قاری امجد که بامداد روز پنجشنبه در عملیات نیروهای امنیتی پاکستان در نزدیکی مرز افغانستان کشته شد، دومین فرد بعد از نور ولی محسود، رهبر تحریک طالبان پاکستان بود.
وحید پیمان، روزنامهنگار در این گزارش به پیشینه و نقش این فرمانده در ساختار گروه تیتیپی پرداخته است.
در ساختار تحریک طالبان پاکستان، قاری امجد یکی از چهرههای شناختهشده و معاون پیشین رهبر طالبان پاکستان بود. ارتش پاکستان گفته است که او رئیس شورای رهبری این گروه را بر عهده داشت.
در منابع متعدد به ویژه اردو زبان از او با نام تشکیلاتی «مفتی مزاحم» یاد شده و در اسناد تحریم دولت امریکا، نام اصلی او «مفتی حضرت دروجی» درج شده و دو نام دیگر، یعنی «قاری امجد» و «مفتی مزاحم»، بهعنوان نامهای مستعار او ثبت گردیده است.
بر بنیاد دادههای «نهاد پژوهشی پروژه مقابله با افراطگرایی»، این فرمانده تیتیپی در هفدهم اپریل سال ۱۹۷۹ در منطقه سمر باغ، ولسوالی لور دیر در ایالت خیبرپختونخوا زاده شده و اقامتگاهش در سال ۲۰۲۲ در ولسوالی دانگام ولایت کنر افغانستان ثبت شده است.
این منبع افزوده که او شهروند پاکستان و از فرماندهان بلندپایه تحریک طالبان پاکستان بوده است.
امریکا قاری امجد را در نوامبر ۲۰۲۲ در فهرست تروریستهای بینالمللی قرار داد و وزارت خزانهداری امریکا و نشریات رسمی دولتی ایالات متحده در سال ۲۰۲۳ چند نام متفاوت از جمله مفتی حضرت دروجی، قاری امجد و مفتی مزاحم را برای او ثبت کردهاند.
جایگاه مفتی امجد در تحریک طالبان پاکستان
تحریک طالبان پاکستانی از اواخر ۲۰۰۷ بهصورت ائتلافی از چندین گروه قبیلهای و غیرقبیلهای شکل گرفت. قاری امجد در سالهای اخیر تا سطح «نایب امیر/معاون امیر» ارتقا یافت و از چهرههای اثرگذار این گروه شبهنظامی به شمار میرفت.
رسانههای پاکستان نوشتند که قاری امجد وزیر دفاع خودخوانده تیتیپی بوده است.
گزارشهای تحلیلی «سنتر فور کامبتینگ تروریسم» در وستپوینت و انستیتوت صلح امریکا به روند تحول تیتیپی، شبکههای همپیمان با طالبان افغانستان و القاعده، و بازخیزی این گروه پس از ۲۰۲۱ پرداختهاند؛ در این چارچوب، معاونان امیر، از جمله قاری امجد، نقش کانونی در تعیین راهبرد، سازماندهی عملیات و هدایت شاخهها در مناطق دیر، سوات، باجور و… داشته است.
نهاد پژوهشی پروژه مقابله با افراطگرایی با استناد به گزارش شورای امنیت سازمان ملل و منابع دیگر، نوشت که رهبری تحریک طالبان پاکستان در دست نور ولی محسود بوده و افرادی چون قاری امجد، عمر خالد خراسانی و مولوی فقیر محمد بهعنوان معاونان او در سطوح بلند رهبری فعالیت داشتهاند. در این گزارش، گستره نفوذ قاری امجد و پیوندهای فکری او با شبکههای دیوبندی و جهادی، از جمله نزدیکی تاریخی با طالبان افغانستان و القاعده، بهگونه مستند ذکر شده است.
قرار گرفتن نام قاری امجد در فهرست تروریستهای بینالمللی
در ۲۸ نوامبر ۲۰۲۲، تحریک طالبان پاکستان پایان آتشبس با دولت این کشور را اعلام کرد و از اعضای خود خواست تا دوباره حملات تلافیجویانه را آغاز کنند. با پایان آتشبس، موجی از حملات تیتیپی در پاکستان به ویژه در ایالت ناآرام خیبرپختونخوا آغاز شد.
به دلیل جایگاه قاری امجد در رهبری تیتیپی، بیانیههای اصلی این گروه در آن زمان با نقش و نام او منتشر میشد و در پی همین تحولات، نام او در ۳۰ نوامبر ۲۰۲۲ در فهرست تحریمهای تروریستی امریکا درج شد.
وزارت خزانهداری امریکا نام او را در فهرست تحریمهای مالی ثبت کرد. بر اساس اعلام رسمی در نشریه فدرال، نام قاری امجد
حضو همراه با چند تن از رهبران القاعده در شبهقاره هند درج شده و در ۱۹ اپریل ۲۰۲۳، فهرست نامهای مستعار او بهروز شده است.
در گزارشهای میدانی و پژوهشی، مناطق دیر، سوات و باجور از مهمترین حوزههای فعالیت شاخهها و فرماندهان تحریک طالبان پاکستان دانسته شدهاند.
حضور قاری امجد در افغانستان
بر اساس اعلام ارتش پاکستان، قاری امجد در منطقه باجور، در نزدیکی مرز افغانستان کشته شده است.
ارتش پاکستان در بیانیهای نوشت که در شب ۲۹ تا ۳۰ اکتبر ۲۰۲۵، نیروهای امنیتی در منطقه باجور تحرکات گروهی از تحریک طالبان پاکستانی را که در تلاش بودند از مرز پاکستان و افغانستان نفوذ کنند، شناسایی کردند.
ارتش گفته که او در افغانستان حضور داشت و فعالانه در انجام فعالیتهای تروریستی متعدد در داخل پاکستان نقش داشت.
«افغانستان پناهگاه تیتیپی»
ارتش پاکستان گفت که رهبری تحریک طالبان پاکستانی در حالی که در افغانستان مستقر است، تلاشهای نفوذ به پاکستان را هدایت میکند.
ارتش از اداره طالبان افغان خواسته است اقدامات ملموسی اتخاذ کند تا اطمینان حاصل شود که خاک افغانستان توسط افراد تیتیپی برای انجام حملات تروریستی علیه پاکستان استفاده نشود.
ارتش گفته است حضور تیتیپی در افغانستان، موضع اسلامآباد را تأیید میکند که خاک افغانستان بهطور مداوم به عنوان پناهگاه امن تیتیپی علیه پاکستان استفاده میشود.
