مجله دیپلومات: پروژه کانال قوش تپه فرصتی برای توسعه روابط اوزبیکستان با طالبان است
مجله دیپلومات در مطلبی میگوید اوزبیکستان در حال گذار از رویکرد امنیتی محور به یک سیاست خارجی عملگرا و اقتصاد محور در رابطه با طالبان است.
به باور نویسندگان این مطلب، تاشکند پروژه کانال قوش تپه فرصتی برای توسعه روابط با طالبان میبیند تا عرصهای برای تقابل با این گروه.
نویسندگان این مطلب گفتند تاشکند از اجرای پروژه قوش تپه به شرط رعایت هنجارها و استانداردهای بین المللی و اطمینان از به حداقل رساندن خطرات زیست محیطی بالقوه و منافع بلندمدت برای تمام طرفهای ذینفع حمایت میکند.
نویسندگان این مطلب پروژه کانال قوش تپه را به عنوان نقطه بالقوه برای همکاری دوجانبه خوانده و گفتند آب کانال، اوزبیکهای ساکن دو طرف مرز را تغذیه میکند.
حمزه بولتایف، رئیس مرکز مطالعات افغانستان و جنوب آسیا در انستیتوت مطالعات بینالمللی تاشکند و اسلامخان غفاروف، محقق ارشد در این مرکز در مطلبی تحت عنوان «استراتژی در حال تحول اوزبیکستان در شمال افغانستان»، به گذار تاشکند از یک رویکرد امنیتی محور به یک سیاست خارجی عملگرا و اقتصاد محور در رابطه با طالبان پرداختهاند.
نویسندگان این مطلب در مجله دیپلومات که روز چهارشنبه منتشر شد، گفتند که انتظار میرود روابط اوزبیکستان با طالبان در سال ۲۰۲۵ به بالاترین حد خود برسد. آنها گفتند که سال گذشته، طالبان و مقامهای اوزبیکستان اعلام کردند که قصد دارند مبادلات تجاری دوجانبهشان را به ۳ میلیارد دالر افزایش دهند. ساخت یک مرکز تجاری اوزبیکستان به مساحت ۲۲۰ متر مربع در مزارشریف به همراه تلاش برای اجرای دهلیز ترانسپورتی ترانس-افغان ممکن است همکاری عملگرایانه دوجانبه بین دو طرف را بیشتر تقویت کند.
به گفته حمزه بولتایف و غفاروف، نویسندگان این مطلب، در سه سال گذشته، اوزبیکستان سیاست خارجی فعالانهای را در قبال افغانستان تحت کنترول طالبان بر اساس منافع استراتژیک خود دنبال کرده است. آنها افزودند که وسواس طولانیمدت تاشکند با رویکرد امنیتیمحور جای خود را به سیاست خارجی عملگرایانه و اقتصاد اول در رابطه با طالبان داده است.
در این مطلب آمده است: «اتخاذ یک رویکرد منعطف و چند لایه در قبال افغانستان ممکن است خطرات بالقوهای برای وجهه بینالمللی اوزبیکستان به همراه داشته باشد. با این حال، واقعیت ژئوپلیتیک کنونی و پیوندهای تاریخی بین افغانستان و آسیای مرکزی، اهمیت این کشور (افغانستان) را در زمره اولویتهای سیاست خارجی اوزبیکستان برجسته میکند.»
دیدار نورالدین خالق نظر، مفتی اعظم اوزبیکستان با عبدالسلام حنفی در کابل
زمینه تاریخی
مجله دیپلومات در ادامه این مطلب میگوید که جهت گیری سیاست خارجی تاشکند در قبال افغانستان عمدتاً بر ولایات شمالی متمرکز است. این کارشناسان افزودند که از نظر تاریخی، دو طرف دریای آمو از طریق پیوندهای قومی، تاریخی و فرهنگی عمیقاً به هم مرتبط بودهاند. ولایات بلخ، جوزجان، فاریاب، سرپل، تخار، و قندوز افغانستان که اوزبیک در آن زندگی میکنند، از دیرباز با فضای تمدنی ماوراءالنهر مرتبط بودهاند.
به گفته نویسندگان این مطلب، برخی از مناطق شمالی افغانستان تا اواخر قرن نوزدهم روابط اداری و سیاسی را با امارت بخارا حفظ کردند که نشان دهنده طول عمر و عمق میراث تاریخی مشترک دو کشور است.
به باور نویسندگان مقاله دیپلومات، این عامل نقش مهمی در شکلدهی روابط معاصر افغانستان و اوزبیکستان دارد و زمینه را برای مشارکت پایدار فراهم میکند. آنها گفتند که حتی در زمان تصدی اولین رئیس جمهور اوزبیکستان، زمانی که تاشکند رسماً در مورد افغانستان جانب احتیاط را در پیش گرفت، تعامل با شمال افغانستان، به ویژه با تحت رهبری عبدالرشید دوستم، از مقامهای ارشد اوزبیکتبار دولت پیشین ثابت ماند.
در ادامه مطلب آمده که با گذشت زمان پیوندهای تاریخی-فرهنگی به گامهای عملی منتهی شد. نویسندگان مطلب برای تشریح رشد روبط اوزبیکستان و افغانستان از سطح تعامل به روابط عملگرایانه، به کمکهای مهم اوزبیکستان در توسعه زیرساختهای منطقه، ساخت ۷۵ کیلومتر راه آهن حیرتان - مزار شریف اشاره کردند که در سال ۲۰۱۱ با استفاده از بودجه دولت اوزبیکستان تکمیل شد.
با این حال، به باور نویسندگان مطلب، در آن دوره، اولویتهای تاشکند در درجه اول بر مسائل امنیتی متمرکز بود و شمال افغانستان به عنوان یک منطقه حائل تضمین کننده ثبات استراتژیک در امتداد مرزهای جنوبی اوزبیکستان از اوایل دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۱ در نظر گرفته شد.
زمینه اقتصادی
بولتایف و غفاروف، نویسندگان این مطلب در دیپلومات معتقدند که عوامل اقتصادی در روابط معاصر افغانستان تحت کنترول طالبان و اوزبیکستان نقش مهمی ایفا میکند و تمرکز را از مسایل و نگرانیهای امنیتی میان اوزبیکستان و طالبان دور میکند.
آنها گفتند که در سالهای اخیر، اوزبیکستان به طور فعال همکاریهای تجاری و اقتصادی با افغانستان را گسترش داده است و یک مرکز تجارت بینالمللی را در منطقه مرزی ترمز ایجاد کرده است، که به باور آنها گردش تجارت دوجانبه را به میزان قابل توجهی افزایش داده است.
این دو نویسنده مرکز مطالعات افغانستان و جنوب آسیا در انستیتیوت مطالعات بینالمللی تاشکند افزودند که به عنوان بخشی از همکاری بیشتر اقتصادی میان تاشکند و طالبان، برنامههایی برای افتتاح یک مرکز مشابه در مزارشریف در دست بررسی است که شرایط بیشتری را برای گسترش همکاریهای تجاری و سرمایهگذاری بین دو کشور ایجاد میکند.
