سربازان شوروی سابق که با مجاهدین در افغانستان میجنگیدند، با بحرانی گرفتار بودند که سالها دامنگیر جامعه روسیه بود: مصرف مواد مخدر و نوشیدن بیرویه الکل. مصرف مواد مخدر در میان سربازان شوروی به قدری گسترده بود که بیش از ۵۰ درصد آنها مصرفکنندگان معمولی به شمار میرفتند.
نوشیدنی دلخواهشان ودکا بود. چرس و تریاک نیز رایجترین مواد مصرفی سربازانی بود که برای جنگ با مجاهدین به افغانستان رفته بودند. مصرف بیش از حد مواد مخدر در میدانهای جنگ برای سربازان روس بسیار کمرشکن بود و سالها بر جامعه شوروی تاثیر منفی گذاشت.
آن زمان مسکو رسانهها را به شدت سانسور میکرد و خبرنگاران آزاد به اطلاعات دست اول از داخل نیروهای شوروی در افغانستان دسترسی نداشتند. تلاش مسکو این بود تا خبرهای منفی درباره وضعیت نیروهای شوروی در افغانستان بیرون درز نکند. اما سالهای بعد، آرتیوم بروویک، یکی از معدود روزنامهنگاران روس کتابی بنام «جنگ پنهان» نوشت و جزییات ناگفته درباره وضعیت سربازان شوروی در افغانستان را افشا کرد. در این کتاب، داستانهای تکاندهنده از حال و روز سربازان روس در جریان جنگ با مجاهدین گنجانده شده است.
زندگی گران؛ مواد مخدر ارزان
به نوشته آرتیوم بروویک، شرایط سختگیرانه شوروی سابق برای سربازان این کشور در افغانستان غیر قابل تحمل شده بود. آب و هوا برای خیلیها ناسازگار بود و آمادگی روانی برای جنگ نیز در سطح پایین قرار داشت. بیماریهای مختلف در میان سربازان گسترش یافته بود. نزدیک به ۶۵ درصد از سربازان شوروی در طول حضور خود در افغانستان به بیماریهای مختلف از جمله اسهال خون و درد شکم دوامدار مبتلا بودند. به ورایت آرتیوم بروویک، سربازان بیش از دو سال اصلا اجازه مرخصی نداشتند؛ نمیتوانستند خانوادههای خود را ببینند. آنها خسته و سرخورده بودند. «بسیاری سربازان به سیاست فکر نمیکردند؛ آنها فقط به فکر بقای خود بودند. وضعیت آنها شبیه وضعیت سربازان امریکایی در جنگ ویتنام بود.» بسیاری این سربازان، به مواد مخدر و الکل رو آوردند. «وضعیت سربازان بد بود اما مواد مخدر ارزان.»
سربازانی که چرس میکشیدند و بوته علف را جنگل میدیدند
براساس نوشته آرتیوم بروویک، چرس و تریاک معمولترین مواد مورد مصرف سربازان شوروی بود، اما برخیها هروئین و کوکائین نیز مصرف میکردند. یکی از سربازان گفته است که آنها مواد مخدر را نسبت به الکل ترجیح میدهند چون میتوانند با مصرف آن طولانیتر در هوای سرد تاب بیاورند. اما مصرف مواد مخدر برای سربازان روس در روزهای نبرد، بسیار ویرانگر تمام میشود. یکی از سربازان چنین روایت میکند: «قبل از جنگ با مجاهدین، چرس کشیده بودم، وقتی جنگ شروع شد حالت پارانویا (بدگمانی، شک، ترس و اضطراب ناشی از وهم) برایم دست داد و فکر میکردم اسم من روی هر گلولهای که شلیک میشود نوشته شده است.» برخی سربازان دیگر، در پی مصرف بیرویه مواد مخدر، دچار توهم میشدند و فکر میکردند که هر بوته علف جنگل و هر دانه سنگ کوه است. به روایت سربازان شوروی «وقتی همکارانشان چرس میکشیدند، قدمهای شان را بسیار بلند بلند برمیداشتند؛ دو برابر بلندتر از قدمهای معمولی.»
