طالبان تصمیم گرفته در ولایات افغانستان مدرسههای جهادی تأسیس کند. در آخرین مورد مدرسه جهادی در ولایت پنجشیر تأسیس شد، کارزار تاسیس مدرسه جهادی پیشتر در کابل، قندهار، مزارشریف، هرات و بسیاری از دیگر ولایتها نیز دیده شده بود و در برخی از ولایات مراسم فراغت آن نیز برگزار شده بود.
چرا طالبان با موجودیت صدها مدرسه و موسسه آموزشی دینی، که در افغانستان فعال هستند، همچنان بر افزایش مدارس دینی و جهادی جدید تاکید دارد؟
احتمالا طالبان با ساخت مدرسههای جهادی دو هدف را دنبال میکند: نخست، میخواهد کودکان و جوانانی را در این مدرسهها آموزش دهد که کاملا با اهداف و برنامههای این گروه سازگار باشند. این افراد پس از سپریکردن درسهای دینی و جهادی به جنگجویان بالفعل این گروه تبدیل میشوند.
دوم، هدف طالبان از ایجاد مدرسههای جهادی، عدم اعتماد رهبران آن به مدرسههای دینی فعلی افغانستان و نصاب آموزشی آنها است. طالبان نصاب خاص آموزشی را در مدرسههای دینی و جهادی خود اعمال میکند که در نتیجه آن افراد با سلوک و روشهای خاصی که به آنها آموزش داده میشود، به انتحاریهای این گروه تبدیل میشوند. افرادی که میتوان از آنها برای هدفهای نظامی و استخباراتی استفاده کرد.
در دوره اول حاکمیت خود، طالبان همواره به کمبود افراد جنگی روبهرو بود و این کمبود را در قالب «تشکیلات» از مدرسههای دینی و جهادی پاکستان تأمین میکرد.
رفتن به «تشکیلات» در آن زمان در میان طالبان اصطلاح معمولی بود که به عضویت افراد مدرسههای دینی اطلاق میشد؛ کسانی که آماده رفتن به جنگ افغانستان بودند. طالبان در آن دوره، هزاران جنگجو را از میان همین مدرسهها که کودکان و جوانانی نه تنها از پاکستان و افغانستان که از کشورهای منطقه در آنها آموزشهای دینی و نظامی می دیدند، وارد سنگرهایشان در افغانستان میکرد، اما این بار طالبان تلاش دارد که با راهاندازی مدرسههای جهادی خود به تولیدکننده جنگجویان بنیادگرا در منطقه و جهان تبدیل شود.
در یکی از سخنرانیهای منسوب به هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان به این هدف با صراحت اشاره شده است. در این سخنرانی آمده است: «هر زمانی که همه مردم افغانستان آماده قربانی برای دین شدند، در آن وقت هر کجا که امر اعزام برایتان صادر کردم، شما باید آنجا بروید. اگر واقعا خواهان حاکمیت دین و شریعت هستید، پس آماده قربانی شوید و زره بپوشید.»
از فحوای این سخنان آشکار است که طالبان از ایجاد مدرسههای جهادی چه میخواهند و این مدرسهها را به چه منظوری ایجاد می کنند.
در تفکر طالبان چیزی به نام کشور وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد، به معنای رایج آن به کار گرفته نمیشود. طالبان و گروههای همسان با آن هدفهای بزرگتر از یک جغرافیا و منطقه دارند.
جغرافیا و منطقه برای این گروهها فقط میتواند ابزار رسیدن به آن هدفهای «بزرگ» تلقی شود که همواره در ذهن خود میپرورانند. اگر در کنار افغانستان، ایران میتواند سربازان جنگی و مورد اعتماد خود را ایجاد کند، طالبان چرا نتواند از چنین نیرویی بیبهره باشد؟ این مدرسهها همانگونه که در ایران، پاکستان و برخی کشورهای دیگر به رشد بنیادگرایی و تروریسم در جهان کمک کردند و در مقاطعی به نفع کشورهای قدرتمند برای پیروزی بر دشمنانشان سودمند واقع شدند، این بار نیز میتوانند هم حاکمیت این گروهها را از تهدیدهایی که متوجه آنهاست محفوظ نگه دارند و هم میتوانند در دیگر مناطق جهان در خدمت گروههای همفکر قرار گیرند.
