داوود ناجی، فعال سیاسی در بخش دوم و پایانی مقاله خود برای افغانستان اینترنشنال، به جریانهای مخالف طالبان پرداخته است. او در این مقاله میگوید اپوزیسیون طالبان به دلیل گستردگی و ترکیب متنوع، توانایی به چالش کشیدن طالبان را دارد اما به خاطر وابستگی بیرونی از اقدام عملی ناتوان است.
اپوزیسیون طالبان کجاست؟ چرا جریانهای مخالف طالبان نمیتوانتد مسیر روشنی برای چالش یا تغییر ارائه دهند؟
پس از چهار سال سلطه طالبان، این پرسشی است که نه تنها پاسخ نیافته بلکه هر روز پر رنگتر از همیشه در فضای سیاسی و اجتماعی افغانستان مطرح شده است.
اگر به دنبال پاسخ ساده و متداول برای این سوال باشیم، یافتن پاسخ ساده است: طالبان بیرحماند و در سرکوب مخالفان خود مرز نمیشناسند، مخالفان پراکندهاند و جهان بیتفاوت. اما پاسخ اصلی این نیست، چون این موارد نه دلیل بلکه خود شان مدلولاند. پراکنده بودن اپوزیسیون «دلیل» نیست، بلکه یک مدلول و زاده یک عامل مهم و پنهان است. به نظر میرسد آن عامل اصلی و مهم که دلایل و عوامل دیگر نیز به آن بر میگردد، «وابستگی ذهنی» است.
وابستگی، اپوزیسیون را فلج کرده است
بیعملی اپوزیسیون طالبان نه از ناتوانی است، نه حتی از کم توانی، بلکه از وابستگی ذهنی است. اپوزیسیون طالبان، برخلاف تصور رایج، نه آنقدر ناتوان است که نتواند کاری کند، و نه طالبان آنقدر قدرتمند است که نشود به چالششان کشید. جریانهای مخالف طالبان از نظر گستردگی، وسعت جغرافیایی و هم از لحاظ تنوع قومی و فرهنگی قلمرو وسیعی دارد. کلاف سردرگم اپوزیسیون در ذهنیتی است که به وابستگی خو گرفته و فلج شده است.
بیست سال حضور غرب در افغانستان، آنقدر سنگین بود که نه تنها ساختار دولت، بلکه نظام اندیشیدن، تصمیمگیری و عادتها همه کنشگران را تحت تاثیر قرار داد و ذهنیتی را به بار آورده است که به عصا و پشتوانه عادت کرده و اعتماد به پاهای خودش را از دست داده است.
در اپوزیسیون طالبان سیاستمدار، منتظر اجازهی غرب است، کسانی هستند که به توانایی خود برای به چالش کشیدن طالبان باور دارند اما مطمین نیستند که اگر این کار را بکنند غرب موافق است یا نه؟
فعال مدنی نیز منتظر پروژه غرب است تا حرف بزند. رسانه، با پول بیرونی میچرخد. و کنفرانسهای اپوزیسیون، هنوز با بلیط، ویزا و هتل خارجیها برگزار میشود. تا این امور تامین نباشد کس به کنفرانس نمیرود. و تا سود روشن مالی در میان نباشد کسی کنفرانس نمیگیرد. اینها واقعیتهای تلخی است که بالاخره زمان گفتنش فرا رسیده است.
در چنین وضعیتی، کسی خودش را مسئول تغییر نمیداند، بلکه دنبال جلب حمایت خارجی برای تغییر است. انگار حتی آزادی هم باید از خارج تأمین شود. انگار حق، باید با ویزای شنگن، یا نشست ژنو، یا بودجه وزارتخانههای خارجی، به داخل بیاید.
هریت تابمن، زن سیاهپوستی که صدها برده را در آمریکا از طریق «راهآهن زیرزمینی» فرار داده بود، سخن معروفی دارد: «من هزار برده را آزاد کردم، میتوانستم هزاران نفر دیگر را هم آزاد کنم، اگر فقط خود شان باور میکردند که میتوانند فرار کنند و برده نباشند.»
اکنون، بسیاری از اپوزیسیون ضد طالبان، دقیقاً در چنین وضعیتیاند.
شماری از اعضای شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان
طالب شکستناپذیر نیست
واقعیت این است که گروه طالبان نه شکستناپذیر است، نه تافتهای جدا بافته از تاریخ افغانستان، بلکه شدیدا شکننده و رو به زوال است. این گروه با نفرت عمومی مواجه است. مشروعیت داخلی و بینالمللی ندارد. پشتیبانی مردمیاش محدود است. از نظر کارآمدی در اداره کشور ورشکسته است. از نظر بینالمللی منزوی است و از لحاظ استراتژیک هیچ دوست و همپیمان واقعی وجدی که روی همکاری درازمدت با طالبان حساب بازکرده باشد، وجود ندارد.
