سیاستهای منطقهای ایران خواهد داشت.
در این شرایط، احتمال حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران به طور جدی افزایش یافته است.
با توجه به وضعیت پرتنش خاورمیانه و دشمنی ریشهدار میان اسرائیل و ایران، احتمال وقوع حمله پیشگیرانه از سوی اسرائیل علیه تأسیسات هستهای ایران، بهویژه در دوره انتقال قدرت ریاستجمهوری امریکا (بین زمان انتخابات و مراسم تحلیف)، افزایش یافته است. این دوره که معمولاً با خلای تصمیمگیری و ضعف رهبری در ایالات متحده همراه است، میتواند فرصتی برای اسرائیل ایجاد کند تا با انجام حملهای استراتژیک، امریکا را به ورود به درگیری وادار سازد. چنین سناریویی میتواند پیامدهای ژئوپلیتیکی، اقتصادی و امنیتی گستردهای را در منطقه و جهان به دنبال داشته باشد.
تضعیف حزبالله و خلای رهبری
حزبالله، بهعنوان یکی از مهمترین نیروهای نیابتی ایران در منطقه، با مرگ حسن نصرالله وارد دورهای از بیثباتی و ضعف رهبری خواهد شد.
نصرالله که یکی از چهرههای کلیدی در شبکه نیابتی ایران بود، نقش مهمی در ایجاد توازن قدرت در برابر اسرائیل و حمایت از رژیم بشار اسد در سوریه ایفا کرده بود. تضعیف حزبالله پس از مرگ نصرالله میتواند توانایی ایران را برای مقابله با تهدیدات نظامی اسرائیل بهشدت کاهش دهد. این وضعیت، برای اسرائیل یک فرصت استراتژیک محسوب میشود، زیرا با تضعیف یکی از مهمترین عوامل نیابتی ایران، میتواند فشار بیشتری بر برنامه هستهای این کشور وارد کند.
واکنشهای احتمالی ایران و نیروهای نیابتی
با وجود تضعیف حزبالله، ایران همچنان نیروهای نیابتی دیگری مانند حماس، حوثیها و حشد شعبی را در اختیار دارد. در صورت وقوع حمله احتمالی اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران، این گروهها، از جمله حزبالله، میتوانند با انجام حملات تلافیجویانه علیه اسرائیل و منافع امریکا در منطقه واکنش نشان دهند. این شرایط ممکن است جنگ محدود موردنظر اسرائیل را به یک درگیری گسترده منطقهای تبدیل کند و دیگر بازیگران کلیدی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی را نیز درگیر سازد.
گسترش این درگیری، علاوه بر منافع منطقهای، پای قدرتهای جهانی نظیر امریکا، روسیه و چین را نیز به معادلات جدید خواهد کشاند. امریکا بهعنوان متحد اصلی اسرائیل احتمالاً مجبور به دخالت مستقیم خواهد شد. روسیه و چین، با توجه به بحرانهای کنونی در اوکراین و تایوان، ممکن است از این وضعیت برای پیشبرد اهداف ژئوپلیتیکی خود بهرهبرداری کنند.
در این میان، اتحادیه اروپا و کشورهای حوزه خلیج فارس نیز نقشی مهم ایفا خواهند کرد. اتحادیه اروپا ممکن است به دنبال میانجیگری و کاهش تنشها باشد، درحالیکه کشورهای خلیج فارس، مانند عربستان و امارات، که نگران افزایش نفوذ ایران در منطقه هستند، ممکن است از افزایش فشار بر ایران استقبال کنند.
احتمال تضعیف یا سقوط رژیم ایران
افزایش فشارهای نظامی و اقتصادی ناشی از جنگ میتواند به تضعیف یا حتی سقوط حکومت جمهوری اسلامی ایران منجر شود. ایران که پیش از این نیز با تحریمهای شدید اقتصادی و نارضایتیهای داخلی مواجه بود، ممکن است در برابر این فشارهای جدید توان مقاومت نداشته باشد. تضعیف نیروهای نیابتی ایران، بهویژه پس از مرگ نصرالله، و کاهش حمایتهای منطقهای میتواند ساختار قدرت در تهران را با خطر فروپاشی روبهرو کند.