•
•
یکی از سربازان شوروی گفته گاهی در روزهای جنگ، تمام روز غذا نمیخوردیم: «فقط ماه یکبار غذای مناسب میخوردیم.» به نوشته گریگوری فیفر، نویسنده کتاب «قمار بزرگ: جنگ شوروی در افغانستان» یکی از راههای تامین مواد مخدر برای سربازان شوروی در افغانستان، فروش وسایل کاری و شخصی آنها بود. یکی از سربازان گفته است: «سوختی که برای وسایل ما داده میشد را به ساکنان محل میفروختیم.» سربازان همچنان بوت و یونیفرم خود را نیز میفروختند. «گاهی سربازان شوروی، وسایل جنگی مثلا تانک را پارچه پارچه میکردند و قطعات آن را برای ساکنان محل دربدل چرس و تریاک به فروش میرساندند.» به نوشته گریگوری فیفر، وقتی سربازان شوروی مرمی و اسلحه خود را میفروختند بهدست مجاهدین میافتادند؛ کسانیکه علیه آنها میجنگیدند.
شبی که مجاهدین در لباس «زنان روسپی» سربازان شوروی را بدام انداختند
اکثریت سربازان شوروی در افغانستان مردان جوان بودند. در ده سال حضور این نیروها، تنها ۲۰ هزار زن روس به عنوان کارمندان کمکی غیر نظامی در افغانستان کار میکردند. شماری آنها پرستار، مغازهدار، دستیار و کارمندان نهادهای دولتی و غیردولتی بودند. شرایط کار و زندگی اما برای این زنان بسیار دشوار و آزاردهنده بود. در جنگ شرکت نداشتند اما وحشت جنگ را تجربه کردند. مجردی یکی از دردسرهای بزرگ این زنان بود. سالها بعد، شماری از این زنان خاطرات دردآور و تلخکامیهای آنروزها را روایت کردند.
تاتیانا ریبالچنکو یکی از این زنان به آسوشیتدپرس گفته است، سربازان مرد مثل «گلههای گرگ» دنبال دختران بودند و اگر میدانستند دختری مجرد است، دنبالش راه میافتادند. راحتتر کسی بود که ازدواج کرده بود یا دوست پسر داشت. در غیر این صورت پیوسته از سوی مردان جوان سرباز مورد آزار و اذیت جنسی قرار میگرفتند. «خیلی از دختران برای اینکه راحتتر نفس بکشند، وانمود میکردند که شوهر یا دوست پسردارند. تاتیانا ریبالچنکو میگوید برای رهایی از آزار و اذیت جنسی سربازان مرد، بلافاصله یک دوست پسر پیدا کردم تا از من محافظت کند تا از دست سربازان مجرد در امان باشم.»
برخی این مردان جوان سرباز، در جستوجوی زنان «تنفروش» بودند. گریگوری فیفر، نویسنده کتاب «قمار بزرگ» می نویسد که سربازان شوروی در افغانستان، گاهی با زنان تنفروش قرار میگذاشتند. یک شب، شماری از این سربازان، با زنانی «تنفروش» قرار گذاشتند. قبل از قرار مواد مخدر مصرف کردند و الکل نوشیدند. زمان ملاقات نزدیک شد و سربازان به سمت آدرس مورد نظر راه افتادند (محل این حادثه ذکر نشده است) اما وقتی آنجا رسیدند به صورت عجیبی غافلگیر شدند و قیمت سنگینی پرداختند. زنانیکه قرار گذاشته بودند، تنفروش نه بلکه نفوذی مجاهدین بودند. وقتی سربازان روس به محل رسیدند، افراد مجاهدین چادرها را از سرشان کنار زدند و به سمت سربازان روس شلیک کردند. آن شب فاجعه بزرگی برای سربازان روس اتفاق افتاد.
جنگ شوروی در افغانستان، یکی از مرگبارترین جنگها در تاریخ بشر بود. حدود ۱۵۰۰۰ سرباز روس و صدها هزار شهروند افغانستان کشته شدند. مجاهدین افغانستان، به حمایت امریکا، پاکستان، کشورهای عربی و چین، شوروی را شکست داد. سربازان شوروی به خانههای خود برگشتند اما اعتیاد به مواد مخدر و بیماریهای ناشی از جنگ را نیز با خود به روسیه بردند. براساس برخی آمارها، در دهه ۱۹۹۰ از ۴۰ هزار سرباز در مسکو، ۴۵ درصد آنها خواهان کمکهای روانی شدند.
تابستان سال ۱۹۸۴ بود که یکی از فرماندهان مجاهدین در ولسوالی پنجوایی قندهار، موسوم به ملا ملنگ با دو مهمان غیرمعمول غافلگیر شد: دو سرباز شوروی که در جنگ با مجاهدین شرکت داشتند. فصل جنگ مجاهدین با نیروهای شوروی و حکومت کمونیستی افغانستان به رهبری ببرک کارمل گرم بود.
در آن زمان، ملا ملنگ در قرارگاه خود در منطقه ناخونی ولایت قندهار بیش از ۱۲۰ نظامی داشت. او فعلا در امریکا زندگی میکند.
