بیانیه «همصدایی ملی» و گردهمآمدن چند چهره شناختهشده سیاسی، موجی از واکنشها را در پی داشته است؛ واکنشهایی که از تردید در دوام این چارچوب تا نگرانی درباره نقش تهران در آن دیده میشود و این پرسش را مطرح میکند که ائتلاف تازه چقدر شانس دارد چرخه ائتلافهای ناکام گذشته را بشکند.
پیشینه ائتلافهای ناپایدار در سیاست معاصر افغانستان
روز سهشنبه ۱۸ قوس، شماری از چهرههای سیاسی به گونه آنلاین بیانیه مشترکی صادر کردند و ائتلاف تازهای را زیر نام «همصدایی ملی» بنیان گذاشتند.
ائتلافهایی از این دست، در دو دهه گذشته از دل سیاست افغانستان بارها بیرون آمدند، سروصدا کردند و پیش از آنکه به یک بدیل پایدار تبدیل شوند، از هم پاشیدند. بسیاری از این ائتلافها در ظاهر «فراقومی»، «ملی» و «اصلاحطلب» معرفی شدند، اما در عمل بیشتر بر محور معامله میان رهبران شکل میگرفتند تا بر پایه برنامه و ساختار پایدار.
یکی از نمونههای مهم، «ائتلاف نجات افغانستان» در سال ۱۳۹۶ بود که در آن عطامحمد نور، محمد محقق و عبدالرشید دوستم با شعار مقابله با «انحصارگرایی» حکومت وحدت ملی و اصلاح نظام اعلام حضور کردند. این چارچوب در خارج از کشور و با تمرکز بر مخالفت با تیم اشرف غنی شکل گرفت، اما خیلی زود زیر فشار اختلافات داخلی و بدهبستانهای دوجانبه با ارگ از حرکت افتاد و به یک نیروی برنامهمحور تبدیل نشد.
چند سال بعد، در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۸، «تیم صلح و اعتدال» به رهبری محمد حنیف اتمر و با معاونت محمد یونس قانونی و محمد محقق وارد صحنه شد. تیمی که قرار بود نماینده یک ائتلاف گسترده از جهادیها و تکنوکراتها باشد و شعار «نظام مشورتی» و اصلاح ساختار قدرت را مطرح میکرد. اما این ائتلاف نیز پیش از رسیدن به روز انتخابات فروپاشید. از این دست ائتلافها در زمان جمهوریت و در دل دموکراسی، چندین مورد تولد شد اما زود فروپاشید.
ائتلافهای فروپاشیده بعد از جمهوریت
پس از سقوط جمهوریت و بازگشت طالبان، موج تازهای از ائتلافها شکل گرفت. ائتلافهایی که هرکدام با اعلامیهها و نشستهای پرسر و صدا آغاز شدند، اما بخش عمدهشان از مرحله حرف و بیانیه فراتر نرفتند.
یکی از این مجموعهها «شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان» بود که خیلی زود پس از سقوط جمهوریت اعلام موجودیت کرد و منشوری مفصل منتشر ساخت. در کنار آن، «حرکت ملی صلح و عدالت» با حضور شماری از چهرههای سیاسی شکل گرفت و راه حل را در بازگشت طالبان به توافق دوحه و برگزاری انتخابات میدید و عملاً گزینه نظامی را کنار گذاشت. تازهترین نمونه نیز «مجمع ملی برای نجات افغانستان» بود که در ثور ۱۴۰۳ با حضور نمایندگان بیش از سی جریان سیاسی به عنوان یک چتر بزرگ ضد طالبان اعلام شد.
با وجود این، کارنامه سه و چهارساله جریانهای ضد طالبان نشان میدهد که بسیاری از این ائتلافها نتوانستند از سطح اعلامیه و نشستهای آنلاین عبور کنند.
برخی تحلیلها این جریانها را «حرکتهای مرده» توصیف میکنند. حرکتهایی که استراتژی اصلیشان «منتظر ماندن» است. منتظر اینکه نیرویی بیرونی طالبان را به مذاکره وادار کند تا آنها بتوانند در زمان مناسب سهم سیاسی خود را طلب کنند، بدون آنکه در مهار طالبان نقش عملی داشته باشند.
حتا مجمع ملی برای نجات افغانستان، که قرار بود چتر مشترک سیودو جریان باشد، خیلی زود با جدا شدن مهمترین بازیگران روبهرو شد. جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود و جمعیت اسلامی به رهبری صلاحالدین ربانی اعلام کردند که خود را در تصمیمهای این مجمع شریک نمیدانند و «ملاحظات جدی سیاسی و تخنیکی»شان در ساختار و مدیریت آن رعایت نشده است.
چرا ائتلافهای چهرههای سیاسی افغانستان دوام نمیآورند؟
اکنون بهروشنی میدانیم که ساختار قدرت پسابن در افغانستان بر نوعی «سهمیهبندی» غیررسمی قومی و شبکهای بنا شده بود. چنین روشی رقابت را از محور برنامه سیاسی به محور «سهم پشتونها، تاجیکها، ازبیکها، هزارهها و سایر اقوام» منتقل کرده است. اگر تجربه ائتلافهای ناکام چند دهه اخیر را کنار هم بگذاریم، چند دلیل مشترک تقریباً در همه آنها دیده میشود.
نخستین دلیل، «رهبرمحوری» است. در اغلب ائتلافها چهرههای سیاسی در مرکز توجه قرار میگیرند، نه برنامه و ساختار. رهبرمحوری ائتلاف را به یک معامله موقت میان چند بازیگر تبدیل میکند. معاملهای که با کوچکترین تغییر در توازن قدرت یا فشار بیرونی فرو میپاشد.
در واقع، ائتلاف، در فرهنگ سیاسی افغانستان، نام دیگری برای توافق های موقت میان چند رهبر قدرتمند است و تا وقتی دوام دارد که هزینه و فایده آن برای هر رهبر قابل توجیه باشد.
دلیل دوم، ناسازگاری منافع کوتاهمدت است. در سطح شعار، همه از «نظام مشروع» و «حکومت مبتنی بر رای مردم» سخن میگویند. به گونه مثال، در شرایط کنونی، چهرههایی که هنوز نه برنامهای برای شکست دادن طالبان دارند و نه هم وجبی جغرافیا برای حضور در افغانستان، اما اساس اختلافشان بر سر نوع نظام، تقسیم سمتها و شکل مشارکت است.
وابستگی به حامیان خارجی، دلیل سوم است. تقریباً همه ائتلافهای مهم دو دهه اخیر در جغرافیا و زیر سایه حمایتهایی شکل گرفتهاند که بیرون از افغانستان قرار داشته است.
این وابستگی، دو پیامد دارد، نخست، دستورکارهای بیرونی را به درون ائتلاف وارد میکند و دوم، به طالبان و دیگر رقیبان امکان میدهد این ائتلافها را بهعنوان «پروژه خارجی» بیاعتبار سازند.
حتا در همین آخرین مورد و در شکلدهی ائتلاف همصدایی ملی نیز گفته میشود که تهران ابتدا تلاش کرده مخالفان طالبان را گرد یک چارچوب مشترک جمع کند و سپس طالبان را زیر فشار قرار دهد تا با همین چارچوب وارد مذاکره شوند.
همزمان گفته میشود ایران نگران است پاکستان با تکیه بر بخشی از اپوزیسیون افغانستان طالبان را تضعیف کند و فروپاشی احتمالی رژیم طالبان را به دلیل پیامدهای امنیتی آن به سود خود نمیداند. در چنین فضایی، ائتلافهای سیاسی زیر فشار چندین بازیگر خارجی قرار میگیرند. فشاری که گاهی آنها را به سوی سازشهای شتابزده میبرد و گاهی به مواضعی که در داخل افغانستان پشتوانهای ندارد.
حاصل هر دو وضعیت بدون تردید شکنندگی ائتلاف است.
