دیپلوماتهای غربی و سازمان ملل متحد در این روزها دور دیگری از تلاشها را برای تعامل با افغانستان آغاز کردهاند. توماس وست، فرستاده ویژه امریکا برای افغانستان در لندن به سر میبرد تا با مقامهای بریتانیایی درباره افغانستان گفتوگو کند.
در نیویارک نیز فریدون سینیرلیاوغلو، هماهنگکننده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد برای افغانستان، کارهایش را شروع کرده و با شماری از رهبران زن افغان ملاقات کرده است. اما آیا این تلاشها در تناسب با پیچیدگی اوضاع افغانستان و هرجومرج حاکم بر فضای سیاسی این کشور، گرهی از کار را باز خواهد کرد و مهمتر آنکه برنامه افغانها برای آینده کشورشان چیست؟
توماس وست در لندن با طارق احمد، معاون وزیر خارجه بریتانیا در امور جنوب آسیا و اندرو مکوربی، رئیس امور افغانستان و پاکستان وزارت خارجه بریتانیا دیدار و گفتوگو کرده است. او در این دیدارها منافع مشترک کشورش با بریتانیا را بررسی کرده است. آقای وست بعد از لندن، در این سفر چهار روزه منطقهای به امارات متحده عربی خواهد رفت تا گفتوگوهای افغانستان را پیش ببرد.
در نیویارک نیز فریدون سینیرلیاوغلو با اصیلا وردک و حبیبه سرابی، فعالان حقوق زن افغانستان دیدار و درباره دایره ماموریت خود گفتوگو کرده است. ماموریت اصلی او ارائه گزارش جامع درباره اوضاع افغانستان و راهحلهای پیشنهادی برای بنبست موجود تا پنج ماه آینده است.
سازمان ملل متحد و طرفهای ذیدخل در امور افغانستان میکوشند نشست دیگری را برای باز کردن گره سیاسی افغانستان برگزار کند و محور اصلی تلاشها این است که طرفهای داخلی افغانستان مانند طالبان، رهبران سیاسی، فعالان حقوق زن و جامعه مدنی دور یک برنامه مشترک گردهم آیند.
اما از روح این تلاشها بر میآید که شدت و شوق زیادی برای حل مسئله افغانستان وجود ندارد و دستکم تا اکنون نه امریکا و نه سازمان ملل متحد از خود فوریتی برای رساندن افغانها به یک اجماع سیاسی نشان ندادهاند.
دیگر هویدا است که امریکا علاقهاش به افغانستان را از دست داده است و برنامه درازمدت برای این کشور ندارد. منافع امریکا تغییر کرده و اولولیتهایش متمرکز به امور دیگر است. جنگ در اروپا برای پس زدن بلندپروازیهای روسیه و آمادگی برای تقابل بر سر منابع جهانی با چین چنان بزرگ است که توجه سیاستگذاران اصلی امریکا را به خود معطوف کرده است.
هرچند دیپلوماتها، نظامیان و کارمندان امریکایی که بیش از دو دهه در افغانستان خدمت کردهاند و مانند توماس وست روابط عاطفی عمیقی با این کشور دارند، همچنان میکوشند مسئله افغانستان را زنده نگهدارند، تروریسم و تهدید امنیت ملی امریکا دستکم در شرایط جاری چنان فوریت ندارد که زمان و سرمایه امریکا را به سوی افغانستان بکشاند.
این است که امریکا پرونده افغانستان را عملا به سازمان ملل متحد واگذار کرده است تا بلکه این نهاد به عنوان یک بازیگر بیطرف بتواند به کمک کشورهای منطقه اوضاع افغانستان را مدیریت کند. در حالیکه از نقش و نفوذ امریکا در افغانستان تحت کنترول طالبان به تدریح فروکاسته میشود، اهمیت و جایگاه قدرتهای منطقهای در امور افغانستان تقویت میشود.
اما در این میان یک صدا و طرح مهم دیگر غایب است. افغانها خود تا اکنون نتوانستهاند برای آینده کشور خود برنامهای ارائه دهند که بازیگران منطقهای و جهانی را دور آن بسیج کنند. نیروهای دموکراتیک و ملیگرای افغانستان که در داخل و خارج پراکندهاند، بهشدت دچار چندپارچگی و بیبرنامگی است. طالبان که دیگر طرف افغان است هیچ گامی برای تعامل با این نیروهای متخصص برنداشته است.
جناحهای شورای عالی مقاومت، حرکتهای سیاسی تحت رهبری رحمتالله نبیل و حنیف اتمر و رهبران سیاسی مانند حامد کرزی و عبدالله عبدالله، که همچنان در داخل ماندهاند، تحرکهای اندکی از خود نشان دادهاند، اما هیچ یک نتوانسته چتر ملی پرطرفداری تشکیل دهد تا جهانیان از آن به عنوان سندی معتبر برای حل مسئله افغانستان استفاده کنند.