ملا ملنگ میگوید: کمی دورتر از ناخونی، در منطقه موسوم به سره کله، یکی از افراد مجاهدین بهنام سید رسول آقا، قرارگاه داشت. نزدیک قرارگاه یک باغ بود که هر از چندی به عنوان پناهگاه استفاده میشد. عصر یک روز، سید رسول و افرادش متوجه میشوند که دو نفر شبیه سربازان روس به سمت آنها میآیند. همه میترسند. فکر میکنند که روسها زیاد آمده و منطقه را محاصره کردهاند. در این میان، آن دو سرباز روس دستهای خود را بلند میکنند و با اشاره میفهمانند که تسلیم شدهاند.
ملا ملنگ در سالهای جوانی
ملا ملنگ میگوید، این دو سرباز از قرارگاه روسها از منطقه سیلو در قندهار فرار کرده بودند. روسها آنجا یک قرارگاه بزرگ داشتند. میان سیلو و روستای سره کله، یک کوه است که حدود یک ساعت پیادهروی دارد. «این دو سرباز از قرارگاه سیلو فرار میکنند، از کوه میگذرند و در پایین طرف دیگر کوه به قرارگاه مجاهدین برابر میشوند.» هر دو سرباز تفنگ روسی کلاکف مسلح بودند که سلاح معمول آن زمان سربازان روس در جنگ افغانستان بود.
سید رسول آقا با ملاملنگ هماهنگ میکند تا این دو سرباز را پیش او بیاورد که فرمانده با نفوذ در منطقه بوده است.
بوتهای پاره پاره و دست و صورت ترک خورده
به روایت ملا ملنگ، افراد سید رسول آقا این دو سرباز روس را سوار موتورسایکل میکنند و به قرارگاه ملا ملنگ میآروند. ملا ملنگ میگوید: وقتی با این دو سرباز روبرو شدم، بسیار تعجب کردم. «ناخنهای پایشان از بوت بیرون شده بود. بوتهای بسیار کهنه و پاره پاره داشتند. بند پاهای شان سیاه و ترکیده بود. بسیار خوار و زار بودند. شلوارشان از مچ پا تا نزدیک کمربند پاره بود. کسی از مجاهدین لباسهای آنها را پاره نکرده بود. همانگونه بود. گونههایشان ترکیده و سیاه شده بود. دور گردن و دستهایشان سیاه و ترکیده بود.»
براساس کتابها و گزارشهایی که بعدا درباره وضعیت سربازان شوروی در افغانستان منتشر شده، بسیاری آنها در شرایط بسیار دشوار قرار داشتهاند. گاهی، برخی سربازان روس، حتی لباس و اسلحه خود را میفروختهاند.
ملا ملنگ میگوید این دو سرباز تاجیک یا اوزبیک نبودند؛ روس بودند و فقط زبان روسی صحبت میکردند. چهره اروپایی داشتند. «وقتی آنها را پیش من آوردند، بسیار پریشان بودند. به شدت ترسیده بودند. از ما فقط پرسیدند «افغان پوست؟» که منظورشان پوسته یا پاسگاه امنیتی دولت بود. همین قدر یاد داشتند. من فهمیدم که آنها ترسیده بودند که ما ملیشه دولتی نباشیم. من گفتم ما مجاهدین هستیم.»
در سالهای اخیر، کرملین گفته است که ۲۶۴ سرباز ارتش سرخ که در جنگ ده ساله شوروی در افغانستان (۱۹۷۹-۱۹۸۹) شرکت داشتند، مفقودند. نیمی از آنها از روسیه و نیمی دیگر از جمهوریهای دیگر شوروی سابق از جمله اوکراین بودهاند. کرملین اکثر آنها را مرده فرض کرده اما در جریان سالهای گذشته ۲۹ سرباز را ردیابی کرده است. گفته میشود ۲۲ نفر به روسیه بازگشته و ۷ نفر ترجیح دادهاند در افغانستان بمانند.
ملا ملنگ میگوید: من بعد از چند ساعت این دو سرباز را دوباره به سید رسول آقا که از جمله افراد سید احمد گیلانی بود، تحویل دادم، گفتم اینها به شما تسلیم شدهاند، دوباره به شما تحویل میدهم.»
