بهگزارش گاردین، مقامات جمهوری اسلامی در دیدار مخفی با مردخای موتی مامان، مرد ۷۲ ساله اسرائیلی، به او پیشنهاد داده بودند تا در ازای ۱۵۰ هزار دالر یکی از سهنفر، بنیامین نتانیاهو، یوآو گالانت، و یا رونن را ترور کند. موتی مامان اما خواستار یک میلیون دالر شده بود.
روزنامه گاردین روز یکشنبه در گزارش مشرحی به شگردهای جذب جاسوسان اسرائیلی از سوی ایران پرداخته است. در بخشی از این گزارش به طرح جمهوری اسلامی برای ترور سه مقام ارشد اسرائیل نیز اشاره شده است.
طرح ترور سه مقام ارشد اسرائیل
مردخای موتی مامان، شهروند اسرائیلی، در اپریل سال گذشته با دو برادر تاجر تماس گرفت تا مورد راههای کسب درآمد گفتوگو کند. آن تاجران گفتند که با یک فرد ایرانی بهنام «ادی» در واردات خشکبار و ادویه همکاری میکنند و پیشنهاد ملاقات با او را به موتی مامان دادند.
موتی مامان به سمنداغ، شهر ترکیه، رفت، اما ادی بهجای خود دو همکارش را فرستاد و گفت بهدلایل اداری نمیتواند از ایران خارج شود. ماه بعد، مامان دوباره به ترکیه رفت و در هتلی که ادی هزینهاش را پرداخت کرده بود اقامت کرد.
باز هم ادی از ملاقات با او امتناع کرد، اما پیشنهاد داد که راهی برای قاچاق مامان به داخل ایران وجود دارد. مامان موتی پذیرفت و در تاریخ ۵ می، درون یک موتر باربری بهطور مخفیانه وارد ایران شد.
ادی و یکی از مقامات رسمی ایرانی با او در یک هتل مجلل در داخل ایران ملاقات کردند و پیشنهادی به ارزش هزاران دالر دادند؛ او باید پول یا اسلحه را در نقاطی مشخص در اسرائیل جابجا میکرد، از مکانهای شلوغ عکس میگرفت و پیامهای تهدیدآمیز را به فلسطینیهای اسرائیلی که پول دریافت کرده اما مأموریت را انجام نداده بودند، منتقل میکرد.
مامان گفت که در این مورد فکر خواهد کرد و به ترکیه بازگشت و مبلغ ۱۳۰۰ دالر بهصورت نقد به او پرداخت شد. در آگوست، او بار دیگر به ترکیه بازگشت و دوباره قاچاقی وارد ایران شد. این بار، وظایف سختتری به او محول شد؛ مقامات ایرانی برایش پیشنهاد دادند ۱۵۰ هزار دالر در ازای ترور یکی از این سه نفر برایش پرداخت خواهند کرد: بنیامین نتانیاهو، رونن بار، یا یوآو گالانت.
طبق ادعای دادستانی اسرائیل، مامان گفت که برای انجام این کار ارتباطات زیرزمینی دارد اما خواهان یک میلیون دالر شد؛ مبلغی که برای ایرانیها زیاد بود. آنها پیشنهاد ترور «نفتالی بنت» نخستوزیر پیشین را به قیمت ۴۰۰ هزار دالر دادند، اما مامان روی همان یک میلیون دالر پافشاری کرد و مذاکرات بینتیجه پایان یافت.
او ۵۰۰۰ دالر دریافت کرد و به قبرس بازگشت، سپس در ۲۹ آگوست به تلآویو پرواز کرد؛ جایی که نیروهای امنیتی اسرائیل در انتظارش بودند. او پس از آنکه به تماس با مأمور خارجی و ورود غیرمجاز به ایران اعتراف کرد، در ۲۹ اپریل به ۱۰ سال زندان محکوم شد.
با اینحال وکیل موتی مامان میگوید موکلش هرگز تقاضای یک میلیون دالر نکرده و مجبور بوده وانمود کند که همکاری میکند، چون اگر ناگهان مخالفت میکرد، احتمال داشت کشته شود.
جاسوسی اسرائیلیها به ایران
با اینحال پیش از آنکه اسرائیل جنگ خود علیه ایران را در ماه گذشته آغاز کند، سرویسهای امنیتی این کشور شبکه گستردهای از شهروندان خود را که برای جمهوری اسلامی جاسوسی میکردند، کشف کردند.
از زمان نخستین حمله موشکی ایران به اسرائیل در اپریل ۲۰۲۴، بیش از ۳۰ شهروند اسرائیلی به اتهام همکاری با سرویسهای اطلاعاتی ایران متهم شدهاند.
بر اساس اسناد دادگاه اسرائیل، تلاشهای ایران برای جاسوسی در سال گذشته نتیجه چندانی در پی نداشت و به هدف نهایی تهران، یعنی ترور مقامات عالیرتبه اسرائیلی، نرسید.
با این حال، تعداد قابلتوجهی از اسرائیلیها حاضر بودند مأموریتهای کوچک را انجام دهند؛ بنابراین، این کارزار ممکن است از حیث جمعآوری اطلاعات درباره مکانهای استراتژیک (که بعدها هدف موشکهای بالستیک ایران قرار گرفتند) موفق بوده باشد.
در همین حال، اسرائیل با موفقیت شدید علیه ایران جاسوسی کرد؛ بهطوری که موساد در بامداد روز جمعه ۱۳ جولای توانست بسیاری از فرماندهان ارشد و دانشمندان هستهای ایران را در یک لحظه ترور کند.
از زمان آغاز جنگ، رژیم ایران بیش از ۷۰۰ نفر را به اتهام جاسوسی برای اسرائیل بازداشت کرده است. اما محاکمهها پشت درهای بسته انجام شده و دستکم در شش مورد به اعدام فوری منجر گردید.
شگردهای ایران برای جذب جاسوسان
معمولا ارتباط با یک پیامک ناشناس آغاز میشد. یکی از این پیامها از سوی فرستندهای با نام «خبرگزاری» نوشته بود: «آیا اطلاعاتی درباره جنگ دارید؟ ما حاضر به خرید آن هستیم.» پیام دیگری از طرف «تهران–قدس» به یک شهروند فلسطینی اسرائیلی فرستاده شده بود که آشکارا میگفت: «قدس آزاد، مسلمانان را متحد میکند. برای ما اطلاعات جنگ را بفرست.»
پیام حاوی لینکی به اپلیکیشن تلگرام بود که مکالمهای جدید با فردی آغاز میشد که گاه با نامی عبری ظاهر میشد و پیشنهاد پرداخت پول برای انجام کارهایی ساده میداد.
