شیخ حسینه، نخستوزیر ۷۶ ساله سابق بنگلادش که دوشنبه، ۱۵ اسد، از سمتش استعفا داد و از این کشور فرار کرد، با ۱۵ سال حکمرانی پیوسته و یک دوره پنج ساله مجزا، رکورددار بیشترین دوران نخستوزیری در تاریخ بنگلادش و جهان است. او تجربه زندان، مهاجرت اجباری و ترور نزدیکانش را هم داشته است.
حسینه که از خانواده پدری و مادری، اصالت عراقی عرب دارد، در بسیاری از مصاحبهها و سخنرانیهای خود به شرایط سخت زندگی در حالی که پدرش زندانی سیاسی بود، اشاره کرده است.
پدر او شیخ مجیب الرحمن، بنیانگذار و رهبر استقلال بنگلادش از پاکستان در سال ۱۹۷۱ و اولین رئیسجمهور بنگلادش و مادرش، بیگم فضیلتالنساء مجیب است.
در بنگلادش از شیخ مجیب به عنوان «پدر ملت» یاد میشود. مجیب و برخی اعضای خانواده او در یک کودتای نظامی در سال ۱۹۷۵ ترور شدند.
پس از قتل پدر، حسینه و خواهرش سالها در هند در تبعید زندگی کردند. او بعدها به بنگلادش بازگشت و رهبری حزب عوامی لیگ را بر عهده گرفت.
حسینه پس از پایان رژیم خودکامه حسین محمد ارشاد، در انتخابات سال ۱۹۹۱ به عنوان رهبر حزب عوامی لیگ (AL) شرکت کرد و نتیجه را به خالد ضیاء که با او علیه رژیم ارشاد همکاری کرده بود، باخت.
او به عنوان رهبر مخالفان، حزب ملیگرای بنگلادش (BNP) به رهبری ضیاء را به تقلب انتخاباتی متهم و پارلمان را تحریم کرد.
این اقدام حسینه با تظاهرات خشونتآمیز و ناآرامیهای سیاسی همراه شد و در نهایت ضیاء از دولت موقت استعفا داد و حسینه پس از انتخابات جون ۱۹۹۶ نخستوزیر شد.
هر چند بنگلادش در طول دوره اول نخستوزیری او که در جولای ۲۰۰۱ به پایان رسید، با ناآرامیهای سیاسی بسیاری مواجه بود اما این اولین دوره کامل پنج ساله برای یک نخستوزیر بنگلادش از زمان استقلال کشور در سال ۱۹۷۱ بود.
او در سال ۲۰۰۷ و پس از بالا رفتن تنشها، بنگلادش را به مقصد امریکا و بریتانیا ترک کرد.
دولت وقت، او را به مواردی همچون قتل و فساد متهم کرد و با کارشکنیهای فراوان تلاش کرد او را از بازگشت منصرف کند.
حسینه مدتی پس از بازگشت دستگیر شد اما نهایتا اتهامات علیه او به جایی نرسید.
در سال ۲۰۱۴، او برای سومین دوره متوالی در انتخاباتی که از سوی مخالفان تحریم شده بود و انتقاد ناظران بینالمللی را به همراه داشت، دوباره به قدرت رسید.
روهینگیاییها و شیخ حسینه
حسینه در سال ۲۰۱۷، پس از ورود نزدیک به یک میلیون روهینگیایی که از نسلکشی در میانمار فرار کرده بودند، به خاطر پناه دادن و کمک به آنها تحسین شد.
روهینگیاییها مردمی مسلمان هستند که در ایالت راخین در غرب میانمار زندگی میکنند و چهار درصد کل جمعیت میانمار را تشکیل میدهند.
سازمان ملل متحد و اغلب رسانههای بینالمللی و سازمانهای حقوق بشری مردم روهینگیا را جزو ستمدیدهترین اقلیتها در جهان توصیف میکنند.
پیروزی حسینه در انتخابات سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۲۴ باز هم با خشونت، تقلب و اعتراض همراه بود و به نظر میرسد در دوران نخستوزیری او، بنگلادش تجربه عقبگرد دموکراتیک داشته است.
سازمان دیدبان حقوق بشر اسناد گستردهای از ناپدید شدنهای اجباری و قتلهای خارج از چارچوب قضایی تحت دولت او را ثبت کرده است.
بسیاری از سیاستمداران و روزنامهنگاران به طور سیستماتیک و قضایی به دلیل به چالش کشیدن دیدگاههای او مجازات شدند.
در سال ۲۰۲۱، سازمان گزارشگران بدون مرز یک ارزیابی منفی از سیاست رسانهای حسینه برای محدود کردن آزادی مطبوعات در بنگلادش ارائه کرد.
در بنگلادش، حسینه به دلیل نزدیکی بیش از حد به هند، همواره مورد انتقاد بود. از او به عنوان تجسمی از دخالت هند در سیاستهای بنگلادش یاد شده و منتقدان، پشتیبانی هند از او را دلیل اصلی قدرت حسینه در سالهای گذشته توصیف کردند.
حسینه در سال ۲۰۱۸ در فهرست ۱۰۰ نفر از تاثیرگذارترین افراد جهان در مجله تایم قرار گرفت و در سالهای ۲۰۱۵، ۲۰۱۸ و ۲۰۲۲ نام او در فهرست ۱۰۰ زن قدرتمند جهان مجله فوربس منتشر شد.
فرار از بنگلادش
خبرگزاری رویترز روز سهشنبه ۱۶ اسد به نقل از منابع دولتی هند گزارش داد نخستوزیر مستعفی بنگلادش که از کشورش فرار کرده، در هند باقی خواهد ماند.
رسانههای هند خبر دادند حسینه پس از استعفا از سمت نخستوزیری، در پایگاه نیروی هوایی هیندن در دهلی فرود آمده و احتمال دارد به لندن پرواز کند.
بر اساس گزارشهای رسانههای بینالمللی، او پس از فرار از داکا، پایتخت بنگلادش، به شهر آگارتالا در شمال شرقی هند رفت.
فرار او از کشور، بازتاب گستردهای در رسانههای جهان داشت.
خروج شیخ حسینه از بنگلادش در شرایطی صورت گرفت که عده زیادی از شهروندان در اعتراضات اخیر این کشور کشته شدند.
به گفته مخالفان دولت و مدافعان حقوق بشر، شیخ حسینه متهم است رقیب اصلی خود را ناعادلانه زندانی و آزادی مطبوعات را محدود کرده است.