دو روی یک سکه: گفتوگو و جنگ میهنی
ما در جبهه آزادی افغانستان، از همان آغاز، واقعبینانه و بهصورت همزمان با مسئله تعامل و گفتوگو از یک طرف و جنگ میهنی و آزادیخواهانه برای سرزمین و سرنوشت مان از طرف دیگر، مواجه بودیم. مثل هر جریانی دیگری، چنین امری بسیار طبیعی بود، چون دیپلماسی و جنگ نه تنها دو مقوله متضاد نیستند، بلکه دو روی یک سکه و امتداد یکدیگر در صحنه بیپرده قدرتاند. همانگونه که کاریلفون کلاوزویتس، جنگ را «ادامه سیاست با ابزارهای دیگر» مینامد، دیپلماسی نیز در چنین چارچوبی، شکلی نرمتر اما نه الزاماً مسالمتآمیز از همان نبرد برای منافع و بقاست.
با شناختی که از تفکر و عملکرد طالبان داشتیم و نیز واقعیتهای میدانی که در نخستین ماههای تسلط طالبان و قبل از تاسیس جبهه آزادی با آن روبهرو شدیم، ما را به این نتیجه رساند که از ظرافتها و پیچیدگیهای واقعیِ منازعات امروز غافل نمانیم، بهویژه زمانیکه پای مبارزات آزادیخواهانه و مسئولیت و رسالت مان در قبال سرنوشت جمعی در میان است.
همیشه و برای هرملتی مادامی که سلطهگری با سلاح، تحریم یا تحقیر هویت رخ داده است، جنگیدن نه تنها یک واکنش مشروع، بلکه یک ضرورت اخلاقی و تاریخی بوده و تاریخ بشر مملو از مبارزات آزادیخواهانه است.
جبهه آزادی در برابر ساختارهای نا برابر و قدرتهای متجاوز، نه تنها حق دفاع از خود را محفوظ میدارد، بلکه حامل وظیفهای است برآمده از کرامت انسانی: دفاع از حق تعیین سرنوشت، پاسداری از فرهنگ، و ایستادن در برابر تحمیل.
در چنین شرایطی، دیپلماسی دیگر بازی چانهزنی بر سر منافع نیست، بلکه بخشی از مبارزه است؛ تلاشی برای بازتاب درد، حقیقت، و حقانیتِ مردمانی که برای آزادی میجنگند.
نشست مخالفان طالبان در ویانا، اتریش
مذاکره بدون اعمال فشار، یک رؤیاست
چهار سال پیش، در نخستین روزهای سقوط نظام جمهوری، برای ما روشن بود که تعامل و گفتوگو بدون اعمال فشار، یک رؤیاست. اگر جریانهای مخالف طالبان در چهار سال گذشته فشار واقعی بر این گروه وارد میکردند، به احتمال قوی اکنون طالبان پشت میز مذاکره بود و یک راه حل دایمی روی میز. در این شکی نیست که جبهه آزادی به عنوان یک سازمان سیاسی-نظامی به اصل گفتوگو و تعامل و در یک کلام به دیپلماسی معتقد است. اما تنها زمانی که بر پایهی عزت، نه سازش، بنا شود.
زمان، همه چیز را در چهار سال گذشته روشن کرد. امروز، دیگر برای همه آشکار شده است که انتظار گفتوگو از طالبان، بیهوده است. و انتظار بازگشت غرب، سادهلوحی. جهان، اولویتهای خود را دارد و افغانستان، جز در زمانی که منافع آنها تهدید شده، در اولویت نبوده است. تصور کنید اگر حادثه یازدهم سپتامبر و حضور بنلادن در افغانستان رخ نمیداد، آیا ناتو برای نجات ما از جنگ داخلی به افغانستان میآمد؟ بدون تردید، نه.
چه باید کرد؟
امروز، مبارزه برای سرزمین، مردم، و آینده مان، نه وظیفه جهان، که رسالت خود ماست. برای توفیق در این امر مهم پیمودن دو مسیر به صورت همزمان لازم است:
اول: اقدام عملی برای برچیدن «امارت» به عنوان یک نظام توتالیتر، غیرقابل اصلاح و ضدبشری؛ انتظار باید برای همه به پایان رسیده باشد، سرنوشت ما در گرو تلاش خود ما است معجزهای قرار نیست اتفاق بیفتد.
دوم: هماندیشی برای آیندهای که تمامیت ارضی، ثبات سیاسی، حاکمیت قانون و رفتن به سوی رفاه عمومی و عدالت اجتماعی را تضمین کند و ما را از افتادن در چالشهای احتمالی عبور دهد. در چهارسال گذشته به رغم جمع شدنهای فراوان حاصل دندانگیری از آن بیرون نیامده است. چرا؟ به این دلیل که میدان جدال واقعی با طالب سرد است. تا زمانی که میدان جدال واقعی چنین باشد، اندیشیدن جدی در پس زمینه اصلا اتفاق نمیافتد. این بسیار طبیعی است.
داوود ناجی در بخش نخست این مقاله میگوید که طالبان یک گروه مسلح و ایدئولوژیک است و باوری به گفتوگو و راه حل سیاسی ندارد.