ظاهرا دو طرف سیاسیون افغان و جامعه بینالمللی به چشم هم برای دادن طرحی نگاه میکنند و وظیفه فریدون سینیرلیاوغلو است که بتواند از میان این پراکندگی برنامهای برای دبیرکل سازمان ملل متحد ارائه دهد تا بستر سازش بینالافغانی را فراهم کند.
نیاز و وابستگی بازیگران داخلی سیاست افغانستان به همدیگر میطلبد که برای بیرون رفت از وضعیت کنونی همه طرفها اراده واضحی برای تعامل نشان دهند. در این میان، طالبان به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر اگر میخواهد از یک گروه شبهنظامی به یک جناح تشکیلدهنده دولت تغییر چهره دهد، بیش از هر کس دیگر به کمک جامعه جهانی و نیروهای متخصص افغان نیاز دارد تا بستر مشروعیت داخلی و رسمیت بینالمللی را به دست آورد.
هرچند اکنون ۲۱ سفارت خارجی فعال در کابل و ۱۶ سفارت خارجی مستقر در دوحه وجود دارند که مرتب با طالبان گفتوگو میکنند، هیچ کشوری این گروه را به عنوان حکومت مشروع افغانستان به رسمیت نشناخته است و حتی اگر تمام کشورها حکومت طالبان را به رسمیت بشناسد باز هم مسئله افغانستان حل نشده باقی خواهد ماند، چرا که طالبان همچنان از نبود مشروعیت داخلی رنج خواهد برد و ظرفیتی برای ارائه خدمات و نجات مردم از فقر و چرخاندن دستگاههای حکومتی نخواهد داشت.
بنابرین، برای شکستن بنبست موجود و عبور افغانستان از تاریکی سیاسی، نیاز به طرحی از طرفهای افغان است که بتواند حمایت داخلی و بینالمللی را کسب کند.
براساس اطلاعات تازه، شیخ عبدالرحمان آلثانی، نخستوزیر قطر در دیدار با رهبر طالبان در قندهار، درباره آزادی گروگانهای امریکایی، تقویت جایگاه زنان و مبارزه با داعش گفتوگو کرد.
پاسخ هبتالله آخندزاده به آقای آلثانی در دیدار ۲۲ ماه ثور مشخص نیست.
یک مقام قطری که از محتوای دیدار دوجانبه طرف طالبان و قطر آگاه است، به شرط افشا نشدن هویتش میگوید که این دیدار از اهمیت زیادی برخوردار بود.
شمار دقیق گروگانهای خارجی و امریکایی در افغانستان مشخص نیست، اما مقامهای امریکایی پیشتر گفته بودند که «چند شهروند» امریکایی در افغانستان در بازداشت هستند.
در مورد جایگاه زنان نیز رهبر طالبان فرمانهای متعددی برای حذف آنها از جامعه صادر کرده که شامل ممنوعیت آموزش، کار و رفتن به پارک هم میشود.
داعش نیز از زمان به قدرت رسیدن طالبان حملات مرگباری در افغانستان انجام داده که تلفات سنگینی برجا گذاشته است. بیشتر حملات داعش به شیعیان، اهل تصوف، مراکز دیپلوماتیک و نیروهای طالبان بوده است.
منابع ما میگویند که در دیدار ماه پیش بین نخستوزیر قطر و رهبر طالبان، این مسئله نیز مطرح شده است که عناصر تازهای به توافقنامه بین امریکا و طالبان اضافه شود.
پیشتر گزارش شده بود که عبدالرحمان آلثانی حاوی پیامی از امریکا به رهبر طالبان است.
براساس این پیشنهاد تازه، مسئله زنان و مبارزه با تروریسم به توافقنامه دوحه افزوده شود. هرچند در توافقنامه دوحه مسئله جلوگیری از فعالیتهای تروریستی با این مضمون آمده است: «هرگونه گروه یا فرد را از تهدید امنیت ایالات متحده و متحدانش ممانعت خواهد کرد، جلو سربازگیری، آموزش و تمویل آنها را خواهد گرفت و مطابق تعهداتش در این موافقتنامه از آنها میزبانی نخواهد کرد.» اما جزئیات بیشتر درباره مبارزه با تروریسم که تازه به رهبر طالبان براساس این منابع پیشنهاد شده است، در دست نیست.
در این میان، نخستوزیر قطر هیچ پیشنهادی مبنی بر به رسمیت شناختن اداره طالبان به رهبر این گروه نداده است. مقام قطری میگوید ادبیات شیخ عبدالرحمان خیلی شبیه موضع امریکا و جامعه جهانی بود که میگوید رسمیت طالبان در صورتی ممکن است که این گروه به حقوق اساسی زنان و اقلیتها به عنوان پیششرط به رسمیت شناخته شدن احترام بگذارد.
