افغانستان یکی از قوی ترین عملکردها را در زمینه ثبات نسبی ارزی داشته است. برخلاف نگرانیهای جدی مبنی بر فروپاشی کامل اقتصادی و مالی، عملکرد پول افغانی در برابر ارزهای خارجی قدرتمند بوده و پیامدهای نسبتا جدی بر کاهش شدت بحران در اقتصاد واقعی، به خصوص کاهش نرخ تورم داشته است.
بر بنیاد تازه ترین آمار، یک دالر در برابر ۷۰ افغانی در بازارهای افغانستان تبادله شده و این رقم در دو سال پس از حاکمیت دوباره طالبان بی سابقه بوده است.
آخرین گزارش بانک جهانی نیز نشان می دهد که ارزش پول افغانی از اول سال ۲۰۲۳ میلادی تا حالادر برابر دالر و یورو در حدود ۲۰ درصد افزایش یافته است. بیشترین افزایش ارزش در برابر ریال ایران و روپیه پاکستان به ثبت رسیده. این روند برای کشوری که درگیر یکی از بزرگترین بحرانهای بشری در جهان است، شگفت انگیز و در نوع خود بی سابقه بودهاست.
نوسان ارزش پول ملی در برابر ارزهای خارجی وابسته به فاکتورهای متعدد است. مهم ترین شاخص برای ارزیابی نحوه نوسان در ارزش پول ملی، ارزیابی عملکرد مکانیزم عرضه و تقاضای ارز در بازار سرمایه و مالی یک کشور است. هرگاه میزان عرضه و تقاضای ارز خارجی در برابر پول ملی روند با ثبات تری را طی کند، برآیند آن ثبات نسبی در ارزش پولی ملی است.
از طرف دیگر، منابع ارزی یک کشور وابسته به ساختار اقتصادی آن متعدد و هرازگاهی ناشی از تعاملات پیچیده مالی در بازارهای سرمایه و مالی جهان است. اما در کشوری مثل افغانستان با ساختار بازار سرمایه کوچک، ساده و جدا افتاده از سازوکارهای پیچیده تعاملات ارزی بینالمللی، میزان صادرات، کمکهای مالی، منابع ارزی ارسالی افراد و سرمایهگذاریهای خارجی مهم ترین منابع تامین ارز به شمار می روند. در کنار این منابع، سیاست های مالی و پولی دولتها که معمولا برای سازماندهی بازار در راستای اهداف تعیین شده در اقتصاد کلان طراحی می شوند، نیز تعیین کننده است.
در مقابل، واردات اجناس و کالاهای مورد نیاز، اصلی ترین عامل خروج ارز از افغانستان به شمار می رود. بر مبنای آمارهای موجود، در بیست سال گذشته، واردات ۹۰ درصد کل دوران تجاری افغانستان را به خود اختصاص داده و سالانه به صورت اوسط نزدیک به ۶ میلیارد دالر کسر تراز تجارتی داشتیم. بر اساس آخرین گزارش بانک جهانی، از ماه جنوری تا سپامبر سال ۲۰۲۳ کسر بیلانس تجارتی افغانستان ۴.۴ میلیارد دالر بوده است. با وجود کسر عظیم منابع ارزی در تراز تجارتی افغانستان، چرا همچنان ارزش پول افغانی رو به افزایش است و این کسر قابل توجه ارزی چگونه و از کدام منابع جبران می شود؟
کریدور بشردوستانه سازمان ملل
نمایندگی سیاسی سازمان ملل (یوناما) دو ماه بعد از تسلط دوباره طالبان به تاریخ ۲۲ نوامبر ۲۰۲۱ در گزارش سه صفحهای راهکاری را برای جلوگیری از فروپاشی بزرگ سیستم بانکی افغانستان مطرح کرد. به دلیل تحریم سیستم مالی و بانکی افغانستان، راه اندازی مکانیزم ارسال پول نقد برای جلوگیری از بحران نقدینگی و سرپا نگهداشتن بانک مرکزی برای سازماندهی هدفمند بازار ارزی، در محور مبارزه برای مهار فروپاشی اقتصادی قرار داشت.
بر همین اساس، با باز تعریف نقش یوناما و سپردن ماموریت مبارزه با بحران بشری و مدیریت کمکهای بینالمللی، صندوق حمایت مالی از افغانستان به تاریخ ۲۰ اکتوبر ایجاد و روند انتقال پول نقد از طریق کریدور بشردوستانه این سازمان آغاز شد. در کنار کمکهای مالی کشورها، بخش قابل توجه از منابع مالی یک و نیم میلیارد دالری در صندوق بازسازی افغانستان تحت مدیریت بانک جهانی، در اختیار سازمان ملل قرار گرفت. بر مبنای گزارش بانک جهانی، در سال ۲۰۲۲ نزدیک به ۱.۸ میلیارد و در سال جاری ۱.۱۲ میلیارد دالر از این طریق به افغانستان انتقال یافته است.
در کنار استفاده نهادهای کمکرسان از منابع پولی، یک بخش از این منابع نقش بانک مرکزی تحت مدیریت طالبان را در تثبیت ثبات ارزی را تقویت کرده است. کریدور بشردوستانه سازمان ملل متحد به عنوان بزرگترین عملیات مبارزه با فروپاشی کامل اقتصادی و مالی، موثرترین راهکار برای مبارزه با بحران اقتصادی، سرپا نگهداشتن سیستم مالی و بانکی و فراهم ساختن منابع ارزی در بازار افغانستان بودهاست.
تغذیه از بازار ارزی پاکستان
تسلط دوباره طالبان، جدا از دردسرهای امنیتی برای پاکستان، به لحاظ اقتصادی و مالی نیز این کشور را با چالشهای روبرو ساخته است. پاکستان همچنان بزرگترین شریک تجارتی افغانستان است و به دلیل کنترول نسبتا محدود مرزی، قاچاق کالا و ارز، سالهاست که همواره به عنوان یکی از جدیترین چالشها برای گسترش تجارت قانونی بین دو کشور به شمار می رود. به نظر می رسد این چالش در دو سال اخیر شدت بیشتری یافته است.
نشریه بلومبرگ به نقل از رییس انجمن صرافان پاکستان گزارشی منتشر ساخته بود مبنی بر قاچاق حجم عظیم ارز از این کشور به افغانستان. بر مبنای این گزارش روزانه به صورت اوسط تا ۵ میلیون دالر از پاکستان به افغانستان قاچاق می شود. اگر این گزارش را مبنا قرار دهیم، به نظر میرسد بازار ارزی پاکستان به عنوان بزرگترین منبع تغذیه برای بازار ارزی افغانستان، بخش مهم خلا ارزی در بازار کشور را جبران کرده است.
صندوق امانی افغانستان در سوییس
دولت آمریکا، برای مواجهه با بحران بشری افغانستان، به تاریخ ۲۱ نوامبر ۲۰۲۲ با ایجاد صندوق امانی در سویس، سه و نیم میلیارد دالر از ذخایر ارزی کشور را آزاد کرد. فراهم کردن نقدینگی مورد نیاز برای سیستم بانکی، حمایت از ثبات ارزش پول افغانی، تامین منابع مالی برای پرداختهای مهم مانند واردات برق و فراهم ساختن منابع مالی برای بانک مرکزی جهت سرپا نگهداشتن سازکارهای بینالمللی انتقال پول مانند سوییفت، مهمترین اهداف این صندوق تعریف شدهاست.
هرچند گزارشی در مورد فعالیت این نهاد و نحوه تعامل آن با بانک مرکزی تحت مدیریت طالبان منتشر نشدهاست، اما به نظر می رسد منابع مالی این صندوق، نقش تعیین کننده در فراهم ساختن ارز مورد نیاز و ثبات ارزش پول افغانی داشته است.