او به دنبال حذف همه مخالفان به ویژه از طریق کشتن فعالان مخالف بوده است.
ریشه اعتراضات
آتش این دور از اعتراضات با اختصاص سهمیه ۵۶ درصدی برای کسب مشاغل دولتی به خانوادههایی که در جنگ استقلال بنگلادش شرکت کرده بودند، روشن شد.
هر چند دیوان عالی بنگلادش روز یکشنبه ۳۱ سرطان بخش عمده سهمیههای مشاغل دولتی را لغو کرد اما اعتراضات که با صدها کشته و مجروح و زندانی همراه بود با محوریت دانشجویان و جوانان ادامه یافت.
عذرخواهی عمومی شیخ حسینه و بازگشایی دانشگاهها که با شروع خشونتها بسته شدند از جمله خواستههای معترضان بود.
اعتراضات اخیر در این کشور ۱۷۰ میلیون نفری با اکثریت مسلمان، در پی بیکاری گسترده در میان فارغالتحصیلان دانشگاهها روی داد.
کانورسیشن در مطلبی، به تحلیل بازیهای المپیک ۲۰۲۴ پاریس پرداخت که بیش از رویدادی صرفا ورزشی، به صحنهای از نمایش مناسبات پیچیده ژئوپلیتیک جهانی تبدیل شده است. این دوره بازتابدهنده تنشها و چالشهای عمیق موجود در عرصه بینالملل است.
کانورسیشن در این گزارش یادآور شد که امانوئل مکرون، رییسجمهوری فرانسه از المپیک پاریس بهعنوان فرصتی برای ارائه تصویری از فرانسه مدرن، متنوع و جهانوطن بهره برده است.
او با انتشار پیامی در شبکههای اجتماعی با عنوان«اینجا فرانسه است!» کوشید تا دیدگاه شخصی خود را از کشورش به جهانیان عرضه کند.
کانورسیشن نوشت مراسم افتتاحیه المپیک پاریس، تجسم جاهطلبیهای ماکرون بود؛ ترکیبی هنرمندانه و در عین حال بحثبرانگیز از نمادهای سنتی فرانسه مانند برج ایفل و شخصیتهای تاریخی چون ماری آنتوانت در کنار جلوههایی از فرهنگ مدرن فرانسوی شامل موجسواران، رپرها و نمایندگان جامعه اِلجیبیتیکیو پلاس.
این نمایش با واکنشهای متفاوت و گاه متضادی در داخل و خارج از فرانسه روبهرو شد.
در داخل فرانسه، جریانهای چپ افراطی با آنچه گرایشهای جهانیگرایانه مکرون میخوانند، به شدت مخالفت کردند.
آنها معتقدند این رویکرد، هویت ملی فرانسه را تضعیف میکند.
راست افراطی نیز از دیدگاه پاریسمحور و تاکید بیش از حد بر تنوع و مدرنیته ناراضی است.
این نارضایتی به ویژه در واکنش به بخشی از مراسم افتتاحیه که تابلوی مشهور «شام آخر» لئوناردو داوینچی را با حضور درگکوئینها، یک مدل ترنسجندر و یک خواننده برهنه بازآفرینی کرد، به اوج خود رسید.
کلیسای کاتولیک فرانسه این صحنه را «به مسخره گرفتن مسیحیت» خواند و آن را محکوم کرد.
در سطح بینالمللی نیز، این نمایش با انتقادات گستردهای روبهرو شد.
برخی جوامع مسلمان، بخشهایی از مراسم را «مزخرف» و «منزجرکننده» توصیف کردند و آن را تلاشی آشکار برای تحمیل ارزشهای غربی به سایر فرهنگها دانستند.
در چین، پخشکننده دولتی در بخشهایی که اعضای جامعه اِلجیبیتیکیو پلاس حضور داشتند، سکوت اختیار کرد.
چین در زمینه تلاش برای سرکوب جوامع اِلجیبیتیکیو سابقه دارد.
برای بسیاری از مسلمانان فرانسوی، نمایش صحنهای مذهبی در مراسمی که از سوی یک نهاد دولتی فرانسه برگزار میشد، مایه دلسردی بود.
این موضوع زمانی حساستر میشود که به یاد بیاوریم اواخر سال گذشته میلادی، مقامات فرانسوی اعلام کردند زنان مسلمان اجازه پوشیدن حجاب در رقابتهای المپیک را نخواهند داشت.
استدلال پشت این تصمیم، پایبندی به اصول سکولاریسم فرانسه بود که بر جدایی کامل دین از دولت تاکید دارد.
این تصمیم در برههای حساس، درست پس از حملات هفتم اکتبر به رهبری حماس و در پی اقدام امانوئل مکرون در دعوت از خاخام اعظم فرانسه برای روشن کردن شمع هانوکا در کاخ الیزه اتخاذ شد.
جنگ غزه نیز به شکلی چشمگیر بر فضای المپیک سایه افکنده است.
شایعاتی مبنی بر آمادگی برخی ورزشکاران برای کنارهگیری از رقابتها در صورت رویارویی با ورزشکاران اسرائیلی وجود دارد.
این مساله زمانی برجستهتر شد که در یک مسابقه فوتبال بین مالی و اسرائیل، تماشاگران بنرهایی در محکومیت اسرائیل و حمایت از فلسطین به نمایش گذاشتند.
اکثریت قریب به اتفاق (۹۵ درصد) مردم مالی مسلمان هستند و ۱۲۰ هزار نفر از آنان در فرانسه زندگی میکنند.
حضور محدود روسیه و بلاروس در این دوره از بازیها، نتیجه مستقیم تحریمهای اعمال شده پس از حمله روسیه به اوکراین است.
تنها تعداد اندکی از ورزشکاران این دو کشور به صورت بیطرف و بدون نمایندگی رسمی کشورشان در این مسابقات شرکت میکنند.
استفاده از پرچم، سرود و سایر نمادهای ملی آنها ممنوع شده و از هیچ مقام دولتی این کشورها دعوت صورت نگرفته است.
این محدودیتها منجر به گمانهزنیهایی درباره دست داشتن احتمالی روسیه در اختلالات ایجاد شده در سیستم حمل و نقل پاریس در روز افتتاحیه شده است.
اگرچه این حوادث تلفات جانی در پی نداشت، اما پیامدهای منفی آن غیرقابل انکار است.
