ترامپ دیروز دوبار طالبان را تهدید کرد. او در شبکه اجتماعی خود نوشت: «اگر افغانستان بگرام را به امریکا ندهد، اتفاقات بدی خواهد افتاد.» همان روز هم در کاخ سفید گفت: «اگر ندهند، خواهید دید چه کار میکنم.» بسیاری دنبال پاسخی به این سوال هستند که این تهدید ترامپ چقدر جدی است.
سابقه تهدیدهای ترامپ
ترامپ برخلاف رهبران سنتی امریکا، سیاست را معمولا معامله میداند. او بیشتر با منطق یک تاجر رفتار میکند تا یک دیپلومات یا سیاستمدار. تهدیدهای تند او بیشتر شبیه بالا بردن قیمتها در بازار است. اول سقف را بالا میبرد، بعد با امتیاز کمتر کنار میآید و همان را پیروزی بزرگ میداند.
همین خصلت سبب شده برخی او را «عملگرایی» بدانند که از شعار نمیترسد و در لحظه تصمیم میگیرد و در لحظه عمل میکند. عدهای اما میگویند او «شومن سیاسی» است که بیشتر به نمایش رسانهای اهمیت میدهد تا به اجرای کامل تهدید.
ترامپ بیش از هر رئیسجمهور امریکایی به نقش رسانه آگاه است. از توییتر تا تروثسوشال، حرفهایش همیشه طوری تنظیم میشوند که تیتر بسازند. او تهدید را طوری بیان میکند که رسانهها بازتاب دهند و افکار عمومی و رقیبانش زیر فشار روانی قرار گیرند.
در چند مورد اما تهدیدهای ترامپ عملی شده است. در جنوری ۲۰۲۰ او بود که فرمان ترور قاسم سلیمانی را صادر کرد. همچنان عملیات کشتن ابوبکر البغدادی، رهبر داعش به دستور او انجام شد.ترامپ در میان بهت همه، از برجام خارج شد. سفارت امریکا را او به بیتالمقدس انتقال داد. او بود که در دوره دوم ریاستجمهوریاش به مراکز هستهای ایران حمله هوایی کرد؛ و ترامپ بود که گفت غزه به جهنم بدل خواهد شد.
در برابر این نمونهها، پروندههایی هم هست که تهدید به معامله یا عقبنشینی نرم ترامپ ختم شده است. برجستهترین نمونه کوریای شمالی است؛ ترامپ آن کشور را با عبارت «آتش و خشم» تهدید کرد، اما در نهایت به دیدار نمایشی با کیم جونگاون در سنگاپور رضایت داد. او قرار بود جنگ اوکراین را یک شبه تمام کند که نکرد. او در چند نوبت گفت که مرز امریکا با مکزیک را خواهد بست، اما عملی نشد. گفت اگر متحدان ناتو پول کافیای ندهند از این پیمان خارج میشود و نشد. قرار بود تیکتاک را در امریکا ببندد که نبست.
به این ترتیب، او شخصیتی چندبعدی دارد؛ گاهی تهدید را به اقدام واقعی تبدیل میکند و گاهی آن را صرفاً ابزار فشار و معامله میسازد.
آیا ترامپ بگرام را میگیرد؟
ترامپ کسی بود که روند گفتوگو با طالبان و معاهده دوحه را آغاز کرد. او از مفاد پنهانی و جزئیات این معاهده آگاه است؛ چیزهایی که حتی بسیاری از ما نمیدانیم. کارشناسان زیادی گفتهاند یکی از بندها این توافقنامه «احتمالا» این بوده که امریکاییها حق داشتن یک پایگاه استخباراتی در افغانستان را داشته باشند. حالا ممکن است ترامپ احساس کند هم امریکا پول زیادی به طالبان داده و هم طالبان به تعهدهایش درست عمل نکرده است. این ناراحتی میتواند بخشی از انگیزه تهدیدهای تازه او باشد.
بگرام تا پیش از سال ۲۰۲۱ قلب حضور امریکا در افغانستان بود؛ با دو باند پرواز بزرگ، امکانات گسترده و موقعیت راهبردی در نزدیکی چین و آسیای میانه.
امریکا امروز نگران است که میدان افغانستان کاملاً به دست چین و روسیه بیفتد. چین سرگرم معادن افغانستان است، روسیه طالبان را به رسمیت شناخته است. امریکا این تغییر موازنه را تهدیدی علیه نفوذ خود میبیند. بنابراین بگرام برای ترامپ نماد تغییر آرایش قوا در منطقه است.
در یک هفته گذشته چند اتفاق مهم در امریکا در زمینه افغانستان افتاده است که برای رسیدن به یک تحلیل بهتر، همه آنها را باید کنار هم گذاشت.
برداشتن معافیت چابهار و تغییر استراتژی امریکا
امریکا در سالهای گذشته روی بندر چابهار حساب باز کرده بود تا از طریق هند نفوذ خود را در افغانستان و آسیای میانه گسترش دهد. اما هفته گذشته معافیت چابهار از تحریمهای علیه ایران را برداشت. این یعنی واشنگتن دیگر به همان استراتژی قبلی تکیه نمیکند.
امریکا اتفاقا در نظم منطقهای جدید از چرخش هند به سمت چین هم نگران است. همه اینها بگرام را به موقعیتی بسیار استراتیژیکتر برای امریکا بدل کرده است.
مجلس نمایندگان امریکا بهتازگی تعدیلی را بر قانون بودجه دفاعی تصویب کرده که بر پایه آن وزارت دفاع اجازه خواهد داشت اطلاعات استخباراتی را با نیروهای پیشین امنیتی افغانستان و گروههای مخالف طالبان شریک بسازد. این تصمیم به معنای آن است که واشنگتن بدون نیاز به حضور مستقیم نظامی در افغانستان، یک ابزار تازه و کمهزینه برای فشار بر طالبان بهکار میگیرد.
