روزنامه دان: پاکستان از حمایت طالبان سود کافی نبرده است
محمد امیر رانا، مقاله نویس روزنامه دان پاکستان مینویسد که هرچند در جلسه مجمع عمومی ملل متحد کشورهای نظیری عربستان نیز از تبدیلشدن افغانستان به پایگاه تروریستی ابراز نگرانی کردند، اما خشم طالبان بیشتر متوجه سخنرانی شهباز شریف، نخست وزیر پاکستان بود.
او با اشاره به سخنان شیرعباس استانکزی که پاکستان را متهم به سودجویی از ناآرامیهای افغانستان کرد، مینویسد که از این سخنان چنین برمیآید که گویا طالبان روزی نوک نیزهاش را به طرف پاکستان نشانه خواهد رفت و فقط منتظر زمان مناسب است.
رانا مینویسد که پاکستان در بدل حمایتش از طالبان چیز زیادی، مخصوصاً در قسمت امنیت مرزی، مبارزه علیه تحریک طالبان پاکستان و تجارت با کشورهای آسیای مرکزی، بدست نیاورده است.
او اعتقاد دارد که با وجود تنشهای اخیر میان پاکستان و طالبان، مهندسان سیاست افغانستان در اسلامآباد امیدشان را از دست ندادهاند و معتقدند که با رفع شدن نیازمندیهای فوری طالبان، از جمله مشکلات اقتصادی و بحران بشردوستانه، این گروه متحد خوب پاکستان خواهد شد.
امیر رانا نسبت به این ادعا تردید دارد.
طالبان هرچند توانستهاند چند قرارداد تجاری با کشورهای چون پاکستان، ایران، چین، روسیه، ازبیکستان، امارات متحده، قطر و ترکیه امضاء کنند، اما رانا مینویسد که هردو، طالبان و پاکستان متوجه این امر هستند که امضای چنین پیمانهای نمیتواند جایگزین روابط رسمی کشورها شود.
نویسنده با اشاره به سخنان وزیر خارجه چین در مجمع عمومی مللمتحد که بر حمایت جهان از طالبان تاکید کرد، مینویسد که طالبان به این باور است که چین و روسیه واقعاً از آن حمایت میکنند، درحالیکه پاکستان ظاهراً حامی طالبان است اما به صورت حقیقی کنار ایالاتمتحده ایستاده است.
پس از حمله انتحاری به مرکز آموزشی کاج، در غرب کابل، توفان توییتری «نسلکشی هزارهها را متوقف کنید» راه افتاد و شمار توییتها با هشتگ (StopHazaraGenocide#) از مرز یک میلیون گذشت. در حمله روز جمعه ۸ میزان، دست کم ۵۳ نفر، عمدتاً دانشآموزان دختر کشته و ۱۱۰ نفر دیگر زخمی شدند.
اکثر قربانیان، دختران نوجوان از قوم هزاره بودند. قبلا نیز چندین بار هزارهها مورد حملات مشابه قرار گرفتهاند؛ سال گذشته در نتیجه حمله به مکتب سیدالشهدا دردشت برچی، بیش از ۶۰ دانشآموز که بیشترشان دختران هزاره بودند کشته شدند و دهها نفر دیگر هم زخمی شدند.
آیا حملاتی از این دست، به ویژه آنجا که کودکان خردسال و دانشآموزان هدف قرار میگیرند، متفاوت از دیگر حملات در افغانستان است؟ آیا بر اساس پیمانهای بینالمللی و قوانین جنگی، این کشتارها میتواند مصداق واضح «نسلکشی» باشد؟
دو اصطلاح مهم «نسلکشی» (Genocide) و«جنایت علیه بشریت» (Crimes against humanity) در سال ۱۹۴۳ توسط رافائل لمکین، حقوقدان یهودی پولندی بهکار برده شد. هر کدام در جایگاه خاص به کار میرود و در برابر قانون نیازمند اسناد و مدارک مختص بهخود است. فیلیپ ساندز، یکی از معتبرترین پژوهشگران نسلکشی و ارتکاب جرایم علیه بشریت، کتابی دارد به نام ایست وست استریت که به بازتر شدن قضیه و درک بهتر ماجرا کمک میکند. آقای ساندز استاد حقوق و مدیر مرکز دادگاههای بینالمللی در کالج دانشگاهی لندن است که تاکنون شانزده کتاب درباره قوانین بینالمللی نوشته است.
