دو مقام سابق امریکایی و افغان: واشنگتن برای تغییر سیاستهای طالبان با ملا هبتالله کار کند
داگلاس لندن، افسر سابق استخبارات امریکا و جاوید احمد، سفیر پیشین افغانستان در امارات متحده عربی در مقالهای در نشریه فارن پالیسی پیشنهاد کردند که امریکاییها با به رسمیت شناختن طالبان و کار مستقیم با ملاهبت الله احتمالاً میتوانند بر سیاستهای طالبان تاثیر بگذارند.
آنها مدعی اند که امریکا با برقراری رابطه رسمی و اعطای امتیازات به طالبان مانند کاهش گام به گام تحریمها، میتواندچهرههایی، به گفته آنان عملگرای چون سراج الدین حقانی و ملا یعقوب مجاهد را در برابر هبتالله آخندزاده و حلقه ملاهای تندرو قندهار قوی کند.
سخنرانیهای اخیر سراج الدین حقانی، شماری از تحلیلگران و سیاستمداران غربی را متقاعد کرده که جناح عملگرای طالبان با تصمیمهای هبتالله موافق نیستند و آن را مایه انزوا و بیثباتی دولت طالبان میدانند.
سراجالدین حقانی، وزیر داخله طالبان و رهبر شبکه حقانی، در یک سخنرانی در ولایت خوست در ماه ثور، از انحصار قدرت در افغانستان انتقاد کرد و وضعیت کنونی را ناپذیرفتنی خواند.
این اظهارات از نظر لندن و جاوید نمونهای از تنشها و اختلافات داخلی میان جناح تندرو و انزوا طلب به رهبری هبتالله آخندزاده و چهرههای عملگراتر و خواهان رابطهای بازتر با جهان تلقی کردهاند.
آنها در مقاله خود پیشنهاد میکنند که امتیازات امریکا به طالبان، فشار جناحهای عملگرا بر حلقه ملاهای تندرو را بیشتر خواهد ساخت.
به گفته آنان، «با این حرکت فشارها برای تعامل و سازش از سوی کسانی چون حقانی و یعقوب بیشتر خواهد شد. در این صورت، اگر آخندزاده و تندروان حامی او به حفظ وحدت داخلی طالبان اهمیتی قایل اند، خیلی دشوار خواهد بود که مطالبات آنان را رد کنند.»
لندن و جاوید احمد باور دارند که انزوا و فشار بیشتر، طالبان را در تصمیمهای تندروانه و تابعیت از آخندزاده مصممتر خواهد کرد.
طالبان در واکنش به حدس و گمانها درباره اختلافات داخلی کوشیده اند که این موضوع را کاملا رد کنند. چنانچه، حقانی و ملایعقوب بارها بر اطاعت بیچون و چرا از امیر طالبان تاکید کرده اند.
طالبان نگران اند که اختلافات داخلی مخالفان و دشمنان آنان مانند جبهه مقاومت ملی و داعش را قویتر سازد.
یک تردید جدی که نویسندگان در این مقاله به آن نپرداخته اند، این است که حتا با به رسمیت شناختن طالبان ضمانتی وجود ندارد که این گروه تغییر کند. رژیمهای تندرو مذهبی از جمله جمهوری اسلامی ایران، به رغم رابطه رسمی با جهان در دیدگاههای افراطی و ستیزهجویانه خود تغییری نیاورده اند.
داگلاس لندن و جاوید احمد نیز در مقاله شان این نکته را از نظر دور نداشته اند. به گفته آنان، «حاکمان جدید پایههای قدرت خود را محکم کرده اند و در عین حال در برابر رفتن به سوی اعتدال مقاومت ورزیده اند.»
با این حال، مامور ارشد سابق سیا و دیپلومات آخرین حکومت افغانستان فکر میکنند که رابطه مشروط-امتیاز در برابر امتیاز- تنها گزینه امریکا در افغانستان است. آنها میگویند که امریکا پس از تجربه جنگیدن با طالبان گزینه بهتری جز تعامل عملگرایانه با طالبان ندارد.
از نظر آنها، امریکا در صورتی به طالبان امتیاز بدهد که این گروه نیز در مقابل با تغییر در سیاستهای خود امتیازات متقابل قایل شود. به نظر میآید که این تصور نویسندگان مبتنی بر اظهارات آشتیجویانه طالبانی چون امیرخان متقی است که غرب را به گفتوگو برسر مسایل مورد اختلاف فرا خوانده اند.
نویسندگان اشاره کرده اند که قدرت اصلی در اختیار هبتالله و حلقه تندرو وی در قندهار است و نه کسانی مانند متقی در کابل. آنها اذعان میکنند که امریکاییها شناخت چندانی از رهبر طالبان و اطرفیان مورد اعتمادی وی ندارند. در این صورت روشن نیست که هبتالله آخندزاده که هیچ عکس، ویدیو و صدای تایید شدهای از او وجود ندارد، تا چه حد مانند حلقه عملگرای طالبان در کابل، آماده تعامل و تغییر در بدل به رسمیت شناخته اند.
روایت غالب جامعه جهانی و سازمان ملل پس از تسلط مجدد طالبان بر افغانستان، تعامل با طالبان بوده است.
هرچند این تعامل هیچگاهی به صورت مشخص تعریف و حدود و ثغور آن معین نشده، اما آنچه در عمل اتفاق افتاده است نشان میدهد که معنای این تعامل همکاری غیررسمی کشورها و نهادهای بینالمللی با طالبان بوده است.
به عنوان مثال، این تعامل باعث پذیرش دیپلوماتهای طالبان در برخی از نمایندگیهای سیاسی کشورهای همسایه و منطقه، ارسال کمکهای بشردوستانه، تعامل بازرگانی و نشستوبرخاستهای دیپلوماتیک در سطح پایین شده است.