فضای این جلسه بین رهبر طالبان و نخستوزیر قطر مثبت ارزیابی شده و ملا هبتالله آخندزاده گفته است که در مذاکره با جامعه جهانی باز است.
امریکا پیشتر دستکم دو بار رسما با گروه طالبان در قطر و امارات متحده عربی مذاکره کرده است که در این مذاکرات نمایندگان وزارت خارجه، سازمان اطلاعات مرکزی و اداره توسعه بینالمللی امریکا حضور داشتهاند.
اولین دیدار بین نمایندگان امریکا و طالبان در ۲۹ و ۳۰ جون ۲۰۲۲ در دوحه انجام شد که در آن توماس وست، نماینده ویژه امریکا برای افغانستان، از ادامه فعالیت القاعده، داعش و دیگر گروههای تروریستی در افغانستان ابراز نگرانی کرد. در این دیدار امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان، هیئت کابل را نمایندگی میکرد.
دیدار دوم نمایندگان امریکا به رهبری توماس وست با ملا یعقوب مجاهد، وزیر دفاع طالبان در هفتم دسامبر در امارات متحده عربی انجام شد که در آن نیز دو طرف درباره کمک مالی به افغانستان تحت کنترول طالبان و مبارزه با گروههای تروریستی گفتوگو کردند.
هرچند ظاهرا این اولین دیدار رهبر طالبان با یک هیئت خارجی نبوده است. براساس گزارشها، او پیش از این نمایندگان ارشد سپاه پاسداران ایران را درباره تاسیس لشکر چهل هزار نفری بر اساس مشوره هیئت ایرانی دیده است. از جانب دیگر، او چهار افسر ارشد سازمان اطلاعات ارتش پاکستان را نیز مرتب میبیند.
نمایشگاه «سایه» در گالری بنبست مشهد توسط هنرمند افغان «نسرین محمدی» در حال برگزاری است.
این نمایشگاه با شعار «زن و زندگی» برگزار شده و تصاویر زنان و فرهنگ بومی افغانستان را به نمایش میگذارد.
تمام نقاشیها با تکنیک رنگ روغن و بر روی پارچه متقال با بافت درشت انجام شده است.
نمایشگاه سایه در مشهد - ایران، جوزا/ خرداد ۱۴۰۲
ابتدای ورودی سالن، در بیانیه نمایشگاه نوشته شده است: «سایه دنیای سیاه مهاجرت و جستوجوی امنیتی که هیچگاه یافت نشد. سایه روایت زنانی است که هم هستند و در دنیای هنر و زندگی اجتماعی حضور دارند و هم نیستند، چرا که هویت جغرافیایی، جنسیتی و سیاسی نمیخواهند که ما باشیم.»
نقاشیها را یکبهیک میبینم. به وضوح شالوده هنر نسرین محمدی را میتوان این روزها در گالری بنبست مشاهده کرد. در نقاشیهای رئالیستی او چهرهها، فرهنگ بومی افغانستان و موضوعات اجتماعی به صورت طبیعی، به گونهای که نقاش تخیل و ابتکار عمل خود را در نحوه پیاده کردن آن موضوع دخالت نداده و هر موضوع به همانگونه که در دنیای خارج دیده میشود، به نمایش در آمده است.
از سوی دیگر، هنر مدرن که تکاپوی وجودی خویش را از امپرسیونیسم آغاز کرده، در اندیشه استحصال به هنر ناب و مستقل پیش میرود و سعی بر حذف تاکیدات رومانتیستی و رئالیستی در محتوای اثر هنری دارد که راه را برای به وجود آمدن سبکهای جدید مانند فوویسم، کوبیسم و... باز میکند.
البته که این مفاهیم، بر اجتناب خانم نسرین محمدی از دغدغههای بیرون از هنر و تمرکز بر روابط درونی آن اثر نگذاشته و او را بر این داشته که سمبولیسم را با رئالیسم تلفیق کند. نسرین محمدی گاهی با رنگ پاشیدن بر تصویر واقعی، شکلی از اعتراض را نسبت به امور بیرونی جامعه و از طرفی نسبت به اجزای اجرایی هنر خویش نشان میدهد و تداعی همه این امور باعث ایجاد مفاهیمی سوررئالیستی در نقاشیهایش میشود.
با اینکهنمادگرایی یا سمبولیسم، جنبشی هنری در واکنش به جنبشهای رئالیستی و امپرسیونیستی به وجود آمده، اما خانم محمدی از نمادها استفاده میکند تا مفاهیم را به شیوهای غیرمستقیم بیان کند. مجسمههای بودا در بامیان که در تصرف کفتارها کشیده شده، کلاغها به عنوان نماد سیاهی بر شرایط این روزهای زنان افغانستان و... در این بین تصاویر حیوانات و حشرات بیشترین نقش را در نقاشیهای ایشان دارد.