در یک مورد، مظنونی که در ۲۹ سپتامبر دستگیر شد، ابتدا مأمور شد به پارکی برود و بررسی کند آیا کیسهای سیاه در نقطهای مشخص دفن شده یا نه، و برای این کار نزدیک به ۱۰۰۰ دالر دریافت کند. کیسهای وجود نداشت، و فرد ویدئویی برای اثبات این موضوع ارسال کرد. در ادامه به او وظایف دیگری مانند پخش اعلامیه، نصب پوستر اغلب با شعارهایی علیه بنیامین نتانیاهو محول شد.
مرحله بعدی، گرفتن عکس بود. یک اسرائیلی آذربایجانیتبار مأمور شد از تأسیسات حساس در سراسر اسرائیل عکس بگیرد و ظاهراً آن را به یک «کسبوکار خانوادگی» تبدیل کرد؛ اعضای خانوادهاش از بندر حیفا (که بعدها هدف موشکهای ایران در جنگ ۱۲ روزه قرار گرفت)، پایگاه هوایی نواتیم در صحرای نقب (که در اکتبر مورد حمله قرار گرفت)، سامانههای دفاعی گنبد آهنین در نقاط مختلف، و مرکز اطلاعات نظامی گلیلوت در شمال تلآویو عکس گرفتند.
همان مأموری که برای پیدا کردن کیسه سیاه فرستاده شده بود، سپس مأمور شد از خانه یک دانشمند هستهای در مؤسسه علوم وایزمن عکس بگیرد. این مؤسسه، که مهمترین مرکز علمی اسرائیل محسوب میشود، هدف اصلی ایران بود.
در جنگ ۱۲ روزه، ایران مؤسسه وایزمن را با موشکهای بالستیک هدف گرفت، و بهنظر میرسد عکسهای عوامل ایران به این حمله کمک کرده باشد. با این حال، تلاش برای ترور دانشمندان اسرائیلی شکست خورد.
پس از انجام مأموریتهای ساده، مأموران ایرانی از عوامل خود میخواستند مأموریتهای خطرناکتری انجام دهند. یکی از آنها، پس از گرفتن عکس از خانه دانشمند مؤسسه وایزمن، پیشنهادی ۶۰ هزار دالری دریافت کرد تا دانشمند و خانوادهاش را بکشد و خانهشان را آتش بزند.
طبق کیفرخواست، او این پیشنهاد را پذیرفت و چهار نفر را (همگی شهروند فلسطینی اسرائیل) استخدام کرد. اما شب ۱۵ سپتامبر، گروه ترور نتوانست از نگهبان عبور کند و بهسادگی محل را ترک کرد.
روز بعد، مأموران ایرانی به او گفتند دوباره به وایزمن برگردد و عکس بیشتری بگیرد. او که یهودی اسرائیلی بود، در روز روشن از نگهبانها گذشت و از موتر حامل دانشمند فیلم گرفت. برای این کار ۷۰۹ دالر دریافت کرد. سپس از او خواسته شد دستگاه ردیاب «جیپیاس» روی موتر نصب کند، اما نپذیرفت.
این الگو بارها در کیفرخواستها تکرار شده است. ایرانیها توانستند افرادی را برای گرفتن عکس و پخش اعلامیه پیدا کنند، اما برای تبدیل آنها به عوامل بلندمدت، بیش از حد عجله کردند.
چند نفر فقط چند روز پس از انجام مأموریت اول، مستقیماً به ترور مقامات عالیرتبه دعوت شدند. گروه آذری از آنها خواسته شد که یک قاتل پیدا کنند، اما نپذیرفتند. همان مأموری که نصب ردیاب را رد کرده بود، چند روز بعد از او خواسته شد کوکتل مولوتف به خودروی نتانیاهو پرتاب کند.
مقامهای طالبان از تصمیم روسیه برای به رسمیت شناختن این گروه استقبال گستردهای کردهاند، اما هنوز زود است که این اقدام را یک پیروزی بزرگ تلقی کنند.
برخلاف تصور طالبان که گمان میکنند این تصمیم بقای آنان را تضمین کرده و راه را برای بازگشت به عرصه بینالمللی هموار میکند، این اقدام میتواند پیامدهای منفی و چالشبرانگیزی برای آینده سیاسی و اقتصادی این گروه بهدنبال داشته باشد.
این تصمیم ممکن است آرامش نسبی چهارساله در افغانستان را برهم زده و زمینهساز موج جدیدی از درگیریهای نیابتی در این کشور شود.
برافراشته شدن پرچم طالبان در ساختمان سفارت افغانستان در مسکو
تشدید رقابتهای ژئوپلیتیکی
تصمیم روسیه برای بهرسمیت شناختن طالبان، بزرگترین تحول سیاسی در افغانستان طی چهار سال گذشته است که در تقابل آشکار با سیاستهای ایالات متحده و غرب اتخاذ شده است. این اقدام بیش از آنکه به حل بحرانهای افغانستان کمک کند، نشانهای از تشدید رقابتهای ژئوپلیتیکی میان قدرتهای شرق و غرب است.
روسیه، که همواره از بازگشت احتمالی غرب به افغانستان نگران بوده، با این تصمیم به دنبال تقویت نفوذ خود در آسیای مرکزی و جنوب آسیا و خنثیسازی نفوذ ایالات متحده است.
سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، بارها نسبت به احتمال بازگشت غرب به منطقه هشدار داده بود. پس از تغییر موازنه قدرت در سوریه و کاهش نفوذ روسیه در خاورمیانه بهویژه پس از خارج شدن حزب تحریر شام از فهرست تحریمهای امریکا و اعلام آمادگی واشنگتن برای همکاری با دولت اسلامگرای جدید در سوریه، مسکو با نزدیک شدن به طالبان، در پی جبران جایگاه ازدسترفته خود در منطقه است.
این اقدام پیامی روشن به غرب دارد: اگر ایالات متحده میتواند با حزب تحریر شام همکاری کند، روسیه نیز میتواند با طالبان وارد تعامل شود.
در چهار سال گذشته، غرب با احتیاط با مسائل افغانستان برخورد کرده و از مداخله مستقیم خودداری کرده است. اما تصمیم یکجانبه روسیه ممکن است معادلات را تغییر دهد. این اقدام میتواند کشورهای غربی را به سمت حمایت از مخالفان طالبان سوق دهد، چیزی که در سالهای اخیر شاهد آن نبودیم. این تحول میتواند آرامش نسبی حاکم بر افغانستان را به خطر انداخته و زمینهساز درگیریهای نیابتی جدیدی در منطقه شود.
پایان ادعای توازن در سیاست خارجی
طالبان از زمان بازگشت به قدرت در سال ۲۰۲۱، مدعی اتخاذ سیاستی متوازن میان شرق و غرب، مبتنی بر حسن همجواری، اقتصادمحوری و احترام متقابل بودند. اما تاریخ سیاست خارجی افغانستان نشان داده که حفظ توازن در برابر قدرتهای بزرگ هرگز آسان نبوده است. تصمیم روسیه عملاً طالبان را به اردوگاه بلوک شرق سوق داده و ادعای بیطرفی این گروه را بیاعتبار کرده است.