آقای ساندز میگوید نسلکشی درباره کشتار گروهی، و جنایت علیه بشریت درباره کشتار افراد به کار میرود. معنای نسلکشی و کاربرد مناسب آن برای پیگیری مسائل جنگی در دادگاههای رسمی، در همین جایگاه قابل بررسی است.
او میگوید: برای اینکه بدانیم کدام کشتار نسلکشی است و کدامیک جنایت علیه بشریت، باید به قصد عاملان کشتار توجه کنیم. مطابق کنوانسیون جلوگیری از نسلکشی و مجازات آن که توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب شده، کشتاری که با قصد از بین بردن کامل یا بخش از یک گروه خاص قومی، نژادی و مذهبی انجام شود، نسلکشی است. ثبت یک جنایت به عنوان نسلکشی هم نیاز به چنین ثبوتی دارد تا نشان دهد که گروهی از مردم فقط بهخاطر وابستگی به یک قوم، نژاد و مذهب خاص هدف حمله قرار گرفتهاند. اما جنایت علیه بشریت درباره کشتار افراد است. اگر کسانی دست به کشتار افراد غیرنظامی بزنند و قصد و نیتی برای نابودی کلیت یا بخشی از گروه خاص قومی، نژادی و مذهبی نداشته باشند، این کار «جنایت علیه بشریت» است.
مثال سوریه
اثبات نسلکشی وابسته به عدد و آمار کشتهشدگان نیست. ممکن است هزاران غیرنظامی توسط فرد یا افرادی کشته شوند، اما اینکار، بر اساس تعاریف موجود مصداق نسلکشی نباشد. ممکن است تعداد کمتر آدمها کشته شوند اما نیت عاملان کشتار، از بین بردن کلیت یا بخشی از یک قوم و نژاد خاص باشد؛ در آن صورت، این عمل نسلکشی محسوب میشود. به عنوان مثال، بشار اسد شاید دهها هزار سوری را کشته باشد اما نمیتوان گفت نسلکشی کرده است. چون افراد وابسته به گروههای مختلف قومی و نژادی و مذهبی را هدف قرار داده و قصد از بین بردن کلیت یا بخشی یک گروه خاص قومی و نژادی را نداشته است.
همچنین طی سالهای گذشته حملات زیادی در افغانستان، غیرنظامیان را هدف قرار داده که در آنها افراد از اقوام، مذاهب و تعلقات فرهنگی مختلف، از جمله هزارهها، کشته شدهاند. این نوع حملات در چارچوب جنایت علیه بشریت قابل بررسی است. اما حمله به کودکان هزاره که بیشترشان زیر سناند مطابق قوانین بینالمللی، در چارچوب جرایم نسلکشی قابل مطالعه و بررسی است.
ناظران و کسانی که قائل به وقوع نسلکشی علیه هزارهها در افغانستاناند، باور دارند که شواهد و جزئیات نوع حملات نشان میدهد که این کودکان بهخاطر شیعه و هزاره بودن هدف قرار گرفتهاند. استدلال کسانی که برای به رسمیت شناختن «نسلکشی هزارهها» توسط جامعه جهانی دادخواهی میکنند این است که نیت و اراده عاملان این حملات از بین بردن یک گروه قومی خاص است؛ بنابراین به باور این ناظران، حملات به هزارهها مصداق عینی نسلکشی در قوانین بینالمللی است.
تجربه رواندا
اما پذیرش نسلکشی توسط سازمانهای بینالمللی، آسان نیست. یکی از نمونههای بارز آن، نسلکشی قوم هوتو در روندا است که در سال ۱۹۹۴روی داد. سازمان ملل در آغاز، این کشتار را به عنوان نسلکشی نپذیرفت اما فشارهای جامعهمدنی، رسانهها و سازمانهای حقوقبشری سبب شد که نسلکشی رواندا توسط مللمتحد به رسمیت شناخته شود و حتی باعث تغییرات در ساختار این سازمان شود.
