تمایل پیوسته دونالد ترامپ به پایگاه هوایی بگرام نشانگر رویکرد جدید حکومت جمهوریخواهان به افغانستان است: رصد کردن چین، عملیات ضدتررویسم و دسترسی به عناصر کمیاب معدنی.
دونالد ترامپ خواهان معامله با طالبان است: بازگشت به پایگاه هوایی بگرام در بدل امتیازاتی سیاسی و مالی به طالبان.
رئیس جمهور امریکا روز پنجشنبه گفت که «در تلاش هستیم پایگاه هوایی بگرام را پس بگیریم.» او گفت که «آنها[طالبان] چیزهایی از ما میخواهند. ما آن پایگاه را میخواهیم.»
شبکه سیانان به نقل از منابع آگاه گفت که ترامپ از ماهها به اینسو مقامهای ارشد امنیت ملی ایالات متحده را تحت فشار قرار داده تا راهی برای بازگشت نیروهای امریکایی به بگرام پیدا کنند.
این منابع گفتند که گفتوگوها برای بازگرداندن کنترول این پایگاه، از ماه مارچ(حوت ۱۴۰۳)آغاز شده است.
ترامپ تا اکنون دوبار هیئت امریکایی، شامل آدام بولر و زلمی خلیلزاد، را به کابل فرستاده است. ظاهر ماموریت آنها رهایی امریکاییهای بازداشت شده از سوی طالبان است، اما بگرام نیز شامل دستورکار گفتوگوی بولر/خلیلزاد با مقامهای ارشد طالبان بوده است.
روزنامه وال استریت ژورنال روز جمعه گزارش داد امریکا با طالبان درباره استقرار نیروی محدود نظامی در بگرام مذاکره میکند و ماموریت این نیروها انجام عملیات ضدتروریسم خواهد بود. اگر طالبان موافقت کند، تجهیزاتی چون هواپیماها و پهپادها به بگرام انتقال خواهند یافت.
منابع امریکایی به این روزنامه گفتند که گفتوگوها در مراحل ابتدایی قرار دارند.
چین قدرتمند هستهای
در چارچوب رقابت قدرتهای بزرگ، مهار چین از عناصر اصلی سیاست خارجی و امنیت ملی امریکا است. رشد خیره کننده نظامی و اقتصادی چین واشنگتن را نگران کرده است. سیاست خارجی نیولیبرال پس از جنگ سرد با این خوشبینی آغاز شد که گسترش سرمایهداری در جهان به ادغام دولتهای خودکامه مانند چین در نظم جهانی اقتصاد آزاد کمک میکند و محصول آن گسترش دموکراسی و صلح به واسطه جلوگیری از درگیری قدرتها خواهد بود. چین با استفاده از این فرصت به قدرت دوم اقتصادی جهان تبدیل شده است.
حکومت ترامپ با اعمال تعرفههای سنگین بر چین در پی احیای مشاغل و صنایع از دست رفته در جریان جهانی شدن سرمایه، در ایالات متحده است. اما، تاکید شخص ترامپ بر تاسیسات اتمی چین نکتهای است که به ندرت از سوی رهبران امریکا مطرح شده است. اما، به نظر میرسد که رشد چین به عنوان یک قدرت اتمی همتای امریکا، آن طور که اتحاد شوروی در جریان جنگ سرد بود، ظاهراً حکومت ترامپ را نگران کرده است.
روزنامه فایننشل تایمز گزارش داد که چین در سالهای اخیر بهسرعت توان هستهای خود را گسترش داده و مانند روسیه، به زودی به رقیب هستهای امریکا بدل میشود. پنتاگون سال گذشته اعلام کرد که ارتش چین ذخایر کلاهکهای هستهای خود را تا اواسط سال ۲۰۲۴ به ۶۰۰ عدد رسانده که به معنای رشد سالانه ۲۰درصدی است.
به گفته این روزنامه، ایالات متحده برآورد میکند که چین تا سال ۲۰۳۰حدود یک هزارکلاهک هستهای قابل استفاده خواهد داشت و این تعداد را تا ۲۰۳۵به ۱۵۰۰افزایش خواهد داد. اگر این پیشبینی درست باشد، چین تا میانه دهه آینده تقریباً به همان تعداد کلاهک هستهای دست خواهد یافت که امریکا و روسیه در اختیار دارند.
افغانستان با تاسیسات اتمی «لوپ نور» در ایالت سین کیانگ چین ۲ هزار کیلوکتر فاصله دارد. اما، یک تحلیلگر سابق سیآیای گفت که ارتش چین تسلیحات هستهای خود را نه در سین کیانگ بلکه در ایالتهای مرکزی کشور تولید میکند.
