فایننشل تایمز: بحران پولی میلیونها افغان را در معرض خطر گرسنگی قرار داده است
روزنامه فایننشل تایمز در گزارش ویژهای نوشته است که از زمان بازگشت طالبان به قدرت، کاهش حدود یک چهارم ارزش پول افغانی به تشدید بحران اقتصادی منجر شده و میلیونها نفر را در این کشور وابسته به واردات، با گرسنگی مواجه کرده است.
بر اساس این گزارش کاهش ارزش افغانی، این پول را در زمره بدترین ارزهای جهان در شش ماه گذشته قرار داده است.
برای نخستین بار در ۲۰ سال گذشته، ارزش افغانی به پایینترین سطح رسیده است.
بهای دالر از حدود ۸۰ افغانی در ماه آگست به ۱۰۵ افغانی افزایش یافته است.
فایننشل تایمز مینویسد که افغانستان از لحاظ کاهش ارزش پولش پس از ترکیه در رتبه دوم قرار دارد، جایی که پول لیره توسط سیاستهای اقتصادی غیرمتعارف رجب اردوغان، رییسجمهور ضربه خورده است.
در افغانستان، امریکا و قدرتهای متحد آن با خروجشان پولی را که ۸۰ درصد بودجه حکومت را تشکیل می داد، قطع کردند، بیش از ۹ میلیارد دالر از ذخایر بانک مرکزی را مسدود و تحریمهایی را اعمال کردند که سیستم مالی افغانستان را فلج کرده است. بانکها نتوانستهاند به درستی کار کنند و کارکنان دولتی مانند پزشکان و معلمان حقوق دریافت نکردهاند.
به نوشته روزنامه تضعیف پول افغانی آنچه را که آژانسهای کمکرسانی بینالمللی بدترین بحران بشردوستانه در جهان میدانند دامن زده است و قیمت کالاهای اساسی را فراتر از توان افغانهای ناامید بالا برده است. بیش از نیمی از جمعیت با ناامنی غذایی روبرو اند، فاجعهای که با رسیدن سرمای سخت زمستان تشدید شده است.
یک میوهفروش به نام محمد فرید در کابل به فایننشل تایمز گفته است که به قدری کم فروش میکند که تجارت سادهاش با زیان کار میکند. سیبهای طلایی و سرخ رنگ او به آرامی در حال هدر رفتن است، زیرا تقریبا چهار روز که فروخته نشده است.
او به این روزنامه گفت: "افغانستان اوضاع آشفتهای دارد" و افزود که اگر به خاطر فروپاشی اقتصادی نبود، از پایان درگیری خوشحال میشد. او گفت: "من آن را به روش دیگری می خواستم، جایی که کار، تجارت و درآمد وجود دارد."
فایننشل تایمز مینویسد که در طی ۲۰ سال حضور امریکا و ناتو در افغانستان، اقتصاد این کشور به کمکهای خارجی و دالر وابسته شد. پولهای سبز به افغانستان منتقل شد و د افغانستان بانک، بانک مرکزی این کشور برای حمایت از پول افغانی حراجهای منظم را برگزار کرد.
اما به باور روزنامه تحریمها به این معنی است که افغانها، شرکتها و مؤسسات دولتی از پسانداز، مشتریان خارج از کشور و کمککنندگان بینالمللی محروم شدهاند و این نگرانی وجود دارد که طبق ارزیابی صندوق بینالمللی پول، افغانستان با ۳۰ درصد رکود اقتصادی رو برو شود.
سازمان ملل و ایالات متحده ماه گذشته معافیتهایی را برای اجازه ورود کمکهای بشردوستانه به افغانستان اعلام کردند. اما منتقدان معتقدند که تحریمها به جای طالبان، افغانهای عادی را مجازات میکند.
گریم اسمیت، مشاور ارشد گروه بین المللی بحران به فایننشال تایمز گفت که "فشار اقتصادی تحمیلی غرب است که نیاز به کمکهای بشردوستانه (در افغانستان) را ایجاد کرده است. او گفت: "داشتن یک بانک مرکزی برای یک اقتصاد دولتی مدرن بسیاری حیاتی است. سادهترین کار این است که به د افغانستان بانک اجازه دهیم کار خود را انجام دهد."
شاه محرابی، استاد اقتصاد در دانشکده مونتگومری در مریلند، که عضو هیئت مدیره د افغانستان بانک است نیز به فایننشل تایمز گفت که ایالات متحده باید اجازه انتقال حدود ۱۵۰ میلیون دالر در ماه را بدهد تا به بانک مرکزی اجازه دهد حراج ارز را از سر بگیرد و قیمتها را تثبیت کند.
او افزود: "چرا اجازه نمیدهیم که این روند تا حدی اعتماد به د افغانستان بانک را ایجاد کند، نهادی که ما ۲۰ سال در آن سرمایه گذاری کردهایم؟ چرا باید این نهاد را برچید؟"
به نوشته روزنامه تاجران ارز در کابل همه جا حضور دارند و در نزدیکی چراغهای ترافیک یا در سطح بازار پراکنده شدهاند. چندین نفر به فاینشنل تایمز گفتند که دالرها به خارج از کشور به پاکستان منتقل میشود. پاکستان نیز تحت تاثیر کاهش شدید ارزش پول قرار دارد.
محمد میرزایی، تاجر ۲۲ ساله به این روزنامه گفت: "وقتی سرمایه گذاران پاکستانی میبینند که پولشان در حال کاهش است، سعی می کنند دالر بخرند. "در افغانستان هیچ قانونی وجود ندارد. آنها از افغانستان دالر خرید کرده و به پاکستان قاچاق میکنند."
فایننشل تایمز در ادامه مینوسد که تحلیلگران میگویند پول افغانی ممکن است با توجه به بزرگی بحران، خیلی بدتر شده باشد، اما مشکل دسترسی به پس انداز، تقاضا برای پول نقد را بیشتر کرده است.
چارلی رابرتسون، اقتصاددان مستقر در لندن در رنسانس کپیتال، یک بانک سرمایهگذاری، به فایننشل تایمز گفت در موارد دیگر سقوط اقتصادی، مانند کشورهای شوروی سابق یا زیمبابوه، بانکهای مرکزی برای پرداخت قبضهای خود به چاپ پول متوسل شدند.
