استاد محمدحسین سرآهنگ، آخرین سراینده دربار شاهی افغانستان در ۱۶ جوزای سال ۱۳۶۱ درگذشت.
«سرتاج» موسیقی افغانستان که القابی بزرگی مثل کوه بلند موسیقی و بابای موسیقی مکتب پتیاله را از هنرمندان هند بهدست آورده بود، در سال ۱۲۹۶ در کابل متولد شده بود.
آنگاه که پیکر رقیه بیگم، همسر و ملکه امپراتور مغل، جلال الدین محمد اکبر را پس از مرگش در آگره، به کابل انتقال داده و در باغ بابر به خاک میسپردند، شاید هیچ کس تصور نمیکرد که با سپری شدن ۳۰۰ سال از آن روز، رسم آوازخوانی تان سین، کلاسیک خوان دربار امپراتورِ مغل، نیز از آن حوالی به کابل می رسد، و از بالاحصار و گذر خواجه خوردک، راهش را به دربار شاهی می گشاید؛ اما کابل، با وجود برخاستن نوای راگ و راگنی از آن، دیگر پارهای از قلمرو امپراتوری مغل و تکهای از شبهقاره نخواهد بود.
وقتی که در نیمه دوم قرن ۱۹، اوامر و اقدامات امیر شیر علیخان در افغانستان امروزی، مورد حمایت مردم قرار گرفت، برخیها که در گذشته به سرزمینهای همجوار رفته بودند، راه بازگشت را در پیش گرفتند.
در سال ۱۲۴۸ خورشیدی کاروانی از استادان موسیقی در یک شامگاه به کابل رسید و در نزدیک بالاحصار توقف کرد. آنها ابتدا در قصر بالاحصار و سپس در گذر خواجه خوردک، اقامت گزیدند.
استاد غلامحسین خان، پدر استاد محمد حسین سرآهنگ، دو سال پیش از مرگ امیر شیرعلی خان در سال ۱۲۵۶، در کابل زاده شد که از نخستین بنیانگذاران موسیقی معاصر افغانستان به حساب میآید. او در نوجوانی به هند رفت و موسیقی کلاسیک و زبانهای سانسکریت، انگلیسی، هندی، اردو، گجراتی و مراتی را در همانجا آموخت.
استاد محمد حسین سرآهنگ، سرتاج موسیقی که القابی بزرگ را به شمول کوه بلند موسیقی، سرتاج موسیقی و بابای موسیقی پتیاله، از حلقات هنرمندان و موسیقیدانهای هند بهدست آورده بود، در سال ۱۲۹۶ در کابل متولد شد. دو سال پس از تولد او بود که امیر حبیبالله، پدر شاه امانالله در یک توطئه داخلی دربار کشته شد.
این تحول بزرگ، سبب شد تا تغییراتی در ساختار ارگ شاهی رخ دهد و حضور استادان موسیقی در ارگ را نیز تا حدی زیاد دگرگون کند. چنان چه تا پیش از دوران حاکمیت امیر حبیبالله، استاد غلام حسین خان، آوازخوان برتر دربار بود و امیر امر کرده بود که در سفرهایش به استاد غلام حسین خان، خیمه جداگانه برافراشته شود.
چاشنیهای موسیقی و روابط داخلی دربار
گاهی فراز و فرودهای روابط در داخل دربار در ابیاتی که سرایندهها انتخاب میکردند، نیز خودنمایی میکرد. عبدالغفور برشنا با روایت از پدرش میرزا سلطان احمدخان منشی، میگوید که امیر حبیبالله، با وجود تظاهر به دینداری، در رابطه به میخواران در داخل دربار چشمپوشی میکرد و خُسرش سعدالدین خان علوم، همواره او را متوجه موضوع میکرد. یک روز امیر از استاد غلامحسین خان خواست تا کنایهای به خسرش بگوید. استاد بیدرنگ سرود:
گر مَی نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که من مَی نخورم
صد کار کنی که مَی غلام است آن را
در مورد استاد قاسم، نیز میگویند پس از آن که شاه امانالله، افغانستان را ترک کرد و تاج و تخت به امیر حبیب الله کلکانی رسید، روزی امیر نو نیز به رسم پیشینیان شوق شنیدن موسیقی کرد. همان شد که استاد قاسم را فراخواند و او در کنار چند آهنگ دیگر، این شعر را سرود:
کشتی نشسته گانیم، ای باد شُرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
پس از خواندن این بیت، امیر بلادرنگ به استاد قاسم گفت که خاطرت جمع باشد، دیگر رویش را نمیبینی.
به همین گونه، استاد سرآهنگ نیز بارها در برابر محمد ظاهر، پادشاه سابق افغانستان این ابیات را سروده است:
تا کی از نام پدر تاج زنی بر سر خویش؟
باش از حسن عمل خود پدر و مادر خویش
یا:
یک پرده بیش نبود در فقر و سلطنت فرق
طبل شه است کجکول گر پوست کنده گویم
اما شاه، استاد سرآهنگ را نه تنها به عنوان آوازخوانی برتر و آگاه از معانی اشعار و چند و چون زندگی ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل، دوست داشت، بلکه به او به حیث استاد خود نیز احترام میگذاشت. او گفته بود از وقتی استاد سرآهنگ از هند به افغانستان برگشته، هیچ پرسش او در زمینه موسیقی بیپاسخ نمانده است.
