طالبان دو بار در افغانستان به قدرت رسیده است، اما هر دو دوره حاکمیت این گروه با بحرانهای شدید داخلی، منطقهای و جهانی همراه بوده است. ۱۳ نوامبر یادآور سقوط نخستین دوره حکومت طالبان است؛ دورهای که با مداخله بینالمللی پایان یافت.
طالبان همانند دور اول در آغاز برگشت به قدرت در اگست ۲۰۲۱ روابط بسیار نزدیکی با پاکستان داشت، اما اکنون روابط دو طرف با بحران عمیق روبرو شده است.
طالبان در سپتامبر ۱۹۹۶ کابل را تصرف کرد و شعار «امنیت و شریعت» را سر داد و همین موضوع باعث شد شمار زیادی از مردم از آنان حمایت کنند و این گروه را «فرشتگان صلح» بنامند. اما بهزودی به دلیل سیاستهای سختگیرانه مذهبی، موج مخالفتهای منطقهای و جهانی علیه آنان شکل گرفت.
در آن دوره تنها سه کشور پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی حکومت طالبان را به رسمیت شناختند و سایر کشورها و سازمان ملل متحد از به رسمیت شناسی آنان خودداری کردند.
در پنج سال حاکمیت طالبان، افغانستان علاوه بر انزوای جهانی، با مشکلات گسترده اقتصادی، سیاسی و منطقهای روبهرو شد و در داخل نیز جنگ با جبهه مقاومت به رهبری احمدشاه مسعود شدت گرفت.
با آنکه حکومت نخست طالبان از لحاظ اقتصادی و سیاسی با تصویر بسیار منفی در سطح جهان شناخته میشد، در سطح منطقه نیز جز پاکستان هیچ متحد مهمی نداشت و روابطش با همسایگان نزدیک، بهویژه ایران، به شدت متشنج بود.
روابط با ایران
ایران به دلیل اختلافات مذهبی ، حکومت طالبان را به رسمیت نشناخت. حادثه مزار شریف در سال ۱۹۹۸ که در آن ۹ دیپلومات ایرانی کشته شدند، خطر جنگ مستقیم میان دو کشور را به اوج رساند.
پس از این رویداد، ایران نیروهای نظامی خود را به مرز افغانستان انتقال داد و نزدیک بود وارد جنگ مستقیم شود، اما در لحظات آخر تصمیمش را تغییر داد و بهجای جنگ مستقیم، از «جبههٔ متحد» ضد طالبان حمایت کرد؛ حمایتی که جنگ را طولانیتر و پیچیدهتر ساخت.
بستهشدن راههای تجاری از سوی ایران، کمبود نفت و فشارهای اقتصادی، اقتصاد افغانستان را بیش از پیش ضعیف کرد.
هند و نخستین دوره طالبان
روابط طالبان و پاکستان در پنج سال حاکمیت دور اول ملا محمد عمر، در اوج قرار داشت و هند شدیداً نگران این اتحاد بود، زیرا آن را تهدیدی امنیتی و منطقهای میدانست.
هند برای محدودکردن نفوذ طالبان، از جبهه مخالف طالبان حمایت مالی و لجستیکی کرد و این حمایت یکی از عوامل ادامه جنگ در شمال کشور بود.
روابط با روسیه
روسیه نیز از حاکمیت طالبان نگران بود، زیرا طالبان از شورشیان چچن حمایت فکری و نظامی میکرد.
روسیه ضمن حمایت از جبهه شمال، حضور نظامی خود را در آسیای میانه افزایش داد تا از گسترش نفوذ طالبان جلوگیری کند.
تمرینات نظامی مشترک و همکاریهای استخباراتی نیز برای مهار طالبان انجام شد.
آسیای میانه و طالبان
کشورهای آسیای میانه به ویژه تاجیکستان، اوزبیکستان و ترکمنستان با مشوره روسیه از طریق توافقهای امنیتی و تمرینات مشترک نظامی تلاش کردند جلوی نفوذ طالبان و گرایشهای مذهبی افراطی به آن سوی آمو را بگیرند.
مرزهای تاجیکستان بهشدت محافظت میشد و دفترهای سیاسی و مراکز آموزشی جبهه مقاومت در تاجیکستان فعال بودند.
این وضعیت افغانستان را از تجارت منطقهای و پروژههای مهم اقتصادی محروم کرد و توسعه مسیرهای انتقال انرژی متوقف شد.
روابط با امریکا و پایان نخستین حکومت طالبان
امریکا پس از حملات ۱۹۹۸ نایروبی و دارالسلام از طالبان خواست اسامه بن لادن را تحویل دهد، اما طالبان این درخواست را رد کرد و روابط آن با واشنگتن تیره شد.
پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، امریکا بار دیگر تحویل گرفتن بن لادن را مطرح کرد اما ملا عمر رهبر طالبان بار دیگر درخواست واشنگتن را رد کرد. اندکی پس از آن امریکا و متحدانش به افغانستان حمله کردند.
در نتیجه، طالبان طی چند هفته سقوط کرد و در ۱۳ نوامبر ۲۰۰۱ کابل از دست آن خارج شد و نخستین دوره حکومت طالبان پایان یافت.
رهبران طالبان به مناطق قبایلی پاکستان، از جمله وزیرستان، باجور، پشاور، اکوره، کویته و دیگر مناطق فرار کردند.
دوره دوم حکومت طالبان (۲۰۲۱ تا کنون)
طالبان پس از خروج امریکا در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ دوباره بر افغانستان مسلط شد.
اما این بار برخلاف گذشته، بزرگترین بحران آن روابط تنش توام با درگیری با پاکستان است؛ کشوری که زمانی مهمترین حامیاش به شمار میرفت.
با اینکه طالبان در سطح جهانی هنوز به رسمیت شناخته نشده است و تنها روسیه حکومت آن را پذیرفته، روابط با بسیاری از کشورهای منطقه در سطح غیررسمی برقرار است.
این بار طالبان با بسیاری از دشمنان پیشین خود از جمله روسیه رابطه نزدیک برقرار کرده است.
با وجود اختلافات با ایران درباره حقآبه، روابط دو طرف بسیار نزدیک است.
روابط طالبان با کشورهای آسیای میانه (بهجز تاجیکستان) عمدتاً تجاری و دیپلوماتیک است و پیشرفتهایی نیز داشته است.
حتی تاجیکستان در اواخر ۲۰۲۵ نشانههایی از گرمی روابط با طالبان را از خود نشان داد.
هند نیز برعکس دوره اول، روابط دوستانه با طالبان برقرار کرده که این موضوع باعث نگرانی پاکستان شده است. اما پاکستان، تنها متحد قدیمی طالبان، اکنون به بزرگترین منتقد اداره طالبان تبدیل شده است.
پس از سقوط جمهوریت، فعالیتهای تحریک طالبان پاکستان افزایش یافته و پاکستان طالبان افغان را مسئول مهار آن میداند. اما طالبان میگوید تیتیپی مسئله داخلی پاکستان است.
محدودیتهای پاکستان در تجارت، ترانزیت و ویزا افزایش یافته و طالبان نیز اعلام کرده است که تجارت با پاکستان را متوقف میکند.
در کنار این، کاهش کمکهای جهانی و محدودیتهای بانکی باعث رکود اقتصادی شده است.
همچنین درگیریهای مرزی افزایش یافته و پاکستان چندین بار در کابل، پکتیکا و خوست حملات هوایی انجام داده است.