مذاکرات استانبول
فرمانده ارشد تیتیپی درحالی کشته شد که هیئتهای طالبان افغان و پاکستان پس از سه روز مذاکرات بینتیجه در استانبول، گفتوگوها را از سر میگیرند.
یکی از موضوعاتی کلیدی که گره کور مذاکرات استانبول محسوب میشود، حضور تحریک طالبان پاکستان در افغانستان است. پاکستان از طالبان افغان خواسته است تیتیپی را گروه تروریستی اعلام کند، این گروه را از افغانستان بیرون و جلو حملات آن را از داخل افغانستان بگیرد.
۱۹ روز پس از درگیریهای شدید مرزی میان طالبان و پاکستان، گذرگاههای کلیدی میان دو کشور همچنان بسته هستند. این نخستینبار نیست که مرزهای مشترک در سایه تنشهای سیاسی و درگیریهای نظامی بسته میشوند اما شدت و دوام بحران نشان از بحرانی عمیقتر در روابط بازرگانی و امنیتی دو کشور دارد.
پاکستان همچنان مهمترین شریک بازرگانی و ترانزیتی افغانستان به شمار میرود، اما تنشهای فزاینده بر سر حضور و فعالیت گروه تحریک طالبان پاکستانی در خاک افغانستان، موجب بازنگری راهبردی طالبان در سیاست تجارت خارجی شده است.
در پی این تنشها، طالبان کوشیدهاند وابستگی استراتژیک افغانستان به مسیرهای تجارتی پاکستان و دسترسی از طریق بنادر این کشور به آبهای آزاد را کاهش دهند. در نتیجه، طی بیش از یک سال گذشته، ساختار تجارت خارجی افغانستان دستخوش تغییرات چشمگیر شده است.
به گفته مقامهای اتاق تجارت و صنایع افغانستان، حجم تجارت و ترانزیت کشور از مسیر بنادر چابهار و بندرعباس تا ۹۰ درصد افزایش یافته، در حالی که تجارت از مسیرهای پاکستان – بهویژه بندر کراچی و گذرگاه واگه – حدود ۴۰ درصد کاهش را نشان میدهد.
این تغییر جهت در سیاست تجارتی افغانستان بیانگر آن است که تلاشهای طالبان برای کاهش وابستگی ساختاری به پاکستان تا حد زیادی به ثمر نشسته است. افزون بر آن، برای نخستینبار در بیش از دو دهه اخیر، شماری از کشورهای آسیای میانه در میان ۱۰ شریک برتر تجاری افغانستان قرار گرفتهاند؛ نشانهای از تغییر تدریجی توازن تجاری کشور در سطح منطقه.
با این حال، علیرغم این تحولات، پاکستان همچنان جایگاه محوری خود را در تجارت و ترانزیت افغانستان حفظ کرده است. تداوم بستهماندن مرزها در پی تنشهای سیاسی و امنیتی میان کابل و اسلامآباد، پیامدهای سنگین اقتصادی بر بازرگانان، صنایع، و معیشت مردم افغانستان برجای گذاشته و خطر تعمیق بحران اقتصادی در مناطق مرزی را افزایش داده است.
بازارهای اصلی صادرات افغانستان در سال ۲۰۲۵
بر اساس گزارش تازه بانک جهانی، در پنج ماه نخست سال ۲۰۲۵ میلادی، مجموع صادرات افغانستان با رشد ۹.۴ درصدی نسبت به سال گذشته به ۵۴۸.۴ میلیون دالر رسیده است.
بر مبنای آمارهای موجود پاکستان و هند به ترتیب بزرگترین بازارهای صادراتی افغانستان را تشکیل می دهند.
چند نکته کلیدی در گراف بالا نیازمند تحلیل عمیقتر است.
نخست، میزان صادرات افغانستان به پاکستان در پنج ماه نخست سال ۲۰۲۵ میلادی در مقایسه با دوره مشابه سال گذشته، ۳ درصد کاهش یافته است. در سال گذشته، پاکستان ۴۴ درصد از کل صادرات افغانستان را به خود اختصاص داده بود، اما امسال کاهش صادرات زغالسنگ و تشدید تنشهای مرزی میان دو کشور از عوامل اصلی این افت به شمار میرود.
دوم، صادرات افغانستان به هند در همین بازه زمانی ۳۰ درصد افزایش نشان میدهد. این رشد بیانگر گسترش نقش بنادر چابهار و بندرعباس ایران در ترانزیت کالاهای افغانستان است؛ مسیری که طالبان در چارچوب سیاست کاهش وابستگی تجاری به پاکستان، بر تقویت آن تأکید کردهاند.
سوم، حضور قزاقستان و اوزبیکستان در میان بازارهای مهم صادراتی افغانستان، تحولی قابل توجه در ساختار تجارت خارجی کشور محسوب میشود. این تغییر نشاندهنده افزایش تدریجی تعاملات تجاری افغانستان با کشورهای آسیای میانه و تنوعیابی جغرافیای صادراتی است.
در نهایت، باید تأکید کرد که پاکستان همچنان نقش محوری در ترانزیت منطقهای افغانستان دارد. این کشور نه تنها بزرگترین مقصد کالاهای صادراتی افغانستان است، بلکه مسیر اصلی انتقال بخشی از صادرات افغانستان به هند، ترکیه، امارات متحده عربی و سایر کشورهای خاورمیانه و اروپا نیز بهشمار میرود. بخش قابل توجهی از کالاهای صادراتی افغانستان از طریق بنادر کراچی، بندرعباس و چابهار به بازارهای جهانی میرسد. بنابراین، با وجود تلاشها برای متنوعسازی مسیرهای تجاری، سهم پاکستان در حوزه ترانزیت افغانستان همچنان تعیینکننده و استراتژیک باقی مانده است.
کشورهای عمده صادرکننده به افغانستان
تحول در ساختار تجارت خارجی افغانستان نهتنها در بخش صادرات بلکه در ترکیب کشورهای عمده صادرکننده به افغانستان نیز مشهود است. بر اساس آمار بانک جهانی، میزان واردات افغانستان در پنج ماه نخست سال ۲۰۲۵ با افزایش ۲۸ درصدی نسبت به مدت مشابه سال گذشته به ۵.۳ میلیارد دالر رسیده است. این رشد بیانگر افزایش تقاضای داخلی و وابستگی فزاینده اقتصاد افغانستان به کالاهای وارداتی است.