نقش مهاجرین به عنوان منبع پایدار ارز
برعلاوه، وزارت خزانه داری آمریکا برای جلوگیری از فروپاشی کامل اقتصادی، به تاریخ ۲ سپامبر سال ۲۰۲۱، معافیتهای جدید از تحریمهای مالی و بانکی برای افغانستان معرفی کرد. یکی از مهمترین موارد، اجازه دادن به سازوکارهای بینالمللی انتقال پول مانند سویفت و مینی گرام برای ادامه فعالیت در افغانستان بود.
این رهیافت مالی، در کنار ادامه فعالیت حوالهداریها به مثابهای ابر نهاد مالی افغانستان و جایگزینی برای سیستم ناموثر مالی و بانکی کشور، ضمن فراهم ساختن زمینه برای ورود صدها میلیون دالر ارز به افغانستان، نقش قابل ملاحظه در مواجهه با بحران بشری داشته است.
بر اساس آمارهای بانک جهانی، در سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ میلادی به ترتیب نزدیک به ۸۰۰ میلیون دالر و ۶۰۰ میلیون دالر از طریق این سازوکارها به افغانستان انتقال یافتهاست. به دلیل فعالیت غیررسمی حوالهداریها که در ارزیابیهای رسمی قابل شناسایی نیستند، رقم واقعی پول انتقال یافته بیشتر از آمارهای رسمی است.
گراف بالایی (بانک جهانی)، تصویر روشنتری از میزان منابع مالی ارسالی مهاجرین به افغانستان ارایه می کند. در این گراف، میزان پول ارسالی به نسبت تولید ناخالص داخلی در نظر گرفته شده و کاهش نسبتا شدید را در سال ۲۰۲۱ به دلیل بحران نقدینیگی در سیستم بانکی و نگرانی نهادهای مالی بین المللی از مواجه شدن با تحریم مالی آمریکا نشان می دهد. اما بدون تردید به دلیل افزایش قابل توجه مهاجرین افغانستان، روند ارسال این منابع مالی افزایش می یابد و تبدیل به یکی از منابع پایدار ارزی در بازار افغانستان می شود.
چاپ پول جدید و سیاست های سخت گیرانه پولی طالبان
در بخش های بالا، منابع متعدد عرضه ارز در بازار داخلی افغانستان بررسی شد. در مقابل، کمبود پول افغانی در بازار، نیز نقشی در افزایش ارزش آن داشته باشد. تسلط دوباره طالبان، روند عادی چاپ و تزریق بانکنوتهای جدید را با مانع روبرو کرد. هرچند در ماه جوزا سال ۱۴۰۲ دولت آمریکا با چاپ ۱۰ میلیارد بانکنوت جدید و ارسال آن به بانک مرکزی تحت کنترول طالبان توسط شرکت پولندی موافقت کرد، اما هنوز هم روند چاپ و عرضه بانکنوتهای جدید متناسب با نیازمندی روز افزون بازار نیست. کاهش چشم گیر تقاضای عمومی و ادامه روند رشد اقتصادی منفی (منفی ۲۵ درصد) نشاندهنده عدم توازون در میزان منابع مورد نیاز برای افزایش رشد اقتصادی است.
از این طرف دیگر، معرفی سیاستهای سختگیرانه توسط بانک مرکزی تحت مدیریت طالبان، نیز در افزایش ارزش پول افغانی نقش داشته است.بر اساس فرمان رییس الوزاری این گروه، میزان انتقال ارز به خارج از طریق مرزهای زمینی۵۰۰ دالر و در میدانهای هوایی ۵۰۰۰ دالر – نصف محدودیت اعمال شده قبلی – و استفاده از ارزهای خارجی در بازارهای داخلی افغانستان ممنوع قرار داده شد. این محدودیتها، باعث کاهش خروج ارز از افغانستان شدهاست.
آیا این وضعیت پایدار است؟
اگر فروکش کردن تدریجی شوک روانی سقوط را در کنار فاکتورهای بالا اضافه کنیم، به نظر می رسد، افزایش ارزش پول افغانی، نه به دلیل عملکرد قدرتمند اقتصاد داخلی افغانستان، بلکه وابسته به فاکتورهای متغیر و نوسانی است که چشمانداز این روند را تحت تاثیر قرار می دهد. به عبارت دیگر، بی ثباتی ارزی در افغانستان به دلیل مشکلات ساختاری در اقتصاد واقعی کشور است که ناتوان از فراهم ساختن منابع ارزی پایدار است. البته این چالش در اقتصاد افغانستان جدید نیست، بلکه ماهیت رانتی و وابستگی بیش از حد به کمکهای خارجی، همواره زیربنای اقتصاد سیاسی افغانستان را تشکیل می دهد.
کمکهای مالی بینالمللی آنگونه که در بیست سال اخیر تجربه کردیم پایدار و همیشگی نیست. مهمترین منبع ارزی پایدار برای افغانستان تقویت توان صادراتی است که در یک چشمانداز میانمدت غیر قابل دسترس به نظر می رسد. پر کردن خلا ۶ میلیارد دالری کسر تجاری – که فعلا کمکهای خارجی نقش مهمی در جبران آن دارد – دشوار و نیازمند تدبیرهای موثر می باشد که در شرایط فعلی دور از انتظار است.
طالبان با اتکا بر ذخایر عظیم معدنی افغانستان در تلاش اند تا این خلا را پر کنند. اما به دلیل فقدان دانش تخصصی در حوزه اقتصاد سیاسی منابع طبیعی، نبود نهادهای فراگیر سیاسی و اقتصادی و چارچوبهای قانونی کارامد، معادن نه تنها منجر به توسعه پایدار نمی شود، بلکه تبدیل به دردسر جدی برای ثبات و توسعه اقتصادی خواهد شد.
به عنوان جمع بندی، می توان اینگونه مطرح کرد که افزایش ارزش پول افغانی به دلیل وابستگی بیش از حد به پارامترهای تصنعی نه واقعی اقتصادی، پایدار نیست و تا زمانی که اقتصاد داخلی افغانستان ناتوان از فراهم ساختن منابع ارزی پایدار باشد، شاهد نوسانات شدید ارزش پول افغانی و بی ثباتی در اقتصاد کلان کشور خواهیم بود.
تمیم انصاری از معدود نویسندگان افغانستان در غرب است که همواره برای مخاطبان انگلیسی مینویسد. سالها پیش به امریکا مهاجر شده، اما ذهن و روانش هرگز از افغانستان کوچ نکرده است.
کابل، خانه ذهن او در سالهای مهاجرت بوده است. کتابهایی که انصاری نوشته، موضوعات مختلف را پوشش میدهند: تاریخ، سیاست، جامعه و فرهنگ، اما مسئله «هویت» در بسیاری نوشتههای او دیده میشود.
به باور آقای انصاری، سرچشمه بخشی این درگیری ذهنی، سرگذشت شخصی او است. مادربزرگ تمیم انصاری از هزارههای ارزگان بود که در دوران امیر عبدالرحمان، امیر پیشین افغانستان به بردگی گرفته شد. مادرش امریکایی و پدرش اهل کابل بود.
آمنه در ارزگان، کوکو در کابل
تمیم انصاری در سانفرانسیسکوی کالیفرنیا زندگی میکند. او را در خانهاش ملاقات کردم. اتاق کار انصاری مملو از کتاب، روزنامه، مجله و تکهپارههای کاغذ بود؛ بیشتر شبیه یک کتابفروشی قدیمی. روی یک چوکی چوبی، کنار میز خاکستری رنگ نشستم تا تمیم انصاری، عکسهای مادربزرگش را به من نشان دهد - عکسهای کسی که داستانش به گفته آقای انصاری، «نمونهای از درد و رنج تاریخی بخشی از مردم افغانستان است.»
آمنه، مادربزرگ تمیم انصاری، از هزارههای ارزگان بود؛ دختر زیر سن از یک خانواده معمولی در یکی از روستاهای ولایت ارزگان در مرکز افغانستان. پدربزرگ تمیم انصاری یک پزشک وابسته به دربار امیر عبدالرحمان بود. به گفته آقای انصاری، یک سال عبدالرحمان به جنگ هزارهها در مرکز افغانستان رفت. نیروهای عبدالرحمان پیروز شدند. اربابان هزاره از قدرت برکنار شدند و زمینهای آنها به بستگان دربار و قوم پشتون داده شد.