در این مطلب که روز چهارشنبه در مجله دیپلومات نشر شد، گفته شده که افغانستان با ۴۱ میلیون نفر جمعیت، بازار جذابی برای کالاهای اوزبیکستانی است. نویسندگان مطلب گفتند که در حال حاضر چندین کشور از جمله چین، روسیه، قزاقستان، ایران، قطر و امارات متحده عربی به بازار افغانستان علاقه نشان دادهاند. آنها افزود با توجه به رقابت فزاینده، تاشکند با چالش حفظ و تقویت موقعیت اقتصادی خود در افغانستان روبرو است.
در ادامه مطلب دیپلومات آمده است، در حالی که ولایات جنوبی افغانستان به طور سنتی به پاکستان و مناطق غربی آن به ایران گرایش دارند، اوزبیکستان این فرصت را دارد که نفوذ اقتصادی خود را در شمال حفظ و گسترش دهد. در این زمینه، پیوندهای فرهنگی و تاریخی نقش مهمی ایفا میکند و ترجیح محلی برای کالاها و خدمات اوزبیکستان در شمال افغانستان را تقویت میکند. به باور نویسندگان مطلب، این عامل برای تاشکند یک مزیت استراتژیک در رقابت برای بازار افغانستان فراهم میکند.
نیروهای گماشته شده طالبان برای محافظت از کانال قوش تپه
کانال قوش تپه
بولتایف و غفاروف میگویند دگرگونی سیاست خارجی اوزبیکستان در قبال افغانستان در رویکرد آن به پروژه کانال قوش تپه نمایان است. آنها گفتند که حکومت اوزبیکستان به ویژه از تاکید بر تنشهای بالقوه مرتبط با آب که ممکن است از این پروژه ایجاد شود، خودداری کرده است.
به باور این دو نویسنده، «این رویکرد دقیق را میتوان به این شناخت نسبت داد که تاشکند به خاطر امنیت خود، اهمیت توسعه اقتصادی در شمال افغانستان را به عنوان ابزاری برای تضمین ثبات منطقهای پذیرفته است».
آنها افزودند: «در نتیجه، اجماع غالب در تاشکند بر اولویتبندی امنیت از طریق همکاریهای اقتصادی و استراتژیهای توسعه اقتصادی-اجتماعی تاکید میکند. رویکرد اوزبیکستان به پروژه کانال به طور مسلم نشان دهنده سیر تحول سیاست خارجی اوزبیکستان در قبال افغانستان است.»
در ادامه مطلب تحلیلی این دو نویسنده آمده که توسعه زیرساختهای زراعت و آبیاری در ولایات شمالی افغانستان به بهبود استانداردهای زندگی جوامع محلی کمک کرده و در نتیجه روابط دوجانبه بین تاشکند و کابل را تقویت میکند. در این راستا، اوزبیکستان از اجرای پروژه قوش تپه به شرط رعایت هنجارها و استانداردهای بین المللی و اطمینان از به حداقل رساندن خطرات زیست محیطی بالقوه و منافع بلندمدت برای همه ذینفعان حمایت میکند.
قدرت نرم
نویسندگان مطلب مجله دیپلومات در ادامه به نقش سیاستهای آموزشی اوزبیکستان که تاثیر دراز مدتی دارد، اشاره کردند و نوشند که اوزبیکستان تاکید قابل توجهی بر طرحهای آموزشی در شمال افغانستان داشته و آن را به عنوان عوامل کلیدی در درک متقابل و در نهایت تقویت ثبات منطقه ای میداند.
این دو نویسنده از حمایت مالی تاشکند از ساخت یک مدرسه دینی به نام «خیرالمدرس امام بخاری» در مزارشریف خبر دادهاند. آنها گفتند که قرار است این مرکز با حمایت مالی اوزبیکستان به مبلغ ۶ میلیون دالر ساخته شود و ۱۰۰۰ دانشجو را در خود جای دهد.
ایجاد چنین موسسه آموزشی مشترکی ممکن است در نهایت خطر گسترش ایدئولوژیهای رادیکال در منطقه را به حداقل برساند و امنیت معنوی منطقه را تقویت کند. بعلاوه، از دید آنها، فعالیتهای چنین مدرسهای باعث ایجاد تلقی مثبت از اوزبیکستان در میان جامعه مذهبی افغانستان میشود که نقش مهمی در فرآیندهای سیاسی-اجتماعی و حکومت دارد. این دو نویسنده مرکز مطالعات افغانستان و جنوب آسیا معتقدند که مشارکت اوزبیکستان در آماده سازی نخبگان فکری افغانستان میتواند به ابزار حیاتی استراتژی قدرت نرم تاشکند تبدیل شود و به نفوذ بلندمدت آن در منطقه کمک کند.
چالشها، از تغییر بافت قومی شمالی تا حضور پررنگ چین
نویسندگان مطلب دیپلومات در کنار خوشبینی و نگاه مثبت به تعامل تاشکند با طالبان در کابل، به چالشهای فرا روی حکومت اوزبیکستان در افغانستان نیز پرداختهاند. آنها گفتند، اگرچه به نظر میرسد طالبان علاقه فزاینده اوزبیکستان به شمال افغانستان را یک پیشرفت مثبت میداند و تاشکند را به عنوان یک شریک اقتصادی کلیدی میشناسد، اما چندین چالش موجود میتواند بر توسعه روابط دوجانبه تاثیر بگذارد. آنها به طور نمونه به سه چالش موجود اشاره کردهاند:
اول، فشار آگاهانه و زیرکانه طالبان به سمت تغییر چشمانداز قومی مناطق شمالی افغانستان میتواند بافت و تعادل جمعیعتی را در این ولایات تغییر دهد. به باور نویسندگان مطلب، پشتونها با پیشینه فرهنگی و تاریخی متمایز خود، ممکن است کمتر از طرحهای تاشکند در شمال استقبال کنند. آنها معقتدند که در درازمدت، این تحولات ممکن است روی رویکرد استراتژیک اوزبیکستان در قبال شمال افغانستان تاثیر بگذارد و نیاز به تعدیل داشته باشد.
دوم، نفوذ چین در مناطق شمالی افغانستان در حال افزایش است. بولتایف و غفاروف معتقدند که سرمایهگذاری چین در استخراج نفت از دلتای آمودریا و توسعه پروژه کریدور واخان به طور بالقوه میتواند ترجیحات اقتصادی محلی را به نفع چین تغییر دهد که ممکن است بر شرایط سرمایهگذاری اوزبیکستان در منطقه تاثیر بگذارد.
با وجود این، به باور این دو نویسنده دیپلومات، این روند ممکن است فرصتهایی را برای همکاری چین و اوزبیکستان با هدف تبدیل شمال افغانستان به یک مرکز ترانزیتی کلیدی برای پروژههای بینالمللی، و در نتیجه افزایش نفوذ منطقهای تاشکند و پیشبرد منافع اقتصادی آن ایجاد کند.
سوم، از دید نویسندگان این مطلب، اجرای پروژههای انرژی بینالمللی مانند تاپی و کاسا-۱۰۰۰ میتواند به جهت گیری مجدد بازار انرژی افغانستان به سمت ترکمنستان، تاجیکستان و قرقیزستان منجر شود.
ترس این دو نویسنده مرکز مطالعات افغانستان و آسیای جنوبی این است که این امر به نوبه خود ممکن است کمکهای بشردوستانه اوزبیکستان به شمال افغانستان و همچنان اتکای افغانستان به همکاری انرژی با اوزبیکستان را کاهش دهد. از دید آنها، تضعیف دیپلوماسی انرژی میتواند بر ماهیت کلی روابط دوجانبه تأثیر بگذارد.