نمایشگاه سایه در مشهد - ایران، جوزا/ خرداد ۱۴۰۲
هدف رئالیسم، جستوجو و بیان کیفیات واقعی هر چیز و روابط درونی مابین یک پدیده و دیگر پدیدههاست.
به همین منظور، خانم محمدی با نقاشی از سوژههای زن در این نمایشگاه میخواسته روایتی زنانه برای مخاطبان ایجاد کند، اما پدیده حضور طالبان در افغانستان، او را بر این داشته تا سیاهی این روزهای زنان افغانستان را با رنگ پاشیدن بر اسم افغانستان و چهرههای زنان به شکلی اعتراضی نشان دهد.
هنر رئالیستی موجودات طبیعی و اجتماعی را به عنوان موجودات منفرد و قائم بالذات مورد مطالعه قرار نمیدهد، بلکه آنها را به مثابه حلقههای زنجیر بیپایان در یک عمل و عکسالعمل متقابل میداند. نمایشگاه سایه نشاندهنده اوضاع مهاجران در ایران است. حس حقارت، محدودیت و خودسانسوری. ارتباط مهاجرین و تاثیرات محیط پیرامون.
به نظر میرسد نمیتوان واقعگرایی را در قالب تعریف محدود و محصور کرد؛ چرا که موضوع شناخت به دو عامل انسان و هستی مرتبط است و هر دو در حال تکاپو و حرکت هستند.
یعنی «سوژه» شناخت انسان و «اُبژه» شناخت هستی، هر دو در تغییر اند. چنانکه نقاش این آثار در صحبتهایش بیان میکند که تعدادی از نقاشیهایش همزمان با حمله دوباره طالبان کشیده شده و تاثیرات منفی آن به صورت ناخواسته در نقاشیهایش رسوخ کرده است.
در نتیجه، رویکردهای متفاوتی نسبت به آنچه واقعیت و حقیقت مینامیم صورت خواهد گرفت و تعریف ما از چیستی رئالیسم نیز مشمول وحدت همهجانبه و دقیق و مرزبندی مشخص نخواهد شد.
نمایشگاه سایه در مشهد - ایران، جوزا/ خرداد ۱۴۰۲
نقاشان نمادگرا یا سمبولیسم طیف گستردهای از موضوعات از جمله: قهرمانان، زنان، حیوانات و مناظر را مورد استفاده قرار میدادند. آنها معمولاً به این سوژهها معانی عمیقی مانند عشق، مرگ، مذهب یا بیماری را میدادند. آنها به جای اینکه زندگی واقعی را برای نمایش چیزی به کار برند از استعارهها (یا سمبلها) استفاده میکردند. در نتیجه، معيارهای خلق اثر نسرین محمدی را میتوان به عناوينی همچون توانايی اجرای اثر، خلاقيت، شناخت كمپوزيسيون و اجرای كار فیالبداهه و فكری اشاره كرد، آنچه که بر او و جامعهاش تاثیرگذار بوده و به نوعی خواسته تا هنرش، صدای هموطنانش باشد. به نظر من، این یکی از نمایشگاههای خوب دنیای مهاجرت به شمار می رود. به هر حال معيار قضاوت درست، از خود قضاوت بسيار مهم تر است.
سازمان ملل متحد تاکنون چند بار کوششهای متعدد سهیل شاهین، نماینده طالبان برای تصاحب کرسی افغانستان در سازمان ملل را ناکام کرده و این مخالفتها، از «عادیسازی» روابط جامعه جهانی با طالبان جلوگیری کرده است.
دستکم شرایط عمده کشورها برای فراهم شدن زمینه عادیسازی یا رسمیت یافتن طالبان، مشخص است. اگر طالبان بتواند یا بخواهد این شرایط را بپذیرد، گره رسمیت افغانستان تحت کنترول طالبان، میتواند باز شود. اما چه باعث شده است که طالبان این گام را برندارند؟
طرح جهان برای افغانستان با نقشه طالبان تفاوت دارد.
جامعه جهانی، نه شرق و نه غرب، از مقاومت مسلحانه علیه طالبان حمایت نمیکند و طرفدار آغاز آنچه یک جنگ داخلی دیگر میخواند، نیست. غرب حاضر است حکومت به رهبری طالبان را با دستکم سه شرط بپذیرد: یک؛ حضور معنادار نیروهای غیرطالبان در اداره کشور تا تنوع قومی و فرهنگی افغانستان بازتاب یابد. دو؛ قطع روابط طالبان با تروریسم و سوم؛ احترام به حقوق بشر.