منطق این تعامل غیررسمی جلوگیری از وقوع فاجعه انسانی و جلوگیری از افزایش فقر و گسترش آن بوده است، اما آیا این هدف، یعنی جلوگیری از فاجعه انسانی، برآورده شده است؟ آیا کمکهای بشردوستانه در نزدیک به دو سال گذشته توانسته است از گسترش فقر جلوگیری کند؟
آمار رسمی خود سازمان ملل متحد نشان میدهد که پاسخ این سوال منفی است. آخرین گزارش سازمان ملل متحد از وضعیت بشری در افغانستان نشان میدهد شمار کسانی که به کمکهای فوری و بشردوستانه سازمان ملل متحد وابستهاند، به ۲۸ میلیون رسیده، شدت فقر به سمت قحطی و گرسنگی مطلق گرایش داشته و با وجود نزدیک به سه میلیارد دالر کمک بشردوستانه در کمتر از دو سال، وقوع فاجعه بشری همچنان بیخ گوش مردم افغانستان است. چرا؟
کمکهای بشردوستانه
حالا سوال اصلی این است که چرا کمکهای بشردوستانه در دو سال گذشته نتوانسته است جلو گسترش روزافزون فقر را در افغانستان بگیرد؟ چرا این کمکها نتوانسته امکان وقوع فاجعه بشری را از افغانستان دور کند؟ نه تنها این امکان را دور نکرده، بلکه با گذشت هر روز خطر آن بیشتر هم شده است.
سوال جدیتر اما این است که عامل این وضعیت و فقر گسترده کیست؟ پاسخ این سوال روشن است که عامل وضعیت کنونی به ویژه فقر فراگیر و شدید طالبان هستند؛ زیرا طالبان شمار قابل ملاحظهای از نیروی کار جامعه را، که زنان بودند، خانهنشین کردند. بخش عمده نیروهایی که در دستگاه دولت و یا بخش خصوصی و نیز سازمانهای غیر دولتی فعال بودند و بخشی از چرخه اقتصادی مملکت را میچرخاندند، متواری کردند.
نه تنها سرمایه خارجی بیشتر جذب اقتصاد افغانستان نشد، بلکه بخش خصوصی نیمهجانی هم که پا گرفته بود، عملا فلج شد. تجارتهای کوچک متعلق به طبقه متوسط دیگر تقریبا وجود ندارد. شمار محدودی از بازرگانان، که به کار در افغانستان پس از طالبان ادامه دادند، به دلیل کاهش درآمد و فشارهای سنگین مالیاتی طالبان در حال بستن کاروبار خود هستند که هوتلداری و تولیدیهای کوچک از بخشهای مهم آن است.
به بیان ساده، عملکرد جامعه جهانی و نهادهای بینالمللی در قبال افغانستان را میشود این طوری خلاصه کرد: همکاری با عامل فقر برای جلوگیری از فقر، دنیا میداند که عامل وضعیت کنونی طالبان هستند و تا زمانی که چیزی به نام «امارت اسلامی» با قواعد و ساختار کنونیاش وجود داشته باشد، این وضعیت نیز ادامه خواهد داشت. چرا؟ چون آنچه تا کنون دیده شده این است که این تعامل با هر توجیهی که باشد، نتوانسته است تغییری در رویکرد طالبان به عنوان عامل این وضعیت به وجود آورد.
ارسال ممتد بستههای نقدی ۴۰ میلیون دالری هفتگی نه درهای مکاتب دخترانه را گشود و نه حتی توانست شمار محدود زنان شاغل در بخشهای از سازمان ملل متحد را به کار بازگرداند، نه اجرای حدود (از دید طالبان تطبیق شریعت) را متوقف کرد، نه جلو محاکم صحرایی و کشتار هدفمند نیروهای امنیتی پیشین و گرفتاری و شکنجه سیستماتیک شهروندان عادی را کاهش داد.
حالا در یک فرضیه نه چندان دور از واقعیت، سوال دیگری را میپرسیم اگر این وضعیت، یعنی تعامل کنونی که سبب دوام طالبان و اصرار آنها بر اعمال سیاستهای کنونیشان میشود، ده سال دیگر دوام کند، نتیجهاش برای مردم افغانستان چیست؟ بدون شک، شمار قابل ملاحظه کودکان دچار سوء تغذیه، ده نسل دختران بیسواد و افغانستانی بدون پزشک زن. افغانستان منزوی و همواره در معرض قحطی و افزایش هزاران و صدها هزار نوجوان فارغ از مدرسه دینی با قرائت طالبانی که آماده دشمنی با تمام جهان و برافراشتن پرچم اسلامی با قرائت خودشان در دیگر کشورها و نقاط جهان خواهند بود. شما میتوانید چیز دیگری را تصور کنید؟
در نتیجه، با ادامه استراتژی کنونی جامعه جهانی یا ادامه آنچه تعامل با طالبان گفته میشود، نمیتوان دورنمایی روشن و امیدوارکنندهای برای افغانستان تصور کرد؛ چون استراتژی تعامل و همکاری با عامل بدبختی و فقر نمیتواند نتیجهای غیر از ادامه بدبختی و فقر داشته باشد. نمیشود عامل بیماری را نادیده گرفت و برای بقایش کمک کرد، اما تاثیرات بیماری را کاهش داد؛ زیرا طالبان به عنوان طرف جامعه جهانی، از این تعامل تنها برای بقای خود استفاده میکنند و ادامه تعامل دنیا را تسلیم و ناگزیری جامعه جهانی در مقابل خود و چه بسا دلیل حقانیت خود میشمارند و این خطرناکترین نقطه سیاست تعامل با روش و مکانیسم کنونی است.