دلیل چهارم، استراتژی «منتظر ماندن» است. در سه سال گذشته بخش بزرگی از جریانهای اپوزیسیون فعالیت خود را به اعلامیه، نشستهای آنلاین و لابیگری محدود کردهاند و حتی در واکنش به رویدادهای مهم کشور حضور منظم ندارند.
ائتلاف جدید چقدر دوام میآورد؟
نخستین پرسش این است که آیا ساختار ائتلاف جدید با ائتلافهای پیشین تفاوتی دارد؟
در ظاهر، پاسخ منفی است. همان چهرهها، همان شبکههای حزبی و همان جغرافیای بیرون از کشور بار دیگر محور اصلی را شکل میدهند.
پرسش دوم این است که آیا این ائتلاف واقعاً نماینده همه اپوزیسیون است. پاسخ روشن است که نه.
چهرههایی مانند یاسین ضیا، امرالله صالح، رحمتالله نبیل، صلاحالدین ربانی و نزدیکان اشرف غنی در این ساختار حضور ندارند یا آشکارا از آن فاصله گرفتهاند. جریانهای جوانتر، شبکههای مدنی زنان و برخی حرکتهای نوظهور نیز خود را در این تصویر نمیبینند. تا زمانی که این ائتلاف نتواند با طیفهای گستردهتری از جامعه سیاسی ارتباط واقعی برقرار کند، بیشتر شبیه یک «باشگاه رهبران» خواهد ماند تا یک جبهه فراگیر ملی.
آیا این ائتلاف میتواند طالبان را به روند سیاسی بکشاند؟
رفتار چهار سال گذشته طالبان نشان داده که این گروه از هر طرحی که به تقسیم قدرت و تغییر در ساختار امارتشان منجر شود، واهمه دارد. رفتار طالبان در مذاکرات ناکام طالبان با امریکا، قطر و دیگر بازیگران نشان میدهد که رهبران این گروه در پذیرش هر نوع تغییر ساختاری، بسیار محتاط و سختگیر اند. این سختگیری بتردید منجر به تداوم استفاده از ابزار خشونت میشود و بیتردید نه طالبان را میتواند به پای میز مذاکره بکشاند و نه همه چرخه حملات کنده و گریخته جبهههای نظامی ضد طالبان را میتواند متوقف کند.
ایران و دیگر کشورهایی که تلاش میکنند طالبان را پای میز مذاکره بکشانند تجربه مذاکره با طالبان را ندارند. طالبان در مذاکره و دیپلوماسی چه با امریکا و چه اخیرا با پاکستان و چه در گذشته با حکومت جمهوری همیشه زیرکانه عمل کرده است. بزرگترین استراتژی طالبان در مذاکرات، خرید زمان و به درازا کشیدن مذاکرات است که نه شکست تلقی میشود و نه هم نتیجهای درپی دارد.
به این ترتیب، ائتلاف همصدایی ملی در بهترین حالت میتواند فشار نمادین و سیاسی محدودی بر طالبان وارد کند، اما تا وقتی ساختار درونی آن رهبرمحور، وابسته به حامیان خارجی و جدا از میدان داخل افغانستان بماند، شانس چندانی برای کشاندن طالبان به یک روند واقعی تقسیم قدرت و تغییر ساختاری نخواهد داشت و به احتمال قوی محکوم به شکست خواهد بود.
چهار سال پس از قدرتگیری طالبان، روابط دو «شریک استراتژیک پیشین»، به تنش بدل شده است؛ یا به روایتی دو رفیق پیشین، اکنون دشمن هم شدهاند. در چنین فضایی، این پرسش مطرح شده که آیا پاکستانی که در تغییر چند رژیم در افغانستان بینقش نبود، اکنون نیز توان برکناری رژیم طالبان را دارد؟
پاکستان از زمان جنگ افغانستان و شوروی، یکی از مهمترین بازیگران بیرونی در افغانستان بوده است. از میزبانی مهاجران و گروههای جهادی، تا حمایت از طالبان در دهه نود میلادی و بعدتر.
اسلامآباد همواره تلاش کرده است در کابل حکومتی حاکم باشد که دستکم خصومتی با آن کشور نداشته باشد و یا در رقابت با هند، کنار دهلینو نایستد.
اما امروز صحنه سیاسی افغانستان متفاوت از گذشته شده است. طالبان دیگر جنبشی حاشیهای نیست، بلکه قدرت حاکم در کابل است و افغانستان با وجود فقر و شکنندگی، در متن رقابتهای منطقهای و مسیرهای ترانزیتی قرار گرفته است.
بسیاری از کشورها، از چین و ایران تا قطر و روسیه، بیواسطه با طالبان کار میکنند. در داخل پاکستان نیز بحران اقتصادی، ناامنی و کشمکشهای سیاسی، ظرفیت این کشور را برای پیشبرد پروژههای پرهزینه در بیرون کاهش داده است. همین مجموعه واقعیتها نشان میدهد که پاسخ به پرسش توانایی پاکستان در تغییر رژیم افغانستان، دیگر مانند گذشته روشن و یکسویه نیست.
ابزارهای پاکستان در برابر طالبان
۱. مرز، اقتصاد و مهاجرین
یکی از اصلیترین اهرمهای پاکستان، جغرافیا و اقتصاد است. افغانستان محاط به خشکی است و بخش بزرگی از تجارت و ترانزیت این کشور به مسیرهایی وابسته است که از خاک پاکستان میگذرد. گذرگاههایی مانند تورخم و چمن و بنادر جنوبی. هر بار که اسلامآباد مرز را میبندد، بر ترانزیت سخت میگیرد یا رفتوآمد بار و مسافر را محدود میکند، فشار مستقیم به اقتصاد افغانستان و زندگی مردم دو سوی مرز وارد میشود.
در کنار مرز، موضوع مهاجران افغان در پاکستان نیز به اهرم فشار تبدیل شده است. اخراج گروهی مهاجران یا تهدید به این کار، برای طالبان هزینه اجتماعی و انسانی بزرگی دارد. زیرا طالبان از یکسو توان جذب ناگهانی آنها را ندارد و از سوی دیگر، افکار عمومی افغانستان نسبت به رفتار با مهاجران حساس است.
۲. نیروهای مخالف طالبان
ابزار دیگر، شبکه بازیگران سیاسی و نظامی افغان است که بیرون از طالبان قرار دارند. بخشی از نیروهای مخالف مسلح طالبان در شمال و شمالشرق، و نیز سیاستمداران افغان در خارج از کشور، بالقوه میتوانند به کارت فشار علیه طالبان بدل شوند. پاکستان در گذشته نشان داده است که از گروههای نیابتی برای پیشبرد اهداف منطقهای استفاده میکند و وسوسه تکیه بر مخالفان طالبان هم برای بخشی از نخبگان امنیتی این کشور قابل تصور است.
هرچند تا امروز این مخالفتها هنوز به نیروی جایگزین منسجم و سراسری تبدیل نشده است.
۳. شکاف درونی طالبان
در کنار نیروهای مخالف، شکافهای درونی طالبان نیز از منظر برخی سیاستگذاران پاکستانی به عنوان یک «فرصت» دیده میشود. اختلاف میان حلقه رهبری در قندهار، شبکه حقانی که در پی آن هر مداخله بیرونی میتواند تلاش کند روی این شکافها سرمایهگذاری کند، برخی چهرهها را تقویت و برخی دیگر را تضعیف کند، یا دستکم تصمیمگیری درونی طالبان را پرهزینهتر بسازد.
نام داعش خراسان نیز گاهی در فهرست ابزارهای احتمالی مطرح میشود، اما در واقع، این گروه بیش از آنکه دارایی پاکستان باشد، تهدید مشترک است.
داعش خراسان علیه طالبان، علیه نیروهای پاکستانی و علیه اهداف غیرنظامی در منطقه حمله کرده و کنترولپذیر نیست. از همین رو، بهجای آنکه یک اهرم حسابشده باشد، بیشتر بخشی از محیط ناامن مشترکی است که هم کابل و هم اسلامآباد را تحت فشار قرار میدهد.
