آلن دلون؛ شمایل زیبایی و مرگ

آخرین عضو باشگاه بازیگران خوشتیپ که در درجه اول بازیگر بودند و سپس -از بخت و اقبال خوش- کاریزماتیک، و قدرت بازیگری ایشان بر چهره فریبنده و ظاهر جذابی که داشتند غلبه میکرد، درگذشت.

آخرین عضو باشگاه بازیگران خوشتیپ که در درجه اول بازیگر بودند و سپس -از بخت و اقبال خوش- کاریزماتیک، و قدرت بازیگری ایشان بر چهره فریبنده و ظاهر جذابی که داشتند غلبه میکرد، درگذشت.
آلن دلون، بازیگر برجستهای که تسلطش بر نقش مانع از آن میشد که او را صرفا بهعنوان یک سوپرمدل یا مرد فریبنده و اغواگر بهخاطر بیاورند، در آستانه ۹۰ سالگی درگذشت و -شاید- به سوی باقی اعضای باشگاه بازیگران خوشتیپ -که دیگر خالی از سکنه به نظر میرسد- رهسپار شد.
اما اینکه «بازیگر قدرتمندی بود» یا «بر نقش تسلط داشت» به چه معناست؟
در واپسین فصل از فیلم سامورایی دلون در نقش جف کاستلو، با اسلحهای خالی و با آگاهی به مرگ، پای به قتلگاه میگذارد.
او به اصول خود وفادار است و همچون یک سامورایی سالک، نیک میداند اکنون زمان مردنش فرا رسیده است.
تا پیش از این صحنه، شیوه راه رفتنش با صلابت و سرعت قدمهاش حساب شده بود اما در این صحنه دیگر آن صولت در حرکتش و الگوی رفتاریاش را کنار گذاشته -چهرهاش اگر بیحس مینمود الان قدری اندوه در آن دیده میشود. و بهقدری متفاوت از کل فیلم رفتار میکند که حتی پیشخدمتی که کلاه او را میگیرد، نگرانش میشود (چهره نگرانش را میتوان در آینه تماشا کرد). وارد سالن میشود و با ترس به سرپیشخدمت نگاه میکند. ترس؟ او، قاتل حرفهای -جف کاستلو- مگر از چیزی هم میترسد؟
اینجاست که نقش دلون عمق انسانی به خود میگیرد -هر آدمی دم مرگ از مرگ میترسد اما او چنان قدرت دارد که بازی را عوض نکند و علیرغم میل با اسلحهای خالی به میدان نبرد یکطرفه برود.
سرپیشخدمت با چهرهای که انگار ترس و کینه را با هم بروز میدهد به کاستلو خیره شده. کاستلو برمیگردد سمت زن رنگینپوست پیانیست -والری. او همان زنی است که جف را در نیمهراه فیلم تکان میدهد.
در صحنه ای والری به سرزنش از جف میپرسد: «آخر تو چگونه آدمی هستی؟»
و جف در خود فرو میرود.
آیا او آدم بدی است؟ شاید آدمی که احساس ندارد اصلا آدم نیست! اما در این صحنه واپسین، جف هوشیار شده و دیگر آن ماشین آدمکشی نیست. حالا به سوی زن میرود و با چهرهاش میگوید: «ببین، من هم آدمم، میترسم، گریه میکنم و حتی عاشق میشوم».
جف در پایان فیلم عاشق همان زنی شده که عامل مردنش است؛ همان زنی که جف را به «انسان بودن» سوق میدهد اما در عین حال نماد مرگ نیز هست. جف کاستلو به زن نگاه میکند، چشمهاش قدری خیس. مردمکهاش روی صورت زنی که دوستش دارد میچرخد اما زمان، زمان مرگ است. این صحنه حدود پنج دقیقه وقت میگیرد اما بیهیچ اغراق در متفاوتنمایی و کاملا زیرپوستی، جف کاستلو -آدمکش حرفهای- در عرض پنج دقیقه بدل به عاشق فداکار میشود.
حالا او همان سامورایی است که نام فیلم را با خود حمل میکند.
اکنون به نقش دیگری توجه کنید که در واپسین صحنهاش درست چیزی شبیه به موقعیت سامورایی را متبادر میکند -دسته سیسیلیها. در هر دو فیلم، دلون -در نقش روژه سارته- مرگآگاهی دارد. اینجا هم پای یک زن در میان است اما سرپیشخدمت فیلم قبل، اکنون رییس مافیاست -با بازی ژان گابن بزرگ.
به لحظه رانندگی دلون توجه کنید وقتی با آگاهی پای مرگ میرود. اینجا دیگر نه آن ماشین آدمکشی است و نه فردی که به اصول خود وفادار است. اینجا دلون فقط زخمخورده و در عین ترس از مردن، نمیخواهد بمیرد. به مقصد میرسد و کیف پر از پول را برانداز میکند. او برخلاف فیلم قبلی، عاشق پول است. به سمت اسکناسها که خم میشود دقیقا تفاوت نقشش با جف کاستلو نیز عیان خواهد شد.
روژه سارته آدم خوبی نیست، کاستلو هم نبود اما سارته زندگی را در این دنیا میبیند و کاستلو قدری معنوی است. اینها جزییات رفتاری نقشهاست که دلون با تسلط بر شخصیتها به آنها عمق میدهد.
شاید بتوان گفت آلن دلون بازیگر مرگ بود. او در فیلمهای متعددی محکوم به مرگ میشود اما هر بار که با مرگ مواجه میشود، جور دیگری است. انگار دلون هر بار و در هر نقش، دستههای متفاوتی از آدمها را نمایندگی میکند که بالاخره خواهند مرد و او چگونگی این مواجهه را یادآور میشود. حتی آنجا که نخواهد مرد، مرگ را به زنده ماندنش ترجیح میدهد.
در شاهکاری به نام روکو و برادران، روکو جور همه را به دوش میکشد. از عشقش میگذرد تا برادرش زن را صاحب شود. برادرش که میمیرد، قاتل را -که همان عشق سابقش بوده- نه تنها لو نمیدهد که حاضر است برای پرداخت قرضهاش، مشت هم بخورد. ولی در پایان این فرد بخشنده، چشمهای پر اشکش را مقابل دوربین نشان میدهد -این چشمها میگویند که کاش میمردم. و این «کاش میمردم» را میشود در دایره سرخ، کسوف و بسیاری فیلمهای مهمی که او بازی کرده دید.
اکنون او خودش به پایان زندگیاش رسید. آلن دلون، شمایل مرگ بود در تاریخ سینمای فرانسه و هر بار مرگ را در شکلهای متفاوت اجرا کرد.


طالبان از عبدالله عارفاوف، نخستوزیر اوزبیکستان، در کابل به گرمی استقبال کرد. معاونان رئیسالوزرا، وزیر خارجه و دیگر مقامات طالبان، جداگانه با نخستوزیر اوزبیکستان دیدار داشتند.