شرایط شرق اما متفاوت است. کشورهای منطقه از جمله چین و روسیه مسئله حقوق بشر را یک مورد داخلی افغانستان میدانند و به تصمیم طالبان احترام قائلاند و هرچند بحث حکومت فراگیر را به میان میآورند، اما درباره چگونگی چنین حکومتی با امریکا همنظر نیستند و اما از مسئله تروریسم برداشت و نگرانی متفاوتی دارند.
منابع نزدیک به نشست دوحه میگویند که همسایگان افغانستان از جمله چین و روسیه با این استدلال که فروپاشی اداره طالبان میتواند به مهاجرت گسترده، گسترش تروریسم و بحرانهای دیگر به منطقه بیانجامد، خواهان عادیسازی روابط با اداره کابلاند. آنها از جهان میخواهند با تعامل بیشتر و دادن رسمیت به طالبان، اهداف و منافع مشروع خود را دنبال کنند.
نقشه طالبان که سابقه طولانی مذاکره با طرفهای مختلف را دارد، در سایه چنین اختلافات ریخته شده است.
حاکمان امروز شرایط پیشنهادی جامعه جهانی از جمله امریکا را نادیده گرفته و با استفاده از فضای بیاعتمادی بین بازیگران قدرتمند رقیب و متخاصم، میکوشند بدون دادن هیچ نوع امتیازی، آرزوی رسمیت خود را دنبال کنند.
در این بیست و یک ماهی که اداره امور افغانستان در دست طالبان است، تلاشهای زیادی برای جابهجایی اعضای طالبان در نمایندگیهای دیپلوماتیک و نهادهای بینالمللی انجام شده و دستاوردهایی هم داشتهاند.
گروه طالبان با توسل به روشهای مختلف توانسته دستکم در ۱۴کشور مانند پاکستان، چین، روسیه، ایران، قطر و ترکمنستان نماینده بگمارد یا از میان دیپلوماتهای سابق نماینده برگزیند و اداره سفارتٰخانه را به دست گیرد. افغانستان اما بیش از ۴۰ سفارتخانه و ۲۰ کنسولگری در سطح جهان دارد و عضو چندین نهاد بینالمللی مانند شورای حقوق بشر نیز است و بسیاری از این نهادهای دیپلوماتیک ملی و بینالمللی در بلاتکلیفی به سر میبرند.
هرچند نمایندگان ۲۱ کشور و دو سازمان بینالمللی در نشست دوحه نتوانستند سر نقشه راه جهان برای عادیسازی روابط با طالبان به توافق برسند، اما تا آنجا هم پیش نرفتهاند که از معامله افغانستان بیرون شوند و هر یک برنامه خاصی خود را دنبال کنند.
از این جهت سازمان ملل متحد که به عنوان طرف قابل قبول برای تمام قدرتها و میانجی عمل میکند، میکوشد نشست دیگری برای نزدیکی افکار جامعه جهانی برگزار کند. تاریخ نشست آتی نمایندگان ویژه جامعه جهانی برای افغانستان که قرار است بار دیگر در دوحه گردهم آیند تاکنون مشخص نشده است.
بحث اساسی این خواهد بود که علاوه بر نمایندگان خارجی، وزیر خارجه طالبان نیز دعوت شود و نمایندهای از نیروهای غیرطالبان که بتواند طرح واضح و فراگیری برای آینده افغانستان ارائه دهند، هم در میز مذاکره بنشیند.
علاوه بر بازی دیپلوماتیک طالبان که میکوشد با گذشت زمان جهان را از شرط و شرایطش منصرف کند، نیروهای اپوزیسیون طالبان نیز نتوانستهاند گردهم بیایند چه رسد که طرح مشترکی برای عبور از بنبست کنونی ارائه دهند.
کار فریدون سینیرلیاوغلو، هماهنگکننده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد نیز گشایش راهی برای جمع کردن نظرهای مختلف سر آینده افغانستان است.
تا اینجا جامعه جهانی کشورهای مردمسالار این سه شرط را خط قرمز رسمیت دادن به طالبان تعیین کردهاند و بعید است بدون رسمیت امریکا و اروپا، اقدامات کشورهای منطقه مشکل طالبان را حل کند. اما اگر نیروهای دموکراتیک تندتر نجنبند و با جمع و جور شدن، طرحی برای مذاکره با طالبان زیر سقف سازمان ملل متحد ارائه ندهند، چالش افغانستان پیچیده خواهد ماند.
یک ماه از برگزیدن فریدون سینیرلیاوغلو، دیپلومات ارشد ترکیهای، برای هماهنگی امور افغانستان در سازمان ملل متحد میگذرد، اما هیچ خبری از این دیپلومات ارشد منتشر نشده است.