برخی رهبران طالبان در کابل، که بیشتر به سیاست و دیپلوماسی مشغولاند، به صورت واضح از چنین برنامهها و هدفهایی سخن نمیگویند ولی در لایههای اصلی و زیرین طالبان بحث کمک به امت و دفاع از آن در برابر به گفته آنان، یورش جهان کفر، گفتمان اصلی به شمار میرود.
طالبان در دوره اول حکومتداری خود در افغانستان اگر محتاج سربازگیری از مدرسههای دینی و جهادی پاکستان بود، ولی از نظر فکری و تیوریک تلاشهایی به هدف رشد بنیادگرایی در منطقه انجام میداد. طالبان در میان سالهای ۱۳۷۶تا ۱۳۸۰ در کابل و هرات مراکزی ایجاد کرده بود که در آنها با استفاده از افرادی که زبان روسی بلد بودند، کتابهای جهادی ترجمه و به پیمانههای بزرگ چاپ و بعد به کشورهای آسیایه میانه و روسیزبان فرستاده میشد.
امروز، طالبان هم از نظر اقتصادی و هم از نگاه نظامی خود را در موقعیت قدرتمندتری میبیند و هیچ ابایی ندارد که به هدفهای بزرگ و اصلی خود، با وجود فشارهای جامعه جهانی و سازمانهای حقوق بشری نپردازد.
از طرف دیگر طالبان با ایجاد مدرسههای جهادی تلاش دارد که خود را در برابر مدارس و مکتبهای مدرنی که این روزها به بحث اصلی در افغانستان تبدیل شده، به اصطلاح واکسینه کند.
طالبان از وضعیت آینده در افغانستان هراس دارد و خود را در معرض تهدید احساس میکند. به باور این گروه، تهدید اصلی که متوجه حاکمیت آن در افغانستان است، از مکتب و دانشگاه نشأت میگیرد. به همین دلیل، برای مقابله با چنین تهدیدهایی باید از حالا آمادگیهای لازم گرفته شود.
رویارویی عمران خان، نخستوزیر سابق پاکستان و جنرال عاصم منیر، رئیس ستاد مشترک ارتش این کشور بر سر چگونگی اداره کشور، پاکستان را در یکی از بدترین نقاط تاریخیاش قرار داده است.
تورم اقتصادی در پاکستان به بالای ۳۶ درصد در سال گذشته رسیده، بهای روپیه افت چشمگیری داشته، بیکاری اوج گرفته و چندپارچگی سیاسی حاکمیت ملی پاکستان را تهدید میکند.
پاکستان با بحران سیاسی بیگانه نیست. اما بحرانهای پیدرپی کنونی امنیتی، اقتصادی و سیاسی حتی پاکستان اتمی آشنا با بحران را غافلگیر کرده است.
بازداشت عمران خان توسط نیروهای شبهنظامی ارتش در ۹ ماه جاری میلادی از درون مجتمعهای دادگاه اسلامآباد چنان خشم هواداران حزب انصاف را برانگیخت که به مقر ارتش در راولپندی و خانههای جنرالان ارتش حمله کردند. حمله به جایی که معتبرترین نهاد کشور و پاسبان قلمرو پاکستان در برابر دشمنان خارجی خوانده میشود، در طول تاریخ این کشور بیسابقه است.
دولت پاکستان که در دست حزب مردم بلاول بوتو زرداری و مسلم لیگ شهباز شریف است، زیر فشار تظاهرات خشونتبار حامیان عمران خان، که معروفترین رهبر سیاسی پاکستان قلمداد میشود، به رای دادگاه عالی ناچار شد عمران خان را آزاد کند.
در تاریخ ۷۵ ساله پاکستان اکثر رهبران غیرنظامی سابقه رفتن به پشت میلههای زندان یا بازداشت را داشتهاند. در همین اواخر، بینظیر بوتو، مادر رهبر کنونی حزب مردم در دوران حاکمیت نواز شریف، رقیبش بازداشت شد.