اما به نوشته روزنامه د افغانستان بانک برای چاپ اسکناس به شرکتهای خارجی وابسته بود و خودش فاقد امکانات لازم برای انجام این کار بود. رابرتسون گفت: "برای کشوری در وضعیت افغانستان جای تعجب است که این کاهش (ارزش پول) بسیار اندک بوده است."
فایننشال تایمز در پایان مینویسد در حالی که سقوط نسبتاً محدود ارزش ارز به جلوگیری از تورم شدید کمک کرده است، افزایش قیمتها دسترسی به مواد غذایی حیاتی را دشوار کرده و خطر گرسنگی گسترده را افزایش داده است.
سیامک هروی
عمران خان، نخست وزیر پاکستان در جریان دیدار از مقر آیاسآی در اسلام آباد، از این سازمان استخباراتی به خاطر «محافظت از منافع ملی» پاکستان سپاسگزاری کرد. بر اساس اعلامیه رسمی دفتر عمرانخان، این سازمان برای امنیت، ثبات و رفاه پاکستان تلاش کرده است.
اما، آیاسآی چه دستاوردی در این اواخر داشته است که باعث تحسین نخست وزیر پاکستان شده است؟
اگر مشخصاً از منظر قضیه افغانستان نگاه شود، قدردانی عمران خان از سازمان استخباراتی پاکستان از آن رو است که بنا به تمام اظهارات، اسناد و تحلیلهای رسمی و دقیق، آیاسآی در سازماندهی و مدیریت طالبان موفق عمل کرده است؛ تا جایی که این گروه توانست حکومت پیشین افغانستان را با وجود حمایت های بین المللی از آن، ساقط کند.
با این که آیاسآی هیچوقت تحت کنترول حکومت ملکی پاکستان نبوده و حتی گاهی در عزل و روی کارآوردن صدر اعظمها نقش داشته است، اما در خدمت اهداف استراتژیک پاکستان قرار داشته است.
یکی از این اهداف، تضعیف دولت افغانستان بود که از نظر آسلام آباد به علت نزدیکی استراتژیک با هند و ادعای ارضی، تهدیدی امنیتی برای پاکستان به حساب میآمد.
با این حال، آیاسآی کاملا به اهداف خود در حمایت از طالبان دست نیافته است.
طالبان با این که دولت افغانستان را برانداخت، اما در مورد مساله مرزی متفاوت از خواست تاریخی پاکستان عمل میکند. نه تنها در این اواخر تنش میان پاکستان و طالبان بر سر حصارکشی در مرز دو کشور بالا گرفته است، بلکه نماینده جدید طالبان در پاکستان میگوید که حل مساله دیورند در صلاحیت این گروه نیست.
چند روز قبل، فرمانده لوای سرحدی طالبان اعلام کرد که به پاکستان اجازه حصارکشی را نمیدهند. او نیروهای پاکستانی را تهدید به شلیک راکت کرد. همچنان، گفته شده است که طالبان قطعه بدری خود را که شامل افراد انتحاری اند، در مناطق مرزی میان قندهار و پاکستان جابهجا کرده اند.
از سوی دیگر، مقامات پاکستانی فکر میکردند با پیروزی طالبان در افغانستان بساط طالبان پاکستانی که با ارتش پاکستان در حال نبرد است، برچیده میشود.
تصور می شود که واکنش طالبان در برابر حصارکشی در سرحد و عدم مهار طالبان پاکستانی میتواند بر روابط طالبان و اسلام آباد تاثیر منفی بر جای بگذارد.
آیا این رفتارهای طالبان، نگاه ارتش و به خصوص آیاسآی را به این گروه تغییر خواهد داد؟ مهمتر از آن، آیا طالبان پس از پیروزی، خود را مستقلتر و بی نیازتر به پاکستان احساس می کند؟
به نظر میرسد که حالا طالبان با تسلط برافغانستان، کمکم میخواهد خود را مستقلتر از پاکستان نشان دهد و منافع متفاوتی برای خود تعریف کند. این دستکم در بلندمدت میتواند برای پاکستان دردسرساز باشد.
در اینجا، رفتار گذشته پاکستان با طالبان را نمیتوان نادیده گرفت. پس از رویداد تروریستی ۱۱ سپتامبر، امریکا با استفاده از خاک پاکستان بر طالبان حمله کرد. پاکستان برخی رهبران طالبان را به امریکا سپرد که سالها درگوانتانامو و دیگر زندانها محبوس ماندند.
این پاکستان بود که به امریکا اجازه میداد تا با طیارههای بیسرنشین رهبران و فرماندهان طالبان را در پاکستان تعقیب کند و به هلاکت برساند. ملا اختر منصور، رهبر پیشین طالبان، پس از ورود به پاکستان از خاک ایران توسط طیارههای بیسرنشین امریکایی کشته شد.
در گذشته نیز آیاسآی با وجود حمایت از مجاهدین افغان در جنگ علیه شوروی با برخی از این گروهها رابطههای پرفراز و نشیبی داشت.این سازمان پیوسته از گروههای تحت حمایتش برای رسیدن به اهداف خارجی و داخلی استفاده کرده است. اما، برخی از این گروهها وقتی حامیان و منابع مالی دیگر پیدا کردهاند، راه خود را از پاکستان جدا ساختهاند.
عمرانخان در مقر آیاسآی به ارزیابی این سازمان از مسائل منطقه و به خصوص تحولات افغانستان گوش داد. احتمالا، بخشی از این ارزیابی به چالشهای پیش روی حکومت طالبان و سیاستهای آینده پاکستان در افغانستان اختصاص داشته است.
با گذشت پنج ماه، هیچ کشوری از جمله پاکستان طالبان را به رسمیت نشناخته است.پاکستان که خودش درگیر چالشهای اقتصادی و امنیتی فراوان است، به تنهایی نمیتواند بار سنگین مشکلات حکومت طالبان را بکشد.