به نظر میرسد این اقدامات، تلاشی آشکار برای لطمه زدن به وجهه و اعتبار فرانسه در عرصه بینالمللی باشد.
فرانسه که سابقهای طولانی و درخشان در برگزاری موفق رویدادهای بزرگ بینالمللی دارد، اینبار با چالشهای جدی و غیرمنتظرهای روبهروست.
خاطره تلخ حوادث فینال لیگ قهرمانان اروپا در سال ۲۰۲۲ در پاریس که با اختلال، هرج و مرج و درگیریهای خشونتآمیز همراه بود، هنوز در اذهان عمومی و مسئولان امنیتی زنده است.
این تجربه، نگرانیهایی را درباره توانایی فرانسه در تامین امنیت کامل بازیهای المپیک از روز ابتدایی آن تاکنون ایجاد کرده است.
در همین حال، روسیه در واکنش به محدودیتهای اعمال شده، در حال برنامهریزی برای میزبانی رویدادی موازی با عنوان «بازیهای جهانی دوستی» است که کمی پس از پایان المپیک پاریس برگزار خواهد شد.
این رویداد که ممکن است به سال ۲۰۲۵ موکول شود، با ادعای مشارکت بیش از ۱۰۰ کشور، میتواند چالشی جدی برای جنبش المپیک مدرن و نفوذ جهانی آن باشد.
برخی تحلیلگران این اقدام را تلاشی از سوی روسیه برای ایجاد یک نظم ورزشی جایگزین میدانند که میتواند موازنه قدرت در ورزش جهانی را تغییر دهد.
کمیته بینالمللی المپیک (IOC) که معمولا کنترل دقیق و همه جانبهای بر فضای بازیها اعمال میکند، اینبار با چالشهای متعدد و پیچیدهای روبهروست.
از مدیریت نمایشهای سیاسی و اعتراضات احتمالی ورزشکاران گرفته تا جلوگیری از اقدامات احتمالی تروریستی و حتی محدود کردن نفوذ تجاری برندهای غیرمجاز، همگی مسائلی هستند که کمیته بینالمللی المپیک باید با دقت و حساسیت بالا آنها را مدیریت کند.
با توجه به پیچیدگیهای ژئوپلیتیک کنونی و تنشهای فزاینده در عرصه بینالملل، انتظار میرود که تا پایان المپیک پاریس، شاهد رویدادها و جنجالهای بیشتری باشیم.
این دوره از بازیها، بیش از هر زمان دیگری، آینهای از وضعیت پیچیده روابط بینالملل و چالشهای جهانی معاصر است.
نزدیک به سه سال از تسلط دوباره طالبان به قدرت میگذرد. در آستانه سومین سال تسلط این گروه بر افغانستان، سازمان بینالمللی مهاجرت گزارش داد که هشت میلیون شهروند افغانستان در چند سال اخیر مجبور شدهاند کشور را ترک کنند.
به طور میانگین، روزانه ۷۴۰۰ نفر از زیست در زیر سایه به اصطلاح «امارت اسلامی طالبان» از خانه و کاشانه خود فرار کردهاند و متأسفانه موج مهاجرت همچنان ادامه دارد.
این آمار تکاندهنده، بازتابدهندهای شرایط وخیم و حاکی از بیثباتی در افغانستان تحت حکومت طالبان است. قدرتگیری طالبان باعث ایجاد فضای ترس و منجر به آیندهای مبهم و بیثباتی در کشور شده است. طالبان با اعمال قوانین سختگیرانه و محدودکننده، زندگی را برای بسیاری از مردم افغانستان طاقتفرسا و غیرقابل تحمل ساختهاند.
رفتارهای خشونتآمیز، شکنجه، و اعدامهای بدون محاکمه، از جمله مواردی هستند که موجب ایجاد وحشت عمومی به ویژه در میان کسانی شده است که سابقه همکاری با دولت سابق، نیروهای خارجی یا سازمانهای بینالمللی را دارند.
حذف اپوزیسیون و تشدید اختلافات قومی توسط طالبان
طالبان با انحصار قدرت و حذف هرگونه اپوزیسیون، فضای سیاسی کشور را به شدت محدود کردهاند. این انحصار نه تنها باعث سرکوب مخالفان شده، بلکه تمامی صداهای متفاوت و مخالف را نیز خاموش کرده است. عدم تحمل تنوع فکری و سیاسی، منجر به مهاجرت گسترده فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شده است.
یکی از چالشهای مهم در افغانستان، اختلافات قومی است. طالبان با ترجیح دادن قوم خاصی و نادیده گرفتن حقوق و ارزشهای دیگر اقوام، اختلافات قومی را تشدید کردهاند. این تبعیضها منجر به نارضایتی شدید اقوام مختلف شده و بسیاری از آنها را به مهاجرت وادار کرده است.
طالبان با تحمیل تفکرات و ارزشهای خاص خود، بسیاری از ارزشها و فرهنگهای دیگر گروههای اجتماعی را نادیده گرفتهاند. این رویکرد باعث شده است تا بسیاری از شهروندان افغانستان احساس کنند که هویت فرهنگی و اجتماعی آنها در معرض تهدید قرار گرفته و مجبور به ترک وطن شوند.
بحران اقتصادی و مهاجرت اقتصاد افغانستان پس از به قدرت رسیدن طالبان دچار بحران شدید شده است. تحریمهای بینالمللی، قطع کمکهای خارجی، و تعطیلی بسیاری از کسبوکارها و پروژههای توسعهای، منجر به افزایش بیکاری و فقر گسترده در کشور شده است. بحران اقتصادی نیز یکی از عوامل اصلی مهاجرت اجباری افغانها به خارج از کشور است.
فرار نخبگان و محدودیت بر زنان
بخش قابل توجهی از افرادی که مجبور به ترک افغانستان شدهاند، نخبگان علمی، فرهنگی، و اقتصادی کشور هستند. این افراد که به دلیل توانمندیها و دانش خود در دوران حکومت سابق نقشهای مهمی ایفا کرده بودند، اکنون در معرض تهدیدات مستقیم و غیرمستقیم قرار دارند. بسیاری از آنها به دنبال حفظ جان خود و خانوادههایشان، ناچار به ترک کشور شدهاند.