بنابراین، دادخواهی برای به رسمیت شناختن «نسلکشی هزارهها» زمانگیر و پر پیچ و خم خواهد بود. برخی ناظران و فعالان حقوق بشری باور دارند که در آغاز نیازمند این است خود مردم افغانستان تفاوت حملات به هزارهها از دیگر حملات را درک کنند و بپذیرند؛ آنگاه به منظور مستندسازی «نسلکشی»، نیاز است تا اعضای جامعه مدنی و نهادهای حقوقبشری اسناد و مدارک لازم را برای مطالعه و ارزیابی حقوقی و فنی این موضوع فراهم کنند.
نسلکشی اما تنها به کشتار یک قوم خاص محدود نمیشود. زیان روحی و روانی، نابودی سیستماتیک نمادهای فرهنگی، و کوچ دادن و جابجاییهای اجباری و جلوگیری از تولد فرزند یک گروه ویژه قومی نیز مصداقهای نسلکشی حساب میشوند.
بهتازگی گریگوری استانتون، پژوهشگر و بنیانگذار دیدهبان نسلکشی در گفتگو با افغانستان اینترنشنال در خصوص کشتار هزارهها در افغانستان گفت که انگیزههای مذهبی گروههایی چون طالبان و داعش موجب بروز این کشتار شده است.
به باور این پژوهشگر، پیشینه کشتار هزارهها به قرنها پیش باز میگردد.
این مطلب به مناسبت بیست و هشتمین سالگرد کشته شدن شاعر فقید عبدالقهار عاصی نگاشته شده است.
عبدالقهار عاصی (۱۳۷۳-۱۳۳۵ خورشیدی) با هفت مجموعه شعر یکی از چهرههای شاخص و پرکار شعر معاصر افغانستان بود. عاصی شاعری با روحی بیقرار و سرکش توصیف شده است.
فرهاد دریا هنرمند نام آشنای افغانستان و به قول خودش «رفیق گرمابه و گلستان عاصی»، او را شاعری «کوهستانزاده با دل صاف و بزرگ روستایی» توصیف کرده است.
روح سرکش عاصی
عاصی با آن جوهر و نبوغ شاعرانه، طبعی روان داشت و بیشتر از هر شاعری در زمان خود شعر و ترانه سرود که این از نظر برخی منتقدان گاهی باعث اُفت در کارهای او نیز شد.
شاعر روستا زاده با روحی پرورش یافته کوهستانها نتنها «لالایی برای ملیمه» را سرود و «دیوان عاشقانه باغ» را منتشر کرد، از «جزیره خون» و «تنها ولی همیشه» را هم نوشت.
عاصی چنان روحی بیتاب داشت که شعر پی شعر در جانش جاری میشد، آن چنان که فرصتی برای بازنگری و بازنویسی نداشت. فرهاد دریا در مقدمه کتاب «از آتش از بریشم» مینویسد: «عاصی آتشی مدام در زبانه بود. طبع فورانی داشت و زمانی که میسرود اکثراً از فرط هجوم شعری تازه، فرصت اصلاح دوباره شعر نو ساخته را نداشت.»
صاحب این روح سرکش که واصف باختری او را یل گردن فراز در پهنه شعر روزگار ما میدانست، تا دم مرگ از جستجو و آفرینش ادبی دست نکشید و در دنیای شعر دست به تجربههای مختلف زد.
او توانست تغزل و حماسه را با کاربرد زبانی ساده و روستایی بیامیزد.
تجربههای زیستی عاصی
تجربههای زندگی در دورههای مختلف در اشعار عاصی به خوبی تبلور یافت. چنانچه، خودش در برنامهای در تلویزیون ملی افغانستان در زمان حیاتش گفته بود که شعرش حاصل تجارب زندگی اوست.
تجربه عاصی از زندگی اما تلخ و دردناک بود. عاصی در مقدمه کتاب «مقامه گل سوری» نوشت که او از زخمهایش نوشته است. از تنهاییهایی سروده است که در آن لحظات گریسته است.