رفتارهای غیرقابل پیشبینی طالبان و انعطاف ناپذیری این گروه که باعث انزوای آن شده است، آینده پرچالشی را برای عمرانخان و جنرالهای پاکستانی به وجود آورده است.
اگر انزوا، چالشها و تنشها در افغانستان زودتر ختم نشود و این کشور یک دردسر برای پاکستان باقی بماند، اوضاع بیشتر از حالا بد خواهد شد. همین حالا علایم این دردسر را در رخدادهای فاریاب میتوان دید.
با این وصف، پرسش عمده در برابر آیاسآی این است که اگر تا اینجا در پروژه طالبان و حذف رقبا در افغانستان موفق عمل کرده است، برنامههای آن برای تهدیدهای امنیتی ناشی از افغانستان چیست؟
لورل میلر، مدیر برنامه اسیا در گروه بینالمللی بحران در مقالهای که برای نیویورک تایمز نوشته است، میگوید طالبان هرگز در مورد حقوق زنان سیاستی مطابق با ارزشهای غربی در پیش نخواهد گرفت، اما امریکا و متحدانش چارهای جز همکاری با حکومت این گروه ندارند.
خانم میلر در شروع این مقاله نوشته است که ایالات متحده پس از خروج نیروهایش از افغانستان انتخاب سختی در پیش دارد: اجازه دهد اداره تحت کنترل طالبان فرو بپاشد یا با دشمن پیشین خود همکاری کند.
خانم میلر میگوید از چهار ماه پیش که آخرین پرواز نظامی امریکا کابل را ترک کرد، دولت بایدن هنوز تصمیم روشنی درباره افغانستان نگرفته است. او میگوید زمان رو به اتمام است.
مذیر برنامه آسیا در گروه بینالمللی بحران میگوید برای جلوگیری از یک دولت شکستخورده، امریکا باید شوکران همکاری با حکومت تحت رهبری طالبان را سر کشد.
او مینویسد که توسل جستن به تحریم و منجمد کردن کمکها، این واقعیت را که اکنون طالبان در قدرتاند، تغییر نمیدهد، اما سقوط خدمات عمومی تحلیل رفتن اقتصاد و معیشت افغانها را حتمی میکند.
خانم میلر در این مقاله میافزاید که چنین حالتی به نفع غرب که بیست سال در افغانستان سرمایه گذاری کرده نیست. او بر این باور است که یک دولت شکستخورده، عرصه مناسبی برای رشد گروههای افراطی خواهد بود و فضای کمی برای غرب برای همکاری با حکومت هر چقدر ناقص کنونی، برای جلوگیری از تهدیدهای بیشتر باقی میگذارد.
در این مقاله در نیویورک تایمز آمده است: شمارش معکوس فاجعه انسانی در افغانستان شروع شده است: اقتصاد مبتنی بر پول نقد رو به فروپاشی است، گرسنگی و سوء تغذیه در حال افزایش است، کارمندان دولت عمدتاً معاش نمیگیرند و خدمات ضروری در حال از بین رفتن است.
خانم میلر میگوید جای تعجب نیست که امریکا و متحدانش به ورود طالبان به عرصه قدرت با اقدامات تنبیهی پاسخ دادند: توقف جریان کمکهایی که برای سه چهارم هزینههای عمومی پرداخت میشد، مسدود کردن داراییهای افغانستان در خارج، قطع ارتباط این کشور با سیستم مالی جهانی و حفظ تحریمها علیه طالبان، اکنون کل دولت تحت اداره طالبان را مجازات میکند.
به گفته لورل میلر، این روشی است که واشنگتن معمولاً سعی میکند رژیمهای غیر قانونی را مجازات کند. اما نتیجه برای غیرنظامیان فاجعهبار بوده است.
خانم میلر در ادامه مینویسد که خشکسالی های ویرانگر، همهگیری کرونا و همچنین بیکفایتی طالبان در حکومت، همگی در ایجاد آنچه ممکن است بدترین بحران انسانی در جهان باشد، نقش داشتهاند.
اما نویسنده مقاله نیویورک تایمز متعقد است که گامهای سریع غرب برای منزوی کردن رژیم جدید باعث فروپاشی افغانستان شد. این امر بهویژه به این دلیل بود که کشورهایی که کمکرسانی را متوقف کردند، در این ۲۰ سال کاری نکردند تا این حکومت روی پای خود بیاستد.
مدیر برنامه آسیا در گروه بینالمللی بحران میگوید انزوا سریع و آسان انجام شد و هیچ هزینه یا تلاش سیاسی لازم نداشت.
او میافزاید با به صدا درآمدن هشدارهای روزافزون از سوی سازمانهای امداد، امریکا و سایر کشورهای غربی گامهایی را برای کمک به افغان ها برداشتند. بودجه برای کمکهای اضطراری ارایه شده توسط سازمان ملل و سازمانهای امدادرسان افزایش یافت. واشنگتن بیشترین سهم را گرفت که نزدیک به ۴۷۴ میلیون دالر در سال ۲۰۲۱ ارایه کرده است.
امریکا همچنین به تدریج محدودیتها در مورد کمکهای بشردوستانه را کاهش داد و رهبری شورای امنیت را برای صدور معافیتهایی از طرف سازمان ملل بر عهده گرفت.
اما به باور خانم میلر این اقدامات کافی نیست. کمک غذایی، حمایت از مراقبتهای صحی و دیگر انواع محدود کمکهای ارایه شده تنها تا آنجا پیش میرود که شرایط وخیم غیرنظامیان افغان را کاهش دهد.
احیای بخش خدمات عمومی با حداقل کارکرد و جلوگیری از فروپاشی اقتصادی افغانستان مستلزم رفع محدودیتها بر تجارت عادی و کاهش ممنوعیت کمک به دولت طالبان است. بدون این اقدامات، امید کمی وجود دارد که کمکهای بشردوستانه بتواند چیزی بیش از یک مُسکن باشد.
نویسنده مقاله معتقد است اگر این تحریمها باقی بماند، وابستگی مستمر به کمکهای امدادی اجتنابناپذیر میشود، زیرا دور زدن اداره طالبان باعث از بین رفتن نهادهای حکومتی میشود.