طالبان با اعمال سیاستهای محدودکننده و سختگیرانه در برابر زنان و دختران، حقوق اساسی آنها را به شدت نقض کردهاند. بستن مکاتب و دانشگاهها به روی دختران و محدودیتهای شدید در زمینه فعالیتهای اجتماعی و شغلی زنان، از جمله اقدامات قرون وسطایی طالبان است که زنان افغانستان را به حاشیه رانده و فرصتهای تحصیلی و حرفهای آنها را از آنها گرفته است.
این سیاستها نه تنها آینده زنان و دختران را به خطر انداخته بلکه جامعه افغانستان را نیز از نیمی از تواناییها و استعدادهایش محروم کرده است.
مهاجرت گسترده افراد باسواد و نخبگان، پیامدهای بزرگی برای جامعه افغانستان به همراه دارد. این امر موجب کاهش ظرفیتهای علمی، فرهنگی، و اقتصادی کشور شده و روند توسعه و پیشرفت افغانستان را با چالشهای بیشتری مواجه کرده است. همچنین، این مهاجرت گسترده باعث شده است تا بسیاری از خانوادهها از هم بپاشند و جوامع محلی به شدت تحت تاثیر قرار گیرند.
قیام علیه طالبان
دوام حکومت طالبان بهطور قطع افغانستان را به سوی قهقرای برگشتناپذیر میبرد. با ادامه وضعیت کنونی، تمام دستاوردهای گذشته در حوزههای حقوق بشر، توسعه اقتصادی، و پیشرفتهای اجتماعی در معرض خطر قرار گرفته است.
طالبان با سیاستهای انحصار و محدودکننده خود، جامعه افغانستان را از هر گونه فرصت برای ترقی و توسعه محروم کردهاند. این مسیر نه تنها منجر به از دست رفتن سرمایههای انسانی و اقتصادی کشور میشود، بلکه امنیت و ثبات منطقهای و بینالمللی را نیز به خطر میاندازد.
در این شرایط، یگانه راه نجات افغانستان قیام عمومی علیه طالبان است. تنها با یک حرکت گسترده و هماهنگ از سوی تمامی اقشار جامعه، اعم از اقوام مختلف، زنان، جوانان، و نخبگان میتوان به مقابله با حکومت سرکوبگر طالبان پرداخت.
متنفذین قومی و علمای وطندوست میتوانند نقش بسیار مهمی در این قیام عمومی ایفا کنند. با توجه به نفوذ و اعتبار بالایی که این افراد در جامعه سنتی ما دارند، میتوانند به عنوان نیرویی متحدکننده عمل کرده و مردم را برای قیام علیه طالبان بسیج کنند.
علمای دینی با استفاده از آموزههای اسلامی و تأکید بر عدالت و حقوق بشر، میتوانند مشروعیت حکومت طالبان را زیر سوال برده و مردم را به ایستادگی ترغیب کنند.
با توجه به وضعیت کنونی، آن روز دور نیست که مردم افغانستان با اتحاد و همبستگی، علیه ظلم و انحصار طالبان قیام کنند و به این دوره سیاه تاریخ افغانستان پایان دهند.
برای نخستینبار در تاریخ جمهوری اسلامی ایران، یک شخصیت سیاسی خارجی در خاک این کشور ترور شد، آن هم شخصیتی بسیار نزدیک و عزیز برای حکومت ایران تا آنجا که رهبر جمهوری اسلامی خونخواهی او را وظیفه خود میداند.
ترور مهمان خارجی از بدترین اقداماتی است که حکومتی ممکن است در حق حکومتی دیگر انجام دهد و صرف نظر از این که قربانی چه کسی و انگیزه ترور چه باشد، در سطح بینالمللی تقبیح میشود. از همین روست، با این که همه شواهد از دست داشتن اسرائیل در ترور اسماعیل هنیه در تهران حکایت میکند، حکومت اسرائیل هنوز مسئولیت آن را به عهده نگرفته است.
اسماعیل هنیه و مسعود پزشکیان در مجلس جمهوری اسلامی
حکومتهایی که دست به ترور در خاک دیگران میزنند، یا خود را در کشور میزبان دارای حق آب و گل میدانند و بیاعتنایی به حاکمیت دولت میزبان برایشان اهمیتی ندارد (مانند ترور قاسم سلیمانی در عراق) یا رابطه بسیار خصمانهای با دولت میزبان دارند.
اسماعیل هنیه و دیگر اعضای دفتر سیاسی حماس در ترکیه و قطر زندگی میکنند. محل سکونت و مقر فعالیت آنان تا دوازده سال پیش در دمشق پایتخت سوریه بود. دوازده سال پیش با بالا گرفتن جنگ داخلی در سوریه، شاخه سیاسی حماس با این که رشد و بقای خود را وامدار حکومتهای سوریه و ایران بود، علیه حکومت سوریه موضع گرفت و از حمایت از مخالفان این حکومت دم زد. این امر باعث اخراج سران حماس از سوریه شد و حکومت سوریه تاکنون حاضر به پذیرش بازگشت دفتر سیاسی حماس به خاک خود نشده است.
دفتر سیاسی حماس پس از اخراج از سوریه در ترکیه و قطر سکونت گزید که هم در خط مقدم حامیان مخالفان حکومت سوریه بودند و هم رهبران شان نزدیکی فکری به اندیشه اسلامگرای حماس داشتند. در تمام این سالها، اسماعیل هنیه و دیگر اعضای دفتر سیاسی حماس آزادانه و علنی در ترکیه و قطر زندگی کرده و به کشورهای دیگری هم آمد و رفت کردهاند اما خبری از به خطر افتادن امنیتشان گزارش نشده است.
ترکیه رابطه سیاسی رسمی با اسرائیل دارد. تا پیش از جنگ غزه، هر دو کشور از همکاری امنیتی با یکدیگر دم میزدند و حتی در مواردی از همکاری عملیاتی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتیشان برای نقش بر آب کردن توطئه ترور شهروندان اسرائیلی در خاک ترکیه خبر دادند. در طول حدود ده ماهی نیز که از جنگ در غزه میگذرد، با این که رابطه ترکیه و اسرائیل تیره شده و رهبران دو کشور بسیار علیه یکدیگر درشتگویی میکنند و زبان به تهدید میگشایند، اما ترکیه همچنان جای امنی برای اسماعیل هنیه و دیگر اعضای حماس بوده است.