وقتی خانوادههای اشرافی دربار خدمتکار جدید میخواستند، به سراغ خانوادههای هزاره میرفتند و هر تعداد دختربچه را که نیاز داشتند، میبردند. آنها، کودکان هزاره را به یکدیگر تحفه میدادند. انصاری میگوید آن گونه که مردم در امریکا پس از یک مناسبت اجتماعی، برای سپاسگزاری برای کسی گل میفرستند؛ در افغانستان حاکمان وقت دختران هزاره را به همدیگر هدیه میدادند.
انصاری مینویسد با تسلیم شدن هزارهها، پادشاه آن وقت افغانستان افرادی را برای جمعآوری عواید و باجگیری به مناطق هزارهنشین میفرستادند. یکی از باجگیران دربار، پدربزرگ تمیم انصاری بود که به ارزگان رفت. «پدربزرگم یک دختر کوچک هزاره را با خود به کابل آورد. برای مدتی او را نگهداشت تا کمی بزرگ شود. بعد آمنه را به عنوان زن سوم نکاح کرد.»
بعد از مدتی، اسم «آمنه» به «کوکو» تغییر میکند و دیگر هرگز خانواده خود را نمیبیند. او فرزندان تحصیلکرده بزرگ میکند و در غیاب خانواده پدری، در کابل فوت میکند. تمیم انصاری میگوید: «مادربزرگم با همه مهربان بود و زحمتکشیهایش زبانزد همه اهالی.»
انصاری میگوید این که کوکو به عنوان برده هرگز نتوانست خانواده خود را ببیند، دردی است که هرگز از یاد نمیرود. میگوید: «همیشه به این فکر میکنم که کوکو چه آرزوهایی داشت که هرگز شنیده نشد و به عنوان یک برده، از حقوقش محروم شد.»
او میافزاید: «هر وقت به محرومیت زنان و دختران در افغانستان فکر میکنم، یاد کوکو، مادربزرگم، میافتم. زنان همیشه در افغانستان محروم بودهاند.»
'امریکای کوچک' در افغانستان، 'کابل کوچک' در امریکا
تمیم انصاری در نوامبر سال ۱۹۴۸ در کابل متولد شد. کودکیهایش را در شهر لشکرگاه، مرکز ولایت هلمند در جنوب افغانستان گذراند. مادرش امریکایی بود وپدرش اهل افغانستان. تمیم دوران ابتدایی مکتب را در افغانستان تمام کرد. گاهی برخی جهانگردان امریکایی نیز به افغانستان میآمدند و در مناطق مختلف این کشور سفر میکردند. مادر تمیم انصاری یکی از آنها بود. به صورت ویژه، لشکرگاه یک منطقه امن و پر جاذبه برای امریکاییها به شمار میرفت. به این خاطر این شهر به «امریکای کوچک» مشهور شده بود.
انصاری سال ۱۹۶۴ در شانزده سالگی برای تحصیل به امریکا آمد. سالها است که در سانفرانسیسکو زندگی میکند؛ نزدیک منطقهای که دهها هزار مهاجر افغان را در خود جای داده و یکی از شهرهای آن به نام «کابل کوچک» یاد میشود.
تمیم انصاری تا اکنون کتابهای زیادی نوشته است. در زمینههای تاریخ، زبان، ادبیات و تحولات سیاسی افغانستان، یک منبع قابل اعتماد برای خوانندههای انگلیسی زبان به شمار میرود. «بازیهای بیقاعده»، «شوهر زن بیوه»، «غرب کابل، شرق نیویورک»، «سفرنامه»، «سرگذشت از همگسیخته» و «اختراع دیروز» از جمله آثار تمیم انصاری هستند.
انصاری در سال ۲۰۰۲ اولین کتابش «غرب کابل، شرق نیویورک» را چاپ کرد. این کتاب روایتی داستانی از زندگی و سرگذشت شخصی آقای انصاری در افغانستان و امریکا است. کتاب با اشارههای مهم درباره تاریخ، فرهنگ و خصوصیات اجتماعی افغانستان، مسئله «هویت» را با زبانی ساده و خوشفهم بیان میکند. شرح حال کسیکه در طول زندگیاش همواره به نحوی «بیگانه» یا غیرخودی پنداشته شده است.
آقای انصاری میگوید حتی در دوران کودکی، وقتی در هلمند زندگی میکرد، دستکم دو هویت را همزمان با خود حمل میکرد: یک هویت داخل خانه با پدر و مادر و گذشته خانوادگی، یک هویت در بیرون از خانه با کودکان کوچه و همسایه. مسئله هویت بعدترها نیز برای اوحل نشد. تازه وقتی امریکا آمد، زاویههای جدیدی هویت برایش برجستهتر شد.
او میگوید دوستان و نزدیکان امریکاییاش او را «افغان» میبینند، اما مردم افغانستان او را «امریکایی». در چشم دیگران همیشه «بیگانه» بوده است. حالا او چند هویتی بودن خود را یک نقطه مثبت در زندگیاش میداند.
او میگوید حس تعلق به چند جا و چند فرهنگ وچند گذشته متفاوت، یکی از نقاط مثبت در نویسندگی او است و باعث شده مسائل و پدیدهها را متفاوت ببینید. جهتگیری تاییدی نسبت به هیچ جا و کشوری خاص نداشته باشد.
کتاب «غرب کابل، شرق نیویورک» که سرگذشت و ماجرای زندگی آقای انصاری را شرح میدهد، در برخی مکاتب سانفرانسیسکوی امریکا به عنوان جزوه درسی نیز استفاده میشود.
افغانستان، 'خارشی در روح'
آقای انصاری سالها پیش ازدواج کرده است. همسرش، دبورا کرینت، امریکایی یهودیتبار است. آنها دو دختر دارند به نامهای جاسمین و الینا. جاسمین دختر بزرگ آقای انصاری نویسنده و تولیدکننده برنامههای تلویزیونی و الینا دستاندرکار هنرهای تجسمی است.
تمیم انصاری میگوید: «دختران من از نسل دوم مهاجران افغانستان در امریکا است. آنها یک نسل جوانترند و هرگز در افغانستان نبودهاند، اما وقتی با افغانها در امریکا ملاقات میکنند، با آنها احساس آشنایی میکنند. آنها چیزی را در یکدیگر تشخیص میدهند که ریشه در افغانستان دارد. آنها روح چیزی را احساس میکنند که اکنون در درونشان زندگی میکند.»
انصاری میگوید پدیدههای زیادی ما را به یاد افغانستان میاندازند و در زندگی ما وجود دارند: «گاهی این پدیدهها در داستان سراییهای من با دخترانم نمایان میشوند. حسی وجود دارد که من و دخترانم مدام به آن برمیگردیم و کلماتی که در فرهنگ افغانستان زیاد رایج است مثل «میگذرد»، در گوش ما طنینانداز است. این حسی است که به نظر من بسیاری افغانها دارند. این یکی از عمیقترین تجربیات انسانی است. رودخانهای را میبینید که جاری است، اما شما در آن رودخانه نیستید، بلکه شما از خود آن رودخانه هستید.»
تمیم انصاری میگوید: «تعلقخاطر من به افغانستان هرگز فراموش نمیشود. این چیزی نیست که در بیرون از من باشد و من قرار است آن را یاد بگیرم. در درون من است و نمی دانم چیست. بخشی از وجود من است و نمی توانم به آن فکر نکنم و دربارهاش ننویسم. در واقع، تقریباً مانند خارشی در روح من است که هرگز نمیتوانم آن را بخارانم. میخراشم و میخراشم، اما خارش آن هرگز متوقف نمیشود.»
دو سال پس از سقوط جمهوری افغانستان، صف مخالفان طالبان هنوز پراکنده است. تحرک قابل ملاحظهای از یک گفتوگوی جدی و معنادار بر سر شکلدهی یک بدیل سیاسی فراگیر به طالبان وجود ندارد.