به اعتقاد خانم میلر امریکا باید میان طالبان به عنوان شورشیان سابق و حکومتی که اکنون تحت کنترل آنهاست، تمایز قایل شود.
این تفاوت گذاری با شروع به لغو تحریمها علیه طالبان به عنوان یک گروه آغاز می شود.
البته خانم میلر میگوید تحریمها علیه برخی افراد و تحریم تسلیحاتی این گروه باقی بماند. اما تأمین مالی کارکردهای خاص دولتی در زمینههایی مانند توسعه روستایی، کشاورزی، برق و حکومت محلی و بازگرداندن عملیات بانک مرکزی برای اتصال مجدد افغانستان به سیستم مالی جهانی باید امکان پذیر شود.
مدیر برنامه آسیا در گروه بینالمللی بحران معتقد است که حمایت از خدمات عمومی به ویژه مهم است زیرا نه تنها افغانها به این خدمات نیاز دارند، بلکه حکومت نیز بزرگترین کارفرمای کشور است.
خانم میلر در این مطلب برای نیورک تایمز مینویسد برداشتن این گامها منافع غرب را نیز تامین میکند. این امر به جلوگیری از مهاجرت فزاینده از کشور و جلوگیری از افزایش تولید مواد مخدر غیرقانونی توسط افغانهایی که از درآمد ناامیدند، کمک خواهد کرد. همچنین میتواند حداقل فرصت محدودی برای طالبان ایجاد کند تا با ایالات متحده برای سرکوب تهدیدهای تروریستی وابسته به دولت اسلامی (داعش) در افغانستان و سایر گروهها همکاری کنند.
خانم میلر در ادامه مینویسد که افغانستان بدون شک تحت کنترل طالبان فقیرتر از سالهای اخیر خواهد بود و هیچ کشوری کمکهای خود را به اندازه که برای حکومت قبلی میداد، بازنمیگرداند.
او میافزاید که نگرانیهای حکومتهای غربی مبنی بر اینکه چنین اقداماتی میتواند جایگاه طالبان را تقویت کند یا توانایی آنها در هدایت سرمایهها به اهداف شوم را افزایش دهد، میتواند با اعمال محدودیتها و نظارت برطرف شود.
خانم میلر میگوید تعجب آور نیست که ایالات متحده و متحدانش تمایلی به انجام کارهایی فراتر از کمک به زنده ماندن افغانهای گرسنه در این زمستان ندارند. آنها احتمالاً از سابقه مشروعیت بخشیدن به یک گروه اسلامگرای ستیزهجو که قدرت را از طریق زور به دست گرفته است، ناخوشنودند و این که چشمان خود را بر نقض حقوق بشر گذشته و کنونی طالبان ببندند، عمیقاً ناخوشایند است.
نویسنده مقاله که مدیریت برنامه آسیا در گروه بینالمللی بحران را دارد میگوید: میتوان این بیمیلی را درک کرد، عدم تمایلی که ممکن است به منظور حفظ اهرم فشار بر طالبان نیز باشد. اما در دو دهه گذشته دیده شده که چگونه قدرتهای غربی به طور مداوم تواناییهای خود را برای متقاعد کردن مقامات افغان به خواستههایشان بیش از حد ارزیابی کردهاند. حکومتهایی که کاملاً به حمایت امنیتی و مالی امریکا وابسته بودند، فشارها برای اتخاذ راهبردهای صلح آمیز، جنگ و مبارزه با فساد ترجیحی واشنگتن را نادیده گرفتند.
خانم میلر میافزید این بدان معنا نیست که غرب باید از تلاشها برای وادار کردن طالبان به احترام به حقوق بشر و همکاری در اولویتهای امنیتی دست بکشد. اما انتظارات باید معتدل باشد.
به گفته نویسنده مقاله طالبان هرگز در مورد حقوق زنان سیاستی مطابق با ارزشهای غربی در پیش نخواهد گرفت. آنها هیچ نشانهای از پذیرش اشکال محدود حکومت دموکراتیک نشان نمیدهند. همچنین بعید نیست که آنها اقدامات فعالی را برای نابودی یا تحویل بقایای القاعده انجام دهند.
او در پایان این مقاله میگوید هیچکس در واشنگتن یا پایتختهای اروپایی نمیتواند از کار کردن با این نوع حکومت خوشنود باشد. اما برای افغانهایی که چارهای جز زندگی تحت حاکمیت طالبان ندارند و به معیشت نیاز دارند، راه دیگری وجود ندارد.
به باور مدیر آسیای گروه بینالمللی بحران، انتخاب سخت باید انجام شود.
سفر امیرخان متقی، سرپرست وزارت خارجه طالبان به ایران چیزی مثل آکسیجن دیپلوماتیک برای حکومت این گروه است. تهران در زمانی دست یاری به سوی طالبان دراز کرده است که این گروه در وضعیت بسیار نامساعد و نفسبُر بینالمللی قرار دارد.
هم سطح اشتراک مقامات و هم اجندای دیدار وزیران خارجه طالبان و ایران نشان میدهد که جمهوری اسلامی عملا از هیات طالبان همانند نماینده رسمی دولت افغانستان پذیرایی کرده است. چنانچه، یکی از موارد صحبت های دو طرف، موضوع آب هیرمند بوده است.
این رفتار تهران برای کشورهای منطقه و جریانهای نزدیک به جمهوری اسلامی در جبهه مقاومت سوالبرانگیز است. اما ایران با پیشگامی در برقراری روابط نزدیک با طالبان، قصد دارد که نظر مساعد یک رژیم تندرو سنی را به دست آورد که به طور بالقوه میتواند در آینده متحد دشمنان ایران در خلیج فارس یا حامی جداییطلبان بلوچ ایرانی شود.
دشمنان سابق و دوستان فعلی بیشتر از هر زمانی به یکدیگر نزدیک شدهاند. ملاهای ایران خوشحالاند که شمار رژیمهای اسلامگرای ضد امریکایی در منطقه افزایش یابد.