سقوط احتمالی رژیم ایران، علاوه بر تأثیرات مستقیم بر این کشور، پیامدهای گستردهای در سطح منطقه به دنبال خواهد داشت. کشورهای همسایه، بهویژه عربستان سعودی و امارات، ممکن است از این فرصت برای گسترش نفوذ خود استفاده کنند، درحالیکه ایران با فروپاشی داخلی و رقابتهای قدرت درونی روبهرو شود. این شرایط میتواند دورهای از بیثباتی را برای ایران به همراه داشته باشد، بهطوریکه گروههای سیاسی و نظامی مختلف برای بهدست آوردن قدرت وارد کشمکش شوند.
تأثیرات اقتصادی بر افغانستان
یکی از مهمترین پیامدهای تضعیف یا تغییر رژیم در ایران، تأثیرات اقتصادی آن بر افغانستان است. افغانستان بهشدت به واردات کالاهای اساسی مانند سوخت، مواد غذایی و دارو از ایران وابسته است. در صورت بروز بیثباتی در ایران، افغانستان با بحران اقتصادی جدی روبهرو خواهد شد، زیرا کاهش یا قطع واردات از ایران میتواند زندگی روزمره مردم افغانستان را بهشدت تحت تأثیر قرار دهد.
علاوه بر این، در صورت وقوع جنگ یا تضعیف و سقوط رژیم ایران، میلیونها مهاجر افغان مقیم این کشور با خطر بازگشت اجباری به افغانستان مواجه خواهند شد. بازگشت انبوه این مهاجران، در شرایطی که اقتصاد افغانستان ضعیف و نرخ بیکاری بالاست، میتواند به افزایش فقر، بیکاری و فشار بر زیرساختهای ضعیف کشور منجر شود.
در چنین شرایطی، طالبان که بهدنبال تثبیت قدرت و بهبود روابط اقتصادی با همسایگان است، با چالشهای جدیدی روبهرو خواهد شد. افزایش فشارهای اقتصادی بر افغانستان میتواند مشروعیت طالبان را بیشتر زیر سؤال ببرد و نارضایتیهای عمومی را افزایش دهد که بهنوبه خود منجر به تشدید بیثباتی سیاسی، امنیتی و اجتماعی در این کشور خواهد شد.
پیامدهای سیاسی و امنیتی برای افغانستان
در صورت تضعیف یا سقوط رژیم ایران، خلای قدرت در منطقه ممکن است به گسترش فعالیت گروههای افراطی منجر شود. در این سناریو، طالبان ممکن است با گروههایی مانند القاعده و سایر شبکههای تروریستی، ائتلافهای تازهای تشکیل دهند تا نفوذ خود را در منطقه تقویت کنند. طالبان که از گذشته روابط نزدیکی با القاعده و دیگر گروههای تروریستی داشتهاند، ممکن است بهدنبال تحکیم این روابط برای افزایش قدرت خود در برابر فشارهای بینالمللی و منطقهای باشند.
این نزدیکی میان طالبان و گروههای افراطی میتواند پیامدهای امنیتی جدی برای منطقه و جهان به همراه داشته باشد. بازگشت القاعده به صحنه قدرت در افغانستان و همکاریهای جدید با طالبان، امنیت بینالمللی را تهدید کرده و میتواند به افزایش فعالیتهای تروریستی در سطح جهانی منجر شود. شکلگیری چنین ائتلافهایی میان گروههای افراطی، میتواند بستری جدید برای رشد و گسترش افراطگرایی در افغانستان و فراتر از آن فراهم کند. (سناریوهای احتمالی امریکا و متحدانش علیه رژیم طالبان را در مطلبی جداگانه بررسی خواهم کرد).