تجربه تاریخی افغانستان نشان میدهد که عدم توازن در سیاست خارجی میتواند پیامدهای سنگینی داشته باشد. برای مثال، پس از پایان دوره ریاستجمهوری حامد کرزی، که توانسته بود روابط نزدیکی با ایران، روسیه و غرب برقرار کند، اشرف غنی با گرایش بیش از حد به ایالات متحده، زمینهساز مداخله کشورهای منطقه مانند ایران و روسیه در سقوط دولتش شد. حالا طالبان نیز با نزدیکشدن بیش از حد به روسیه، ممکن است بهای سنگینی در آینده بپردازند. مشخص است که مسکو بدون گرفتن امتیازات قابلتوجه، چنین تصمیم بزرگی را اتخاذ نکرده است.
شی جین پینگ، رئیسجمهور چین در ماه دلو ۱۴۰۲ اعتبارنامه سفیر طالبان را پذیرفت.
مخالفت کعبه و مشروعیتبخشی کرملین
طالبان خود را تنها نظام اصیل اسلامی مبتنی بر شریعت در میان ۵۷ کشور اسلامی معرفی کرده و هبتالله آخوندزاده، رهبر این گروه، جایگاهی شبهپیامبرانه برای خود قائل است. با این حال، هیچیک از کشورهای اسلامی حاضر به شناسایی طالبان نشدهاند. حتی کشورهایی مانند پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، که در دهه ۱۹۹۰ طالبان را به رسمیت شناخته بودند، این بار از این اقدام خودداری کردهاند.
کشورهای اسلامی در نشستهای بینالمللی، از جمله کنفرانس سال گذشته در اسلامآباد، بارها سیاستهای طالبان، بهویژه محدودیتهای شدید علیه زنان، را مغایر شریعت اسلامی دانستند.
در چنین شرایطی، بهرسمیتشناختهشدن توسط روسیه – کشوری غیراسلامی با سابقه دشمنی با جریانهای اسلامگرا در افغانستان – پرسشهای جدی در میان حامیان طالبان ایجاد کرده است. چگونه گروهی که خود را پرچمدار اسلام ناب میداند، باید توسط کاخ کرملین مشروعیت یابد؟ این تناقض، مشروعیت ادعایی طالبان را در جهان اسلام بیش از پیش زیر سوال برده است.
بحران مشروعیت داخلی
طالبان با چالشهای عمیق داخلی مواجهاند که به رسمیتشناسی توسط روسیه نمیتواند آنها را حل کند. این گروه از مقبولیت و مشروعیت داخلی برخوردار نیست و خاطرات تلخ خشونتهای طالبان در مسیر بازگشت به قدرت همچنان در ذهن مردم زنده است. بحرانهای اجتماعی و اقتصادی، از جمله بازگشت گسترده مهاجران، کاهش کمکهای بینالمللی و محدودیتهای شدید علیه زنان، نارضایتی عمومی را تشدید کرده است.
طالبان با برگزاری انتخابات مخالفاند و رهبر خودخوانده این گروه بدون هیچ پشتوانه مردمسالارانه یا شرعی به قدرت رسیده است. به رسمیتشناسی توسط کرملین نمیتواند خلای مشروعیت داخلی طالبان را پر کند.
آیا روسیه بقای طالبان را تضمین میکند؟
روسیه، که خود درگیر جنگ اوکراین و بحرانهای خاورمیانه است، در موقعیتی نیست که بقای طالبان را تضمین کند. تصمیم یکجانبه مسکو ممکن است کشورهای غربی یا منطقهای را به حمایت سیاسی و تسلیحاتی از مخالفان طالبان ترغیب کند، امری که در چهار سال گذشته مشاهده نشده بود.
علاوه بر این، ایالات متحده در چهار سال گذشته بیش از ۳.۵ میلیارد دالر کمک اقتصادی به افغانستان ارائه کرده که نقش کلیدی در پایداری رژیم طالبان داشته است. تصمیم روسیه میتواند به قطع کامل این کمکها و اعمال تحریمهای جدید منجر شود.
روسیه و هیچ کدام از کشورهای منطقه قادر نیست که خلای کمکهای غرب و امریکا را در افغانستان پر کند.
کوریای شمالی یا ونزویلای جدید
در خوشبیانهترین حالت، پیشقدم شدن روسیه در به رسمیت شناسی طالبان، ممکن است اداره این گروه را چیزی شبیه کوریای شمالی و ونزویلا کند.
اگر طالبان علاوه بر روسیه، توسط چین و برخی کشورهای آسیای مرکزی نیز به رسمیت شناخته شوند، خطر تبدیلشدن افغانستان به کشوری منزوی مانند کوریای شمالی یا ونزویلا افزایش مییابد. چنین حکومتی، با مشروعیت حداقلی، تحت حمایت چند قدرت خاص و بدون تعامل معنادار با جامعه جهانی، نمیتواند پاسخگوی نیازهای مردم افغانستان باشد.
بقای طالبان بیش از آنکه به حمایت خارجی وابسته باشد، به اصلاح سیاستهای داخلی و جلب اعتماد مردم افغانستان بستگی دارد. تا زمانی که طالبان به تعهدات خود در قبال مردم، از جمله تامین مشارکت سیاسی و اجتماعی، رعایت حقوق زنان، احترام به تنوع قومی و مذهبی، و جلوگیری از فعالیت گروههای تروریستی عمل نکنند، به رسمیتشناسی توسط روسیه نهتنها بقای آنها را تضمین نمیکند، بلکه میتواند به انزوای بیشتر، تشدید بحرانهای داخلی و حتی آغاز درگیریهای نیابتی جدید منجر شود.
این تصمیم، آرامش نسبی چهارساله در افغانستان را در معرض خطر قرار داده و ممکن است طالبان را در مسیری مشابه کوریای شمالی یا ونزویلا قرار دهد؛ کشوری منزوی، با مشروعیت شکننده و فاقد پشتوانه مردمی.
روسیه بهعنوان نخستین قدرت بزرگ جهانی طالبان را بهگونه رسمی به رسمیت شناخت.
این خبر برای بسیاری از افغانها چه در داخل و چه در خارج از کشور با موجی از خشم و انتقاد به همراه بود.
سیاستمداران، فعالان جامعه مدنی و شهروندان با نشر بیانیهها و یادداشتهایی در شبکههای اجتماعی این اقدام مسکو را نکوهش کردند. تحلیلگران نیز به سرعت تفسیرهای مختلفی در این مورد ارائه دادند.