پاکستان تیتیپی را تهدید جدی امنیتی میخواند، اما طالبان میگوید این گروه خارج از کنترول آنان است.
ادامه این بحران به تهدید جدیدی برای امنیت منطقهای تبدیل شده است.
مقایسه دو دوره حکومت طالبان
در دوره نخست، روابط طالبان با ایران، هند، روسیه و امریکا پرتنش بود و اداره آنان در انزوای جهانی قرار داشت.
در دوره دوم، با وجود تلاشهای دیپلوماتیک و بهرسمیتشناختن روسیه، بحران اصلی با پاکستان است که پیامدهای خطرناک برای ثبات منطقه دارد.
در دوره نخست، حمایت طالبان از القاعده سبب حمله کشورهای جهان به افغانستان شد؛ اما اکنون طالبان میکوشد از گروههای تروریستی فاصله بگیرد، هرچند فعالیتهای داعش خراسان نگرانیهای جهانی را افزایش داده است.
در مجموع، هر دو دوره حکومت طالبان با بحرانهای عمیق سیاسی و امنیتی همراه بوده است.
اگر طالبان در سیاستهای خود تغییر بنیادین ایجاد نکند، ممکن است سرنوشت دوره دوم نیز مانند دوره نخست به سمت انزوا و احتمال سقوط سوق داده شود.
دونالد ترامپ از آغاز ریاستجمهوریاش در سال ۲۰۱۷، افغانستان را نه صرفا بهعنوان میدان نبرد یا ماموریت ضدتروریسم، بلکه به مثابه گنجینهای از منابع طبیعی میدید که میتواند هزینههای جنگ را جبران کرده و به ابزاری برای اعمال قدرت اقتصادی و سیاسی بدل شود.
نگاه او از ابتدا معاملهمحور و اقتصادی بود. به نوشته باب وودوارد، خبرنگار و نویسنده امریکایی، ترامپ در نخستین دوره ریاستجمهوری خود گفته بود: «امریکا در افغانستان هزینه داده، پس باید سهمی از ثروت زمینش بگیرد.»
این رویکرد بعدها در قالب سیاستهای ژئواقتصادی او، به یکی از محورهای رقابت با چین تبدیل شد. اکنون این پرسش مطرح است که آیا ترامپ، قصد دارد به معادن غنی افغانستان دسترسی مستقیم پیدا کند؟
از ایده تا وسوسه استخراج
باب وودوارد در کتاب «ترس؛ ترامپ در کاخ سفید» نوشته در یکی از نخستین جلسات شورای امنیت ملی در سال ۲۰۱۷، ترامپ با اشاره به ثروت معدنی افغانستان گفت: «افغانستان ذخایر عظیمی دارد. ما آن را مثل چین استخراج نمیکنیم. باید مقداری از این معادن را به دست بیاوریم. تا وقتی معادن را نگیریم، با کسی معاملهای نمیبندم».
وزیران دفاع و خارجه تلاش داشتند بر راهحلهای نظامی و دیپلوماتیک تمرکز کنند، اما ذهن رئیسجمهور بر استخراج منابع طبیعی قفل شده بود.
به نقل از کتاب «ترس؛ ترامپ در کاخ سفید» چند ماه بعد، در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل، اشرف غنی، رئیسجمهور پیشین افغانستان، به ترامپ پیشنهاد دسترسی انحصاری به معادن افغانستان را داد.
دیدار دونالد ترامپ با اشرف غنی در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در ۲۰۱۷ در نیویارک
این پیشنهاد خشم و هیجان ترامپ را همزمان برانگیخت. او فریاد زد: «آنها معادنشان را به ما پیشنهاد دادهاند. چرا ما آنجا نیستیم؟ چینیها غارت میکنند.» اما مشاورانش توضیح دادند که افغانستان فاقد زیرساخت، قوانین مالکیت و امنیت لازم است. ترامپ اما با اصرار گفت: «باید یک شرکت بفرستیم، مناقصه بگذاریم، این سرمایهداری واقعی است!»
در جلسهای دیگر در کاخ سفید، وقتی مشاور امنیت ملی گفت موضوع از مسیر شورای امنیت ملی در حال بررسی است، ترامپ فریاد زد: «من دیگر این فرایند لعنتی را نمیخواهم. بروید و معادن را بگیرید، موقعیتی مجانی است». در پایان، ویلبر راس، وزیر بازرگانی ترامپ داوطلب شد و گفت خودش پیگیری میکند. اما بررسیهای بعدی وزارت خارجه نشان داد که پروژه از نظر حقوقی و امنیتی غیر عملی است. بیشتر معادن در مناطق تحت کنترول طالبان بود و هیچ شرکت خصوصی حاضر به سرمایهگذاری نشد. حتی کارشناسان هشدار دادند که چنین اقدامی خوراک تبلیغاتی افراطگرایان میشود: «امریکا آمده ثروت شما را غارت کند.»
منابع حیاتی معدنی و بازتعریف رقابت با چین
افغانستان از نظر زمینشناسی یکی از غنیترین نقاط جهان است. ویلیام برد، فارغالتحصیل اقتصاد از دانشگاه هاروارد، میگوید ارزش ذخایر معدنی این کشور بیش از یک تریلیون دالر است. شامل لیتیوم، مس، آهن و عناصر خاکی کمیاب؛ موادی که در تولید باتری، فناوری سبز و صنایع نظامی نقشی کلیدی دارند.
چین طی سالهای اخیر با تسلط بر زنجیرههای تأمین این عناصر، جایگاهی مسلط یافته است.
همین موضوع باعث شد رقابت ژئوپلیتیکی بر سر «مواد معدنی حیاتی» به یکی از محورهای جنگ سرد اقتصادی میان واشنگتن و بیجینگ تبدیل شود. دونالد ترامپ کوشید تا منابع معدنی را از یک موضوع صرفاً اقتصادی به بخشی از امنیت ملی امریکا تبدیل کند. او با صدور چند دستور اجرایی، بر تقویت زنجیره تامین داخلی و کاهش وابستگی به چین تأکید داشت. چین حدود ۹۰ درصد ظرفیت جهانی استخراج و پالایش مواد زیرزمینی کمبات را در اختیار دارد و از آن بهعنوان اهرم فشار اقتصادی استفاده میکند. برای همین، دولت ترامپ بر سرمایهگذاری بیشتر، تدوین مقررات جدید و همکاری با کشورهای همپیمان، مثل کشورهای آسیایی مرکزی، تمرکز کرد تا وابستگی خود به چین را کمتر کند.
بگرام؛ 'دروازه ثروت معدنی افغانستان'؟
برخی از کارشناسان معتقدند که در ماههای اخیر نگاه معاملهمحور دونالد ترامپ به افغانستان پررنگتر شده است. او بارها از لزوم بازپسگیری پایگاه بگرام سخن گفته؛ نه فقط برای جبران «خروج فاجعهبار» سال ۲۰۲۱، بلکه بهعنوان نمادی از بازگشت نفوذ امریکا به کمربند معدنی افغانستان و ابزاری برای رصد فعالیتهای چین در منطقه.
ترامپ در سپتامبر ۲۰۲۵ به صراحت گفت: «در تلاشیم بگرام را پس بگیریم». چند روز بعد هشدار داد که اگر طالبان این پایگاه را به امریکا ندهد، «اتفاقات بدی میافتد». برخیها این مواضع را نشانهای از پیوند دوباره میان اهداف امنیتی و منابع معدنی دانستند؛ بگرام در برخی از گفتوگوهای سیاسی بهعنوان «دروازه ثروت معدنی افغانستان» تعبیر شد.