مجله دیپلومات در جمعبندی این مطلب نوشت که اوزبیکستان دستکم افغانستان را به عنوان بخشی از منطقه وسیعتر آسیای مرکزی به رسمیت شناخته است. مطلب افزود که پروژههای اولیه که توسط اوزبیکستان اجرا و برنامهریزی میشود در بخشهای شمالی افغانستان متمرکز شده است که بر اهمیت استراتژیک آن در چارچوب سیاست خارجی اوزبیکستان تاکید دارد.
علاوه بر این، از دید نویسندگان این مطلب دیپلومات، رویکرد اوزبیکستان به پروژه کانال قوش-تپه به عنوان فرصتی برای توسعه روابط و نقطه بالقوه برای همکاری دوجانبه، دستکم در حال حاضر، بر نگرانیهای مربوط به امنیت آب میچربد. حمزه بولتایف و اسلامخان غفاروف معتقدند که سیاست تاشکند در قبال کانال قوش تپه «فراتر از نگرانیهای سنتی امنیت ملی آن است و اهداف گستردهتری افزایش ثبات منطقهای و توسعه اجتماعی-اقتصادی را در بر میگیرد که به نوبه خود به تقویت بلندمدت روابط افغانستان و اوزبیکستان کمک میکند.»
این دو نویسنده مطلب دیپلومات در پایان نوشتند: آب کانال، اوزبیکهای ساکن دو طرف مرز را تغذیه میکند.
روزنامه پاکستانی اکسپرس تریبون در مقالهای با اشاره به افزایش بیسابقه ناامنی و درگیری در پاکستان، نوشت که این وضعیت به وضوح با تغییر رژیم در کابل مرتبط است.
به گزارش این روزنامه، پیروزی طالبان در افغانستان، شبهنظامیان را جسورتر کرده است.
نوشت که پاکستان در حمایت از طالبان دچار اشتباه محاسباتی شده بود. اسلامآباد تصور میکرد با پیروزی طالبان در افغانستان، میتواند اهداف استراتژیک خود را از طریق این گروه محقق کند. به گفته او، اکنون به نظر میرسد که طالبان روابط نزدیکتری با هند دارد تا با پاکستان.
او با اشاره به تشدید خشونتها در پاکستان نوشت که این کشور پس از تسلط طالبان در افغانستان تنها در ۲۰۲۱، شاهد ۸۹ حمله تروریستی بود. شمار حملات سال به سال افزایش یافت: ۲۶۲ حمله در سال ۲۰۲۲، ۳۰۶ حمله در سال ۲۰۲۳ و ۵۲۱ حمله در سال ۲۰۲۴. تنها در سهماهه اول سال ۲۰۲۵، شبه نظامیان موفق به ۱۶۷ حمله در این کشور شدند.
بیشتر این حملات در خیبرپختونخوا و بلوچستان رخ داده است. با این که ارتش پاکستان بارها وعده قلع و قمع شبه نظامی را داده است اما تنها در چند روز گذشته، بیش از ۲۴ حمله خیبرپختونخوا گزارش شده است.
بلوچستان نیز در سال ۲۰۲۴ نسبت به سال قبل، شاهد افزایش ۱۱۹ درصدی حملات شبهنظامیان بوده است. حمله اخیر به یک قطار، جسارت شبهنظامیان بلوچ را در انجام چنین حملاتی نشان داد.
نویسنده اکسپرس تریبون نوشت افزایش حملات شبه نظامیان به طور مستقیم با اوضاع افغانستان پیوند دارد. بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان، گروههای شبهنظامی از جمله تحریک طالبان پاکستان را تقویت کرده است.
نویسنده این روزنامه نزدیک به ارتش پاکستان نوشت که سلاحهای بهجایمانده از امریکا، از جمله دوربینهای شببین و دیگر تجهیزات، برتری قابلتوجهی به شبه نظامیان پاکستانی بخشیده است. پاکستان اخیراً از تصمیم امریکا برای بازگرداندن سلاحها و تجهیزات جنگی بهجایمانده در افغانستان حمایت کرده است.
نویسنده سیاست پاکستان در قبال طالبان را مورد انتقاد قرار داد و نوشت که سیاستگذاران پاکستانی در حمایت از طالبان افغان، «اشتباه محاسباتی بزرگی» مرتکب شدند.
پاکستان در ابتدا پیروزی طالبان را جشن گرفت و امیدوار بود که این پیروزی دوره جدیدی از همکاری با این کشور را رقم بزند. پاکستان روابط تاریخی با طالبان افغان داشت و نهاد امنیتی این کشور پس از حملات ۱۱ سپتمبر، در جریان عملیات تحت رهبری امریکا، از رهبری طالبان و خانوادههای شان محافظت کرد.
بر اساس این مقاله، تصمیمگیرندگان پاکستانی معتقد بودند که پس از خروج امریکا و نیروهای خارجی، میتوانند با طالبان افغان همکاری کنند و منافع استراتژیک خود را تامین نمایند. با این حال، چند ماه پس از بازگشت طالبان به قدرت، مشخص شد که انتظارات پاکستان نادرست بوده است. طالبان از اقدام علیه تیتیپی یا دیگر گروهها خودداری کردند و رویکرد خصمانهتری نسبت به پاکستان در پیش گرفتند.
نویسنده این روزنامه ادعا کرد که امروزه طالبان افغان احتمالاً روابط بهتری با هند دارند تا با پاکستان. این موضوع طنزآمیز است، زیرا هند همواره طالبان افغان را به عنوان دستنشانده پاکستان تلقی میکرد.
اکنون پاکستان بیش از هند از ناحیه افغانستان در معرض خطر قرار دارد. یکی از دلایل اصلی تیرگی روابط این است که پاکستان دیگر سیاست مماشات با این گروهها را دنبال نمیکند. طالبان افغان از پاکستان میخواهند با تیتیپی مذاکره کند و راهحل سیاسی بیابد، اما پاکستان قاطعانه اعلام کرده که با تروریستها مذاکره نخواهد کرد.
گروههای شبهنظامی از خشونت به عنوان اهرم فشار علیه مخالفان خود بهره میبرند. طالبان افغان نیز هنگام مذاکره با امریکا در دوحه همین روش را به کار گرفتند. این استراتژی اکنون در حال اجراست. گروههای تروریستی با حملات مرگبار، فشار را بر پاکستان افزایش دادهاند تا این کشور را وادار به تسلیم کنند. این یک بازی پرخطر است.
سفر اخیر زلمی خلیلزاد به کابل همراه با نماینده ویژه ترامپ در امور گروگانها و آزادی یک شهروند امریکایی توسط طالبان، نشانهای از بازگشت تدریجی دیپلماسی چانهزنی غیررسمی ایالات متحده با کابل است.
رحمتالله نبیل در این نوشته به جایگاه احتمالی افغانستان در معادلات جهانی میپردازد.
با گذشت بیش از صد سال از قرارداد سایکس-پیکو که در سال ۱۹۱۶ منجر به شکلگیری ساختار فعلی خاورمیانه شد، ایده خاورمیانه نوین در سال ۲۰۰۶ توسط کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا مطرح شد؛ اما این پروژه در برابر تحولات سیاسی و امنیتی منطقه با چالشهای عمدهای روبرو گردید. پس از وقایع ۷ اکتبر ۲۰۲۳، نخستوزیر اسرائیل بار دیگر از «خاورمیانه نوین» سخن گفت، و با احتمال بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، بار دیگر این مفهوم وارد گفتمان ژئوپلیتیک شده است.