قطر با اسرائیل رابطه رسمی ندارد اما اسرائیل امیدوار است که این امیرنشین ثروتمند و بانفوذ سرانجام به همسایگانش در حاشیه خلیج فارس بپیوندد و با تلآویو رابطه رسمی برقرار کند.
این امیدواری واقعبینانه است چرا که حدود سی سال پیش، قطر نخستین کشور عربی در حاشیه خلیج فارس بود که به دفتر تجاری اسرائیل در خاک خود اجازه فعالیت داد. اندکی بعد نیز تلویزیون الجزیره در قطر آغاز به فعالیت کرد که برای نخستینبار در رسانههای عربی نسبت به اسرائیل رویکردی غیرخصمانه و غیرشعاری و تا حدودی عینی و بیطرف از خود نشان داد.
ترور اسماعیل هنیه در ترکیه یا قطر یا کشورهایی چون روسیه و مصر که آقای هنیه به آنها رفت و آمد داشته، پیامدهای بلندمدت سیاسی برای اسرائیل به همراه میآورد اما در مورد ایران نه تنها چنین ملاحظاتی در کار نیست بلکه اسرائیل با دست زدن به چنین عملی، هرچند هم در عرف سیاسی جهان قبیح باشد، عملاً با یک تیر چند نشان زد.
هنیه فرمانده سپاه پاسداران را در آغوش کشیده است
ترور اسماعیل هنیه هم ضرب شست محکمی به حماس بود و هم به ایران. در عین حال، هیمنه اطلاعاتی، امنیتی و نظامی ایران زیر سوال رفت. علی یونسی، وزیر پیشین اطلاعات ایران دو سال پیش در مصاحبهای گفته بود که اشراف اطلاعاتی اسرائیل روی ایران در حدی است که هر وقت بخواهد میتواند مقامهای ایرانی را ترور کند و اگر تاکنون چنین نکرده، به این دلیل است که چنین تصمیمی نداشته است.
در طول جنگ غزه، اسماعیل هنیه پیشتر باز هم به ایران سفر کرده بود. این که اسرائیل در آن زمان دست به ترور او نزد، میتواند به این دلیل باشد که هنوز اسرائیل ترور او را صلاح نمیدید. این بار هم تنها به ترور اسماعیل هنیه بسنده کرد، در حالی که چند اتاق آن سوتر از جایی که آقای هنیه هدف حمله شد، زیاد نخاله، رهبر سازمان جهاد اسلامی به سر میبرد که او نیز از دشمنان خطرناک اسرائیل است ولی به نظر میرسد برای اسرائیلیها زمان ترور او هنوز فرانرسیده است.
در طول جنگ غزه، سید حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان نیز در تهران حضور رسمی و آشکار داشته است. برخی بر این باورند که به دلیل حملات اسرائیل به لبنان و ترور پیدرپی شخصیتهای کلیدی و مؤثر حزبالله، آقای نصرالله را به ایران انتقال دادهاند تا در امان باشد اما ترور اسماعیل هنیه نشان داد که اسرائیل گرچه همیشه خود را به دنبال حذف سید حسن نصرالله نشان داده اما گویا برای رهبرانش هنوز زمان ترور او فرانرسیده است.
به نظر میرسد دستگاه حاکمه اسرائیل بیگدار به آب نمیزند و بدون محاسبه هزینه و فایده و پیامدها، دست به حذف فیزیکی دشمنانش نمیزند و فعلاً از عملی که بشکه باروت خاورمیانه را منفجر کند و جنگی تمام عیار را رقم بزند، میپرهیزد.
از زمان به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، به رغم اینکه هیچ کشوری این گروه را به رسمیت نمیشناسد، برخی کشورهای منطقه سفارتخانههای افغانستان را به این گروه واگذار کردهاند.
در اروپا هم برخی سفارتخانههای تحت کنترول دیپلوماتهای حکومت پیشین افغانستان اعلام کردهاند که با وزارت خارجه طالبان در تعاملاند.
وزارت خارجه طالبان به تازگی از اقدامات دستکم ۱۴ نمایندگی سیاسی و قنسولی افغانستان در اروپا انتقاد کرد و گفت که خدمات قنسولی آنها را نمیپذیرد و در قبالشان مسئولیت نمیگیرد.
به نظر میرسد حکومت طالبان به دنبال تصاحب سفارتخانههای افغانستان در اروپا، آخرین قلعههای نظام جمهوری در غرب است.
سفارتخانههای افغانستان در هالند، اسپانیا و جمهوری چک رسما اعلام کردهاند که با حکومت طالبان در تماساند.
اولین سفارتخانه افغانستان در اروپا که رسما به قول منتقدان طالبان با این گروه «بیعت» کرد، سفارت افغانستان در جمهوری چک بود.
سفارت افغانستان در پراگ به دست شهزادگل آریوبی، منصوب حکومت پیشین اداره میشود.
این سفارتخانه در ۲۶ نوامبر ۲۰۲۲ در بیانیهای نوشت که «بدون هیچگونه تبعیض»، به متقاضیان خدمات قنسولی اطلاع میدهد که با وزارت خارجه طالبان در تماس است.
سفارت افغانستان در پراگ هدف از تعامل با طالبان را حل مشکلات و ارائه خدمات به شهروندان خوانده است.
در هالند نیز سفارت افغانستان در لاهه، در یازدهم میزان پارسال خبر داد که با حکومت طالبان در تعامل است. این سفارتخانه نیز گفت که به خاطر حل مشکلات شهروندان و ارائه خدمات قنسولی با وزارت خارجه طالبان در تماس است.
پس از نشر این خبر، منابع دیپلوماتیک به افغانستان اینترنشنال گفتند که محمدآصف رحیمی، سفیر حکومت پیشین در لاهه، از مدتها پیش با مقامهای طالبان در کابل تماس داشته تا سفارت افغانستان در هالند را به این گروه بسپارد و به کار خود به عنوان سفیر ادامه دهد.
سفارت افغانستان در لاهه
سفارت افغانستان در اسپانیا نیز در ششم اکتبر سال گذشته میلادی، اعلام کرد که به منظور رفع مشکلات در امر ارائه خدمات قنسولی بهتر» به شهروندان، با وزارت خارجه طالبان در تماس است.
در حال حاضر، محمدرحیم پیرزاده، دیپلومات گماشته حکومت پیشین، سرپرستی سفارت افغانستان در مادرید را به عهده دارد.