سینیرلیاوغلو تا سطح وزارت امور خارجه ترکیه کار کرده و حلوفصل مذاکرات پیچیده مانند روابط ترکیه و اسرائیل را در کارنامه دارد و بسیار بعید میرسد که او در این چهار هفته هیچ گامی برای حل مسئله افغانستان برنداشته باشد. اما ماموریت اصلی او چیست و این گامها چه میتواند باشد؟
آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد پس از میزبانی از نمایندگان ویژه قدرتهای دخیل در امور افغانستان در ماه گذشته در دوحه اعلام کرد که سازمان ملل متحد یک نشست دیگری برای افغانستان برگزار میکند تا موضع جهان در قبال طالبان هماهنگ شود و برای این هماهنگی دیپلوماتی را از ترکیه بهعنوان هماهنگکننده ویژه برگزیده است.
انتخاب یک مذاکرهکننده چیرهدست از ترکیه بسیار معنادار است. ترکیه به رهبری حزب اسلامگرای رجب طیب اردوغان با جوانب مختلف مسئله افغانستان روابط حسنه دارد. از ایران، روسیه، چین و پاکستان تا کشورهای همسایه آسیای مرکزی افغانستان و اتحادیه اروپا و امریکا.
بهنظر میرسد از میان این بیست و یک کشور و دو سازمان بینالمللی که به نشست دوحه گوترش نماینده فرستاده بودند، ترکیه انتخاب جالب است: چین، فرانسه، آلمان، هند، اندونزیا، ایران، جاپان، قزاقستان، قرقیزستان، ناروی، پاکستان، قطر، روسیه، عربستان سعودی، تاجیکستان، ترکیه، ترکمنستان، امارات متحده عربی، بریتانیا، امریکا، اوزبیکستان، اتحادیه اروپا و سازمان همکاری اسلامی.
اولین ماموریت هماهنگکننده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد گفتوگو با طرفهایی است که برسرنوشت سیاسی افغانستان اثرگذار اند. این طرفها خارجی و داخلیاند.
فریدون سینیرلیاوغلو باید رای و نظر تمام ۲۱ کشور فوق درباره راهحل پیشرو برای افغانستان را جلب کند. بنابرین پس از ایجاد دفتر و دیوان که روشن نیست کارش به کجا رسیده، انتظار میرود سفرهای پیهم سینیرلیاوغلو به واشنگتن، مسکو، بیجینگ و اسلامآباد شروع شود.
طرف دیگر معامله هماهنگکننده سازمان ملل متحد حاکمان فعلی افغانستان خواهند بود و انتظار میرود فریدون سینیرلیاوغلو به زودی به کابل یا قندهار نیز سفر کند تا با طالبان درباره راهحل مطرح آنها برای بحرانهای متعدد بشری، سیاسی و امنیتی افغانستان مذاکرهکند.
اما برای رسیدن به یک راهحل پایدار دو طرف دیگر نیز وجود دارد که بدون گفتوگو و مذاکره با آنها تلاشهای سازمان ملل متحد ناکام خواهد ماند: سیاستمداران غیرطالبان و جامعه مدنی افغانستان.
بخش عمده سیاست دموکراتیک دو دهه گذشته به نام احزاب سیاسی که سلاح بر زمین گذاشتند و شامل حکومت شدند نوشته شده است و جدا از حب و بغضی که در قبال شان وجود دارد، آنها همچنان یک طرف مسئله افغانستان هستند. از چهرههای مهم سیاسی که در کابل ماندهاند مانند حامد کرزی، عبدالله عبدالله و گلبدین حکمتیار تا شورای عالی مقاومت و جبهه مقاومت و از احزاب در تبعید وزیران کابینه سابق تا حرکت رحمتالله نبیل و جبهه آزادی وابسته به یاسین ضیاء. اما اپوزیسیون طالبان تاکنون نتوانسته است یک چتر واحد برای ارائه دیدگاه خویش درباره آینده افغانستان ارائه کند و برای هماهنگکننده ملل متحد جمعآوری دیدگاه به پراکندگی جریانهای سیاسی افغان، کار آسانی نیست. این است که این امکان وجود دارد نماینده سازمان ملل وقع زیادی به روایت سیاستمدارانی که از صحنه عملا رانده شده اند، نگذارد.
اما طرف چهارم در این معادله پیچیده، زنان، جامعه مدنی و نسل دوم دوره دموکراسی است که قابلیت بسیج داخلی و بینالمللی را دارند و در دو سال حاکمیت طالبان توانستهاند در پایتختهای کشورهای مختلف علیه سیاستهای زنستیزانه و انحصارگرایانه طالبان صدا بلند کنند. دیپلوماتهای کشورهای مختلف که اهمیت فراوان به افکار عمومی داخلی خود میگذارند، نمیتوانند از کنار این صدا به راحتی با چشمان بسته بگذرند و بدون شک برای فریدون سینیرلیاوغلو بازتاب نظرهای آنها در جریان ماموریتش اهمیت فراوانی دارد.