طوری که برخی این تصمیم را بخشی از تلاش روسیه برای نفوذ در افغانستان دانستند، برخی دیگر آن را نشانهای از «آغاز پایان طالبان» تفسیر کردند، زیرا به باور آنان ممکن است این گروه به مهرهای نیابتی بازیهای منطقهای تبدیل شود.
شماری هشدار دادند که این گام، راه را برای بهرسمیتشناختن طالبان از سوی کشورهای دیگر باز خواهد کرد.
تعدادی نیز از بیاعتنایی آشکار روسیه به نقض گستردهای حقوق بشر، بهویژه علیه زنان و اقلیتها بهشدت انتقاد کردند.
اما در میان تمام این واکنشها یک پرسش بنیادی مطرح است: چرا ما از بهرسمیتشناخته شدن طالبان توسط روسیه شگفتزده شدهایم؟
روسیه از سالها پیش با طالبان در تماس بوده است. این روابط پس از اسد ۱۴۰۰ آغاز نشد، بلکه در زمانی که جمهوری اسلامی افغانستان بهعنوان حکومت مشروع افغانستان هنوز پابرجا بود، شکل گرفته بود.
در سال ۱۳۹۷ خورشیدی شخصیتهایی چون حامد کرزی رئیسجمهور پیشین افغانستان، محمدیونس قانونی معاون پیشین ریاستجمهوری، عطامحمد نور والی سابق بلخ، محمد محقق مشاور سابق رئيسجمهور، فوزیه کوفی نماینده عضو مجلس نمایندگان و دیگران به مسکو سفر رفتند و با طالبان دیدار کردند. نشست مسکو در حالی برگزار شده بود که حکومت افغانستان به سیاسیون جمهوریت هشدار میداد که شرکت آنان اعتبار دولت را تضعیف میکند. با این حال آنان به هشدارها توجه نکردند و به نشست مسکو رفتند.
پیش از سقوط کابل نیز در نشستهای دوحه، سفیران و مقامهای ارشد روسیه، چین، ایران و برخی از کشورهای دیگر صف میکشیدند تا با هیأت طالبان دیدار کنند.
این واقعیتهایی است که برای همه آفتابی است، اما امروز به نظر میرسد که فراموش شده است. چه کسانی کشور را به طالبان سپردند؟ چرا هنوز هم برخی از سیاسیون وانمود میکنند که از بهرسمیتشناخته شدن طالبان غافلگیر شدهاند؟
به نظر میرسد که سیاسیون اپوزیسیون طالبان چهار سال پس از بازگشت این گروه به قدرت هنوز هم دچار سوء محاسبه هستند. این سیاسیون متهماند که هیچ برنامه عملی روی دست ندارند ولی انتظار دارند کشورهایی که در سرنگونی نظام جمهوری سهم داشتند، دوباره این نظام را بازگرداند.
آیینهای که شکست نیروهای غیرطالبانی را بازتاب میدهد
به رسمیتشناختن طالبان فقط بازتاب منافع استراتژیک روسیه نیست. این تصمیم آیینهای است که شکست تلخ اپوزیسیون طالبان را بازتاب میدهد: شکست سیاسیون غیرطالبانی در ارائه یک بدیل سیاسی، شکست در ایجاد کمترین وحدت میان چهرههای مخالف طالبان و شکست در شکلدهی یک جبهه ملی واقعی.
چهار سال پس از بازگشت طالبان به قدرت اپوزیسیون طالبان هنوز نتوانسته است از مرحله پراکندگی، ضعیف و اختلافات درونی عبور کند.
ما هنوز بهجای تشکیل یک جبهه واحد ملی، شاهد ایجاد گروههای کوچک و حرکات منفرد بودهایم. حرکاتی که در واقع بیشتر بازتاب رقابتهای فردی بودهاند تا اختلافات واقعی سیاسی. بسیاری از ناظران میگویند اکنون زمان آن است که از نیروهای سیاسی مخالف طالبان پرسیده شود در چهار سال گذشته چه کار کردهاند!؟
رهبران سیاسی که بسیاری از آنان بار شکستهای گذشته را نیز بهدوش میکشند، در چهار سال گذشته بیشتر به اعضای یک نهاد مدنی شباهت داشتهاند تا یک جریان سیاسی دارای استراتیژی. آنان بیانیه صادر میکنند، در کنفرانسها شرکت میکنند، اما راهبرد، ساختار و نقشه روشن برای آینده ندارند. نیروهای سیاسی خارج از افغانستان با گذشت هر روز بیشتر دچار تفرقه شدهاند.
آنانی که در داخل افغانستان ماندهاند، یا خاموشاند و یا به حاشیه رانده شدهاند. مردم عادی افغانستان که در میان اینهمه آشفتگی نظارهگرند، بهتدریج امید خود را از دست میدهند. از همان روزهای نخست پس از سقوط کابل، خلای بزرگ رهبری احساس میشد. نبود جهتگیری، نبود انسجام و نبود افق دید مشترک.
در این چهار سال با صدها تن از چهرههای سیاسی، اجتماعی، نظامی و فرهنگی گفتوگو کردهام. از رؤسایجمهور پیشین گرفته تا فرماندهان مقاومت، از روشنفکران تبعیدی تا فعالان داخل کشور. همگی یک نکته را تکرار میکنند: «باید کاری کنیم.»
اما واقعیت این است: هیچکس حاضر نیست با دیگری کار کند و عضو یک حرکت مشترک شود. خودمحوریها پابرجاست، بیاعتمادیها عمیق است و در نتیجه یک حرکت ملی واقعی شکل نگرفته است.
مخالفان طالبان چگونه میتوانند انتظار داشته باشند که جهان از آنها حمایت کند، در حالیکه خود قادر به نشستن بر سر یک میز مشترک نیستند؟ همین اکنون کسانی که با خشم از اقدام روسیه انتقاد میکنند، آیا حاضرند فقط یکبار برای نجات افغانستان بر سر یک میز بنشینند؟ آیا حاضرند بهخاطر مردم ما، بهویژه زنان افغان که از همه بیشتر قربانی این وضعیت هستند، از اختلافات بگذرند و وحدت را فراتر از الفاظ اولویت بدهند؟
اقدام روسیه، احتمالا آخرین مورد نخواهد بود. ایالات محتده امریکا به شمول کشورهای دیگر نیز ممکن است طالبان را بهرسمیت بشناسند، برخی از سر منافع، برخی به دلیل بیتفاوتی یا خستگی.
جایگاه طالبان در نظام جهانی ممکن است رفتهرفته پذیرفته شود، اما پرسش اصلی این است که مردم افغانستان با این گروه چه خواهند کرد. افغانستان با صدور بیانیه و توییت آزاد نخواهد شد. افغانستان با کنفرانس و سخنرانی بازسازی نخواهد شد. برای آزادی و عدالت، چیزی فراتر از محکومکردن لازم است: اراده جمعی، شهامت سیاسی و همسویی هدفمند.