جمعی از مخالفان هنوز میپندارند که وضعیت حاکم در افغانستان موقتی است و قدرتهای جهانی و منطقهای دخیل در قضیه افغانستان ناگزیر اند که راهحلی برای بنبست کنونی پیدا کنند. چنان امیدی ریشه در عدم خود ارادیت نیروهای سیاسی درونافغانستانی و تاریخ دخالت قدرتهای بیرونی در منازعه این کشور دارد.
واقعیت عینی افغانستان اما این است که طالبان به لطف حمایت و راهنمایی سیاسی-امنیتی سازمانهای اطلاعاتی پاکستان، لابی سیاسی حکومت قطر و اغماض جهان از نقض ساختارمند حقوق بشر و حقوق زنان توسط این گروه، دستکم برای اکنون حاکم بلامنازعه جغرافیا و صحنه سیاسی درون افغانستاناند. قدرتهای مهم منطقه و جهان به شمول چین، روسیه، هند، ایران و ایالات متحده امریکا بهرغم اینکه بر ماهیت تروریستی، زنستیز، تکقومی و عقبگرای رژیم طالبان آگاهاند، همچنان زیر نام ضرورت امنیت ملی با طالبان روابط اطلاعاتی و سیاسی دارند. مساله مدیریت بحران بشری، فقر و جلوگیری از مهاجرت میلیونی افغانستانی ها به کشورهای منطقه توجیه ظاهرا کاربردی دیگری برای حفظ و گسترش رابطه با طالبان است.
چه میتوان کرد؟
منطق روایتی که طالبان را به عنوان تنها واقعیت سیاسی افغانستان به جهان میفروشد استوار بر این گزاره است که گویا برگشت و تحکیم سلطه طالبان بر افغانستان اجتنابناپذیر بوده است و با خروج ایالات متحده امریکا از افغانستان نظم سیاسی این کشور به وضعیت سنتی و عادی خودش برگشته است. دوام تسلط طالبان بر اکثریت مطلق جغرافیای افغانستان این گزاره را تقویت میکند. از اینرو به باور من آزادسازی بخشهایی از افغانستان از اشغال طالبان و ایجاد یک نظم سیاسی بدیل در درون افغانستان توسط مخالفان طالبان نقطه آغاز تغییر معادله قدرت در افغانستان است. هر آنی که طالبان نتوانند انحصار تسلط بر جغرافیا را حفظ کنند، انحصار سایر امکانات و منابع سیاسی و اقتصادی را نیز از دست خواهند داد. ارزش استراتژیک اصل آزادی میهن این است که می تواند به بسیج سیاسی حوزه ضد طالبان کمک کند و مخرج مشترکی شود برای همه نیروهای سیاسی که امید برگشت به وطن شان را دارند.
در دو سال گذشته حوزه ضد طالبان که شامل نیروهای سیاسی و اجتماعی متعهد به حاکمیت قانون، مردمسالاری و آزادی میشود دچار خطای محاسباتی نسبت به اصل مسئله افغانستان شده است. این اشتباه ارجحیت سیاسی نوع نظام سیاسی، چگونگی توزیع قدرت و کارشیوههای حکومتداری پس از طالبان بر اصل مسئله آزادی و پایان دادن به حاکمیت مطلق طالبان بر جغرافیای افغانستان است. فهم گروههای سیاسی مخالف طالبان این است که اصول دولتسازی و حکومتداری پس از طالبان باید همین اکنون روشن باشد. به عبارت دیگر، اول باید توافق بر سر نظم پس از طالبان صورت بگیرد بعد انسجام نیرو برای براندازی طالبان. این فهم از منظر تئوریک، اشکالی ندارد. ما حق داریم به صورت همزمان بفهمیم چه چیزی را می خواهیم و چه چیزی را نمی خواهیم. اشکال کاربردی چنین کارشیوهای اما این است که واقعیت عینی را از نظر میاندازد. هیچ طرح بدیلی هرچند جامع و دموکراتیک اما روی کاغذ نمیتواند معادله عینی قدرت را در حالی که طالبان همچنان انحصار تسلط بر جغرافیا را در افغانستان دارند عوض کند.
رایزنی بر سر چگونگی ساختارهای سیاسی تقسیم قدرت و منابع امر مهم و بنیادی است و باید بخشی از گفتمان سیاسی و جمعی ما بر سر آینده افغانستان باشد. شرایط اما ایجاب میکند که مخالفان طالبان فهم عملگرایانهتری از اولویتهایشان داشته باشند. پیگیری هدفهایی که نتواند تهدید عینی به انحصار سلطه طالبان بر جغرافیا ایجاد کند، انرژی جمعی را به هدر میدهد. عینیت حاکمیت بر سرزمین است که امکان تعیین چگونگی ساختار دولت و حکومتداری را میدهد، نه بر عکس. بنا بر این اصل آزادی افغانستان از سلطه طالبان و اعاده حق برگشتاندن حاکمیت به مردم بایست مخرج مشترک نیروهای سیاسی ضد طالبان شود و آنها را در یک صف واحد مبارزه آزادیخواهانه قرار بدهد.
متاسفانه در فضای متشت کنونی اصل دیگری که بتواند جایگزین چنان مهمی شود وجود ندارد. سرخوردگی و سردرگمی نیروهای سیاسی افغانستان از یکسو و افت اعتماد نسبت به کار مشترک سیاسی باعث شده است که کار چندانی در دو سال گذشته صورت نگیرد. در جبهه مخالفان طالبان آجندای سیاسی هیچ طرفی به طرف دیگری پذیرفتنی نیست. همه در صدد اند تا نخست نوعیت نظام پس از طالبان را تعیین کنند بعد حاضر شوند تا برای ساختن نظام سیاسی مورد نظر شان با "دیگران" و با پیش شرطهای تغییرناپذیر گفتوگو کنند. در حالی که اگر همه نیروهای سیاسی حوزه ضد طالبان متحدانه منابع انسانی و سیاسیشان را خرچ اصل آزادی افغانستان از سلطه طالبان و اعاده حق برگشت حاکمیت به مردم کنند، میتوانند در فردای پس از طالبان از طریق رایزنی و مراجعه به آرای عمومی مردم بر سر چگونگی نوعیت نظام، تقسیم قدرت و شیوه های حکومتداری به توافق برسند. چنان امری با توجه به زمینه و تاریخ منازعه افغانستان کار سهلی نیست، اما فقط در صورتی ممکن است که به حاکمیت یک گروه تروریستی و متحجر پایان داده شود.
طالبان را چگونه باید فهمید؟
مهمترین درس نزدیک به پنجاه سال منازعه در افغانستان این است که تضمینی برای اجتنابناپذیر بودن تحکیم و تداوم سلطه فقط یک گروه بر افغانستان وجود ندارد. طالبان یک اقلیت افراطی ضد آزادی، ضد زن و ضد تکامل انسانی و اجتماعی جامعه متکثر افغانستان اند. ماهیت دینی طالبان از یکسو و آجندای سیاسی برپایی یک حکومت مطلقالعنان و یکدست قومی از سوی دیگر سبب شده است که بخشهایی از جامعه افغانستان در این مرحله خطر طالبان را دستکم بگیرند و بپندارند که در درازمدت احتمال تحول طالبان به یک نیروی سیاسی معتدل وجود دارد و بنا بر این ضرورتی برای پرداختن هزینه به براندازی سلطه طالبان نیست.
