«طرح خاورمیانه بزرگ»؛ ایران چه گزینههایی در دست دارد؟

رویارویی جمهوری اسلامی و اسرائیل و حملات هوایی و موشکی متقابل، به باور کارشناسان تاثیر عمیقی بر وضعیت منطقه میگذارد. آیا این تغییرات بخشی از برنامه درازمدت برای شکلبخشی به خاورمیانه است؟ رحمت الله نبیل، رئیس پیشین امنیت ملی افغانستان در این نوشته، به این پرسش پاسخ میدهد.
رویدادهای چند ماه اخیر در منطقه، بهخصوص پس از حمله حماس بر اسرائیل در ماه اکتوبر سال گذشته، بار دیگر اصطلاحات فراموششدهای چون «خاورمیانه بزرگ» و «خاورمیانه جدید» را زنده ساختهاند؛ مفاهیمی که نخست در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۶ توسط خانم کاندولیزا رایس مشاور امنیت ملی و وزیر خارجه وقت ایالات متحده مطرح گردیده بود تا نقشه سیاسی و ژئوپولیتیک منطقه پس از لشکرکشی و جنگهای افغانستان و عراق را بازطراحی کند.
اکنون، این اصطلاحات نه از دهان مقام امریکایی، بلکه از زبان نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، آنهم در میدان واقعی جنگ، یکبار دیگر مطرح میگردد. اما با ماهیتی متفاوت: نه بهخاطر دموکراسیسازی یا ملتسازی، بلکه برای تضعیف قدرت ایران و ترسیم موازنههای منطقه به نفع اسرائیل.
اسرائیل میداند که وارد شدن به یک جنگ مستقیم و درازمدت با ایران، برایش بسیار قیمت، غیرقابل پیشبینی و از نظر بینالمللی خطرناک است. از همینرو، این کشور یک جنگ چندلایه استخباراتی، سایبری، هوایی را بهراه انداخته که با حملات پیدرپی، مراکز نظامی، مخابراتی، تولیدی و استخباراتی ایران را هدف قرار داده است.
در این استراتیژی، مراکز فرماندهی و شبکههای کنترل ایران هدف قرار میگیرند؛ چهرههای کلیدی سپاه پاسداران، برنامه هستوی، صنایع موشکی و پهپادی به شکل منظم حذف میشوند؛ تمرکز بالای اطلاعاتی و عملیات سایبری از داخل خاک ایران صورت میگیرد؛ و در عین حال، تلاش میشود ایران از حالت صبر استراتیژیک خارج شده و به واکنش شتابزده سوق داده شود و به این طریق اسرائیل تلاش دارد تا پای امریکا را ولو در حد محدود، به این جنگ بکشاند.
ایالات متحده در ابتدا علاقهمند نبود که مستقیم داخل این تقابل شود. اما با افزایش حملات اسرائیل، همسویی اطلاعاتی و امنیتی واشنگتن با تلآویو بالا گرفته و نشان میدهد که امریکا در حال آمادگی برای سناریوهای نظامی احتمالی میباشد. پایگاههای امریکایی در خلیج، بحرین، عراق و اردن تقویت شدهاند؛ ناوهای هواپیمابر و سیستمهای دفاع هوایی در شرق مدیترانه مستقر گردیدهاند؛ تعامل استخباراتی با اسرائیل به سطح عملیاتی مشترک رسیده است.
اگر ایران دست به اقدامات وسیعتر بزند، مانند بستن تنگه هرمز یا حمله بر منافع امریکایی در منطقه، احتمال ورود مستقیم امریکا به جنگ بهمراتب بیشتر خواهد شد.
نتانیاهو پس از رویداد غزه، اصطلاح «خاورمیانه جدید» را دوباره وارد قاموس سیاسی منطقه ساخت، اما اینبار نه در قالب پروژه دموکراسیسازی، بلکه بهعنوان استراتیژی مرحلهای برای تضعیف هلال شیعه (غزه، لبنان، سوریه، عراق، و ایران) و مهار کامل ایران.
سه محور اصلی این پروژه؛ یکم: خلع واکنش نمودن نیابتیها غزه و لبنان؛ دوم: سوریه و عراق و قطع شریانهای پشتیبانی ایران در منطقه؛ سوم: خود ایران و فرسایش تواناییهای دفاعی، استخباراتی، و ضربهزدن و در نهایت ضربه زدن به انسجام سیاسی داخلی.
نظام ایران در موقعیتی قرار دارد که هیچ یک از انتخابهای پیشرو برایش بدون قیمت نیست. رهبری سیاسی - نظامی این کشور در برابر سه سناریو قرار گرفته است:
۱. ادامه «صبر فعال» و پاسخهای محدود و اقدامات پراکنده از طریق نیابتیها و عملیات راکت پرانی و سایبری؛ اما تداوم این مسیر، فقط توان و اعتبار تهران را تضعیف میکند.
۲. پاسخ گسترده و باز کردن جبهه عمومی جنگ و حمله بر اهداف امریکایی، بستن تنگه هرمز یا فعالسازی همزمان نیابتیها؛ اما این کار با خطر جدی درگیری تمامعیار با آمریکا و همپیمانانش همراه خواهد بود.
۳. حذف بعضی چهرههای سیاسی، مصالحه اجباری و نوشیدن جام زهر دوم با توقف برنامههای هستوی، موشکی، و عقبنشینی منطقهای؛ که این انتخاب احتمالاً از جنگ جلوگیری میکند اما میتواند شورش داخلی، شکاف در سپاه و فروپاشی مشروعیت داخلی نظام را رقم بزند.
آنچه امروز در حال رخ دادن است، فقط یک جنگ محدود یا پاسخ به یک حمله نیست. بلکه بخشی از یک پروژه ژئوپولیتیکی پیچیده برای بازترسیم کل منطقه است؛ پروژهای که سالها پیش با شعار «خاورمیانه بزرگ» آغاز شد و اکنون با عملیات اطلاعاتی، نظامی اسرائیل وارد مرحله اجرایی شده است.
اگر نظام ایران نتواند یک تصمیم استراتیژیک و ملی بگیرد، احتمال آن میرود که نه با شکست نظامی، بلکه با فروپاشی و تجزیه و قلمرو های کوچک قابل مهار همچون دیگر کشور های حوزه خلیج، مرحلهای و بیسر و صدا، از معادله قدرت در منطقه حذف گردد و این همان هدف نهایی پروژه خاورمیانه نوینی است که اینبار نه در کنفرانسهای دپلوماتیک، بلکه در میدان جنگ طراحی شده است.