اهمیت این اقدام در آن است که برای نخستین بار امریکا به مخالفان طالبان امکانی میدهد که بتوانند از طریق شبکههای استخباراتی و روشهای غیرمستقیم، این گروه را زیر فشار قرار دهند. چنین رویکردی پیام سیاسی آشکاری از ادرس امریکا برای طالبان دارد و نشان میدهد ایالات متحده در حال بازتعریف ابزارهای نفوذ خود در افغانستان است.
اقدام به حمله نظامی مستقیم امریکا به طالبان تقریباً بعید به نظر میرسد. وقتی در سال ۲۰۰۱ امریکا تصمیم حمله به افغانستان را گرفت، حتی کشورهایی مثل روسیه، چین و ایران موافق این حمله بودند و نوعی ائتلاف جهانی برای مقابله با طالبان یا شبکههای القاعده شکل گرفت. اما اکنون شرایط به کلی متفاوت است.
اول اینکه حمایت بینالمللی از حمله نظامی مستقیم به افغانستان بسیار اندک است. روسیه در سال ۲۰۲۵ نخستین کشوری بود که حکومت طالبان را به رسمیت شناخت و نام آن را از فهرست گروههای تروریستی برداشت.
دوم، هزینههای نظامی، سیاسی و اقتصادی برای ورود مجدد به یک جنگ طولانی برای امریکا بسیار بالاست. جنگ افغانستان برای امریکا هزینههای مالی هنگفت، تلفات انسانی زیاد و فرسودگی نهادی برای ایالات متحده داشته است. تحلیلها نشان میدهند که مجموع هزینههای جنگ پس از ۱۱ سپتامبر، شامل هزینههای مستقیم، مراقبتهای زخمیها و بهره بدهی، به تریلیونها دالر رسیده است.
سوم، مخالفت داخلی در امریکا نیز بزرگ است. مردم، رسانهها و برخی از نمایندگان کنگره دیگر تمایلی به جنگ فرسایشی و حضور طولانی مدت ندارند. امور داخلی، بحران اقتصادی، نگرانی از هزینهها و تمرکز بر چالشهای بینالمللی دیگر (چین، روسیه، خاورمیانه) باعث شده اند نگاه به گزینه نظامی با تردید همراه باشد.
چهارم، وضعیت طالبان نیز در منطقه تغییر کرده است. طالبان اکنون با برخی کشورها روابط دیپلوماتیک برقرار کرده و تعامل با آنها رو آوردهاست. این نشان میدهد که طالبان برای برخی از کشورها به ویژه کشورهای ضد امریکایی، صرفاً یک نیروی شورشی نیست و هر حمله نظامی بر آن، ریسک واکنش دیپلوماتیک، امنیتی و منطقهای را بالا میبرد.
در این میان، آنچه در عمل محتملتر است، استفاده از ابزارهای کمهزینهتر اما پرفشار است. ترامپ احتمالا در وهله نخست تحریمهای مالی علیه طالبان را سختتر میسازد.
افزون بر این، بازگرداندن نام طالبان به فهرست سازمانهای تروریستی یا گسترش همکاریهای اطلاعاتی با مخالفان طالبان، اقدامی که مجلس نمایندگان امریکا اخیراً چراغ سبز آن را نشان داده از جمله راههایی است که برای واشنگتن هزینه اندکی دارد اما فشار سیاسی بزرگی ایجاد میکند. این ابزار هم طالبان را زیر فشار میبرند، هم برای ترامپ دستاورد تبلیغاتی و انتخاباتی هم به همراه خواهند داشت.
طالبان و مانعی به نام هبتالله
طالبان پس از تهدیدهای ترامپ به توافقنامه دوحه اشاره کرد و گفت امریکا تعهد داده بود از تهدید علیه تمامیت ارضی افغانستان خودداری کند. این موضع رسمی نشان میدهد که طالبان حاضر به واگذاری بگرام نیست. اما تجربه دو دهه گذشته نشان داده که وقتی پای منفعت اقتصادی یا رهایی از فشارهای مالی در میان باشد، در درون طالبان همیشه صداهای متفاوت وجود دارد. به نظر میرسد که طالبان میدنند که تهدید ترامپ حتا اگر نظامی نباشد باز هم برای کشور ضعیفی مانند افغانستان، تهدید جدی به شمار میرود.
اگر قرار باشد معاملهای «برد–برد» شکل بگیرد، احتمالاً ملا هبتالله مانع اصلی است. او جهانبینی محدود و غیرسیاسی دارد و به منطق «حجره» پایبند است، در حالی که برخی رهبران دیگر طالبان ممکن است به منفعت اقتصادی چنین توافقی بیندیشند.
به این ترتیب، این واقعیت که ترامپ تنها در سه روز چهار بار نام بگرام را بر زبان آورده، نشاندهنده میزان جدیت او در این پرونده است. بدون تردید، اگر طالبان به هیچ معاملهای در این زمینه تن ندهد، ابزارهایی مانند فشار سیاسی، تحریمهای مالی و محدودیتهای دیپلوماتیک و حتا قطع پول هفتهوار برای طالبان میتواند آنها را به سوی معامله درباره بگرام تحت فشار قرار دهد.
به این ترتیب، طالبان پس از چهار سال زعامت تقریباً بیرقیب در داخل و بدون فشار جدی از بیرون، اکنون وارد مرحلهای تازه شده است؛ مرحلهای که آرامش نسبی گذشته را بر هم میزند و این گروه را با موجی از فشارهای تازه روبهرو خواهد ساخت.