تا زمانی که افغانها اراده واقعی برای اتحاد و عمل مشترک پیدا نکنند، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. نه طالبان، نه شناسایی بینالمللیشان و نه سرنوشت ما.
واقعیت این است که طالبان نه یک دولت مشروع است و نه ظرفیتی برای حکومتداری دارد. طالبان افغانستان را مانند یک گروه شبهنظامی مدیریت میکند، نه چون یک دولت مسئول و پاسخگو. هیچ ساختار روشن دولتی وجود ندارد، تصمیمها پشت درهای بسته و بر بنیاد منافع گروهی گرفته میشود. هیچ نظامی از حسابدهی، شفافیت یا قانونمندی وجود ندارد. چنین وضعیت نمیتواند پایه ثبات باشد، نه برای مردم، نه برای منطقه، و نه برای جهان.
در کنار این، طالبان زنان را از همه عرصههای زندگی حذف کرده است — از آموزش گرفته تا کار و مشارکت اجتماعی. آزادی بیان را نابود کرده است. آنچه امروز در افغانستان برقرار است، استبدادی است که بهنام اسلام اعمال میشود، در حالیکه بسیاری از رفتارهای طالبان خلاف آموزههای دینی است. مردم گرسنهاند، اقتصاد در حال سقوط است، و نسل آینده در معرض افراطگرایی قرار دارد. اما با وجود اینهمه، کشورهای مختلفی که به دنبال بهرسمیتشناسی طالبان هستند، بهجای توجه به این واقعیتها، در میانه این بینظمی جهانی به دنبال تأمین منافع کوتاهمدت خودند.
افغانستانِ ساختهشده توسط طالبان به زندانی بیسقف تبدیل شده است. اما باور دارم و تاریخ نیز نشان داده است که چنین دیکتاتوریهایی پایدار نمیمانند. شرط شکست آن، اتحاد ماست. ما باید نسل خود را آگاه و آموزش دهیم، و جامعه تبعیدی باید از تفرقه دوری کرده و برای یک هدف واحد تلاش کند: آزادی افغانستان از چنگال طالبان.
در تحولی مهم در سیاست منطقهای، روسیه بهعنوان نخستین قدرت جهانی، حکومت طالبان را به رسمیت شناخت. این اقدام، بنبست چهارساله در وضعیت سیاسی طالبان را شکست و احتمالا مسیر را برای شناساییهای مشابه از سوی برخی کشورهای منطقه هموار خواهد کرد.
در چهار سال گذشته، روسیه بهتدریج سطح تعاملات خود با طالبان را افزایش داده است. محور اصلی این رابطه، مقابله با تهدید گروه داعش خراسان بوده است؛ گروهی که مسئول حملات مرگبار در روسیه، از جمله حمله به تالار «کراکس» در مارچ ۲۰۲۴ با ۱۴۹ کشته شناخته میشود. از دید مسکو، طالبان میتواند نقش برجستهای در مبارزه با تهدید داعش بازی کند.
در محاسبات راهبردی کرملین، مهار بنیادگرایی صرفا یک اولویت در سیاست خارجی نیست. با جمعیتی حدود ۱۶ تا ۲۰ میلیون مسلمان در داخل روسیه، بیثباتی ناشی از بنیادگرایی اسلامی در افغانستان و منطقه میتواند تبعات مستقیم برای مناطق مسلماننشین فدراسیون روسیه بهدنبال داشته باشد.
علاوه بر نگرانیهای امنیتی، ملاحظات اقتصادی نیز در تصمیم اخیر مسکو مؤثر بودهاند. تحریمهای گسترده غرب، کرملین را بهسوی بازتعریف مسیرهای تجاری سوق داده و افغانستان، بهویژه از منظر ترانزیتی، نقشی کلیدی در اتصال روسیه به بازارهای هند و پاکستان یافته است. در یک نگاه کلیتر، این تغییر رویکرد روسیه بخشی از راهبرد گستردهتر مسکو برای بازسازی نفوذ منطقهای خود در آسیای میانه و جنوبی محسوب میشود.
افغانستان؛ محور چهارم کریدور شمال – جنوب روسیه
در پی تحریمهای گسترده غرب، دسترسی به بازارهای جنوب آسیا، بهویژه هند و پاکستان، به یکی از اولویتهای راهبردی روسیه تبدیل شده است. مسکو، بهعنوان دومین صادرکننده بزرگ نفت جهان، در پی یافتن مسیرهای جایگزین برای صادرات انرژی و کالا به این منطقه است.
کریدور بینالمللی حملونقل شمال–جنوب (INSTC) بهعنوان راهبرد محوری روسیه برای نفوذ اقتصادی و سیاسی، ساختاری چندمسیره دارد که از مسیرهای قفقاز به ایران، از طریق دریای خزر به بنادر ایران (ترانسکاسپین)، و از مسیرهای زمینی آسیای میانه (قزاقستان - ترکمنستان - ایران) به خلیج فارس امتداد مییابد. این مسیرها امکان دسترسی روسیه به اقیانوس هند و پاکستان را فراهم میکند.
اما اکنون روسیه شاخه چهارمی را به این کریدور افزوده است که دسترسی روسیه به پاکستان و بنادر اقیانوس هند را از مسیر افغانستان میسر میکند.
سرگئی شویگو، دبیر شورای امنیت ملی روسیه در سفری به کابل در نوامبر ۲۰۲۴ در مورد پیوستن افغانستان به کریدور ترانزیتی شمال – جنوب با مقامات طالبان گفتوگو کرد. این طرح به دلیل اینکه مسیرهای دریای سیاه و سرخ به دلیل بحران خاورمیانه، بهویژه جنگ اسرائیل و ایران و جنگ اوکراین ناامن شدهاند، میتواند بهعنوان گذرگاهی امنتر برای تجارت منطقهای عمل کرده و ابزاری تازه برای نفوذ اقتصادی کرملین در آسیای مرکزی و جنوبی فراهم کند.
پروژه راهآهن ترانس – افغان که در واقع در امتداد شاخه چهارم کریدور بینالمللی شمال - جنوب قرار دارد، بهدلیل تبدیل شدن اوزبیکستان به مسیر مهم ترانزیتی میان آسیای میانه و آسیای جنوبی از مسیر افغانستان، مورد حمایت این کشور نیز قرار دارد. مقامهای اوزبیکستان، طالبان و پاکستان چندین نشست را پیرامون اجرایی شدن این طرح برگزار کردهاند.
سرمایهگذاری در منابع طبیعی افغانستان؛ بازگشت تدریجی نفوذ روسیه
اتحاد جماهیر شوروی نخستین کشوری بود که استقلال افغانستان را در سال ۱۹۱۹ به رسمیت شناخت. روابط رسمی میان دو کشور از سال ۱۹۲۱ آغاز شد، اما نقطه اوج حضور شوروی به پس از ۱۹۵۰ و دوران جنگ سرد بازمیگردد، زمانی که افغانستان به یکی از کانونهای رقابت ژئوپولیتیکی در آسیای میانه تبدیل شد.