عبدالله عارفاوف روز شنبه ۲۷ اسد، در رأس یک هیات بلندپایه از اوزبیکستان به کابل آمد و تفاهمنامهها و قراردادهای متعددی با طالبان امضا کرد.
دفتر معاون اقتصادی رئیسالوزرای طالبان اعلام کرد که با جانب اوزبیکستان ۳۵ تفاهمنامه به ارزش ۲.۵ میلیارد دالر امضا شد.
طالبان میگویند نخستوزیر اوزبیکستان در کابل تعهد کرده است که بهزودی سفیر این گروه را در تاشکند خواهد پذیرفت. این نخستین سفر یک مقام اوزبیکستان به کابل نیست. در سه سال اخیر، وزرای خارجه، تجارت و دیگر مقامات اوزبیکستان به تکرار از افغانستان دیدار کردهاند.
پس از جنگ اوکراین، فضای مانور برای روسیه و کشورهای رو به توسعه آسیای مرکزی در شمال محدود شد. اکنون این کشورها متمایل به گسترش روابط با اعضای سازمان همکاری شانگهای در جنوب آسیا هستند. هند و پاکستان نیازمند انرژیاند و آسیای مرکزی سرشار از منابع انرژی است. در این میان، افغانستان مجرای اتصال آسیای مرکزی و جنوبی است.
طالبان با استفاده از این فرصت تلاش میکنند با تبلیغ «امنیت سرتاسری در افغانستان»، کشورهای آسیای مرکزی را به گسترش روابط بازرگانی و ترانزیتی دلگرم کند. طالبان سیاست اقتصادی اشرف غنی را دنبال میکند. درگیری مرزی با پاکستان، مسدود شدن مکرر تورخم و اختلاف بر سر تیتیپی سبب شده که طالبان در پی راههای بدیل باشند. از این رو، روابط بازرگانی طالبان با ترکمنستان، اوزبیکستان و قزاقستان بهطور روزافزون افزایش یافته است. اخیراً وزارت تجارت و صنایع طالبان، حجم روابط بازرگانی با اوزبیکستان را حدود ۳۰۰ میلیون دالر اعلام کرد.
علیرغم دلگرمی به گسترش روابط بازرگانی، کشورهای آسیای مرکزی نگران آتش زیر خاکستر در افغانستان هستند. خطر نفوذ شبهنظامیان رادیکال به آسیای مرکزی، خواب از چشمان سران این کشورها ربوده است. کمیته فنی شورای امنیت سازمان ملل متحد در گزارش اخیر خود اعلام کرده که داعش خراسان قصد نفوذ به آسیای مرکزی دارد. سران آسیای مرکزی در نشست شانگهای بر استحکام مرز با افغانستان تأکید کردند. این کشورها با تعامل و همکاری با طالبان در پی دفع این تهدیدات هستند. طالبان ظاهراً تلاش کرده به نگرانیهای امنیتی این کشورها توجه کند. گزارشها حاکی از آن است که طالبان به درخواست اوزبیکستان، اعضای جنبش اسلامی اوزبیکستان را از فاریاب، سرپل و جوزجان به جنوب و شرق افغانستان منتقل کرده است. اما روابط رو به گسترش طالبان با کشورهای آسیای مرکزی باعث شده که برخی از متحدان سابق طالبان (برخی اعضای جنبش اسلامی اوزبیکستان و جنبش اسلامی تاجیکستان) به داعش بپیوندند.
مدرسهسازی روزافزون طالبان در شمال افغانستان، بهمیزان نگرانی کشورهای آسیای مرکزی افزوده است. سالانه هزاران تن از مدارس جهادی طالبان در افغانستان، به ویژه در ولایات شمالی، فارغ میشوند.
طبق گزارش نهادهای بینالمللی، افغانستان به کانون گروههای رادیکال منطقهای تبدیل شده است. علاوه بر این، تمام جریانهای افراطی از چچن تا اوزبیکستان، از تاجیکستان تا اویغور و از پاکستان تا برخی کشورهای عربی به افغانستان پناه بردهاند. در چنین شرایطی، کشورهای آسیای مرکزی در پی راهاندازی پروژههای بزرگ از جمله تاپی، کاسا ۱۰۰۰ و اتصال به بازارهای آسیای جنوبی هستند. ترکمنستان نیز با جدیت در پی شروع رسمی پروژه تاپی است. مقامات ترکمنستان بارها در سفر به کابل خواستار رفع موانع بر سر راه شروع پروژه تاپی شدهاند.
تقریباً اجماع نظر وجود دارد که در نبود یک دولت مشروع در افغانستان که از مردم در داخل نمایندگی کند و مورد قبول جامعه جهانی باشد، چشمانداز همکاریهای اقتصادی و ترانزیتی در منطقه تیره و تار خواهد بود. حاکمیت کنونی در افغانستان با خلاهای حقوقی و قانونی مواجه است و در چنین شرایطی، هرگونه موافقتنامهای از پشتوانه حقوقی و قانونی لازم برخوردار نخواهد بود.

وزیر خارجه طالبان در سومین سال به قدرت رسیدن این گروه اعتراف کرد که سیاستهایشان در مورد زنان یکی از موانع عمده به رسمیت شناختن حکومت طالبان است. در سه سال گذشته، حقوق زنان و دختران در صدر خواستهای کشورهای عمده به ویژه غربی از این گروه بوده است.
تأثیر منفی سیاستهای طالبان بر زنان و افغانستان برجسته است. فعالان حقوق بشر آن را «آپارتاید جنسیتی» توصیف کردهاند. بنا به آمار سازمان ملل، امسال ۱.۴ میلیون دختر بالاتر از صنف شش از آموزش محروم شدهاند. این سازمان تخمین میزند که ممنوعیت کار زنان سالانه یک میلیارد دالر به اقتصاد افغانستان آسیب میزند.
با نرفتن دختران به مکتب، میزان ازدواجهای زیرسن و اجباری افزایش یافته است. هدیه (نام مستعار) دانشآموز صنف هفتم، از همصنفی ۱۳ سالهاش یاد میکند که پس از پایان صنف ششم، خانوادهاش او را به عقد اجباری درآورده است.
هدیه به افغانستان اینترنشنال گفت: «هم صنفیام هم از مکتب ماند و هم در ۱۳ سالگی ازدواج کرد. مثل او دختران زیادیاند که پس از بسته شدن مکتبها به روی آنها ازدواج کردهاند.»
ترس هدیه بیجا نیست. یونیسف گزارش داد که ازدواج دختران زیر سن افزایش یافته است. علاوه بر بسته ماندن مکاتب، فقر گسترده خانوادهها را به ازدواج زیر سن و حتا فروش کودکان دختر وادار کرده است.
هدیه گفت: «تنها راه پیشرفت من و هزاران دختر دیگر همین درس و مکتب بود که از دست دادنش سختترین حس دنیا بود. از دست دادن [حق] تعلیم مانند از دست دادن عضوی از بدنم بود.»