آیا سقوط رژیم ایران میتواند فشارها بر طالبان را افزایش دهد؟
اگر رژیم جمهوری اسلامی ایران سقوط کند و یک دولت «دموکراتیک» و «باثبات» که دارای روابط گسترده با منطقه و جهان باشد جایگزین آن شود، این تحول میتواند تأثیرات چشمگیری بر وضعیت داخلی و بینالمللی افغانستان، بهویژه بر رژیم طالبان داشته باشد. ایران دموکراتیک و باثبات احتمالاً سیاستهای خارجی و امنیتی خود را بازبینی خواهد کرد و ممکن است از حمایت نیروهای نیابتی و افراطگرا در منطقه دست بکشد.
در این صورت، طالبان که به برخی از کشورها و شبکههای نیابتی برای حمایت مالی و نظامی وابسته است، ممکن است منزویتر از گذشته شود. یک ایران دموکراتیک میتواند نمادی از تحول و پیشرفت برای دیگر کشورهای منطقه باشد و همزمان روابط خود را با جامعه جهانی بهبود بخشد. این مسئله نه تنها میتواند فشارهای دیپلماتیک بیشتری بر طالبان وارد کند، بلکه ممکن است به تغییر افکار عمومی مردم افغانستان و تحریک نارضایتیهای داخلی علیه طالبان منجر شود.
هرچند این تحولات بهطور قطعی به سقوط رژیم طالبان منجر نخواهد شد، اما در صورت افزایش فشارهای داخلی و بینالمللی، این رژیم با چالشهای جدیتری برای حفظ قدرت خود روبهرو خواهد شد. به همین دلیل، سقوط رژیم ایران میتواند روند منزوی شدن طالبان را تسریع کند، اما عوامل دیگری مانند واکنش جامعه بینالمللی، همسایگان افغانستان و تحولات داخلی این کشور نیز در شکلدهی به آینده طالبان نقش کلیدی خواهند داشت.
نتیجهگیری
حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران میتواند زنجیرهای از تحولات پیشبینینشده و غیرقابلمهار را بهدنبال داشته باشد. از گسترش جنگ و درگیریهای منطقهای تا تغییرات ساختاری در رژیم ایران، پیامدهای این اقدام فراتر از مرزهای ایران خواهد بود. در کوتاهمدت، خاورمیانه وارد دورهای از بیثباتی شدید خواهد شد و بازیگران جهانی ممکن است وارد رقابتهای جدید ژئوپلیتیکی شوند. در میانمدت، تغییر رژیم در ایران و پیامدهای اقتصادی و امنیتی آن برای افغانستان و سایر کشورهای منطقه میتواند به بیثباتیهای گستردهتری منجر شود. در بلندمدت، نزدیکی بیشتر طالبان به گروههای افراطی و شکلگیری ائتلافهای جدید تروریستی، تهدیدات امنیتی جهانی را افزایش خواهد داد. در نهایت، هرگونه اقدام نظامی علیه ایران میتواند تغییرات ساختاری عمیقی در نظم جهانی و امنیت منطقهای ایجاد کند و تأثیرات گستردهای بر کشورهایی مانند افغانستان خواهد داشت.
درگیریهای کنونی اسرائيل و لبنان که نگرانیها از حمله زمینی ارتش اسرائيل به لبنان را افزایش داده، سابقه طولانی دارد. خبرگزاری رویترز در گزارشی به تاریخچه این درگیریها پرداخته که نشان میدهد دو کشور در مدت ۷۶سال دستکم ۱۱ بار درگیر شدهاند.
در حملات هوایی کنونی ارتش اسرائيل به لبنان، در چند روز گذشته صدها نفر کشته شدند که بالاترین رقم تلفات در لبنان پس از جنگ داخلی عنوان شده است.