در میان صادرکنندگان، ایران همچنان بزرگترین تأمینکننده کالا به افغانستان باقی مانده است. اما جایگاه دوم که پیشتر در اختیار پاکستان بود، اکنون به امارات متحده عربی رسیده است. در کنار این دو کشور، ترکمنستان، ازبیکستان و قزاقستان نیز در میان ده صادرکننده برتر قرار گرفتهاند؛ نشانهای از تغییرات ساختاری و گسترش تعاملات افغانستان با کشورهای شمال منطقه.
کاهش واردات از پاکستان میتواند نشاندهنده کاهش نقش این کشور در دسترسی به بازارهای آسیای میانه از مسیر افغانستان باشد. در مجموع، تلاشهای طالبان برای متنوعسازی مسیرهای تجارتی و ترانزیتی تاحدی موفق بوده است، اما واقعیت این است که پاکستان همچنان کلیدیترین مسیر ترانزیتی افغانستان به آبهای آزاد و بازارهای خاورمیانه محسوب میشود.
پیامدهای اقتصادی تنشهای مرزی طالبان و پاکستان
با گذشت ۱۹ روز از بستهماندن گذرگاههای اصلی میان دو کشور، زیان مستقیم اقتصادی ناشی از این وضعیت به بیش از ۱۲۲.۵ میلیون دالر رسیده است. با گذشت هر روز از بستهماندن گذرگاه، مردم افغانستان هزینههای بیشتر اقتصادی را متحمل خواهند شد.
طبق آمارهای بانک جهانی، در پنج ماه نخست سال ۲۰۲۵، ۴۱ درصد از ۵۴۸ میلیون دالر صادرات افغانستان به پاکستان اختصاص داشته که معادل ۲۲۴.۸ میلیون دالر است. با اوسط روزانه ۱.۵ میلیون دالر صادرات به پاکستان، بستهماندن مرزها طی ۱۹ روز حدود ۲۸.۵ میلیون دالر زیان به تجار افغان وارد کرده است. بیش از ۷۰ درصد صادرات افغانستان به پاکستان شامل محصولات زراعتی است که در روزهای اخیر بخش بزرگی از آن بهدلیل توقف حملونقل در مرزها فاسد شده است.
در مقابل، ۱۹ درصد واردات افغانستان از پاکستان تأمین میشود. با توجه به واردات ۵.۳ میلیارد دالری افغانستان، ارزش کالاهای وارداتی از پاکستان در پنج ماه نخست سال جاری حدود ۷۴۲ میلیون دالر برآورد میشود؛ معادل اوسط ۴.۹۵ میلیون دالر در روز.
بدینترتیب، صادرات پاکستان به افغانستان نیز در طول ۱۹ روز بستهبودن مرزها حدود ۹۴ میلیون دالر خسارت دیده و مردم افغانستان نیز به ارزش ۹۴ میلیون دالر کالا از دست داده و یا ناگزیر شدهاند با قیمتهای بالاتر خریداری کنند.
در مجموع، تنشهای مرزی میان دو کشور دستکم ۱۲۲.۵ میلیون دالر زیان مستقیم اقتصادی به همراه داشته است.
افزون بر آن، کمبود کالاهای اساسی، افزایش قیمتها و محدودیت در دسترسی به مواد خام، فشار مضاعفی بر مصرفکنندگان و تولیدکنندگان وارد کرده است؛ در حالیکه اثرات غیرمستقیم آن بر سرمایهگذاری و زنجیره تأمین گستردهتر از آمار موجود است.
تأثیر بستهبودن مرزها بر درآمد طالبان
براساس برآوردهای تازه، طالبان در پنج ماه نخست سال ۲۰۲۵ حدود ۱.۵ میلیارد دالر درآمد داشتهاند؛ معادل ۷ درصد تولید ناخالص داخلی و نشانگر افزایش ۱۸ درصدی نسبت به سال گذشته.
منابع مالیاتی با رشد ۱۹.۸ درصدی در جایگاه نخست و درآمدهای گمرکی با ۱۹.۷ درصد افزایش در رتبه دوم قرار دارند که به ۴۲۵ میلیون دالر رسیدهاند. از آنجا که پاکستان بزرگترین بازار صادراتی و سومین شریک عمده وارداتی افغانستان است، تخمین زده میشود طالبان در پنج ماه نخست سال جاری ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون دالر از گذرگاههای مرزی با پاکستان درآمد داشتهاند. بستهماندن مرزها طی ۱۹ روز اخیر موجب کاهش ۱۹ تا ۲۵ میلیون دالری در این عواید طالبان شده است، نشانهای از آسیبپذیری مالی ساختار اقتصادی طالبان در برابر تحولات مرزی.
بازگشت تحریمهای چابهار و نقش راهبردی پاکستان
اسلامآباد بازگشایی گذرگاههای مرزی را مشروط به توافق با طالبان در زمینه مبارزه با گروههای تروریستی کرده است. با توجه به عمق اختلافات امنیتی، دستیابی به چنین توافقی در کوتاهمدت محتمل نیست. در نتیجه، مسیرهای تجارتی و ترانزیتی افغانستان از مسیر پاکستان به هند و آبهای آزاد بینالمللی همچنان در معرض بیثباتی سیاسی و امنیتی باقی خواهد ماند.
در این میان، ایران تنها مسیر جایگزینی بالقوه برای دسترسی افغانستان به بازار هند و آبهای آزاد است. با این حال، لغو معافیت تحریمی بندر چابهار از سوی ایالات متحده در چارچوب سیاست فشار حداکثری بر ایران، چشمانداز استفاده افغانستان از این مسیر را محدود کرده است. چابهار تا پیش از این بخشی از راهبرد واشنگتن برای توسعه افغانستان و تسهیل ورود کمکهای بینالمللی بود، اما بازگشت تحریمها موجب توقف سرمایهگذاری افغانها و تضعیف ظرفیت ترانزیتی این بندر شد.
در مقابل، پاکستان چابهار را تهدیدی برای منافع خود در افغانستان تلقی میکند، زیرا گسترش نقش ایران میتواند موقعیت انحصاری اسلامآباد بر مسیرهای تجاری افغانستان را تضعیف و نفوذ هند را در منطقه افزایش دهد. اکنون که چابهار دوباره تحت تحریم قرار گرفته، پاکستان بار دیگر به مسیر استراتژیک اصلی افغانستان برای دسترسی به آبهای آزاد و بازارهای جهانی بدل شده است.
با این حال، آینده تجارت و ترانزیت کشور مستلزم تغییر در رویکرد سیاسی و امنیتی طالبان است، رویکردی که باید از تقابل و انزوا فاصله گرفته و بر دیپلوماسی اقتصادی، همکاری منطقهای و تنوع مسیرهای تجاری متمرکز شود.تعامل سازنده با کشورهای منطقه، بهویژه پاکستان، کلید دستیابی افغانستان به مسیرهای پایدار تجارتی و ترانزیتی است.