خانم بوتو با بیرون شدن از زندان به قدرت رسید و برعکس نواز شریف را پشت میلهها فرستاد. بعد که دوباره روزگار چرخید و نواز شریف نخست وزیر پاکستان شد، آصف علی زرداری، شوهر بینظیر بوتو را که رئیسجمهور بود، راهی زندان کرد. در نهایت هر دو رهبر در تبعید به لندن رفتند.
اتهامات تمام این نخستوزیران یک چیز بوده است: سوءاستفاده مالی و فساد.
در آن دوران که حزب عمران خان کوچک بود و تازه پلههای قدرت را به کمک ارتش ناراضی از احزاب مردم و مسلم لیگ میپیمود، از بازداشت هر دو نخستوزیر سابق خرسند به نظر میرسید. اکنون اما نوبت به خود عمران خان رسیده است.
عمران خان در بیش از ۱۳۰ پرونده فساد اداری و مالی و نقض قانون متهم است اما برجستهترین اتهام کمک به اختلاس ۱۹۰ میلیون پوندی است.
دولت پاکستان میگوید اتهامات عليه عمران خان اين است كه او و همسرش زمينی را به ارزش هفت ميليارد روپيه معادل ۲۴.۷۰ ميليون دالر از يك دلال زمين دريافت كردهاند كه توسط مقامات بریتانیا به پولشويی متهم شده است. براساس اين ادعا، مقامات بريتانيا ۱۹۰ ميليون پوند را در رابطه به پولشويی به پاكستان بازگرداندند كه عمران خان، نخستوزیر وقت، به جای نگهداری آن در خزانه ملی، آنرا به سازنده زمين ملک ریاض بازگرداند.
این اتهامات در تاریخ سیاسی پاکستان بیسابقه نیست اما آنچه بیسابقه است، ادعای عمران خان علیه جنرالان ارتش و به ویژه جنرال عاصم منیر، رئیس ارتش است. او تا آنجا پیش رفته است که گفته یک جنرال ارشد آیاسآی قصد داشته است او را بکشد. آقای خان در ماه نوامبر سال گذشته از یک سوءقصد زنده ماند اما پایش مجروح شد. او میگوید این حمله کار آیاسای بوده است.
چنین چالش داخلی کمتر برای هسته اصلی قدرت پیش آمده است. در پی تظاهرات خشونتبار جند روزه در شهرهای مختلف پاکستان، سه هزار هوادار عمران خان بازداشت شده، بیش از ده نفر کشته و ۲۰۰ مامور پولیس زخمی شدهاند.
اما چه شد که رابطه عمران خان که محبوب ارتش بود، با جنرالها به هم خورد و آیا اکنون عمران خان چنان که میگوید در پی تغییرات اساسی در ارتش و کوتاه کردن آنها از قدرت اصلی در پاکستان است؟
تحریک انصاف عمران خان در سال ۱۹۹۶ ایجاد شد. عمران خان پیش از تاسیس حزب، کریکتباز حرفهای بود که برای ملتش جام جهانی را به ارمغان آورده بود. او تصمیم گرفت از محبوبیت ورزشی است سرمایه سیاسی بسازد. تلاشهای او تا سالهای اخیر هیچ نتیجهای نداشت و رهبران سیاسی اصلی پاکستان عمران خان را به شوخی میگرفتند.
با این حال باد تغییر زمانی وزید که دستگاه اصلی قدرت پشت عمران خان قرار گرفت. پاکستان خسته از فساد و فقر با شعارهای عمران خان درباره انصاف و مبارزه با «دزدان سیاسی» روحیه تازه گرفت و در نتیجه، حمایت ارتش کمک کرد که این چهره ورزشی آموزشدیده در دانشگاه آکسفورد که همسر انگلیسی داشت، در ردای یک رهبر سیاسی در پاکستان درآید و سرانجام او در سال ۲۰۱۸ با بردن انتخابات پارلمانی به مقام نخستوزیری کشور نایل شد.
رقیبان سیاسی عمران خان حتی همان زمان میگفتند که خان، منصوب شده است نه انتخاب.
با این حال ارتش به مرور زمان از رفتار عمران خان خسته شد و در ماه آپریل ۲۰۲۲ با حمایت از رای عدم اعتماد در پارلمان او را از قدرت خلع کرد. آقای خان خلع خود از قدرت را غیرقانونی میداند و از آن زمان با برگزاری اعتراضات خیابانی، خواهان برپایی انتخابات زودهنگام شده است.