براساس گزارشها این دیپلومات ترکیهای تا شش ماه دیگر یعنی تا اواسط ماه نوامبر وقت دارد تا همه این نظرها را جمعآوری و سفارش خود را به دبیرکل سازمان ملل متحد ارائه کند که میخواهد نشست دیگری درباره آینده افغانستان برگزار کند. علاوه بر این نشست سرنوشت کرسی افغانستان در سازمان ملل متحد نیز تا همین زمان باید مشخص شود و با توجه به کندی طالبان در آوردن اصلاحات و برآورده کردن شرایط حقوق بشری، بعید به نظر میرسد این مهم امسال هم به طالبان واگذار شود مگر اینکه سیر تحولات چنان سریع باشد که تمام گرهها باز شود.
برای باز شدن این گرهها ملل متحد باید تصمیم بگیرد که با طالبان چگونه تعامل میکند تا از یک طرف اصول و ارزشهای حقوق بشری پایمال نشود و از سوی دیگر افغانستان تحت کنترول طالبان به یک کشور منزوی و فراموششده تبدیل نشود.
اینجا است که بحث مشوقها و شرطها به میان میآید. برای طالبان مهمترین مشوق، یافتن رسمیت بینالمللی است و اگر این رسمیت از طریق مذاکرات فریدون سینیرلیاوغلو فراهم شود امکان هر نوع همکاری و قول و قرارهای طالبان وجود دارد.
حالا دیده شود که ماموریت سینیرلیاوغلو شبیه ماموریت زلمی خلیلزاد به تقویت بیشتر طالبان خواهد انجامید یا طلسم انحصار و یکدندگی طالبان شکسته خواهد شد و راه برای رفتن به یک مسیری که افغانستان را برای تمام ساکنان این سرزمین خانه وطنی میسازد، هموار خواهد کرد.
این نامه یا روایت یک سرباز سابق افغان که با سقوط حکومت پیشین در هند آواره شد، برای مردم است. او حالا کشور و نظامی را که به آن خدمت میکرد، از دست داده است. در این نامه ساعات دشوار شنیدن خبر سقوط دولت و ماجراهای سرگردانی و سختیهای آوارگی او و یارانش در هندوستان شرح داده شده است.
ما ۱۴ سرباز که حالا جایی و کشوری برای رفتن نداریم، درسرزمین بیگانه درماندهایم. فراتر از بیپولی و بیسرنوشتی، آنچه ما را بیشتر آزار میدهد این حرف برخیها است که سرباز وطن جنگ نکرد و میدان را رها کرد.
ما یکسال قبل از سقوط، برای فراگیری آموزشهای نظامی به ایالت آسام هند رفتیم. ما باید برای خدمت بر میگشتیم، اما آنچه بعداً به سراغ ما آمد، خبرهای سقوط کشور بود و پیامدهای ناگوار آن.
هیچ باورم نمیشد کابل بدست طالبان سقوط کرده است. ما چهارده نفر هر کدام در گوشهای ناراحت نشسته و به صفحات تیلفون خود خیره شده بودیم. کسی با فامیلش صحبت میکرد، کسی پنهان گریه میکرد و کسی مثل من شوکه شده بود و نمیدانست چه کند.
سربازان هندی برای دلجویی پیش ما میآمدند و صحبت میکردند. اما، نمیخواستیم باور کنیم که غرور و کشور خود را از دست دادهایم.
اشتهایی برای خوردن نبود و با خود میگفتم آیا کسی نیست که من را از این خواب پرکابوس بیدار کند.
حکومت هند تصمیم گرفت آموزشهای نظامی ما را متوقف کند. همه منتظر معجزهای بودیم که ورق برگردد اما چنین نشد و باید آسام را ترک میکردیم و به دهلی میرفتیم.
ساعت شش عصر به آنجا رسیدیم. جیب ما خالی بود و در ۲۴ ساعت گذشته غذا و آب نخورده بودیم و جایی نداشتیم. پس از مشوره تصمیم گرفتیم به سفارت برویم که تنها آدرس ما بود.
وقتی رسیدیم شب بود و کسی در سفارت نبود. میخواستیم در چمن سبز نزدیک سفارت صبح کنیم. روی چمن دراز کشیده و آسمان کم ستاره دهلی را تماشا میکردیم. اما پشهها، جایی در بدن ما نبود که نگزیده باشند.
کمی گذشت، یک تیم مجهز از پولیس دهلی آمد. با آنها صحبت کردیم. هرچند ما را درک میکردند، اما بنا به وظیفه میخواستند ما را از آن محوطه بیرون کنند.ما جایی برای رفتن نداشتیم و بر ماندن اصرار میکردیم. برای ما کمی دال هندی با نان خشک و آب خوردن آوردند. دال خیلی تند بود، اما پس از آن همه گرسنگی، لذیذترین غذای جهان بود.