۴. ابزار خارجی
در سطح بیرونی، پاکستان شبکهای از روابط منطقهای و جهانی دارد. از همکاری امنیتی با غرب تا پیوندهای راهبردی با چین و کشورهای خلیج.
اسلامآباد میتواند در پشت درهای بسته، طالبان را به عنوان «بازیگر مشکلآفرین» تصویر کند، برای محدودسازی این گروه لابی کند یا از دیگر کشورها بخواهد تعامل خود با کابل را به گرفتن امتیازهای مشخص مشروط کنند. با این حال، چون بسیاری از این کشورها کانالهای مستقیم خود را با طالبان دارند، پاکستان دیگر تنها واسطه این پرونده نیست.
ابزارهای طالبان در برابر پاکستان
۱. قوه قهریه
در سوی دیگر، طالبان هم دست خالی نیست. مهمترین سرمایه این گروه، انحصار قدرت در داخل افغانستان است. طالبان ارتش و پولیس پیشین را منحل کرده، دستگاه امنیتی و استخباراتی خود را گسترده ساخته و هرگونه ساختار موازی قدرت را در بیشتر شهرها و مناطق عمده برچیده است. این انحصار به طالبان اجازه میدهد هر حرکتی را که بوی شورش یا بسیج گسترده بدهد، در نطفه سرکوب کند.
۲. گروههای جهادی همفکر
طالبان همچنین بر جغرافیا و شبکه گروههای مسلحی تکیه میکند که در خاک افغانستان فعالاند. گزارشهای مختلف نشان میدهد که برخی گروههای جهادی منطقهای، از جمله به گفته پاکستان، تحریک طالبان پاکستان، در قلمرو افغانستان حضور دارند و اسلامآباد طالبان را متهم میکند که در مهار کامل آنها جدی عمل نکرده است. همین وضعیت برای کابل به یک کارت فشار در برابر پاکستان تبدیل شده است؛ هرچند طالبان در سطح رسمی میگوید اجازه نمیدهد خاک افغانستان علیه هیچ کشوری استفاده شود.
۳. جایگزینی وابستگی اقتصادی به پاکستان
از نظر اقتصادی، طالبان تلاش میکند وابستگی کامل به مسیرهای پاکستان را کاهش دهد. با گسترش تجارت از مسیر ایران، کشورهای آسیای میانه و استفاده از راههای جایگزین ترانزیتی. این روند آهسته است و هنوز افغانستان را از نیاز به بندرهای پاکستان بینیاز نکرده، اما در بلندمدت میتواند بخشی از قدرت فشار اسلامآباد را کم کند.
۴. ایجاد انگیزه دفاع از سرزمین
افزون بر اینها، طالبان از یک گفتمان سیاسی استفاده میکند که محور آن «استقلال» و «مقاومت در برابر مداخله خارجی» است. این گفتمان، هر اقدام آشکار پاکستان برای دخالت در سیاست افغانستان را به برگ تبلیغاتی برای طالبان تبدیل میکند و میتواند بخشی از افکار عمومی را، حتا در میان منتقدان داخلی نسبت به مداخله بیرونی حساستر سازد.
دستکم اتفاقات سه ماه گذشته این مورد را ثابت ساخته، از نماینده جمهوریت در سازمان ملل که پیهم مداخله پاکستان را محکوم و خواستار توقف آن شده تا چهرههای سیاسی مخالف طالبان در حکومت گذشته که در درگیریهای اخیر همزمان با نقد عملکرد طالبان، تحت عنوان پاسبانی از منافع ملی و حاکمیت ارضی، در مقابل پاکستان ایستادند و بیانیه دادند.
در نهایت، آیا پاکستان توان تغییر دارد؟
با در نظر گرفتن مجموع این عوامل، میتوان به پاسخی برای پرسش نزدیکتر شد. اگر منظور از «تغییر رژیم» این باشد که پاکستان به تنهایی طالبان را سرنگون کند و یک نظم سیاسی تازه را در کابل طراحی و تحمیل کند، در شرایط کنونی منتفی به نظر میرسد. اما اسلامآباد ابزارهای جدی فشار در اختیار دارد و میتواند هزینه حکمرانی طالبان را بالا ببرد، رفتار این گروه را در برخی پروندهها تغییر دهد، از مخالفان استفاده ابزاری کند و در فضای دیپلوماتیک علیه این حاکمیت کار کند.
با این حال، نه وضعیت داخلی پاکستان، نه موازنه منطقهای و نه ساختار قدرت در افغانستان به این کشور اجازه نمیدهد مانند دهه نود، مهندس یک تغییر حکومت یکجانبه و کنترولشده باشد. آینده طالبان و نظام سیاسی افغانستان، اگر قرار باشد دگرگون شود، بیشتر از آنکه محصول اراده یک بازیگر منفرد باشد، در تقاطع چند نیرو شکل میگیرد: فشار و مقاومت جامعه افغانستان، بحرانهای اقتصادی، رفتار خود طالبان و محاسبه قدرتهای منطقهای و جهانی.
پناهجویان افغان در امریکا با موجی بیسابقه از فشار و محدودیتهای مهاجرتی دولت دونالد ترامپ، رئيسجمهور ایالات متحده امریکا روبهرو شدهاند.
اقدامات اخیر دولت ترامپ نه تنها روندهای قانونی مهاجرت را متوقف کرده، بلکه سرنوشت صدها هزار افغان، از جمله کسانی که پس از سقوط حکومت پیشین به امریکا رفتهاند، را در هالهای از ابهام قرار داده است.
این سیاستهای سختگیرانه پس از حمله مرگبار رحمانالله لکنوال، مهاجر ۲۹ ساله افغان، به دو عضو گارد ملی در نزدیکی کاخ سفید در واشنگتن دیسی، به شدت تسریع یافت. این حادثه که منجر به کشته شدن یک سرباز و زخمی شدن دیگری شد، جامعه امریکا را شوکه کرد و بهانهای برای دولت ترامپ فراهم آورد تا «سیاستهای ضد مهاجرتی» خود را با شدت بیشتری به اجرا بگذارد. این حمله نه تنها امید هزاران نفر در افغانستان و کشورهای همسایه که در انتظار انتقال یا اسکان در امریکا بودند را از بین برد، بلکه عملاً پروژه اسکان ویژه و سایر برنامههای بشردوستانه را متوقف کرد.
توقف کامل و بازبینی گسترده
دولت ترامپ به طور رسمی صدور ویزا، پذیرش درخواستهای پناهندگی، تمدید کارت اقامت دائم و فرآیند اعطای تابعیت به مهاجران افغان و دهها کشور دیگر را متوقف کرده است. دستور بازرسی جامع پرونده تمام پناهجویان افغان، به ویژه کسانی که پس از سال ۲۰۲۱ و فروپاشی حکومت افغانستان وارد امریکا شدهاند، صادر شده است.
رسیدگی به پروندههای جدید متوقف شده و برخی پناهجویان گزارش دادهاند که وقت مصاحبههای آنان برای تمدید اقامت یا دریافت شهروندی لغو شده است. این اقدامات حتی دارندگان اسناد اقامت معتبر و کارت اقامت دائم را نیز در بر میگیرد و مصونیت قبلی آنان را از بین برده است. به نظر میرسد مصونیت و سرنوشت حدود چند صد هزار پناهجوی افغان، به ویژه ۱۹۰ هزار نفری که پس از اگست ۲۰۲۱ وارد شدهاند، با خطری جدی مواجه است.
ادعاهای تند و اولویتدهی به اخراج
دولت ترامپ اخراج پناهجویان افغان دارای حکم قبلی را در اولویت قرار داده است. در یک ایمیل داخلی اداره مهاجرت و گمرک تاکید شده که «بازنگری جمعیت شهروندان افغانستان حیاتی شده» و ماموران باید ۱۸۶۰ افغان دارای حکم اخراج را شناسایی، بازداشت و از کشور اخراج کنند.
یک سخنگوی وزارت امنیت داخلی امریکا بررسی پیشینه افغانها را «بسیار دشوار و پیچیده» خوانده و مدعی شده است: «بسیاری از آنها از امریکا متنفرند و قصد آسیب رساندن دارند.»