در این مطلب، به ترتیب تاریچه درگیریهای مرز اسرائیل و لبنان را بخوانید:
۱۹۴۸
پس از ختم سلطه بریتانیا بر فلسطین، اسرائيل در سال ۱۹۴۸ به عنوان یک کشور جدید مستقل اعلام موجودیت کرد. پس از استقلال اسرائيل، کشورهای عربی چون مصر، عراق، سوریه و اردن با اسرائيل وارد شدند. لبنان هم در کنار کشورهای عربی با اسرائیل وارد جنگ شد. در پی این درگیریها، حدود ۱۰۰ هزار آواره فلسطینی که از زیر سلطه بریتانیا گریخته بودند و یا هم از منطقهشان رانده شده بودند، به عنوان پناهنده وارد لبنان شدند. این درگیری با توافقنامه آتشبس در سال ۱۹۴۹ میلادی پایان یافت.
بیشترین تعداد نیروهای حزب الله در جنوب لبنان مستقر اند
۱۹۸۶
جنگ سال ۱۹۸۶ میلادی میان اسرائيل و لبنان پس از آن آغاز شد که کماندوهای اسرائیلی در پاسخ به حمله چریکهای فلسطینی به هواپیمای مسافربری اسرائیل، ده هواپیمای مسافربری لبنان را در فرودگاه بیروت منهدم کردند. سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) دو سال بعد پس از اخراج از اردن به لبنان نقل مکان کرد که منجر به شعلهور تنشهای مرزی شد.
۱۹۷۳
این درگیری در پی قتل وزرشکاران اسرائيلی در بازیهای المپیک ۱۹۷۲ مونیخ آغاز شد. نیروهای ویژه اسرائیلی برای تلافی قتل ورزشکاران، سه رهبر چریکهای فلسطینی را در بیروت به ضرب گلوله کشتند.
در دهه ۱۹۷۰ میلادی حملات چریکهای فلسطینی به اسرائيل و حملات انتقامجویانه اسرائیل به اهدافی در لبنان شدت گرفت. در نتیجه این درگیریها شماری زیادی از باشندگان جنوب لبنان آواره شدند. این درگیری در نهایت تبدیل به جنگ فرقهای شد که سرآغاز جنگ داخلی در این کشور بود.
۱۹۷۸
در این سال چریکهای فلسطینی یک عملیات را در نزدیکی تلآویو انجام دادند. در پی این حلمات ارتش اسرائيل به جنوب لبنان حمله کرده و یک منطقه اشغالی ایجاد گرد. در این درگیری، اسرائیل از یک گروه شبهنظامی مسیحی محلی به نام ارتش لبنان جنوبی حمایت کرد.
بیشتر حملات متقابل لبنان و اسرائيل موشکی و هوایی بوده است
۱۹۸۲
در نتیجه درگیریهای مرزی، ارتش اسرائیل در سال ۱۹۸۲ به جنوب شهر بیروت پایتخت لبنان حمله کرد.
هزاران جنگجوی فلسطینی پس از محاصره خونین ۱۰ هفتهای پایتخت لبنان که شامل بمباران شدید غرب بیروت توسط اسرائیل میشد، از طریق دریا تخلیه شدند.
پس از کشتهشدن بشیر جمیل، رئیسجمهور تازهمنتخب مسیحی لبنان در انفجار یک موتر بمگذاریشده، صدها غیرنظامی در اردوگاههای آوارگان فلسطینی صبرا و شتیلا توسط شبهنظامیان مسیحی با حمایت ارتش اسرائیل قتل عام شدند.
همزمان، گروه مسلح شیعه حزبالله با حمایت سپاه پاسداران برای مقابله با تهاجم اسرائیل تأسیس شد.
۱۹۸۵
در سال ۱۹۸۳ میلادی اسرائیل نیروهای خود را از مناطق مرکزی لبنان خارج اما بخشی از آنها را در جنوب این کشور حفظ کرد. اسرائيل بهصورت رسمی یک منطقه حدود ۱۵ کیلومتری را در جنوب لبنان در اشغال خود نگه داشت و آن را به گروه شبهنظامی متحد خود یعنی ارتش لبنان جنوبی واگذار کرد.