با اصرار آنها مجبور شدیم ساحه را ترک کنیم. آنها گفتند که شما را جایی بهتر میبریم. اما آنجا که ما را بردند، ایستگاه قطار و جایی خیلی بد بود. حیوانات هم در آنجا استراحت نمیکردند. با خود فکر کردم که شاید ارزش یک آواره که همه چیز خود را از دست داده، همین است.
به پولیس گفتیم اینجا نمیباشیم. اینبار ما را به محله لاچ پتنگر یا افغانستان کوچک بردند. پس از پیاده شدن متوجه شدم که دو مرد در کوچه، در نیمه شب فارسی صحبت میکنند. از شدت خوشحالی میخواستم آنها را در آغوش بگیرم و ببوسم. با آنها صحبت کردم و سرگذشتم را گفتم و ما را به یک زن افغان معرفی کردند و گفتند جایی بر ما دارند.
آن خانم با یک احساس انسانی میخواست برای حال ما سربازان گریه کند. ما را به خانهای برد و گفت امشب اینجا باشید. او در حال ترک خانه در کنار دروازه ایستاد و گفت: کرایه شما تا فردا ۳ هزار روپیه هندی به اضافه ۵۰۰ روپیه دیگر پول برق می شود؛ فردا میایم و میگیرم.
ظاهراً دلش به حال ما میسوخت اما، نهایتاً پنج ساعت بعد پول را دادیم و دوباره با بکسهای مسافرتی بزرگ خود به طرف سفارت حرکت کردیم.
در اطراف سفارت افغانستان پولیس زیاد بود و مانع تجمع ما شد که خواهان دریافت کمک از سفارت بودیم. بعد از چند ساعت کلنجار، ناگهان شخصی با قدی کوتاه با دو مردی نسبتاً شیک پوش نزدیک ما شد و خود را اتشه نظامی سفارت افغانستان معرفی کرد.
اتشه با عطوفت و ملایمت صحبت میکرد. به عنوان کمک، مقداری پول از جانب سفارت برای مخارج چند روز ما داده شد.او گفت که هر کاری دست شان بر آید انجام خواهند داد. اما، در همان اول فهمیدیم که سفارت به عنوان نمایندگی یک دولت سقوط کرده کاری برای ما انجام داده نمیتواند.
زندگی در دهلی خیلی سخت بود و مجبور بودیم با زیر پا کردن غرور خود، از هر جا که امکان داشت کمک دریافت کنیم. خلاصه شده بودیم گدای شهر غربت. چهار ماه گذشت و هیچ روشنی نه در سرنوشت دولت سقوط کرده پدیدار شد و نه در سرنوشت ما. در این چهار ماه گاهی در پارک شب و روز بسر کردیم و گاهی در اتاقهای پر نم با آن پشهها و گرمی طاقت فرسای دهلی. در این چهار ماه تعداد دیگری از افسران و بریدملان اردوی ملی که بعد از ما از کورس شان فارغ شده بودند، نیز به جمع ما پیوستند .
بعضی اوقات در پیش سفارت کشورهای دنیا تجمع میکردیم تا یادآوری کنیم که سالها درکنار شان با تروریستها جنگیدیم و حالا ما را در میدان رها کردند.
نهایتاً، حکومت هند برای بیرون کردن ما از مخمصه فقر و بیسرنوشتی، مجبور شد یک کورس یکساله با تمام امکانات رفاهی و غذایی فراهم کند. روزانه سه ساعت درس میخواندیم و بقیه روز را در اتاقهای مان بودیم . حال خوشی نداشتیم. ظاهراً در صنف بودیم اما روان مان درگیر رویای جنگ دوباره با تروریستان یا مسئلهای «چرا این اتفاق افتاد و آینده ما چه میشود»، درگیر بود.
در آن ایام دشوار، بعضی اوقات میشنیدیم که سربازان افغان شکست خوردند. ما تقصیری نداشتیم. همسنگرانم در روزهای آخر با چشم گریان و به امر مقامات مافوق سلاح و تجهیزات شان را تسلیم کردند.
سرباز بر اساس مقررات عسکری نمیتواند اعتراض کند. حق ما خورده میشد، مقامات بلند رتبه گاهی به نفع طالبان کار میکردند. اگر چیزی میگفتیم مجازات میشدیم. با این حال، ۱۶ سال برای نظام کار کردم و گاهی تا یک قدمی مرگ پیش رفتم.
حالا پس از یکسال کمی قویتر شدهایم. بعضی از دوستانم با کارهای شاقه در بدل پول کم کار میکنند و از خانوادههای شان در افغانستان حمایت میکنند. اما، سرباز هر جایی که باشد سرباز هست، فقط جبهه تغییر میکند.
*مرتضی عرب، عضو سابق ارتش افغانستان است. این نوشتار نظر نویسنده است و بازتابدهنده دیدگاه افغانستان اینترنشنال نیست.