در فاصله سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰، تمرکز اصلی مسکو بر توسعه زیربناهای اقتصادی افغانستان بود. بر اساس گزارش مرکز ویلسون (۲۰۱۰)، مجموع کمکها و سرمایهگذاریهای توسعهای شوروی در این دوره بین ۱.۳ تا ۲ میلیارد دالر برآورد شده است. در این بازه زمانی، ۱۵۷ کارخانه و پروژه زیربنایی در افغانستان راهاندازی شد که تا سال ۱۹۸۰ میلادی، ۷۳ مورد از آنها به بهرهبرداری رسید. از جمله میتوان به تونل سالنگ، شاهراههای شمال–جنوب، دانشگاه پولیتخنیک کابل، تاسیسات گاز شبرغان و مزار شریف، سمنت غوری، کارخانه کودبرق مزار و دهها مورد دیگر اشاره کرد.
با آغاز اشغال نظامی در سال ۱۹۷۹، ماهیت کمکها تغییر جهت پیدا کرد و عمدتا به حمایتهای نظامی نیز گسترش یافت. تخمینها نشان میدهد که مجموع هزینههای نظامی شوروی در افغانستان تا زمان فروپاشی در ۱۹۹۱، بین ۲۵ تا ۳۰ میلیارد دالر بوده است. در عین حال، گزارشهای مستندی از بهرهکشی و سوءاستفادههای بزرگ اتحاد جماهیر شوروی، بهویژه از ذخایر انرژی افغانستان وجود دارد.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بهویژه در دوره جمهوریت، بهدلیل حضور گسترده نظامی و اقتصادی امریکا و غرب، روسیه نقش فعالی در افغانستان نداشت. اما پس از خروج امریکا و بازگشت طالبان به قدرت، همزمان با افزایش تنشهای مسکو با غرب، نگاه روسیه بار دیگر به فرصتهای اقتصادی در افغانستان معطوف شده است.
نشست اقتصادی کازان در ثور ۱۴۰۴، با حضور هیات بلندپایه طالبان، نشانهای از این بازگشت تلقی میشود. در حاشیه این نشست، پنج تفاهمنامه در حوزههای ترانسپورت، تجارت، و استخراج انرژی میان طالبان و شرکتهای روسی امضا شد. ضمن اینکه روابط طالبان فراتر از حوزه تجارتی و اقتصادی به حوزه آموزش و همکاریهای تخنیکی و مشورهدهی نیز گسترش یافته است.
این رویکرد، ضمن ایجاد فرصت برای شرکتهای روسی تحت تحریم، میتواند مسکو را در مسیر احیای نفوذ تاریخی خود در افغانستان قرار دهد.
ادغام افغانستان در سیاست دالرزدایی روسیه
نورالدین عزیزی، سرپرست وزارت تجارت طالبان، در دوم جوزای ۱۴۰۴ در گفتوگو با خبرگزاری رویترز اعلام کرد که حکومت طالبان در حال انجام مذاکرات پیشرفته با روسیه برای ایجاد امکان مبادلات تجاری با استفاده از ارزهای منطقهای است. به گفته او، تیمهای تخصصی در حال بررسی امکان جایگزینی دالر در تجارت با روسیهاند، گامی که از منظر سیاسی و مالی نقطه عطفی در روابط دو کشور محسوب میشود.
این تلاش در راستای همسویی با سیاست دالرزدایی روسیه و دوری از نظام مالی غرب صورت میگیرد. با وجود آنکه حجم فعلی تجارت دوجانبه حدود ۳۰۰ میلیون دالر برآورد شده است، اما پیوستن طالبان به زیرساختهای مالی روسیه، بیش از جنبه اقتصادی، بار معنایی و نمادین دارد.
چین و روسیه سالهاست برای کاهش وابستگی به سیستم مالی غرب، روی سازوکارهای مالی جایگزین کار میکنند. چین از سال ۲۰۱۵ سامانه پرداخت فرامرزی (CIPS) و یوان دیجیتال را معرفی کرده و تا کنون بیش از ۱۷۰ عضو را جذب کرده است. روسیه نیز از سال ۲۰۱۴ با راهاندازی پیامرسان مالی SPFS، کارتهای میر (Mir) و روبل دیجیتال، زیرساختهای جایگزینی برای سامانه سوئیفت طراحی کرده که بر اساس آمارهای میدلایست مانیتور به ۱۷۷ نهاد مالی خارجی در ۲۴ کشور جهان متصلاند و در همکاری با کشورهایی مانند ایران و چین در حال گسترش است.
با این حال، این سیستمها با محدودیتهای جدی روبهرو هستند. از یک سو، تحریمهای غرب پذیرش جهانی آنها را محدود کرده و از سوی دیگر، بخشی از تراکنشهای مالی آنها همچنان به سامانههای غربمحور (سوئیفت) وابسته است. افزون بر این، نقدشوندگی بالای دالر و قیمتگذاری جهانی کالاها به این ارز، انگیزه شرکای تجاری برای استفاده از ارزهای جایگزین را کاهش داده است.
در این میان، طالبان با وجود نبود زیرساختهای پیشرفته بانکی و چالشهای اقتصادی گسترده، به سرعت در حال همسویی با سیاستهای مالی روسیهاند. این وابستگی تدریجی، خطر تشدید انزوای بینالمللی افغانستان از نظام مالی و تجارت بینالمللی را در پی دارد.
نگرانی از حضور آرام چین در آسیای میانه
شماری از کارشناسان بر این باورند که یکی از دلایل اصلی چرخش راهبردی روسیه بهسوی آسیای میانه و افغانستان، نگرانی از گسترش نفوذ آرام اما پرقدرت چین در مناسبات اقتصادی منطقه است. نفوذی که میتواند به ابزار موثری برای پیشروی نرم سیاسی بیجینگ تبدیل شود. تضعیف موقعیت ژئوپولیتیکی روسیه در پی جنگ اوکراین، فضای لازم را برای تقویت نقش چین در آسیای مرکزی فراهم کرده است.
از سال ۲۰۲۳، همزمان با آغاز رسمی سازوکار همکاری چین و آسیای مرکزی، بیجینگ حدود ۶۳ میلیارد دالر در این منطقه سرمایهگذاری کرده و اکنون به مهمترین شریک تجاری کشورهای آسیای میانه تبدیل شده است. نشست دوم سران چین و آسیای میانه در آستانه، با حضور شی جینپینگ در ۱۷ جون ۲۰۲۵، نشان داد که این کشور، بهویژه با تکیه بر ابتکار «یک کمربند، یک جاده» در تلاش نفوذ آرام در حال بازتعریف نظم منطقهای است.