وزارت خارجه طالبان روز سهشنبه، اعلام کرد که خدمات قنسولی ۱۴ نمایندگی سیاسی افغانستان در کشورهایی اروپایی مورد پذیرش این گروه نیست و در قبال آن مسئولیتی ندارد.
طالبان پیش از این بیانیه مشابهی درباره سفارتخانههای افغانستان در لندن و ویانا منتشر کرده بود اما تا این جای کار فهرست سفارتخانههایی که از همکاری با طالبان خودداری کردهاند، طولانیتر شده است.
به دنبال نشر اعلامیه اخیر طالبان، نظیفالله سالارزی، سفیر افغانستان در بلجیم این بیانیه را «غیرمشروع» خواند و گفت که خدمات قنسولی در بلجیم و اتحادیه اروپا مثل گذشته ادامه خواهد داشت.
زلمی رسول، سفیر افغانستان در لندن نیز به افغانستان اینترنشنال گفت که خدمات قسنولی این سفارتخانه ادامه دارد.
سفارت افغانستان در لندن
فشار طالبان برای برای تصاحب سفارتخانهها
با «بیعت» شماری از سفارخانههای افغانستان در اروپا با طالبان، به نظر میرسد تمایل این گروه به گرفتن کنترول بقیه سفارتخانهها نیز بیشتر شده است.
طالبان انتظار دارد که سفارتخانههای بیشتر وارد تعامل با این گروه شوند و به این ترتیب، در نمایندگیهای سیاسی و قنسولی افغانستان در اروپا نفوذ کند؛ کاری که با سفارتخانههای افغانستان در کشورهای منطقه انجام داد.
طاهر قادری، سفیر افغانستان در پولند، اقدامات اخیر طالبان در پیوند به نپذیرفتن خدمات قنسولی سفارتخانهها اهرم «فشار» سیاسی این گروه بر این نمایندگیها خواند.
آقای قادری در گفتوگو با افغانستان اینترنشنال گفت که این سومین بار است که طالبان چنین «هشداری» را به سفارتخانههای افغانستان در اروپا ارسال میکند.
او تصریح کرد که نمایندگیهای افغانستان در خارج، پس از سقوط نظام جمهوری، به منابع مالی خود از درک ارائه خدمات قنسولی وابستهاند.
سفارتخانههای افغانستان در اروپا هنوز در کنترول دیپلوماتهاییاند که حکومت پیشین افغانستان گماشته است.
هنوز معلوم نیست با دستور اخیر طالبان مبنیبر بیاعتبار خواندن خدمات قنسولی سفارتخانهها، اسناد صادرشده از این نهادها بیاعتبار خواهد شد یا خیر. طالبان از آنجا که رسمیت و امکان چاپ و توزیع مدارک هویتی چاپ جدید را ندارد، در داخل افغانستان هم با مهر و نشان جمهوری اسلامی افغانستان پاسپورت صادر میکند.
نمایندگیهای سیاسی و قنسولی تحت کنترول دیپلوماتهای حکومت پیشین، پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، پول و خدماتی از از کابل دریافت نمیکنند.
این نهادها بیشتر متکی به درآمدشان از خدمات قنسولی مانند، صدور و تمدید پاسپورت، ویزا، نکاحنامه و مدارک مشابهاند.
سرگردانی افغانهای اروپانشین
طالبان در بیانیه جدید خود از شهروندان خواسته است که برای دریافت خدمات قنسولی مورد قبول این گروه، به نمایندگیهای سیاسی و قنسولی افغانستان در سایر کشورها به جز ۱۴ نمایندگی مخالف همکاری با این گروه مراجعه کنند. به طور مشخص از نمایندگیهای قابل قبول برای طالبان نام برده نشده است.
سفیر افغانستان در پولند میگوید که راهحل پیشنهادی طالبان برای متقاضیان خدمات قنسولی عملی نیست، چرا که به گفته او شماری زیادی از شهروندان افغانستان در اروپا مدارک لازم برای سفر را ندارند و نمیتوانند به آسانی از یک کشور به کشور دیگر سفر کنند.
طالبان در حالی سعی میکند که فعالیتهای قنسولی در نمایندگیهای افغانستان در اروپا را محدود کند که صدها هزار پناهجوی افغان در این کشورها به دنبال پاسپورت و سایر مدارک مورد نیازشان سرگرداناند.
سفارتخانههای افغانستان در اروپا که با طالبان «بیعت» کردهاند، تاکنون هیچ توضیحی درباره چگونگی این تعامل و دریافت حمایتهای مالی از کابل چیزی نگفتهاند.
بسیاری از سفارتخانههایی که ازهمکاری با طالبان خوداری کردهاند، از سیاستها و نقضهای حقوق بشری طالبان انتقاد کردهاند.
پیامدهای وابستگی سفارتخانهها در غرب به طالبان
حضور مقامها و حامیان طالبان در کشورهای اروپایی همواره نگرانیها و انتقادهای فراوان را برانگیتخه است.
منتقدان طالبان میگویند که وابستگی سفارتخانهها در اروپا به طالبان، باعث میشود که این گروه دستکم با شماری از مهاجران کار کند و بنیادگرایی اسلامی و افراطیت را گسترش دهد.
با اوجود اینکه ماهها از آغاز تعامل سفارخانههای افغانستان در هالند، اسپانیا و چک با طالبان میگذرد، اتحادیه اروپا تاکنون به این موضوع واکنش نشان نداده است.
ناامیدی طالبان از تعامل با نمایندگیهای دیپلوماتیک در غرب
بیانیه اخیر وزارت خارجه طالبان، نشان میدهد که این گروه از تعامل با سفارتخانههای تحت کنترول دیپلوماتهای نظام جمهوریت در غرب دست شسته است.
همزمان ودانت پتل، معاون سخنگوی وزارت خارجه امریکا نیز در تازهترین نشست خبریاش طالبان را یک گروه «تروریسی» خواند.
اظهارات آقای پتل نیز بیانگر این است که طالبان چندان نمیتواند به رسمیت شناخته شدن از سوی غرب دل ببندد.
به نظر میرسد طالبان درنظر دارد با آوردن فشار بر نمایندگیهای دیپلوماتیک افغانستان، برای لابیگری در غرب جا باز کند.