دورنمای تعامل
علاوه بر وخیمتر شدن وضعیت در داخل افغانستان، سیاست تعامل با طالبان نتوانسته نگرانیهای جامعه جهانی را نیز کاهش دهد. در میان کشورهای همسایه، جمهوری اسلامی ایران علاوه بر چندین درگیری مرزی میان دو کشور، در حال حاضر در آستانه یک منازعه خطرناک بر سر مسئله آب و حقآبه است. پاکستان با آنکه در ظاهر به روی خود نمیآورد، اما عملا پس از تسلط مجدد طالبان حملات طالبان پاکستانی و ارتش جداییطلب بلوچ بر نیروهای امنیتی پاکستان به امر روزمره بدل شده است. تاجیکستان و ازبیکستان تدابیر مرزی را افزایش دادهاند و هر کدام حداقل یکی دو مانور نظامی برگزار کردهاند. حتی چین نیز نتوانسته است عملا طالبان را وادار کند که مخالفان مسلحش را از افغانستان بیرون کند.
در نتیجه، سیاست کنونی، یعنی تعامل با طالبان، هیچ طرف را به هدف نرسانده است؛ نه سبب بهبود وضعیت حقوق بشری و مانع نقض حقوق زنان شده است، نه مانع رشد گروههای تندرو مسئلهدار با منطقه شده و نه توانسته است فقر را کاهش دهد و سبب رونق کار زندگی در افغانستان و کاهش مهاجرت از این کشور به کشورهای همسایه و سایر کشورها شود.
تنها طرفی که از این تعامل سود برده، گروه طالبان است؛ زیرا آنها از یک طرف عقبنشینی مرحله به مرحله کشورهای جهان و منطقه را در واگذاری سفارتخانهها و قنسولگریها و ادامه ماموریت یوناما را برای جنگجویان خود پیروزی دیپلوماتیک و حقانیت موضع خود معنی میکنند و از سوی دیگر، به مردم افغانستان نیز میگویند بخواهید نخواهید ما بیخ گوشتان هستیم و بدیلی در کار نیست.
پیامدهای تعامل
افزون بر این، طالبان دهها شرکت حمل و نقل جدید ثبت کردهاند که ظاهرا به نام افراد حقیقیاند، اما بیشتر آنها شرکتهایی هستند که سرمایه و مدیریت اصلی آنها به دست شبکه حقانی است. کار اصلی این شبکه حمل و نقل انتقال کمکهای جامعه جهانی از طریق نهادهای بینالمللی به شهرها و روستاها است که حداقل از محل جابهجایی و انتقال این کمکها میلیونها دالر سود میبرند. بگذریم از اینکه در تقسیم کمکها نیز سلیقه و منافع خود را اعمال میکنند.
در نتیجه، این راه پایانی ندارد. تا هر وقتی که استراتژی تعامل با طالبان به شکل و شیوهای که اکنون دارد، ادامه یابد، نتیجهاش فقط دوام طالبان و ادامه باجگیری آنها از جهان است. این استراتژی باید تغییر کند و طالبان باید حس کنند که در قبال رفتار و کردارشان در جهان کنونی مسئولاند، ولی اگر آنها در فهرست تحریم سازمان ملل متحد باشند، ولی هرگاه که بخواهند سفر کنند، برای چند روزی از تحریم بیرون کشیده شوند، در این صورت، طالبان به ریش جهان میخندند و به راه و روش کنونی خود ادامه میدهند.
ادامه کار یوناما در افغانستان به رغم ممنوعیت کارمندان زن این سازمان، طالبان را به درست بودن استراتژیشان باورمندتر کرد و بر تصمیمشان مبنی بر اینکه لجاجت آنها سبب کوتاه آمدن مرحله به مرحله جهان خواهد شد، مصممتر کرد.
ایجاد یک سیستم نظارتی کارآمد و ملموس بر مصرف کمکهای بشردوستانه که مانع سودجویی مالی طالبان شود، میتواند حداقل زیان استراتژی کنونی تعامل یکطرفه را در درازمدت کم کند و لجاجت طالبان را، سرانجام، از یک جایی بشکند.
تا زمانی که کمکهای بشردوستانه بدون قید و شرط باشد و مکانیسمی برای نظارت بر آن وجود نداشته باشد، تنها نتیجهاش ادامه رژیم طالبان و ادامه گروگانگیری مردم افغانستان توسط یک گروه تروریستی و محرومیت مردم افغانستان از حقوق اساسی و ابتداییشان خواهد بود؛ چون با کمک کردن به عامل فقر، نمیتوان فقر را از بین برد، طالبان عامل فقر اند.
اظهارات به ظاهر تند مقامهای جمهوری اسلامی ایران و طالبان بر سر حقابه رودخانه هلمند همچنان ادامه دارد.
مقامهای ایرانی پا را فراتر گذاشته، تهدید کرده و ضربالاجل تعیین میکنند.
صفحات رسانههای اجتماعی هواداران دو طرف هم، پیوسته در برابر یکدیگر جبهه میگیرند و تهدید میکنند.
این تهدیدها چقدر جدی است؟ آیا دو طرف حاضرند وارد یک جنگ تمامعیار نظامی شوند؟ به نظر میرسد سران جمهوری اسلامی و طالبان با برپا کردن بلوای حقابه، اهداف پنهانی دیگری را دنبال میکنند.
در این مطلب به زوایا و سویههای تخصصی حقابه ایران و مدیریت آبها در افغانستان پرداخته نمیشود، زیرا مستلزم بررسی دقیق و کارشناسانه است. اینجا به چند نکته میپردازیم که میتواند بخشی از عوامل اصلی بالا کشیدن مسئله حقابه از سوی جمهوری اسلامی و طالبان باشد.
به نظر میرسد که دو طرف با گلآلود کردن آب رودخانه هلمند، در پی ماهی گرفتناند.
جمهوری اسلامی چه میخواهد؟
ابراهیم رئيسی، رئیسجمهور ایران روز پنجشنبه (۲۸ ثور) به سیستانوبلوچستان سفر کرد. آقای رئیسی در میان جمعیتی در این منطقه به طالبان اخطار داد که باید حقابه ایران از رود هلمند را تامین کند. او تاکید کرد که طرف افغان این اخطار او را جدی بگیرند و «بعدا گلایه نکنند که به ما گفته نشد.»