اگرچه روسیه همچنان نقش مهمی در حوزه نظامی و امنیتی ایفا میکند و سه کشور آسیای میانه عضو پیمان امنیت جمعی اند که ضمانت حمایتهای امنیتی و نظامی روسیه را دارند، اما بیجینگ با تمرکز بر ثبات، اتصالگرایی و سرمایهگذاری گسترده، بهسرعت در حال تبدیل شدن به بازیگر محوری آسیای میانه است.
در چنین شرایطی، چرخش مجدد روسیه بهسوی منطقه، نهتنها تلاشی برای حفظ نفوذ سنتی خود است، بلکه واکنشی به تغییرات آرام اما بنیادین در موازنه قدرت اقتصادی و ژئوپولیتیکی آسیای میانه نیز است.
روسیه طالبان را به رسمیت شناخت؛ اما این رسمیتشناسی ممکن است ارتباط چندانی با طبیعت حکومتداری طالبان نداشته باشد. سیاستهای طالبان تغییر نکرده و به نظر نمیرسد که روسیه در طالبان ویژگی خاصی دیده باشد که باعث این اقدام شده باشد.
این تصمیم میتواند یک دلیل دیگر داشته باشد: واکنشی در برابر امریکا و تلاشی برای کسب نفوذ و دسترسی اطلاعاتی بیشتر درباره گروههایی که از نظر روسیه تهدید امنیتی محسوب میشوند.
روسیه نگران تحولات منطقه است. پس از حمله اسرائیل به ایران و جنگ دوازده روزه میان دو کشور، روشن شد که شرایط منطقهای به سمت بیثباتی بیشتر در حال حرکت است. این احتمال وجود دارد که گروههای افراطی مانند داعش خراسان و دیگر جریانها دوباره فعال شوند، چرا که تحولات خاورمیانه همواره بر افغانستان اثرگذار بوده است. هر بار که تنشها میان کشورهای منطقه و اسرائیل بالا گرفته یا بحران فلسطین تشدید شده، زمینه برای گسترش گروههای تندرو اسلامی در افغانستان و منطقه فراهم شده است.
تجربه دهه ۱۹۸۰ میلادی نشان داده که در دوران تشدید درگیریها در خاورمیانه، موجی از جهادگرایان عرب وارد افغانستان شد و از این کشور بهعنوان پایگاهی برای توسعه جهاد استفاده کردند. اکنون نیز این گروهها ممکن است افغانستان را مکان مناسبی برای فعالیت، همدلی و آرامش نسبی تلقی کنند.
این موضوع، نگرانی جدی برای روسیه به همراه دارد؛ بهویژه با توجه به ترکیب جمعیتی مسلمان در داخل روسیه، که ممکن است در معرض تأثیرپذیری از ایدئولوژیهای افراطی این گروهها قرار بگیرند و تهدیدی امنیتی برای روسیه ایجاد کنند.
رسمیتشناسی طالبان، به روسیه این امکان را میدهد که نظارت امنیتی و اطلاعاتی دقیقتری در افغانستان داشته باشد و بتواند از طالبان اطلاعات لازم درباره گروههای فعال در منطقه دریافت کند یا از آنها بخواهد که کنترل بیشتری بر این گروهها اعمال کنند. این در حالی است که روسیه همواره بدبین بوده و گمان دارد که ممکن است از گروههای افراطی و تروریستی مستقر در افغانستان، علیه منافع روسیه استفاده شود.
ناامیدی از صلح در اوکراین
با وجود گفتگوهای متعدد برای برقراری صلح در اوکراین، و با اینکه دونالد ترامپ، رئیسجمهور امریکا، وعده داده که میان روسیه و اوکراین صلح برقرار خواهد کرد، تحقق این امر بعید به نظر میرسد. برخی تحلیلگران، از جمله جان میرشایمر، استاد دانشگاه در امریکا، معتقدند که آینده این جنگ در میدان نبرد رقم خواهد خورد.
به نظر میرسد مسکو از رسیدن به یک صلح معنادار با اوکراین در آینده نزدیک ناامید شده و بر این باور است که ممکن است دموکراتها بار دیگر در امریکا به قدرت برسند و سیاست حمایت از اوکراین را ادامه دهند.
دموکراتها خواهان ادامه حمایت از اوکراین هستند و برخی از آنها معتقدند که این جنگ میتواند روسیه را بهعنوان یک رقیب جهانی امریکا تضعیف کند و مانع از تحقق بلندپروازیهای امپراتوریگرایانه مسکو شود. روسیه نمیخواهد در حالی که درگیر یک جنگ پرهزینه و نامشخص با اوکراین است، با تهدیدی دیگر از سوی گروههای افراطی مانند داعش روبهرو شود، تهدیدی که ممکن است حتی به داخل روسیه نیز سرایت کند و موجب ناامنی روانی و سیاسی در این کشور شود.
بنابراین، ممکن است رسمیتشناسی طالبان اقدامی پیشگیرانه از سوی روسیه برای کنترل بیشتر اوضاع افغانستان و کاهش نفوذ امریکا بر طالبان باشد.
شکست «اجماع» در شورای امنیت
رسمیتشناسی طالبان توسط روسیه، موضوع دیگری را نیز برجسته میسازد: شکسته شدن اجماع در شورای امنیت سازمان ملل در قبال افغانستان. نشستهای دوحه که باری با حضور آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل، برگزار شد، در تلاش برای رسیدن به موضعی جمعی در برابر طالبان بود. امریکا کوشید اعضای دائم شورای امنیت، بهویژه چین و روسیه را متقاعد کند که به صورت مشترک بر طالبان فشار وارد کنند تا این گروه به خواستههای جامعه جهانی پاسخ دهد؛ از جمله رعایت حقوق بشر، کاهش قاچاق مواد مخدر، مبارزه با تروریسم و تشکیل حکومت همهشمول.
اما این اجماع هرگز حاصل نشد. حالا که روسیه مسیر مستقل خود را در پیش گرفته، روشن است که از اجماع بینالمللی خبری نیست. روسیه بهعنوان عضو دائم شورای امنیت، اختلافات جدی با امریکا دارد. چین نیز ممکن است به رسمیت شناختن طالبان را در دستور کار قرار دهد. این وضعیت نشان میدهد که در مورد افغانستان، هماهنگی میان قدرتهای جهانی از بین رفته و هر کشور مطابق با منافع خود تصمیمگیری میکند. یکی از پیامدهای این وضعیت، تضعیف نقش سازمان ملل در قبال افغانستان است. هرچند انتقادهایی نسبت به عملکرد سازمان ملل وجود دارد، اما این نهاد همچنان تنها سازوکار مؤثر موجود برای رسیدگی به بحران افغانستان محسوب میشود. اقدام روسیه، این ظرفیت را نیز بهطور چشمگیری تضعیف کرده است و بعید به نظر میرسد که پنج عضو دائم شورای امنیت (امریکا، روسیه، چین، فرانسه و بریتانیا) بتوانند بر سر سیاست واحدی در قبال افغانستان به توافق برسند.