البته، فعلا طالبان که میخواهد به میلیاردها دالر پول مسدود شده بانک مرکزی افغانستان در امریکا دست یابد، قصد ندارد ادبیات ضد امریکایی خود را به سبک جمهوری اسلامی غلیظ کند.
استقبال گرم جمهوری اسلامی از هیات طالبان فراتر از رویه دیگر کشورهای منطقه با این گروه است و امتیازی مهم برای طالبان به حساب میآید. زیرا این به معنای بهرسمیت شناسی غیررسمی طالبان است، بدون این که این گروه شروط و خواستههای کشورهای مهم منطقه مانند چین و روسیه برای تشکیل حکومت فراگیر و قطع رابطه با گروههای تروریستی را برآورده کند.
چین و روسیه از رابطه طالبان با اویغورهای چین و جنبش اسلامی ازبیکستان ناخشنودند و از طالبان میخواهند که این گروههای شبه نظامی را از خاک افغانستان بیرون کند.
البته طالبان در گذشته با وزیران خارجه چین و روسیه هم دیدار کردهاند اما اجندای بحث ایرانیها با طالبان فراتر از صحبتهای قبلی با این گروه روی مسایل بشردوستانه و جلوگیری از فعالیت گروههای تروریستی در افغانستان بوده است.
سفر هیات طالبان به ایران خبر مثبتی برای پاکستان است که در چند ماه گذشته کوشیده با عادیسازی روابط طالبان با کشورهای جهان، به استقرار حکومت طالبان و ثبات وضعیت در افغانستان کمک کنند.
فراتر از آن، پاکستان مایل است که با بهبود وضعیت در افغانستان روابط خود با واشنگتن را بهتر کند. امریکا با خروج فوری و آشفته از افغانستان، دردسرهای زیادی برای خود ایجاد کرده است.
وندی شرمن، معاون وزارت خارجه امریکا در دیدار با شاه محمود قریشی، وزیر خارجه پاکستان در ماه اکتوبر، نه تنها از کمکهای پاکستان در قسمت تخلیه امریکاییها و شهروندان دیگر از افغانستان، بلکه اقدامات پاکستان برای آوردن صلح در منطقه قدردانی کرد.
در دیدار وزیر خارجه ایران با امیر خان متقی، بار دیگر بحث تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان مطرح شد. بنا به اعلامیه رسمی حکومت ایران، حسین امیر عبداللهیان «از اظهارات مثبت رهبران طالبان در رابطه به تشکیل حکومت فراگیر» استقبال کرده است.
اما، با استناد به اعلامیههای رسمی دو طرف، امیرخان متقی علاقهای به بحث روی این موضوع با جانب ایرانی نشان ندادهاست.
مقامات و سخنگویان گروه طالبان بارها نارضایتی خود را از طرح حکومت فراگیر توسط حکومت های دیگر ابراز کردهاند.
ایران و کشورهای منطقه با تاکید بر تشکیل حکومت فراگیر از یکسو چشم به استقرار نظم در افغانستان دارند، ولی مهمتر از آن، با ورود سایر جریانهای سیاسی و قومی به قدرت، طالبان تنها بازیگر سیاست افغانستان نخواهند بود.
تمایل ایران به برقراری روابط نزدیک با طالبان برای جبهه مقاومت و چهرههای شاخص سیاسی غیرپشتون یک خبر امیدوارکننده نیست. زیرا این واقعیت را برملا میسازد که گرایش اصلی در سیاستهای ایران و دیگر قدرتهای منطقه بهبود روابط با طالبان است تا حمایت از جریان های سیاسی جایگزین.
طالبان تا اکنون در برابر فشارها برای سهیم کردن غیرپشتونها در حکومت خود مقاومت کرده است. یک دلیل آن این است که مخالفان این گروه در جبهه مقاومت نه تنها چالشهای جدی نظامی برای این گروه به وجود نیاوردهاند بلکه به لحاظ سیاسی هم منفعل و ساکتاند.
آروین رهی، مشاور پیشین والی پروان در مقالهای برای نشنال اینترست به پیشینه تشکیل ارتشهای افغانستان پرداخته و نوشته است که به طور سنتی، حاکمان افغان ارتش را نه برای دفاع از تمامیت ارضی افغانستان، بلکه به عنوان ابزاری برای تحکیم قدرت خود و سرکوب مخالفان داخلیشان تشکیل میدهند.
آقای رهی با اشاره به اظهارات سخنگویان طالبان که گفتهاند کار روی تشکیل یک ارتش ۱۰۰ هزار نفری "نزدیک به پایان است" نوشته است در حالی که برخی در افغانستان ممکن است طالبان را به خاطر این دستاورد تحسین کنند، اما یک مشکل عمده در تشکیل یا سازماندهی مجدد جنگجویان طالبان در چوکات یک اردوی منظم وجود دارد: افغانستان به ارتش نیاز ندارد.
تاریخچه ارتشهای شکست خورده
مشاور پیشین والی پروان با اشاره به فراز و فرود ارتشهای افغانستان مینویسد از لحاظ تاریخی، افغانستان هرگز در ایجاد، حفظ و استفاده درست از ارتش خود، حتی در بهترین زمانها، خوش شانس نبوده است. از سال ۱۷۴۷، زمانی که احمدشاه درانی یک نظام پادشاهی را در قندهار تأسیس کرد که بعداً به افغانستان امروزی تبدیل شد، حاکمان افغان تلاشهای متعددی را برای تشکیل و حفظ ارتش انجام دادهاند.
با اینحال، هیچ ارتش افغانستان نیم قرن دوام نیاورده است.
آقای رهی به طور نمونه به ارتشی که احمدشاه درانی در اواخر دهه ۱۷۴۰ تشکیل داد اشاره میکند که در جنگ داخلی میان نواسههایش در دهه ۱۷۹۰ متلاشی شد.
او در ادامه به ارتش امیر عبدالرحمان خان اشاره میکند که در دهه ۱۸۸۰ با کمک بریتانیا ایجاد شد اما با فرار نواسهاش شاه امانالله خان در اواخر دهه ۱۹۲۰ ازهم پاشید.