همزمان، دولت ترامپ حدود ۴۰۰ میلیون دالر برای پروژههای انرژی و مواد حیاتی در اروپا، ۴۰۰ میلیون دالر برای مقابله با نفوذ چین در نیمکره غربی، و نزدیک به یک میلیارد دالر برای توسعه ظرفیت مواد حیاتی در داخل امریکا در نظر گرفت. پیام روشن بود: کاهش کمکهای سنتی و تمرکز بر سرمایهگذاری هدفمند در زنجیرههای تأمین غیرچینی.
در این چارچوب، سیاست «دوستمحور کردن زنجیرههای تأمین» گسترش یافت. امریکا تلاش کرد با کشورهای آسیای مرکزی همکاری نزدیکتری داشته باشد و پاکستان را حلقهای مکمل برای دسترسی به فلزات حیاتی دید. برخی تحلیلها نشان میدهند که مسیر «کریدور میانی» (از قزاقستان و دریای خزر تا قفقاز و اروپا) میتواند بخشی از راهحل باشد؛ هرچند با چالشهای زیرساختی و ترانزیتی جدی روبهرو است. در همین چارچوب، نزدیکشدن واشنگتن و اسلامآباد پیرامون مواد حیاتی معدنی و سرمایهگذاری یک شرکت امریکایی در معادن پاکستان نیز بهعنوان بخشی از باز تنظیم منطقهای دیده شد؛ حرکتی که با هدف کاستن از اتکا به چین انجام شده است.
اما شماری از کارشناسان تردید دارند که افغانستان بتواند در کوتاهمدت به گزینهای قابل اعتماد بدل شود. تحلیلهای مستقل تأکید میکنند که با وجود ذخایر بالقوهی عظیم، کمبود زیرساخت، انرژی، آب و چارچوب حقوقی باثبات، استخراج صنعتی را نامحتمل میکند. افزون بر این، حتی اگر مواد خام استخراج شود، نبود ظرفیت پالایش در منطقه مانع اصلی باقی میماند.
واقعگرایی ترامپ در برابر رویای معدنی
در چنین شرایطی، به گفته برخی کارشناسان، سیاست واقعگرایانه امریکا در قبال افغانستان و پیرامون آن، به احتمال زیاد ترکیبی از چند مسیر موازی خواهد بود.
نخست، اقدامهای محدود و هدفمند در داخل افغانستان؛ شامل پروژههای کوچک، همکاریهای امنیتی نقطهای و قراردادهای موردی. هدف، حفظ حداقلی حضور و نفوذ است، بیآنکه بازگشت رسمی به بگرام یا استقرار نظامی گسترده در دستور کار باشد. این رویکرد، دستکم در کوتاهمدت، موازنه اقتصادی یا ظرفیت پالایش را دگرگون نمیکند، اما برای واشنگتن گزینهای باز و انعطافپذیر باقی میگذارد تا در صورت تغییر شرایط، به سرعت فعال شود.
دوم، کاخ سفید بر گسترش «دوستمحوری» در آسیای مرکزی و پاکستان تمرکز خواهد داشت. مسیرهایی مانند کریدور میانی (از قزاقستان و خزر تا قفقاز و اروپا) هرچند کند و پرچالشاند، اما از نظر عملیاتی پایدارتر و کمهزینهتر از شرطبندی بر افغانستانِ تنها به شمار میروند. در این میان، نقش پاکستان کلیدی است: هرگونه اقدام در قبال افغانستان، از جمله بازپسگیری احتمالی بگرام، بدون هماهنگی و همکاری اسلامآباد بعید به نظر میرسد. موقعیت جغرافیایی، مسیرهای ترانزیت و نفوذ اطلاعاتی پاکستان در افغانستان، واشنگتن را ناگزیر از تعامل با این کشور میکند.
سوم، دولت ترامپ همچنان به سرمایهگذاری در حلقههای داخلی پالایش، مواد شیمیایی و بازیافت ادامه میدهد؛ همان گلوگاه اصلی که تعیین میکند چه کسی در رقابت جهانیِ مواد حیاتی دست بالا را دارد. اگر این ظرفیت در امریکا و متحدانش تقویت شود، وزن معادن افغانستان در معادله نهایی کاهش مییابد.
چهارم، استفاده از ابزار بودجهای و بازبرنامهریزی کمکهای خارجی برای حمایت از پروژههای مواد حیاتی در کشورهایی همسو با واشنگتن. این همان رویکردی است که دولت ترامپ در سپتامبر ۲۰۲۵ با هدف کاهش وابستگی به زنجیرههای چینی اعلام کرد.
پس از روی کار آمدن طالبان چین به یکی از فعالترین بازیگران خارجی در بخش معادن افغانستان تبدیل شده است.
جمعبندی آن است که میان «دلگرمی ۲۰۱۷» و «راهبرد ۲۰۲۵» یک پیوستگی روشن دیده میشود: ترامپ همچنان به افغانستان از منظر ژئواقتصادی و معاملهمحور مینگرد؛ جایی که منابع زیرزمینی نه صرفاً ثروت طبیعی، بلکه ابزار چانهزنی در رقابت با چین هستند. فشار برای بازگشت به بگرام، بازتنظیم کمکهای خارجی و سیاست «تأمین دوستانه» همه در همین چارچوب قرار میگیرند. ترامپ میخواهد به معادن افغانستان دست یابد، اما پاکستان در تلاش است ترامپ را متقاعد کند که راه این دسترسی از مسیر اسلامآباد میگذرد.
طالبان و پاکستان پس از شکست مذاکرات استانبول حملات لفظی و سیاسی علیه یکدیگر را تشدید کردهاند. خواجه آصف، وزیر دفاع پاکستان، پرچم حملات لفظی به طالبان را به دست گرفته و از پشت صفحه اکس و تلویزیونهای پاکستان قول حمله به شبهنظامیان تیتیپی در داخل افغانستان را میدهد.
در حالیکه عاصم منیر، فرمانده قدرتمند نیروی زمینی ارتش ساکت است، خواجه آصف با لفاظیهای جنگطلبانه، فورمول ترامپ، «صلح از طریق زور» را در پیش گرفته است.
پس از دو دور مذاکرات بی نتیجه در استانبول، طالبان که با خروج نیروهای امریکایی از افغانستان اعتماد به نفس وصفناپذیری به دست آورده اند، اکنون کمتر از دیپلوماسی سخن میزنند و پاسخ خواجه آصف را با رتوریک توسعهطلبی ارضی میدهند. آنها ادعای مرزی دولتهای پیشین علیه پاکستان را تکرار میکنند و داستان شکست امریکا و شوروی را به رخ پاکستانیها میکشند.
طالبان که در آغاز مذاکرات قطر و استانبول با پنهانکاری معمول خود روند مذاکرات را محرمانه نگهداشته بودند، نبرد روایت را به هیئت پاکستان باخته بودند که به طور هدفمند و کنترول شده اطلاعات را در اختیار رسانههای خود قرار میدادند.
پاکستانیها میگفتند که طالبان افغان با حمایت از تیتیپی مایل به پایان تنش و درگیری میان دو کشور نیستند. آنها طالبان را یک گروه انعطافناپذیر و حامی تروریسم معرفی میکردند.