در چنین فضایی، سیاست خارجی ایالات متحده که با تمرکز بر مهار چین دنبال میشود، نیاز به متحدان خوداتکا و منطقهای همچون روسیه، هند و اسرائیل دارد. با این تحولات، دو پرسش کلیدی در برابر ما قرار دارد:
۱- آیا افغانستان بار دیگر به ابزار ژئوپلیتیکی در بازی قدرتها تقلیل خواهد یافت؟
۲- یا میتواند نقش یک بازیگر مستقل را ایفا کند؟
افغانستان همواره در گرهگاه منازعات ژئوپلیتیکی قرار داشته و اکنون بار دیگر، در میانه بازتعریف سیاستهای کلان جهانی و صفآرایی تازه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای، جایگاه حساسی یافته است. افغانستان امروزی در کجای بازی قدرتهای جهانی قرار دارد؟
افغانستان امروز تنها میدان بازی نیست، بلکه به ابزار کلیدی در مهار چین، کنترل نفوذ ایران، تنظیم توازن در آسیای مرکزی (در همکاری یا رقابت با روسیه)، و مدیریت بحرانهای احتمالی در پاکستان تبدیل شده است.
افغانستان بار دیگر در مرکز «بازی بزرگ» ژئوپلیتیکی قرار گرفته است؛ اما این بار نه فقط در رقابت شرق و غرب، بلکه در معادلهای پیچیدهتر میان قدرتهای در حال ظهور (چین، هند و ایران)، قدرتهای سنتی (امریکا، روسیه) و شبکهای از بازیگران منطقهای با منافع متضاد.
سفر اخیر زلمی خلیلزاد به کابل همراه با نماینده ویژه ترامپ در امور گروگانها و آزادی یک شهروند امریکایی توسط طالبان، نشانهای از بازگشت تدریجی دیپلماسی چانهزنی غیررسمی ایالات متحده با کابل است؛ دیپلماسیای که نه بر رسمیتبخشی، بلکه بر حفظ خطوط ارتباطی برای سناریوهای احتمالی متمرکز است. در همین فضا، بازگشت دوباره چهرههایی مانند حقانی نیز که مدتها از عرصه افغانستان دور بودند، متهم نمودن طالبان و هند از سوی پاکستان، احتمال نزدیکی امریکا و روسیه و دادن احتمالی امتیاز به روسیه در اکراین، ازدیاد تنش با ایران و ازدیاد ادبیات تهاجمی در سیاستهای خارجی، گمانههایی را در مورد مشورتهای جدید در سطح منطقهای و احتمال بازنویسی نقشهای پشتپرده برای آینده افغانستان راتقویت کرده است.
۱- نقش افغانستان در راهبرد مهار چین: میان گذرگاه انرژی و بیثباتی هدایتشده
چین، بهعنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان، وابستگی شدیدی به منابع انرژی و مسیرهای تجاری مصون دارد. آمارهای کلیدی این موضوع را نشان میدهند:
۷۰ درصد از نفت مصرفی خود را وارد میکند.
۸۰ درصد از این واردات از تنگه مالاکا عبور میکند.
۴۵ درصد از گاز طبیعی مصرفی چین نیز وارداتی است.
تنگه مالاکا، بهعنوان گلوگاه ژئوپلیتیکی چین، بهشدت آسیبپذیر است. افزایش حضور نظامی آمریکا و متحدانش در قالب پیمان کواد (QUAD) با هدف کنترل این مسیر و محدودسازی دسترسی چین به انرژی، بخشی از استراتژی مهار پکن است.
در این چارچوب، افغانستان منحیث متغیر اهمیت دوگانه پیدا میکند:
- به عنوان مسیری جایگزین برای انتقال انرژی و کالا نه تنها به چین، بلکه به سایر کشورهای منطقه از جمله هند، پاکستان و حتی اروپا مهم است؛
- و به عنوان منطقهای بیثبات که میتواند پروژههایی مانند «کمربند و جاده» و «CPEC» یا بندر گوادر را با موانع مواجه سازد.
۲- جنگ قدرت درونی طالبان: رقابت قندهار و کابل و جايگاه آن در اين بازى
افغانستان امروز تنها صحنه رقابتهای خارجی نیست؛ درون طالبان نیز شکاف عمیقی میان جناح قندهار و کابل شکل گرفته است. جناح قندهار، تحت رهبری هبتالله آخوندزاده، دارای پیوندهای ایدئولوژیک با نهادهای مذهبی ایران بوده و به شدت مخالف تعامل با غرب است.
جناح کابل، با گرایشهای عملگرایانه، متمایل به همکاری با برخی کشورهای ذینفع منطقهای و متحدان غرب است و خواستار کاهش فشارهای اقتصادی از طریق برخی اصلاحات میباشد.
در حالی که ایران به قندهار نزدیکتر است، برخی از بازیگران منطقهای و بینالمللی که منافعشان در تعامل با طالبان است، با کابل رابطه گستردهتری دارند. این تضاد، نه تنها شکاف درونی طالبان را تعمیق میبخشد، بلکه به محملی برای رقابتهای نیابتی در آینده تبدیل شده است.
۳- چین و ایران: دو بازیگر با نفوذ فزاینده
چین و ایران طی سه و نيم سال گذشته نفوذ خود را در افغانستان، نه از مسیر شناسایی رسمی طالبان، بلکه از طریق همکاریهای اقتصادی، امنیتی و فرهنگی گسترش دادهاند.
⁃ ایران، به ویژه در غرب و جنوب غرب افغانستان، بر علاوه ايجاد خط تعامل مستقيم با حلقه قندهار از طريق چهرههاى نزديك بخود و با نفوذ بر رهبرى قندهار، با بهرهگیری از رسانهها، نهادهای مذهبی و حمایت از گروههای محلی، میدان نفوذ نرمی برای خود ساخته است.
⁃ چین، با تمرکز بر امنیت پروژههای معدنی، و نگرانی از فعالیت گروه ترکستان شرقی، بهطور مستقیم و غیرمستقیم همکاریهایی با طالبان برقرار کرده است.
این نفوذ فزاینده، تعادل درونی در افغانستان را دگرگون کرده و نگرانىها از ابزارهای رقابتی جدیدی برای آمریکا و متحدانش ایجاد نموده است.
۴- سناریوهای آینده ایران و تأثیر آن بر افغانستان
ایران در آستانه انتخابی دشوار قرار دارد:
الف) عادیسازی با غرب:
در این مسیر، تهران با فاصلهگرفتن از محور چین/روسیه، فاصله گیری از تقویه نیروهای نیابتی، پشت پا کردن به برنامه هستوی/راکتی وارد فضای جدیدی از دیپلماسی میشود که:
⁃ حمایت ایران از طالبان یا گروههای نزدیک به آن ممکن است کمتر شود.
⁃ فضای جدیدی برای قدرتهای دیگر و نیروهای داخلی افغانستان برای نقشآفرینی باز خواهد شد.