همچنین، ارتشی که نادر شاه در اوایل دهه ۱۹۳۰ ایجاد کرد، در اثر کودتای کمونیستها علیه رییسجمهور وقت، محمد داوود خان در اواخر دهه ۱۹۷۰ متلاشی شد.
نویسنده مقاله نشنال اینترست میگوید سه ارتشی که در بالا ذکر شد ارتشهایی بودند که بیشترین دوام را داشتند. او مینویسد علاوه بر این سه، ارتشهای دیگری نیز وجود داشتند که عمرشان بسیار کوتاه بود.
هرچند نویسنده فقط به سقوط اردوی ملی اشاره میکند اما میتوان از ارتش متعلق به حکومتهای کمونیستی نام برد که توسط مجاهدین متلاشی شد؛ تشکیلات نظامی نسبتا ابتدایی مجاهدین که توسط طالبان از بین رفت و اردوی طالبان که در حمله ایتلاف بینالمللی متلاشی شد هم نام برد.
بیفایده بودن ارتش افغانستان
آروین رهی در مطلبی که برای نشنال اینترست نوشته به دلایل بیفایده بودن تشکیل ارتشهای پردخته و نوشته است: افغانستان یک کشور عمیقاً تقسیم شده بر اساس خطوط قومی، زبانی و قبیلهای است. هیچ قوم یا قبیلهای نمیخواهد که توسط یک قوم یا قبیله دیگر اداره شود.
او افزوده است که اکثر سربازانی که برای یک ارتش به اصطلاح ملی استخدام می شوند، بیشتر به گروهها و رهبران قومی و قبیلهای خود وفادار میمانند تا به فرماندهی ارتش. نتیجه فقدان انسجام در ارتش افغانستان و از هم پاشیدگی مکرر آنها میشود.
نویسنده در ادامه به ناتوانی حاکمان کابل در گسترش ساحه قدرت و نفوذشان فراتر از کابل، پایتخت اشاره میکند و مینویسد افغانها برای جبران بیکفایتی و بیتفاوتی حاکمانشان، همیشه به صاحبان قدرت در کابل و ارتشهایشان اهمیت چندانی نمیدادند. بنابراین، به باور نویسنده، همیشه میان حاکمان و مردم شکاف وجود داشته که در نهایت بر عملکرد ارتش افغانستان تأثیر گذاشته است.
آقای رهی مینویسد در طول دو قرن گذشته، هیچ ارتش افغانستان نتوانسته است جلوی تهاجم خارجی را بگیرد یا حتی با موفقیت در برابر آن مقاومت کند.
او افزوده هر زمان که تهاجمی رخ داده است، ارتش افغانستان یا از بین رفته است (مانند جنگ دوم افغان - انگلیس در ۱۸۷۹-۱۸۸۱)، یا در کنار مهاجم قرار گرفته است (نمونه آن در زمان تهاجم شوروی و اشغال افغانستان در دهه ۱۹۸۰ است). تمام قدرتهای که به افغانستان تجاوز کردهاند با مقاومت مردمی مجبور به ترک کشور شدند و ارتش افغانستان هیچ نقشی در آن نداشتهاند، به جز زمانی که سربازان واحدهای خود را ترک کرده و به مقاومت پیوستهاند.
آروین رهی نوشته است که ارتش افغانستان بار دوش مالیات دهندگان افغان یا حامیان خارجی آنها بوده است.
او به مثالی از کتاب تامس بارفیلد به نام افغانستان: تاریخ فرهنگی و سیاسی اشاره میکند که پیش از جنگ دوم افغان - انگلیس، امیر شیرعلی خان ۴۰ درصد از درآمد دولت را صرف ارتش میکرد. با این حال، در آغاز جنگ دوم، شیرعلی خان از کابل گریخت و ارتش متعاقباً متلاشی شد.
به همین ترتیب، در زمان حاضر، علیرغم سرمایهگذاری میلیاردها دالر توسط امریکا در اردوی ملی افغانستان، به محض اینکه حمایتهای خارجی برداشته شد، ارتش ملی افغانستان مانند خانهای کاغذی فرو ریخت.
این نویسنده افغان معتقد است که شاید دلیل دیگری پشت "بی فایده بودن تاریخی ارتش افغانستان" وجود داشته باشد. به طور سنتی، حاکمان افغان ارتش را نه برای دفاع از تمامیت ارضی افغانستان، بلکه به عنوان ابزاری برای تحکیم قدرت خود و سرکوب مخالفان داخلیشان تشکیل میدهند.
در حدود یک قرن گذشته، بخش اعظم ارتش افغانستان در کابل و اطراف آن و دور از مرزهای افغانستان با کشورهای همسایه مستقر شده است. هدف دور نگه داشتن مخالفان از کابل و اطمینان از اینکه کابل برای نخبگان حاکم است امن بوده است.
شرایط فعلی
آقای رهی هدف اولیه طالبان از تشکیل ارتش گردآوری جنگجویان اش را تحت یک فرماندهی یکپارچه عنوان میکند تا به این ترتیب وحدت آنها را حفظ کند.
به باور نویسنده رهبری طالبان نمیتواند جنگجویان خود را خلع سلاح یا آنها را به حال خودشان رها کند.
به گفته نویسنده مقاله نشنال اینترست، قرار دادن جنگجویان تحت فرماندهی ارتش یکپارچه اول تلاشی برای مراقبت از جنگجویان آنها و جلوگیری از مشکلات درون طالبان است. دوم، طالبان میخواهند مخالفان خود را در سراسر افغانستان با استفاده از ارتش خود و مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات نظامی به جا مانده از امریکا خاموش و سرکوب کنند.
این نویسنده افغان در ادامه مطلب خود برای نشنال اینترست مینویسد که چند نکته را باید در نظر داشت:
اول: به عنوان یک جریان شورشی، برای رهبری طالبان اداره این گرو که به نام دین با دشمن خارجی می جنگیدند، آسانتر بود. او میافزاید که هنوز زود است که بگوییم آیا ارتش طالبان در غیاب دشمن خارجی قادر به حفظ انسجام خود خواهد بود یا خیر.
آقای رهی میگوید تجارب قبلی افغانستان در این مورد، دلسرد کننده است.