شب را گريستیم سحر را گريستيم ما گام گام راه سفر را گريستيم وقتي كه ميزدند سپيدار باغ را ما يك به يك صداي تبر را گريستيم
عاصی در آن مقدمه از وضعیت نابسامان میهن و مردمش چنین نوشت: « من از بی سرانجامی مردمانی درد کشیدهام که هیولایی از چهار سوی پوست و گوشتشان را میدرد.من از بیداد دستانی به فریاد آمدهام که بیچارهترینان را به خاک میکشند.»
عاصی میهنش را به گهوارهای تشبیه میکند که به بیرحمانهترین وجه شلاق خورده است. به قول خودش، عاصی از همان گهواره گریه کرده است.
شاعر کابل
به باور مجیب مهرداد، شاعر معاصر، عاصی یک رخداد در شعر فارسی در افغانستان است. به گفته او، با این که زبان و عاطفه شاعرانه عاصی مدیون زادگاهش است اما او شاعر کابل بود: «او در بیانیه بلندش در باره ویرانیهای کابل، خودش را با همه قربانیان جنگ همآواز کرد و علیه ویرانیهای کابل قیام کرد.»
به باور مهرداد، مهمترین ویژگی شعر عاصی خصلتهای مردمی آن است. عاصی شور، خلوص و صمیمیت زندگی و طبیعت روستایی را وارد شعر کرد.
علاوه بر زبان ساده و صمیمی او، بار عاطفی در شعر عاصی، قویترین شناسه زیبایی شناسانه شعر اوست. به باور مهرداد، این عاصی بود که از جریان حاکم در دهه شصت که به شدت درگیر سمبولیزم در شعر بود، دوری جست و به صمیمیت و احساسات رومانتیک روستایی در شعرش تکیه کرد.
مقاومت
یکی از موارد مهم و برجسته دیگر عاصی در شعر پرداختن به آزادی و آزادگی است. داکتر سمیع حامد، شاعر و نویسنده کشور، باری در محفل یادبود از قهار عاصی، این شاعر سرکش را شاعر مقاومت خواند و گفت که عاصی روح استبدادستیز داشت.
ملتم پرچمش افراخته یکبار دیگر چرخ پیشش سپر انداخته یکبار دیگر
برای عاصی شعر وسیلهای برای پاسداری از فرهنگ و هویت نیز بود. زمانیکه تنور جنگ داخلی در کشور شعلهور بود او برای جغرافیای معنویش «پارسی» سرود:
گل نیست ماه نیست دل ماست پارسی غوغای کوه ترنم دریاست پارسی
عاصی و موسیقی
اتفاق مهم دیگری که برای عاصی رخ داد، دوستی با فرهاد دریا بود. این همکاری از دو جهت مهم بود. نخست اینکه شعر عاصی از طریق موسیقی به دسترس مخاطبان بیشتری رسید و شعر و ترانههای او در لای کتابها حبس نشد، بلکه به کمک موسیقی قلبهای بیشتری را تسخیر کرد.
از جهت دیگر، عاصی ترانهنویسی و تصنیف را از حالت کلیشهای بیرون کرد و با زبان عام و روستایی خود رنگ و بوی تازهای به این ژانر بخشید. رامین مظهر، شاعر نسل نو افغانستان باور دارد که عاصی در زمانی اهمیت ژانر ترانه و تصنیف را درک کرد که هنوز از یک جریان مسلط ترانهنویسی خبری نبود.
او افزود: « عاصی تلاش کرد که از قراردادهای رایج و معمول در ترانهنویسی افغانستان عبور کند و به کشفهای جدید و مضامین و تصاویر جدید دست پیدا کند.»
الیسن دیودین، نماینده دفتر زنان ملل متحد در گفتگوی اختصاصی با افغانستان اینترنشنال گفت از اگست سال گذشته، زوال سیستماتیک حقوق زنان و آشفتگی در وضعیت اجتماعی و سیاسی زنان ایجاد شده است.
مسوول دفتر زنان ملل متحد برای افغانستان تاکید دارد که ایستادگی زنان و دختران افغانستان "باورنکردنی و شجاعانه" است و باید از هر نوع تحرک و جنبش زنان حمایت شود.