محرومیت از آموزش به سلامت روحی دختران آسیب زده و حس ناامیدی، ناکامی، سرخوردگی و ترس از آینده مبهم را در آنان تقویت کرده است.
ثریا (نام مستعار)، دانشجوی رشته حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه هرات گفت: «پس از تسلط طالبان حق طبیعی من برای آموزش و توسعه فردی به طور کامل محدود شده است. حس عمیقی از بیعدالتی و سرخوردگی دارم.»
او گفت که نگرانی و اضطراب شدیدی احساس میکند. زیرا «آیندهای که برای خود تصور کرده بودم، اکنون بسیار مبهم و نامطمئن به نظر میرسد.»

در زندان خانگی
وزیر خارجه آلمان روز پنجشنبه ۲۴ اسد گفت که زنان و دختران افغان در حاکمیت طالبان، عملاً «در بازداشت خانگی» اند. این حسی است که فروتن (نام مستعار) نیز دارد. با سقوط دولت پیشین فضا و نهادهایی که برای آنان اندکی فرصت نفس کشیدن را داده بود، فروپاشید.
فروتن در دانشگاه هرات تدریس میکرد و حامی حقوق زنان بود. او گفت: «روی کار آمدن دوباره طالبان زنان به پستوی خانهها رانده شدند... تبعید در خانه برایم با زندان فرق چندانی نداشت.»
او گفت تا زمانی که طالبان در قدرت هستند، دردها و آسیبهای روحی ناشی از این وضعیت در زنان باقی خواهد ماند.
طالبان میگویند محروم کردن زنان و دختران از کار و آموزش مطابق شریعت و سنتهای مردم افغانستان است. با این حال، در هرات جایی که فروتن درس میداد، بنا به آمار مسئولان ریاست معارف، هر سال ۱۳ تا ۱۴ هزار نفر از مکاتب فارغالتحصیل میشدند که بیش از ۶۰ درصد آنها دختر بودند.
در میان کشورهای مسلمان، افغانستان تنها کشوری است که دختران بالاتر از صنف ششم در آنجا اجازه رفتن به مکتب را ندارند. برداشتهای دینی طالبان باعث تبعیض همهجانبه و سیستماتیک در برابر زنان در حوزه کار، آموزش و آزادهای عمومی و فردی شده است.
ثریا، کارمند سابق دیوان رسیدگی به جرایم خشونت علیه زن، هم وظیفهاش را از دست داده و هم امیدش را.
او گفت: «با به قدرت رسیدن طالبان یاس و ناامیدی تمام زندگی من را فرا گرفت، وضعیت روانیام در حدی خراب بود که حتی از دین نفرت پیدا کرده بودم.»
ثریا خود را منزوی احساس میکند و از حوزه عمومی رانده شده است: «اشتراکش در رویدادهای اجتماعی و تعامل با دیگران بهطور چشمگیری کاهش یافته که این موجب احساس انزوا و دوری از جامعه در من شده است. این وضعیت باعث تضعیف جایگاه زنان در جامعه میشود.»
ناامنی جانی و روانی زنان نظامی
بهرغم اعلام عفو عمومی از سوی رهبر مخفی طالبان، نظامیان پیشین بازداشت، شکنجه و به قتل رسیدهاند. بهگزارش یوناما، طالبان حذف کارمندان و نظامیان حکومت پیشین را ادامه داده است.
زهرا (نام مستعار)، افسر پیشین وزارت داخله افغانستان بود. او پنج سال در این وزارت کار کرد، اما پس از بازگشت طالبان، دستاوردهایش بیهوده شده است.
زهرا میگوید: «ترس از دست دادن جان و این که به شیوههای مختلف مورد بازخواست قرار بگیرم و طوری که در جریان بودم افسران سابق را که به پای میز محاکمه و در نظارت خانهها مینشاندند، برایم غیر قابل هضم بود.»
نظامیان و کارمندان دولت پیشین برای حفاظت از جان سراغ مهاجرت اجباری رفتهاند یا مجبور به زندگی در خفا شدهاند.
زهرا میگوید: «در ماههای اول روی کار آمدن حکومت جدید مجبور شدم برای مدتی خانه و ولایت زندگی خود را تغییر بدهم. خبرهای زیادی در مورد خشونت علیه پولیس اناثیه به گوشم میرسید که باعث ایجاد وحشت در من میشد و همین باعث شد مدتی دور از انظار عمومی زندگی کنم.»
سازمان ملل افغانستان را «گورستان امیدهای دختران» توصیف کرده است. در داخل مردم در برابر حذف زنان از جامعه و بیسواد کردن یک نسل از آنان انفعال و سکوت را در پیش گرفتهاند. فشارهای جهانی هم تا هنوز تاثیری بر سیاستهای طالبان نداشته است.
تنها صدای اعتراض از دختران جوان بلند شد که طالبان با خشونت تمام آن را سرکوب کرد.


سه سال پس از تسلط طالبان بر افغانستان، شماری از خبرنگاران زن در رسانههای داخلی با وجود فشارهای گسترده این گروه، همچنان به فعالیت خود ادامه دادهاند.
به مناسبت سهسالگی سقوط حکومت پیشین افغانستان، با تعدادی از این زنان خبرنگار گفتوگو کردیم. برخی از آنها شغل خود را ترک کردهاند و عدهای دیگر گفتند که رسانههایشان اجازه مصاحبه نمیدهند. چند نفر تنها به شرط استفاده از نام مستعار حاضر به گفتوگو شدند. بنابراین، نامهای مصاحبهشدگان این گزارش مستعار هستند.
خاطره، خبرنگاری از کابل، در دو سال نخست حکومت طالبان در یکی از شبکههای تلویزیونی داخل افغانستان مشغول به کار بود. پس از گذراندن یک ماه دوره آزمایشی، همکارش به او توصیه کرد که وقتش را هدر ندهد، چراکه آیندهای در این حرفه وجود ندارد.
خاطره بیشتر دوران کاری خود را در داخل دفتر رسانه سپری کرد، زیرا طالبان اجازه حضور او و دیگر زنان خبرنگار در نشستهای خبری را نمیدادند. مدیران رسانهها نیز به دلیل مخالفت طالبان با حضور زنان در این نشستها، از اعزام خبرنگاران زن خودداری میکردند.
این خبرنگار زن میگوید یکبار از پشت درهای هتل کابل اینترکانتیننتال، جایی که یک نشست خبری در حال برگزاری بود، عقب رانده شد و یک جنگجوی طالب او را «کافر» خطاب کرد.
در یک مورد دیگر، یکی از اعضای طالبان به او گفت: «یک زن مسلمان هرگز از خانه بیرون نمیآید، کار نمیکند و حجاب خود را رعایت میکند.»
خاطره این جملات را زمانی شنید که برای پوشش یک نشست خبری رفته بود.