بحث دیگر اینکه طالبان احتمالاً کمکها و پول نقد را که باید به جمعیت غیرنظامی گرسنه بدهد، برای اداره ارتش خود صرف خواهد کرد.
به باور نویسنده تأمین مالی یک گروه چریکی یک چیز است و تأمین مالی یک ارتش متعارف موضوعی دیگری است.
او مینویسد که افغانستان نمی تواند منابع کمیاب خود را به سمت حفظ یک ارتش بزرگ و متوسط سوق دهد.
دوم: به باور آقای رهی، در آیندهای قابل پیشبینی هیچ کشوری جرات حمله به افغانستان را نخواهد داشت. با این حال، او مینویسد اگر یک قدرت بزرگ تصمیم به حمله به افغانستان بگیرد، هیچ ارتش افغانستان قادر به بازدارندگی یا توقف آن نخواهد بود.
بنابراین، تشکیل و حفظ ارتش از منظر پاسداری از تمامیت ارضی و استقلال افغانستان در آغاز بیفایده به نظر میرسد.
علاوه بر این به باور نویسنده اقوام مختلف افغانستان بیشتر به انتقال قدرت از کابل به ولایات و داشتن سهم بیشتری در امور منطقهای خود علاقه مند هستند تا تشکیل ارتشی که مأموریت، اهداف و آینده آن نامشخص است.
مشاور پشین والی پروان در پایان مقاله توصیه میکند به جای ارتش متعارف، افغانستان برای تضمین صلح پایدار به موارد زیر نیاز دارد:
اول: تمرکززدایی و واگذاری قدرت از کابل به ولایات، یا گروههایی از ولایات به زونها معروف است.
دوم: ایجاد تشکیلات پولیس در سطوح ولایاتی (یا منطقهای) برای حفظ نظم و قانون.
سوم: تشکیل نیروی پولیس مرزی ملی چند قومیتی مبتنی بر شایستگی.
چهارم: ایجاد اداره اطلاعات ملی چند قومیتی مبتنی بر شایستگی.
پنجم: ایجاد یک قول اردوی چند قومیتی از نیروهای ویژه مبتنی بر شایستگی.
و ششم: تشکیل نیروی هوایی کوچک مبتنی بر شایستگی، چند قومیتی.
کتی گنون/اسوشیتدپرس
شاهانه در ۱۷ جنوری هر سال کیک میپزد و دوستان خود را به خانهاش در پشاور پاکستان دعوت میکند. آنها برای پسر او آهنگ تولدی میخوانند و حتا شمع روشن میکنند. اما، این سالگره برای پسری است که شاهانه سالها پیش از دست داد.
اسفندخان، پسر او، در ۱۵ دسامبر ۲۰۱۴ در جریان حمله مردان تفنگدار به یک مکتب متعلق به ارتش پاکستان کشته شد. در این حادثه، ۱۵۰ نفر جان خود را از دست دادند که اکثراً کودکان ۵ سال به بالا بودند.
این حمله توسط تحریک طالبان پاکستان انجام شد که حالا هفت سال بعد از آن حادثه، حملات خود را تشدید کردهاند و با بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان انگیزهای بیشتر یافته اند. این گروه در هفته آخر ماه دسامبر، هشت عسکر پاکستانی را در جریان چندین زد و خورد در شمال غرب پاکستان کشتند. همچنان، دو عسکر دیگر را در یک پاسگاه دور افتاده، شب چهارشنبه هلاک کردند.
بنا به گزارش سازمان ملل که در جولای نشر شد، طالبان پاکستانی دو باره به انسجام و سازماندهی خود روی آوردهاند. رهبران این گروه در افغانستان زندگی میکنند. این موضوع به دل کسانی چون شاهانه ترس از تشدید حملات وحشیانه این گروه را انداخته است.
با این حال، به نظر نمیآید که طالبان افغان قصد بیرون کردن طالبان پاکستانی از افغانستان را داشته باشد یا جلو حملات این گروه به پاکستان را بگیرد. این در حالیست که حکومت پاکستان تلاش دارد که جهان را به تعامل با طالبان متقاعد ساخته و جلو فروپاشی اقتصادی افغانستان را بگیرد.
همسایگان افغانستان و قدرتهای بزرگ مانند چین، روسیه و ایالات متحده به این مساله فکر میکنند که چطور با حاکمان جدید در کابل برخورد کنند.
چندین گروه شبه نظامی در جریان چهار دهه جنگ در افغانستان برای خود پناهگاه درست کرده اند که برخی از آنان، مانند طالبان پاکستان، به طالبان افغان در جنگ با حکومت افغانستان و امریکا کمک میکردند.
طالبان نمیخواهند یا نمیتوانند که گروههای شبه نظامی را از افغانستان بیرون کنند. البته در این میان، داعش استثنا است که دشمن طالبان به حساب میآید و نه تنها با این گروه جنگیده است بلکه برشیعیان، مکاتب، مساجد وحتا یک شفاخانه زایشگاه در افغانستان حمله کرده که در جریان آن صدها نفر کشته شدند.
واشنگتن شاخه داعش در افغانستان، موسوم به داعش خراسان را مایه نگرانی خود می داند. برعکس، القاعده، متحد دیرینه طالبان، را دیگر تهدید جدی به حساب نمیآورد. البته، مقامات ارشد نظامی امریکا میگویند که نشانههای اندک قدرت گیری القاعده به چشم میخورد، اما سازمان ملل در گزارش اخیر خود میگوید که این گروه پراگنده است و برای بقا تقلا میکند.
با این حال، گروههای شبه نظامی زیادی در افغانستان حضور دارند که موجب نگرانی همسایگان افغانستان اند.
چین از حضور شورشیان ایغور در افغانستان نگران است. زیرا، این گروه به دنبال جدایی ولایت سین کیانگ چین است. در عین حال، روسیه و کشورهای آسیای میانه از جنبش اسلامی ازبیکستان نگران اند که در سال های اخیر از میان ازبیک های افغانستان جنگجو جذب کرده است.