اکنون نوبت طالبان بود که از رویکرد محافظهکارانه و پنهانکاری سیاسی معمول خود فاصله بگیرند و کنترول روایت را با افشاگریهای بیسابقه درباره مذاکرات استانبول به دست آورند. مقامات طالبان اسلامآباد را مقصر شکست گفتوگوها معرفی کرده اند. آنان با فراخواندن سفرا و دیپلوماتهای خارجی در کابل و برگزاری نشستهای مطبوعاتی، به افشاگری درباره جریان گفتوگوهای استانبول پرداختند.
وزیر خارجه طالبان گفت که خواست پاکستان کنترول تیتیپی توسط اداره طالبان است و اداره طالبان باید مسئولیت حملات شان را به دوش بگیرد. متقی حتی مدعی شد که پاکستان خواستار انتقال جنگجویان تیتیپی از مناطق قبایلی پاکستان به داخل افغانستان است. البته، طالبان افغان تا حدی به درخواست پاکستان پاسخ داده و شماری از خانوادههای طالبان پاکستانی را زیر نام اسکان «مهاجران وزیرستانی» به ولایتهای دورتر از سرحد، مانند غزنی انتقال داده اند.
امروز، نجیبالله، معین وزارت داخله طالبان و رئیس هیئت مذاکرهکننده با پاکستان، جزییات بیشتر از مطالبات پاکستان و موضوعات گفتوگوهای استانبول را فاش کرد. او گفت که هیئت پاکستانی خواستار فتوا درباره ناروا بودن جهاد در پاکستان، انتقال شبهنظامیان به داخل خاک افغانستان، تضمین درباره توقف هرگونه حمله به خاک پاکستان شده است.
افشاگری طالبان از یک سو و حوادث بعدی پس از شکست مذاکرات در استانبول بهویژه حمله انتحاری در اسلامآباد و حمله به دانشکده نظامی وانه در وزیرستان جنوبی، پیچیدگی روابط دو طرف و بحرانی بودن آن را به نمایش گذاشت.
پایان امیدواری به گفتوگو و تفاهم از طریق فشار کشورهای منطقه را میتوان در اظهارات مقامات دو طرف مشاهده کرد.
موضع طالبان درباره صدور فتوا و ایستادگی در حمایت از تحریک طالبان پاکستان نشان میدهد که آنان به هیچ صورت از حمایت از شبه نظامیان پاکستانی دست نمیکشند و حاضرند به خاطر آنها وارد درگیری و تنش طولانی با پاکستان شوند.
نکته جالب این است که سالها یکی از خواستهای حکومت پیشین افغانستان از پاکستان این بود که جنگ طالبان در افغانستان را حرام اعلام کنند. اما پاکستانیها به این درخواست پاسخ منفی دادند و گفتند که طالبان افغان مشکل داخلی و ناشی از شیوه حکومتداری در افغانستان است.
اکنون قضیه برعکس شده و پاکستان از نظام حاکم در افغانستان خواستار صدور فتوا است.
حالا، پرسش اصلی این است که چرا طالبان تصمیم گرفتهاند پشت پرده مذاکرات را فاش کنند، در حالی که پیشتر در زمینه اطلاعرسانی و شریککردن اطلاعات با مردم، محتاط و پنهانکار بودند؟
جلوگیری از حمله پاکستان
مقامات طالبان با اظهارات بیپرده درباره جزئیات مذاکرات سعی دارند که از اعتبار روایت پاکستان بکاهند، روایتی که مبنای توجیه حمله احتمالی پاکستان به خاک افغانستان خواهد بود. طالبان می خواهند نشان دهند که مطالبات پاکستان غیرعملی است و آنها حاضر نیستند با شبه نظامیان پاکستانی به خاطر جلب رضایت اسلام آباد وارد درگیری شوند. طالبان سعی دارند که قناعت افکار عمومی داخلی را فراهم کنند که آنچه رخ میدهد نتیجه بیتوجهی آنان به مطالبات پاکستان نبوده است.
در این مرحله، طالبان دیگر امیدی به موفقیت مذاکرات با پاکستان ندارند. زیرا، موضوع اصلی اختلاف میان دو طرف نیازمند تغییرات اساسی در روابط و سیاستهای دو طرف است. طالبان باید از حمایت از گروههای شبه نظامی متحد خود دست بردارد و بار پیامدهای آن را به دوش بکشد.
در مقابل، پاکستان هم باید امتیازات بزرگی به طالبان افغان بدهد که تا قطع روابط با تیتیپی را جبران کند. آیا چنین توافق بزرگی ممکن است؟ اگر اسلام آباد امریکا را به امتیاز دادن به طالبان متقاعد کند، شاید اداره طالبان نگرانی امنیتی پاکستان را جدی بگیرد.
حملات انتحاری در اسلامآباد و حمله به دانشکده نظامی در وانه بخشی از زنجیره حملات شبه نظامیان در پاکستان است و ارتش پاکستان نیز به آن واکنش نشان خواهد داد. سران پاکستان هند و طالبان را به دست داشتن در این حملات متهم کردهاند. پاکستان قادر به حمله مستقیم به هند نیست، اما طالبان در افغانستان یک هدف دمدستی محسوب میشود. هیچ کشوری حاضر نیست از آن در برابر حملات هوایی و راکتی پاکستان حمایت سیاسی و نظامی کند.
در چنین مقطعی، طالبان به حمایت داخلی نیاز دارد. طالبان بیشتر از تهدید پاکستان از بحران مشروعیت داخلی آسیبپذیر است. تمام گروههای اجتماعی و اقشار جامعه با طالبان، رفتارها و سیاستهای آن مخالف هستند. طالبان هیچ تلاشی هم برای کسب مشروعیت داخلی در چهار سال گذشته نکرده است. برعکس تمام تمرکز این گروه بر کسب مشروعیت جهانی بود که در آن نیز ناکام مانده است.
حملات پاکستان احساسات ضدپاکستانی را در افغانستان، به ویژه در میان پشتونها، شدیداً تحریک کرده است و طالبان از آن استفاده سیاسی میکند. روایت طالبان از هژمونی و سلطه طلبی پاکستان این احساسات را قوی نگه میدارد و به مشروعیت قسمی و غیرمستقیم حاکمیت طالبان کمک میکند.
پایان دیپلوماسی محرمانه با پاکستان
طالبان برای حفظ اعتبار خود دیگر به دیپلوماسی پنهان با پاکستان اعتقادی ندارند و ترجیح میدهند جنگ روایتها را در فضای عمومی ببرد. این رویکرد، هم برای حفظ انسجام داخلی طالبان ضرور است، هم برای اعمال فشار سیاسی بر پاکستان و جلب حمایت داخلی و جلب توجه برخی کشورها در منطقه.
تا زمانی که پاکستان همزمان با مذاکرات، دیپلوماسی تهاجمی را برای شکل دادن به افکار کشورها و مردم منطقه علیه طالبان به کار گیرد طالبان نیز با رو کردن جزییات مذاکرات پشت پرده به این روایت خدشه وارد میکند و جایگاه خود را در میان حامیان جدید و قدیمی خود حفظ میکند.
پس از ناکام شدن سه دور مذاکره بین پاکستان و طالبان رسانههای پاکستانی گزارش دادند که اختلافات عمیق مانع توافق شده است. هر دو طرف، با وجود میانجیگری ترکیه و قطر، یکدیگر را مقصر بنبست میدانند. روزنامههای پاکستانی از پایان صبر پاکستان و سرسختی طالبان نوشتهاند.
روزنامه اکسپرس تریبون نوشته است مقامهای پاکستان گفتهاند فاصله دیدگاهها در مذاکرات به حدی بوده، که دشوار است این فاصلهها کم شود.