او افزود که طالبان نه براساس بیانیههای خود بلکه بر اساس عملکردشان باید پاسخگو قرار داده شوند.
به گفته خانم دیودین، سرعت عقبگرد زنان افغانستان در یک سال گذشته، غیرقابل پیشبینی بوده؛ اما برای جلوگیری از عقبگرد بیشتر، از زنان و دختران افغانستان به گونه پایدار پشتیبانی خواهند کرد.
او در پاسخ به این پرسش که آیا طالبان دروازههای مکاتب را باز خواهد کرد یا نه؟ گفت:"این پرسش بزرگی است. پیشبینی اینکه طالبان چه انجام میدهند بسیار دشوار است؛ اما آنچه مهم است ادامه دادخواهی از سوی جامعه جهانی، فعالان در داخل افغانستان و کشورهای منطقه است".
خانم دیودین میافزاید که تلاش ملل متحد تلاش میکند تا زنان در کنار به دست آوردن کمکهای بشردوستانه در طرح و توزیع آن نیز نقش داشته باشند.
او گفت که پشتیبانی و ارایه خدمات از زنان قربانی خشونت، توانمند ساختن خدمات در سراسر افغانستان، تنظیم فضای امن برای زنان، تنظیم برنامههای بشردوستانه، آموزش ثانوی و آموزش زنان در بخش رهبری و ارتقای ظرفیت از اولویتهای دفتر زنان ملل متحد در افغانستان است.
الیس دیودین تاکید کرد که زنان و دختران در داخل افغانستان توقع دارند که صدای شان شنیده شود و جامعه جهانی باید فضایی ایجاد کند که زنان و دختران افغانستان اولویتهای شان بگویند و جامعه جهانی بربنیاد آن تصمیم بگیرد که چهگونه آنان را کمک کند.
بربنیاد یک دادخواست زنان افغانستان، طالبان در یک سال گذشته بیشتر از ۴۰ فرمان را نافذ کرده که حقوق بنیادی زنان را هدف قرار داده و نقض کردهاست.
مجمع عمومی سازمان ملل به تعبیری جام جهانی دیپلماسی است. این هفته سران کشورها در نیویورک جمع شدهاند تا در هفتادوهفتمین مجمع عمومی سازمانملل سخنرانی کنند. در این نشست، همه کشورهای عضو سهم برابر دارند و رهبران سیاسی تلاش میکنند با شیوههای مختلف توجه جهان را به خود جلب کنند.
گاهی اما حضور و سخنرانی رهبران برخی کشورها در مجمع عمومی، خندهدار و جنجالبرانگیز میشوند؛ از کوبیدن کفش بر میز تا پارهکردن منشور سازمان ملل.
پاره کردن منشور سازمان ملل توسط معمر قذافی
یکی از صحنههای ماندگار در مجمع عمومی سازمان ملل، سخنرانی معمر قذافی، رهبر وقت لیبی است. در سال ۱۳۸۸ خورشیدی، قرار بود قذافی مانند سران دیگر کشورها فقط پانزده دقیقه سخنرانی کند، اما او ۹۶ دقیقه صحبت کرد. قذافی به امریکا و دیگر کشورهای غربی تاخت و یک نسخهی منشور سازمان ملل را پاره کرد. او انتقاد داشت که منشور سازمان ملل از اعتبار افتاده است. برخی به صحبتهای او خندیدند و برخی دیگر خشمگین شدند.
طولانیترین سخنرانی در تاریخ سازمانملل
اما سخنرانی معمر قذافی، طولانیترین سخنرانی در مجمع سازمان ملل نیست. فیدل کاسترو، رهبر سابق کوبا، در سال ۱۳۳۹ خورشیدی، در مجمع عمومی سازمانملل ۴ ساعت و ۲۹ دقیقه سخنرانی کرد.
او در این فرصت، از امریکا به شدت انتقاد کرد و گفت: "امپریالیسم جهان را نابود میکند." این سخنرانی برای بسیاری از شرکت کنندهگان خستهکننده شد و چوکیها یکی پس از دیگری خالی شدند.