از این رو در سطح ملی یا درون افغانستانی باید فهم بهتر و جامعتری از خطرهای کوتاهمدت و درازمدتی که طالبان متوجه کلیت امنیت فیزیکی و انسانی جامعه افغانستان میسازند به وجود بیاید. فارغ از اینکه عنصر دینی-قومی طالبان چه جذابیتی به کدام گروه سیاسی و قومی افغانستان دارد، طالبان ماهیتا یک تهدید وجودی و دایمی به همه مردم افغانستان اند. در حاکمیت یک گروه از ملاهای افراطی که جهانبینی و فهمشان از مناسبات انسانی، خدمات عمومی، حقوق شهروندی، فرهنگ، توسعه انسانی و ... از چهاردیواری های مدرسههای دینی نمیگذرد، هیچ انسانی به جز ملاها صاحب حق، کرامت و سرنوشت نیست و نخواهد بود. رویای سیاسی طالبان آن طوری که از نزدیک به سی سال حضور این گروه در عرصه سیاسی افغانستان بر می آید این است که جامعه افغانستان را از منظر انسانی و سیاسی به نفع یک حکومت مستبد دینی -که با تمام نمادها و نشانه های تکثر انسانی و فرهنگی از بیخ و بن در تضاد هست – مهندسی خواهد کنند.
در جامعه سراپا طالبانیزه شده دولتی که بتواند حاکمیت قانون، آزادی و کرامت انسانی استوار بر حقوق و مکلفیتهای شهروندی را تضمین کند، هرگز پا نخواهد گرفت. زنان به حقوق اساسیشان دست نخواهند یافت؛ فقر و توسعه نیافتگی انسانی و شهری همچنان ادامه خواهد یافت؛ امکانات فرهنگی و فکری شادی و شادمانی برچیده خواهد شد و برای چند دهه دیگر افغانستان همچنان یک کشور فقیر، فاقد خود ارادیت ملی و وابسته به کمکهای بشردوستانه و اثرپذیر از کنشهای سیاسی قدرتهای منطقهای و جهانی باقی خواهد ماند. حاکمیت دو ساله طالبان نشان میدهد که این گروه برغم منابع مالی که از مجاری مختلف به دست میآورد ظرفیت فکری و سیاسی ساختن و مدیریت دولت و حکومتی را ندارد که بتواند به سی و چند میلیون انسان خدمات اولیه ارایه کند و یا دو سوم آن ها را از زیر خط فقر بیرون بکشد.
برگشت به افغانستان آزاد
در صورتی که نیروهای سیاسی ضد طالبان بتوانند به انسجام فکری و تشکیلاتی معطوف به آزادسازی افغانستان برسند، امکان آزادسازی بخشهایی از افغانستان و ایجاد یک نظم سیاسی بدیل در درون افغانستان به میان خواهد آمد. گام نخست و عملی این کار گذار از مرحله "ببینیم چه میشود" است. حوزه سیاسی ضد طالبان باید ابتکار راهاندازی و مدیریت تحرک معنادار سیاسی و نظامی در درون افغانستان را بگیرد. بدون ایجاد تغییر در معادله انحصار سلطه بر جغرافیا، پیشرفتی برای آزادی افغانستان به دست نخواهد آمد. حوزه ضد طالبان باید مناطقی از شمال و شمال شرق افغانستان را از اشغال طالبان آزاد کند. تاریخ مبارزات ضد طالبانی در حوزه شمال، شمال شرق، مناطق مرکزی و غرب افغانستان میتواند درسهای مهمی برای اجرایی شدن این هدف سیاسی داشته باشد.
مرحله بعد حفظ جغرافیای آزاد شده و ایجاد یک پایگاه سیاسی برای مدیریت آزادسازی سایر مناطق اشغالی است که میتواند در درازمدت سرآغازی برای آزادی افغانستان باشد. مدیریت گفتوگو و دعوت نیروهای سیاسی در محوریت اصل آزادی افغانستان، چگونگی ارایه خدمات در مناطق آزادشده، تضمین کرامت و حقوق شهروندی به ویژه حقوق زنان از کارهای استراتژیکی است که میتواند حوزه ضد طالبان را در ارایه یک بدیل سیاسی مملوس در درون افغانستان کمک کند. وضعیت انسانی، آزادی و توسعه در مناطق آزاد شده افغانستان باید مثالی از آیندهای باشد که ما برای افغانستان آزاد میخواهیم. در چنان وضعی است که حق حاکمیت به مردم از طریق همهپرسی و انتخابات برگشتانده خواهد شد و نظام سیاسی مورد نظر مردم بر مردم حاکم خواهد شد.
از همین رو مسئله نوعیت دولت و حکومت دموکراتیک پس از طالبان، کار پس از آزادی افغانستان است.
دو منبع نزدیک به رهبری حماس گفتهاند که این گروه خود را برای یک جنگ طولانی در نوار غزه آماده کرده است.
به گفته این منابع حماس معتقد است که میتواند درگیری با ارتش اسرائیل را آنقدر طولانی بسازد تا دشمن سرسخت خود را به توافق با آتشبس وادار کند.
به گفته منابعی که بهدلیل حساسیت اوضاع از ذکر نامشان خودداری کردند، حماس که بر غزه حکومت میکند، به اندازه کافی سلاح، موشک، مواد غذایی و تجهیزات پزشکی ذخیره کرده است.
منابع به رویترز گفتند حماس مطمین است که هزاران جنگجوی این گروه میتوانند ماهها در شهری از تونلهای حفر شده در اعماق نوار غزه زنده بمانند و نیروهای اسرائیلی را با تاکتیکهای چریکی شهری سرخورده کنند.
به گفته این منابع، در نهایت، حماس بر این باور است که فشار بینالمللی برای اسرائیل برای پایان دادن به محاصره غزه توام با افزایش تلفات غیرنظامیان، میتواند باعث آتشبس و مصالحهای شود که از دل آن حماس با امتیازی ملموس مانند آزادی هزاران اسیر فلسطینی در ازای رهایی گروگانهای اسراییل عرض اندام کند.
به گفته چهار مقام حماس، یک مقام منطقهای و یک فرد آشنا با برنامه کاخ سفید، حماس در مذاکرات غیرمستقیم با میانجیگری قطر، به صراحت به امریکا و اسرائیل گفته است که میخواهد در ازای گروگانها چنین هزار زندانی فلسطینی را آزاد کند.
در درازمدت، حماس گفته است که میخواهد به محاصره ۱۷ ساله غزه توسط اسرائیل پایان دهد و همچنین ادامه شهرکسازی اسرائیل و آنچه فلسطینیها آن را اقدامات شدید نیروهای امنیتی اسرائیل در مسجد الاقصی میدانند، متوقف کند.
حماس از جنگ ۲۰۰۸ ببعد توانمندی نظامی خود را بهشدت افزایش داده است
آمادگی کامل حماس برای ادامه جنگ
ادیب زیاده، کارشناس فلسطینی در امور بینالملل در دانشگاه قطر میگوید که حماس باید برنامه بلندمدتی برای پیگیری حملات خود به اسرائیل داشته باشد.
زیاده به رویترز گفت: "کسانی که حمله ۷ اکتبر را با این سطح از مهارت، تخصص و با این سطح از دقت و شدت انجام دادند، حتما خود را برای یک نبرد طولانیمدت آماده کردهاند. امکان ندارد حماس بدون آمادگی کامل برای پیامدهای آن، وارد چنین جنگی شود.»
یک منبع آگاه با اندیشه کاخ سفید هم به رویترز گفت که واشنگتن انتظار دارد حماس نیروهای اسرائیلی را در نبردهای خیابانی در غزه به باتلاق بکشد و تلفات زیادی را بر آنها وارد کند تا حمایت عمومی در اسرائیل از یک درگیری طولانی رنگ ببازد.
به گفته این شخص که نخواست نامش ذکر شود، مقامهای اسرائیلی با این وجود به همتایان امریکایی خود تاکید کردهاند که آماده مقابله با تاکتیکهای چریکی حماس و همچنین مقاومت در برابر انتقادات بینالمللی از تهاجم خود به غزه هستند.
این منبع افزود آیا اسرائیل توانایی حذف حماس را دارد یا اینکه صرفا میخواهد این گروه را به شدت تضعیف کند، یک سوال باز باقی میماند.
به گفته منابع در حماس، این گروه حدود ۴۰ هزار جنگجو دارد که میتوانند با استفاده از شبکه وسیعی از تونلهای مستحکم به طول صدها کیلومتر و عمق ۸۰ متر که در طی سالیان متمادی ساخته شدهاند، در نوار غزه بجنگند.