حاکمان افغانستان باید بهجای تمرکز بر سیاست جایگزینی پاکستان، بر رویکرد همکاریمحور و منافع مشترک اقتصادی با همه کشورهای منطقه تأکید کنند. ظرفیت عظیم اقتصادی میان کشورهای آسیای جنوبی و میانه هنوز بهدلیل رقابتهای ژئوپولیتیکی و ناامنی منطقهای استفادهنشده باقی مانده است. بازتعریف مناسبات اقتصادی و امنیتی بر پایه همگرایی تجاری و توسعه مشترک میتواند راهی مطمئن برای دستیابی به ثبات و رشد پایدار در افغانستان و منطقه باشد.
مذاکرات هیئتهای پاکستان و اداره طالبان برسر پایان درگیری مرزی وارد سومین روز شده است. پاکستان موفق شده به روایت این مذاکرات شکل بدهد، اما طالبان به علت رابطه خصمانه با رسانهها و اطلاعرسانی، در ساختن روایتی از مذاکرات و موازی با روایت پاکستان منفعلانه عمل کرده است.
سخنگوی طالبان به صورت واکنشی و در پاسخ به ادعاهای مقامها و منابع پاکستانی مواضع کلی و تکراری این گروه را بازگو میکند. ذبیح الله مجاهد روز دوشنبه به تلویزیون ملی گفت که درباره مذاکرات استانبول بعد از اظهارات مقامهای مسئول ابراز نظر خواهد کرد.
منابع امنیتی پاکستانی به رسانههای این کشور گفته اند که هیئت طالبان به طور «نامعقول و انعطافناپدیری» واقعیتها را نادیده میگیرد و ادامه «مذاکرات فشرده در مبارزه با تروریسم» را به خطر انداخته است. به بیان دیگر، طالبان حاضر نیست که موجودیت تیتیپی در افغانستان را بپذیرد که منشا درگیری آنها با پاکستان شده است.
نرگس هورخش، خبرنگار افغانستان اینترنشنال در استانبول، روز دوشنبه براساس اظهارات منابع مطلع از جریان مذاکرات استانبول گفت که هیئت طالبان در روز دوم گفتوگوها حضور نیروهای طالبان پاکستانی در خاک افغانستان را انکار کرد.
بنابر اطلاعات رسیده، هیئت پاکستانی در پاسخ به انکار حضور نیروهای تیتیپی در افغانستان، تصاویری از اجساد افراد کشتهشده دارای شناسنامه افغانستان و مدارک بازگرداندن پیکر برخی از آنان را به نمایندگان طالبان ارائه کرده است.
حکومت پاکستان، به طور مشخص ارتش که سکان سیاست خارجی پاکستان در قبال هند و افغانستان را در دست دارد، روایت عدم همکاری اداره طالبان برای مهار شورشیان پاکستانی را جا انداخته است. این روایت به حملات آتی آن به افغانستان مشروعیت میبخشد.
روایت حضور شبهنظامیان خارجی در افغانستان با این که از سوی طالبان انکار میشود، با گزارش شورای امنیت و اظهارات حکومت پیشین افغانستان همخوان است. همچنان، شماری از مقامهای پیشین که از حملات پاکستان به افغانستان به شدت خشمگین اند، از موضع طالبان در مورد تیتیپی حمایت میکنند. این در حالیست که آنان در گذشته از حملات شبه نظامیان پاکستانی به شهرهای افغانستان شکایت داشتند.
اشرف غنی، رئیس جمهور پیشین، در اسد ۱۳۹۷ از لوی درستیز ارتش پاکستان خواست تا در مورد حضور جنگجویان پاکستانی در جنگ شش روزه غزنی توضیح بدهد. اما، وزارت خارجه پاکستان اظهارات رئیسجمهور در مورد حضور جنگجویان پاکستانی در جنگ غزنی را رد کرد.
اعضای تحریک طالبان پاکستان در نبرد با دولت پیشین به طالبان افغان کمک میکردند. طالبان پیش از برگشت به قدرت در افغانستان، توافقنامهای با طالبان پاکستانی، القاعده و دیگر جنگجویان خارجی امضا کرده بود. براساس این توافقنامه، طالبان تعهد کرد که پس از پیروزی، از جنگجویان خارجی در «جهاد» و برپایی نظام شرعی در پاکستان حمایت کند.
یک منبع نزدیک به طالبان پاکستانی به افغانستان اینترنشنال گفت که این موافقتنامه را سراجالدین حقانی با رهبران تحریک طالبان پاکستان، فرماندهان القاعده، حافظ گل بهادر، رهبر شورای اتحادالمجاهدین وزیرستان شمالی، مولوی صادق نور داور و برخی دیگر از رهبران طالبان در منطقه میرعلی وزیرستان شمالی، امضا کرده بود.
حقانی در آن زمان معاون ملاهبتالله، رهبر طالبان بود. توافقنامه طالبان با گروهها و جنگجویان خارجی، موسوم به «موافقت نامه میرعلی» است.
کلیگویی و تکرار
طالبان هیچگاه و در هیچ مقطعی حضور شبه نظامیان خارجی عرب، آسیای میانه و پاکستانی در افغانستان را نپذیرفته است. با این حال، تمام کشورهای منطقه، از جمله چین و روسیه، میپذیرند که جنگجویان خارجی در افغانستان حضور دارند و تهدیدی برای امنیت شان است.
این برداشت غالب کشورهای منطقه است که به پاکستان اجازه میدهد به افغانستان حمله کند و حملاتش از سوی هیچ کشوری محکوم نشود. عدم مشروعیت و انزوای دیپلوماتیک طالبان دست جنگندههای پاکستانی را برای بمباران کابل باز گذاشته است.
ذبیح الله مجاهد، سخنگوی طالبان درباره مذاکرات جاری در استانبول گفت که اداره طالبان از گفتوگو حمایت میکند و باور دارد که مشکلات و مسائل از طریق گفتوگو قابل حل است. او و منابع دیگر در میان طالبان، اندکترین اطلاعاتی در مورد دستورکار مذاکرات منتشر نکرده اند. همچنین، سند آتش بس میان طالبان و پاکستان محرمانه است و طالبان حاضر نیست که برخلاف ادعای پاکستان، آن را منتشر کند.