عطاءالله تارر، وزیر اطلاعات و رسانههای پاکستان، تصریح کرده که انتظارات اسلامآباد از کابل برآورده نشده است.
روزنامه گزارش داده است که تنش میان پاکستان و طالبان افغانستان ماههاست در حال افزایش است.
پاکستان تأکید دارد که رهبران و جنگجویان تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) در خاک افغانستان پناهگاههای امن دارند و تحت نظارت اداره طالبان آزادانه فعالیت میکنند، در حالی که طالبان افغانستان، پاکستان را به نقض حاکمیت ملی و اعمال فشار سیاسی و نظامی متهم میکند.
کامران یوسف، نویسنده مقاله اکسپرس تریبون نوشته است که نارضایتی پاکستان ریشهایتر است و اضافه کرده است: «اسلامآباد سالها سرمایه سیاسی، انرژی دیپلوماتیک و نفوذ استخباراتی خود را صرف بازگرداندن طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱ کرد، با این امید که یک حکومت همسو مرز غربی پاکستان را امن ساخته و شورشهای ضدپاکستانی را مهار کند. اما نتیجه برعکس شد: افزایش حملات تحریک طالبان پاکستان، وخامت وضعیت امنیتی در خیبرپختونخوا و بلوچستان، و حکومتی سرکش در کابل که نگرانیهای پاکستان را نادیده میگیرد.»
اکسپرس تریبون نوشته است که گفتوگوهای استانبول آخرین تلاش برای حفظ روابط کاری میان دو کشور تلقی میشد، اما پیش از آغاز مذاکرات امیدها اندک بود. پاکستان خواستار اقدامات عملی علیه تیتیپی بود، در حالی که طالبان این خواستهها را «غیرواقعی» و با انگیزه سیاسی دانسته است.
این روزنامه گزارش داده است که پس از پایان مذاکرات، لحن مقامات پاکستانی تند شد. وزیر اطلاعات پاکستان طالبان را متهم کرد که تعهدات دوجانبه و بینالمللی خود در توافق دوحه ۲۰۲۱ را نقض کرده است. او هشدار داد که پاکستان از هیچ اقدام طالبان که برخلاف منافع مردم افغانستان یا همسایگان باشد، حمایت نخواهد کرد.
اکسپرس تریبون همچنین نوشته است که منابع آگاه گفتهاند اسلامآباد در حال بازنگری کامل سیاست خود در قبال افغانستان است. بستن گذرگاههای مرزی، اخراج مهاجران بدون مدرک و محدودیتهای ویزا نشاندهنده موضع سختگیرانهتر پاکستان است.
به باور نویسنده اکسپرس تریبون، شکست گفتوگوهای استانبول نه تنها یک ناکامی دیپلوماتیک، بلکه پایان یک «توهم دردناک» است؛ این توهم که طالبان میتوانند شریک ثبات منطقه باشند. پیام تازه اسلامآباد بر خوداتکایی و بازدارندگی تأکید دارد و عطاءالله تارر اعلام کرده است: «پاکستان به اتخاذ هرگونه اقدام لازم برای حفاظت از شهروندان و حاکمیت ملی خود ادامه خواهد داد.»
اکسپرس تریبون نوشته است که این رویکرد میتواند شامل تقویت دیوارهای مرزی، حملات پیشدستانه علیه پناهگاههای تیتیپی و همکاری با کشورهای منطقه مانند چین، ایران و جمهوریهای آسیای میانه باشد. این روزنامه همچنین اشاره کرده است که با تیرگی روابط با پاکستان، ایران و کشورهای غربی، طالبان احتمالاً در موقعیت انزوای دیپلوماتیک قرار خواهد گرفت.
تلاشها به بنبست رسیده است
در همین حال روزنامه پاکستانی دان گزارش داده است که تلاشها برای یافتن راهحل دایمی اختلافات میان پاکستان و طالبان افغانستان در چرخهای از ناکامی و ناامیدی گرفتار شده است. این روزنامه دلیل اصلی وضعیت کنونی را سرسختی طالبان و نبود اراده برای متوقف ساختن گروههای تروریستی مانند تیتیپی از انجام حملات فرامرزی میداند.
دور سوم گفتوگوها در استانبول بدون هیچ پیشرفتی پایان یافت و تنها نکته مثبت آن تمدید آتشبسی بود که پس از درگیریهای ماه گذشته در دوحه توافق شده بود.
روزنامه دان نوشته است که پاکستان برای نشان دادن جدیت خود هیئتی بلندپایه از جمله رئیس سازمان استخبارات را به مذاکرات فرستاد، اما امتناع طالبان از تغییر موضع باعث شد هیچ نتیجهای حاصل نشود. وزیر دفاع پاکستان گفته است مذاکرات تا اکنون بینتیجه بوده است.
هر چند روز یکشنبه رجب طیب اردوغان رئیسجمهور ترکیه تصمیم گرفت تا وزیر خارجه، وزیر دفاع و دیگر مقامات ارشد خود را برای ادامه این گفتوگوها به اسلامآباد اعزام کند.
طالبان خواستههای پاکستان را «غیرواقعی» توصیف کرده است. امیر خان متقی، وزیر خارجه طالبان، خواستههای پاکستان را نامعقول خوانده و گفته است نمایندگان این کشور خواستار تضمین امنیتی شدهاند.
روزنامه دان مینویسد جلوگیری از حملات گروههای جنگجو که در خاک افغانستان فعالاند، کار غیرممکنی نیست.
به گفته این روزنامه، طالبان گاهی منکر حضور گروههای تروریستی در افغانستان میشوند و گاهی میگویند امنیت داخلی مشکل پاکستان است. این روزنامه اضافه کرده است که بر اساس اصول مسئولیت بینالمللی، کابل مکلف است از عبور جنگجویان مسلح از مرز و انجام اعمال تروریستی در خاک پاکستان جلوگیری کند، اما طالبان حاضر به ارائه تضمین کتبی نیست.
روزنامه دان همچنین گزارش داده است که بسیاری از کشورهای جامعه بینالمللی ادعاهای طالبان درباره نبود جنگجویان تیتیپی در افغانستان را باور نمیکنند و شواهد قابل توجهی وجود دارد که حضور این گروهها را ثابت میکند. نزدیکی ایدئولوژیک میان طالبان افغانستان و تیتیپی نیز بر کسی پوشیده نیست.
این روزنامه نوشته است که اگر طالبان خواهان بهدستآوردن رسمیت بینالمللی هستند، باید جلو فعالیت همپیمانان جنگجوی خود را بگیرند و مانع حمله آنان به کشورهای دارای حاکمیت شوند.
به باور روزنامه دان، اگر طالبان حاضر نباشد خواستههای «مشروع» پاکستان را بپذیرد، اسلامآباد باید با متحدان منطقهای خود همکاری کند تا «رژیم کابل» بهای میزبانی از گروههای تروریستی را بپردازد.
دور سوم مذاکرات بین طالبان و پاکستان شکست خورد. طی دو روز کامل، رؤسای استخبارات طالبان و پاکستان با میانجیگری قطر و ترکیه در استانبول گفتوگو کردند، اما این مذاکرات بدون هیچ نتیجهای متوقف شد.
طالبان مدعی است که مطالبات غیرمنطقی پاکستان سبب ناکامی مذاکرات شده، در حالی که اسلامآباد میگوید طالبان ارادهای برای حل بحران ندارد.
هدف پاکستان از سه دور مذاکره با طالبان، اتمام حجت با کشورهای منطقه بود. اسلاماباد میخواست در نبرد علیه شبهنظامیان در داخل خاک افغانستان حمایت منطقهای و مشروعیت به دست آورد.