«یکی از مجاهدین دو سرباز شوروی را در بدل ۳۰ میل اسلحه فروخت»
به روایت ملا ملنگ، مدتی این دو سرباز روس در قندهار پیش سید رسول آقا بود. بعدتر، کسی به نام استاد عبدالحلیم، که یک عضو عادی افراد سید رسول آقا بود، بدون مشوره او، این دو سرباز را به منطقه چمن در پاکستان انتقال داد. «عبدالحلیم از قوم نورزی بود. در چمن شماری از فرماندهان نورزی، از منطقه اسپین بولدک، زندگی میکردند. البته از فرماندهان عبدالرب رسول سیاف بودند. عبدالحلیم، با واسطه و همکاری این فرماندهان، هر دو سرباز روس را به پاکستان منتقل کرد و به عبدالله وردک مسئول دفتر آن زمان عبدالرب رسول سیاف در کویته فروخت. در مقابل ۳۰ میل اسلحه ماشیندار، راکت، کلاشنیکوف و ۸۲، آنها را به عبدالله وردک فروخت.»
عبدالله وردک، در زمان حکومت حامد کرزی وزیر شهدا و معلولان و والی ولایت لوگر بود. او در سال ۲۰۰۸ در نتیجه انفجار ماین در منطقه پغمان کابل کشته شد.
به گفته ملا ملنگ، عبدالحلیم بعد از فروش دو سرباز روس، با سلاحهای خود به داخل افغانستان برگشت و فرمانده شد. علت فرمانده شدنش نیز این بود که بعداز فروش دو سرباز روس، ۳۰ میل سلاح داشت. او از فرماندهان سیاف بود. عبدالحلیم بعدها در پی بیماری در قندهار درگذشت.
برگشت به قندهار و مبادله با یک زندانی مجاهدین
به روایت ملا ملنگ، این دو سرباز روس، شاید بعد از حدود دو سال، با یکی از فرماندهان مجاهدین در قندهار که به نام لالا ملنگ مشهور بود، تبادله شد. لالا ملنگ از فرماندهان یونس خالص بود و توسط دولت کمونیستی آن زمان افغانستان دستگیر و زندانی شده بود. پدر لالا ملنگ، به نام مولوی سدوزی آقا با سیاف کار و در کویته پاکستان زندگی میکرد. «به واسطه مولوی سدوزی، دو سرباز روس، از استاد سیاف گرفته شده و به قندهار برگردانده شدند. بعد با قوماندان لالا ملنگ مبادله شدند.»
این مبادله درپی گفتوگو و مذاکره میان نمایندگان دولت آن زمان افغانستان، روسها و مجاهدین انجام شد. توافق شد که در منطقه میربازار قندهار تبادله شوند؛ منطقهای که شاید حدود یک کیلومتر دورتر از قرارگاه مجاهدین بود. «نمایندگان دولت و روسها با تانک آمده بودند. همکارانم گفتند وقتی لالا ملنگ را به مجاهدین و سربازان روس را به نمایندگان دولت و روسها تسلیم کردند، کسی با سیلی به صورت آن دو سرباز زد، دستهایشان را بستند و سوار تانک کردند.»
مقامهای سفارت روسیه در کابل، سال ۲۰۱۲ فراخوانی دادند که اگر کسی نشانی از سربازان مفقود شده روس در افغانستان دارند، از آنها بخواهند که به خانه برگردند: «عزیزانشان هنوز منتظرند.»
دیمیتری پریماچوک، دستیار نظامی سفارت روسیه در کابل گفته بود: «تا آخرین سرباز به خانه برنگردد، جنگ تمام نشده است.»
از زمانیکه آن دو سرباز روس در ولایت قندهار، از قرارگاه خود فرار کردند و بدست مجاهدین افتادند، چهل سال میگذرد. لالا ملنگ که با این دو سرباز روس مبادله شده بود، بعد از مدتی در قندهار در بمباران روسها کشته شد. معلوم نیست آن دو سرباز به «عزیزان منتظر» خود رسیدند یا نه اما آنچه معلوم است اینکه آخرین سرباز به خانه برنگشته و به تعبیر دستیار نظامی سفارت روسیه «جنگ تمام نشده است».
محمدعمرجان آخوندزاده، مشاور هبتالله آخندزاده و مسئول مدرسه جهادی در قندهار شام پنجشنبه، ۳۰ حمل، در منطقه پشتونآباد، قریه نوی کلی شهر کویته پاکستان کشته شد.
محمدعمرجان فرزند آخندزاده غبرگی در سال ۱۳۴۴ در قریه غبرگی ولسوالی شاهجوی زابل زاده شد.
او در سالهای پسین در کنار ایجاد مدارس دینی در پاکستان، عضو ارشد شورای رهبری کویته نیز بود.