بسیاری از تحلیلگران میگویند عمران خان پسر دوستداشتی ارتش بود اما حاضر نبود که بعد از برکناری از قدرت، بدون سر و صدا به حاشیه برود.
او پس از رهایی از بازداشت بار دیگر عاصم منیر، رئیس ارتش را هدف گرفت و گفت که در ارتش دموکراسی وجود ندارد و همه چیز دست «یک مرد است.» او زمانی که نخستوزیر پاکستان بود نیز با جنرال عاصم منیر که رئیس آیاسآی بود درافتاد و او را برکنار کرد. عاصم منیر در آن زمان ادعا داشت که همسر عمران خان و بستگانش آغشته به فساد اند و برای اثبات این ادعا، اسناد جمع کرده بود.
در تاریخ پاکستان هر رهبر سیاسی که با ارتش تعامل نکرده، سرنوشت فاجعهباری داشته است. از ذوالفقار علی بوتو تا نواز شریف. به نظر میرسد عمران خان نیز به رغم حمایت گسترده، نتواند این آیین را تغییر دهد. ظاهرا او تمام تلاش خود را به کار خواهد برد تا دوباره توجه ارتش را برای بازگشت به نخستوزیری پاکستان جلب کند.
تحولات و رویدادهای افغانستان و پاکستان از دیرباز بر همدیگر تاثیر داشته اند.
هر اتفاقی در افغانستان افتاده اثرات آن در آن سوی مرز جنوبی نمایان شده و برعکس، اگر اتفاقی در پاکستان افتاده، افغانها از سود و زیان آن بینصیب نماندهاند.
البته، بسیاریها بر این باور اند که تحولات افغانستان تا حالا بیشتر به نفع پاکستان بوده تا افغانستان. شاید به همین علت، شهروندان افغانستان توجه ویژهای به رویدادهای پاکستان دارند و گاهی در ته دل شان از آن چه که در این کشور روی میدهد،چندان ناراض به نظر نمیرسند.
با دستگیری عمران خان و واکنشهای گسترده و خشونتبار طرفداران او، از جمله حمله به مقر ارتش در روالپندی، بوی یک بحران سیاسی خطرناک به مشام میرسد. زلمی خلیلزاد، نماینده سابق امریکا در افغانستان در مورد افتادن نهادهای اساسی این کشور در دام هرج و مرج هشدار داده است.
به نظر میرسد که تحولات و آشوبهای اخیر پاکستان حداقل پنج اثر بر افغانستان خواهد داشت:
نخستین پیامد آشوبهای پاکستان برای افغانستان تاثیرات اقتصادی آن است. از آن جا که بخشی از نقاط ناآرام در روزهای اخیر مناطق هم مرز با افغانستان اند، کار صادرات و واردات میان دو کشور را میتواند با مشکل رو به رو سازد. این اتفاق احتمالاً مشکلات اقتصادی و مالی در افغانستان را افزایش خواهد داد.
دومین پیامد احتمالی آشوبهای پاکستان میتواند افزایش ناامنیها در این طرف مرز باشد. اکثر کسانی که علیه حکومت شهباز شریف و ارتش پاکستان در حمایت از عمران خان به میدان آمده اند، پشتون و همتبار عمران خان و عمدتاً از مناطق مرزی و قبایلی هستند.
این میتواند رفتوآمد گروههای مسلح را از آن سوی مرز به افغانستان به طور چشمگیری افزایش دهد.
این گروههای مسلح طالبان را مهمترین حامی استراتیژیک و متحد فکری خود میدانند و انتظار دارند همانطور که در بیست سال حضور غرب در افغانستان طالبان را کمک کردند، این گروه نیز در این روزهای دشوار به جای اتخاذ سیاست خنثا از این شبه نظامیان حمایت فعال و جدی کند.
سومین تاثیر بیثباتی در پاکستان، احتمالا به چالش کشیده شدن محاسبات اقتصادی و سیاسی چین در پاکستان و افغانستان است.
چین با همکاری پاکستان تلاش دارد که خود را به اهداف اقتصادیاش در افغانستان و از آن طریق به دیگر کشورهای منطقه، به ویژه آسیای میانه نزدیک کند. اگر آشوب پاکستان به زودی مهار نشود، چین دچار بلاتکلیفی سیاسی و حتا استراتژیک خواهد شد.