یکی از نمایندگان طالبان حاضر در گفتوگوها ادعای پاکستان مبنی بر مانعتراشی این گروه در روند مذاکرات را رد کرده است. او به رویترز گفت: «بهطور کلی، نشست بهخوبی پیش میرود و ما موضوعات متعددی را در فضایی دوستانه مورد بحث قرار دادهایم.» این روایت با توجه به درز مواضع هیئت پاکستان به رسانهها، باورپذیر نیست.
اگر طالبان حضور شبهنظامیان پاکستانی در خاک افغانستان را نپذیرد، مذاکرات کنونی شکست میخورد زیرا از نظر پاکستان، حضور تیتیپی منشا مناقشه و درگیری با «رژیم طالبان افغان» است. وزیر دفاع پاکستان تهدید کرده است که اگر گفتوگوهای استانبول به توافق نرسد، «جنگ مستقیم» در پی خواهد داشت.
حملات گسترده تحریک طالبان پاکستان تهدیدی جدی برای اقتدار و مشروعیت حکومت، به ویژه ارتش پاکستان است. اگر ارتش نتواند پاسخی مناسب به این تهدید ارائه کند، با ناامنی طولانی و افزایش تلفات نظامی و ملکی در خیبرپختونخوا مواجه خواهد شد. در صورت ادامه این وضعیت، ارتش پاکستان به سرنوشت ارتش افغانستان گرفتار میشود که هزاران سرباز را در حملات و بمبگذاریهای طالبان افغان از دست داد.
مرکز تحقیقات و مطالعات امنیتی پاکستان گفته است که در سال ۱۴۰۳ بیش از ۱۶۰۰ نیروی نظامی و ملکی در حملات شبه نظامیان کشته شده اند.
اداره طالبان قادر نیست که روایت معتبری برای توضیح حملات پاکستان به مناطق مرزی افغانستان ارائه دهد. مقامهای طالبان به طور مبهم میگویند که شکست پاکستان در مقابله با شبه نظامیان باعث شده این کشور به افغانستان حمله کند.
این روایت فارغ از ضعفهای آشکارش که آن را باور ناپذیر میسازد، تا حدی در بستر احساسات ملیگرایانه و مذهبی ضدپاکستانی در میان جنگجویان طالبان و شماری از فعالان و مقامهای حکومت غنی جا افتاده است، اما ادامه حملات پاکستان اداره طالبان را مجبور میکند که با واقعیت مهار شبه نظامیان متحد خود رو به رو شود.
همچنین، نیروهای سیاسی و مدنی مخالف طالبان افغان در خارج، با حکومت پاکستان همنوا اند که اتحاد طالبان افغان و پاکستانی تهدیدی برای امنیت افغانستان و منطقه است.
اداره طالبان برای کسب مشروعیت بین المللی تلاش دارد که خود را به عنوان یک نیروی مسئول در برابر نگرانی امنیتی کشورهای همسایه معرفی کند. اما، ادامه حملات پاکستان و حتا گسترش دامنه درگیری در افغانستان، امنیت منطقه را به خطر میاندازد و فشار کشورهای منطقه بر طالبان را افزایش میدهد.
این فشار باعث انزوای بیشتر طالبان خواهد شد، زیرا کشورهای همسایه با استدلال پاکستان در مورد استفاده تیتیپی از خاک افغانستان موافق اند. به این ترتیب، طالبان حتا در میان متحدان منطقهای خود به عنوان گروهی معرفی میشود که به هیچ وجه حاضر نیست از حمایت از شبه نظامیان خارجی دست بکشد.
پس از کشمکشهای مرزی طالبان و پاکستان در ماه گذشته، دو طرف به آتشبسی فوری تن دادند و گفتوگوهایی را برای تنظیم سازوکار اجرایی و نظارتی آن آغاز کردند. اما از همان ابتدا هشدار وزیر دفاع پاکستان که اگر مذاکرات بینتیجه بماند «جنگ آشکار» در پیش است، آینده این آتشبس را مبهم ساخت.
این آتشبس با وساطت قطر اتفاق افتاد و مقرر شد جزئیات فنی آن در استانبول پیگیری شود. جوهر اختلافات، موضوع تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) است که مقامات پاکستانی، طالبان افغانستان را متهم به میزبانی و حمایت از این گروه میکنند. حملات پاکستانیها به قلب کابل تقریبا واضح ساخت که پاکستانیها موضوع تیتیپی را جدی گرفتهاند.
در دور دوم گفتوگوها در استانبول، گزارشهایی منتشر شد که طالبان حضور تیتیپی در خاک افغانستان را نمیپذیرد. تیتیپی، که از سال ۲۰۰۷ بهعنوان یکی از اصلیترین گروههای شورشی ضدپاکستانی شناخته میشود، در سال ۲۰۲۲ با میانجیگری طالبان وارد گفتوگویی کوتاه با اسلامآباد شد، اما آن روند زود فروپاشید. تجربه نشان داد این گروه حتا انعطاف اندکی در برابر خواستههای پاکستان ندارد و ساختار چندپارهاش هرگونه نظارت را دشوار میسازد. از همین منظر، انکار طالبان از حضور تیتیپی در افغانستان شاید بازتاب همان بیباوری به امکان مهار و تغییر رفتار این گروه باشد. یعنی نوعی فاصلهگذاری سیاسی برای پرهیز از مسئولیتی که تحققش در عمل برای طالبان افغانستان دشوار است.
در نتیجه، تفاوت دیدگاه میان دو طرف ریشهای و عمیق است. طالبان با انکار مسئولیت مستقیم، میکوشد از پیامدهای عملی مهار تیتیپی دور بماند و اسلامآباد مهار همین گروه را شرط اصلی دوام آتشبس میداند.
ظاهرا برای پاکستان، مهار تیتیپی و جلوگیری از استفاده از خاک افغانستان علیه آن اولویت مطلق است. ارتش و نهادهای امنیتی این کشور پس از موج حملات خونبار در ایالت خیبرپختونخوا تحت فشار افکار عمومیاند و هر شکست تازه در آتشبس هزینه سیاسی برای اسلامآباد دارد.
راه حلها
تجربه هند و پاکستان در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۲۱ نشان میدهد حتی توافقی حداقلی نیز میتواند ثبات نسبی ایجاد کند، به شرط آنکه دو طرف ثبت و رسیدگی به نقضها را منظم و واقعی انجام دهند. در آن زمان مدیران کل عملیات نظامی دو کشور هر هفته تماس گرفتند و گزارشهای مشترک منتشر کردند؛ همین تداوم ارتباط، مانع بازگشت به چرخه درگیری شد. اما تفاوت میدان افغانستان و پاکستان در حضور گروههای مسلح غیردولتی است؛ عاملی که کنترول آتشبس را دشوارتر و شکنندگی آن را بیشتر میکند. از همین رو، کارشناسان پیشنهاد کردهاند برای این پرونده یک سازوکار ویژه و جداگانه برای نظارت بر فعالیت گروههای غیردولتی طراحی شود.