خبرنگاران زن در افغانستان شاهد هستند که همکارانشان یکییکی ناپدید میشوند. خاطره میگوید که یکی از دوستانش با چشمانی اشکبار خبر داد که مجبور است کارش را ترک کند؛ خانوادهاش از او خواسته بودند ازدواج کند، چراکه دیگر شرایط ادامه کار در رسانهها فراهم نیست.

طالبان در اتاقهای خبر
خاطره میگوید در رسانهای که کار میکرد، تعداد خبرنگاران زن تنها سه نفر بود. به گفته این خبرنگار اولین چیزی که از مسئولان رسانه شنید این بود که باید حجاب خود را رعایت کنند، چرا که «در داخل سازمان استخبارات طالبان حضور دارد».
او توضیح میدهد که فردی در رسانهشان بود که حتی برخی کارکنان هم نمیدانستند که برای طالبان کار میکند. این فرد گزارشها و محیط کار، بهویژه فعالیتهای زنان را نظارت میکرد. خاطره میگوید که تحت نظارت این فرد، تغییراتی در رسانه از جمله جدایی محل کار زنان و مردان اعمال شد. او همچنین بر محتوای برنامههای رسانه نیز نظارت داشت.
گزارشهایی مبنیبر حضور نمایندگان طالبان در اتاقهای خبر رسانهها پیشتر نیز منتشر شده بود.
خاطره میگوید که علیرغم همه این مشکلات به کار خبرنگاری ادامه خواهد داد: «تسلیم نمیشوم، اما شرایط فعلی مساعد نیست.»
با دوربین در برابر کلاشنیکف
مهسا، خبرنگار جوان دیگری که در غرب افغانستان فعالیت میکند، میگوید شرایط خبرنگاران زن هر روز بدتر میشود. او که از دوران قبل از تسلط طالبان به این حرفه وارد شده بود، همچنان به کار خود ادامه میدهد، هرچند با محدودیتهای شدید.
او میگوید که در حال حاضر وضعیت خبرنگاران زن حتی با سال اول حاکمیت طالبان هم قابل مقایسه نیست، چرا که هر روز به محدودیتها و سدهای سر راه خبرنگاران زن افزوده میشود.

مهسا میگوید که هیچ زنی اجازه رفتن به ساحه و نشستهای خبری را ندارد. او میگوید در حال حاضر تعداد خبرنگاران زن در زون غرب، به تعداد انگشتهای دو دست هم نمیرسد.
مهسا میگوید که خبرنگاران زن به بهانههای مختلف به اداره امر به معروف طالبان فراخوانده میشوند؛ بهخاطر نوع لباس پوشیدنشان، مصاحبه با یک مرد، شرکت در یک نشست خبری یا بهانههای دیگر.
او گفت که تاکنون به هیچ اداره دولتی تحت کنترول طالبان نتوانسته برود و با مقامهای این گروه صحبت کند. بارها از پشت دروازه این نهادها جواب رد گرفته است.
مهسا میگوید که باری به خاطر پوشش خبری یک رویداد نیاز بود از مسجدی در هرات تصویربرداری کند. او وقتی به در مسجد رسید، یک جنگجوی طالبان در برابرش ایستاد.
مهسا سعی کرد جنگجوی طالبان را متقاعد کند که تا به او اجازه ورود به مسجد را دهد. جنگجوی طالب اما با زبان دیگری پاسخ داد. زهرا میگوید این عضو طالبان کلاشنیکف خود را به روی او کشید و تهدید کرد که شلیک میکند: «چیزی نمانده بود که شلیک کند».
این خبرنگار زن میگوید که چند متر آن طرفتر از او، زنی در حال تگدی بود: «زنان در افغانستان اجازه دارند تگدی کنند اما کار خبرنگاری نه.»
این خبرنگار زن میگوید که این تجربه و برخوردهای مشابه، به لحاظ روانی او را شدیدا متاثر کرد و برای مدتی دست از کار خبرنگاری کشید.
از طرفی، او از آزارها و «پیامهای بیربطی» میگوید که از سوی اعضای طالبان دریاف میکند.
همراهی مدیران رسانهها با محدودیتهای طالبان
خبرنگاران زن در کنار شکایت و انتقاد از محدودیتهای طالبان، متعقدند که همراهی مدیران رسانهها با فرمانها و محدودیتهای طالبان، فضا را تنگتر و راه را برای وضع محدودیتهای بیشتر فراهم کرده است.
مهسا میگوید که رسانههای داخل افغانستان «تحت کنترول طالباناند» و هنگام استخدام، اگر طالبان بخواهند زنان استخدام میشوند و اگر نخواهند نه. به گفته او مدیران رسانهها نیز ترجیح میدهند به متقاضیان زن جواب رد بدهند. به بهانههای مختلف از جمله چالشهای اقتصادی.
شبنم، خبرنگاری دیگر از کابل نیز میگوید که رسانهها همه دستورهای طالبان را بدون اندکترین اعتراض و مقاومت، اجرا میکنند. او میگوید سازگاری مدیران رسانهها با محدودیتهای طالبان، این گروه را جسورتر کرده که دست به اقدامات بیشتری علیه خبرنگاران زن بزند.
شبنم میگوید اگر از همان اول، مدیران رسانهها دستکم با برخی از دستورها و محدودیتهای طالبان مقابله میکردند، شاید کار به اینجا نمیکشید.
فرشته، خبرنگار دیگری از کابل میگوید که رسانهها نیز با استفاده از محدودیتهای جاری طالبان، اگر زنان را استخدام هم کنند «معاش بسیار ناچیز» برای آنها در نظر میگیرند.
او همچنین گفت که سیاستهای طالبان در قبال زنان خبرنگاران، حتی باعث تغییر رفتار همکاران رسانهای مرد با آنها شده است. فرشته گفت دبیران رسانهها در بسیاری مواقع خودشان اجازه نمیدهند خبرنگاران زن با مردان مصاحبه کنند.

سوژههای تحمیلی
شبنم میگوید او همواره سعی کرده و مایل بوده کارهای خبرنگاریاش، نگاه انتقادی داشته باشد. حالا اما، به گفته خودش مجبور است سوژههایی را کار کند که فقط میتوان با آنها «روز خود را گذراند.»
او میگوید خبرنگاران زن به ندرت اجازه مییابند که در نشستهای خبری حضور یابند و آنها معمولا نشستهایی است که اهمیت چندانی ندارند.
غیبت زنان در اولین نشست خبری طالبان
کمرنگ شدن حضور زنان در رسانههای افغانستان تحت کنترول طالبان، در نخستین نشست خبری این گروه در «مرکز رسانههای حکومت» در کابل خودش را نمایان کرد.
در ۲۶ اسد ۱۴۰۰، دو روز پس از تسلط طالبان بر کابل، هنگامی که ذبیحالله مجاهد، به مرکز رسانهها رفت و نخستین نشست خبری این گروه را برگزار کرد.