پس از تشدید تنشها و درگیریهای هوایی و مرزی، دو طرف سه دور مذاکره طولانی زیر فشار همهجانبه ترکیه و قطر را پشت سر گذاشتند. دور نخست در ۱۹ اکتبر در قطر با حضور خواجه آصف و محمد یعقوب مجاهد برگزار شد و تنها به یک توافق موقت آتشبس انجامید.
دور دوم در ۲۵ اکتبر گفتوگوها از دوحه به استانبول منتقل شد و پس از چهار روز مذاکره فشرده، بدون نتیجه پایان یافت. دور سوم نیز در ششم و هفتم نوامبر در سطح رؤسای استخبارات برگزار شد، اما این دور نیز پس از دو روز مذاکره بینتیجه پایان یافته است.
پس از توقف مذاکرات دور سوم در استانبول، کشورهای میانجی، قطر و ترکیه، نیز سکوت کردهاند. برخلاف دو دور پیشین، پس از پایان دور سوم، هیچ اعلامیهای از سوی این دو کشور منتشر نشده است.
پاکستان خواهان امضای توافق کتبی با طالبان درباره پایان فعالیت و حضور شبهنظامیان تحریک طالبان پاکستان در خاک افغانستان، قطع رابطه طالبان با تیتیپی، خلع سلاح این گروه، تروریستیشناختن تیتیپی، انتقال اعضای آن از مرزهای پاکستان و مهمتر از همه، تضمین درباره توقف هرگونه حمله تروریستی در خاک پاکستان است.
پاکستان باور دارد که با بازگشت طالبان به قدرت، حملات شبهنظامیان در این کشور چند برابر افزایش یافته است. آمار شاخص جهانی تروریسم و نهادهای تحقیقاتی امنیتی پاکستان نیز نشان میدهد که خشونتها همهساله در حال افزایش است.
در سال ۲۰۲۳ میلادی، ۵۱۷ حمله تروریستی با ۷۴۸ کشته ثبت شد و در سال ۲۰۲۴، این رقم بیش از دو برابر شد و به هزار و ۹۹ حمله با هزار و ۸۱ کشته رسید. در سهماهه سوم سال ۲۰۲۵ نیز، خشونت کلی در مقایسه با سهماه پارسال ۴۶ درصد افزایش یافت و ۹۰۱ کشته به ثبت رسید که تقریبا برابر کل سال ۲۰۲۴ بوده است.
اسلامآباد بر این باور است که افزایش حملات مستقیما با بازگشت طالبان به قدرت مرتبط است و شبهنظامیان با استفاده از عقبه سیاسی و پناهگاههای خود در خاک افغانستان دست به حمله میزنند و بازمیگردند. اما طالبان مدعی است که مسئله تیتیپی بسیار پیشتر از بازگشت آنان به قدرت در افغانستان وجود داشته است.
ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان، در روز شنبه مجموع حملات بزرگ تیتیپی در دو دهه گذشته را برشمرد تا نشان دهد این حملات ربطی به بازگشت طالبان به قدرت ندارد.
طالبان برای تقویت موضع خود در میز مذاکرات، مسئله داعش را پیش کشیده و از پاکستان خواسته است که جلو فعالیت و حضور داعش خراسان را بگیرد و پناهگاههای این گروه تروریستی را برچیند؛ خواستی دقیقاً مشابه آنچه پاکستان از طالبان درباره تیتیپی دارد.
از همان آغاز مشخص بود که توافق میان طالبان و پاکستان عملی نیست؛ زیرا زیرا اجرای مطالبات پاکستان، برای طالبان آسان نیست. طالبان نه توان اجرای این خواستهها را دارد و نه اراده انجام آن را. بنابراین، رویارویی نظامی محتمل و شاید اجتنابناپذیر است.
اما پاکستان و طالبان چه گزینههایی دارند؟
گزینههای پاکستان
استفاده از قوه قهریه: اگر دیپلوماسی و مذاکره که در سه دوره طولانی به نتیجه نرسیده شکست بخورد، پاکستان به حملات مسلحانه در داخل افغانستان روی خواهد آورد.
این کشور قبلاً حملاتی را در خوست، پکتیا، پکتیکا، ننگرهار و کنر راهاندازی کرده و حتی هواپیماهای نظامیاش بر کابل بمب اندخت. راهاندازی حملات هوایی، استفاده از پهپاد، شلیک راکت، هاوان و سلاح سنگین بخشی از این استراتژی خواهد بود.
با این حال، این گزینه برای پاکستان نتیجهبخش نخواهد بود؛ زیرا طالبان ۲۰ سال زیر بمب و باروت امریکا و ناتو جنگیدهاند و بعید است پاکستان اهداف نظامی و سیاسی خود را از این طریق تأمین کند.
حمایت از مخالفان طالبان: برخی جریانهای سیاسی افغانستان بیعلاقه نیستند که با پاکستان در سرنگونی رژیم طالبان همکاری کنند، اما این جریانها در حال حاضر در موقعیت بسیار ضعیفی قرار دارند. از جغرافیا و امکانات نظامی برخوردار نیستند و بسیار نزدیک به جمهوری اسلامی ایران هستند. تهران تاکنون علاقه جدی به براندازی طالبان نشان نداده و از کشورهایی است که با طالبان رابطه نزدیکی تامین کرده است.
بهرهبرداری از داعش: طالبان باور دارد که پاکستان از داعش حمایت میکند. هرچند هیچ سند معتبری در این زمینه وجود ندارد، اما پاکستان سابقه همکاری با جریانهایی را داشته که افغانستان را ناامن میکردند. اسلامآباد میتواند از داعش در برابر طالبان بهره ببرد.
ایجاد شکاف درونی در طالبان: تفاوتها و اختلافهایی بین طالبان پشتون و غیرپشتون، شمال و جنوب، بومی و غیربومی بر سر کنترول منابع بهویژه در ولایاتی چون تخار و بدخشان وجود دارد. پاکستان میتواند از این درگیریها و نزاعهای درونی بهره ببرد. پیشتر انتظار میرفت اختلاف میان شبکه حقانی و طالبان قندهار برجسته شود، اما این گزینه در مورد پاکستان روی نخواهد داد؛ زیرا شبکه حقانی در درگیری با پاکستان از قندهار پیشی گرفته و به تیتیپی نزدیکتر است.
کشاندن پای امریکا به جنگ: طالبان باور دارد که پاکستان پروژه ناامنسازی منطقه را از امریکا گرفته است. سخنگوی طالبان با اشاره به اظهارات ترامپ درباره بگرام گفت که اقدامات پاکستان به هدف زمینهسازی بازگشت امریکا صورت میگیرد. اما هنوز هیچ نشانهای از علاقهمندی امریکا برای دخالت در این درگیری وجود ندارد. برعکس، رئیسجمهور امریکا دو بار گفته است که حاضر است برای حل منازعه کمک کند.
بنابراین، پاکستان برای وادار کردن طالبان به دستکشیدن از تیتیپی یا سرنگونی آن، گزینههای محدودی دارد.
گزینههای طالبان افزایش حمایت از تحریک طالبان پاکستان: طالبان میتواند حمایت از تیتیپی را افزایش دهد. همانطور که اشاره شد، حملات تیتیپی به طور چشمگیری افزایش یافته است. طالبان میتواند این گروه را به یک تهدید براندازانه حداقل در مناطق قبایلی تبدیل کند و تیتیپی را از یک جریان شورشی مسلح به یک جریان قومی و سیاسی ارتقا دهد.