طالبان به خوبی میداند که پیوندهای ایدئولوژیک، قومی و خویشاوندی میان دو گروه بهسادگی گسستنی نیست. البته پاکستانیها نیز این موضوع را به خوبی درک میکنند. تیتیپی شبکهای پراکنده است و بسیاری از فرماندهانش در نواحی مرزی افغانستان تردد دارند؛ همین امر، مرز میان ادعا و واقعیت را مبهم میسازد.
برای اثبات فاصلهگیری واقعی، باید شاخصهای عینی وجود داشته باشد. قطعا پاکستان به چیزی کمتر از «تحویل افراد مشخصِ مورد مطالبه» به اسلامآباد، تعطیلی کمپهای شناختهشده، مسدود شدن مسیرهای تدارکاتی و کاهش محسوس حملات راضی نخواهد شد. تا زمانی که چنین نشانههایی دیده نشود، هر سخنی در این باره صرفاً موضعگیری سیاسی خواهد بود. طالبان اگر بخواهد آتشبس را جدی و پایدار نگه دارد، ناگزیر است در این زمینه گامهایی روشن و قابل سنجش بردارد.
از طرفی هم قطر و ترکیه با برعهدهگرفتن میانجیگری، اعتبار دیپلوماتیک خود را در آزمون گذاشتهاند. برای آنها موفقیت این آتشبس نشانه کارآمدی دیپلوماسی و ابزار نفوذ منطقهای محسوب میشود. چین با دغدغههای اقتصادی و امنیتی در کریدور گوادر–کابل، ایران با نگرانی از موج پناهجویان و ناامنی مرزهای جنوبغربی، و امریکا با نگاه بازگشت به بگرام و موضوع ضد تروریزم، همگی تحولات را از نزدیک دنبال میکنند.
سناریوهای محتمل
در کوتاهمدت، سه مسیر محتمل است:
سناریوی تثبیت: امضای متن نظارت، کاهش محسوس نقضها، و آغاز گزارشهای ماهانه در این صورت آتشبس میتواند به همکاری مرزی محدود بینجامد.
سناریوی شکننده: آتشبس پابرجاست اما نقضهای پراکنده، روایتهای متناقض و کندی مذاکرات ادامه دارد.
سناریوی شکست: بازگشت حملات، فروپاشی کانالهای تماس و افزایش هزینههای انسانی. محرک این شکست، میتواند حمله بزرگ منتسب به تیتیپی یا حادثه مرزی پرتلفات باشد.
به این ترتیب، محتملترین سناریو، در فضایی که حتا یک حمله تیتیپی میتواند به معنای پایان توافق از سوی پاکستان در نظر گرفته شود، سناریوی شکست است، مگر اینکه پاکستان با این موضوع کنار بیاید، زیرا تفاوت دیدگاه میان دو طرف در حدی است که حتا در تعریف «گروههای تروریستی» دیدگاه واحد ندارند.
اسماعیل میاخیل، رئیس سابق تلویزیون ملی افغانستان در مقالهای که به افغانستان اینترنشنال فرستاد، نوشت که زلمی خلیلزاد بار دیگر در نقش «میانجی خودخوانده» به صحنه بازگشته و با استفاده از شبکههای خود در تلاش است طالبان را از طریق پروژههای اقتصادی و لابی بینالمللی مشروعیت ببخشد.
زلمی خلیلزاد بار دیگر در صحنه افغانستان ظاهر شده است؛ نه بهعنوان نماینده رسمی، بلکه بهحیث یک «میانجی خودخوانده» که میان طالبان و منافع خارجی در رفتوآمد است. فعالیتهای اخیر او مرزهای میان دیپلوماسی، لابیگری شخصی و تلاش برای بازسازی اعتبار از دسترفته را مخدوش کرده است.
چند هفته پیش آقای خلیلزاد در سفری که «غیررسمی» خوانده شده، وارد کابل شد. با این حال او با پروتکل کامل از سوی امیرخان متقی وزیر خارجه طالبان مورد استقبال قرار گرفت؛ استقبالی که معمولا برای فرستادگان رسمی انجام میشود، نه شهروندان عادی.
صحنهای که در آن یک دیپلومات امریکایی غیرمنتخب، از سوی رژیمی که به رسمیت شناخته نشده، خوشآمد گفته میشود پیام عمیقی داشت: مردی که هنوز میکوشد ثابت کند توافق ناکام دوحه میتواند کارا باشد.
روز جمعه زلمی خلیلزاد بار دیگر در صحنه ظاهر شد. اینبار در نشستی میان عبدالغنی برادر معاون اقتصادی رئیسالوزرای طالبان و شهیرالطقی، رئیس اجرایی شرکت دلتا انترنشنل از عربستان سعودی. این نشست بر سرمایهگذاریهای نفت، گاز و انرژی تمرکز داشت و شامل بحث درباره مشارکت احتمالی عربستان در پروژه تاپی (ترکمنستان، افغانستان، پاکستان، هند) میشد.
طالبان و دلتا انترنشنل توضیح ندادهاند که چرا زلمی خلیلزاد در این نشست حضور داشت یا نقش او در پروژههای نفت و گاز چیست.
این حضور تصادفی نیست، آقای خلیلزاد پیشینه طولانی در پروژههای انرژی منطقوی دارد.
در دهه ۱۹۹۰ او بهعنوان مشاور یونوکال (Unocal) کار میکرد و در طرح نخستین خرید گاز از طریق افغانستان، تحت کنسرسیوم سنتگس (CentGas)، مشوره میداد. پروژهای که شامل شرکت دلتا اویل سعودی نیز بود. شرکتی که امروز از آن بهعنوان پیشزمینه یا نسخه ابتدایی دلتا انترنشنل یاد میشود. هرچند هیچ پیوند تجاری مستقیمی تأیید نشده است، اما همزمانی شبکهها چشمگیر است: سه دهه بعد، همان شبکه تجارتی خلیجی دوباره در کابل فعال شده و خلیلزاد باز هم در محور جلسه حضور دارد.
در یکی از گفتوگوهایی که با محمداشرف غنی رئیسجمهور پیشین افغانستان داشتم، بخشی از آن در یکی از پادکستها نیز ضبط و منتشر شده است، او بهصراحت گفت که زلمی خلیلزاد در جریان مذاکرات و پروژههای منطقوی، بهویژه در بخش گاز و انرژی، با چهرههای خاص امریکایی و منطقهای در تماس بوده است.