در این زمان، حزبالله که به حمایت ایران تشکیل شده بود، با نیروهای اسرائيلی در این منطقه وارد جنگ چریکی شد.
۱۹۹۳
در این سال اسرائیل یک عملیات نظامی یک هفتهای موسم به «عملیات پاسخگویی» را علیه لبنان آغاز کرد.
اسرائیل اعلام کرد که هدف اصلی این عملیات وارد کردن ضربه مستقیم به حزب الله است تا استفاده از جنوب لبنان به عنوان پایگاهی برای حمله به اسرائیل برای این گروه دشوار شود و دولت لبنان برای مداخله علیه این گروه تحت فشار قرار گیرد.
۱۹۹۶
در پی حملات منظم حزبالله به نیروهای اسرائیلی در جنوب لبنان و شلیک موشک به شمال اسرائیل، ارتش اسرائیل یک عملیات ۱۷ روزه موسوم به «خوشههای خشم» را در خاک لبنان آغاز کرد. در این عملیات بیش از ۲۰۰ لبنانی به شمول ۱۰۲ نفر که در پایگاه سازمان ملل در قانا مستقر بودند، کشته شدند.
۲۰۰۰
در پی حملات مکرر حزب الله به مواضع ارتش اسرائیل در جنوب لبنان، نیروهای اسرائیلی پس از ۲۲ سال اشغال، از جنوب لبنان خارج شدند.
۲۰۰۶
در ماه جولای سال ۲۰۰۶ میلادی نیروهای حزبالله از مرز مشترک دو کشور عبور کرده و دو سرباز اسرائیلی را ربوده و شماری دیگری از آنها کشتند. این حمله حزبالله، پنج هفته جنگ شدید را در پی داشت. در این پنج هفته، ارتش اسرائيل حملات شدیدی را به مواضع حزبالله و زیرساختهای لبنان آغاز کرد.
نیروهای زمینی اسرائیل هم به جنوب لبنان حمله کردند. در این زمان بیشتر درگیریها با حملات هوایی ارتش اسرائیل و شلیک موشک از سوی حزبالله رخ دادند. این جنگ پیش از رسیدن اسرائيل به اهدافش در لبنان، خاتمه یافت. در آن زمان حزبالله آنرا «پیروزی الهی» خواند.
در این درگیریها، دستکم یک هزار و ۲۰۰ لبنانی که بیشترشان غیرنظامیان بودند، و ۱۵۸ اسرائيلی که اکثرشان سرباز بودند، کشته شدند.
جهان نگران تبدیل شدن بیروت به غزه دوم است
جنگ سال ۲۰۲۴ میلادی
پس از حدود یک سال تنشهای مرزی میان اسرائيل و حزب الله، در تاریخ ۲۳ سپتامبر سال جاری ارتش اسرائیل همزمان با جنگ در غزه، یک عملیات نظامی موسوم به «عملیات شمال» را علیه حزب الله آغاز کرد. این حملات در حال حاضر نیز جریان دارد و صدها کشته در لبنان برجا گذاشته است.
این عملیات در پی انفجارهای زنجیرهای پیجرها و مخابرههای واکیتاکی حزبالله صورت گرفت. حزبالله اسرائیل را مسئول این انفجارها اعلام کرد.
درگیریها میان دو طرف تاحال شامل حملات هوایی و موشکی بوده است. افزایش درگیری نگرانیها را در مورد حمله زمینی اسرائیل به لبنان هم افزایش داده است. با وجود فشارهای جهانی، اسرائيل هنوز این حملات را متوقف نکرده است.
تلآویو میگوید توقف حملاتش به بازگشت مصون باشندگان شمال اسرائیل به خانههای شان بستگی دارد. این خواست اسرائیل به نحوی متوقف شدن حملات موشکی حزبالله است. اما حزبالله میگوید تا زمان آتشبس در غزه حملات موشکی خود به خاک اسرائیل را متوقف نمیکند.
درگیری میان اسرائيل و حزبالله هم پس از آغاز جنگ غزه از سر گرفته شد.