صبح روز دوازده آگست ۲۰۲۲ در سالن آمفی تئاتر چاتاکوا نیویارک مرد سیاهپوشی به سمت سلمان رشدی دوید تا دستور مرگ را به اجرا دربیاورد. این هفتمین طرح ترور او پس از فتوای قارهپیمای روح الله خمینی است که نویسنده ۷۵ ساله عاقبت با آن روبرو شد.
طی ۲۷ ثانیه ضربات مرگباری به او وارد میشود که در نتیجه آن یک چشم خود را از دست میدهد و تا پای مرگ میرود. این میزبانی از مرگ دو سال بعد موضوع «چاقو»، بیست و دومین کتاب رشدی شد.
کتابی که آنطور که رشدی میگوید زبانی مانند چاقو دارد. چاقویی نه برای انتقام از جوان سیاهپوش افراطگرا، که برای نشان دادن آنچه که در این سی و سه سال پس از انتشار رمان آیات شیطانی بر او گذشته است.
رشدی که به قول خودش تقریبا کشته شده بود، زنده ماند تا از ریشههای این افراطگرایی بنویسد. افراطگراییهایی که پس از انتشار کتاب چهارم او «آیات شیطانی» در سال ۱۹۸۸ موجب ناآرامیهایی شد و واکنشهایی را در بر داشت. در شهر برادفورد انگلستان کتاب او را آتش زدند و در تهران و در روز ولنتاین سال ۱۹۸۸ فتوای قتل او اعلام شد. دولت راجیو گاندی، نخستوزیر وقت هند، کتاب را حملهای مستقیم به اسلام و خطری برای صلح مدنی نامید.
رمان ادبی سلمان رشدی در حالی از متن به رویداد تقلیل یافت که بنا به گفته دکتر صادق العظم استاد دانشگاه دمشق، «بسیاری کتاب را نخوانده بودند». رشدی که در طول دهه هشتاد پس از انتشار رمانهای «بچههای نیمه شب» و «شرم» مورد تحسین و توجه واقع شده بود و در ایران جایزه هم گرفته بود، ناگهان از مقام فرشته به شیطان تنزل مییابد و طرد میشود. کارزارهایی علیه او و رمانش آغاز میشود.
در دوصدمین سالگرد آزادی زندان باستیل که در غرب نماد آزادی است او متهم به سوءاستفاده از آزادی میشود. واکنش کارتلهای انحصارطلب معنوی به انتشار آیات شیطانی، کلیسا را نیز وادار به محکومیت رمان میکند. کاردینال اوکونر اسقف نیویارک و برجستهترین شخصیت کاتولیک در سراسر ایالات متحده و اسقف کانتربری و روزنامه رسمی واتیکان ضمن محکومیت این رمان، اعلامیههایی در مورد اهمیت تساهل و مدارا و احترام به ادیان منتشر میکنند. عبارت کفرگویی یکبار دیگر سر از متون کهن قرون وسطی سر برمیآورد، بدون آنکه هیچ اشارهای به خطر مرگی که نویسنده را تهدید میکند بشود.
اتحاد ارتجاعی علیه رمان و نویسنده باعث شد تا مرور زمان نیز باعث کمرنگ شدن و از یاد بردن وقایع اواخر دهه هشتاد میلادی نشود و الف، جوانی که سلمان رشدی او را در این رمان بدین نام نامیده است از دل چنین قضاوتی با چاقویش به سراغ نویسنده خاطی برود.
چاقو از چه میگوید؟
کتاب چاقو به دو بخش فرشته مرگ و فرشته زندگی تقسیم شده است. دو پارگی خیر و شری که ریشهاش را باید در وقایع سال ۱۹۸۹ جست. سالی که مردم دنیا در انتظار شکل تازهای از جهان بودند. روند سقوط اتحاد جماهیر شوروی شدت گرفته بود و عناوین «سال صفر» و «پایان تاریخ» زیاد به گوش میرسید. در سوی دیگر این انتظار دلهرهآور به راستی دنیای جدیدی آغاز شده بود. شورشهای متحجران علیه رمان آیات شیطانی همراه با مراسم کتابسوزان و درخواست کشتن نویسنده خاطی دنیای جدید قرون وسطایی را متصور ساخت. رشدی در پیشانی کتابش با عبارتی از ساموئل بکت نویسنده ایرلندی بر این آغاز دنیای جدید تاکید دارد: «ما دیگر همانند قبل از فاجعه دیروز نیستیم.»
فاجعهای که بیش از سه دهه ادامه یافت و سرانجام دوازدهم آگست سال ۲۰۲۲ به وقوع پیوست. چاقونامه رشدی با شرحی از مقدمات سخنرانی وی در چاتاکوآ آغاز میشود. قرار است او درباره اهمیت حفظ امنیت نویسندگان خارجی در برابر آسیب و ایجاد فضایی امن برای آنها در امریکا صحبت کند. موضوعی که خود او به زودی تبدیل به سوژه آن خواهد شد. رشدی در هفت فصل چاقونامه زبان اول شخص را برای آن برگزیده تا درد را به شکل بهتری منتقل کند: «وقتی کسی پانزده بار به شما زخم میزند قطعا مثل اول شخص احساس میشود. این داستان من است.»
او که نام ضارب را «الف» گذاشته میگوید که با دیدن این سیاهپوش بینام به یاد فتوا میافتد. سعی نمیکند فرار کند. میایستد «اولین فکری که وقتی قاتل را دیدم که به سمتم میدوید این بود: پس تویی. آمدی.» و بلافاصله با خود میگوید چرا حالا؟ رشدی شب گذشته و روزهای پیش از آن خطر را احساس کرده. خوابها و الهامهایی که در بیداری میبیند به او میگوید که به سخنرانی نرو. اما او مجبور به رفتن است. فرار نمیکند. حتی وقتی الف با چاقویش به او ضربه میزند باز هم میایستد. «چرا مبارزه نکردم؟ چرا فرار نکردم؟ فقط آنجا ایستاده بودم و گذاشتم مرا له کند. چرا عمل نکردم؟» در حالیکه بسیاری در تالار گمان به اجرای نمایشی از پیش تدارک دیده شده داشتند ضارب بینام مشغول وارد آوردن ضربات کارد به نویسنده بود.