با این همه، زمانی که نوبت خدمت سربازی استاد سرآهنگ رسید، ظاهرشاه نتوانست او را از خدمت معاف کند. شاه پس از پایان دوره دو ساله عسکری به استاد سرآهنگ گفته بود که میخواست او سربازی نکند و از موسیقی دور نماند، اما محمد داوود، فرمانده قوای مرکز آن وقت، با این امر موافق نبود.
استاد سرآهنگ، شخصیتی فقیرمشرب و مستغنی بود و هیچ چشمداشتی از دوستی و نزدیکی با شاه نداشت. او تمام عمر خود را در خانههای کرایی سپری کرد و افتخار میکرد که او را "محب الفقرا، مسکین سرآهنگ" بنامند. استاد سرآهنگ به رغم کنار گذاشته شدن شاه در کودتای محمد داوود در سرطان ۱۳۵۲، همیشه از او به نیکی و احترام یاد میکرد.
با سقوط نظام شاهی در افغانستان، با آن که نظامهای پس از کودتای ثور ۱۳۵۷ توجه بیشتر به هنرمندان میشد، اما موسیقی کلاسیک و غزل، به تدریج کمرنگتر شد. اوضاع سیاسی سبب شد تا نشستهای فرهنگیان و گردهماییهای ادیبان کابل نیز محدودتر شود و به این ترتیب، خانقاه و فقط یک برنامه هفتهوار تلویزیونی یگانه جای جلوهنمایی این هنر بود که با مرگ استاد سرآهنگ در ۱۶ جوزای ۱۳۶۱ آن هم کم رنگ شد.
در آن سالها، فرسنگها دورتر از کابل، در روم، آخرین پادشاه افغانستان، با شنیدن آهنگی از استاد سرآهنگ گریسته و گفته بود که او جوانمرد و موسیقیدان بزرگ بود.
امروز آن آخرین پادشاه و واپسین سراینده دربار کابل، هر دو در ۶ کیلومتری باغ بابر، در آغوش کابل و در زیر خاک خفتهاند؛ یکی در گورستان شهدا و صالحین، در نزدیکی محلی که شب های جمعه در آن جا به ذکر می پرداخت، و دیگری در کنار پدرش بر فراز تپهای در همان حوالی.
آخرین باری که من به گورستان شهدا و صالحین رفتم، صدای استاد در نواری از موسیقی از یک غرفه کوچک چوبی به گوش میآمد:
جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده امریکا از طرح تازهای پرده برداشت که اسرائیل آنرا طراحی کرده و از طریق میانجیگران به حماس فرستاده است.
در این طرح، چه نکات تازهای وجود دارد که امیدها را برای پایان دادن به جنگ خونین در غزه افزایش داده است؟
جو بایدن در سخنرانی روز جمعه خود به محورهای اصلی طرح پیشنهادی اسرائیل که متنی چهار و نیم صفحهای است، اشاره کرد و پس از او نیز دیگر مقامهای امریکایی جزئیات بیشتری از آن را منتشر کردند.
دفتر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، روز جمعه اعلام کرد که از این طرح حمایت میکند، حماس نیز اعلام کرده است که با رویکردی مثبت پیشنهاد اسرائیل را بررسی خواهد کرد.
به گفته رئیسجمهور امریکا، طرح اسرائیل شامل سه مرحله است و در نهایت به آتشبس، عقبنشینی کامل اسرائیل از نوار غزه، مبادله کامل گروگانها و صدها زندانی فلسطینی، و بازسازی نوار تخریبشده غزه میشود.
بایدن در سخنان خود مهمترین محورهای این سه مرحله را چنین توصیف کرد:
مرحله اول: آتشبس، آزادی محدود گروگانها و عقبنشینی اسرائیل
مرحله اول پیشنهاد اسرائیل به مدت شش هفته ادامه خواهد داشت و شامل آتشبس «کامل»، خروج نیروهای اسرائیلی از «تمام مناطق پرجمعیت» غزه و «آزادسازی تعدادی از گروگان ها از جمله زنان، سالخوردگان، مجروحان در ازای آزادی صدها اسیر فلسطینی» میشود.
در این مرحله، غیرنظامیان فلسطینی در تمام مناطق غزه به خانهها و محلههای خود باز خواهند گشت و کمکهای بشردوستانه روزانه به ۶۰۰ کامیون حامل کمک به غزه افزایش خواهد یافت.
با یک آتشبس، این کمکها میتواند بهطور ایمن و موثر بین همه کسانی که به آن نیاز دارند توزیع شود. صدها هزار پناهگاه موقت از جمله واحدهای مسکونی میتوانند توسط جامعه بینالمللی تحویل داده شوند.
مرحله اول همچنین شامل مذاکرات بین اسرائیل و حماس برای رسیدن به مرحله بعدی این پیشنهاد خواهد بود.
مرحله دوم: پایان دايمی خصومتها، آزادی همه گروگانها، خروج کامل اسرائیل از نوار غزه
مذاکرات برای رسیدن به مرحله دوم ممکن است بیش از شش هفته طول بکشد زیرا بین دو طرف اختلافنظر وجود دارد.
اسرائیل میخواهد مطمین شود از منافعش محافظت میشود، اما این پیشنهاد میگوید اگر مذاکرات بیشتر از شش هفته از مرحله اول طول بکشد، آتشبس همچنان تا زمانی که مذاکرات ادامه دارد ادامه خواهد داشت.
ایالات متحده، قطر و مصر تضمین خواهند کرد که گفتگوها در این دوره تا زمانی که «همه توافقها» برای شروع مرحله دوم حاصل شود، ادامه یابد.
مرحله دوم شامل آزادی همه گروگانهای باقیمانده از جمله سربازان مرد خواهد بود.