طالبان پس از حاکمیت دوباره بر افغانستان در اسد ۱۴۰۰، «لیسه میخانیک» ولایت قندهار را به مدرسه جهادی تبدیل کرد و مولوی محمدعمرآخندزاده در راس آن مدرسه قرار گرفت.
این مدرسه در کنار قصر مندیگک قرار دارد؛ جایی که گفته میشود رهبر طالبان از آن به عنوان دفتر کاری خود استفاده میکند.
منابع افغانستان اینترنشنال میگویند هبتالله آخندزاده بیشتر مجالس خود را با قرائت چند آیه قرآن توسط این «شیخالحدیث» آغاز میکرد.
به گفته منابع آقای آخوندزاده در ایام عید برای دیدار با خانواده و دوستان خود به کویته سفر کرده بود.
تاکنون هیچ فرد و یا گروهی مسئولیت قتل این فرد مورد اعتماد هبتالله آخندزاده را به عهده نگرفته است.
ذبیحالله مجاهد، سخنگوی ارشد طالبان روز جمعه، ۳۱ حمل، یک بیانیه رسمی از آدرس طالبان درباره کشته شدن محمد عمرجان آخندزاده پخش کرد. در این اعلامیه جزئیات و اطلاعات زیادی درباره چگونگی، زمان و مکان و عاملان کشته شدن این مقام ارشد طالبان ارائه نشده است.
چه کسی فرد مورد اعتماد هبتالله آخندزاده را کشت؟
طالبان هم در درون ساختار خود دچار شدیدترین نوع اختلافاتاند و هم در بیرون از ساختار تشکیلاتی خود دشمنان فراوانی دارند.
منابع به افغانستان اینترنشنال میگویند این امکان وجود دارد که این فرد نزدیک به هبتالله آخندزاده را نیروهای ناراضی درونگروهی طالبان ترور کرده باشند.
از سوی دیگر، این گروه در بازیهای استخباراتی که درگیر آن است، با گروههای جهادی خارجی از جمله تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی)، نیز از نزدیک کار میکند. به گفته منابع، «کار با استخبارات و جهادیها نیز خطرات فراوانی دارد.»
هرچند منابع موثقی تاکنون وجود ندارد که تایید کند که چه کسی پشت ترور فرد مورد اعتماد رهبر طالبان قرار دارد، اما ترور عمرجان آخوندزاده نمیتواند با رهبری طالبان و فردی که خود را هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان، معرفی میکند، بیربط باشد.
آیا عاملان ترور کوشیدهاند که با کشتن محمدعمرجان آخوندزاده پیامی به هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان برسانند؟
کارشناسان میگویند فقر، استبداد و محدودیت مذهبی در تاجیکستان از عوامل گرایش برخی تاجیکها به داعش خراسان اند.
کارشناسان به روزنامه نیویارک تایمز گفتند که بیش از نیمی از سربازان داعش خراسان تاجیکستانیها هستند.
روزنامه نیویارکتایمز روز پنجشنبه (۳۰ حمل) به نقل از کارشناسان به ۳ دلیلی اشاره کرد که تاجیکستان را به یکی از عمدهترین مراکز استخدام داعش تبدیل کرده است.
بر اساس این گزارش، سال گذشته شمار زیادی از جهادیهای تاجیکستان در حملات تروریستی و طرحهای داعش خراسان دست داشتهاند.
حدود ۲ هزار تاجیک از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ به داعش در سوریه و عراق پیوستند. پس از شکست داعش در عراق و سوریه بر اثر حملات ایتلاف بین المللی به رهبری امریکا، صدها جنگجو از تاجیکستان به شاخه خراسان داعش در افغانستان پیوستند.
ادوارد لمون، استاد روابط بینالملل در دانشگاه تگزاس میگوید که تاجیکستانیها «گروه کلیدی برای کارزار داعش خراسان شدهاند که به دنبال جلب توجه و استخدام بیشتر است.»
فقر و بیکاری در تاجیکستان
تاجیکستان با ۱۰ میلیون جمعیت یکی از فقیرترین کشورها در آسیای میانه است که صدها هزار نفر از شهروندان آن برای امرار معاش به کشورهای مختلف، به خصوص روسیه، مهاجر شدهاند. بر اساس آمار، بیش از ۲ میلیون کارگر مرد در خارج از تاجیکستان به سر میبرند.
البته، پس از حمله داعش در تالار کنسرت کراکوس و ایجاد نفرت ضد تاجیکستانیها، بخشی از این کارگران تاجیک از روسیه بیرون شده اند.