افغانها تنها گروه تحت فشار نیستند، مهاجران سومالیایی نیز هدفگیری شدهاند، اما اولویت فعلی بر افغانها متمرکز است. اداره مهاجرت و گمرک از دفاتر محلی خود خواسته است روزانه گزارش پیشرفت در بازبینی، بازداشت و اخراج اتباع افغانستان را ارائه دهند.
در تازهترین بیانیه شدیدالحن، وزارت امنیت داخلی امریکا ادعا کرده است: «برنامه انتقال بشردوستانه مهاجران افغان در زمان حکومت بایدن، هزاران شهروند بررسینشده افغان، از جمله تروریستها، متجاوزان جنسی، کودکآزاران و آدمربایان را وارد کشور ما کرده است.»
سیاستهای گسترده ضد مهاجرت
این اقدامات علیه افغانها در چارچوب گستردهتری از فرمانهای اجرایی ضد مهاجرتی ترامپ قرار میگیرد. او دور دوم ریاستجمهوری خود را با موجی از این فرمانها آغاز کرده که شامل موارد زیر است: اخراج گسترده مهاجران فاقد مدرک، بستن درهای امریکا به روی پناهجویان، توقف بررسی درخواستهای پناهندگی در مرز جنوبی، ممنوعیت ورود شهروندان نزدیک به ۲۰ کشور، اعلام وضعیت اضطراری در مرزهای جنوبی و اعزام سربازان، ساخت اردوگاههای بزرگ موقت برای بازداشت مهاجران و تلاش برای جلوگیری از اعطای تابعیت به نوزادان متولد شده از والدین غیرشهروند.
در آغاز، دارندگان ویزای ویژه مهاجرت و خویشاوندان درجهیک شهروندان امریکا از محدودیتهای جدید مستثنا بودند، اما اکنون حتی ورود این گروهها نیز متوقف شده است.
واکنشهای حقوقی و موانع احتمالی
وکلای مهاجرت و فعالان حقوق بشر تأکید دارند که این اقدامات به معنای لغو گروهی و فوری وضعیت اقامت افراد نیست و هر پرونده باید به صورت انفرادی و در چارچوب قانون بررسی شود. تنها در صورتی که تهدید امنیتی مشخصی مطرح باشد، دولت میتواند اقامت فرد را لغو کند.
آصف احسان، وکیل مهاجرت، هشدار میدهد: «کسانی در خطر قرار دارند که هویتشان تثبیت نشده، مدارکشان دارای تناقض است یا مرتکب جرایم سنگین شدهاند.»
پناهجویان و مدافعان حقوق مهاجران امیدوارند دادگاههای فدرال جلوی فرامین اجرایی گسترده ترامپ را بگیرند. یک وکیل مهاجرت گفت: «چون قدرت رئیس جمهور در داخل امریکا برای کاهش مزایای مهاجرت بسیار کم است، نمیتوانند دستورالعمل را به صورت کامل اجرا کنند. اما اقدامات دولت ترامپ موجب ترس و وحشت گسترده در میان مهاجرین شده است.»
مریم آتش، وکیل مهاجرت گفت که رئیسجمهور امریکا با تکیه بر اختیارات اجرایی خود میتواند معیارهای پذیرش یا رد ورود مهاجران و حتی متقاضیان ویزاهای غیرمهاجرتی، مانند ویزای دیدار کوتاهمدت را تعیین کند.
نهادهای حقوقی بسیاری از این فرمانها را مغایر قانون اساسی میدانند و هشدار میدهند که اخراج دستهجمعی بدون رعایت اصول دادرسی عادلانه میتواند به بحران حقوق بشری بینجامد.
برخی از شهرها و ادارات پولیس محلی از همکاری با مأموران فدرال خودداری میکنند و دادگاهها بارها دستور توقف بازداشتهای گروهی را صادر کردهاند. با وجود این موانع، دولت ترامپ مصمم به اخراج است، اما رسیدن به مقیاس وعده داده شده—یعنی اخراج میلیونها نفر—با توجه به محدودیتهای حقوقی، مالی و اداری و مقاومت نهادهای مدنی دشوار به نظر میرسد.
تنبیه جمعی
شان وندایور، رئیس ائتلاف حمایت از پناهجویان افغان، اقدامات اخیر را «تنبیه جمعی» و «ضیاع عظیم منابع» خوانده است. دیوید لاپان، سخنگوی پیشین وزارت امنیت داخلی، نیز میگوید: «برای رسیدن به خواست مشاوران تندرو، هیچ اولویتی وجود ندارد؛ هر که قابل دستگیری باشد، بازداشت میشود.»
برخی ناظران هشدار دادهاند که پاکسازی گسترده ممکن است به افرادی آسیب برساند که هیچ پیشینه جرمی ندارند. یک پژوهشگر حقوقی میگوید: «مسئله مهاجرت در امریکا به یک ابزار سیاسی تبدیل شده و هیچکس احساس امنیت نمیکند.»
وکلای مهاجرت تلاش میکنند نشان دهند که بازداشتها در برخی موارد غیرقانونی یا نادرست انجام شده است.
دولت امریکا با انتقال بازداشتشدگان به مناطق دورافتاده، مانند برخی مراکز در لوئیزیانا، دسترسی وکلا را محدود کرده و برخی افراد حتی به کشورهای ثالث از جمله السالوادور و لیبیا ارسال شدهاند، درحالی که هیچ پیوندی با آن کشورها ندارند.
این سرعت در اجرای اخراجها موجب میشود فرد، فرصت دسترسی به حقوق قانونی خود را از دست بدهد و پس از خروج از خاک امریکا، پیگیری پرونده یا دریافت حمایت حقوقی بسیار دشوار شود. هرچند افراد دارای حقوق قانونیاند، اما بدون وکیل متخصص، دفاع از خود بسیار مشکل است به ویژه اکنون که بسیاری از قضات مهاجرتی با رویکرد همدلانه کنار گذاشته شدهاند.
افراد بازداشتشده بهشدت نیازمند وکیل هستند تا بتوانند استدلالهای متعدد حقوقی مطرح کنند، درخواست وثیقه بدهند یا ثابت کنند که ادامه بازداشت آنان فاقد مبنای قانونی است. توقف رسیدگی به درخواستهای مهاجرتی میتواند افرادی را که مجوز کار دارند با خطر انقضای مجوز و در نتیجه اخراج مواجه کند. با وجود این شرایط، بسیاری از افغانها طی سالهای گذشته به روند قانونی و مراحل سختگیرانه بازرسی پایبند بودهاند و گاه یک تا سه سال برای تکمیل آن صبر کردهاند.
مریم آتش گفت که افراد در معرض خطر، چه مستقیم و چه از طریق دیگران، با نمایندگان منتخب خود در امریکا تماس گرفته و تاکید کنند که این سیاستها با ارزشهای امریکا سازگار نیست و باید حمایت بیشتری از متحدان افغان صورت گیرد.
آینده مبهم و سناریوهای محتمل
با توجه به وضعیت جاری افغانستان تحت کنترول طالبان، احتمال انتقال برخی از افغانهای تحت تهدید اخراج به کشورهای ثالث مطرح شده است. برخی منابع گزارش دادهاند که هیئت امریکایی که چند ماه قبل به کابل سفر کرده بود، با مقامهای طالبان درباره همکاری برای پذیرش پناهجویان اخراجی گفتوگو کرده است. اخراج پناهجویان میتواند برای طالبان فرصتی باشد تا در ازای این همکاری، روابط پرتنش خود با واشنگتن را بهبود بخشد.
شهروندان افغانستان در اولویت اخراج قرار دارند. محدودیتها عملاً مشابه ممنوعیت کامل ورود بر اساس ملیت هستند، هرچند دیوان عالی پیشتر چنین اقداماتی را غیرقانونی دانسته بود. اگر این وضعیت بدون توجیه منطقی ادامه یابد، احتمال دارد سازمانهای مدنی شکایتهایی به دادگاه فدرال ارائه دهند و قاضی بتواند اجرای آن را متوقف کند.