نیروهای اسرائیلی از غزه خارج خواهند شد و تا زمانی که حماس به تعهدات خود عمل کند، آتشبس موقت - به تعبیر پیشنهاد اسرائیل - به توقف دایمی درگیریها تبدیل خواهد شد.»
مرحله سوم: بازگرداندن اجساد و بازسازی غزه
یک طرح بازسازی بزرگ برای غزه آغاز خواهد شد و بقایای نهایی گروگانهایی که کشته شدهاند به خانوادههایشان بازگردانده خواهد شد.
آینده حماس
بایدن در سخنان خود همچنین به وضعیت کنونی و آینده حماس نیز اشاره کرد.
او گفت که اسرائیل «نیروهای حماس را در طول هشت ماه گذشته نابود کرده است و در این مرحله، این گروه دیگر قادر به اجرای هفتم اکتبر دیگری نیست.»
بایدن گفت: «در توافق برای بازسازی غزه، کشورهای عرب و جامعه بینالملل نیز به شیوهای شرکت خواهند کرد که به حماس اجازه تجهیز مجدد داده نشود.»
او افزود که واشینگتن با شرکای خود برای بازسازی خانهها، مکاتب و شفاخانهها در غزه همکاری خواهد کرد.
عربستان سعودی با سرمایهگذاری در استارتآپ هوش مصنوعی چینیها، وارد میدان نبرد بیجینگ و واشنگتن شد. ژیپو اِیآی چین در حال تلاش برای رقابت با شرکت امریکایی اوپن ایآی در زمینه هوش مصنوعی مولد است.
به گزارش فایننشال تایمز، صندوق سرمایهگذاری پراسپریتی سِون (Prosperity7) که اقدام به سرمایهگذاری در برجستهترین استارتآپ هوش مصنوعی مولد چین کرده، بخشی از بازوی سرمایهگذاری ریسکپذیر گروه نفتی دولتی آرامکوی عربستان سعودی است.
اکنون این صندوق به تنها سرمایهگذار خارجی شرکت چینی تبدیل شده است.
بر اساس گزارش دو منبع آگاه، پراسپریتی سِون تقریبا ۴۰۰ میلیون دالر در ژیپو اِیآی سرمایهگذاری کرده و ارزش این استارتآپ چینی را به رقم سه میلیارد دالر رسانده است.
پیش از این، بخش نوپای هوش مصنوعی مولد چین به دلیل محدودیتهای امریکا ناگزیر از اتکا به منابع مالی داخلی بود.
سرمایهگذاری پراسپریتی سِون اولین نمونه معتبر حمایت یک نهاد خارجی از چهار استارتآپ پیشروی هوش مصنوعی مولد در چین به شمار میرود.
ژیپو و نزدیکترین رقبای آن مونشات (Moonshot AI)، مینیمکس (MiniMax) و زیرو وان (01 AI) به بودجههای دولتی و حمایت شرکتهای بزرگ خدمات ابری داخلی وابسته هستند.
این سرمایهگذاری، نشاندهنده تمایل عربستان سعودی برای حمایت از اکوسیستمی است که میتواند در برابر سلطه ایالات متحده بر هوش مصنوعی ایستادگی کند.
یکی از منابع نزدیک به این صندوق گفت: «سعودیها نمیخواهند سیلیکون ولی بر این صنعت تسلط داشته باشد.»
گزارشها حاکی از آن است که دولت امریکا سال گذشته ممنوعیتهایی را برای جلوگیری از سرمایهگذاری شرکتهای این کشور در حوزه هوش مصنوعی چین اعمال کرد.
امریکا همچنین کنترولهای خود را بر صادرات تراشههای پیشرفته مورد استفاده برای آموزش و اجرای مدلهای هوش مصنوعی تشدید کرده است.
اگرچه سرمایهگذاران فناوری معتبر جهانی مانند سافتبانک و تایگر گلوبال به حمایت خود از نسل قبلی گروههای هوش مصنوعی چینی که در زمینه فناوری نظارتی پیشگام بودند، بهویژه سنس تایم (Sense Time) ادامه دادند، اما این شرکتها در سایه پیشرفتهای چشمگیر هوش مصنوعی مولد قرار گرفتهاند.
یکی از مشاوران فناوری در بیجینگ اظهار داشت: «با خروج سرمایهگذاران امریکایی، اهمیت سرمایه عربستان برای اکوسیستم فناوری چین بسیار افزایش یافته است.»
برای استارتآپهای هوش مصنوعی چینی، جذب سرمایهگذاران خارجی این امکان را فراهم میآورد تا بازارهای جدیدی در خارج از مرزهای چین برای فناوریهای خود ایجاد کنند.
سرمایهگذاری اخیر پراسپریتی سِون، بخشی از همکاری گسترده میان صندوقهای دولتی عربستان سعودی و گروههای فناوری چینی است که به دنبال جذب سرمایه و مشتریان تازه هستند.
لنوو، شرکت سازنده رایانه چینی، روز چهارشنبه اعلام کرد دو میلیارد دلار اوراق قرضه قابل تبدیل به اَلت (Alat)، یکی از شرکتهای تابعه صندوق سرمایهگذاری عمومی عربستان سعودی منتشر کرده است.
در ازای این سرمایهگذاری، شرکت لنوو قصد دارد دفتر مرکزی منطقهای خود را در ریاض راهاندازی و یک کارخانه تولیدی در این کشور احداث کند.
این جدیدترین نمونه از الزامات سختگیرانه سرمایهگذاران عربستانی برای حضور شرکتهای فناوری در این کشور است.