سیستانوبلوچستان کانون اصلی اعتراضات سراسری اخیر ضدحکومتی در ایران است که همچنان ادامه دارد. دو روز پیش سیوسومین جمعه اعتراضی مردم زاهدان بود. در ۳۳ هفته گذشته، باشندگان مرکز سیستانوبلوچستان، پس از ادای نماز جمعه پیوسته به خیابان میریزند و علیه جمهوری اسلامی شعار سر میدهند. این هفته نیز یک روز پس از سفر رئیسی، صدای اعتراضی مردم زاهدان بلند شد: «حکومت اعدامی، نمیخواهیم نمیخواهیم.»
ایرانیان در سراسر جهان، منتظرند جمعهها فرا برسد و فریاد عدالت و آزادیخواهی مردم از خیابانهای زاهدان بلند شود.
پاسخ جمهوری اسلامی به این اعتراضها سرکوب گسترده، اعدام و کشتار صدها شهروند بلوچ در ماههای گذشته و بازداشت هزاران تن دیگر بوده است.
سایت حالوش که آمار موارد نقض حقوق بشری علیه شهروندان بلوچ ایران را ثبت میکند، ماه پیش گزارش داد که دستکم ۶۲۷ شهروند بلوچ در سال ۱۴۰۱ به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به دست جمهوری اسلامی کشته شدند. علت ۲۸۲ مورد مرگ شهروندان بلوچ اعدام بوده است.
سیستانوبلوچستان محل زیست شهروندان ایرانی با کمترین امکانات و خدمات اساسی زندگی است. صدها روستا در اطراف دریاچه هامون، با بیآبی دست و پنجه نرم میکند. مردم در این استان که بیشتر اهل سنتاند، بیش از چهار دهه است که از بیعدالتی و تبعیض مذهبی حاکمان شیعه شکایت دارند. در سال ۱۴۰۰، یک نماینده مجلس ایران گفت که ۳۰ درصد مردم در زاهدان شناسنامه ندارند و این آمار در سطح استان سیستانوبلوچستان بیشتر هم است.
طبق گزارشها، هزاران کودک به دلیل فقر و نداشتن شناسنامه، از مکتب بازماندهاند و آنهایی که تحصیل کردهاند نیز با منع خدمات دولتی مواجهاند و به بهانههای گوناگون به حاشیه رانده میشوند.
سیستان و بلوچستان ایران
با این حال، چرا جمهوری اسلامی در میانه اینهمه خشم و اعتراض بر علیه حکومت، به فکر تامین آب برای مردمان تشنه این مناطق افتاده است؟ خبرگزاری دولتی تسنیم سفر اخیر ابراهیم رئیسی به سیستانوبلوچستان را «متفاوتتر از دورههای قبل» توصیف کرده است.
منتقدان باور دارند که جدا از مسئله حقابه، اخطارهای آتشین مقامهای جمهوری اسلامی درباره آن، بیشتر از آنکه در پی سمتوسو دهی آب به سیستان بلوچستان باشد، به دنبال انحراف مسیر خشم و اعتراض مردم به سمت «دیگری» است. در واقع پرت کردن حواس مردمی که «جمعه خونین» را پشت سر گذاشتند و جمعههای اعتراضی همچنان ادامه دارد.
برخی بر این عقیدهاند که اظهارات مقامهای جمهوری اسلامی، بازی تبلیغاتی و تلاشی برای لاپوشانی وضعیت در سیستانوبلوچستان است. کسب حمایت مردمی نیز میتواند از اهداف جمهوری اسلامی باشد. با توجه به سطح اعتراضات و نارضایتیها در این استان، گمان نمیرود که آب رود هلمند مسیر رسیدن به این هدف باشد.
از سویی هم جمهوری اسلامی در زمان نظام جمهوریت و حالا در حاکمیت طالبان، حقابه رودخانه هلمند را پاشنه آشیل رژیمهای حاکم در افغانستان میداند. ایران سعی میکند که با هشدار، اخطار و صدور بیانیههای تند، از حقابه به عنوان اهرم فشار در زمینه پذیرش برخی از خواستهایش در تعامل با رژیم طالبان استفاده کند. برخی کارشناسان میگویند که جمهوری اسلامی سعی میکند که با دستاویز قرار دادن حقابه، قدرت نفوذ خود در رابطه با طالبان را بلند ببرد.جمهوری اسلامی سعی میکند که با دستاویز قرار دادن حقابه، قدرت نفوذ خود در رابطه با طالبان را بلند ببرد.
به طالبان چه میرسد؟
بالا گرفتن تنشها بر سر حقابه ایران از رودخانه هلمند، زمینه سودآوریهای تبلیغاتی را برای طالبان نیز فراهم کرده است. در رسانههای اجتماعی دیده میشود که این گروه و هوادارانش، با اظهارات تند و حاشیهساز، به دنبال آن است که در سه زمینه خود را فعال نشان دهد: نمایش قدرت از موضع افغانستان در سیاست خارجی، مدیریت منابع آبی که هیچ برنامه عملی و توانایی برای آن ندارد و همچنین ایستادگی در برابر زیادهخواهی همسایگان و مشخصا ایران.
هدف مهمتر و بزرگتر طالبان از تقابل با ایران، میتواند بسیج افکار عمومی در حمایت از این گروه باشد. ایران هرچند به گفته مقامهای جمهوری اسلامی، میزبان بیش از پنج میلیون مهاجر افغان است، اما بدرفتاری برخی از نیروهای امنیتی این کشور در برابر مهاجران افغان، بهویژه در نقاط مرزی، افکار عمومی را آماده پروریدن خشم علیه جمهوری اسلامی کرده؛ آنچه که طالبان اکنون از آن سود میبرد.