حمله مرگبار واشنگتن، زمینه لازم را برای شدتگیری سیاستهای سختگیرانه فراهم کرده و نشان داده است که حتی متحدان سابق امریکا در افغانستان نیز از خطر اخراج در امان نیستند. این سیاستها نه تنها زندگی دهها هزار خانواده را تحت تأثیر قرار میدهند، بلکه میتوانند بنیاد رویکرد تاریخی امریکا به عنوان یک ملت مهاجرپذیر را دگرگون سازند. آینده این بحران به تصمیمهای دادگاههای فدرال، کانگرس و میزان مقاومت جامعه مدنی وابسته است، اما برای جامعه مهاجران افغان در امریکا، دورانی از ناامنی عمیق آغاز شده است.
پس از چهار سال تعامل میان اوزبیکستان و طالبان، با بازگشایی دوباره گذرگاه ترمذ - حیرتان، تجارت رسمی میان دو طرف وارد مرحله تازهای شده است.
این راه تجارتی مسیر ترانزیتی افغانستان را با آسیای میانه هموار میکند و طالبان امیدوار است خطوط قطارهای باربری که از مسیر حیرتان میگذرد، بتواند وابستگی دیرینه به مسیرهای پاکستان را کاهش دهد و به یک مسیر پایدار و قابل اعتماد در آسیای میانه برای افغانستان تبدیل شود.
در سالهای گذشته اوزبیکستان با باز کردن بازار مشترک و بدون ویزا، حسن نیت و نگاه تجارتی خود را نسبت افغانستان نشان داده است؛ اما باز شدن ترمذ برای سرمایهگذاران افغان که سالها با محدودیتهای شدید دست و پنجه نرم کرده بودند، درهای تجارتی تازهای را گشوده است. خطوط ریلی فعال و مسیرهای رسمی جدید امکان حمل سریعتر کالا، کاهش هزینهها و افزایش تجارت در بازار شمال افغانستان را فراهم کرده است. این جریان اقتصادی میتواند وضعیت تجارت، کسبوکارهای محلی و توسعه منطقهای را بهبود بخشد و باعث افزایش درآمد در شمال و کل افغانستان شود. اما در سایه این جریان اقتصادی سایه سنگین تهدیدهای امنیتی همچنان پابرجاست.
گروههایی مانند جنبش اسلامی اوزبیکستان، انصارالله و شاخههای کوچکتر مسلح، هرچند فعالیتشان پراکنده است، اما توانایی عبور از مرزهای نفوذپذیر شمال افغانستان را دارند و حضورشان در مناطق مرزی و مناطقی که دولت اوزبیکستان کنترول ضعیف دارد، باعث نگرانیهای جدی شده است؛ خصوصا فعالیت این گروهها در بدخشان افغانستان و برخی از مناطق ولایت بلخ این نگرانی را افزایش داده است.
تعامل اقتصادی اوزبیکستان با طالبان، اگرچه از منظر اقتصادی قابل فهم است، اما پیامدهای امنیتی مهمی نیز در بر خواهد داشت. این تعامل میتواند زمینه برقراری ارتباطات غیررسمی میان طالبان و گروههای اوزبیک در خاک اوزبیکستان را فراهم کند. در صورت نبود نظارت دقیق این ارتباطات ممکن است منجر به پیوستگی سهجانبه گروههای مسلح در افغانستان، اوزبیکستان و پاکستان شود، شبکهای که توانایی هماهنگ کردن عملیات، منابع مالی و مسیرهای جابهجایی اعضای خود را دارد و تهدیدی جدی برای امنیت منطقه ایجاد میکند.
نگرانی دیگر امنیتی و فوری، قاچاق گسترده سلاحهای امریکایی است که پس از خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان در ۲۰۲۱، در اختیار طالبان و بازارهای غیررسمی قرار گرفته است. هزاران سلاحهای سنگین، مهمات و تجهیزات نظامی از جمله تفنگهای ام فور، ام شانزده و تجهیزات دید در شب، به بازارهای سیاه منتقل شدهاند. گزارشها نشان میدهند که بسیاری از این سلاحها در بازارهای مرزی پاکستان مانند میرانشاه و لندی کوتل و مناطق قبایلی با چندهزار دالر فروخته میشوند.
اکنون نگرانیها این است که سلاحها ممکن است به گروههای مسلح در اوزبیکستان منتقل شوند و تهدیدی جدی برای امنیت شمال افغانستان و آسیای میانه و روسیه ایجاد کنند. مسئله دیگر این است که اعضای این گروهها میتوانند در قالب تاجران، رانندگان در جریان تجارت قانونی حضور یابند و سلاحها و تجهیزات خود را مخفیانه جابهجا کنند.
رویهم رفته یکی از تهدایدات دیگر استفاده گروههای مسلح از درآمد تجارت برای تامین مالی عملیات تروریستی است. در مناطقی که کنترول دولتی محدود است، این گروهها میتوانند از درآمد گمرکی غیررسمی، اخاذی از تاجران، یا مشارکت در فروش کالاهای قانونی و غیرقانونی بهرهبرداری کنند. منابع مالی بهدست آمده میتواند برای خرید سلاح، تجهیز نیروها و سازماندهی حملات تروریستی مورد استفاده قرار گیرد. باز شدن مسیر حیرتان شبیه گذشته ممکن است الگوهای سابق فعالیت گروههای مسلح در پاکستان و شمال افغانستان را بار دیگر فعال کند و تجارت قانونی را به ابزاری برای تامین عملیات مسلحانه تبدیل کند.
گزارشها نشان میدهد که داعش خراسان نیز در سالهای گذشته توانایی استفاده از نیروهای آسیای میانه و انجام حملات پیچیده را دارد. حمله خونین دو سال پیش در مسکو توسط اعضای تاجیکتبار این گروه نمونه بارزی است که نشان میدهد داعش میتواند از هویتهای منطقهای و مسیرهای عبور قانونی یا نیمهقانونی بهره ببرد. باز شدن مسیرهای تجاری، اگر بدون کنترول دقیق باشد، میتواند فرصت تازهای برای گروهها فراهم کند تا در پوشش تاجران و رانندگان عبور کنند و منابع مالی و عملیاتی خود را گسترش دهند.
سازمان ملل متحد در گزارشهای اخیر خود تصریح کرده است که شمال افغانستان به دلیل کاهش حضور نهادهای امنیتی و افزایش رفتوآمد در مرزها، منطقه نفوذپذیر برای گروههای مسلح باقی مانده است. روسیه نیز بارها اعلام کرده است که هرگونه گسترش فعالیت داعش خراسان در نزدیکی مرزهای آسیای میانه، تهدیدی مستقیم علیه امنیت کشورهای منطقه خواهد بود.
منابع معتبر به سناریوی خطرناک دیگری نیز اشاره میکنند که احتمال تکرار حملات داعش خراسان، اما این بار با بهرهگیری از مسیرهای تجاری و درآمدهای اقتصادی. شبکههای مسلح میتوانند از مسیرهای رسمی برای انتقال نیروها، تجهیز عملیات و برنامهریزی حملات در داخل یا خارج منطقه بهره ببرند. این خطر هم امنیت افغانستان و هم ثبات کشورهای همسایه را تهدید میکند.
باز شدن مسیر حیرتان در کنار فرصتهای روشن اقتصادی تهدیدهای چندلایه و پیچیده را نیز با خود آورده است. شمال افغانستان همچنان نقطهای است که در آن اقتصاد و امنیت در هم تنیدهاند. هر وسیله نقلیه، هر قطار و هر محموله میتواند حامل کالا یا حامل منابع مالی، سلاح و نیروی انسانی گروههای مسلح باشد. پرسش اساسی این است که آیا میتوان دهلیز اقتصادی حیران تا را فعال ساخت بدون اینکه دهلیز امنیتی موازی با آن شکل بگیرد؟
مسیر تازه حیرتان نمادی از دو واقعیت همزمان است، امیدی برای تاجران و رونق اقتصادی و تهدیدی که نهادهای امنیتی و منطقهای هنوز نتوانستهاند به طور کامل مهار کنند. این مسیر تازه هم فرصت اقتصادی و هم تهدید امنیتی را در خود دارد و آینده افغانستان منطقه وابسته به آن است که چگونه این فرصت و تهدید با هم مدیریت شوند.