شرکتهایی همچون سنس تایم، تنسنت کلاد (Tencent Cloud) و میتوآن (Meituan) نیز در حال گسترش فعالیت در عربستان هستند.
در سوی دیگر، ایالات متحده فشارها را بر کشورها برای عدم حمایت از بخش فناوری چین از طریق سرمایهگذاری یا صادرات فناوریهای پیشرفته افزایش داده است.
فایننشال تایمز در ماه دلو سال گذشته گزارش داد شرکت سرمایهگذاری و هوش مصنوعی جی۴۲ (G42) مستقر در ابوظبی، سهام خود را در گروههای فناوری چینی از جمله بایتدنس (ByteDance) تحت فشار واشنگتن فروخته است.
جی۴۲ پس از حذف سخت افزارهای چینی از زیرساخت خود، موفق به جذب سرمایهگذاری یک و نیم میلیارد دالری مایکروسافت شد.
این گزارش تاکید کرد سعودیها نیز از نفوذ واشنگتن در امان نیستند.
آمیت میدا، مدیر اجرایی اَلت در ماه جاری به بلومبرگ گفت در صورت لزوم، از چین «چشمپوشی» خواهد کرد، زیرا این پادشاهی قصد دارد صنعت نیمههادی داخلی را راهاندازی کند.
میدا گفت: «امریکا شریک شماره یک ما و بزرگترین بازار برای هوش مصنوعی، تراشهها و صنعت نیمههادی است.»
ژیپو با بیش از ۸۰۰ کارمند، بزرگترین استارتآپ هوش مصنوعی مولد چینی از نظر تعداد نیروی انسانی است.
این شرکت پیش از این موفق شده بود از علیبابا کلاد (Alibaba Cloud)، تنسنت و میتوآن سرمایه جذب کند و از حمایت سرمایهگذاران دولتی از جمله صندوق تامین بازنشستگی ملی نیز بهرهمند شود.
محصول اصلی ژیپو، یک بسته نرمافزاری با عنوان «AI-in-a-box» است که به شرکتها این امکان را میدهد تا از مدل زبان بزرگ این استارتآپ به همراه پردازندههای هوش مصنوعی و سایر سختافزارها در محل خود استفاده کنند.
این روش سطح امنیت و حفاظت از دادهها را افزایش میدهد.
ماه ثور امسال و در رویداد سرمایهگذاری پراسپریتی سِون در بیجینگ، اجرایی از رقص شمشیر از سوی رباتهای انساننما با لباسهای سنتی عربی موسوم به «دشداشه» (ثوب) به نمایش گذاشته شد.
سرمایهگذاری پراسپریتی سِون در استارتآپ هوش مصنوعی چینی، نشانگر تحولات جدید در عرصه رقابت میان چین و امریکا بر سر هوش مصنوعی مولد و فناوریهای پیشرفته مرتبط است.
در حالی که واشنگتن تلاش میکند از گسترش نفوذ بیجینگ در این حوزه جلوگیری کند، سرمایهگذاران عربستانی امیدوارند با حمایت از اکوسیستم هوش مصنوعی چین، راه را برای کسب استقلال بیشتر از سلطه امریکا در این عرصه هموار سازند.
رفح در جنوب غزه «آخرین پناهگاه» آوارگان فلسطینی است. حدود ۱.۴ میلیون نفر، یعنی بیشتر از نصف جمعیت متراکم ۲.۳ میلیونی غزه از سراسر این باریکه به این منطقه پناه بردهاند.
در پی ورود تانکهای اسرائیل به اردوگاه آوارگان، «همه چشمها به رفح» دوخته شده است.
با آغاز هجوم نظامی اسرائيل به غزه، فلسطینیها وادار به کوچ اجباری شدند و بسیاری آنها در رفح پناه گرفتند. در پی حمله اسرائيل به رفح اکنون هیچ منطقه غزه از حمله اسرائيل در امان نمانده است.
اکثر مردمی که در رفح به سر میبرند، شب و روز خود را زیر خیمههای آوارگان میگذارنند. برپایه گزارشهای نهادهای حقوق بشری، بسیاری از آنها برای چندمین بار از منطقهای به منطقهای دیگر کوچ کردهاند و در نهایت در رفح جابهجا شدهاند.
فلسطینیها در غزه چندین بار از سمتی به سمت دیگر این باریکه آواره شدهاند
بسیاری ساکنان غزه به دلایل شرایط جنگی در سراسر این باریکه، هنگام سفر از یک محل به محل دیگر چیزی با خود نمیبرند. آنها هر بار که آواره میشوند، اجناس ابتدایی زندگی مانند خیمه و ظروف و مواذ غذایی تهیه میکنند. این اقلام هم از کمکهای بشردوستانه محدود به آنها میرسد. به این ترتیب، باشندگان غزه با هر بار تخلیه، آغاز دیگری از نو بنا میکنند و با حملات اسرائيل، مجبورند دوباره همهچیز را رها کنند و بروند.
ارتش اسرائیل هفتهها بود که از قصد خود برای حمله به رفح خبر میداد. این امر نگرانیهای جدی ملل متحد و برخی کشورها را برانگیخت و آنها هشدار دادند که در صورت انجام حمله، رفح شاهد «فاجعه انسانی» خواهد بود.
به رغم فشارهای جهانی گسترده، اسرائیل به درخواستها برای خودداری از حمله به غزه تن نداد و سرانجام وارد رفح شد و به تدریج در بخشهای مختلف این منطقه نفوذ کرد.