در تصاویر منتشرشده از این نشست در تالاری که کانون اصلی خبرنگاران کابل بود، تنها یک زن دیده میشود.
سه سال پس از حاکمیت طالیان در افغانستان، حالا نیز همهروزه دعوتنامههای مطبوعاتی ادارات تحت کنترول طالبان به رسانه میرسد و آنها را به مرکز رسانهها در کابل فرامیخواند. با این تفاوت که در پایان بسیاری از این نامهها نگاشته میشود: «از اعزام خبرنگاران طبقه اناث خودداری کنید.»

دستاورد از دسترفته بیست سال نظام جمهوری
در سالهای پایانی نظام جمهوری بیست ساله در افغانستان، همواره از ارزشها و دستاوردهای صحبت میشد که افغانستان پس از حاکمیت اول طالبان به آنها دست یافته بود.
یکی از مهمترین دستاوردها، آزادی بیان در مجموع و حضور پررنگ زنان در رسانهها بود. آنچه که حتی در میان کشورهای منطقه نیز کمنظیر بود.
با به قدرت رسیدن طالبان در ۲۴ اسد ۱۴۰۰، این دستاورد به فنا رفت. طالبان از سویی تیغ سانسور را به اتاقهای خبر رسانهها برد و از سویی روز به روز روزنامهنگاران زن را منزویتر کرد.
در مدت سه سال حاکمیت طالبان، این گروه محدودیتهای گستردهای بر فعالیت خبرنگاران زن و رسانهها وضع کرده است. در حال حاضر، براساس دستور طالبان، گویندگان زن برنامههای خبری و غیرخبری، با ماسک سیاه روی تصویر میآیند.
در پی اعمال این محدودیتها، بسیاری از زنان خبرنگار دست از کار رسانهای کشیدند و شماری هم مهاجرت کردند.
فرشته میگوید که چشمانداز آینده کاری خود را «تاریک» میبیند و این بسیار ناامیدکننده است.
این خبرنگار زن افزود که وضعیت زنان در مجموع و به ویژه روزنامهنگاران زن در افغانستان، «زیستن در کابوسی است که پایان ندارد.» فرشته افزود که در افغانستان، «با دختران در سرزمین خودشان مانند بیگانهها رفتار میشود.»
شبنم میگوید که در شرایط کنونی، انتظار میرود که بامدادی از جا بلند شود و اطلاع یابد که رهبر طالبان با صدور فرمان دیگری، کار خبرنگاران در به گونه کامل را منع کرده است.
با این حال، خبرنگاران زن گفتند که تسلیم نمیشوند و به کار خود در رسانه ادامه خواهند داد.

با ورود دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۷ به کاخ سفید، سیاست خارجی ایالات متحده دستخوش تغییرات مهم و اساسی شد.
رویه سیاسی متفاوت دونالد ترامپ در مقایسه با جورج بوش و بارک اوباما، رؤسای جمهور سابق امریکا، با طرح شعار «نخست امریکا» مسئولیتپذیری کامل واشنگتن در قبال مسایل مهم جهانی از جمله شریک استراتژیک آن افغانستان را متحول کرد.
بیش از دو دهه جنگ، کشته و زخمی شدن هزاران سرباز امریکا و ناتو در افغانستان و دهها هزار نیروی دفاعی و امنیتی افغان، مصرف بیش از دو هزار میلیارد دالر در افغانستان و در نهایت گسترش فساد افسارگسیخته و ناکامی حکومت، تقلبهای گسترده تیمهای انتخاباتی و تشدید تنش و نابسامانی سیاسی و امنیتی در افغانستان با روی کار آمدن ترامپ تاجرپیشه همزمان شد.
ترامپ سیاستمداری آماتور و تجارتپیشه است. او همهچیز را در ترازوی منافع اقتصادی ارزیابی میکند. بدون شک تداوم جنگ خونین و پرهزینه امریکا در افغانستان که هزینهاش در مقایسه با دستاوردهایش ناچیز به نظر میرسید، هیچ توجیهی نداشت.
آغاز مذاکرات صلح با طالبان در قطر و همزمان تضعیف نظام سیاسی و حکومت مستقر در کابل، منجر به توافق صلحی میان امریکا و طالبان شد که عملا تیر خلاص را به حکومت نیمهجان جمهوری اسلامی افغانستان شلیک کرد.
هدف اصلی دونالد ترامپ پایان دادن طولانیترین و پرهزینهترین جنگ ایالات متحده و بازگرداندن نیروهای امریکایی به خانه بود. اما جو بایدن دموکرات با که همواره از مخالفان جدی حضور نظامی امریکا در افغانستان بود، با روی کار آمدنش بدون هرگونه محاسبه فرمان خروج «بدون قید و شرط» نیروهای امریکایی از افغانستان را صادر کرد.
فرمان بایدن در واقع عملا فرمان فروپاشی حکومت وابسته افغانستان و همچنین تمامی توافقات و تعهداتی بود که امریکای تحت رهبری ترامپ با طالبان در قطر امضا کرده بود. طالبان که در بدل خروج نیروهای امریکایی و ایجاد یک حکومت ائتلافی تمامی شروط مبنیبر احترام گذاشتن به حقوق اساسی شهروندی را پذیرفته بودند، در پی دستور خروج جو بایدن به همه تعهدات خود پشت پا زدند.
طالبان با تصرف افغانستان و بستن مکاتب و دانشگاهها و اعمال محدودیتها بر زنان و دختران و نفی حقوق اساسی شهروندان افغانستان عملا از تعهدات بینالمللی و توافقات مندرج توافقنامه دوحه را نقض کردند.
در این نوشته که متمرکز بر شناسایی سیاستهای گذشته دونالد ترامپ درباره افغانستان و پیشبینی تصامیم احتمالی او در صورت پیروزی در انتخابات آینده امریکاست، به مهمترین مشکلات و پیامدهای سیاستهای دونالد ترامپ در قبال افغانستان اشاره میکنیم:
۱- فقدان توافقنامه جامع صلح: در حالی که مذاکرات با طالبان آغاز شده بود، یک توافق صلح پایدار و جامع در دوره ریاست جمهوری ترامپ به دست نیامد. وضعیت شکننده توأم با خشونت و بیثباتی مداوم در منطقه باقی ماند.
۲. تمرکز محدود بر حقوق بشر و حکومتداری: سیاستهای ترامپ در درجه اول بر عقبنشینی نظامی و اقدامات موردی و پراکنده در مبارزه با تروریسم متمرکز بود. این رویکرد تاکید کمتر بر ارتقای احترام به حقوق بشر، دموکراسی و حکومتداری خوب در افغانستان داشت. رویکرد ترامپ باعث شد تا اهمیت پرداختن به مسائل اساسی که به ختم اساسی مناقشه کمک میکرد، نادیده گرفته شود.
۳. عدم اطمینان در مورد آینده: اعلام ناگهانی خروج نیروها و تغییر استراتژیها باعث ایجاد عدم اطمینان از تعهد بلندمدت ایالات متحده به افغانستان شد. فقدان این اطمینان، زمینه مقدمات اساسی سقوط حکومت و نظام سیاسی در افغانستان را فراهم کرد.