به گفته مردم محل و به استناد فیلمهای که منتشر شده، جنگجویان حماس در غزه روز پنجشنبه از تونل بیرون شدند تا به سمت تانکها شلیک کنند، سپس در آن ناپدید شدند.
ارتش اسرائیل میگوید یک گروه از نیروهای ویژه برای یافتن و انهدام تونلها کار میکنند، عملیاتی که سخنگوی ارتش آنرا «نبرد پیچیده شهری» در غزه توصیف کرده است.
حماس در دهههای اخیر چندین بار با اسرائیل جنگیده است. علی برکه، رئیس روابط خارجی حماس مستقر در بیروت گفته که این گروه به تدریج تواناییهای نظامی، بهویژه برد موشکهایش را بهبود بخشیده است.
او افزود که در جنگ ۲۰۰۸ غزه، برد موشکهای حماس حداکثر ۴۰ کیلومتر بود، اما این برد تا جنگ سال ۲۰۲۱ به ۲۳۰ کیلومتر افزایش یافت.
باراکه به رویترز گفت: «در هر جنگی، ما اسرائیلیها را با چیز جدیدی غافلگیر میکنیم.»
یکی از مقامهای نزدیک به حزبالله لبنان گفت که قدرت جنگی حماس پس از هفتهها بمباران عمدتا دستنخورده باقی مانده است.
به گفته مقامهای حزبالله و حماس، حزبالله یک اتاق عملیات نظامی مشترک با حماس و سایر گروههای همسو در یک شبکه منطقهای تحت حمایت ایران در لبنان دارد.
یک جنگجوی حماس بهسوی تانک اسرائیلی مواد انفجاری پرتاب میکند
حماس و نابودی اسرائیل
حماس که از سوی اسرائیل، امریکا و اتحادیه اروپا به عنوان یک جنبش تروریستی شناخته میشود، در منشور تأسیس خود در سال ۱۹۸۸ خواستار نابودی اسرائیل شد.
در سند بعدی که به عنوان منشور سال ۲۰۱۷ آن شناخته میشود، این گروه برای اولینبار ایده تشکیل کشور فلسطینی در مرزهای ۱۹۶۷ را پذیرفت، اگرچه این گروه صریحاً حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد.
اسامه حمدان، یکی از مقامهای حماس که در بیروت مستقر است، گفت: حمله ۷ اکتبر و جنگ در حال گسترش غزه، موضوع تشکیل کشور فلسطین را دوباره مطرح کرده است.
او به رویترز گفت: «این فرصتی است که ما به آنها بگوییم که میتوانیم با دستان خود سرنوشت خود را بسازیم. میتوانیم معادله منطقه را به گونهای تنظیم کنیم که منافع ما را تامین کند.»
حماس پس از توافق صلح اسلو بین اسرائیل و تشکیلات خودگردان فلسطین در سال ۱۹۹۳ توان مانور پیدا کرد. هدف از توافق صلح اسلو پایان دادن به چندین دهه درگیری بین فلسطینیها و اسرائیل بود اما به بنبست خورد.
نتانیاهو برای اولین بار در سال ۱۹۹۶ به قدرت رسید. مذاکرهکنندگان فلسطینی و امریکایی گفتند که خودداری کابینههای او در طول سالها از توقف شهرکسازی یهودیان در کرانه باختری اشغالی، تلاشها برای ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی را تضعیف کرد.
مقامهای اسرائیلی در گذشته شهرکسازیها را مانعی بر سر راه صلح نمیدانستند و ائتلاف راست افراطی کنونی نتانیاهو موضع سختتری علیه واگذاری زمینهای اشغالی به فلسطینیها اتخاذ کرده است.
طرح صلح عربی با حمایت گسترده بینالمللی و اعراب، از سال ۲۰۰۲ روی میز بوده است. این طرح به اسرائیل معاهده صلح با روابط دیپلماتیک کامل در ازای یک کشور مستقل فلسطینی را پیشنهاد میکند.
نتانیاهو در عوض بهدنبال اتحاد کشورهای سنی عرب با اسرائیل با محور مصر و اردن است، کشورهایی که اسرائیل با هر کدام از آنها به ترتیب معاهدههای صلح جداگانه در سالهای ۱۹۷۹ و ۱۹۹۴ امضا کرده است. امارات متحده عربی، بحرین و مراکش هم بخشی از این اتحاد خوانده شده است.
این در حالی است که قبل از حمله هفتم اکتبر حماس، نتانیاهو با میانجیگری امریکا درگیر مذاکراتی با عربستان سعودی بود که به یک توافق دیپلوماتیک برجسته به عنوان یک جبهه متحد علیه ایران میانجامید، اما این روند پس از آغاز جنگ به حالت تعلیق درآمد.
معاشر، یک وزیر سابق اردنی در کارنگی به رویترز گفت که حمله حماس به این تصور که ثبات خاورمیانه میتوانست بدون گفتوگو با فلسطینیها بهدست بیاید، پایان داد.
او گفت: «امروز روشن شد که بدون صلح با فلسطینیها در منطقه صلح نخواهید داشت.»
حکومت موقت پاکستان تحت رهبری انوارالحق کاکر دو و نیم ماه پیش، به دنبال استعفای شهباز شریف، نخست وزیر منتخب این کشور شروع به کار کرد.
این حکومت نظر به پیشنهاد آقای شریف و تصویب پارلمان، سرپرستی امور اجرایی را به دست آورد.
این نوع حکومتها در پاکستان «کابینه نگران» نامیده میشوند که مکلف بر سرپرستی ساختارهای اجرایی نظام پاکستان میباشند و ماموریت اصلیشان زمینهسازی برای برگزاری انتخابات سراسری میباشد.
کابینه نگران مشروعیت ضعیفتری نسبت به حکومتهای منتخب دارد چون منبعث از انتخابات سراسری نیست و برای رفع خلای قدرت شکل میگیرد.
اما در این مدت کوتاه، حکومت موقت پاکستان دست به تصمیمهای پیچیده و کلانی زده که سبب دشواریهای گسترده در پاکستان و احتمالا منطقه شده است.
در نخست، حکومت موقت تصمیم گرفت نظام تکشهروندی (تکتابعیتی) را بر شهروندانی که در دو طرف مرز دیورند قرار دارند، عملی سازد. تصمیمی که موجب اعتراضات زیادی شد.
باشندگان این مناطق از زمان اعلان مرز فرضی دیورند اجازه داشتند با استفاده از شناسنامه، مرز را بدون محدودیتهای حقوقی و قُونسلی عبور کرده و مشغول کار باشند.
اکثریت کسانی که در این منطقه به سر میبرند مشغول کارهای تامیناتی وسایل مورد نیاز مردمان دو طرف مرز هستند. در این میان، مسافرین دو کشور همسایه با عبور از این مرزها، از محصولات آنان خرید میکنند و تسهیلات ابتدایی را از آن حاصل میکنند.
تراکم مسافرین در این منطقه، بازار باشندگان محلی را گرم کرده و زمینه برای معاشرت دو طرف خط دیورند را رونق داده بود، اما اکنون با این تصمیم حکومت پاکستان، زمینه برای باشندگان دو طرف مرز محدود شده است.
دومین تصمیم حکومت نگران یا موقت، اخراج اجباری گروهی مهاجران افغانستان است که دارای اجازه رسمی برای زندگی در پاکستان نیستند. این تصمیم بیش از یک میلیون مهاجر را هدف قرار میدهد که در ۴۰ سال پسین افغانستان را ترک کرده و در پاکستان زندگی میکنند.
وزارت داخله پاکستان به پولیس دستور داده است که این افراد را شناسایی و به افغانستان رد مرز کند. در این میان هزاران انسانی بسر میبرند که از دوران جنگ سرد به اینسو در پاکستان زندگی کردهاند و اکنون باید به افغانستان برگردند، جایی که برایشان بیگانه بهنظر میرسد. اما آیا این تصمیم حکومت موقت پاکستان پشتوانه حقوقی دارد؟
برای پاسخ دادن به این پرسش ما نیاز داریم از دو زاویه حقوقی به آن نگاه کنیم. نخست، از دید حقوق بینالملل باید گفت که پاکستان عضو کنوانسیون سال ۱۹۵۱ در امور پناهجویان نیست و اخذ این تصمیم، مکلفیتی برایش خلق نمیکند. از این رو پاکستان در این تصمیم دست بازی دارد.