اسرائیل در هفتههای گذشته به ساکنان شرق رفح گفت این منطقه را تخیله کنند، مقام سازمان ملل گفتند مردم این منطقه «جایی برای رفتن ندارند و هیچ کجای غزه برای آنان امن نیست.»
در پی آغاز پیشروی و حملات اسرائیل، سازمان ملل روز سهشنبه اعلام کرد که در سه هفته گذشته یک میلیون نفر در رفح بار دیگر آواره شدهاند.
حمله روز یکشنبه اسرائيل در رفح دستکم ۴۵ فلسطینی شامل زنان و کودکان و سالمندان را در خیمههای آورگان کشت. به گفته وزارت بهداشت غزه، ۲۴۹ نفر دیگر در این حمله زخمی شدند.
حمله اسرائیل به کمپ آورگان رفح
این حمله با انتقاد گسترده جهانی روبه رو شد اما ارتش سرائیل روز سهشنبه حمله دیگری در رفح انجام داد که بنابر گزارش شبکه الجزیره، ۲۱ نفر از جمله ۱۲ زن کشته شدند.
نخستوزیر اسرائيل حمله اولی را «یک تراژیدی» خواند و اذعان کرد که «علیرغم تلاش ما برای آسیب نرساندن به آنها، یک اتفاق ناگوار رخ داد.»
مقامهای اسرائيلی گفتند دو مقام حماس را در این حمله کشتهاند.
ارتش اسرائيل میگوید رفح پناهگاه نیروهای گروه حماس است و حملههای خود را نیز علیه این گروه عنوان میکند.
«همه چشمها به رفح»
بعد از حمله روز یکشنبه اسرائيل به رفح، کاربران شبکههای اجتماعی کارزاری را زیر نام «همه چشمها به رفح» آغاز کردند.
تاکنون دهها میلیون کاربر در شبکههای اجتماعی با پیوستن به این کارزار همبستگی خود را با فلسطینیها اعلام کردهاند.
کاربران از سراسر جهان، با بازنشر تصویری با این شعار، علاوهبر درخواست آتشبس فوری، اعلام میکنند که در برابر آنچه در غزه میگذرد، بیتفاوت نیستند.
شمار زیادی از چهرههای مطرح، از جمله هنرمندان و روزنامهنگاران و آوازخوانان به این کارزار پیوستهاند.
میلیونها کاربر شبکههای اجتماعی با آوارگان فلسطینی در رفح اعلام همبستکی کردند
طبق آمار وزارت بهداشت غزه، از آغاز حملات اسرائيل به این باریکه، بیش از ۳۶ هزار فلسطینی کشته شدهاند.
این حملات در پاسخ به حمله حماس در هفتم اکتبر گذشته آغاز شد که در آن ۱۲۰۰ نفر کشته شدند و این گروه بیش از ۲۵۰ نفر را گروگان گرفت.
دادگاه بینالمللی دادگستری، ارگان قضایی سازمان ملل خواستار توقف فوری حملات اسرائيل به رفح شده است.
از سوی دیگر دادگاه کیفری بینالمللی نخستوزیر و وزیر دفاع اسرائيل و همچنین برخی رهبران حماس را به «جنایت جنگی» متهم کردهاند و خواستار بازداشت آنها شدهاند.
رسانهها مدام در حال نمایش زنان در حلقهای از دوستان صمیمیشاناند و انگار جامعه از آنها انتظار دارد عضو یکی از همین گروههای دوستانه باشند. این انتظارات برای آن دسته از زنانی که چنین تجربهای ندارند میتواند همراه با احساس کمبود یا شرمساری باشد.
تارا جودا، نویسنده و منتقد فیلم در مقالهای که در گاردین منتشر شده، این دیدگاه رایج را در مورد داشتن گروههای دوستانه زنانه به چالش میکشد.
این مقاله واکنشهای متعددی از سوی خوانندگان گاردین داشته که تاکیدی بر دشواریهای ایجاد گروههای دوستی برای برخی از زنان و احساس رضایت آنها از تنهاییشان است.
تارا در این مقاله از سالها تلاش سخت خود برای یافتن آن گروه از «دوستان همیشگی» نوشته است.
به گفته او، سینما و تلویزیون نشان میدهند که زنان مدام در حال ایجاد دوستیهای باورنکردنی با همجنسان خود هستند؛ دوستانی که تکیهگاهی برای عبور از روزهای سخت هستند، با خنده شما میخندند و با گریههایتان میگریند.
او نوشت: «مانند سریال سکس و شهر، تنها چیزی که باید بدانید این است که کدام نقش را در این گروههای دوستی بر عهده دارید: الف) باهوش هستید ب) سکسی هستید یا ج) بامزه؟»
تارا در ادامه نوشت: «سالها دنبال قبیله خودم بودم، اما فایدهای نداشت. هر فرصت جدیدی را با اشتیاق بررسی میکردم، مطمئن بودم اگر به اندازه کافی جستوجو کنم بهترین دوستانم را جایی آن بیرون پیدا خواهم کرد. به خودم میگفتم شاید مانند "تلما و لوئیز" جستوجوی من کمی بیشتر طول بکشد.»
این نویسنده و منتقد فیلم در ادامه یادآوری میکند که تازه وقتی به اواسط ۴۰ سالگی رسید، فهمید که ممکن است هرگز این اتفاق برای او نیفتد.