۴. احتمال تجدید حیات گروههای تروریستی: کاهش حضور نظامی ایالات متحده و تمرکز بر مذاکرات با طالبان، نگرانیهایی را در مورد کاهش حضور و توجه جهان بر منطقه و مخصوصا افغانستان و احتمال ظهور مجدد گروههای تروریستی را به عنوان تهدیدی برای امنیت منطقه و جهان تقویت کرد.
با همه این ناکامیها و تبعات منفی سیاستهای دونالد ترامپ در قبال افغانستان، به نظر میرسد که او یکی از دو نامزد اصلی و جدی انتخابات آینده ریاستجمهوری امریکا است. با توجه به سوءقصد نافرجام اخیر به جان او و آشفتگی در اردوگاه دموکراتها و تحولات ناخوشایند سیاسی-امنیتی در اقصی نقاط جهان که به ضرر دموکراتها جریان دارد، هنوز هم شگفتیساز شدن انتخابات آینده امریکا با پیروزی دونالد ترامپ قابل پیشبینی است.
البته انتخابات آینده امریکا در شرایطی برگزار خواهد شد که چالشهای بزرگی پیشروی رئیس جمهور آینده امریکا در رویکرد سیاست خارجیاش وجود دارد. مسئله بحران مهاجرت غیرقانونی به امریکا، جنگ روسیه و اکراین، جنگ اسرائیل و حماس و خطر گسترش این جنگ به منطقه خاورمیانه، از چالشهای سر راه رئیسجمهور آینده امریکا است.
علاوه بر این، نحوه پاسخگویی به سیاستهای ایران در منطقه و بحران شبهجزیره کوریا بخش دیگری از این چالشها است. در این میان، افغانستان نیز به عنوان یک مسأله اساسی لاینحل در سیاست خارجی امریکا باقی مانده است.
از آنجا که نقش امریکا در بسیاری از تحولات سیاسی منطقه و جهان انکارناپذیر است، تغییر رؤسای جمهور امریکا و سیاستهای خاصی که هرکدام از این آنها در ارتباط به حوادث و تحولات داخلی کشورها و یا منطقه اتخاذ میکنند، در سرنوشت سیاسی و امنیتی این کشورها از اهمیت خاص برخوردار است.
در این میان افغانستان همواره از سیاستها و مداخلات کشورهای همسایه، منطقه و جهان تأثیر پذیرفته است. متأسفانه روند تحولات در افغانستان، شرایط اقتصادی و بحران سیاسی-امنیتی موجود و رویهای که حکومت طالبان با جهان و مردم افغانستان در پیش گرفته، بیانگر این واقعیت مهم است که تا سالهای متمادی افغانستان همچنان محل مداخله و تأثیرگذاری پیدا و پنهان قدرتهای منطقهای و جهانی خواهد بود.
با فرضیه پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات آینده ریاستجمهوری امریکا و با توجه به بنیادهای فکری وی در ارتباط با سیاست خارجی واشنگتن، و به طور خاص مسأله افغانستان، دو سناریوی امریکای تحت رهبری ترامپ را میتوان در ارتباط با طالبان متصور بود:
سناریوی اول: ترامپ با تغییر ترکیب تیم بازیگران بخش افغانستان در ارگانهای مختلف دولت امریکا، به توافقنامه صلح دوحه و بررسی کیفیت اجرای آن مراجعه کرده و با دستمایه قرار دادن تخلفات طالبان، فشارهای سیاسی و دیپلوماتیک علیه حکومت این گروه را افزایش دهد.
حرکت بعدی ترامپ بستگی به نوع واکنش رهبری طالبان خواهد داشت. چنانچه اگر طالبان طبق سنت و سیاق این سه سال عمل کنند، احتمالا ترامپ تحریمهای جدیتر سیاسی، دیپلوماتیک و اقتصادی بر این گروه وضع کند. در آن صورت، سقوط ارزش ارز افغانی و یک بحران تمامعیار اقتصادی اجتنابناپذیر است. همزمان در عرصه سیاسی هم، ایجاد دفتر سیاسی برای اپوزسیون طالبان در یکی از کشورهای منطقه دور از انتظار نیست. در این سناریو اوضاع در داخل و منطقه به نفع طالبان پیش نخواهد رفت.
سناریوی دوم: رهبری طالبان با بازگشایی مکاتب و دانشگاهها به روی زنان و دختران و ایجاد یک حکومت فراگیر و پذیرش اپوزسیون سیاسی این گروه، در جهت یک آشتی ملی با مردم افغانستان قدم برداشته و در عرصه سیاست خارجی هم توقع تعامل یک طرفه از سوی جامعه جهانی را نداشته باشند. در این صورت، ترامپ زمینه و ابزاری برای اعمال فشارهای ویرانکننده بر حکومت طالبان نخواهد داشت.
در صورت تحقق سناریوی بودم، احتمالا ترامپ یکی از مقامهای حکومت طالبان را به کاخ سفید دعوت کرده و چنین وانمود کند که استراتژی قبلیاش مبنیبر امضای توافقنامه صلح دوحه با این گروه درست بوده است. او همچنین نشان خواهد داد که اکنون هم به اجرای استراتژی قبلیاش ادامه میدهد و بدون اینکه امریکا را وارد یک جنگ و تنش سیاسی-امنیتی با حکومت طالبان کند، توانسته منافع و امنیت واشنگتن و متحدان آن را در افغانستان تأمین کند.

با سقوط کابل در پانزدهم آگست ۲۰۲۱، جنگ روانی گروه طالبان که نقش عمدهای در سقوط دولت جمهوری اسلامی افغانستان داشت، وارد مرحله جدیدی شد.
در این مرحله کارگزاران عمده سیاسی و رسانهای طالبان که شبکهای از کارکشتهگان نظامی و استخباراتی دستپرورده پاکستان و شماری از کشورهای منطقه است، این روایت را به خورد رسانههای جمعی دادند که گویا طالبان تجهیزات و تسلحیات نظامی به ارزش ۸۸ میلیارد دالر را از نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان به غنمیت گرفتهاند و به لطف این امکانات شکستناپذیری آنها قطعی است.
در بعد داخلی هدف استراتژیک این روایت ترساندن مخالفان نظامی و سیاسی طالبان و در بعد منطقهای و جهانی وادار کردن کشورهای منطقه و جهان برای پذیرش طالبان به عنوان قدرت بلامنازعه و حاکم در افغانستان است.
من و همرزمانم که افتخار جنگ در برابر تروریسم طالبانی را داریم و در نزدیک به دو دهه فعالانه در صفوف نیروهای امنیتی و دفاعی جمهوری اسلامی افغانستان خدمت کردهایم، میدانیم که این روایت استوار بر واقعیت نیست و ادامه جنگ روانی سازمان یافته طالبان در برابر مردم ما است.