⁃ اگر رهبران افغانستان بتوانند از این فرصت استفاده کنند، امکان شکلگیری همکاریهای منطقهای و سرمایهگذاریهای تازه بهوجود میآید.
⁃ اما اگر مانند گذشته از این فرصتها استفاده نشود، بازیگران دیگر جا را پُر خواهند کرد.
ب) درگیری نظامی با آمریکا / اسرائیل:
اگر ایران وارد جنگ مستقیم با غرب شود، ممکن است افغانستان به طور ناخواسته درگیر این بحران شود. در این صورت:
⁃ ایران ممکن است از خاک افغانستان برای حمایت از گروههای نیابتی خود منحیث عمق استراتیژیک استفاده کند.
از گروههای مذهبی وسیاسی همسو یا فرماندهان محلی بخواهد علیه منافع غربی یا رقبای خود اقدام کنند که در اینصورت گروه های مخالف ایران همچون داعش و جیش العدل هم فعالتر وارد تنشهای نیابتی خواهند شد.
⁃ این وضعیت امنیت افغانستان را پیچیدهتر و روابط بینالمللی افغانستان را متشنج میسازد.
⁃ در این حالت، ممکن است غرب نیز فشارهای خود بر افغانستان را افزایش دهد تا مانع استفاده ایران از خاک افغانستان شود.
ج) فروپاشی یا بیثباتی داخلی در ایران:
اعتراضات قومی، مذهبی و اقتصادی در ایران – به ویژه در سیستان و بلوچستان میتواند مرزهای غربی افغانستان را به شدت تحت تأثیر قرار دهد و موجی از بحران مهاجرت، ناامنی و حتی رقابت مذهبی را به دنبال داشته باشد.
در صورت تشدید بحرانهای داخلی در ایران، مانند اعتراضات قومی و مذهبی در سیستان، بلوچستان:
این بحرانها میتوانند به مرزهای غربی افغانستان سرایت کنند.
موجی از مهاجرین، مشکلات اقتصادی، قاچاق اسلحه یا تنشهای مذهبی ممکن است وارد افغانستان شود.
گروههای افراطی میتوانند از این بینظمی برای قدرتگیری استفاده کنند.
حتی احتمال دارد ایران، برای انحراف افکار عمومی داخلی، دخالتهای بیشتری در افغانستان انجام دهد.
۵ . هند؛ قدرت نوظهور با اهداف استراتژیک در افغانستان
هند بهعنوان یکی از قدرتهای نوظهور آسیایی، نقش فزایندهای در معادلات ژئوپلیتیکی افغانستان ایفا میکند. دهلینو که از منظر امنیتی و اقتصادی در رقابت با چین و پاکستان قرار دارد، تلاش کرده با سرمایهگذاریهای توسعهای، نفوذ نرم، و همکاریهای منطقهای، جایگاهی پایدار در افغانستان بیابد. حضور هند در پروژه بند سلما، ساخت ساختمان پارلمان افغانستان، توسعه بندر چابهار با مشارکت ایران، و حمایت از ابتکارات آموزشی و فرهنگی در افغانستان، همه نشاندهنده یک سیاست کلان برای توازن نفوذ چین و مهار تهدیدات ناشی از محور چین-پاکستان است. علاوه بر آن، هند به عنوان یکی از شرکای اصلی ایالات متحده در پیمان امنیتی «QUAD»، افغانستان را بخشی از حلقه استراتژیک غرب برای مهار چین میبیند. با افزایش رقابتهای منطقهای، نقش هند میتواند در تعیین آینده امنیتی و اقتصادی افغانستان پررنگتر شود.
۶. پاکستان: از شریک راهبردی تا تهدید بالقوه
پاکستان نیز در وضعیت شکنندهای بهسر میبرد:
⁃ تشدید بحرانهای قومی، سیاسى، امنيتى، مذهبی و اقتصادی
⁃ فشار هند و آمریکا برای دوری از چین
⁃ در نتيجه تشديد اين بحران ها احتمال فروپاشی تدریجی اردوى پاكستان و خلع سلاح هستهای
این وضعیت، آینده افغانستان را مستقیماً تحت تأثیر قرار میدهد. زيرا چنین تحولاتی در پاكستان میتواند مرزهای شرقی افغانستان را بیثبات کند، و حتی منجر به افزایش تنش در مناطق مرزی، تحرکات قومی بلوچ ها و پشتونها و دیگر ناراضیان قومی و مذهبی و تغییر معادلات جغرافیای سیاسی منطقه شود.
۷. سه سناریوی کلان برای آینده افغانستان:
در نتيجه تحولات فوق الذكر، افغانستان با سه سناريو روبرو خواهد بود:
يكم: تثبیت بیثباتی کنترلشده: طالبان در قدرت میماند اما تحت فشار و فاقد مشروعیتهای داخلی و خارجی.
دوم: ادغام تدریجی در نظم جهانی: ملاهبت الله و همفكرانش به بهانهاى حذف میشوند و با تعيین رهبرى جديد، طالبان با پذیرش اصلاحات جزئی، به رسمیت نسبی دست مییابد.
سوم: تحول از درون: با گسترش نارضایتی داخلی و حمایت خارجی، نیرویی جدید ظهور میکند. سناریوی سوم، در صورتی که با گفتمان ملی، فراملی و مستقل همراه باشد، میتواند نظم فعلی را برهم بزند.
۸. فرصتهای ازدسترفته و پنجرههایی در حال بستهشدن
افغانستان در دو دهه گذشته فرصتهای مهمی برای تبدیل شدن به بازیگر مستقل و يا حداقل مطرح داشت؛ اما این فرصتها بهخاطر فساد، فقدان اجماع، مداخله كشور هاى منطقه در تضاد با حضور امريكا، مديريت سياسى ضعيف و وابستگی به حمایتهای خارجی، یکی پس از دیگری از بین رفتند.
امروز، تحت سلطه طالبان و نبود اپوزیسیون مؤثر، این پنجرهها در حال بستهشدناند چون بازى بزرگ در مراحل اخير تشكيل آن است.
۹. بازسازی تصویر ملی؛ پیششرط ایفای نقش مستقل
برای آنکه افغانستان از یک ابزار در رقابتهای ژئوپلیتیکی به یک بازیگر مستقل تبدیل شود، نیازمند بازسازی تصویر سیاسی و ملی خود است؛ تصویری که بتواند نماینده همه اقوام، جریانها و نسلها باشد. این بازسازی مستلزم:
⁃ ایجاد گفتوگوی ملی فراگیر و عدالتمحور
⁃ عبور از سیاستهای انحصارطلبانه و نگاههای ایدئولوژیک
⁃ شکلگیری یک قرارداد نوین اجتماعی همزیستی و مشارکت سیاسی
تا زمانیکه روایت ملی مشترک و عادلانهای میان مردم افغانستان شکل نگیرد، عبور از نقش ابزاری در سیاست منطقهای امکانپذیر نخواهد بود.
نتیجهگیری: بازی آینده بدون نقش مردم افغانستان ناتمام است
تحولات اخیر؛ از سفر هيات امريكا و خلیلزاد، بازگشت حقانی، افزایش نفوذ چین و ایران، متهمسازی طالبان و هند از سوی پاکستان، تنشهای غرب و ایران، همه نشانههاییاند از ورود افغانستان به فصل تازهای از «بازی بزرگ». اما تاریخ معاصر افغانستان به ما آموخته است:
نه طالبان، نه آمریکا، نه ایران و نه چین، تصمیمگیرنده نهایی نخواهند بود.