او نوشت: «برای مدتها، نداشتن گروه دوستی زنانه برای به اشتراک گذاشتن احساساتم، باعث میشد احساس کنم در طول سالها چیزی را از دست دادهام. گاهی اوقات احساس میکردم شاید چون به اندازه کافی سرگرمکننده نیستم، نتوانستهام چنین دوستانی پیدا کنم یا شاید من ارزش سرمایهگذاری را نداشتهام یا بدتر از همه، شاید خیلی خستهکننده هستم.»
تارا میگوید حالا هر گاه چنین افکاری به سرش میزند، با خودش مینشیند، مینویسد و با خانوادهاش وقت میگذراند. هر چند گاهی اوقات احساس تنهایی میکند اما در نهایت، با آن مشکلی ندارد.
یکی از خوانندگان به گاردین گفته با خواندن مقاله تارا احساس آرامش کرده است: «من در اواخر ۳۰ سالگی هستم و همیشه اینطور احساس میکردم که گروههای زنانه، از پذیرفتن من اجتناب میکنند. وقتی در یک مراسم، محل کار جدید یا فضایی تازه هستم، آن احساس آشنای امید برای یافتن "دوستان صمیمی" را به خوبی به یاد میآورم؛ حسی که در نهایت منجر به احساس خوردکننده عدم تعلق میشود.»
این فرد در ادامه گفت: «اغلب به این نتیجه میرسیدم که حتما من عجیب یا خیلی ساکتم، یا جالب نیستم. با این حال زمانی که در خانه هستم فقدان تعلق به یک گروه دوستی زنانه مرا آزار نمیدهد. فقط صبحهای دوشنبه در محل کارم از مواجهه با این سوال اجتنابناپذیر که "آخر هفته چه کار کردی؟"، خجالت میکشم. چون باید در پاسخ یا باید از وقت گذراندن با شریک زندگی و خانوادهام بگویم، یا از ملاقاتهای شش ماه یکبار با دوستان معدودم.»
این خواننده جوان به گاردین گفت که خواندن مقاله تارا باعث شده تا کمتر احساس تنهایی کند چون در واقع قرار نیست همه ما چنین گروههای دوستانه و پویایی داشته باشیم: «در حقیقت من درونگرا هستم و مطمئن نیستم بتوانم با مشکلاتی که گروههای دوستی دختران با آن مواجه میشوند کنار بیایم. امیدوارم با ادامه زندگی، این موضوع را کاملا بپذیرم و آرامتر باشم و دیگر خودم را برای چیزی سرزنش نکنم که بسیار رایجتر از آن است که فکرش را میکردم.»
شخص دیگری هم به گاردین از احساس مشترک شدید خود با این مقاله گفت: «من ۶۶ ساله هستم. زمانی که تنها پنج سال داشتم از سوی یک ملکه زنبور عسل از گروه دوستان کنار گذاشته شدم. این اتفاق باعث شد تا یک عمر از ورود به گروههای زنانه بپرهیزم.»
او در ادامه گفت: «همیشه از خودم میپرسیدم آیا چیز غیر قابل قبولی در من وجود دارد؟اما حالا متوجه شدهام که همه افراد مانند "زنبورهای کندو" نیستند. برخی از ما برای لذت بردن از زندگی به عنوان "زنبورهای مجرد"به دنیا آمدهایم. ما میتوانیم آزادیِ تنهایی را در آغوش بگیریم.»
خواننده دیگری هم در واکنش به این مقاله به گاردین گفت: «از اینکه بالاخره کسی جرات کرد بگوید "همه ما دایره وسیعی از دوستان نداریم" احساس آسودگی میکنم.»
او گفته تجربه تارا برایش بسیار مفید بود: «من دوستانی دارم، اما نه یک گروه قوی که بتوانم روی نوشیدنیهای بعد از ظهر جمعه، شبهای افتتاحیه، صنفهای یوگا و موارد مشابه حساب کنم. من از زمان تنهایی خودم لذت میبرم و در واقع برای چارج مجدد به زمان نیاز دارم.»
خواننده دیگری که حدودا ۷۰ سال دارد هم گفت: «سالها طول کشید تا احساس گناه نکنم که تنهایی خودم را به بودن با دیگران ترجیح میدهم. زمانِ تنهایی برای من تقریبا از هر چیز دیگری ارزشمندتر است. شما چیزی را مطرح کردید که چندین دهه طول کشید تا آن را بفهمم. متشکرم.»
پاسخهای خوانندگان بیانگر این واقعیت است که نه تنها بسیاری از زنان تنهایی و عدم تعلق به گروههای دوستی را میپذیرند، بلکه آن را ترجیح میدهند.
آنها معتقدند هر فردی روش منحصر به فرد خود را برای ارتباط و سرگرمی دارد و الزاما نباید در قالب گروههای دوستی زنانه جای بگیرد.
اگرچه دوستیهای عمیق برای بسیاری از زنان ارزشمند است، اما سایر زنانی که سبک ارتباطی متفاوتی دارند نباید احساس فشار یا شرمساری کنند زیرا برخی از زنان ترجیح میدهند بهعنوان «زنبورهای مجرد» زندگی کنند و از آزادی و تنهایی خود بدون اینکه احساس کمبود یا ناهنجاری کنند، لذت ببرند.
جشنواره هزارهها در امریکا نشان داد که آنها میکوشند در میان سنت و مدرنیته، مسیرهای جدیدی در پیش گیرند.
این جشنواره در پی برگزاری یک رشته همایش برای نیکوداشت فرهنگ هزارگی در چند کشور از جمله آلمان، کانادا، پاکستان و حتی افغانستان و چندین همایش مجازی، روز یکشنبه (۷ جوزا) در منطقه شانتیلی ایالت ویرجینیا برگزار شد.