چهارمین تاثیر آشوبهای فعلی پاکستان بر پناهندگان افغانستان است، به ویژه آنانی که در تلاش اند از این کشور راهی برای رفتن به کشورهای غربی پیدا کنند.
اگر سفارتهای غربی به دلیل نگرانیهای امنیتی ارائه خدمات قنسولی در پاکستان را کاهش دهند یا به حالت تعلیق در بیاورند، روند رسیدگی به درخواستهای پناهجویان افغان مختل خواهد شد.
نهایتاً، این احتمال را نیز نمیتوان از نظر دور داشت که برخورد حذفی ارتش و دو حزب سنتی و برسر اقتدار که نماینده منافع الیت پنجاب و سند هستند، با عمران خان گرایشهای جداییطلبانه را در میان پشتونهای هوادار نخست وزیر ستبق تقویت کند.
خیبرپختونخوا پایگاه سنتی حزب تحریک انصاف است. طبقه حاکمه ناکام و نهادهای حکمفرما از زمان تاسیس پاکستان پشتونهای این ایالت را سرکوب و محروم کرده اند.
این نکته را نباید نادیده گرفت که هواداری گسترده از عمران خان ریشه در مشکلات عمیق پاکستان و ناکامی الیت این کشور در چند دهه گذشته دارد. طرفداران عمران خان در او چهره یک منجی را میبینند که احتمالا آنان را از وضعیت مصیبتبار کنونی نجات داده میتواند.
قوی شدن گرایشهای جداییطلبانه میتواند بر بخشی از پشتونهای افغانستان نیز تاثیر بگذارد که پس از ظهور جنبش تحفظ پشتونها به رهبری کسانی چون منظور پشتین، تحرکات جدایی طلبانه و به چالش کشیدن الیت پنجابی و سندی در پاکستان امیدوار شده اند.
طالبان بین دیدگاهها و خواستهای اصلی خود و واقعیتهای سخت افغانستان و جهان دچار تناقض است. از یکسو سیاستهای عقبمانده مانند منع آموزش و کار زنان را تحمیل میکند، ولی از جانب دیگر با نسلی با ارزشها و تجارب متفاوت در افغانستان رو به روست که سیاستهای طالبان را به چالش میکشد.
دولتهای جهان نیز علاقهای به این گروه ندارد. از این رو، این بار طالبان میکوشد هوشیارتر از بار اول به قدرت رسیدن خود در افغانستان، ظاهر شود تا مگر مورد قبول واقع شود. این تغییر اندک رفتار و گفتار این گروه نتیجه توافق دوحه، فشارهای داخلی و بین المللی است.
بسیاری از حامیان جدی و غیرجدی طالبان پیش از به قدرت رسیدن دوباره این گروه، از تغییر آن سخن میگفتند. جمله "طالبان تغییر کرده و آن طالبان دهه نود نیست"، بارها توسط سیاستمداران غربی و منطقه شنیده شده است. با همین جمله اذهان عمومی نسبت به طالبان اندکی دچار تغییر شد و این برای طالبان فرصت خوبی بود که زودتر از چیزی که توقع میرفت، قدرت را در کابل بگیرد.
البته، در دست گرفتن دوباره قدرت بدون شک به عوامل آشکار و پنهان دیگر نیز وابسته بود. پازل سقوط حکومت غنی هنوز حل نشده و خانهخالیهای زیادی در آن به چشم میخورد.بیشتر این خانهخالیها شاید به مرور زمان اندک اندک حل شوند، ولی همچنان نقطههای کور نیز پنهان خواهند ماند.
طالبان میخواهد افغانها و جهانیان را متقاعد کند که تغییر خورده، اما حاصل آن، سرگردانی میان حکومت داری مدرن و قرون وسطایی است.
شاید نمایش تغییر یا به عبارت بهتر، رفتاری مصلحتجویانه، نسبت به عملکرد اصلی این گروه، به ویژه در برابر زنان و منع آموزش آنان، چندان قابل توجهی نباشد، اما به هر حال گویای پارادوکسی لاینحل است.