هرچند، با توجه به گذشته طالبان و رفتارهای محدودکننده و خشونتبار رژیم کنونی این گروه، دستیابی به بسیج افکار عمومی در حمایت آنها دشوار است، ولی طالبان این فرصت را از دست نمیدهد و تا حد توان، تلاش میکند سهم خود را از آب گلآلود رودخانه هلمند بگیرد.
طالبان در نزدیک به دو سال گذشته کارنامه خونینی از خود در زمینه نقض حقوق بشری مردم افغانستان به جا گذاشته است. از کشتار گسترده کارمندان دولت پیشین تا وضع آپارتاید وحشیانه جنسیتی علیه زنان. با این حال این گروه تلاش خواهد کرد جنایات خود را زیر غوغای ذخیره آبهای افغانستان بپوشاند.
سابقه تنشها بر سر آب هلمند
به نظر میرسد که مسئله آب رود هلمند تنها به جاری شدن آب به سمت سیستانوبلوچستان خلاصه نمیشود. مروری بر گذشته مسئله حقابه رودخانه هلمند نشان میدهد که جمهوری اسلامی چنانکه مینماید، جدیت و اراده رسیدن به انتظارات اعلامشده خود در زمینه حقابه را ندارد.
در زمان حاکمیت نظام جمهوری در افغانستان، همچنین تنشهای کوتاهمدت هرازگاهی بین کابل و تهران بالا میگرفت. همه ماجرا از یک سخنرانی پرهیاهوی یکی از رهبران دو طرف آغاز میشد تا یکی دو روز دیگر با صدور بیانیههای پیهم ادامه مییافت و در نهایت، به فراموشی سپرده میشد.
افغانستان از زمان عقد معاعده آب ۱۳۵۱، گام قابل ملاحظهای به سمت مدیریت این آبها برنداشته است. در سال ۱۳۹۷ بند کمال خان بر روی رودخانه هلمند ساخته و توسط اشرف غنی، رئیسجمهور سابق افتتاح شد.
طبق توافقنامه ۱۳۵۱، افغانستان در هر ثانیه باید ۲۶ مترمکعب، که در سال ۸۲۰ میلیون متر مکعب آب میشود، از رودخانه هلمند به ایران حقابه بدهد.
با اینکه مقامات جمهوری اسلامی در بیش از دو دهه گشته، همواره از عدم تامین حقابه انتقاد کردهاند، کارشناسان معتقدند که براساس محاسبات آنها در طول چهار دهه جنگ و با وجود خشکسالی، آبریز رود هلمند به ایران هیچگاه کمتر از ۸۲۰ میلیون متر مکعب نبوده است.
در نهایت، احتملاً که طالبان و جمهوری اسلامی ایجاد گسست یا خللی در روابط را به نفع همدیگر نمیدانند و تب حقابه فرو خواهد نشست. ولی مردم سیستان و بلوچستان، همچنان با مشکلات ناشی از کمآبی دستوپنجه نرم خواهند کرد.
نشر و پخش تبلیغات در شبکههای اجتماعی بخش عمدهای از کارزار گروه رسانهای طالبان را تشکیل میدهد.
بررسی شبکههای اجتماعی طرفداران طالبان نشان میدهد که تیم تبلیغاتی این گروه برای نشر پروپاگندا و ترویج دیدگاههای طالبانی حسابهای جعلی فراوانی با نام و تصویر زنان ایجاد کرده است.
افراد این گروه میدانند که حسابهای کاربری با نام و عکس زنان در افغانستان توجه بیشتری را به خود جلب خواهد کرد و پیام را سریعتر منتقل خواهد کرد.
گروه طالبان در دو سال حاکمیت خود بر افغانستان به اعمال آپارتاید جنسیتی علیه زنان متهم شدهاند. این گروه مجموعه از قوانینی را وضع کرده است که حقوق اساسی و ابتدایی زنان را نقض میکند. ادارات رسمی این گروه به گستردگی حق آموزش، کار و دیگر فعالیتهای اجتماعی را از زنان گرفتهاند.
با این حال افراد طالبان برای پیشبرد اهدافشان از سوءاستفاده نام و تصویر زنان عار ندارند. افراد طالبان در حسابهای کاربری مستعاری که ساختهاند از عکسهای زنانی استفاده میکنند که حجاب مورد نظر این گروه را رعایت نمیکنند.
به طور نمونه، پروفایلی در توییتر به نام «مستوره سنجر» ساخته شده که ۲۶ هزار دنبالکننده دارد. در عکسی که برای این پروفایل انتخاب شده، زنی دیده میشود که روسری/ چادر به سر ندارد.
مبین خان، فعال رسانهای طالبان، با بازنشر یک پست توییتری حساب مستعار مستوره سنجر در مورد نخستوزیر موقت طالبان نوشته است: «جواب دندانشکن از خواهر افغان.»
برای مخاطبانی که زیاد کنجکاو نیستند و نمیدانند این حساب مربوط طالبان است، دریافت پیام از آدرس یک زن با محتوای تمجید و تایید طالبان، ممکن است تاثیرگذار باشد. این پیام در ذهن گیرنده نوآشنا با طالبان این پیام را تداعی میکند که با وجود اعمال آپارتاید جنسیتی، باز هم زنان از این گروه حمایت میکنند.
حساب توییتری دیگری به اسم «عایشه» با ۳۳ هزار دنبالکننده به نفع طالبان فعالیت میکند. تمام فعالیتش تبلیغ برای طالبان است. در پست اخیر توییتریاش عکسی از ملا یعقوب، وزیر دفاع طالبان همراه با متنی در ستایش او منتشر شده است. همینگونه حساب کاربری دیگر با نام «راضیه خوستی»، حساب مستعاری که با بیست هزار دنبالکننده به نفع طالبان تبلیغ میکند.