فعالیتهای طالبان پاکستانی، اسلام اباد را همواره نگران کرده است. این گروه در سالهای اخیر بدترین حملات، از جمله حمله به مکتب مربوط به ارتش در ۲۰۱۴، را در پاکستان سازماندهی کرده است.
سازمان ملل شمار جنگجویان تحریک طالبان پاکستان را ۴ الی ۱۰ هزار نفر تخمین زده است. امیر رنا، رئیس موسسه مطالعات صلح پاکستان باور دارد که طالبان پاکستانی حالا میتواند فراتر از مناطق قبایلی، از نواحی دیگر پاکستان هم نیرو جذب کند.
تحلیلگران میگویند که عدم تمایل طالبان برای سرکوب یا جلوگیری از فعالیتهای جنگجویان پاکستانی نشانه خوبی از آمادگی این گروه برای برخورد با گروههای متعدد شبه نظامی در افغانستان نیست.
مایکل کوگلمان، معاون برنامه آسیا در مرکز تحقیقاتی ویلسون میگوید، «واقعیت روشن این است که به جز از داعش، اکثر گروههای تروریستی که در افغانستان حضور دارند، متحد طالبان به حساب میآیند. با این که کشورهای غربی و منطقه بالای این گروه فشار زیاد میآورند، اما طالبان حاضر نیستند به روی دوستان خود شمشیر بکشند.»
حضور گروههای شبه نظامی در افغانستان کار را از لحاظ سیاسی برای پاکستان سخت ساخته است که تلاش دارد کشورهای جهان را به تعامل با طالبان تشویق کند تا افغانستان به سوی ثبات قدم بردارد و به ورطه فلاکت اقتصادی نیفتد.
تحلیلگران میگویند که محاسبه ارتش پاکستان این است که فعلا حملات طالبان پاکستانی را تحمل میکند و ترجیح میدهد که به خاطر حضور این گروه در افغانستان بالای طالبان فشار نیاورد تا مبادا باعث تضعیف موقعیت طالبان در افغانستان شود. بیثباتی و هرج و مرج در افغانستان سیلی از پناهندگان را به سوی پاکستان روانه خواهد کرد. اسلام آباد به غربیها هشدار داده است که مقصد نهایی این پناهندگان اروپا و امریکا خواهد بود.
اسلام آباد در این اواخر با طالبان پاکستانی در پای میز مذاکره نشست، اما به توافقی پایدار دست نیافتند. امیر رنا از موسسه مطالعات صلح پاکستان گفت که سیاست مذاکره و تهاجم هم زمان به طالبان پاکستانی «گیج کننده» است و میتواند مواضع شبه نظامیان در دو کشور را تقویت کند و متحدان پاکستان را نگران سازد.
رنا میگوید که چین که میلیونها دالر را در پاکستان سرمایه گذاری کرده است، از مذاکرات حکومت با طالبان پاکستانی خشنود نیست. زیرا، این گروه رابطه نزدیکی با شورشیان جدایی طلب ایغور دارد. همچنان، طالبان پاکستانی مسوولیت حمله و قتل مهندسان چینی درشمال غرب پاکستان در ماه جولای و بمبگذاری در هوتلی که سفیر چین در آن حضور داشت، به عهده گرفته است.
فشارها بالای پاکستان افزایش یافته است تا این کشور از طالبان افغان بخواهد که طالبان پاکستانی را از خاک افغانستان بیرون کرده و تحویل این کشور بدهد. اما واقعیت رابطه اسلام اباد با طالبان پیچیده است.
ارتش قدرتمند پاکستان که سیاست این کشور در قبال افغانستان در قبضهاش است، رابطهای دیرینه ۴۰ ساله با رهبران طالبان دارد. آنها در کنارهم و با حمایت امریکا، با اتحاد شوروی جنگیدند و این قدرت اشغالگر را شکست دادند.
پس از حمله امریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱، پاکستان از سوی واشنگتن و متحدان افغان آن متهم به حمایت از طالبان شد. با این که رهبران طالبان و خانوادههای شان در پاکستان زندگی میکردند و با حکومت پیشین افغانستان میجنگیدند، اما حکومت پاکستان این اتهام را رد کرد.
طالبان هم در جایی، به خصوص در مورد سرحد طولانی دو کشور، با پاکستان تضاد منافع دارد. افغانستان هیچگاه خط دیورند را به عنوان سرحد رسمی دو کشور به رسمیت نشناخته است. هفته گذشته، طالبان افغان از ساخت حصارسیمی در سرحد دو کشور خشمگین شده و تهدید کردند که برای جلوگیری از ساخت آن اقدام خواهد کرد. ویدیوها در شبکه های اجتماعی نشان می دادند که طالبان سیمهای خاردار برای ساخت حصار را خراب میکردند و سربازان پاکستانی را تهدید به حمله میکردند.
وزارت دفاع طالبان در بیانیهای گفت که پاکستان حق کشیدن حصار سیمی در مرز دو کشور را ندارد. در واکنش، جنرال بابر افتخار، سخنگوی ارتش پاکستان روز چهارشنبه در یک کنفرانس خبری گفت که ۹۴ درصد ساخت حصار سیمی تکمیل شده و این کار ادامه خواهد یافت.
او گفت: «حصار سیمی در مرز افغانستان و پاکستان برای تنظیم مسایل امنیتی، عبور و مرور و تجارت میان دو کشور ضروری است. هدف از این حصار نه ایجاد جدایی میان مردم دو طرف سرحد بلکه حفاظت از آنان است.»
بیل روگیو، سردبیر مجله لانگ وار جورنال، که مسایل مربوط به شورشگری را دنبال میکند، میگوید حتا اگر پاکستان از طالبان بخواهد که رهبران طالبان پاکستانی را به این کشور تحویل بدهد، به نتیجهای دست نخواهد یافت.
به گفته او، «طالبان افغان به دلایل مشخصی طالبان پاکستانی را از افغانستان بیرون نخواهد کرد، همان طور که القاعده را اخراج نکرد. هر دو گروه در پیروزی طالبان افغان نقش کلیدی را بازی کرده اند. آنها در کنار طالبان افغان در ۲۰ سال گذشته جنگیدند و قربانی های زیادی در این نبرد دادند.»