روسیه، نخستین مقصد کارگران تاجیک است، جایی که تبعیض گسترده، دستمزدهای پایین، انزوا و برخی موارد دیگر زمینه را برای جذب اسلامگرایان افراطی فراهم کرده است.
بر اساس آمارهای رسمی هماکنون بیش از ۱.۳ میلیون کارگر تاجیک در روسیه هستند.
نیویارک تایمز در این گزارش به نقل از مادران مظنونان حمله به سالون کنسرت در روسیه گفتند که پسران شان در روسیه با مشکلاتی همچون حقوق بسیار پایین، پرداخت کرایه خانه زیاد و پرداختیهای بیشمار دیگر مواجه بودند.
یکی از مظنون حمله به مسکو
حکومت استبدادی
تاجیکستان از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ درگیر جنگ داخلی با حزب اسلامگرای نهضت آزادی بود. هرچند این جنگ از سوی این حزب میانهرو اسلامگرا، پایان یافت، اما این گروه در سال ۲۰۱۵ یک سازمان افراطی معرفی و غیرقانونی اعلام شد و رهبران آن کشته، زندانی یا تبعید شدند.
محیالدین کبیری، رهبر تبعیدی حزب نهضت اسلامی میگوید که «نسل جدید تاجیکستان تمام امید خود را به آینده از دست دادهاند. تنها دو گزینه وجود دارد: یک دیکتاتور سکولار یا گروههای اسلامی رادیکال.»
امامعلی رحمان، رئیسجمهور تاجیکستان، از سال ۱۹۹۴ تاکنون بر اریکه قدرت تکیه زده است.او در سال ۲۰۱۶ با راه اندازی یک همهپرسی، قانون اساسی را تعدیل و ریاستجمهوری خود را مادامالعمر کرد.
بنا به گزارشها، تاجیکستان دستکم ۱۰۰۰ زندانی سیاسی دارد و روسیه با مستقر کردن دستکم ۷ هزار سرباز در تاجیکستان، حکومت رحمان را تقویت کرده است.
محدودیت مذهبی مردم تاجیکستان
امامعلی رحمان برای مقابله با اسلامگرایی، اقدامات عملی و نمادینی، از دستگیری و سرکوب اسلام گرایان تا پاره کردن حجاب زنان در ملا عام و تراشیدن ریش جوانان دست زد. او کمیته قدرتمندی در زمینه امور مذهبی، تنظیم سنتها، جشنها، مراسم مذهبی، نظارت بر ساخت مساجد و چاپ کتابهای دینی فعال کرده است.
در تاجیکستان دختران و پسران زیر ۱۸ سال از اقامه نماز در مساجد منع شدهاند و آموزشهای مذهبی گروهی در خانه نیز ممنوع شده است.
ادوارد لمون میگوید که حکومت تاجیکستان «کنترول شدیدی بر اسلام رسمی دارد و هرچیزی که فراتر از آن وجود داشته باشد، افراطی و خطرناک تلقی میشود.»
روزنامه بریتانیایی فایننشل تایمز روز دوشنبه در گزارشی نوشت که حملات وسیع راکتی و پهپادی ایران، هرچند توان نظامی این کشور را نشان داد اما، ایران موشکها را به هدف نمایش قدرت شلیک کرد، نه تخریب و بهجا گذاشتن تلفات.
وزیر خارجه بریتانیا در مصاحبه با اسکای نیوز گفت که اگر اسرائیل به کمک سیستم دفاعی پیشرفته خود و همکاری متحدانش این موشکها را رهگیری و منهدم نمیکرد، موشکهای بالستیک و کروز ایران میتوانستند تلفات زیادی در اسرائیل بر جا بگذارند.
ایران در واکنش به حمله اسرائیل به قونسلگری اش در دمشق و کشتن چند فرمانده سپاه در آنجا، روز شنبه، ۲۵ حمل، بیش از ۳۰۰ موشک و پهپاد را به خاک اسرائیل شلیک کرد. اسرائیل و متحدانش میگویند که توانستند ۹۹ درصد این پرتابهها را رهگیری و منهدم کنند.
حکومت اسرائیل ادعای خسارات گسترده به پایگاههای نظامیاش بر اثر اصابت راکتهای بالستیک و کروز ایران را رد کرده و گفته که تنها به یکی از پایگاههای هوایی آن آسیبی مختصر رسیده است.
این حملات نخستین مواجهه مستقیم جمهوری اسلامی با اسرائیل در بیش از ۴۰ سال گذشته بود. فایننشل تایمز نوشت که پیش از این درگیری، اسرائیل و ایران به ترور نظامیان بلندپایه و دانشمندان هستهای ایران و حملات گروههای نیابتی جمهوری اسلامی به خاک اسرائیل محدود بود.