این مردم افغانستاناند که اگر بخواهند، میتوانند از مهره بودن به بازیگر مستقل تبدیل شوند.
آینده را دیگران برایمان نخواهند نوشت؛ اگر بیدار شویم، خود ما میتوانیم آن را بازنویسی کنیم.
برای نخستین بار در نزدیک به چهار سال گذشته، یک هیئت امریکایی به ریاست آدام بولر، نماینده رئیسجمهور ایالات متحده در مسایل مرتبط با گروگانها، و با حضور زلمی خلیلزاد، فرستاده پیشین امریکا برای صلح افغانستان، به کابل سفر کرد.
این هیئت با وزیر خارجه طالبان درباره آزادی گروگانها و ازسرگیری خدمات قنسولی برای افغانها در امریکا گفتوگو کرد.
این نخستین هیئت بلندپایه امریکایی است که در نزدیک به چهار سال گذشته از افغانستان بازدید میکند. پیشتر، نمایندگان امریکا دیدارها و گفتوگوهای خود با طالبان را در دوحه انجام میدادند.
در راس هیئت، آدام بولر، همکار نزدیک دونالد ترامپ و تاجر شناختهشده امریکایی، قرار دارد. او از سوی ترامپ بهعنوان نماینده ویژه در امور گروگانها در نظر گرفته شده بود، اما از این سمت انصراف داد. با این حال، او همچنان بهعنوان کارمند ویژه دولتی در اداره ترامپ بر مسائل مرتبط با گروگانها متمرکز خواهد ماند.
بولر در اولین دوره ریاستجمهوری ترامپ نیز فعالیت داشت و یکی از مذاکرهکنندگان اصلی تیم توافقنامه ابراهیم بود که به عادیسازی روابط میان اسرائیل و برخی کشورهای عربی کمک کرد.
او در تلاش برای آزادی مارک فوگل، معلم امریکایی که در روسیه زندانی بود، نقش کلیدی ایفا کرد. همچنین به دلیل مذاکرات مستقیم با حماس در ماه گذشته برای تمدید آتشبس غزه و تبادل گروگانها، توجه زیادی را به خود جلب کرده است.
آزادی گروگانها
وزارت خارجه طالبان اعلام کرد که این هیئت در مورد آزادی گروگانهای امریکایی گفتوگو کرده است. ساعاتی پس از این دیدار، زلمی خلیلزاد اعلام کرد که جورج گلزمن، شهروند امریکایی، پس از دو سال بازداشت توسط طالبان آزاد شده است.
خلیلزاد اظهار داشت که طالبان به «نشانه حسن نیت» نسبت به دونالد ترامپ و مردم امریکا، با آزادی گلزمن موافقت کرده است.
طالبان با رهایی گلزمن امتیاز مهم سیاسی به ترامپ داد تا حسن نیت او را به دست آورد. ترامپ رهایی شهروندان امریکایی از زندانهای خارجی را اولویت خود میداند.
همچنین، سیاست گروگانگیری طالبان نتیجه بخش بوده، چنانچه پای نماینده امریکا و دوست ترامپ را به افغانستان باز کرد.
بااینحال، دستکم یک امریکایی دیگر که تابعیت افغانستان را نیز دارد، همچنان در بازداشت طالبان به سر میبرد. خلیلزاد درباره سرنوشت محمودشاه حبیبی اظهارنظری نکرده است.
حبیبی، رئیس پیشین اداره هوانوردی افغانستان، پس از کشتهشدن ایمن الظواهری در منطقه وزیر اکبرخان کابل دستگیر شد و تاکنون خبری از او در دست نیست. تصور میشود که طالبان او را به ظن همکاری با امریکا در حمله به مخفیگاه الظواهری گرفته است. حکومت بایدن تاکید داشت که حبیبی در زندان طالبان است، اما طالبان این ادعا را رد میکند.
اخیراً وزیر خارجه امریکا هشدار داده بود که در صورت عدم آزادی این گروگانها، طالبان با عواقب شدیدی مواجه خواهد شد. مایک روبیو گفته بود: «روزی را بر طالبان خواهیم آورد که قبلاً بر القاعده آوردیم.»
بازگشت دیپلومات بازنشسته
یکی از نکات برجسته در این سفر، حضور زلمی خلیلزاد در ترکیب هیئت امریکایی است. پس از شکست مذاکرات صلح دوحه، خلیلزاد بهشدت مورد انتقاد افغانها و امریکاییها قرار گرفت و بسیاری او را مسئول بازگشت طالبان به قدرت دانستند.
این سفر نشان میدهد که دولت ترامپ بار دیگر به دنبال استفاده از نفوذ و روابط خلیلزاد با طالبان است. خلیلزاد همان کسی است که توافقنامه دوحه را با ملا برادر امضا کرد.
بازگشت او خبر خوبی برای طالبان است، اما میتواند مخالفان این گروه را به علت فعال شدن دوباره خلیلزاد در مسایل مربوط افغانستان نگران کند. زیرا، از نظر آنها، خلیلزاد چهرهای نزدیک به طالبان محسوب میشود و همواره مقامات امریکایی را به همکاری با این گروه ترغیب کرده است.
خلیلزاد به خوبی زبان طالبان را میداند. اما نکته مهم این است که او تمام پلهای عقبی در روابط با جریانهای سیاسی و برخی کشورهای منطقه از جمله پاکستان را از بین برده است. بنابرین، قادر به تشکیل یک اجماع داخلی و منطقهای درباره افغانستان نخواهد بود.
با این حال، احتمال دارد که او تلاش کند رویکرد فعلی دولت ترامپ در قبال افغانستان را تغییر دهد تا سیاست تعامل و همکاری با طالبان را در پیش گیرد.
آیا این سفر مقدمهای برای همکاریهای بیشتر میان طالبان و واشنگتن خواهد بود؟
کنار زدن سیاست انفعال
ایالات متحده امریکا در نزدیک به چهار سال گذشته سیاستی منفعلانه در قبال افغانستان داشته و تنها به انگشت گذاشتن بر نقض حقوق بشر و محرومیت زنان افغان از حقوق شان، بسنده کرده است.
در این مدت، واشنگتن از تضاد دیپلوماتیک فعال علیه طالبان پرهیز کرده است. این باعث شد که امریکا کمکهای امدادی خود به افغانستان را تا زمان حکومت ترامپ قطع نکند.در چهار سال، ایالات متحده در قبال طالبان و آینده افغانستان، رویکرد مشخص و شفافی نداشته است.
با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، افغانستان بار دیگر به یکی از موضوعات سیاست خارجی امریکا تبدیل شده است. دونالد ترامپ، وزرای خارجه و دفاع و مشاور امنیت ملی امریکا هرازگاهی درباره افغانستان صحبت کردهاند. البته، باید اذعان کرد که ترامپ و جمهوری خواهان بیشتر به انتقاد از حکومت بایدن به خاطر خروج شتاب زده از افغانستان پرداخته اند تا چیز چشمگیر دیگر.