خشونت در جامعه افغانستان فقط رفتار فردی نیست؛ بازتاب الگوهای جمعی، فرهنگ گفتار و تجربههای تاریخی است که نادیده گرفتنش چرخه خشونت را ادامه میدهد. پرسش اصلی اینجاست که چرا این الگوها همواره تکرار میشود. نصیر ندیم، در این مقاله به این پرسش پرداخته است.
در سالهای اخیر با افزایش دسترسی به شبکههای اجتماعی و گسترش مهاجرت، موضوع خشونت و بازتاب آن در جوامع میزبان بار دیگر به یکی از مسایل مهم در میان افغانها و جوامع میزبان تبدیل شده است.
رویداد خشونتبار اخیر در ایالات متحده امریکا و موج واکنشها نسبت به آن بحث قدیمی، اما حیاتی را دوباره به مرکز گفتوگوهای ما آورده است که آیا خشونت یک امر صرفا فردی است یا میتواند ریشه در ساختارهای اجتماعی و الگوهای رفتار جمعی داشته باشد؟
واکنشها به پرونده رحمان الله لکنوال و شکلگیری یک روایت عمومی در فضای مجازی، روایتی که گاهی بر محور توجیه، گاهی بر محور برائت فردی و گاهی بر محور انگزدنهای جمعی حرکت میکند، رویدادهایی که نمیتوان به سادگی از کنارشان گذشت و بر توجیه آنها پرداخت.
بخش قابل توجهی از کاربران فضای مجازی تاکید کردند که جرم یک امر فردی است و نباید رفتار یک شخص را نشانهای از ماهیت یک جامعه دانست. این سخن در چارچوب یا مفهوم حقوقی کاملا درست است که دادگاه فرد را محاکمه میکند، نه همه جامعه را، مگر پرسش مهم اینجاست که آیا رفتارهای تکرارشوندهای که در خارج از کشور از برخی مهاجران ما دیده میشود، واقعا تنها به حوزه فردی انسان افغانی تعلق دارد؟ یا اینکه از یک بستر اجتماعی-فرهنگی و حتا روان مشترک تغذیه میکند؟
در سال گذشته تنها در آلمان چندین مورد خشونت شدید، از قتل با چاقو تا درگیریهای خطرناک، توسط مهاجران افغان ثبت شد. اینها رفتارهایی نبودند که بتوان آنها را استثنا دانست.
۱۴ فبروری ۲۰۲۵ دهها نفر در حمله یک پناهجوی افغان با خودرو در مونیخ کشته و زخمی شدند.
وقتی یک الگوی رفتاری در مناطق و زمانهای مختلف تکرار شود، دیگر نمیتوان آن را صرفا به تصمیمات فردی تقلیل داد، بلکه باید قضیه را جمعی پنداشت. در چنین مواردی جامعه بدون هیچ شبههای در شکلدهی به آن سهم دارد. در تربیت و در مواجهه با بحرانها، در فرهنگ گفتار، در نحوه واکنش به خشونت و حتی در روشی که آسیب را بازتولید میکند.
خشونت یک رفتار ذاتی و ناگهانی نیست
بر اساس منطق استقرایی کلاسیک که از زمان افلاطون تا امروز در علوم اجتماعی نفوذ دارد وقتی رفتار مشابه بارها از یک جامعه تکرار شود، دیگران حق دارند آن را در قالب یک الگوی جمعی ببینند. اگر ما نمیخواهیم با این نگاه قضاوت شویم باید ابتدا از خود بپرسیم که چرا این الگوها تکرار میشوند؟ چرا روایت خشونت در میان بخشی از جامعه ما اینقدر فراوان است؟
نکته مهم دیگراین است که خشونت رفتاری ذاتی و ناگهانی نیست؛ بلکه بر اساس نظریههای یادگیری اجتماعی، رفتاری اکتسابی و قابلآموختن است.
کسی که خشونت را تجربه کرده باشد؛ در خانواده، مکتب، خیابان یا در چارجوبهای بزرگتر اجتماعی، احتمال بیشتر وجود دارد که آن را بازتولید کند.
جامعهای که دههها جنگ، ناامنی، سرکوب، تحقیر، فقر و بیثباتی را تجربه کرده باشد، طبیعی است که بخشی از رفتارهای خشونتآمیز را بهعنوان زبان حلوفصل بحرانهایش میآموزد. این یک واقعیت تلخ، اما مهم است.
از همین رو، وقتی اصرار میکنیم که هر رخداد خشونتآمیز، «صرفاً فردی» است، بخشی از واقعیت اجتماعی را نادیده میگیریم. این تقلیل، ناخواسته به دفاع از ساختارهایی تبدیل میشود که خشونت را میسازند، بازتولید میکنند و طبیعی جلوه میدهند. جامعهای که با خشونت خو گرفته باشد، در برابر آن حساسیت خود را از دست میدهد و در نتیجه، باز هم همان چرخه ادامه مییابد.
نمونه روشنی از این چرخه تنها در رفتار گروههای تروریستی داخل افغانستان یا لغریدن تعدادی زیاد از هموطنان ما به سوی تروریسم در غرب نیست، بلکه زبان خشن و تهاجمی در فضای مجازی افغانستان نیز است.
کسانی که در فضای مجازی تاکید میکردند «ما را بهخاطر رفتار رحمان الله لکنوال و دیگر کسانی که خشونت میورزند قضاوت نکنید» در صفحات مجازیشان سر کوتاهی زدم و دیدم در نوشتارشان از زبانی استفاده کرده بودند که رگههای آشکار خشونت کلامی وجود داشت. از برچسبزدن تا توهین، از تحقیر تا تخریب.
این تضاد نشان میدهد که خشونت تنها در خیابان رخ نمیدهد، بلکه در فرهنگ گفتار و سبک ارتباط و حتی در نحوه مقاومت و اعتراض ما نیز حضور دارد.
معترض بودن به معنای خشن بودن نیست، البته گاهی اعتراض میتواند به دلایل مختلفی به خشونت متوصل شود، اما بیشتر اعتراض میتواند از راههای مدنی، هنری ، فرهنگی و دیالوگ سازنده نیز بیان شود.
متاسفانه بخشی از رفتار عمومی ما در مواجهه با اختلاف به سرعت به لحن تند و زبان مجروحکننده میلغزد که این گواهی بر عمومی بودن خشونت در جامعه افغانستان است.
سوی دیگری از این قضیه نقش تفسیرهای سیاسی است. در واکنشها به پرونده رحمان الله لکنوال، برخی کاربران تلاش کردند رفتار او را با ارجاع به سازمانهای استخباراتی خارجی از سیآیاِی گرفته تا سرویسهای منطقهای توجیه یا تبیین کنند. این نوع تبیینها هرچند برای اذهان خسته از پیچیدگیهای تاریخ افغانستان جذاب است، اما نه تنها حقیقت را روشن نمیکند، بلکه یک معافیت عمومی و آرامش کاذب ایجاد میکند.
نسبت دادن خشونت به «دستآموزی» یا «دستکاری» خارجی راه آسانی برای فرار از مواجهه با ریشههای خشونت در درون جامعه است. اینکه قدرتهای جهانی چه نقشی در تاریخ افغانستان داشتهاند، بحث مهمی است، اما نسبت دادن هر رفتار فردی به آنها، بیشتر شبیه تکرار یک روایت آشناست: روایت قربانیپنداری همیشه که ما تصور داریم به افغانستان به خاطر دخالتهای مکرر اکثر کشورها قربانی شده است و گویا ما هیج نقشی نداریم که نحوی ذهن جمعی مشترک ما را برائت میدهد و توجیه میکند هر کار غیر قابل پذیرش را انجام دهیم.
