قطع اینترنت بیسیم در بلخ، قندهار، هلمند، نیمروز و ارزگان به دستور مستقیم رهبر طالبان، نشانهای واضح و آشکار از روندی است که بهگفته منابع قرار است بهتدریج به سراسر افغانستان گسترش یابد. ظاهراً این تصمیم برآمده از هراس عمیقی است که هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان نسبت به اینترنت و جهان باز اطلاعات دارد.
گذشته عملکرد طالبان نشان میدهد که این گروه هیچگاه علاقهای به ابزاری که خارج از کنترول خودش، جریان اطلاعرسانی را ممکن سازد نداشته است. طالبان از همان آغاز در پی انحصار روایت بوده است. حکومت طالبان میکوشد تنها صدایی باشد که از داخل افغانستان شنیده میشود. اما اینترنت در چهار سال گذشته مهمترین روزنهای بوده که این انحصار آنان را شکسته است. ویدیوهای کوتاه، گزارشهای شهروندی و روایتهای مستقل از زندگی روزمره زیر سلطه طالبان، توانستهاند نظم تبلیغاتی این گروه را فرو بریزند. هبتالله رهبر طالبان میداند هر تصویر و جملهای که بدون اذن و سانسور او منتشر شود، میتواند مشروعیت این گروه را زیر پرسش ببرد.
ترس طالبان از حقیقتسنجی و روایتهای بدیل
بهار عربی که در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ در کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا شعلهور شد و منشاء آن اینترنت آزاد و شبکههای اجتماعی بود، نشان داد که این فضا میتواند حقیقتسنجی جمعی و سازماندهی اعتراضها را ممکن سازد.
پژوهشهای نهادهایی مانند «فریدم هاوس» نیز تأیید کردهاند که افت آزادی اینترنت همواره با افزایش کنترولگری سیاسی همراه بوده است. در چنین فضایی، ماشین تبلیغات رسمی کارکرد خود را از دست میدهد. برای طالبان، که مشروعیتش بر خوانش خاصی از دین استوار است، این تهدید دوچندان است. اینترنت به کاربران در افغانستان امکان میدهد به دانش دینی متنوع، روایتهای بدیل و شهادتهای مستقیم از نقض حقوق بشر دسترسی یابند؛ چیزی که ستونهای ایدئولوژیک این گروه را فرسایش میدهد.
نگرانیهای امنیتی هبتالله
ترس هبتالله از اینترنت ریشهای امنیتی نیز دارد. او میداند برای رهبری که اقتدارش بر سکوت و ترس عمومی بنا شده، اینترنت ظرفیتی بسیار خطرناک است؛ زیرا کوچکترین اعتراض محلی میتواند با اتصال شبکههای مجازی به بحرانی ملی تبدیل شود. تجربه کشورهای دیگر نیز این واقعیت را تأیید میکند: در ایران اعتراضهای پراکنده بارها به جنبشهای سراسری انجامید، در مصر تجمعهای محدود میدان تحریر به سرنگونی حکومت انجامید، و در سودان شبکههای اجتماعی توانستند صدای مخالفان را به موجی ملی بدل کنند. همین نمونهها نشان میدهد که چرا طالبان از اتصال آزاد مردم به اینترنت چنین هراس دارد.
علاوه بر همه اینها، رهبر طالبان اینترنت را منبع «فساد» هم میداند. در نگاه رهبر طالبان، دسترسی جوانان و زنان به موسیقی، فیلم یا گفتمانهای مدرن درباره آزادی فردی و حقوق زنان، بنیانهای ایدئولوژیک نظامی را که طالبان بنا کرده متزلزل میکند. اینجاست که نگرانی مذهبی و فرهنگی با ترس امنیتی در هم میآمیزد. روحانیت سنتی نیز با تهدید مشابهی روبهرو است؛ چرا که مرجعیت فتواهای دینی، زمانی که هر کاربر میتواند به منابع متنوع دینی کشورهای اسلامی و دانشگاه های معتبر اسلامی دسترسی پیدا کند، دیگر یکپارچه باقی نمیماند.