در شش سال اخیر در روز ۳۰ ثور (۱۹ می) نهادها و چهرههای فرهنگی و سیاسی هزاره به عنوان «روز فرهنگ هزارگی» بزرگداشت میشود، ولی انجمن هزارههای امریکا جشنواره خود را با پیگیری اهدافی فراتر، در روزی متفاوت و به شیوههای متفاوتتر برگزار میکند.
حسین مهرامی، رئیس این انجمن، گفت که هدف اصلی از برگزاری این جشنواره تاکید بر حفظ هویت فرهنگی هزارهها در امریکا است. به گفته او، تامین ارتباط میان این آوارگان، که حالا برخی شهروند امریکا هستند، فراهم کردن زمینه گذار مناسب به فرهنگ جدید در کشور میزبان و البته ایجاد فرصتی برای شادی از دیگر اهداف این جشنواره است.
به گفته آقای مهرامی، این جشنواره از ۳۰ سال پیش در آخرین یکشنبه ماه می برگزار میشود. طبق توضیح او، در آغاز شمار کمی از خانوادههای هزاره ساکن ویرجینیا، مریلند و واشنگتن دیسی دورهمی خصوصی برگزار میکردند، ولی با تشکیل «انجمن هزارههای امریکا» در سال ۲۰۰۱، این رویداد سالیانه به جشنواره بزرگ قومی تبدیل شد.
برپایه برآورد انجمن هزارههای امریکا، حدود ۲۵ هزار نفر هزاره در سراسر امریکا زندگی میکنند و از آن جمله بیش از چهار هزار نفر در جشنواره روز یکشنبه از ایالتهای گوناگون امریکا شرکت کردند. با این حال، به دلیل نبود ظرفیت کافی برای پذیرش مهمانان بیشتر در پارک محل برگزاری این جشنواره، پولیس مانع حضور بیش از پنجصد مهمان دیگر شد.
بیشتر کسانی که در این جشنواره شرکت کردند، به دنبال فروپاشی حکومت پیشین افغانستان و رویکار آمدن طالبان در ۲۴ اسد ۱۴۰۰، به امریکا آمدهاند. دولت امریکا در پی خروج نیروهایش از افغانستان، از ماه اسد ۱۴۰۰ تا اکنون، بیش از ۷۴ هزار نفر را از افغانستان به امریکا منتقل کرده است. گفته میشود در حال حاضر ۱۹۵ هزار افغان در امریکا زندگی میکنند.
هزارهها کمتر از یکهشتم جمعیت مهاجران افغان را در امریکا تشکیل میدهند، ولی حضور نسبتا پرسروصداتری نسبت به دیگر گروههای قومی اهل افغانستان در امریکا دارند. جشنواره قومی سالیانه هزارهها در اطراف واشنگتن نشان میدهد که آنها در راستای انطباق با جامعه میزبان هم در مقایسه با دیگر مهاجران هموطن خود سرعت بیشتری دارند.
بیشتر این مهاجران بهویژه هزارهها در دوران گذار فرهنگی هستند و با تناقضاتی در زندگی خود روبهرویند. در حالی که به جامعه میزبان ادغام میشوند، میکوشند هویت هزارگی خود را حفظ کنند. رویهمرفته، هزارهها در امریکا به لحاظ فرهنگی شاهد تغییر سریعی در زندگی خود بودهاند. جشنواره روز یکشنبه به روشنی نشان داد که آن آنها در حال پوستانداختن فرهنگی هستند.
بخشی از این تغییر گرایش بیمانع به شادی بود. بخشی از شادی شرکتکنندگان این جشنواره با رقصیدن مردان و زنان جوان در میانه میدان به نمایش درآمد؛ چیزی که در افغانستان اگر غیرممکن نبود، دشوار بود. گروهی از آوازخوانان و نوازندگان با موسیقی شاد از بلندگوهای نیرومند آنها را همراهی میکردند.
اگرچه موسیقی هزارگی در افغانستان پدیده برجستهای بوده، ولی بخش عظیمی از موسیقی سنتی هزارگی را «مخته»، نوعی مرثیهخوانی، تشکیل میدهد. به نظر میرسد که نسل جدید هزاره میخواهد که از مختهخوانی فاصله بگیرد و بیشتر موسیقی شاد را برای نمایش سرزندگی و غرور خود تقویت کند.
حضور چشمگیر زنان در جشنواره فرهنگی هزارهها در امریکا
گوشه دیگری از این تغییر در نوع پوشش زنان و دختران دیده میشد. برخی از زنان و دختران هزاره پیراهن سنتی را بدون روسری و حتی بدون شلوار پوشیده بودند. لباسهای رنگارنگ با ترکیبی مدرن در تن آنها بیانگر رویکردی جدید و آگاهانه به بخشی از نمادهای فرهنگی است. شماری از پوشاکیهای سنتی از جمله دستار کاملا حذف شده است.
روابط زنان و مردان هم دستخوش تغییر شده است. اگرچه زنان و دختران هزاره در افغانستان هم از سالها پیش به صحنه زندگی اجتماعی راه یافته بودند، ولی در جشنواره ۲۶ می حضور، مشارکت و آزادی زنان و دختران با اعتماد به نفس بیشتری به چشم خورد. نشانهای از کنار گذاشتن آنها دیده نشد.
قنبرعلی تابش، معاون پیشین فرهنگی و پژوهشی دانشگاه خصوصی غرجستان در کابل، با اشاره به جشنواره روز یکشنبه در ویرجینیا گفت: «آنها دوست دارند شادی کنند، بنوازند و برقصند.» به گفته او، هزارهها در غرب میخواهند از یکسو خود را با جوامع غربی تطبیق دهند و از سوی دیگر ارزشها و سنتهای اجتماعی سازگار با زندگی مدرن را نگهدارند.