با توجه به اختلافات قومی در پاکستان، این گزینه دور از انتظار نیست. پیشتر شاهد جنگ قومی بلوچها در پاکستان بودهایم. تیتیپی خود نیز سعی کرده از یک جریان صرف شبهنظامی به یک جریان قومی و مذهبی ارتقا یابد.
کشاندن پای هند: هند با توجه به درگیری سال گذشته و دشمنی تاریخی با پاکستان، میتواند از جنگ مستقیم به جنگ غیرمستقیم روی آورد.
دهلینو حاضر است در نبرد طالبان با پاکستان هزینه کند، هم هزینه حکومت طالبان را تامین کند و هم هزینه جنگ را بپردازد. هند همچنین میتواند تیتیپی را تسلیح و تجهیز کند. پیشتر، حمایت هند و طالبان متمرکز بر جلوگیری از فعالیت لشکر طیبه و جیش محمد در افغانستان بود؛ اکنون میتواند به عرصههای دیگر گسترش یابد، هرچند نبود مرز مشترک، لجستیک را برای هند دشوار میکند.
وحدت درونی و ملیگرایی: طالبان سعی کرده است جنگ بین خود و پاکستان را بهعنوان جنگ بین افغانستان و پاکستان جلوه دهد. در یک ماه اخیر، حتی حمایت برخی از ناسیونالیستهای پشتون مخالف خود را نیز به دست آوردهاند. با توجه به روحیه دشمنی با پاکستان در میان بخشی از افغانها، طالبان سعی خواهد کرد از این فرصت استفاده کند. طالبان از نداشتن مشروعیت داخلی و حمایت اجتماعی رنج میبرد.
همزمان، اگر پاکستان نتواند سیاست تغییر رژیم را اعمال کند، این منازعه میتواند عمر طالبان را طولانیتر کند.
تهدید به حملات متقابل: مقامهای طالبان تهدید کردهاند که اگر پاکستان حمله کند، اسلامآباد را هدف قرار خواهند داد. طالبان توان موشکی، راکتانداز یا هواپیما ندارد و سرمایه اصلیشان مهاجمان انتحاری است. اما پاکستان تمام مرزها را بسته است. فرستادن لشکر انتحاری به پاکستان ساده نخواهد بود، اما طالبان در مناطق قبایلی نفوذ دارد و میتواند از آنها در جنگ علیه پاکستان بهره ببرد.
به هر حال، این درگیری تبعات گستردهای در سطح منطقه و فراتر از آن خواهد داشت و پای کشورهای دیگر نیز به میان کشیده خواهد شد. پاکستان در بهترین موقعیت خود در چند دهه اخیر در سطح منطقهای و جهانی قرار دارد، در حالی که طالبان با انزوای بینالمللی، بحران مشروعیت داخلی و خارجی روبرو است. بنابراین، نتیجه این تقابل از هماکنون قابل پیشبینی است.
متاسفانه، قربانی اصلی حمایت طالبان از شبهنظامیان پاکستانی، مردم افغانستان خواهند بود. طالبان اگر دست از حمایت تیتیپی برندارد، بار دیگر این کشور را به ورطه یک جنگ تازه میکشاند؛ جنگی که از همین حالا مردم هزینه سنگین آن را میپردازند.
اخراج گسترده مهاجران افغان از پاکستان و قربانیشدن غیرنظامیان در حملات پاکستان در کابل و ولایتهای مرزی تنها یکی از نخستین تبعات این تنش بوده است. بستهشدن گذرگاهها بهروی کاروانهای بازرگانی نیز پیامدهای زیانبار اقتصادی به بازرگانان و مردم عام داشته است. قیمت مواد اولیه و خوراکی در بازارهای افغانستان افزایش یافته و در نزدیک به یک ماه گذشته اقتصاد دو کشور دهها میلیون دالر ضربه خورده است.
پیروزی زهران ممدانی در انتخابات شهرداری نیویارک از سوی ناظران به عنوان غلبه یک کارزار مردمی بر نیروهای ثروتمند و بانفوذ تعبیر شده است.
ممدانی، سیاستمدار مسلمان با تبار هندی-اوگاندایی که تا یک سال پیش چهرهای ناشناخته بود، اکنون نام خود را به عنوان نخستین شهردار مسلمان نیویارک در تاریخ این شهر ثبت کرده است.
او با تنها ۳۴ سال سن، جوانترین شهردار نیویارک در بیش از یک قرن اخیر خواهد بود. برخی این پیروزی را نشانهای از تغییر فضای سیاسی در ایالات متحده میدانند.
ممدانی با بسیج دهها هزار داوطلب جوان و متنوع و با تمرکز بر مطالبات روزمره مردم، توانست رقبایی با پشتوانه مالی میلیاردرها، از جمله افرادی چون ایلان ماسک و دونالد ترامپ، را شکست دهد. پیامهای او درباره «وحدت، کاهش هزینههای زندگی شهری و اصالت در سیاستورزی» رایدهندگان را به هیجان آورد و مشارکت کمسابقهای را رقم زد.
کارزار مردمی در برابر ثروتاندوزان بانفوذ
زهران ممدانی کارزار انتخاباتی خود را به شیوههای کاملاً مردمی و از پایین به بالا پیش برد؛ راهبردی که بسیاری آن را «زلزله سیاسی» در نیویارک توصیف کردند. او با استفاده هوشمندانه از شبکههای اجتماعی و سازماندهی محلهبهمحله، جمعیتی عظیم از داوطلبان را پیرامون اهداف خود بسیج کرد.
به گزارش گاردین، حضور پررنگ او در فضای مجازی همراه با یک کارزار پرشور و متمرکز بر عدالت اقتصادی، باعث «جلب توجه بینالمللی و به حرکت درآوردن هزاران رایدهنده برای اولین بار شد. بسیاری از آنان جوان یا رنگینپوست بودند». این جنبش پویا نهتنها رایدهندگان جدید بلکه داوطلبان پراشتیاق را نیز وارد میدان سیاست کرد.
در مقابل این خیزش مردمی، چهرههای ثروتمند و پرنفوذ نیویارک در اردوگاه اندرو کومو، رقیب ممدانی صفآرایی کردند. به نوشته مجله تایم، بیش از بیست میلیاردر چکهای کلانی برای شکست دادنش نوشتند. میلیونها دالر از سوی سرمایهداران بزرگ سرازیر شد تا با تبلیغات منفی، شانس ممدانی را کمرنگ کنند.
رقبای ممدانی میگفتند نیویارک شهری برای یک شهردار سوسیالیست مسلمان نیست
برای نمونه، مایکل بلومبرگ شهردار پیشین نیویارک بیش از ۱۳ میلیون دالر به حمایت از اندرو کومو، اختصاص داد. این میلیاردرها از برنامهها و دیدگاههای ممدانی، از جمله اینکه مالیات ثروتمندان شهر نیویارک بالا برود یا میلیاردرها «اصلاً نباید وجود داشته باشند»، بر آشفته بودند.
با این حال، سیل پول و آگهیهای منفی نتوانست موج مردمی را متوقف کند. ممدانی در جریان مبارزات با لحنی طنزآمیز به شبکه اماسانبیسی گفت: «آنها پولی بیش از آنچه من قصد دارم به عنوان مالیات ازشان بگیرم، علیه من خرج میکنند».