رئیسجمهور غنی تأکید کرد که خلیلزاد و شماری از مشاوران امریکایی او در تلاش بودند تا با طرح دوباره پروژه تاپی و جلب حمایت پاکستان، یک چارچوب اقتصادی و سیاسی ایجاد کنند که طالبان را بهعنوان نیرویی باثبات در منطقه معرفی کند و مسیر انرژی آسیای مرکزی را به سوی جنوب باز کند. او گفت که این طرح عملا در تضاد با منافع ملی و استقلال افغانستان قرار داشت.
بار دیگر، در حالیکه طالبان هر روز حقوق اساسی شهروندان افغانستان، بهویژه زنان را پایمال میکنند، در هر ولایت شکنجه وجود دارد، خلیلزاد عملاً چشم بر تمام این واقعیتها بسته است. او بهجای همسویی با صدای قربانیان و نیروهای غیرطالبان، در تلاش است با رژیمی همکاری کند که مشروعیت ملی و بینالمللی ندارد. او همهروزه با طالبان همکاری میکند.
بسیار روشن است که آقای خلیلزاد میکوشد نشان دهد توافقی که او میان طالبان و ایالات متحده امریکا امضا کرد، در واقع یک «موفقیت» بوده است؛ توافقی که قرار بود صلح بیاورد، اما کشور را به پرتگاه سقوط برد.
بدتر از آن او اکنون به گونهای غیررسمی و بدون پنهانکاری بهعنوان مدافع و لابی طالبان عمل میکند، با حضور و گفتوگوهای پنهان، رژیم طالبان را مشروعیت میبخشد و در سطح خصوصی، کشورها و سرمایهگذاران را به تعامل با طالبان تشویق میکند. بهجای آنکه از ناکامی بیاموزد، گویا مصمم است آن را توجیه کند. این دیگر دیپلوماسی نیست، بلکه غرور در لباس تعامل است.
او هنوز هم به این باور است که برخی طالبان بهویژه آنانی که در کابلاند، به ویژه شبکه حقانی «طالبان خوب» اند، در حالیکه رهبران قندهار مشکل اصلی بهشمار میروند. او فکر میکند میتواند از طریق حقانیها اصلاحات بیاورد. این توهم توسط تیمهای تبلیغاتی همنظر با او تقویت میشود، اما برای مردم عادی افغانستان، چنین تفاوتی وجود ندارد، سرکوب، سرکوب است؛ چه از سوی حقانی باشد و چه از آدرس هبتالله.
اگر زلمی خلیلزاد واقعا به آینده افغانستان باور دارد، باید نفوذ و دسترسی خود را نه برای لابی در حمایت از طالبان یا بازگشت به بازار انرژی، بلکه برای ایجاد یک روند ملی و فراگیر بهکار گیرد، روندی که طالبان و غیرطالبان را در چارچوبی از حقوق و آزادیهای شهروندی، نمایندگی از مردم و کسب اعتبار بینالمللی گردهم آورد.
افغانستان به دیدارهای پنهانی، قراردادهای خصوصی یا نمایشهای سمبولیک نیاز ندارد. این کشور ما به صداقت نیاز دارد و به سیاسیونی که جرات داشته باشند اشتباهات خود را بپذیرند و تلاش کنند مسئولیت آنرا به گردن گیرند و بهتر از گذشته عمل کنند.
بازسازی این سرزمین از سایه توافقهای ناکام یا خطوط لوله فرسوده بهدست نخواهد آمد.
افغانستان زمانی دوباره ساخته میشود که مردان و زنان باهم و بهصورت شفاف کار کنند تا آنچه شکسته ترمیم شود. تاریخ به یاد نخواهد داشت که چه کسی برحق بود؛ تاریخ به یاد خواهد داشت که چه کسی جرات کرد تا چیزها را درست کند.
احمدضیا مسعود، از رهبران جمعیت اسلامی در مقالهای در افغانستان اینترنشنال بر لزوم بازسازی فوری این حزب تاکید کرده است. آقای مسعود میگوید جمعیت اسلامی نیازمند اصلاحات ساختاری، انتخاب رهبری از طریق انتخابات درونحزبی، شفافیت و اجتناب از رفتارهای تفرقهافکنانه یا فردمحور است.
در جامعهای چون افغانستان که ساختارهای اجتماعی آن بر پایه قومیت و قبیلهگرایی استوار است، شکلگیری یک دولت مدرن و با ثبات نیازمند نهادهای سیاسی فراگیر و ملی است.
در نبود جامعه ملی، هویت مشترک ملی نیز شکل نمیگیرد و در نتیجه وحدت و همدلی میان اقوام تضعیف میشود. در چنین وضعیتی، بازسازی «جمعیت اسلامی افغانستان» بهعنوان حزبی مردمسالار و فراگیر میتواند گامی موثر در جهت ملتسازی، استقرار ثبات سیاسی و تحکیم هویت ملی باشد. این مقاله ضمن بررسی ویژگیهای اساسی حزب سیاسی، جایگاه جمعیت اسلامی را در روند مردمسالاری افغانستان تحلیل کرده و بر ضرورت دموکراسی درونحزبی و نوسازی ساختار جمعیت تاکید میورزد.
یکی از نیازهای مبرم و حیاتی افغانستان معاصر، ایجاد و تقویت احزاب سیاسی فراگیر در سطح ملی است. در جامعهای که روابط اجتماعی و سیاسی هنوز در چارچوب قومیت و قبیلهگرایی تعریف میشود، مسیر ملتسازی و شکلگیری دولت ملی با دشواریهای فراوان روبهروست. نبود هویت ملی فراگیر، مانع شکلگیری وحدت اجتماعی و سیاسی میشود و در نتیجه ساختار اجتماعی در قالب قبایل و گروههای قومی باقی میماند. این وضعیت، زمینه بیاعتمادی، بیثباتی و حتی جنگهای داخلی را فراهم میکند.
در چنین بستر تاریخی، بازسازی جمعیت اسلامی افغانستان بهعنوان یک حزب سیاسی ملی و فراگیر میتواند نقش تعیینکنندهای در پیوند دادن منافع گروههای گوناگون اجتماعی و ایجاد پایههای دولت مدرن ملی ایفا کند.
