سرنوشتی که از پیش نوشته نشده بود، اما حاصل انتخابهای پیاپی و آگاهانهای است که هرکدام در سیاست، امنیت، اقتصاد و ارزشی که برای سازمانها و ادارههای اصلی کشورشان قایل شدند.
هند در این سالها بیشتر روی توسعه، پیشرفت فناوری و ساخت نهادهای پایدار تمرکز کرد. پاکستان اما زیر سایه دستگاه امنیتیاش، مسیر «رویارویی دایمی با هند» و جستجوی «عمق استراتژیک» در افغانستان را پیش گرفت؛ سیاستی که نه تنها اقتصاد و سیاست خود پاکستان را امروز فرسوده، بلکه افغانستان را هم به ویرانی کشاند. همین رویکرد یکی از عوامل مهم بازگشت طالبان به قدرت در اگست ۲۰۲۱ بود؛ رویدادی که امروز به یکی از بزرگترین بحرانهای انسانی و حقوق بشری جهان، به ویژه برای زنان و دختران افغانستان، انجامیده است.
هر دو کشور پس از تقسیم، فقیر و زخمی آغاز کردند؛ باید میلیونها مهاجر و آواره را جا میدادند و قواعدی مینوشتند که بتواند جامعههای متنوع را کنار هم نگهدارد. اما خیلی زود سامانههای سیاسیشان آنها را در دو مسیر جدا گذاشت. هند، با همه بحرانهایش، پیوسته به انتخابات و رقابت زیر کنترول غیرنظامی برگشت که پیوستگی در سیاست اقتصادی و تحمل برای یک جامعه فدرالی را ممکن کرد. پاکستان در مقابل، دههها میان حکومت مستقیم و غیرمستقیم نظامی دست به دست شد؛ اقتدار غیرنظامی را تضعیف کرد، دادگاهها و رسانهها را سیاسی ساخت و یک «دکترین امنیتی» را جایگزین «استراتژی ملی» کرد. وقتی ارتش تعریف کند کشور برای چه وجود دارد، همه چیز ـ از بودجه و دیپلماسی تا کتابهای درسی، برای «درگیری بعدی» آماده میشود، نه برای ساختن مکتب، کارخانه یا بندر بعدی.
این اختلاف اولویتها اقتصاد دو کشور را شکل داد. از سال ۱۹۹۱ به اینسو، هند به آرامی اقتصاد بسته خود را آزادتر کرد، روی زیربنا سرمایهگذاری کرد و یک سیستم دیجیتال سراسری ساخت که فساد را کم کرد، دسترسی مالی را بالا برد و به نوآوری بخش خصوصی میدان داد. امروز، هند در آستانه تبدیل شدن به چهارمین اقتصاد بزرگ جهان از نظر تولید ناخالص داخلی و سومین از نظر برابری قدرت خرید است. پاکستان اما میان عوامگرایی کوتاه مدت و مداخلههای نظامی دست به دست شد؛ نتیجهاش پایه مالیاتی کوچک، بحرانهای پیاپی توازن پرداختها و تکیه دایمی بر وامهای صندوق بینالمللی پول بود. اینها تفاوتهای سطحی نیست؛ پیامدهای مستقیم دو رویکرد کاملا متفاوتاند.
فناوری در هند به نماد اعتماد به آینده تبدیل شد. موفقیت ماموریت «چاندرایان-۳» در فرود نزدیک قطب جنوبی ماه و پرتاب رصدخانه خورشیدی «آدیتیا-ال۱» نشان داد که دولت و بخش خصوصی میتوانند برای هدفهای ملی دست به دست هم بدهند و علم را با جاه طلبی اقتصادی و اعتبار جهانی پیوند بزنند. در پاکستان، برعکس، نگاه «اول امنیت» بر سیاست و اقتصاد چیره شد. دکترین «عمق استراتژیک» که در کالجهای نظامی پرورده شد، بر این تصور استوار بود که میتوان با نشاندن یک حکومت فرمانبر در کابل و استفاده از نیابتیها، هند را مصروف و متوازن کرد. این شاید روی نقشه هوشیارانه بود، اما در عمل فاجعهآفرین بود. شبکههای جنگجویانی که برای نفوذ فرامرزی آموزش دیدند، خود دولت پاکستان را از درون تضعیف کردند، سیاست خارجی را کج کردند و کشور را در معرض تحریم، انزوا و بازگشت خشونت به خانه قرار دادند.
بیشترین هزینه این دکترین در افغانستان دیده میشود. در دوران جهاد ضد شوروی و بعد در دهه ۱۹۹۰، نهادهای امنیتی پاکستان از گروههای اسلامگرا حمایت کردند که بعدها به طالبان و شبکه حقانی قوام یافتند. پس از ۲۰۰۱ هم این پیوند ها هرگز قطع نشد. پاکستان در سقوط جمهوری افغانستان در اگست ۲۰۲۱ نقش چشمگیر داشت که منجر به برگشت طالبان برای بار دوم بر سر قدرت شد و رژیمی را روی کار آوردند که نتنها بیثبات باقی ماند که محدودیتهای سخت بر زنان و دختران نیز تحمیل کرده است و به گروههای تندرو که به همسایههای افغانستان حمله میکنند، از جمله خود پاکستان، پناه داده یا در برابرشان چشم بسته است.