طالبان در دور اول حاکمیت خود بعد از سال ۱۳۷۶، تلویزیون را یک پدیده «ضاله» میدانست و دیدن آن جواز شرعی نداشت.طالبان در آن دوره نه تنها نشرات یگانه تلویزیون دولتی آن زمان را متوقف کرد، بلکه مانع استفاده از ماهواره و ویدیوکست هم شد. اما این بار، این گروه از راه تلویزیون تحت مدیریت خود، به نشر و پخش برنامههای تبلیغاتی میپردازد.
احتمالاً، طالبان این بار درک کرده که در موجودیت اینترنت، ماهواره و فضای مجازی نمیتواند همانند دور قبل، با تحکم و انحصارطلبی حکومت کند؛ هر چند رهبر آن در قندهار به شدت بر سیاستهای دور اول ملاعمر پافشاری دارد.
در آن دوره، آموزش و کار زنان و حتا بیرون شدن زنان از خانه بدون محرم، اصلا جواز شرعی نداشت. اما این بار این موضوع در پرانتز "تا امرثانی" قرار گرفته و دیده نمیشود که حکم بیرون شدن از خانه نیز اعتبار گذشته را داشته باشد. طالبان در دور دوم حاکمیت خود با کشوری متفاوت مواجه است که بروکراسی آن با ابزارهای مدرن مدیریت میشود.
سازو کارهای مدرن در ادارههای حکومتی نوع رفتار مدیریتی را تا حدود زیادی دیکته میکند، چرا که بدون ابزارهای مدرن این نهادها عملا غیرفعال و بیمصرف خواهند شد.
وزارت های مالیه، مخابرات، صحت و زراعت که درامدزا اند و این برای طالبان خیلی مهم است، با چنین ابزارهایی به فعالیت خود ادامه داده میتوانند.
وقتی امیرخان متقی سرپرست وزارت خارجه این گروه در سفر اخیر خود به پاکستان در انستیتوت مطالعات استراتژیک این کشور از" سیاست خارجی اقتصاد محور" سخن گفت، آگاهانه یا ناآگاهانه، از یک اصطلاح مدرن یاد کرد که پیامدها و عملکردهای خاص خود را دارد.
سرگردانی میان حکومتداری مدرن و تمنای داشتن نظم سیاسی و اجتماعی بنیاد گرایانه مذهبی، تناقضی را در رفتار و گفتار طالبان به وجود آورده که به زودی بحران بزرگی را در این گروه رقم خواهد زد.
مردم عادی، به ویژه قشری که دوره اول حاکمیت طالبان را شاهد بوده، از این تناقضها متحیرند و گاه پرسشهایی را مطرح میکنند که طالبان پاسخی قناعتبخش به آن ندارد.
همچنین، قشر جوانی که در دو دهه اخیر در افغانستان پرورش یافته و به بالندگی رسیده، نیز پرسشهایی به مراتب عمیقتر از نسل قبل دارد. این پرسشها بیانگر آن است که طالبان نمیتواند در دراز مدت هم به نعل بکوبد و هم به میخ.
این گروه مجبور است میان حکومتداری مدرن و قرون وسطایی دست به انتخاب بزند. هرچند این انتخاب ممکن است به آسانی به دست نیاید، ولی هر انتخابی که انجام دهد، بدون شک سرنوشت متفاوت و تازهای برای این گروه رقم خواهد زد.
امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان که به دلیل ارتباط با تروریسم همچنان در فهرست سیاه سازمان ملل قرار دارد و حتی اجازه رفتنش از کابل به پاکستان در پی معافیت موقت شورای امنیت حاصل شد، در پایان سفر چهار روزهاش به اسلامآباد مدعی شد که در افغانستان حتی یک گروه تروریستی وجود ندارد.
این ادعا بسیاری را حیرتزده کرده است. برخی آن را بیپایه خوانده و آقای متقی را به دروغگویی متهم کردهاند. برخی دیگر درباره منظور واقعی او گمانهزنی دارند. واقعیت این است که آقای متقی به عنوان مقام ارشد گروه طالبان که اکنون در تصدی وزارت خارجه نشسته، در پی ارایه واقعیت وارونه از اوضاع است.