قربانیپنداری ما را از مسئولیتپذیری دور میکند
الگوی ذهنی قربانیپنداری ما را از مسئولیتپذیری دور میکند. اگر همهچیز را به بازیگران بیرونی وصل کنیم، دیگر نیازی نیست به بازنگری در رفتارهای خودمان فکر کنیم، نیازی نیست بپرسیم که فرهنگ ما چگونه با خشونت برخورد میکند، چگونه آن را نهادینه میسازد، چگونه آن را در قالب شوخی، قضاوت، تحقیر، تربیت یا روابط خانوادگی ادامه میدهد. در این حالت جامعه قربانی است و قربانی نیازی به تغییر ندارد. این خطرناکترین نقطه ماجراست که چرخه خشونت را به صورت ممتد و مستمر ادامه میدهد.
واقعیت این است که تا زمانی که فرهنگ خشونتپذیری در جامعه تغییر نکند رحماناللههای دیگری هم ظهور خواهند کرد.
تغییر نیازمند پذیرش مسئولیت است، چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی.
جامعه میزبان نیز هر بار با دیدن چنین رویدادهایی واکنش سختگیرانهتری نشان خواهد داد و تصویر مهاجران افغان پیچیدهتر خواهد شد. این یک زنجیره اجتماعی است که رفتار فردی ساختار جمعی را تحت تاثیر میگذارد و ساختار جمعی، رفتار فردی را بازتولید میکند.
برای شکستن این چرخه نخستین گام پذیرش واقعیت است، خشونت را نباید صرفا در سطح فردی دید. باید به ریشههای آن فکر کرد؛ از تربیت کودکان تا روابط خانوادگی، از فرهنگ گفتار تا شیوه حل اختلاف، از فشارهای روانی مهاجرت تا میراث جنگ. پرسشهایی که باید از خود بپرسیم اینها هستند:
چرا این الگوها تکرار میشوند؟ چرا خشونت در میان بخشی از جامعه ما اینقدر عادی شده است؟ چگونه میتوانیم به بازسازی فرهنگ گفتوگو، احترام و همزیستی کمک کنیم؟ آیا خشونت تنها در جامعهی غربی از ما سر میزند و افغانستان از این مسئله مبراست؟
تا زمانی که این پرسشها جدی گرفته نشوند، احتمال تکرار حوادث مشابه همچنان باقی است. جوامعی که خشونت را فقط در سطح فردی میبینند، فرصت اصلاح را از دست میدهند و جوامعی که ریشهها را میبینند، میتوانند مسیر تغییر را آغاز کنند.
خشونت تنها زمانی مهار میشود که از توجیه و سادهسازی فاصله بگیریم و مسئولیت مشترک خود را بپذیریم و بدون پذیرش تکرار این چرخه از زیر پوستین اجتماعی ما همواره پیام خشونت به دنیا فرستاده میشود.
خبرنگاران افغان در تبعید میگویند با موجی از حملات سازمانیافته و هدفمند از سوی شبکههای سایبری طالبان روبهرو هستند؛ حملاتی که با هدف اعتبارزدایی جریان اطلاعرسانی آزاد و گزارشدهی درباره وضعیت حقوق بشر در افغانستان انجام میشود.
خبرنگاران مستقل افغان میگویند که در جریان کار حرفهای خبرنگاری به گونه گسترده هدف خشونت آنلاینی قرار گرفتهاند که از سوی اداره طالبان مدیریت میشود.
با وجود سرکوب گسترده رسانههای آزاد و مستقل در افغانستان، خبرنگاران افغان در خارج از کشور توانستهاند چرخهٔ آزاد اطلاعرسانی را زنده نگه دارند. اما این خبرنگاران پیوسته با تهدید و خشونت آنلاین روبهرو بودهاند که هدف آن خاموشکردن صدای آنان و بیاعتبار کردن گزارشهایشان است.
شبکه طالبان خبرنگاران را تهدید به مرگ میکند
از تهدید به مرگ تا آزار و اذیت خانواده
حبیب توتاخیل، خبرنگار، به افغانستان اینترنشنال گفت که طالبان به شیوههای مختلف تلاش کرده است خبرنگارانی را که «نقض حقوق بشر و سرکوب داخلی را افشا میکنند» هدف قرار دهد. آقای توتاخیل گفت: «تهدید به مرگ، ممنوعالورود به افغانستان، آزار و اذیت خانوادهها در داخل کشور و دشنام بخشی از برنامه روزمره حسابهای طالبان در شبکههای اجتماعی است.»
او گفت از سوی آدرسهای طالبان به «همجنسگرایی، ارتداد یا جاسوسی برای پاکستان» متهم شده است.
توتاخیل گفت که طالبان با استفاده از تکنالوژی معاصر و تصویرسازی سعی میکنند مرا همجنسگرا معرفی کنند.
حبیب توتاخیل در ادامه گفت که «خالد زدران، سخنگوی پولیس طالبان در کابل، بهطور مشخص با همین عناوین مرا تهدید کرده است. در جامعه سنتی ما این برچسبها فوقالعاده حساسیتبرانگیزاند.»
حبیب توتاخیل خبرنگار و فعال شبکههای اجتماعی است. صفحه اکس او ۲۴۸ هزار دنبالکننده دارد و معمولا به اطلاعرسانی در مورد وضعیت حقوق بشر و دادخواهی به قربانیان میپردازد.
این فعال رسانهای گفت: «حسابهای طالبان حتی خواهرم را که در شبکههای اجتماعی فعال است زیر پستهایم منشن میکنند و توهین میکنند.»
واکنش شبکه طالبان به یکی از پستهای حبیب توتاخیل در شبکه اکس
سمیع یوسفزی، روزنامهنگار، نیز از تهدید و آزار شدید توسط شبکه سایبری طالبان سخن زد. وی به افغانستان اینترنشنال گفت: «هفته گذشته یکی از ویدیوهایم در گروههای واتساب طالبان وایرال شد و بلافاصله شبکه سایبری وابسته به این گروه حملات گستردهای را علیه من آغاز کردند. این افراد بسیار فعال هستند و از شدیدترین الفاظ توهینآمیز و تهدیدآمیز استفاده میکنند.» آقای یوسفزی افزود که تنها اظهارنظر او این بوده که «اقتصاد افغانستان در دوره حاکمیت طالبان را در واقع نمیتوان به معنای واقعی کلمه اقتصاد نامید و بخش عمده آن صرفاً یک اقتصاد تبلیغاتی و مبتنی بر پروپاگاندا است.»
بی اعتبار کردن خبرنگاران مستقل
یک خبرنگار شناختهشده دیگر که بهدلایل امنیتی نخواست نامش فاش شود، گفت که طالبان میکوشد اعتبار فعالیت و اطلاعرسانی خبرنگاران مستقل را از بین ببرند.
او گفت: «وقتی خبری از یک رویداد امنیتی در افغانستان به دست رسانهها میرسد و خبرنگاران با حفظ معیارهای حرفهای آنرا با منابع متعدد بررسی میکنند از وقوع حادثه مطمین میشوند. پس از نشر خبر، حسابهای مرتبط با طالبان برای اینکه گزارشدهی خبرنگاران را بیاعتبار کنند فوراً مینویسند: ما در محل هستیم و هیچ حادثهای اتفاق نیفتاده است.»
این خبرنگار افزود کسانی که دنبالکنندگان بیشتری دارند، بیشتر زیر حملات طالبان قرار میگیرند.
این خبرنگار شناخته شده گفت: «ریپورت دستهجمعی، بلاککردن، ایمیلزدن به شرکت اکس؛ بخشی از سیاست طالبان برای از کار انداختن صفحات خبرنگاران است.»
حملات سایبری هدایتشده از کابل
یاسر ابرار، بنیانگذار تلویزیون دیار، به افغانستان اینترنشنال گفت: «آدرسهای شخصی و رسانهای من بهگونه هدفمند مورد حمله قرار گرفت. بررسیها نشان داد حمله از کابل هدایت شده و با اداره حاکم مرتبط بوده است. در این حملات وبسایت دیار از کار افتاد و حساب فیسبوکم برای مدتی بسته شد.»