امروز پاکستان با رکورد حملات «تحریک طالبان پاکستان» روبرو است؛ جنگجویانی که از همان مرزی میگذرند که زمانی خود پاکستان برای بیثبات کردن افغانستان از آن بهره میگرفت. راهبردی که قرار بود امنیت و وسیلهای برای فشار یا نفوذ بر دیگران به دست بیاورد، حالا نه امنیت آورده و نه آن وسیله فشار را.
این ذهنیت امنیتی، کار روزمره «ملتسازی» را هم کنار زد. وقتی نظامیان «مدافعان اصلی کشور» معرفی شوند و نه پارلمان و مسئولان منتخب، فشار برای باز کردن مسیرهای تجاری، ساختن پروژههای انرژی منطقهای یا آوردن بودجه دفاعی زیر کنترول غیرنظامی، کاهش مییابد.
هر بحران، از کارگل تا ممبئی و تیراندازیهای مرزی، بهانهای تازه میشود تا گفته شود ارتش سپر اصلی کشور است. نتیجهاش اقتصادی ضعیف، هزینههای نظامی بالا، قطع برق، تورم و بدهیهای پی در پی صندوق بینالمللی پول است که سرمایهگذاری را ضعیف و زندگی مردم عادی را سختتر میکند.
البته مسیر هند هم بدون مشکل نیست. فقر، نابرابری و آسیبپذیری در برابر تغییر اقلیم چالشهای جدیاند. با این همه، اصلاحات پی در پی، جذب سرمایه، و کارکرد نسبتا پایدار نهادها، این کشور را در مسیر رشد نگهداشته است.
مشکل پاکستان مردمش نیستند. استعداد، انرژی و ظرفیت در میان شهروندانش فراوان است. نویسندگان، انجینیران، کارآفرینان و سربازان آن با استعداد و پرکارند و جامعه مهاجرش در جهان میدرخشد. اما روایت تنگ امنیتی جامعه را اسیر کرده است. تا زمانی که هزینههای دفاعی به نفع توسعه کاهش نیابد، روابط با هند عادی نشود، تجارت با همسایهها عادی و غیرامنیتی نشود و افغانستان بهعنوان همسایه مستقل ـ نه ابزار نفوذ ـ دیده نشود، پاکستان از یک بسته صندوق بینالمللی پول به بسته بعدی خواهد رفت.
در دنیای امروز، رشد اقتصادی بیشتر از همه به «اندازه بازار»، «قاعدههای روشن» و «اعتماد» وابسته است. بازار بزرگ واحد هند، سیاستهای کم نوسانتر و سرمایهگذاری در شبکههای ترانسپورتی و دیجیتال، تولید را به داخل کشانده و صادرات خدمات را گسترش داده است. در پاکستان، بیثباتی سیاست و اقتصاد ریسک را بالا برده که دلیل اقتصاد شکننده این کشور است؛ زیرا سرمایهگذاران شاید بازدهی آهسته را بپذیرند، اما تغییر ناگهانی قاعدهها و «بحران پولی» را نه.
میشود گفت هند از بخت جمعیت جوان و روابط خوب جهانی هم بهره برده است؛ درست است. اما بخت، زمانی کار میکند که نهادهایی داشته باشید تا آن را به دستاورد پایدار تبدیل کنند. در اصل فاصله ذهنی همینجاست: هند، بارها، روی قمار بازار باز، توسعه فناوری و تداوم نهادی روی آورده است؛ چیزی که در درازمدت قدرت و رفاه میآورد. پاکستان، روایت محاصره و رویارویی را ادامه و چند برابر کرده است؛ روایتی که باید برد استراتژیک وعده میداد، اما تا فعلا شکست اقتصادی تحویل داده است. نتیجه این دو رویکرد در هر سال در میانه اگست دیده میشود. یک پایتخت از رشد اقتصادی و پیشرفت علمی میگوید؛ پایتخت دیگر دنبال وام بعدی میگردد، تلفات شورش را میشمارد و همسایهها را مقصر میخواند، در حالیکه ریشه اصلی خرابی در انتخابهای استراتژیک خودش است.
این سخن توهین نیست. کشورها وقتی میپذیرند داستان کهنه دیگر کارایی ندارد، میتوانند تغییر کنند. پاکستان میتواند سریعتر از آنچه بسیاری میپندارند داستان تازهای بنویسد. درصورت تثبیت کامل کنترول غیرنظامی، عادیسازی روابط و تجارت با هند و دیدن افغانستان بهعنوان شریک ثبات، نه کارگاه تولید جهادی، پاکستان پاداش بهتری در امنیت انرژی بهتر، بازارهای سرمایه عمیقتر بدست خواهد آورد.
تا آن زمان، هرگاه به ۱۴ و ۱۵ اگست نگاه میکنیم و میپرسیم چرا دو کشور همزمان تولد اینقدر از هم دور شدند، پاسخ نیرومند این است: یکی سختی ساختن نهادهای پایدار را انتخاب کرد؛ دیگری میانبر فریبنده نیابتیها را.