کاسترو در سخنرانی خود امریکا را متهم به جنگافروزی کرد اما نماینده امریکا در واکنشی، یادداشتی به مسئول بخش سازمان ملل داد که در آن اتهامات کاسترو علیه امریکا بیاساس خوانده شده بود.
درخواست دستشویی رفتن جورج بوش
در سال ۱۳۸۵ خورشیدی، در جریان مجمع عمومی سازمان ملل، جورج دبلیو بوش، رییسجمهور پیشین امریکا، یادداشتی به کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت این کشور داد که در آن نوشته شده بود: "من باید به دستشویی بروم. آیا امکان دارد؟"
یک خبرنگار حاضر در مجمع عمومی از این یادداشت جورج بوش عکس گرفت و در رسانهها منتشر کرد. صحنهای خندار که به همه یادآوری میکند این نکته را نباید فراموش کرد که رهبران سیاسی جهان نیز مانند دیگران، نیازهای اولیهای دارند.
شیطان خطاب کردن رئیسجمهور امریکا
در سال ۱۳۸۶ خورشیدی، هوگو چاوز، رئیسجمهور وقت ونزوئلا، در یک سخنرانی انقلابی در مجمع عمومی سازمان ملل، جورج بوش، رئیسجمهور وقت امریکا را "شیطان" خواند.
او با کنایه به میز سخنران مجمع عمومی سازمانملل اشاره کرد و گفت: "یک روز پس از سخنرانی بوش، هنوز اینجا بوی شیطانی او احساس میشود."
او دستهایش را به آسمان بلند کرد و دعا کرد که خداوند او را از عذاب حضور یک "شیطان" در مجمع عمومی در امان دارد: "دیروز شیطان اینجا بود؛ همین اینجا."
کوبیدن بر میز با کفش
در سال ۱۳۳۹ خورشیدی، نیکیتا خروشچف، نخستوزیر اتحاد جماهیر شوروی سابق در مجمع عمومی سازمان ملل از انتقادهای نماینده فیلیپین از سیاستهای جهانی و منطقهای شوروی، به شدت خشمگین شد، کفش خود را از پا درآورد و چندین بار روی میز کوبید. آنقدر محکم کوبید که ساعت از دستش باز شد. برخی حضار در سالن مجمع عمومی خندیدند، برخی دیگر به تعجب فرو رفتند.
تیوری توطیه و حضور جنجالی محمود احمدی نژاد
از صحنههای عجیب دیگر در مجمع عمومی سازمان ملل، سخنرانی محمود احمدی نژاد، رئیسجمهور پیشین ایران است. در سال ۱۳۸۹ خورشیدی، او با لحن خصمانه در سخنرانی مجمع عمومی مدعی شد که دولت امریکا در سازماندهی حملات تروریستی یازدهم سپتامبر، کمک کرده است.
اظهاراتی که نمایندگان اکثریت کشورها، خصوصا سران کشورهای غربی آن را توهینآمیز خواندند و به رسم اعتراض سالن مجمع عمومی را ترک کردند.
سازمان ملل، از آغاز تاسیس در سال ۱۳۲۴ خورشیدی، بزرگترین مکان نمایش قدرت و گاهی هم نمایش کرکتر رهبران سیاسی ۱۹۳ کشور مختلف جهان است.
برخیها با سخنرانیهایشان حضار را قاهقاه میخندانند، برخی دیگر اما خشم و تعجب حضار را برمیانگیزند.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی مدتی است که در رسانهها دیده نشده و یک دیدار مهم از پیش برنامهریزی شده او با اعضای مجلس خبرگان رهبری هم لغو شده است.
این غیبت و همچنین نشر نشدن تصاویر دیدار ادعاشده او با ورزشکاران گمانهزنیها درباره وخامت حال یا حتی مرگ او را افزایش داده است.
موضوع سلامتی علی خامنهای، رهبر ۸۳ ساله جمهوری اسلامی ایران در هفتههای اخیر محل بحث و گفتوگو بوده است.