با این حال، این موضوع چیزی از اهمیت افغانستان برای ترامپ کم نمیکند. منابع امریکایی به سیانان گفتند میدان بگرام میتواند پایگاهی برای نظارت بر فعالیتهای چین باشد. در جریان جنگ سرد، پاکستان چنین نقشی را برای تجسس و جمع آوری اطلاعات درباره فعالیتهای شوروی داشت.
همچنین، امریکا با حضور در بگرام میتواند داعش را نیز رصد کند که اخیراً جای القاعده را به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی امریکا گرفته است.
با این که امریکا عمیقاً مایل است نیروهای ویژه ضدتروریسم به افغانستان بیایند، اما این نیروها تهدیدی برای القاعده و تیتیپی نیز است که متحدان طالبان اند. حضور سربازان امریکایی رابطه طالبان با دیگر گروههای تروریستی اسلامگرا را پیچیده و حتا تنش آلود میکند.
طالبان در گردباد رقابت قدرتهای بزرگ؟
صحبتهای ترامپ در بریتانیا نشان میداد که گفتوگوهای جدی با طالبان در مورد استقرار نیروها و تاسیسات امریکایی در بگرام دارد. طالبان قبلا حضور نیروهای خارجی در افغانستان را رد کرده بود و حکومت ترامپ در جریان مذاکرات دوحه نیز پذیرفته بود که تمام سربازان خود را بیرون کند.
علاقه مجدد ترامپ برای حضور در بگرام نیازمند توافقات گسترده سیاسی، اقتصادی و امنیتی با طالبان است که در حال حاضر طالبان چنین معاملهای را رد کرده است. طالبان کسنسرسیومی از گروههای شبه نظامی اسلامگرایی است که ضدیت با امریکا و نفرت از غرب در دیانای شان است.
طالبان خواهان عادی شدن روابط با امریکا است اما بعید به نظر میرسد که در بدل آن به استقرار نیروهای امریکایی در پایگاه استراتژیک بگرام تن بدهد؛ این موضوع از حساسیت بالایی در منطقه برخوردار است. هر نوع توافق برسر بگرام حکومت شکننده و نوپای طالبان را در تضاد شدید با چین، روسیه و ایران قرار میدهد.
این سه کشور در حال حاضر روابط نزدیکی با طالبان دارند اما اگر این گروه در مورد بگرام امتیازی به امریکا بدهد این متحدان خود را از دست میدهد. ایران و روسیه نشان داده اند که اگر رژیم مستقر در کابل به امریکا نزدیک شود، حاضر اند به بیثباتی آن کمک کنند. نزدیکی طالبان به امریکا باعث نزدیک شدن این کشورها به نیروهای مقاومت میشود.
روسیه برای پس زدن حضور نظامی غرب، به اوکراین حمله کرد و ایران ضربات سختی از جنگندههای استراتژیک امریکا در جنگ ۱۲روزه با اسرائیل متحمل شد. با توجه به چشم انداز حمله مجدد اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران، تهران از نفوذ خود برای برهم زدن هر نوع معاملهای با واشنگتن استفاده خواهد کرد.
با این که تضعیف داعش در افغانستان به سود روسیه و جمهوریتهای آسیای میانه است اما مسکو با به رسمیت شناختن طالبان نمیخواست که این گروه به دایره نفوذ غرب بیفتد. حضور سربازان امریکایی روابط طالبان و روسیه را سرد خواهد کرد.
چین، روسیه و ایران خلاء اقتصادی و دیپلوماتیک غرب در افغانستان را پر نکرده اند، از سرمایهگذاری در معادن و زیرساختها و پشتیبانی مالی از حکومت درگیر مشکلات مالی گسترده طالبان خودداری کرده اند. با این حال، طالبان روی این متحدان خود حساب میکند و عمیقاً مایل است که به کمک آنان از زیر بار سنگین تحریم و انزوا بیرون شده و چرخ اقتصاد خود را با اتکا به سرمایهگذاری شرکتهای آنها در بخش معادن به حرکت در آورد.
مناسبات طالبان با غرب تا زمانی که هبت الله، احمد الشرع افغانی نشود، بهبود نمییابد. طالبان بعید است که رابطه رو به گسترش و قابل پیشبینی با مسکو و بیجینگ را با ترامپی که حتا به متحدان خود خیانت میکند، معاوضه کند.