همچنین او در یکی از گردهماییهای انتخاباتی در ماه اکتبر با صراحت اعلام کرد: «میلیاردرهایی مثل بیل اَکمن و رونالد لادر میلیونها دالر در این رقابت هزینه کردهاند، چون میگویند ما تهدیدی وجودی برای شان هستیم. حق با آنهاست. ما یک تهدید وجودیایم؛ تهدیدی برای میلیاردرهایی که فکر میکنند میتوانند دموکراسی ما را با پول شان بخرند.»
این سخنان بیپرده بازتاب گستردهای یافت و به نمادی از مبارزه مردم عادی در برابر قدرت پول تبدیل شد.
نتیجه این نبرد نابرابر، مشارکت تاریخی مردم نیویارک بود. بیش از دو میلیون نفر در انتخابات رای دادند که بالاترین میزان مشارکت در انتخابات شهرداری در بیش از نیم قرن گذشته به حساب میآید.
ممدانی با کسب اندکی بیش از ۵۰٪ آرا و با اختلاف حدود ۹ درصدی، رقیب اصلی خود کومو را به راحتی شکست داد. چنین مشارکتی از دید ناظران نشان داد که وقتی یک جنبش ریشهدار مردمی شکل بگیرد، حتی «ارتشی از میلیاردرها» نیز یارای ایستادگی در برابر آن ندارد.
ممدانی در کنار والدین و همسرش در شب پیروزی
قدرت یک ائتلاف فراگیر
یکی از پایههای پیروزی ممدانی، تاکید او بر وحدت میان اقشار و گروههای گوناگون در شهر نیویارک بود. او که خود از خانوادهای مهاجر است، به نمادی از تنوع جامعه امریکا بدل شد. ممدانی بر خلاف شماری از سیاستمداران که گاهی از پیشینه مذهبی و فرهنگی خود به عنوان یک مهاجر یا مهاجرتبار فاصله میگیرند، هویت فرهنگی و دینی خویش را با افتخار حفظ و درباره آن صحبت کرد.
در هفتههای پایانی کارزار، زمانی که تبلیغات برخی رقبا رنگوبوی اسلامهراسانه به خود گرفته بود، او روبهروی مسجدی در برانکس ایستاد و با احساسی عمیق از «تحقیرها و بیحرمتیهایی» گفت که مسلمانان طی سالها، به خصوص بعد از حمله یازده سپتامبر، متحمل شدهاند.
او تأکید کرد: «من هرگز تغییری در این که چه کسی هستم، چه میخورم یا ایمانی که با افتخار به آن تعلق دارم نخواهم داد. دیگر در سایهها به دنبال خودم نخواهم گشت، بلکه خود را در روشنایی خواهم یافت». این جملات که با بغض و امید ادا شد، موجی از همدلی برانگیخت و بسیاری از رایدهندگان اقلیت را مصمم به حمایت از او کرد.
ممدانی با ائتلافسازی میان گروههای مختلف اجتماعی نشان داد که میتوان فراتر از خطوط نژادی و قومی حرکت کرد. او در نطق پیروزی خود با غرور به سالون مملو از هواداران رنگارنگش نگریست و اقشار مختلف نیویارک را مخاطب قرار داد. وی با برشمردن گروههایی از صاحبان بقالیهای یمنی و مادربزرگهای مکسیکویی گرفته تا رانندگان تاکسی سنگالی و پرستاران اوزبیکتبار، اعلام کرد که خطاب سخنانش به تک تک نیویارکیهاست: «این شهر، شهر شماست و این دموکراسی نیز از آنِ شماست».
این فهرست پرشور از اقوام و محلات گوناگون، تصویری از نیویارک واقعی ترسیم کرد؛ شهری که در آن همه، از مهاجر تا بومی، از جنوب آسیا تا آفریقا و کارائیب، عضو یک خانواده بزرگ محسوب میشوند. پیام وحدتبخش او کمک کرد بسیاری از رایدهندگان احساس کنند صدای شان در این کارزار شنیده شده است.
صدای نسل نو و رسانههای جدید
ممدانی بدون آنکه خود را در چارچوب کلیشههای سیاستمداران حرفهای محدود کند، تصویری صمیمی و آشنا از خویش ارائه داد. این رویکرد کمک کرد شمار زیادی از رایدهندگان جوان با او احساس نزدیکی و همدلی کنند.
ممدانی بهخوبی درک کرد که شبکههای اجتماعی ابزار نسل او هستند. او با ویدئوهای خلاقانه و پیامهای کوتاه و گزنده، لحن گفتمان انتخاباتی را تغییر داد. برای مثال، با طرح اصطلاح ابتکاری «حلافلیشن» (Halalflation) در ویدئوهای اینستاگرامیاش، به طنز از تاثیرات تورم بر فروشندگان غذای حلال گفت؛ یا با کرتی و شلوار در آبهای یخبندان کنیآیلند شیرجه زد تا به شکل نمادین طرح «منجمدکردن کرایه خانه» را تبلیغ کند.
او حتی در ویدئوهای خیابانی، با رایدهندگان کارگر رنگینپوست مصاحبه کرد تا بفهمد چرا بعضی از آنها به ترامپ رای دادهاند یا چرا عدهای کلاً رای نمیدهند. این رویکرد «صادقانه» و کنجکاوانه باعث شد بسیاری احساس کنند ممدانی واقعاً صدای آنها را میشنود و به دور از تعارفات معمول سیاسی به دنبال واقعیتهای زندگی شان است.
پوستر تبلیغات ممدانی در یک بار مشروب در نیویارک. منتقدانش رایدهندگان را از دین وی ترساندند
'وقتی ناممکن ممکن میشود'
پیروزی زهران ممدانی یادآور آن است که سیاست میتواند عرصه تحقق رویاهایی باشد که زمانی دستنیافتنی مینمود. او در سخنرانی احساسی شب انتخابات، از تمام کسانی تشکر کرد که «جرات کردند باور کنند ناممکن میتواند ممکن شود» و تاکید کرد «آینده در دستان ماست».
ممدانی با شکست دادن یک «دودمان قدرتمند سیاسی» و گذر از سد پولهای کلان، به جوانان زیادی این پیام را مخابره کرد که تغییر هرگز محال نیست.
با این حال فراتر از شور و هیجان این پیروزی تاریخی، تردیدهایی نیز درباره توانایی ممدانی در اداره شهر نیویارک و عمل به شعارهای بلندپروازانهاش وجود دارد.
او در ۳۴ سالگی سکان بزرگترین شهر امریکا با ۹ میلیون جمعیت را به دست میگیرد و با انتظارات عظیمی روبرو است. برخی ناظران میپرسند آیا ممدانی تجربه و توان لازم برای مدیریت پیچیدگیهای اداره شهر نیویارک و عملی کردن وعدههای چشمگیر خود را دارد یا خیر.
اجرای برنامههای جاهطلبانهای چون کاهش اجاره خانه، بهبود خدمات حمل و نقل عمومی و تحقق عدالت اجتماعی، مستلزم عبور از موانع جدی سیاسی و مالی خواهد بود. حتی بسیاری از هواداران ممدانی اذعان دارند که پیروز شدن در انتخابات شاید بخش آسانتر کار باشد و اکنون آزمون واقعی، تحقق وعدهها و اداره موثر شهری با این وسعت و تنوع است.
در ماهها و سالهای پیش رو مشخص خواهد شد که آیا ممدانی میتواند انتظارات بالای ایجادشده را برآورده کند یا اینکه واقعیتهای سخت مدیریت شهری، از شور و حرارت این جنبش مردمی خواهد کاست.