در این مقاله ۹ دلیل احتمالی مرور شده است که ممکن است روی تصمیمگیری آقای ترامپ تاثیر داشته باشد.
۱. نزدیکشدن به چین
رئیسجمهور امریکا گفته است که بگرام «حدود یک ساعت با جایی که چین سلاح هستهای میسازد فاصله دارد.» بنابراین از نظر راهبردی «میخواهیم آن را برگردانیم».
امریکا میل دارد به چین نشان دهد که هنوز میتواند در افغانستان حضور داشته باشد. اولین دلیل ترامپ برای مطرح کردن بازگشت به بگرام، نزدیکشدن به چین است، به ویژه اینکه در سالهای اخیر، چین حضور امنیتی خود را در تاجیکستان، در نزدیکی مرز افغانستان، تثبیت کرده و روسیه نیز طالبان را به رسمیت شناخته است.
۲. رهایی از وابستگی به فضای هوایی پاکستان
انگیزه دیگر دونالد ترامپ، احتمالا کاستن از وابستگی پر خطر امریکا به فضای هوایی پاکستان است. پس از خروج ۲۰۲۱، تمام عملیاتهای «فراز افق» عملاً به مسیرها و مجوزهای اسلامآباد گره خورده بود؛ تا جایی که فرمانده سنتکام در سنا تأکید کرد که چنین مأموریتهایی بدون شریک زمینی و بدون دسترسی هوایی امکانپذیر نیست. اختلافهای مکرر میان طالبان و پاکستان بر سر عبور پهپادها نیز شکنندگی این اتکا را آشکار کرد.
۳. نگرانی از داعش خراسان
دلیل سوم به نگرانی امریکا از فعالیت داعش شاخه خراسان برمیگردد. فرماندهان نظامی امریکا بارها هشدار دادهاند که داعش خراسان در افغانستان قدرت گرفته و تهدید آن فراتر از مرزهای کشور گسترش یافته است. از نگاه واشنگتن، بگرام بهعنوان یک پایگاه نزدیک میتواند روند شناسایی و حمله به داعش در منطقه را کوتاهتر کند و توان امریکا را در مهار این تهدید افزایش دهد.
۴. زیر سوال بردن بایدن
دلیل چهارم احتمالا به سیاست داخلی امریکا مربوط است. برای آقای ترامپ، بگرام نماد چیزی است که او میگوید «بایدن از دست داده» است. او با طرح دوباره این موضوع میخواهد نشان دهد که خروج از بگرام در سال ۲۰۲۱ تصمیمی اشتباه بوده و میتوانست به گونه دیگری مدیریت شود.
در واقع، از بُعد سیاست داخلی؛ صحبت از بازگشت به بگرام بیش از آنکه برنامهای اجرایی باشد، ابزاری برای زیر سوال بردن بایدن و فشار گذاشتن بر کارنامه رقیب سیاسیاش است. دونالد ترامپ و حزبش یک انتخابات پر هیاهوی دیگر در سه سال آینده پیش رو خواهند داشت.
طرح بازگشت دوباره به بگرام برای امریکا بهعنوان اهرمی در معادلات آسیای میانه معنا پیدا میکند. پس از جنگ اوکراین، دولتهای منطقه میان روسیه و چین در حال تغییر موازنهاند و واشنگتن نیز با ابتکار ۵+۱ آسیای میانه (پنج کشور منطقه همراه با امریکا) میکوشد پیوندهای امنیتی و ترانزیتی خود را تقویت کند.
حتی مطرح بودن بگرام بهعنوان یک «گزینه روی میز» پیامی است از تعهد و ظرفیت نفوذ امریکا در قلب منطقهای که در همسایگی چین، روسیه و ایران قرار دارد.
بُعد دیگر ماجرا احتمالا به منابع معدنی و عناصر حیاتی گره میخورد. ترامپ از سال ۲۰۱۷ آشکارا علاقه داشت سیاست امریکا در افغانستان را با دسترسی به ذخایر معدنی پیوند بزند. او در دیدار با اشرف غنی هم به صراحت از امکان ورود شرکتهای امریکایی به عرصه استخراج عناصر حیاتی سخن گفته بود. مطرح شدن دوباره بگرام در ۲۰۲۵ را میتوان ادامه همان روایت دانست. تلاشی برای حضور در زنجیرههای لیتیوم و عناصر نادر خاکی و کاستن از انحصار چین در این حوزه.
بگرام زیرساختی عظیم و آماده دارد که آن را به یک مرکز چندمنظوره بدل میکند. باند پرواز ۳.۶ کیلومتری و تأسیسات سنگین این پایگاه میتواند در مدت کوتاه برای مأموریتهایی گوناگون از سوخترسانی و ترانسپورت سنگین تا استقرار شفاخانه صحرایی، بازپیکربندی شود. در مقایسه با هزینه و زمان ایجاد پایگاه تازه در کشور ثالث، احیای بستر موجود حتا اگر فقط در حد یک سناریوی احتمالی مطرح باشد، در محاسبات هزینه و فایده برای واشنگتن گزینهای جذابتر به نظر میرسد.
یکی دیگر از انگیزههای امریکا میتواند حفاظت از شهروندانش در افغانستان باشد. در چهار سال گذشته گزارشهایی از بازداشت یا ناپدیدشدن امریکاییها در چنگ طالبان منتشر شده است؛ از جمله سرنوشت محمود حبیبی که هنوز هم مبهم باقی مانده است. چنین پروندههایی برای واشنگتن اهمیت نمادین و سیاسی دارند و هر بار افکار عمومی را حساس میسازند. از نگاه امریکا، داشتن پایگاهی نزدیک مانند بگرام میتواند امکان اقدام سریعتر، فشار مؤثرتر و نظارت مداوم بر چنین وضعیتهایی را فراهم کند. به همین دلیل، طرح دوباره بگرام را میتوان بخشی از تلاش برای محافظت از منافع و شهروندان امریکایی دانست.