ایجاد روایت جدید در افغانستان و تحریف تاریخ و ارایه وارونه واقعیت به سیاست اصلی گروه طالبان مبدل شده است که با چیرگی بر رسانههای کشور و دستگاه دولتی میخواهد تاریخ و گفتار طالبانی از آنچه در افغانستان گذشته، میگذرد و خواهد گذشت ارائه دهد.
وزیر خارجه طالبان این بار جهانیان را به چالش کشیده است که سندی دال بر وجود گروههای تروریستی ارائه دهند تا ثابت کنند که گروههای تروریستی در افغانستان حضور دارند.
واقعیت این است که اقدامات گروه طالبان در ۲۰ سال گذشته خود مصداق تروریسم است و هرچند درباره تعریف گروه طالبان تفاوت نظر وجود دارد، اما تردیدی نیست که حداقل بخشی از نیروهای که در ترکیب طالبان قرار گرفته و اکنون مثلا در کابینه حضور دارند، شامل تعریف بینالمللی گروههای تروریستی میشود.
مثلا شبکه حقانی که کنترول وزارت داخله و چند وزارت دیگر مانند امور مهاجرین را به دست گرفته است، در کشورهای مختلف از جمله در امریکا تروریست شمرده شدهاند. وزارت خارجه امریکا در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۲ شبکه حقانی را، که اکنون وزارت داخله افغانستان را به دست دارد، مشمول فهرست گروههای تروریستی خود کرد.
یکی از حملات شبکه حقانی در ۲۷ جنوری سال ۲۰۱۸ در نزدیک سفارت آلمان در کابل بود که بمبگذار انتحاری داخل یک امبولانس بیش از ۱۰۰ کشته و دهها مجروح برجا گذاشت.
هرچند وزارت خارجه امریکا گروه طالبان افغانستان را شامل فهرست گروههای تروریستی خود نکرده است، اما تحریک طالبان پاکستان که آقای متقی منکر حضور آن در کشور نیست، نیز هم در بریتانیا و هم در امریکا به عنوان گروه تروریستی شناخته میشود.
یک مقام پیشین مبارزه با تروریسم دولت سابق تنها نامی از گروههای تروریستی را که در افغانستان فعالیت دارند، در اختیار ما گذاشته است:
لشکر جنگوی پاکستان
سپاه صحابه پاکستان
شاخه امانالله افریدی لشکر جنگوی
شاخه قاری حسین محسود لشکر جنگوی
طارق افریدی لشکر جنگوی
شاخه امجد فاروقی (طالبان پنجابی) لشکر جنگوی
لشکر جنگوی به رهبری عابد محسود
لشکر اسلام یا گروه منگلباغ
تحریک طالبان پاکستان
لشکر طیبه
داعش خراسان
شبکه القاعده
حزب تحریر
جیش العدل
جندالله
حرکت انصار الاسلام یا حرکت المجاهدین
تحریک اسلامی ترکستان شرقی
تحریک اسلامی ازبکستان
حزب نهضت اسلامي تاجیکستان
شبهنظامیان چچنی
گروه البدر
جمعیت علمای پاکستان و مدارس حقانی
حزب اسلامی خالص، حزب اسلامی حکمتیار و حرکت انقلاب اسلامی که از طالبان حمایت میکنند
داعش خراسان
با این حال سخنان متقی که از امتیاز ملل متحد برای سفر به پاکستان و ارائه واقعیت وارونه استفاده کرده است، اهداف دیگری دارد.
او انکار نمیکند که افراد مسلح ستیزه جو در کنار طالبان در افغانستان حضور ندارند، بلکه میخواهد بگوید که با تعریف متداول تروریسم موافق نیست.
مثلا در همین نشست در انستیتوت مطالعات استراتژیک پاکستان، گفت که تحریک طالبان پاکستان پیش از حاکمیت طالبان روی کار آمده و اما «ما به آنها اجازه فعالیت در خاک افغانستان ندادهایم و نمیدهیم که از خاک افغانستان علیه پاکستان استفاده کند.»
بنابرین، بحث درباره روایت جدید است. حالا این روایت چقدر در میان مردم افغانستان و جامعه جهانی میتواند طرفدار داشته باشد، موضوع دیگری است. واقعیت این است که در عصر دیجیتالی گروه طالبان نمیتواند واقعیتها را از چشم مردم افغانستان پنهان کند.