هنگام سقوط رشدی در استخر خونش او نگران کلیدهایش است. کلیدها که به عنوان گشاینده پناهگاهی امن برای انسان مهاجر شیءای کلیدی و حیاتی است. رشدی در این سطور بیقرار است تا از درد بزرگتری بگوید. وضعیت بغرنج پسا آیات شیطانی که علاوه بر متحجران متجددان را نیز ناخشنود کرده بود. بسیاری از آنها با ترفند زبان پیچیده٬ رمان او را نادیده گرفتند تا دچار دردسر نشوند.ایده ناخوانا بودن کتاب باعث میشود تا برخی بگویند خواندن آن غیرممکن است و تا صفحه پانزده جلوتر نمیتوان رفت. محفلی به نام باشگاه صفحه پانزده راه میافتد: «افراد برجسته غیرمسلمان و مسلمان با حملات اسلامگرایان متحد شده بودند تا بگویند من چه آدم بدی هستم. از جمله جان برجر و ژرمن گریر و جیمی کارتر و رولد دال و برخی از بزرگان بریتانیایی.» نویسنده «خاطی» عاقبت توان این را دارد که در این صفحات با صدای بلند بگوید: «من به کاری که انجام دادهام افتخار میکنم و این شامل آیات شیطانی هم میشود. این یک رمان است نه یک سیب زمینی داغ الهیاتی.»
در فصل دوم که به نام الیزا همسر اوست، رشدی باز هم زخم دهه هشتادی خویش را فراموش نمیکند و میگوید شاعران بسیار بهتر از رماننویسان هوای هم را دارند: «امکان ندارد دو نویسنده بتوانند با هم باشند مگر اینکه از آثار هم خوششان بیاید». سپس از مصائبی میگوید که در این واقعه بر الیزا واقع شده است. در فصل سوم زمانی که به هوش آمده و همزمان با دانستن درباره نابینایی یک چشمش بیانیه جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده در دفاع از رشدی منتشر میشود. کلمات این بیانیه برایش دلگرمکننده است. او که پس از فتوا خود را تنها دیده حالا احساس میکند تنها نیست. در طول بیست و چهار ساعت بعدی میفهمد بهمنی جهانی از حمایت و تحسین به سمتش جاری شده است. جلسات حمایتی از او با حضور نویسندگانی همچون پل استر برگزار میشود. او بریدهبریده تشکر میکند. «احساس...قدردانی کردم...متاثر شدم...که دانستم ...زندگیام...اینقدر...اینقدر برای مردم اهمیت دارد. و...خوشحال شدم...که شنیدم آثارم را...میخوانند. در ابتدا...آن موقع...بعد از فتوا... خصومت زیادی وجود داشت، حتی از دنیای ادبیات... احساس میکنم...که شاید حالا... مردم مرا... کمی بیشتر دوست دارند.»
سلمان رشدی خودش را مانند تمام قهرمانان در تمام اسطورههای جهان میبیند که باید از تعدادی آزمون جسمی و اخلاقی بگذرند. و حالا با عبور از تمام آن مصائب به قول خودش زندگی را پیدا کرده است.
با سیل احساساتی که پس از حمله به سمتش میآید دلداری مییابد و به یاد میآورد که بعد از فتوا از انتقادات رنجیده. اینکه این بلا را خودش سر خودش آورده.
رشدی از اینکه به مدت سه دهه مورد نفرت بسیاری واقع شد در بخشهای مختلف کتاب صحبت میکند. مساله دردناک طرد شدن او از سوی مردمی که بارها دربارهشان نوشته بود و از آنها دفاع کرده بود زخمی است که مدام سر باز میکند: «آن زخم تا به امروز التیام نیافته است، باید آن طرد شدن را بپذیرم، اما سخت است. در طول آن سالها وارد یک سراشیبی دیگر شدم، و مدتی طول کشید تا خودم را پیدا کردم و شروع کردم به یافتن زبانی که با آن مبارزه کنم.»
هر چه جلوتر میرویم نشانی از خشم در او نمیبینیم. او آرام است. عاقبت دنیا با او به آشتی رسیده. در فصل چهارم که عنوان توانبخشی دارد مخاطب مراحل بهبود سلامتش را با سرعتی بالا مشاهده میکند. روح و روان عاقبت به آرامش رسیده او به بهبودی سریع وی یاری میرساند. امیدی تازه در دلش نشسته. «الف» نقطه عطف این تحول است و نویسنده قصد دارد با زبانی که چاقوی اوست دنیای از دست رفتهاش را پس بگیرد. روزهای تلخ او به پایان رسیده. امیدوار است روزی کتاب بدنام شدهاش «آیات شیطانی» هم آزاد بشود. کتابی که سوزاندن آن جامعه فرهنگی انگلستان را شوکه کرد و روزنامهها آن را عملی قرون وسطایی و شبیه اعمال رایش سوم نامیدند. آتشی که شعر هاینریش هاینه را به یاد میآورد: «جایی که کتاب بسوزانند آدمسوزی هم خواهند کرد.»
زیستن در این شرایط بحرانی به قول رشدی پیروزی او بوده است. در فصول انتهایی کتاب، رشدی میکوشد گفتوگویی خیالی با الف داشته باشد و سپس به این نتیجه میرسد که برای بهبود یافتن زخمها بهتر است چاقو را بنویسد. همزمان با روایت از بازگشت به خانه از نویسندگانی یاد میکند که آنها نیز گرفتار چاقوی بران جهالت شده بودند. از نجیب محفوظ نویسنده مصری که به خاطر رمان «فرزندان کوچه» اسیر تروریسم فرهنگی چاقوکشان شد تا ساموئل بکت که در پاریس با چاقوی قوادی تا لبه مرگ رفت. رشدی میگوید هر فاجعهای که از آن جان سالم به در ببری موجب ارتقای شخصیت٬ جایگاه و زندگیات خواهد شد و بلافاصله میگوید: «آیا واقعا چنین است؟»
استاد روایت قصههای جادویی و اساطیری چاقونامه خود را با هوشمندی خاص خود به پایان میرساند. پس از گفتوگوی خیالی با ضاربش او به همراه همسرش به زندانی میرود که هادی مطر در آن زندانی است. مخاطب در انتظار ورود او و ملاقاتش با ضارب است. مانند رمان «در کمال خونسردی» ترومان کاپوتی، ما انتظار گفتوگویی واقعی با او را داریم. اما او و همسرش به موازات دیوارهای زندان میایستند. وارد نمیشوند. او نیازی به روبرویی ندارد. همانند یک پیروز پشت دیوار زندان میایستد. او حالا قهرمانی است که برای چنین روزی سه دهه در انتظار مانده است.