سردار سلامی، فرمانده سپاه پاسداران گفت که حملات روز شنبه معادله نظامی میان ایران و اسرائیل را تغییر داد. او گفت بعد از این هر حمله اسرائیل به منافع و مقامهای ایرانی با پاسخ جمهوری اسلامی در خاک اسرائیل مواجه خواهد شد.
اسرائیل گفته است که به حملات ایران به خاکش در زمان مناسب پاسخ خواهد داد. رسانههای امریکایی، به نقل از منابع اسرائیلی، حمله متقابل به ایران را قریب الوقوع توصیف کردهاند.
امریکا و دیگر کشورهای غربی که به اسرائیل در دفع ۱۲۰ موشک بالستیک، ۳۰ موشک کروز و ۱۷۰ پهپاد کمک کردند، از حکومت نتانیاهو خواستند که از پاسخ متقابل خودداری کند. امریکا و کانادا تاکید کردند که دفع این حمله بزرگ یک پیروزی استراتژیک برای اسرائیل است و توان بالای دفاعی این کشور را به رخ ایران کشید.
هالی داگرس، پژوهشگر شورای اتلانتیک به فایننشل تایمز گفت که جمهوری اسلامی روی نمایش قدرت موشکی خود حساب میکند. او گفت: «از نظر آخوندها، این ماموریت موفق بود، چون توانستند از خاک ایران اسرائیل را بزنند. این در حالیست که آنها دارای جتهای جنگنده از زمان شاه سابق و توان دفاع هوایی نازلتر [از اسرائیل] اند.»
پس از این که راکتها و پهپادهای ایرانی منهدم شدند یا به هدف اصابت کردند، وزارت دفاع، سپاه پاسداران و وزارت خارجه جمهوری اسلامی، پاسخ ایران به حمله اسرائیل به قنسلگریاش در دمشق را پایان یافته اعلام کردند. آنها تهدید کردند که اگر اسرائیل دست به پاسخ متقابل بزند، پاسخ ایران گستردهتر و قاطعتر خواهد بود.
در این وضعیت، به گزارش رسانههای امریکایی، جو احساسات در اسرائیل داغ بود. حکومت این کشور بارها گفته بود که به حملات راکتی به خاکش پاسخ کوبندهتر خواهد داد.
فایننشل تایمز نوشت که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل با جو بایدن، رئیسجمهور امریکا صحبت تلفنی کرد و بایدن به او گفت که دفاع موفقانه روز شنبه یک پیروزی برای اسرائیل محسوب میشود. او گفت که امریکا با این که خود را به دفاع از اسرائیل متعهد میداند اما در عملیات نظامی اسرائیل علیه ایران شرکت نخواهد کرد.
هنوز مشخص نیست که حکومت نتانیاهو که همیشه موضعی خیلی سخت علیه جمهوری اسلامی داشته، چگونه به حمله ایران واکنش نهایی نشان خواهد داد.
فایننشل تایمز نوشت که نحوه حمله ایران تا حدی استدلال بایدن را قویتر کرد. این روزنامه نوشت: «ایران در دو هفته گذشته، درباره قصدش از حمله حرف زد و عمدتا از پهپادهای کم سرعت استفاده کرد که سیستم پدافند هوایی اسرائیل به راحتی آنها را رهگیری و منهدم میکرد. به این ترتیب، ایران احتمال تلفات را کاهش داد.»
سیما شاین، یک مقام سابق موساد، اداره استخبارات خارجی اسرائیل، به فایننشل تایمز گفت که ایران از توان سیستم چندلایه دفاع راکتی اسرائیل آگاه است و از این رو، تصور میکرد که تلفات در اسرائیل اندک خواهد بود.
او گفت: «از نظر ایران، این حمله یک نمایش بود: ما توانایی داریم، ما انواع راکت و پهپاد داریم. اما مایل نیستیم که درگیری را به سطح جنگ ارتقا دهیم.»
با این حال، حامیان جمهوری اسلامی میگویند که حملات راکتی ایران توان بازدارندگی جمهوری اسلامی را در برابر حملات و ترورهای اسرائیل تقویت کرد. زیرا، اسرائیل هر زمان بخواهد اقدامی علیه ایران کند، واکنش ایران را مدنظر خواهد گرفت.
یک مقام اسرائیل به فایننشل تایمز گفت: «آنها چیزهای زیادی در این باره به ما آموختند، در حالیکه ما نکاتی کمی درباره آنها فرا گرفتیم.»