نقش و جایگاه حزب سیاسی در نظام مردمسالار
حزب سیاسی، نهادی سازمانیافته است که از گروهی از شهروندان با باورها، اهداف و منافع مشترک تشکیل میشود و هدف اصلی آن، کسب یا تأثیرگذاری بر قدرت سیاسی از طریق سازوکارهای قانونی و دموکراتیک است.
احزاب نقش واسطهای میان مردم و حکومت دارند. از یکسو مطالبات و نارضایتیهای مردم را گردآوری و نمایندگی میکنند، و از سوی دیگر در فرایند تصمیمگیری و سیاستگذاری مشارکت میکنند.
مولفههای اصلی حزب سیاسی عبارتاند از:
۱. ایدئولوژی و چارچوب فکری: هر حزب باید دارای بینش فکری مشخص باشد که جهتگیری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن را تعیین کند؛
۲. ساختار سازمانی: انسجام درونی، رهبری مشروع و سازوکارهای تصمیمگیری منظم، ضامن پایداری حزب است؛
۳. پایگاه اجتماعی: حزب زمانی معنا مییابد که در میان اقشار و اقوام گوناگون ریشه داشته باشد و از حمایت واقعی مردم برخوردار باشد؛
۴. برنامهمحوری: احزاب با تدوین برنامههای روشن اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاست خارجی، اعتماد عمومی را جلب میکنند؛
۵. رقابت و مشارکت سیاسی: حزب در انتخابات و عرصه عمومی بهصورت فعال شرکت میکند و بدون رقابت، موجودیتی صوری خواهد داشت؛
۶. نقش واسطهای میان مردم و حکومت: حزب، زبان سیاسی مطالبات جامعه است و ابزار انتقال قانونی قدرت در نظام مردمسالار محسوب میشود.
بحران قدرت در افغانستان و نقش احزاب در حل آن
یکی از عمیقترین چالشهای تاریخی افغانستان، مسئله قدرت و انتقال مسالمتآمیز آن است. تاریخ سیاسی کشور مملو از کودتا، غصب قدرت و جنگهای خونین است که ریشه در فقدان نظام حزبی نهادینه و دموکراتیک دارد.
در جوامع پیشرفته، رقابت سیاسی از طریق سازوکارهای حزبی و انتخابات آزاد صورت میگیرد؛ اما در افغانستان، نبود احزاب قدرتمند و برنامهمحور، سبب شده که رقابتها به سطح قومی و قبیلهای فروکاسته شود و در نتیجه بیثباتی، فقر و بیاعتمادی گسترش یابد.
احزاب فراگیر با ساختار ملی میتوانند این چرخه معیوب را بشکنند و رقابتهای قومی را به رقابتهای برنامهای و فکری تبدیل کنند. بازسازی جمعیت اسلامی در همین راستا، ضرورتی تاریخی و ملی است.
ظرفیت و رسالت تاریخی جمعیت اسلامی
جمعیت اسلامی افغانستان یکی از نهادهای سیاسی ریشهدار در تاریخ معاصر کشور است که در میان اقوام مختلف پایگاه اجتماعی قابلتوجهی دارد.
.جمعیت اسلامی پس از کشتهشدن برهانالدین ربانی، رهبر این حزب، با دو دستگی روبرو شده است
این حزب از آغاز تا امروز، به ارزشهای اسلامی، عدالت اجتماعی، صداقت، خیر عمومی، مشارکت مردم در تصمیمگیریها و حاکمیت قانون باورمند بوده است. در برنامههای سیاسی جمعیت، بر اصول زیر تاکید میشود:
• تامین آزادیهای مدنی و سیاسی مردم؛
• مشارکت عادلانه در تعیین سرنوشت؛
• تفکیک قوا برای جلوگیری از استبداد؛
• ایجاد نهادهای پاسخگو و کارآمد؛
• ساماندهی نظام اداری متخصص و خدمتمحور؛
• و تقویت ارزشهای اخلاقی و دینی در مناسبات اجتماعی.
چنین چارچوبی میتواند جمعیت را به حزبی مردمسالار، ملی و مدرن بدل کند که هم به میراث اسلامی ملت وفادار است و هم به نیازهای معاصر جامعه پاسخ میدهد.
ضرورت دموکراسی درونحزبی و نوسازی ساختار جمعیت
تجربه سیاسی جهان نشان داده است که بقای احزاب در گرو دموکراسی درونسازمانی است. حزبی که در درون خود فاقد انتخابات، شفافیت و گردش نخبگان باشد، دیر یا زود به ساختاری اقتدارگرا و بیروح بدل میشود و پایگاه مردمی خود را از دست میدهد.
در بازسازی جمعیت اسلامی، رعایت اصول زیر حیاتی است:
• برگزاری انتخابات درونحزبی مطابق اساسنامه؛
• تقسیم عادلانه مسئولیتها بر مبنای شایستگی؛
• شفافیت در تصمیمگیری و مالیات حزبی؛
• ایجاد شوراها و نهادهای مشورتی در سطوح مختلف؛
• و پرهیز از هرگونه رفتار تفرقهافکنانه یا شخصمحور.
جمعیت اسلامی میراث تاریخی یک ملت است، نه ملکیت شخص یا گروهی خاص. مشروعیت و آینده آن وابسته به اراده سیاسی مردم و توانایی آن در همگرا ساختن نیروهای اجتماعی است.
در آخر
افغانستان برای عبور از بحرانهای تاریخی خود ـ از منازعه قدرت گرفته تا گسستهای قومی و فقر ساختاری ـ نیازمند نهادهای سیاسی ملی، مردمسالار و پاسخگو است.
بازسازی جمعیت اسلامی افغانستان در قالب یک حزب سیاسی فراگیر، میتواند مسیر ملتسازی را هموار کرده و با پیوند دادن اقوام مختلف در زیر پرچم عدالت، آزادی و هویت ملی، کشور را به سوی ثبات پایدار رهنمون سازد.
دموکراسی درونحزبی، شفافیت ساختاری، و باور به نقش مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، سه ستون اساسی برای نوسازی جمعیت و ایفای نقش تاریخی آن است. آینده با ثبات افغانستان در گرو آن است که احزاب سیاسی، بهویژه جمعیت اسلامی، از تفرقه بپرهیزند و در مسیر وحدت، اصلاح و بازسازی ملی گام بردارند.
مقالههایی که در صفحه زاویه منتشر میشوند، بیانگر دیدگاه نویسندگان است و لزوما نظر تحریریه افغانستان اینترنشنال را بازتاب نمیدهند. صفحه زاویه با انتشار دیدگاههای گوناگون، میکوشد فضای گفتوگوی باز بین دیدگاههای متفاوت را فراهم کند.