در این نوشته تلاش میکنم تا بر بنیاد معلومات و تحلیل استوار بر دادههای امنیتی و اطلاعاتی، تصویر روشنی از وضع تجهیزات و تسلیحات باقیمانده از نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان، به ویژه ارتش ملی کشور که در پانزدهم آگست ۲۰۲۱ در نتیجه یک توطئه چندلایه سیاسی و اطلاعاتی از هم پاشید، ارائه بدهم.
هزینه ۸۸ میلیارد دالر در جنگ ناتمام
ایالات متحده امریکا از سال ۲۰۰۲ تا جون ۲۰۲۰، مبلغ ۸۸.۶۱ میلیاد دالر را از طریق صندوق حمایت از نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان که از سوی وزارت دفاع این کشور ایجاد شده بود، در زمینه تجهیز، تسلیح، اکمال، خدمات، آموزش، تاسیسات، زیرساختها و بازسازی نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان هزینه کرد.
این تجهیزات و تسلیحات که شامل سلاحهای سبک و سنگین، وسایط نقلیه از جمله وسایط زرهی، ابزارهای کشفی و تجسسی، نظارت، آموزش نیروهای خاص و تجهیز قوای هوایی افغانستان میشد، در مراحل مختلف و با افزایش ضرورت مقابله با تهدیدات از طریق صندوق یادشده اجرا شد. بخش بزرگ این بودجه بر اساس نیازسنجی همه ساله به مصرف میرسید. از این بودجه همچنان به ترمیم، بازسازی و فعالسازی مجدد تجهیزات و وسایط نقلیه استفاده میشد. از این رو رقم درشتی از کل هزینههای تخصیص یافته به نیروهای دفاعی و امنیتی تا سال ۲۰۲۱ به مصرف رسیده بود.
تصویر بزرگتر وضعیت این بود که تداوم جنگ از یکسو و وابستگی اقتصادی افغانستان به کمکهای خارجی از سوی دیگر، دست ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان را نیز بسته بود. مثلا ارتش ذخایر استراتژیک اسلحه، مهمات و تیل نداشت و هر از گاهی در تامین نیازمندیهای اساسی، دچار مشکل بود. این وضع متاسفانه با آغاز مذاکرات مستقیم ایالات متحده با گروه طالبان و سپس امضای توافقنامه دوحه بدتر شد. احتمال میرود قطع کمکهای واشنگتن به ارتش افغانستان، بخشی از پیششرطهای پذیرش موافقتنامه دوحه توسط طالبان بوده است. بخشی از کمکها با امضای موافقتنامه دوحه به طور کامل قطع شد.
پس از سقوط چقدر از تسلیحات نیروهای امنیتی افغانستان به جا ماند؟
حدود ۷۰ درصد از تجهیزات نظامی نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان، ساخت امریکا بود. این تجهیزات شامل انواع مختلف سلاحهای سبک و سنگین، از جمله M4، M16، M204، M249، M2 و MK19 میشد که به ترتیب جایگزین سلاحهای کلاسیک روسی مانند کلاشینکوف، پیکا، دهشکه، AGS و هاوانهای روسی شده بودند. این سلاحها از ابتدای تشکیل نیروهای امنیتی افغانستان وارد خدمت شدند و در ۲۰ سال جنگ فرسایشی و طولانی مدت افغانستان تا زمان سقوط نظام جمهوری به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفتند. در این مدت به مرور زمان و با استفاده مکرر، حجم زیادی از این سلاحها فرسوده، ضایع و کاملا تخریب شد.
افزون بر این، پس از سقوط نظام، نهادهای ناظر و رسانهها از فروش اسلحه و مهمات باقیمانده از نیروهای مسلح افغانستان در ولایات قندهار، زابل، ننگرهار و خوست و قاچاق آن به پاکستان از سوی طالبان خبر دادند. از سوی دیگر، بر اساس اسناد و مکتوب صادر شده از سوی ملا هبتالله، رهبر طالبان، که ضمیمه آن ۸۰۰ صفحه حاوی سریال نمبر سلاحهای مفقود شده، در اختیار بخش اطلاعات سازمان رسا قرار گرفته است، نشان میدهد که حدود ۴۰ درصد از سلاحها و تجهیزات نظامی پس از سقوط دولت جمهوری، مفقود شدهاند.
تجربه من و همرزمانم این است که بخش عمدهای از تسلیحات و تجهیزات نظامی امریکایی، دستکم آنهایی که در جنگ افغانستان به کار گرفته شدند، کیفیت بلندی نداشتند. یکی از دلایل این بود که شرکتهای خصوصی تولیدکننده تسلیحات در امریکا، به دلیل اولویت دادن به سودآوری، توجه چندانی به کیفیت محصولات نداشتند و از همین رو پس از مدت کوتاهی دچار عارضههای فنی میشدند. بازسازی این تجهیزات زمان گیر و هزینه بردار بود.
بخشی از این تسلیحات و تجهیزات که حالا به دست طالبان افتاده، استهلاک شده است. طالبان ظرفیت فنی و هزینه ترمیم این تسلیحات را ندارند.
بر سر هواپیماهای قوای هوایی افغانستان چه آمد؟
در طول ۲۰ سال گذشته، قوای هوایی افغانستان، با ۲۲۹ فروند هواپیمای جنگی و ترانسپورتی مجهز شده بود. ۲۵ بال جهت ترمیم به خارج از افغانستان انتقال یافته بود و ۱۹ بال دیگر در آستانه تحویلدهی بودند. در پانزدهم آگست ۲۰۲۱ ، از ۱۸۵ بال هواپیمای باقیمانده قوای هوایی افغانستان، حدود ۴۶ فروند هواپیمای نظامی به اوزبیکستان و ۱۸ فروند به تاجیکستان انتقال یافتند. این انتقالات در شرایطی صورت گرفت که پس از امضای توافقنامه دوحه در فبروری ۲۰۲۰، به دلیل ترک شرکتهای قراردادی ترمیم هواپیماها و کمبود پرزهجات، این وسایط توان رساندن مهمات مورد نیاز پوستهها و پایگاههای نیروهای دفاعی و امنیتی کشور را نداشتند. متاسفانه در مواردی شهدا و زخمیهای این نیروها، روزها در سنگر باقی میماندند تا امکان انتقال هوایی فراهم میشد.
بر اساس آخرین آمار به دست آمده از اداره طالبان، از ۱۲۱ هواپیمایی که اکثر آنها در جریان خروج و سقوط، توسط قطعه خاص مشترک وزارت دفاع، نیروهای ویژه امنیت ملی و نیروهای امریکایی تخریب گردیدند؛ به تعداد ۵۲ فروند آن توسط طالبان فعال گردیده و به دلیل کمبود پرزهجات، خلبان و کادر فنی، قابلیت عملیاتی بسیار محدودی دارند. رژیم طالبان به دلیل تحریمهای وضع شده، ظرفیت خریداری پرزهجات مورد نیاز این هواپیماها را ندارد.