از صدها موشک و پهپاد جمهوری اسلامی، که شنبهشب به سوی اسرائيل شلیک شد، به گفته مقامهای امریکایی، فقط ۵ موشک توانست به زمین بخورد و آنگونه که تلآویو میگوید، یک کودک عرب هم زخمی شد.
در حالی که حامیان جمهوری اسلامی در خیابانها شادمانی میکردند، کاربران شبکههای اجتماعی که سپاه آنها را به برخورد تهدید کرده، به ریشخندی نوشتند: «اگر ایران به اسرائيل پراید صادر میکرد، بیشتر تلفات میگرفت»؛ اشاره به خودروهای بیکیفیت تولید یک شرکت دولتی دارد که مسئول بخش عمده تلفات جادهای در ایران شمرده میشود.
جمهوری اسلامی ایران از آغاز تاسیس، هویت خود را به دشمنی با اسرائيل گره زده است. در کنار کمکهای مالی و تسلیحاتی بیحساب به گروههای مسلح فلسطینی و لبنانی مخالف اسرائیل، سالها است که پول نفت و سرمایه ملی ایرانیان در کارخانههای زیرزمینی و انبارهای مخفی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صرف ساخت و ذخیره موشکهای دوربرد میشود تا به گفته رهبران جمهوری اسلامی، تلآویو و حیفا در تیررس آنها باشد.
دیوارنگارهای در تهران که هشدار میدهد «سیلی بعدی محکمتر است»
حمله شنبهشب نشان داد که تهران در عزم خود برای حمله به اسرائيل جدی است و میتواند شعارهای چهل ساله خود را عملی کند.
یک تحلیل این است که رهبران جمهوری اسلامی برای حفظ وجهه خود در پی حمله مرگبار به قنسولگری ایران در دمشق، میخواستهاند ضربه متقابلی به اسرائيل بزنند و قصدشان وارد کردن تلفات و افزایش تنش نبوده است؛ همانطور که در پی کشته شدن قاسم سلیمانی در حمله پهپادی امریکا در بغداد، چند موشک به یک پایگاه نیروهای امریکایی شلیک کردند که هیچ تلفات و خسارات عمدهای نداشت.
از سوی دیگر، این برداشت وجود دارد که سیصد پهپاد انتحاری، موشک بالستیک و موشکهای زمین به زمین نمیتواند فقط برای ضرب شست نشان دادن شلیک شده باشد و قصد جمهوری اسلامی وارد کردن ضربه کاری به اسرائیل بوده، اما در این کار ناکام بوده است.
جمهوری اسلامی ممکن است حامیان داخلی خود و گروههای شبهنظامی مخالف اسرائيل در منطقه را با این حمله راضی کرده باشد، اما در چشمانداز کلانتر به نفع اسرائیل عمل کرده است.
اکنون اسرائيل در مجامع بینالمللی دستاویز جدی و غیرقابل انکاری برای برجسته کردن خطر جمهوری اسلامی بهدست آورده است. نماینده این کشور در نشست شورای امنیت گفت حالا تصور کنید این پهپادها و موشکها کلاهک هستهای حمل میکردند.
نماینده اسرائيل در شورای امنیت گفت تصور کنید این موشکها کلاهک هستهای حمل میکرد
در هفتههای اخیر و در پی افزایش تلفات غیرنظامیان حمله اسرائيل به غزه، به ویژه حمله موشکی مرگبار ارتش اسرائيل به امدادگران خارجی، انتقادها از عملکرد اسرائيل در جنگ غزه افزایش یافته بود و همان دولتهایی که در روزهای اولیه پس از حمله هفتم اکتبر حماس، تمام قد در کنار اسرائيل ایستادند، شروع به انتقاد جدی از دولت بیامین نتانیاهو و شیوه او در پیشبرد جنگ کرده بودند. این نگرانی در میان حامیان اسرائيل به گونه جدی وجود داشت که جهان اکنون حمله حماس را از خاطر برده و جای آن همدلیها را خشم و انزجار جهانی از عملکرد اسرائيل گرفته است.
اکنون فضای رسانهای جهان بار دیگر به نفع اسرائيل تغییر کرده و همه یکصدا جمهوری اسلامی را به دلیل این حمله محکوم میکنند و با حکومت و مردم اسرائيل ابراز همدلی میکنند.
در روزهای اخیر کمتر رسانهای از رنج و گرسنگی مردم جنگزده غزه سخن میگوید و همه نگاهها متوجه حکومتی شده است که یک گام از جنگهای نیابتی فراتر رفته و عملاً وارد جنگ با اسرائیل شده است.