حسابهای مستعار طالبان در توییتر کم نیستند، اما آمار دقیقی از شمار صفحات مستعاری که این گروه به نام زنان ساختهاند، در دست نیست. با این حال، یک مسئله مشخص است: اینکه افراد طالبان در دو سال گذشته با استفاده از این تکنیک، تبلیغ گستردهای به نفع گروه خود به راه انداختهاند.
پیشتر فاش شده بود که هدایتالله هدایت، معاون رادیو تلویزیون طالبان، به نام یک خبرنگار زن برای خود حساب توییتری ساخته و از این طریق بیش از صد هزار دنبالکننده یافته است. بعدها فاش شد که در عقب حساب این خبرنگار زن هدایتالله هدایت، یک کمپینر طالبان بوده است.
پیش از برگشت طالبان به قدرت، اداره امنیت ملی افغانستان اعلام کرده بود که صدها هزار حساب مستعار که بیشتر آنها از پاکستان فعالیت میکنند، تبلیغ گستردهای علیه دولت وقت افغانستان انجام میدهند. برخی هم باور دارند که تبلیغ گسترده رسانهای در سقوط دولت پیشین افغانستان بیتاثیر نبوده است.
ترفند استفاده از نام مستعار در شبکههای اجتماعی برای ترویج نفرت قومی و له کردن حریف هم تا حال خیلی کارساز بوده است. در سالهای اخیر که مردم بیشتر به شبکههای اجتماعی روی آوردهاند، نفرت قومی هم در میان مردم افغانستان بیشتر شده است.
برخی از حسابهای جعلی با نام زنانه و با تلخص قومی، علیه اقوام دیگر دشنام میدهند و نفرتپراگنی میکنند. در نهایت روشن میشود کسی که پشت این حسابهای کاربری نشسته متعلق به هیچ یک از این قومها نبوده، ولی به هدف ایجاد شکاف قومی و تشدید منازعه و سوء تفاهم بین آنها دست به انتشار مطالب نفرتپراگن زده است.
به طور نمونه، حساب کاربری به نام «گیتی خراسانی» مشغول نفرتپراگنی علیه هزارههای افغانستان است، اما معلوم نیست که چه کسی پشت این حساب کاربری نشسته است.
یا هم «ایکس بارکزی»، که نام یکی از قبائل پشتون را به عنوان تخلصش برگزیده، مشغول نفرتپراگنی علیه اقوام دیگر است. تبلیغات مشابه برای آسیب رساندن به دولت پیشین افغانستان به گستردگی به کار میرفت. احتمال زیادی وجود دارد که پشت حسابهای کاربری مشابه کاربران طالبان نشسته باشند.
نفرتپراگنی در شبکههای اجتماعی به یک چالش جدی برای مردم افغانستان تبدیل شده است. در شرایطی که نه کسی میتواند از شبکههای اجتماعی دور باشد و نه هم میتواند آن را نادیده بگیرد.
سخیداد هاتف، روزنامهنگار در صفحه فیسبوکش نوشته است که تنها راه حل این مساله، در پیش گرفتن رفتار اصولی است. «یعنی از روی ارزشهای مثبتی که خودتان به آنها باور دارید، رفتار کنید نه به عنوان واکنش دیگران. دیگران میتوانند فحش بدهند، توهین کنند، بکوشند اعصابتان را داغ بسازند، به نمادهای قومی یا فرهنگیتان بتازند، سعی کنند شما را با دیگران درگیر کنند و زبانتان را به اهانت و فحاشی باز کنند.»
او همچنین نوشته است: «اصلا لازم نیست بدانیم که آیا "جمیله همایونزاده تخاری" مرد است یا زن، پشتون است یا تاجیک، هزاره است یا ترکمن یا پاکستانی. هیچ لازم نیست یک ثانیه دنبال این بگردیم که هویت افراد را پیدا کنیم. هر کس میخواهد باشد باشد. من فرضم این است که همین آدم یک آدم واقعی است و نظرش فلان رقم. اگر همانی نباشد که اسمش نشان میدهد، باز برای من چه فرقی میکند.»؟. وقتی "جمیله همایونزاده تخاری" به قوم من فحش داد، من به قوم او فحش نمیدهم. فردا اگر معلوم شد که این خانم در حقیقت "عبدالقیوم خان لوگری" بوده، برای من چه فرقی میکند
برخی تصور میکنند که رسانههای اجتماعی در کنار اینکه فرصتی به روی کاربران افغانستان باز کرده است، همزمان چالشهای جدی خود را نیز داشته است.
کسانی که از نشر و پخش پروپاگندا یا تبلیغات زهراگین نفع میبرند، آنهایی هستند که برنامههای فاشیستی، دینی یا قومی را دنبال میکنند. با این حال، بیشتر زیان به افغانستان، به عنوان یک کشور چندقومی رسیده است؛ کشوری که فاصله میان اقوام ساکن در آن با گذشت هر روز بیشتر و بیشتر میشود.
تنشهای لفظی بین جمهوری اسلامی و طالبان بر سر حقابه هلمند ابعاد تازهتری بخود گرفته و با صدور هشدارها و تعیین ضربالاجل از سوی مقامهای ایران دنبال میشود.
به نظر میرسید فروپاشی حکومت مورد حمایت امریکا در افغانستان، دو متحد ایدئولوژیک را به هم نزدیکتر کند، اما چنین نشد.
ادامه خشکسالیهای اخیر در منطقه که به خصوص با ساخت پروژههای بند آب در افغانستان همراه بود، بارها تهران را وادار به واکنش کرد.
درخواست حقابه هلمند موضوع جدیدی نیست، اما پس از اظهارات روز پنجشنبه ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور ایران در سیستان و بلوچستان که خطاب به طالبان گفته بود «حرف من را جدی بگیرید تا بعدا گلایه نکنید»، درخواستهای حقابه لحن تندتر و تهدیدآمیزتری گرفت.