در پی لغو دیدار او با اعضای مجلس خبرگان رهبری، نهادی که بر اساس قانون، کارش گزینش رهبر و نظارت بر کار اوست، و همچنین پخش نشدن تصاویر دیداری که گفته میشود رهبر جمهوری اسلامی اخیرا با «جمعی از ورزشکاران» داشته است، احتمال وخامت حال یا حتی مرگ او بار دیگر برجسته شده است.
در تازهترین رویداد در این ارتباط، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی (ایرنا) روز سهشنبه خبری را حذف کرد که در آن به نقل از فرماندار شهر شمالی گرگان گفته شده بود قرار است علی خامنهای با شماری از بسیجیان (شبهنظامیان حامی رهبر جمهوری اسلامی) دیدار کند.
سه روز پیش، یک نماینده مجلس خبرگان، درباره دیدار نکردن اعضای این مجلس با علی خامنهای به روزنامه همدلی گفت: «از آنجایی که رهبری درباره موضوعات مختلف صحبت میکنند دیگر جایز ندانستند الان صحبتی داشته باشند و این دیدار برای راحتی و وقت ایشان انجام نشد.»
این در حالی است که تا پیش از این، بعد از برگزاری هر دوره از اجلاس خبرگان، اعضای این مجلس با علی خامنهای دیدار میکردند.
رسانههای نزدیک به دولت در ایران روز سهشنبه ۱۵ سنبله خبر داده بودند که در پایان نشست خبرگان، اعضای این مجلس با رهبر دیدار میکنند اما این دیدار به گونه ناگهانی لغو شد.
علیرضا افشار که برخی رسانهها از جمله سایت العربیه او را محافظ پیشین میرحسین موسوی معرفی کردهاند، روز یکشنبه ۲۰ سنبله در توییتر ادعا کرد که با گذشت دو شبانهروز «شیفت حلقههای چهارگانه محافظان آن دیگری [خامنهای] تعویض نشده؛ در اندرونی کاخ مرمر [اقامتگاه رهبر] خبری است که نمیخواهند فعلا به بیرون درز کند.»
همچنین برخی رسانههای دولتی روز دوشنبه اخباری را به نقل از صفحات اینستاگرامی از دیدار علی خامنهای با شماری از ورزشکاران منتشر کردند، اما هنوز هیچ خبر و عکس رسمی از این دیدار ادعاشده منتشر نشده است.
پیش از این و در مواردی که حال عمومی رهبر جمهوری اسلامی مناسب نبوده است، دیدارهای عمومی او لغو شدهاند.
با توجه به شفاف نبودن اطلاعرسانی درباره وضعیت جسمی علی خامنهای، تاکنون بارها آوازههایی درباره وخامت اوضاع جسمی او و حتی مرگش منتشر شده اما هیچ رسانه و سازمان مستقلی قادر به تایید اطلاعات در این زمینه نبوده است.
علی خامنهای که بر اساس برخی گزارشهای غیررسمی به سرطان پروستات مبتلاست، در ماه سنبله سال ۱۳۹۳ در یک شفاخانه دولتی در تهران تحت عمل جراحی پروستات قرار گرفت.
دولت ایران در آن زمان نتوانست خبر بستری شدن و عمل جراحی علی خامنهای را پنهان کند. مقامهای دولتی در روزهایی که او در شفاخانه بستری بود، یکی پس از دیگری به دیدارش میرفتند و با او عکس میگرفتند.
علی خامنهای پس از ترخیص از شفاخانه، با خبرنگار تلویزیون دولتی ایران مصاحبه کرد و در پاسخ به یک پرسش درباره وضعیت سلامتی خود، ۱۲ دقیقه حرف زد و از جمله به امریکا و سیاستهای درباره جنگ با داعش تاخت.
او در اوایل دهه ۶۰ خورشیدی در یک بمبگذاری مصدوم شد. این انفجار منجر به معلولیت او از ناحیه دست راست شد.
در هفتههای اخیر، حرف و حدیثهایی درباره موروثی شدن رهبری در ایران و انتخاب مجتبی، فرزند ارشد علی خامنهای به جانشینی او مطرح شده است. برخی از ملاهای حکومتی در منابر خود از چنین انتخابی حمایت کردهاند.