بنابرین، هنوز مشخص نیست که ترامپ چه استراتژیای را در قبال طالبان در پیش خواهد گرفت؛ آیا با این گروه تعامل خواهد کرد و رهبران طالبان را به کمپ دیوید دعوت میکند، یا فشارها را افزایش داده و طالبان را بیش از پیش منزوی خواهد ساخت؟
ایالات متحده نگران احیای دوباره القاعده، گسترش نفوذ داعش و حضور شبکههای تروریستی منطقهای در افغانستان است. همچنین، ترامپ احساس میکند که شبهنظامیانی چون داعش از سلاحهای امریکایی باقی مانده در افغانستان استفاده میکنند.
امریکا و طالبان طی سهونیم سال گذشته در نبرد با داعش همکاری اطلاعاتی داشتهاند، اما مشخص نیست که ترامپ این همکاری را ادامه خواهد داد یا استراتژی دیگری را اتخاذ خواهد کرد. در اینجا نقش خلیلزاد مهم است و دیده شود که آیا او به واضح کردن سیاست واشنگتن در قبال طالبان کمک میکند یا نقش او به رهایی جورج گلزمن محدود خواهد ماند.
خلیلزاد با این سفر به کابل نشان داد که هنوز چهره بدرد بخور برای حکومت ترامپ است و اگر تغییری در نگرش واشنگتن نسبت به طالبان به وجود آید، احتمالا خلیلزاد در آن نقشی ایفا خواهد کرد.
نقطه عطف در روابط امریکا و طالبان؟
به رغم ملاحظات فوق، این سفر اهمیت زیادی در روابط امریکا با رژیم طالبان دارد. طالبان در سه سال و اندی تلاش زیادی کرد تا اعتماد امریکا را جلب کند، اما امریکاییها به دلیل اقدامات ضدحقوق بشری، سرکوب زنان، نادیده گرفتن اقوام و گروههای مذهبی و پناه دادن به گروههای تروریستی، از این گروه ناراضی بودهاند.
حالا، پس از چهار سال انزوا، فرصتی کمسابقه برای طالبان فراهم شده است تا مسیری برای خارجشدن از این وضعیت پیدا کند. این گروه به خوبی میداند که مشروعیت و بقای آن به جلب حسن نیت واشنگتن وابسته است.
امریکا عامل اصلی انزوای طالبان است و این گروه بدون پذیرش برخی از خواستهای ابتدایی امریکا، به ویژه در رابطه به حقوق بشر، از انزوای بینالمللی بیرون شده نمیتواند.
بعید به نظر میرسد که این سفر باب تعامل رسمی میان امریکا و طالبان را بگشاید؛ زیرا هیئت امریکایی با مقاماتی از طالبان در کابل دیدار کرده که بیاختیار و فاقد صلاحیتهای لازم هستند. آنان در سیاست خارجی و تعیین خطوط اساسی سیاست داخلی نقش ندارند. ملا هبتالله، رهبر طالبان، از قندهار بر روابط خارجی و مسایل داخلی این گروه کنترول دارد. بنابراین، مشاوره مقامات طالبان در کابل هیچ تاثیری بر رفتار ملاهبتالله ندارد.
اگر طالبان بخواهد روابط خود را با امریکا بهبود ببخشد، باید چهرههای عملگراتر این گروه قدرت را به دست آورد تا موافقتنامه دوحه به طور کامل اجرا شود.
در این موافقتنامه امریکا از طالبان خواسته است که حکومت فراگیر تشکیل بدهد. همچنین، حکومتهای بایدن و ترامپ، فراتر از اختلافات سیاسی شان، بر رعایت حقوق ابتدایی زنان و دختران افغان تاکید دارند. واشنگتن نشان داده است که مطالبه تغییر در سیاستهای زنستیزانه طالبان ابزاری برای چانهزنی با این گروه نیست و برعکس.
طالبان زیر فشار هبتالله بارها کوشیده است که حقوق بشر را از میز مذاکرههای آشکار و نهان این گروه با مقامهای امریکایی و اروپایی بردارد تا در عوض امنیت و مبارزه با موادمخدر را به مبنای کسب مشروعیت و همکاری با غرب تبدیل کند.
واقعیت این است که حتا زلمی خلیلزاد، با عملگرایی و حسن نیت آشکارش نسبت به طالبان، بارها خواهان رفع منع آموزش و کار زنان شده است. به این ترتیب، هبتالله و ملاهای تندرو حلقه او، هیچ حامیای در واشنگتن ندارند که از سیاستهای قرون وسطایی این گروه حمایت کند.
۱۴۰۴ خورشیدی، سال مار است و سالی که پشت سر گذاشتیم (۱۴۰۳) سال نهنگ بود. این نامگذاری از فرهنگ چینی و ترکان آسیای میانه شروع شده و به کشورهای مختف راه یافته است.
اما برخی پژوهشها نشان میدهد که بومیان امریکای جنوبی هم گاهشمار خود را بر اساس نام جانوران نامگذاری میکردهاند.
این دوازده جانور عبارتند از موش، گاو، پلنگ (یا ببر)، خرگوش، نهنگ (یا اژدها)، مار، اسب، گوسفند (یا بز)، میمون، مرغ (یا خروس) سگ و خوک.
تصور این است که زادگان سالهایی که با نام جانوران مختلف نامگذاری شده، ويژگیهای اخلاقی متفاوتی دارند.
بر اساس طالعبینی چینی و ترکی، هر کدام از این جانوران، با ویژگیهایی شناخته میشوند که این ویژگی میتواند بر امور آن سال و همچنین اخلاق و رفتار متولدان آن تاثیر بگذارد.
۱۲ جانوری که نامشان بر سالهای مختلف گذاشته شده هر کدام به ویژگیهایی شهره بودهاند: موش زیرک، گاو صبور، ببر یا پلنگ پرتلاش، خرگوش آرام، نهنگ قدرتمند، مار خردمند، اسب آزاده، گوسفند دلسوز، میمون بازیگوش، مرغ منظم، سگ باوفا، و خوک خوشقلب تصور شدهاند.
اگر میخواهید نام سالهای مختلف و ترتیب آن را فراموش نکنید، این شعر قدیمی را از بر کنید:
موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار زین چار چو بگذری، نهنگ آید و مار
سپس به اسب و گوسفند است حساب حمدونه (میمون)، مرغ و سگ و خوک آخر کار
زادگان نامدار سال مار
از چهرههای سرشناسی که در سال مار زاده شدهاند، میتوان به این افراد اشاره کرد:
نوروز، تنها یک جشن باستانی نیست بلکه سند یگانگی ملتهایی است که از پنج هزار سال قبل در دامان تمدنی مشترک بالیده و زیستهاند. تمدنی که از کاشغر تا آناتولی، گسترده و با وجود تفاوت زبانها، اقوام و مذاهب، همواره با فرهنگ و آداب و رسوم و اسطورههای مشترکی یگانه بودهاند.
بیتردید، نوروز، مهمترین حلقه وصل این همه اینها بوده است جایی که اسطوره و آیین و طبیعت و انسان با هم آمیختهاند.
دومین میراث مشترک این تمدن گسترده، شاهنامه فردوسی است که چون سندی جاودانه روایت و اهمیت این یگانگی را در پرده داستانها و رازهای تاریخی به ما رسانده است.
برای همین، جستجوی وصف نوروز، با روایت شاهنامه میتواند، از اهمیت این یادگار ماندگار برای روزگارما رونمایی کند.