به دنبال این اظهارات، طالبان بیانیهای نسبتا تندی صادر کرد و از مقامهای ایرانی خواست که از «اظهارات تحریکآمیز» خودداری کنند.
آیا تهران متوسل به زور میشود؟
جلیل رحیمی جهانآبادی، یک عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران روز جمعه طالبان را دست پروده سرویسهای امنیتی غرب خواند و به این گروه هشدار داد تا دچار اشتباه نشود و صبر جمهوری اسلامی را نیازماید.
او روز جمعه با نشر تصویری از نیروهای نظامی ایران در صفحه توییترش نوشت: «ادبیات و رفتار گروهک طالبان قابل پیشبینی بود. تحجر، حماقت و بیتوجهی به قوانین بینالمللی در ذات این تربیت یافتگان سرویسهای امنیتی غرب است.»
در همین روز، خبرگزاری ایسنا به نقل از حسن کاظمی قمی، نماینده ویژه رئیسجمهور ایران در افغانستان نوشت که او ضربالاجل یک ماهه برای طالبان داده است.
آقای قمی گفته است «اگر ثابت شود در بند کجکی آب است و طالبان حقابه ایران را نمیدهد، حجت برای ایران تمام است و طالبان باید پاسخگوی کارش باشد.»
هرچند این اظهارات نشانه ناامیدی جمهوری اسلامی از طالبان است و نشان میدهد که تهران بدش نمیآید حاکمان جدید اما غیر پذیرفته شده افغانستان را به چالش بکشد.
جمهوری اسلامی قبلا در دور اول حکومت طالبان، آنهم زمانی که این گروه در سال ۱۳۷۷ هشت دیپلومات و یک خبرنگار ایرانی را در شهر مزار شریف کشت، ۷۰ هزار نیرو به مناطق مرزی با افغانستان فرستاد و تهدید کرد که از طالبان انتقام خواهد گرفت.
هرچند تهران خود را درگیر جنگ با طالبان نکرد و نیروهایش را عقب کشید.
اما آیا معضل کمبود آب در سیستان و بلوچستان و مسئله حقابه ایران از رودخانه هلمند (هیرمند) آنقدر مهم است که دو طرف را وادار به رویارویی نظامی بکند؟
رحمتالله نبیل، رئیس اداره امنیت ملی پیشین افغانستان میگوید هشدارهای مقامهای جمهوری اسلامی مصرف داخلی دارد.
آقای نبیل در توییترش نوشت که بیعدالتی جمهوری اسلامی نسبت به مردم بلوچستان اکنون به چالش امنیتی برای این رژیم تبدیل شده است.
این مقام ارشد امینتی پیشین افغانستان افزود که جمهوری اسلامی در این مرحله با طالبان وارد جنگ نمیشود، زیرا به گفته او فعال شدن حاجی بشر و حاجی جمعهخان در منطقه سیستان و بلوچستان برای به چالش کشیدن جمهوری اسلامی کافیست.
حاجی بشر از قوم نورزی و از قاچاقبران مهم مواد مخدر است که سالها در گوانتانامو زندانی بود و سال گذشته با یک شهروند ربودهشده امریکایی تبادله و آزاد شد.
علاوه بر این، در شرایطی که ایران با چالشهای جدی اقتصادی و تورم گسترده دست به گریبان است و اعتراضات سراسری اکنون از مسئاله حجاب اجباری فراتر رفته و کل نظام را به چالش کشیده است، بعید به نظر میرسد جمهوری اسلامی متحمل هزینه بیشتری شود.
با این حال، مقامهای جمهوری اسلامی بد شان نمیآید که با برجسته کردن یک موضوع ملی (حقابه) و سر دادن شعارهای تند و داغ، بهدنبال تحریک حس ملیگرایی و تقویت صف حامیان این رژیم باشد.
در این میان البته لحن برخی مقامهای ارشد جمهوری اسلامی ملایمتر بوده است. احمد وحیدی، وزیر داخله ایران به تازگی خواهان حل مسئله حقابه ایران از طریق تفاهم شده است.
احسان صالحی، دبیر شورای اطلاعرسانی جمهوری اسلامی هم گفته است که طالبان در بیانیه خود سه بار تاکید کردهاند که به توافقنامه آب متعهدند. آقای صالحی افزود که ادعای کمبود آب از سوی طالبان، بیشتر توجیهی برای نقض تعهدات در گذشته است.
او بااشاره به بیانیه اخیر طالبان گفت که «پیام اخطار قاطع رئیسجمهور ایران مبنی بر اینکه حق مردممان را هر جا باشد میگیریم، دریافت شده است.»
آیا طالبان توان وارد شدن در یک جنگ بزرگتر را دارد؟
پس از نزدیک به دو سال از حاکمیت طالبان بر افغانستان، رژیم این گروه را هیچ کشور بهرسمیت نشناخته است. اصرار طالبان بر ادامه محدودیتهای که بر زنان و دختران وضع کرده، نقض گسترده حقوق بشر، ادامه سرکوب و کشتار مخالفان، به خصوص اعضای نهادهای امنیتی حکومت پیشین و حضور گروههای تروریستی در افغانستان باعث شده است که کمکهای بشردوستانه جامعه بینالمللی به افغانستان به پایینترین سطح برسد.
علاوه بر این، قطع کمکهای توسعهای بینالمللی و مسدود شدن داراییهای افغانستان در بانکهای خارجی، این کشور را با یکی از بزگترینهای بحرانهای انسانی رو به رو کرده است.
در حال حاضر طالبان به سختی از پس برخورد با مخالفان خود از جمله داعش و جبهه مقاومت برمیآید. هرچند طالبان مقدار زیاد مهمات و سلاحهای به جا مانده از نیروهای حکومت پیشین و امریکاییها را بهدست آورده است، اما این سلاحها برای جنگ با کشوری که خود اسلحه صادر میکند کافی نیست.