آقای تابش با اشاره به این که هزارهها یاد گرفتهاند که به انتخاب افراد احترام بگذارند، گفت در این جشنواره زنانی را دیده که ۲۸ ماه پیش در اردوگاه پناهجویان روسری و لباس سنتی داشتند، اما حالا روسری را کنار گذاشتهاند و اعضای خانواده با آنها مشکلی ندارند. به گفته او، در همین حال، زنانی هم بودند که هنوز هم روسری دارند و دیگران به آنها نگاه انتقادی ندارند.
نسیم فکرت، دانشجوی دکتری مردمشناسی و از برگزارکنندگان این جشنواره، باور دارد که «زنان هزاره بازتر از مردان هزاره هستند». او تاکید دارد که زنان و دختران هزاره ترسی از پخش شدن عکسهایشان در فضای عمومی ندارند. بیشتر آنها نگران نیستند که در فضای عمومی در معرض داوری قرار گیرند.
تغییر دیگری که به نظر میرسد ناشی از ملیگرایی هزارگی – اگر بتوان چنین تعبیری را به کار برد – است، جایگزینی «قهرمانان» است که به عنوان الگو معرفی میشوند. در گذشته در مراکز عمومی مانند حسینیهها و مساجد تصاویر امامان گذاشته میشدند و بعدتر عکسهای رهبران سیاسی جای آنها را گرفتند، اما حالا قهرمانان ورزشی، شخصیتهای تاریخی و علمی جایگزین آنها شدهاند.
این امر تا حدودی بیانگر آن است که هزارههای مهاجر در غرب دوست دارند با عبور از الگوهای گذشته، از الگوهایی متفاوت و منطبق با عملگرایی در زندگی اینجهانی پیروی کنند. با مرور مختصر عکسهای «قهرمانان»ی که در چنین همایشها معرفی میشوند، میتوان پی برد که آنها مایلند کمتر مذهبی و سیاسی بیندیشند.
به گونه مثال، آنها از چهرههای سیاسی بیشتر به الگو بودن عبدالعلی مزاری و از چهرههای تاریخی به فیضمحمد کاتب، نویسنده سراجالتواریخ، باور دارند. آنها همچنین با چاپ عکس جنرال محمدموسی خان، فرمانده هزارهتبار ارتش پاکستان در سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۶ نوعی ملیگرایی فرامرزی هزارگی را تبلیغ میکنند. برخی از افراد زنده هم در میان این «قهرمانان» قرار دارند.
از آن جمله شکردخت جعفری است که از دایکندی به ایران و بریتانیا رفت و متخصص فیزیک پزشکی شد. او ابزار کارآمد و کمهزینهای برای اندازهگیری دوز اشعه رادیواکتیو برای درمان سرطان اختراع کرد. حضور او در این جشنواره به عنوان «سورپرایز» اعلام شد. نسیم فکرت باور دارد که خانم جعفری به دلیل اینکه از میان فقر، مهاجرت، مرگ و چالشهای خانوادگی سر برآورده، «نماد مقاومت زنان هزاره» است.
به نظر آقای فکرت، مهاجرت هزارهها را واقعگراتر کرده است. به گفته او، مهاجران هزاره نه تنها در کسبوکار و اقتصاد جوامع میزبان، بلکه به حمایت مالی خانوادههای خود در داخل افغانستان هم سهم گرفتهاند. آقای فکرت مهاجران هزاره در امریکا و ایران را مثالی در این زمینه میداند.
با اینهمه، چیزی را که هزارههای امریکا نمیخواهند فراموش کنند، درد و رنج تاریخی است که هزارهها در چند سده اخیر تحمل کردهاند. در همایشهای هزارهها سراجالتواریخ به عنوان نماد این رنج تاریخی در کنار دیگر نمادها گذاشته میشود – کتابی که در آن کشتار هزارهها در سالهای ۱۸۹۲ و ۱۸۹۳ با مهارت کمنظیری بیان شده است.
هزارههایی که این کتاب را در مهاجرت با خود حمل میکنند یا در همایشها در کنار دیگر نمادهای فرهنگی خود میگذارند، به یاد میآورند که چند نسل پدران آنها مهاجرت اجباری را تجربه کردند؛ بهویژه در جریان و در پی جنگهای ۱۸۹۲ و ۱۸۹۳ به هند بریتانیا (پاکستان کنونی)، ایران و آسیای میانه آواره و ماندگار شدند.
جشنواره هزارههای امریکا
پس از آن در دوران تهاجم نظامی شوروی به افغانستان و همچنین جنگهای میانگروهی در سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۸ و همچنین در دوران جنگهای داخلی و به میان آمدن طالبان در دهه ۱۳۷۰ خورشیدی، گروههای بزرگی از هزارهها مهاجرت دردناکی را تجربه کردند.
در گذشته آوارگان هزاره به دلیل الزامات وضعیت زندگی آن دوران، درد و رنج آوارگی را خاموشانه تحمل کردند، ولی حالا در غرب هم به بیان رنجهای تاریخی خود میپردازند و هم با برگزاری همایشهایی مانند جشنواره قومی هزارههای امریکا میکوشند از یکسو فشارهای روانی ناشی از مهاجرت را با شادی و پایکوبی کم کنند و از سوی دیگر ارتباط با ریشههای فرهنگی خود را زنده نگهدارند.