یکم
سامانیان
وقتی فرزانگان هفت اقلیم عجم در مرو گرد هم آمدند، پس از سالها هرجومرج و جنگهای داخلی، بر دو چیز توافق کردند. نخست: پادشاهی آل سامان بلخی و دوم: بازیابی فرهنگ گمشدهای که در نتیجه فراموشی آن، اخلاق و آداب هم رو به فراموشی رفته بود.
بازنویسی داستانهای کهن، شعرها و اسطورهها و رسمها، بخشی از این روند بود و طبیعی است که نوروز در محور همه این رسمها قرار داشت.
جدا از این که قصیده خراسانی، ساختاری دارد که باید با شرح بهار و طبیعت شروع شود و بعد به موضوع اصلی برسد، که میتوان آنرا نوعی ساختاری عمدی دانست، شاعرانی چون ابو شکور بلخی، کتابی با نام «آفریننامه»، کسایی با نام «نوروزنامه» و رودکی با نام «سندبادنامه» نوشته بودند که همه درباره فرهنگ و نقش محوری نوروز در این فرهنگ سروده شده بودند، اما حمله بادیهنشینان به بهانه دینورزی، بیم نابودی همه اینها را در پی داشت.
برای همین، مهمترین کاری که قرار بود انجام شود، «شاهنامه» دقیقی بلخی بود، کاری که البته نیمه ماند و بعدتر توسط فردوسی به سرانجام رسید تا در پرتو داستانهایی به یادماندنی، شرح آیینها را به یادگار بگذارد.
نوروز در کردستان
پرده دوم
دوره غزنوی
حکومت غزنویان از دل شورش بادیهنشینان به خاطر دین برآمد. اما سلاطین غزنه، رسم بر تخت نشستن در روز نوروز را نگاه داشتند و در باغ فیروزی، نوروزگاه ساختند که دو هفته در هر نوروز، مردم به جشن و دیدهبوسی و سیر طبیعت بپردازند.
این رسم تا روزگار آخرین شاه افغانستان، ظاهرشاه نیز ادامه داشت و دامنههای کوه خواجه صفا و تپه ارغوان و در بلخ، مراسم جهنده یا ژندهبالا هر سال، محل تماشا و فراهم آمدن مردم بود.
اما در دوره غزنوی، شاعران بیش از پیش، به وصف نوروز و اهمیت آن پرداختند، یک جستجوی اینترنتی کوتاه میتواند هزاران نمونه شعر از این دوره را درباره نوروز، پیدا کند. اما مهمترین کار این دوران، تمامشدن شاهنامه به دست فردوسی بود. کتابی که تمدن نوروزی را با سیر اساطیر و تاریخ شاهان و پهلوانان روایت کرد.
پرده سوم
آغاز نوروز
در شاهنامه، جشن گرفتن نوروز به جمشید، پادشاه پیشدادی نسبت داه شده است، اگرچه گفته شده که او نیز به رسم کیانیان تاج را در اول بهار بر سر نهاده است.
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
پادشاهی جمشید یعنی دستکم دو هزار سال قبل از زرتشت و پیامبری او در بلخ. برای این، زرتشتی خواندن این جشن اشتباه است. اگرچه زرتشتیان نیز مثل هر دین و فرهنگ دیگری این جشن را حرمت نهادند.
پرده چهارم
پادشاهی فریدون
مهمترین داستان شاهنامه، دادخواهی کاوه آهنگر علیه ضحاک تازی است. ضحاک که مغز سر جوانان را به خورد مارهای سر شانهاش میداد، دشمن هنر و فرهنگ و آزادی بود.
هنر خوار شد، جادویی ارجمند
نهان راستی، آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
گسسته شد آیین فرزانگان
پراگنده شد کام دیوانگان
در چنین وضعی است که کاوه با دیگر مردمان عادی قیام میکنند و فریدون فرخ بر تخت مینشیند. فریدون بعد از در بند کردن ضحاک، نوروز را چهل روز جشن میگیرد و رسم جهندهبالا یا برافراشتن درفش ژنده کاویانی از آن دوران به یادگار مانده است. از این رو، بر افراشتن ژنده کاویانی، نمادی است از عدالت و دادورزی، چرا که درفش کاوه را با تکههای ژنده جمع کرد.
فرو هشت ازو سرخ و زرد و بنفش
همیخواندش کاویانی درفش
هر کسی دادخواهی داشته، در این چهل روز، به این درفش نوروزی، پارچهای میبسته و شاه در آخر، هر کدام را بازرسی و دادرسی میکرده است.
مراسم ژنده بالا در مزار شریف، نوروز ۱۳۹۵
پرده پنجم
نوروز و پیوند با طبیعت و زمان
دوره سلجوقی با نوروزنامه خیام و تقویم جلالی رقم خورده که به نام جلالالدین ملکشاه است و بر محور نوروز، زمان و طبیعت را ترسیم کرده است.
در بسیاری از ابیات شاهنامه نیز، نوروز با آغاز بهار، زنده شدن طبیعت، و تجدید حیات همراه است. این مفهوم نشاندهنده درک عمیق مردم منطقه از چرخههای طبیعت و وابستگی زندگی آنان به تغییرات فصلی است. برگزاری جشن نوروز، نشاندهنده ارتباط نزدیک فرهنگ منطقه با طبیعت و زمانبندی کشاورزی بوده است.
ز نوروز نو شد جهان از برش
زمانه بیاسود از خشک و ترش
پرده ششم
نوروز، عدالت و برابری اجتماعی
براساس اشعار فردوسی، در نوروز، شاهان به مردم هدیههایی میدادند. عفو عمومی اعلام میشد و عدالت اجتماعی پررنگتر میشد. این امر، نشان میدهد که نوروز جدا از جشن تفریحی، فرصتی برای تجدید عدالت، صلح و همبستگی اجتماعی به شمار میرفت. مردم عادی هم در این روز کینهها را میشستند و آشتی میکردند و به هم عیدی میدادند.
پرده هفتم
نوروز و میراث فرهنگی مشترک منطقه
با توجه به اشارههای فردوسی، نوروز نهتنها در غزنی و بلخ و توس بلکه در سراسر منطقه فرهنگی نوروز، از جمله در تمام قلمرو ساسانیان، سوریه، آناتولی، خوارزم، قفقاز، هند و غیره گرامی داشته میشد. این موضوع نشان میدهد که نوروز جشنی مشترک بین اقوام مختلف این منطقه بوده و بهعنوان عنصری هویتبخش و پیونددهنده فرهنگی ایفای نقش میکرده است.
نتیجهگیری
تأکید فردوسی بر این جشن نشان میدهد که نوروز نقشی بنیادین در زندگی مردم این سرزمینها داشته، جدا از اینکه برای مردم افغانستان امروز، نقشی محوری میداده، چرا که زادگاه نوروز است، بلکه سند همدلی آنها با هم و با دیگر مردمان همفرهنگ است.
از خلافت عباسی، تا خلافت عثمانی از سلجوقیان تا زنگیان، از مغول تا عرب و عجم، هر کسی که از این مناطق گذشته، جز به احترام و ادب به این رسم نیکو ندیده و بر تکریم و شکوهش افزوده است.
کسانی که با نوروز، مخالفت میکنند تنها دشمن فرهنگ و میراث فرهنگی نیستند، بلکه یکدلی این اقوام و فرهنگها را نمیخواهند و نمیتوانند همبستگی مردم را تحمل کنند.