از سوی دیگر، اکثریت گروه اجتماعی که در معرض اخراج قرار دارند، از دید حقوق بینالملل پناهجو نیستند، بلکه مهاجران اقتصادی نامیده میشوند که پاکستان مکلفیت حقوقی در برابر آنان ندارد. با این حال حکومتهای قبلی پاکستان و افغانستان موافقتنامههای دوجانبهای برای قانونمند شدن این گروه بزرگ اجتماعی امضا کردهاند که بار حقوقی محکمی ندارد.
این توافقنامهها در سطح حکومتها با میانجیگری سازمانهای منطقهای و کمیساریای امور پناهجویان سازمان ملل متحد (UNHCR) و سازمان بینالمللی مهاجرت (IOM) به امضا رسیدهاند و حتا این توافقنامهها توسط پارلمانهای دولتهای پیشین پاکستان و افغانستان تصویب نشدهاند.
از سوی دیگر، این توافقنامهها دارای ساختارهای نظارتی نیستند. چیزی که دست حکومت پاکستان را برای تصامیم یکجانبه باز نگه میدارد.
از اینرو پاکستان با در نظر داشت حقوق ملی دست به چنین اقدامی زده است. اما آیا حکومت نگران حق دارد چنین تصمیم مهم و کلانی را اتخاذ کند؟
پاسخ این پرسش نیز نیاز به بررسی قوانین ملی پاکستان دارد. ماده ۱۸۴ بند سوم قانون اساسی پاکستان حکم میکند که حکومت نگران در تصامیم بزرگ ملی و بینالمللی که نیاز به بررسی همهجانبه دارد، اقدام نمیورزد.
اخیرا دادگاه عالی پاکستان بر بنیاد این اصل، از حکومت موقت خواسته است موضوع اخراج پناهجویان افغان را بیشتر بررسی کند.
واقعیت این است که مهاجران افغانستان در کشور های همسایه ایران و پاکستان همیشه مورد سوء استفاده سیاسی دولتهای حاکم قرار گرفتهاند.
پاکستان از دوران جنگ سرد به اینسو از مهاجران افغان به عنوان نقطه فشاری برای کسب امتیازات فراوان از کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده امریکا، اتحادیه اروپا، استرالیا، جاپان و کانادا استفاده کرده است.
پاکستان از میان این گروه بزرگ اجتماعی برای برنامههای سیاسی، استراتژیک خود در منطقه سود جسته است. در دوران جنگ سرد، پاکستان منابع فراوانی از کشورهای غربی بهنام حمایت مهاجرین افغانستان جذب کرده است.
از سوی دیگر، دولتهای عضو کنوانسیون ۱۹۵۱ در امور پناهجویان برای جلوگیری از سرازیر شدن سیل مهاجرین به این کشورها تلاش کردهاند از طریق دولت پاکستان حمایتهای محلی را برای این گروه بزرگ اجتماعی فراهم سازد. اما جنگ اوکراین این روند را کمرنگ ساخته است.
در این روزها که جنگ در غزه بالا گرفته و توجه جامعه جهانی به خاورمیانه کشانیده شده و پاکستان دوباره این دکمه فشار را استفاده کرده است.
شاید این، آخرین باری نباشد که پاکستان با چنین رویکردی تلاش میکند مردم فقیر و بیچارهای را که سالهای زیاد عمر خود را بهعنوان نیروی کار در این کشور سپری کردند به چنین سرنوشتی بکشاند.
از سوی دیگر، طالبان که وابستگیهای زیادی به پاکستان دارد، در برابر این تصامیم دست به اقدام عملی نمیزند. واقعیت تلخ این است که فقیرترین انسانهای روی زمین در این چهل سال جنگ و نابسامانی برای چندین بار از خانههای خود بیجا میشوند و به سوی سرنوشت نافرجام سرگردان هستند. این است واقعیت تلخ سرزمین و مردمانی که نه صاحب دولتاند و نه رهبران سیاسی مدبری دارند.
در روزهای گذشته دولتهای مختلف در مذاکره با حماس برای آزادی بیش از ۲۰۰ گروگان در نوار غزه، به میانجیگری قطر دل بستهاند.
سیانان در گزارشی، نقش دوحه را به عنوان میانجی برای آزادی گروگانها و کاهش درگیری میان اسرائیل و حماس بررسی کرده است.
قطر، این کشور کوچک خلیج فارس، بار دیگر به دلیل میانجیگریهایش برای آزادی گروگانها از اسارت حماس و تخلیه اتباع خارجی از غزه، در مرکز دیپلماسی جهانی قرار گرفت.
سیانان به نقل از منابع آگاه نوشت قطر روز دهم عقرب با میانجیگری میان اسرائیل، حماس و مصر و با هماهنگی ایالات متحده، اتباع خارجی و غیر نظامیان فلسطینی را که بهشدت مجروح شده بودند از غزه خارج و وارد مصر کرد.
به گفته مقامهای فلسطینی، شماری از دارندگان گذرنامههای خارجی از گذرگاه مرزی رفح، غزه را ترک کردند.
به گزارش پایگاه خبری القاهره، شفاخانه العریش مصر پذیرش مصدومانی از فلسطین را که از غزه خارج شدند، آغاز کرده است.
سیانان در ادامه گزارش خود نوشت دوحه خود را در موقعیت دیپلوماتیک ظریفی میبیند؛ موقعیتی که کارشناسان میگویند تاکنون به نفع این کشور بوده و آن را به متحدی ضروری برای واشینگتن تبدیل کرده است.
آندریاس کریگ، دانشیار کینگز کالج لندن که بر کشورهای حوزه خلیج فارس تمرکز دارد، به سیانان گفت: «رابطه قطر با حماس از اجزای کلیدی استراتژی میانجیگری در درگیری میان حماس و اسرائیل بوده است. این رابطه، قطر را در جایگاهی منحصر به فرد قرار میدهد زیرا میتواند با هر دو طرف به گونهای ارتباط برقرار کند که هیچ بازیگر دیگری در جهان امکان آن را ندارد.»
بر اساس گزارش سیانان، این «امیرنشین غنی از گاز» در حالی که از یکسو یکی از نزدیکترین متحدان امریکا در منطقه است، از سوی دیگر روابط خود را با حماس حفظ کرده است. در همین حال این کشور کانال ارتباطی خود را با اسرائیل نیز دارد.
بر همین اساس سه منبع آگاه به سیانان گفتند دیوید بارنیا، رئیس آژانس اطلاعاتی اسرائیل در قطر حضور یافته تا درباره تلاشها برای آزاد کردن گروگانها گفتوگو کند.
پس از حمله حماس به اسرائیل، بیش از ۲۰۰ نفر از جمله شهروندان اروپایی و امریکایی به دست شبهنظامیان این گروه اسیر شدند.
به نظر میسد روابط قطر با حماس نتیجهبخش بوده است چون علاوه بر غیرنظامیان فلسطینی و اتباع خارجی که روز چهارشنبه اجازه خروج از غزه را یافتند، چهار گروگان حماس، دو اسرائیلی و دو امریکایی-اسرائیلی نیز با میانجیگری قطر و مصر آزاد شدند.
از سوی دیگر اسرائیل تلاشهای قطر را برای میانجیگیری پذیرفته است.
زاخی هانگبی، مشاور امنیت ملی اسرائیل در همین زمینه در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «این کشور حاشیه خلیج فارس به یک ذینفع اساسی در تسهیل راهحلهای بشردوستانه تبدیل شده است. تلاشهای دیپلوماتیک قطر در این زمان بسیار مهم است.»