آقای ابرار گفت که تنها او هدف حملات نبوده و در یک دورهٔ زمانی مشخص دستکم پنج خبرنگار شناختهشده تبعیدی مورد حمله سایبری قرار گرفتند. به گفته او، «الگوی حملهکنندهها و منشأ آن یکی بوده است.»
یاسر ابرار در حال حاضر مسئول تلویزیون دیار است. او قبل از اسد ۱۴۰۰ با رسانههای خصوصی پربیننده افغانستان بهعنوان مجری خبر کار کرده بود.
زنان خبرنگار بیش از همه در معرض این خشونت آنلاین هستند. یک خبرنگار زن گفت: «دشنامهای شخصی، جنسی و غیراخلاقی طالبان آزارم میدهد.»
او تاکید کرد زنان خبرنگار بیشتر از مردان هدف حملات سایبری طالباناند.
خبرنگاران زن با تهدید بیشتری روبرو هستند.
استخدام دهها نفر برای حمله سایبری به خبرنگاران
یافتههای افغانستان اینترنشنال نشان میدهد که مقامهای کلیدی طالبان در کابل برای تبلیغ خود و حمله سایبری به خبرنگاران و اپوزیسیون در شبکههای اجتماعی دهها نفر را استخدام کردهاند. منابع از کابل به افغانستان اینترنشنال گفتند سه گروه اصلی سایبری طالبان شامل «فدائیان مجازی بدری»، «ابابیل امارتی» و «مدافعان عمری» فعالیت میکنند و هر کدام وابسته به یکی از چهرههای کلیدی طالبان هستند.
شبکه سایبری طالبان سعی میکند خبرنگاران را بیاعتبار کند. اتهام وابستگی به جریانهای مسلح و شبکههای استخباراتی بخشی از تبلیغات طالبان است
گروه «فدائیان مجازی بدری» که تحت مدیریت انس حقانی و سعید خوستی قرار دارد، دارای سه دفتر در کابل است و حدود ۱۵۰ نفر در آن فعالیت میکنند. این گروه با بیش از ۵۰۰ حساب فیسبوک و ۸۰۰ حساب اکس، همزمان به تبلیغ مثبت طالبان و حمله به مخالفان میپردازد.
گروه «ابابیل امارتی» زیر نظر عبدالحق وثیق، رئیس استخبارات طالبان، به جمعآوری اطلاعات از مخالفان سیاسی و حمله به کاربران منتقد در خارج و داخل کشور میپردازد و از هکرهای قراردادی پاکستانی نیز بهره میبرد.
گروه «مدافعان عمری» وابسته به ملا یعقوب، وزیر دفاع طالبان است و با حدود ۱۰۰ عضو فعالیت میکند. این گروه تمرکز اصلی خود را بر تبلیغ مثبت از ملا یعقوب و مقابله با منتقدان او قرار داده است.
تمامی این گروهها عمدتاً در شبکههای اجتماعی فیسبوک و اکس فعالند و از حسابهای جعلی و ناشناس برای ترولینگ و آزار مخالفان استفاده میکنند. منابع میگویند این شبکههای سایبری، با دریافت حقوق ماهانه بین ۲۰ تا ۱۱۰ هزار افغانی، سازماندهی شده و هدفمند عمل میکنند تا چهرههای کلیدی طالبان را تبلیغ و مشروعیت آنها را تقویت کنند.
عضو ارشد یک نهاد بینالمللی حامی خبرنگاران گفت فعالان رسانهای طالبان با نام افراد مشهور و رسانهها صدها حساب جعلی میسازند و بهصورت هماهنگ به پستهای منتقدان حمله میکنند، روایت طالبان را تبلیغ میکنند و پیامهای رهبرانشان را بازنشر میکنند.
مسئول افغانستان در یک نهاد رسانهای بینالمللی نیز گفت طالبان روز به روز بودجه بیشتری به این تیمها اختصاص میدهند و از امکانات دولتی برای بیاعتبارسازی رسانهها و خبرنگاران مستقل بهره میگیرند.
ابومسلم خراسانی، پژوهشگر رسانه، نیز گفت طالبان یک روایت رسانهای از افغانستان ساختهاند و بخش عظیمی از انرژیشان صرف ترویج آن میشود. او افزود: «ابزار طالبان برای زیرسؤالبردن روایت واقعی، تخریب، دشنام، تهمت، افترا و حتی پروندهسازی است. دشنامدادن، حتی دشنام ناموسی و شخصی، بخشی از استراتژی طالبان است.» برخی خبرنگاران اداره طالبان را «امارتِ فحش و دشنام» مینامند. آنان میگویند که ادبیات تند و زننده طالبان باعث نمیشود به رفتار مشابه روی آورند. این خبرنگاران تأکید میکنند که همچنان با رعایت بیطرفی و بر اساس اصول حرفهای خبرنگاری به کار خود ادامه میدهند
سرکوب عریان خبرنگاران در داخل افغانستان
براساس گزارش نهادهای مستقل خبرنگاری، طالبان پس از بازگشت به قدرت آزادی بیان و رسانههای مستقل را نابود کردهاند. تکثر رسانهای در افغانستان تقریباً از میان رفته و اکنون تنها رسانههایی اجازه فعالیت دارند که در راستای اهداف و ادبیات رسانهای طالبان کار میکنند و از سیاست نشراتی اداره اطلاعات و فرهنگ عدول نمیکنند.
در داخل افغانستان نیز رسانهها با سانسور و فشار شدید مواجهاند. خبرنگاران مستقل و منتقد یا زندانیاند یا فراری. در ولایتها، زنان خبرنگار عملاً در «فهرست سیاه» قرار گرفتهاند. هر رسانهای که از داخل فعالیت کند باید از فیلتر طالبان بگذرد و نشان دهد که با روایت رسمی هماهنگ است.
افغانستان در شاخص جهانی آزادی مطبوعات ۲۰۲۵ خبرنگاران بدون مرز، در رتبه ۱۷۵ از میان ۱۸۰ کشور قرار گرفته؛ سقوط چشمگیر نسبت به پیش از ۲۰۲۱.
فدراسیون بینالمللی خبرنگاران میگوید در دوره طالبان بیش از نیمی از رسانهها تعطیل شدهاند و حدود ۴۷۰ رسانهٔ باقیمانده عمدتاً محتوای همسو با سیاست رسمی طالبان منتشر میکنند.
افغانستان به قعر جدول آزادی بیان سقوط کرده است
همزمان، طالبان یک دستگاه رسانهای گسترده در داخل کشور ایجاد کردهاند: دهها تلویزیون و رادیو، روزنامهها، و صدها کانال یوتیوب، اکس و تلگرام که بهصورت هماهنگ روایتی از «امنیت سراسری» و «برقراری نظام اسلامی» را تبلیغ میکنند. در هفتههای اخیر، منازعه با پاکستان نیز بخشی از همین کارزار تبلیغاتی شده است.
طالبان در دور تازه حاکمیتشان اهمیت «رسانه، تبلیغات و ضدتبلیغات» را به شکل بیسابقهای درک کردهاند. آنان که از طریق جنگ روایتها به قدرت برگشتند، اکنون از همان ابزار برای تثبیت قدرت استفاده میکنند.
ملا یعقوب چندی پیش با فعالان رسانهای طالبان دیدار کرد
میرویس بلخی، استاد دانشگاه در امریکا گفت طالبان در این دور از ابزارهای مدرن بهره استراتژیک میبرند: «طرز فکرشان عقبگراست، اما روشهایشان عملگرایانه است. در ایدئولوژی آنان هدف وسیله را توجیه میکند.»
او افزود طالبان حتی میتوانند یک بازیگر پورن را ویزا دهند و امنیتش را تأمین کنند تا تصویری از «ثبات» و امنیت در افغانستان بسازند.
با وجود این فشارها، خبرنگاران میگویند این حملات آنان را از مسیر اطلاعرسانی آزاد و بیطرف بازنخواهد داشت.