از این رو، بعید به نظر می رسد، جمهوری اسلامی و طالبان به خاطر مسئله آب وارد جنگ شوند و شرایط را بیش از پیش بر خود سخت کنند.
یک هفته از تعیین نماینده وزارت خارجه طالبان برای کارداری سفارت افغانستان در دهلی نو میگذرد، او همچنان در هند به سر میبرد تا کلید سفارت را دریافت کند، سفیر دوران جمهوریت همچنان بر جایگاهش پافشاری دارد و دهلی نو همچنان سکوت اختیار کرده است.
هرچند هند تا اکنون نگذاشته است که مدیریت سفارت افغانستان از دیپلوماتهای نظام جمهوریت به اداره طالبان انتقال داده شود، روشن نیست این سیاست تا چند وقت دیگر ادامه خواهد یافت.
کشمکش بین دیپلوماتهای افغانستان در دهلی نو به رسانهها درز کرده و منازعه قدرت بر سر تصاحب این سفارتخانه مهم تاکنون یکسره نشده است.
جنجالها از زمانی شروع شد که امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان، قادرشاه، مستشار تجاری افغانستان در هند را به عنوان سرپرست سفارت افغانستان در هند پس از آن منصوب کرد که گزارشهای مبنی بر سوءمدیریت و فساد اداری و مالی فرید ماموندزی، سفیر دولت ساقط شده اشرف غنی، منتشر شد. به نظر میرسد این گزارشها که تایید نشده است بسترسازی برای کنار زدن سفیر اشرف غنی و جایگزینی او با نماینده طالبان است.
امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان در دو مکتوب رسمی، ابتدا خواهان بازگشت فرید ماموندزی به کابل شده و سپس خواستار واگذاری مدیریت سفارت به قادر شاه، به عنوان دیپلومات همکار این سفارت شده است که هم اکنون در دهلی نو است، تا ظاهرا به این ترتیب، از میان خود دیپلوماتها نمایندهای بالا بکشد تا اداره سفارت افغانستان در هند را در هماهنگی با اداره طالبان به دست بگیرد.
هیچ تردیدی وجود ندارد که این حرکت از چشم وزارت خارجه و اداره اطلاعات هند پنهان نمانده است.
اما تلاش برای بازگرداندن ماموندزی به کابل که تابیعت بریتانیا را هم دارد، تا اینجا ناکام مانده است. او برعکس، سر کارش به سفارت بازگشته و ادعاهای فساد اداری و مالی را تکذیب کرده و علیه تلاشهای طالبان برای تصاحب سفارتخانه افغانستان در هند افشاگری کرده است تا به کمک افکار عامه، دهلی نو را وادار کند به خواستههای طالبان گردن نگذارد تا آنجا پیش نرود که کلید سفارت افغانستان را به دست نماینده طالبان بسپارد.
از این رو، سرنوشت سفارت افغانستان در هند دهلی نو را با تصمیم دشواری روبهرو کرده است و ماجرا همچنان دنباله دارد. هند طالبان را گروه نیابتی پاکستان و در تماس نزدیک با سایر گروههای تندروی اسلامی مانند لشکر طیبه و جیش محمد میداند که بارها در شهرهای مهم هند دهشتافکنی کردهاند. طالبان نیز سابقه حمله مرگبار سال 2008 به سفارت هند در کابل را در کارنامه دارد. در دوران اول طالبان نیز هواپیماربایان اسلامگرای نزدیک به پاکستان، یک هواپیمای مسافربری هند را ربودند و در تنها جای که اجازه نشست یافتند، قندهار بود.
تاریخ خونین و جنجالی هند و افراطیت اسلامی فراموش نشده است. سیاست ضدتروریسم هند نیز بر مبنی تقبیح فعالیتهای این گروهها و از جمله طالبان بنا شده که از راههای مختلف از جمله بالیوود به خورد افکار عامه این کشور پرنفوس داده شده است و از این جهت هر نوع چرخش در سیاست خارجی هند در قبال طالبان میتواند واکنشهای داخلی در پی داشته باشد.
بنابرین، هر گونه حرکت برای برافراشتن پرچم طالبان در خاک هند برای دهلی نو دشوار است. اما واقعیت این است که هند نیز مانند بسیاری از کشورهای عملگرای دیگر مجبور است با واقعیت امروز افغانستان کنار بیاید و این کشور را کامل برای همسایه رقیب رها نکند. از این رو، دولت هند با اداره طالبان وارد تعامل شده است. یکی از اقدامات هند گشایش بخشی از سفارتش در کابل است که آنرا «ماموریت تکنیکی» خوانده است.
مقامهای وزارت خارجه هند نیز چند بار به کابل سفر کرده و با طالبان دیدار داشتهاند. دولت هند در زمینه تامین دارو و مواد خوراکی و آموزش مقامهای طالبان با رژیم کابل همکاری دارد و پذیرش خواست طالبان مبنی بر تغییر دیپلومات سفارتخانه دهلی نو گام دیگری در راستای تقویت روابط بین دو طرف خواهد بود.
گروه طالبان تاکنون هیچ رسمیت بینالمللی نیافته است اما با توسل به روشهای مختلف توانسته است دستکم در ۱۴ کشور مانند پاکستان، چین، روسیه، ایران، قطر و ترکمنستان نماینده بگمارد یا از میان دیپلوماتها نماینده برگزیند و اداره سفارتخانه را به دست گیرد. افغانستان بیش از ۴۰ سفارتخانه و ۲۰ قسنلگری در سطح جهان دارد و بسیاری از این نهادهای دیپلوماتیک در بلاتکلیفی به سر میبرند.
سفارت هند از مهمترین اهداف اداره طالبان برای رفتن به سمت حضور بینالمللی است. به نظر میرسد تلاش برای حفظ قادر شاه، مستشار تجاری و مذاکره پشت پرده با مقامهای هند برای دریافت کلید سفارت هدفی است که طالبان به این زودی از آن دست برنخواهد داشت.