ماهیت رابطه قطر با حماس چیست؟
پس از حمایت قطر از معترضانی که در پی خیزشهای بهار عربی در سال ۲۰۱۱ به دنبال سرنگونی رژیمهای چندین کشور عرب بودند، روابط این کشور با برخی همسایگان خود به تیرگی گرایید.
روابط زمانی بدتر شد که اواسط سال ۲۰۱۷، عربستان سعودی، بحرین، امارات متحده عربی و مصر روابط دیپلوماتیک خود را با قطر قطع و این کشور را به حمایت از تروریسم متهم کردند. سالها طول کشید تا این کشورها روابطشان را با قطر اصلاح کنند.
قطر در سال ۲۰۱۲ به گروه حماس که مورد حمایت جمهوری اسلامی است، اجازه داد تا دفتر سیاسی خود را در دوحه تاسیس کند. این دفتر تا امروز همچنان در دوحه فعال است.
روابط با حماس، قطر را به یک میانجی مهم در طول درگیریهای حماس با اسرائیل تبدیل کرده است. به گزارش رویترز، علاوه بر بخشی از کمکهزینه ماهانه ۳۰ میلیون دالری برای خانوادهها و سوخت برای تامین برق، قطر حقوق بخش دولتی در غزه را نیز پرداخت میکند.
جایگاه قطر در روابط بینالمللی
سیانان در ادامه گزارش خود نوشت قطر روابط نزدیک خود را با کشورهای غربی حفظ کرده و بهعنوان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان گاز در جهان به یک تامینکننده مهم انرژی تبدیل شده است.
این کشور همچنین یکی از خریداران عمده تسلیحات از ایالات متحده است.
قطر برای چندین دهه محل استقرار پایگاه هوایی عظیم امریکا بود و سال گذشته از سوی دولت جو بایدن بهعنوان متحد اصلی غیر ناتو در منطقه معرفی شد.
روابط با اسرائیل
دوحه یکی از اولین کشورهای عرب حوزه خلیج فارس بود که در سال ۱۹۹۶ با اسرائیل روابط دیپلوماتیک برقرار کرد و این تابوی دیرینه را در منطقه شکست. هر چند پس از حمله اسرائیل به غزه در سال ۲۰۰۹، این کشور روابط خود را با اسرائیل قطع کرد.
شبکه خبری قطری الجزیره، اولین شبکه خبری پان عربی بود که اسرائیل را روی نقشه نشان داد و مقامات این کشور را برای مصاحبههای زنده دعوت کرد.
استراتژی قطر در ایفای نقش میانجی چیست؟
آندریاس کریگ در صحبتهای خود با سیانان گفت که قطر تلاش میکند «محلی برای دیپلوماسی ایجاد کند».
او افزود: «یکی از اهداف این رایزنیها، به تاخیر انداختن حمله زمینی اسرائیل به داخل غزه بود.»
با این حال اسرائیل عملیات زمینی کامل خود را از روز جمعه پنجم عقرب آغاز کرد. به گفته برخی از مقامات امریکایی به سیانان، این اقدام اسرائیل تلاشها را برای آزادی بیش از ۲۰۰ گروگانی که گمان میرود در دست حماس هستند، پیچیده کرده است.
ماجد الانصاری، سخنگوی وزارت امور خارجه قطر، روز ششم عقرب به سیانان گفت که با وجود تشدید تنشها در میدان، مذاکرات مربوط به آزادی گروگانها دشوارتر شده است اما همچنان ادامه دارد.
کریگ در ادامه به سیانان گفت میانجیگری برای آزادی گروگانهای ربوده شده به دست حماس، راه مفیدی برای دیپلوماسی قطر است زیرا برخی از گروگانها ملیتهای اروپایی و امریکایی دارند و چندین کشور به حمایت از تلاشهای دوحه علاقهمند هستند.
یوست آر. هیلترمن، مدیر برنامه شمال آفریقای خاورمیانه در اندیشکده گروه بحران بینالمللی در بروکسل با اشاره به سابقه طولانی این کشور حوزه خلیج فارس در مذاکره بین بازیگران جهانی که با یکدیگر اختلاف دارند گفت که میانجیگری برای مدت طولانی یکی از «مهارتهای قابل فروش قطر» بوده است.
دوحه در ماه سنبله امسال هم میانجی یک توافق تاریخی بین جمهوری اسلامی و امریکا بود که منجر به آزادی پنج شهروند امریکایی از زندان در ایران و بازگشتشان به امریکا شد. آزادی زندانیان بخشی از یک معامله گستردهتر، شامل آزاد کردن شش میلیارد دالر از سرمایههای ایران از سوی امریکا بود.
قطر همچنین نقش میانجی را در پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایفا کرد و مذاکرات غیرمستقیم بین تهران و واشینگتن را در اواخر سال ۲۰۲۲ تسهیل کرد.
سیانان در ادامه گزارش خود نوشت یکی از برجستهترین تلاشهای میانجیگری قطر در سال ۲۰۲۱ در جریان تخلیه نیروهای امریکایی از افغانستان بود؛ زمانی که قطر نه تنها سفر امن امریکاییها را به این کشور تسهیل کرد بلکه به دلیل داشتن روابط دیپلوماتیک با طالبان، بهعنوان یک قدرت محافظ برای نیروهای امریکایی در این کشور عمل کرد.
انتقادها از قطر به دلیلی نزدیکی با حماس
سیانان نوشت دوحه به دلیل روابطش با حماس مورد انتقاد اسرائیل و سیاستمداران غربی قرار گرفته است.
با وجود نقش میانجیگری قطر، الی کوهن، وزیر امور خارجه اسرائیل هفته گذشته این کشور را به حمایت مالی از حماس و پناه دادن به رهبران آن متهم کرد.
کوهن در نشست اعضای عالیرتبه سازمان ملل گفت: «قطر پناهگاه رهبران حماس است و منابع مالی آنها را تامین میکند. این کشور میتواند بر آزادی فوری و بدون قید و شرط همه گروگانهای تروریستها تاثیر بگذارد. شما اعضای جامعه بینالمللی باید از قطر بخواهید این کار را انجام دهد.»
در پاسخ، قطر گفت که از اظهارات وزیر امور خارجه اسرائیل «متعجب و ناامید» است؛ به ویژه «در زمانی که قطر به دنبال تضمین آزادی اسیران و کاهش تنش» است.
قطر هشدار داد «این اظهارات تحریکآمیز» میتواند تلاشهای میانجیگری را تضعیف کند و جان انسانها را به خطر بیندازد.
واشینگتن پست روز چهارم عقرب به نقل از چهار دیپلومات آگاه گزارش داد ایالات متحده و قطر موافقت کردهاند پس از حل بحران گروگانگیری، روابط دوحه و حماس را بازبینی کنند.
این توافق در جریان دیدار اخیر آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه امریکا و تمیم بن حمد بن خلیفه آلثانی، امیر قطر در دوحه شکل گرفت.
واشینگتن پست افزود هنوز مشخص نیست که آیا این ارزیابی مجدد منجر به خروج رهبران حماس از قطر خواهد شد یا خیر؟
کریگ در این رابطه به سیانان گفت: «بعید است قطر حماس را بیرون کند اما به احتمال زیاد دیگر با این گروه همکاری نخواهد کرد. همانند تصمیمی که در مورد طالبان با وجود داشتن دفتری در دوحه، پایتخت قطر گرفت.»
هیلترمن هم گفت: «قطر در تلاشهای میانجیگری خود نقشی نمونه ایفا میکند اما برخی از سیاستمداران در ایالات متحده از صمیمیت قطر با حماس ناراضی هستند. دو عضو جمهوریخواه کانگرس از قطر خواستهاند رهبری حماس را از دوحه اخراج کند.»
سیانان در گزارش خود به این نکته اشاره کرد که اسرائیل گفته است به دنبال نابودی کامل حماس «یکبار برای همیشه» است تا دوباره آن را تهدید نکند.
چنین نتیجهای میتواند نقش سودمند قطر را بهعنوان یک میانجی کمرنگ کند.