کاربران افغان تا کنون هزاران بار دستورها و فرمانهای هبتالله آخندزاده را زیر سؤال بردهاند. هزاران متن در شبکههای اجتماعی، چه بهصورت پستهای مستقل و چه در قالب دیدگاهها زیر خبرها و مطالب رسانهای، تولید شده که مستقیم یا غیرمستقیم مشروعیت او را به چالش کشیده است. این حجم از روایتهای بدیل، که گاهی در چند ساعت دستبهدست میشود و به مخاطبان گستردهای میرسد، نشان میدهد فضای دیجیتال به ابزاری بدل شده که اقتدار طالبان را از درون میساید.
بُعد دیگری از این هراس، هزینهای است که فساد و سرکوب بر طالبان تحمیل میکند. اینترنت امکانی پدید آورده که اسناد افشا شوند و روزنامهنگاری دادهمحور راه خود را باز کند. گزارشهای نهاد «اکسیس ناو» نشان میدهد خاموشیهای اینترنت در جهان رو به افزایش است، چون حکومتها برای گریز از هزینههای شفافیت به ابزارهای خشنتری متوسل میشوند. طالبان نیز نگران همین وضعیت است؛ هر معامله، هر خشونت و هر تصمیم دیر یا زود افشا میشود و در حافظه دیجیتال میماند. این گروه تا امروز بارها از این مسیر ضربه خورده است؛ از انتشار اسناد مالی گرفته تا درز گزارش نشستهای محرمانه و حتی علنیشدن اختلافهای درونی رهبرانش.
به نظر میرسد هبتالله آخندزاده تحت فشار شماری از رهبران دیگر طالبان تصمیم گرفته است دسترسی به اینترنت بیسیم را یکباره متوقف نکند. این سیاست شباهت زیادی به روندی دارد که در مورد رسانههای تصویری اجرا شد؛ روندی تدریجی که از محدودیتهای کوچک آغاز شد و اکنون، پس از مدتی، به تعطیلی و انسداد بیش از هشتاد درصد رسانههای تصویری دولتی در افغانستان انجامیده است. طالبان با این شیوه هم واکنش جامعه را میسنجد و هم هزینههای سیاسی را گامبهگام کاهش میدهد. انسداد مرحلهبهمرحله، فرصتی برای آمادهسازی افکار عمومی و مهار اعتراضهای احتمالی فراهم میکند.
سانسورچیان در همه جای دنیا با تناقضی روشن روبهرویند؛ هرچه فشار برای بستن مسیرهای اطلاعرسانی بیشتر میشود، تقاضا برای دسترسی نیز افزایش مییابد. پژوهشها این پدیده را «پارادوکس سانسور» نامیدهاند؛ وضعیتی که در آن حذف یک محتوا خود به خبر تبدیل میشود و دامنه توجه را چند برابر میکند. طالبان نیز با همین واقعیت مواجه است. تصمیم به قطع اینترنت شاید در کوتاهمدت جریان اطلاعات را کند کند، اما در عمل کنجکاوی عمومی را دامن میزند و توجه جهانی را بهسوی افغانستان جلب میکند.
علاوه بر همه اینها، طالبان بار دیگر نشان میدهد که تا چه اندازه با ابزارهای دنیای امروز در تضاد است. در جهانی که اینترنت به بخش جداییناپذیر اقتصاد، آموزش، ارتباطات و حتی سیاست بدل شده، تصمیم به بستن دروازههای دیجیتال هم نشانه بیاعتمادی این گروه به جامعه است و هم پرده از ناتوانی آن در همزیستی با واقعیتهای عصر جدید برمیدارد. طالبان میخواهد با تکیه بر روشهای قرون وسطایی، نظمی نو را مهار کند، اما همین تلاش بیش از پیش شکاف میان این گروه و نسلی را عیان میسازد که زندگیاش با شبکههای مجازی و جریان آزاد اطلاعات تعریف شده است.
طالبان شاید بتواند موقتاً سرعت اینترنت را کم کند یا دروازههای ارتباطی را ببندد، اما نمیتواند نسلی را که در دنیای دیجیتال بزرگ شده به دوران شتر و چراغهای پلیتهدار بازگرداند. جوانان افغانستان، چه در داخل و چه در مهاجرت، زندگی و هویتشان با ابزارهای آنلاین پیوند خورده است. هر انسداد تازه تنها شکاف میان حاکمان و جامعه را عمیقتر میسازد و نشان میدهد که طالبان در جدالی نابرابر با زمانهای قرار گرفته که دیگر به عقب برنمیگردد.