روز سهشنبه عمران خان برای پاسخگویی به اتهاماتی که بر او وارد شده، به دادگاه عالی در اسلامآباد رفته بود.
هنگامی که نخستوزیر پیشین پاکستان در محوطه دادگاه مشغول انگشتنگاری بود، نیروهای امنیتی به بازداشت او اقدام کردند.
آقای خان با فهرست طویلی از اتهامات روبرو است.
حامیان عمران خان گفتهاند که در جریان دستگیری او، نیروهای امنیتی از خود خشونت نشان دادهاند. با این حال رانا ثناالله، وزیر داخله پاکستان این اتهامات را بیاساس خوانده است.
ویدیویی در شبکههای اجتماعی منتشر شده که لحظات بازداشت عمران خان را نشان میدهد. در این ویدیو دیده میشود که گروهی از نیروهای امنیتی پاکستان، نخستوزیر پیشین این کشور را داخل یک موتر نظامی منتقل میکنند.
در یک ویدیوی دیگر دیده میشود که این نیروهای شیشههای ساختمانی را برای بازداشت عمران خان میشکنند.
اداره حسابدهی ملی در راولپندی روز دوشنبه، ۱۱ ثور حکم بازداشت عمران خان را صادر کرده بود.
یکی از مقامات پولیس اسلامآباد گفته است که آقای خان در ارتباط به قضیه «بنیاد القادر» دستگیر شده است. بنیاد القادر، به هدف معیاری ساختن دانشگاه القادر تاسیس شده بود و به این منظور پول جمعآوری میکرد.
عمران خان متهم به فساد مالی در زمینه مصرف پولهای جمعآوری شده برای بنیاد القادر است.
وزیر داخله پاکستان پس از بازداشت آقای خان گفته: «عمران خان و همسرش از یک سرمایهگذار عمده املاک، در برابر لطفی که به او کرده بودند، زمین بزرگی گرفتهاند.»
البته او این اتهام را رد کرده است.
پارلمان پاکستان پارسال عمران خان را رد صلاحیت کرد و کمیسیون انتخابات تصمیم گرفت که او را از شرکت در انتخابات برای پنج سال آینده محروم کند.
پس از برکناری آقای خان از سمت نخست وزیری او بارها با برگزاری تظاهرات خواهان برگزاری انتخابات زودهنگام شد. در مقابل، مخالفان سیاسی او دهها اتهام علیه او در دادگاه ثبت کردند.
نخست وزیر پیشین پاکستان در اواخر حوت ۱۴۰۱ به افغانستان اینترنشنال گفت: «حدود صد پرونده علیه من وجود دارد. پروندههایی در ارتباط با کفرگویی، تروریسم، قتل و حتی دسیسه.»
آقای خان در این مصاحبه گفته بدون نام بردن از فرد خاصی گفت کسانی که در قدرتاند میخواهند او را زندانی کنند و بکشند.
در روزهای گذشته او ادعا کرد که فیصل نصیر، افسر ارشد آیاسآی دو بار قصد کرده که او را بکشد. آقای خان فیصل نصیر را به دست داشتن در قتل ارشد شریف، خبرنگار برجسته پاکستانی متهم کرد.
ارشد شریف، روزنامهنگار تحقیقی برجسته پاکستانی بود که در ماه عقرب ۱۴۰۱ در کنیا کشته شد.
دفتر روابط عامه ارتش پاکستان دیروز به این ادعا واکنش شدیدالحنی نشان داد و آن را «ساختگی، بدخواهانه، بسیار تاسفبار و غیرقابل قبول» خواند. به گفته این دفتر عمران خان هیچ مدرکی برای اثبات ادعایش ندارد و این حق را برای خود محفوظ میداند که علیه اظهارات او اقدام کند.
رهبر حزب تحریک انصاف پاکستان قبل از دستگیری و رفتن به اسلامآباد ویدیویی نشر کرد و به اعلامیه دفتر روابط عامه ارتش این کشور پاسخ داد.
آقای خان از ارتش خواسته بود صحبتهای او را با دقت بیشتری بشنود.
او گفته بود در حال حاضر رهبر بزرگترین حزب کشور است و نیاز ندارد دروغ بگوید.