بر سر وسایط زرهی و غیرزرهی نیروهای امنیتی چه آمد؟
اکثر وسایط زرهی و غیرزرهی مورد استفاده نیروهای امنیتی افغانستان در جریان ۲۰ سال جنگ و بر اثر ماینهای کنار جاده، جنگهای رو در رو و استفاده بیش از حد کاملا تخریب و از صف محاربه خارج شده بودند. تمام این وسایط ساخت امریکا بود. پرزهجات آنها توسط کشورهای کمککننده تامین میشد و چندین شرکت خارجی براساس قراردادهای مشخص، مسئول ترمیم و نگهداری این وسایط بودند.
پس از نخستین روزهای امضای توافقنامه دوحه، قراردادهای این شرکتها لغو شدند و آنها افغانستان را ترک کردند. دولت جمهوری قادر به جایگزینی شرکتهای قراردادی نبود و امکانات لازم برای ترمیم و بازسازی وسایط را در دست نداشت. در ماههای پایانی حکومت جمهوری، بر اساس آمار و مشاهدات میدانی، حدود ۸۰ درصد از وسایط زرهی و انتقالاتی نیروهای امنیتی و دفاعی یا به ترمیم اساسی نیاز داشتند و یا با کمبود پرزهجات، مواجه بودند.
طالبان به تعدادی از این وسایط دست یافتهاند که بخش قابل توجهی از آنها به دلیل عدم ترمیم و نگهداری، به قطعات آهنی کهنه و ناکارآمد تبدیل شدهاند و تعداد کمی از آنها موقتا قابل استفاده هستند. در نتیجه آنچه از این وسایط باقیمانده بود و به دست طالبان افتاده است در وضعیت بسیار نامناسبی قرار دارد. نبود پرزهجات، نبود ظرفیت فنی برای ترمیم و نگهداری و هزینه بلند مواد سوختی این وسایط باعث شده است که طالبان ظرفیت استفاده از وسایط بازمانده از نیروهای دفاعی و امنیتی را نداشته باشند. این خلای استراتژیک باعث میشود که گروه طالبان ظرفیت انجام عملیات نظامی طولانیمدت را از دست بدهد.

طالبان چقدر مهمات دارند؟
در طول ۲۰ سال جنگ، میلیونها واحد مهمات شامل سلاحهای سبک و سنگین، پیادهنظام و هواپیماهای جنگی، مصرف شده بود. با امضای توافقنامه دوحه، آغاز خروج نیروهای امریکایی و قطع کامل حمایت هوایی نیروهای ائتلاف ناتو از نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان، کمکهای نظامی به این نیروها، به شدت کاهش یافت و در برخی موارد به طور کامل قطع شد. نیروهای امنیتی افغانستان با کمبود شدید مهماتِ سلاحهای سنگین همانند هاوان، دهشکه، AGS، پیکا و بمبهای مختلف هواپیماهای جنگی - که در جنگهای نامنظم بسیار موثرند- مواجه شدند. کمبود این دسته از مهمات، توانایی نیروهای زمینی و هوایی افغانستان را در مقابله با طالبان به شدت کاهش داد و روند سقوط ولسوالیها و ولایات را سرعت بخشید.
برخلاف تبلیغات سازمانیافته گروه طالبان، این گروه صاحب مهمات قابل ملاحظهای نیست زیرا بخش عمده از آنچه در اختیار نیروهای امنیتی افغانستان قرار داشت، در آخرین ماههای جنگ در برابر تروریسم طالبان به مصرف رسیده بود.
افسانه شکستناپذیری طالبان
تا پیش از توافقنامه دوحه، گروه طالبان بهرغم جنگ بیست ساله در برابر نیروهای ناتو و نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان، قادر نشد کنترول بخش قابل ملاحظهای از اراضی افغانستان را به دست گیرد. تلاشهای این گروه در چند مرحله برای کنترول موقت مراکز چند ولایتها در شمال، غرب و جنوب، به شکست انجامید. این گروه توان ایجاد جبهات منظم و سوق و اداره واحد را در داخل خاک افغانستان نداشت. زخمیهای این گروه اغلب در کشورهای همسایه درمان میشدند و رهبران آنها در شهرهای مختلف پاکستان، ایران، امارات متحده عربی، قطر و سایر کشورها سکونت داشتند.
از این رو، آنچه گروه طالبان و حامیان بیرونی آنها برای بزرگنمایی قدرت نظامی طالبان تبلیغ میکنند، غیرواقعی و اغراقآمیز است، زیرا اسلحه و تجهیزات بهجامانده از نیروهای مسلح افغانستان، سلاحهای مستعمل، وسایط عارضهدار، چرخبالهای زمینگیر شده و انبارهای خالی از اسلحه و مهمات بود که پر کردن خلای تجهیزاتی، اکمال، ترمیم و تعمیر آن در کوتاهمدت غیرممکن و بسیار پر هزینه است.
قدرت هر نیروی نظامی متکی به شش اصل است؛ رهبری، انضباط و دسپلین، نهادسازی، تخنیک و اسلحه، استراتژی و سیستم حمایهای. دستهها و ملیشههای طالبان نه تنها با این اصول آشنا نیستند که تجهیزات و تسلیحات بهجامانده از نیروهای مسلح افغانستان قادر به تامین نیازهای طولانیمدت نظامی این گروه نیست.
طالبان در بهترین حالت ممکن همچنان یک گروه شورشی فاقد ظرفیت برای نهادسازی و دولتداری است. مبارزه مسلحانه نیروهای آزادیخواه افغانستان در سه سال گذشته و حجم تلفاتی که آنها بر ملیشههای طالب وارد کردهاند، نشان میدهد که طالبان از منظر اطلاعاتی و نظامی شکنندهاند و در برابر یک جبهه نیرومند و متحد ضدطالبانی، از پا در خواهند آمد.
رهبران و ملیشههای گروه طالبان با زبان و فرهنگ متکثر جامعه افغانستان ناآشنا اند و هرگز به مشروعیت ملی و مردمی دست نخواهند یافت. نگاه مردم در شهرها و روستاها به آنها، نگاه یک صاحب خانه به یک اشغالگر است. مردم از حاکمیت عقبگرا، زنستیز و آزادیستیز این گروه، به ستوه آمدهاند و دیر نخواهد بود که رستاخیز مردم ما سایه حاکمیت سیاه آنها را از سرزمین ما برخواهد چید.
آنچه سبب تداوم چرخ ظلم، جنایت و وحشت طالبانی گردیده، داشتن سلاح و تجهیزات گویا به ارزش ۸۸ میلیارد دالر نیست؛ بل اختلاف دیدگاه، پراکندگی و نیاموختن رهبران، نخبگان، جریانهای سیاسی و نظامی مخالف طالبان از «گذشت روزگار» است.