موضع امریکا و کشورهای اسلامی منطقه
ایالات متحده تاکنون واکنش رسمی به اقدام روسیه نشان نداده، اما بهطور طبیعی از آن استقبال نخواهد کرد. امریکا هنوز تصمیمی برای به رسمیت شناختن طالبان ندارد و بارها بر این موضع تأکید کرده که مشروعیت طالبان باید از درون افغانستان شکل بگیرد و مستلزم رعایت معیارهایی همچون حقوق بشر، آموزش دختران و مبارزه با تروریسم است. کشورهای اروپایی نیز مواضع مشابهی دارند و به نظر میرسد در تعامل با طالبان، هماهنگ با امریکا عمل خواهند کرد.
امریکا البته در برخی موارد، بهویژه در مسائل امنیتی، با طالبان در تعامل بوده و پیشتر، وزارت خارجه امریکا، به افغانستان اینترنشنال گفته بود که به دلیل نگرانیهای امنیتی، چنین تعاملاتی وجود دارد. با این حال، افغانستان در حال حاضر در اولویت سیاست خارجی کاخ سفید قرار ندارد؛ چرا که امریکا بیش از هر چیز درگیر مسائل دیگر، مانند ایران، اوکراین و غزه است.
کشورهای عربی منطقه نظیر قطر، امارات و عربستان سعودی نیز با وجود روابط نزدیک با طالبان، بدون چراغ سبز امریکا، این گروه را به رسمیت نخواهند شناخت. این کشورها دارای روابط راهبردی با واشنگتن هستند و تصمیماتشان درباره افغانستان نیز در هماهنگی با امریکا خواهد بود. بنابراین، با وجود تماسها و ارتباطات نزدیک، بهنظر نمیرسد در شرایط فعلی گامی در راستای رسمیتبخشی به طالبان بردارند.
روسیه بهطور رسمی امارت طالبان را به عنوان دولت مشروع افغانستان به رسمیت شناخت و نخستین کشوری شد که چنین اقدامی انجام میدهد.
وزارت خارجه روسیه اعلام کرد که این تصمیم، بستر توسعه همکاریهای امنیتی و اقتصادی با طالبان را فراهم میکند. در همین راستا، پرچم تاریخی افغانستان از سفارت این کشور در مسکو به زیر کشیده شد و پرچم طالبان برافراشته شد.
روسیه همچنین سفیر طالبان را پذیرفت. گل حسن، سفیر طالبان، زودتر از موعد مقرر روز سهشنبه وارد مسکو شد و روز چهارشنبه بهطور رسمی توسط معاون وزیر خارجه روسیه مورد استقبال قرار گرفت. سرعت پذیرش سفیر طالبان نیز نشاندهنده عجله مسکو در به رسمیت شناسی طالبان بوده است.
این تصمیم روسیه چندان غیرمنتظره نبود، زیرا این کشور پیشتر طالبان را از فهرست سیاه خود خارج کرده و روابط دیپلوماتیک، اقتصادی و سیاسی رو به گسترشی با این گروه برقرار کرده بود.
دلایل تصمیم روسیه
این تصمیم نشان میدهد روسیه از عملکرد رژیم طالبان در افغانستان رضایت دارد. افغانستان به دلایل متعدد، بهویژه مسائل امنیتی، فعالیت گروههای تروریستی، قاچاق مواد مخدر، مقابله با افراطگرایی و مهار نفوذ کشورهای غربی، برای روسیه اهمیت استراتژیک دارد.
روسیه بیش از هر کشور دیگری از ناحیه داعش خراسان احساس تهدید میکند. حمله مرگبار به سالون کنسرتی در مسکو که به کشتهشدن ۱۴۰ نفر انجامید، نقطه عطفی در امنیت ملی روسیه محسوب میشود.
پس از این حمله، طالبان بلافاصله واکنش نشان داده و ضمن ابراز همبستگی، آمادگی خود را برای همکاری با روسیه اعلام کرد. طالبان این رویداد را «تروریستی» خواند و در رصد کردن عاملان آن با روسیه همکاری داشت. منابع امنیتی میگویند طالبان بهطور مستمر اطلاعات مربوط به فعالیتهای داعش در افغانستان را در اختیار مسکو قرار میدهد. به نظر میرسد روسیه از عملکرد طالبان در مبارزه با داعش خراسان رضایت دارد.
با توجه به اینکه اکثر اعضای داعش اتباع کشورهای آسیای مرکزی هستند، همکاری اطلاعاتی طالبان با مسکو در مقابله با این گروه، اهمیتی مضاعف برای روسیه دارد.
روسیه بارها درباره تهدید گروههای تروریستی از خاک افغانستان ابراز نگرانی کرده بود، اما برخلاف کشورهای غربی، این نگرانی باعث شد که به طالبان نزدیک شود. روسیه در همکاری با طالبان بهتر میتواند تهدید گروههای تروریستی را رصد و مهار کند تا با فاصله گرفتن از این گروه.
سفیر روسیه در سازمان ملل بارها به کشورهای غربی گوشزد کرده است که با اعمال فشار بر طالبان به اهداف خود دست یافته نمیتوانند بلکه گزینه بهتر همکاری عملگرایانه با این گروه است. برای همین، نماینده ویژه روسیه برای افغانستان، طالبان را «متحدی با اهداف مشترک» توصیف کرده است.
افغانستان در دروازه آسیای میانه، قلمرو نفوذ روسیه خوابیده است و مسیر ورود شبه نظامیان اوزبیکستانی و تاجیکستانی را در اختیار دارد. امنیت افغانستان با امنیت آسیای میانه رابطه نزدیکی دارد. بیثباتی در افغانستان فضا را برای فعالیت گروههای اسلامگرای تاجیکستانی و اوزبیکستانی باز میکند. ثبات در افغانستان به طالبان کمک میکند که با مهار این گروهها، از امنیت آسیای میانه نیز حفاظت کند. این واقعیت، رابطه نزدیک کشورهای آسیای میانه، به خصوص اوزبیکستان با طالبان را نیز توضیح میدهد.
مواد مخدر
قاچاق مواد مخدر از افغانستان همواره یکی از نگرانیهای اصلی روسیه بوده است. بخش عمده مواد مخدر افغانستان از طریق آسیای مرکزی وارد روسیه شده و سپس به دیگر کشورها قاچاق میشود.
طالبان با ممنوعیت کشت خشخاش پاسخی به نگرانی روسیه و کشورهای غربی از حجم عظیم تولید تریاک داده است. این در حالیست که دولت پیشین افغانستان موفق به این کار نشده بود. از این رو، طالبان سعی کرده با برجسته کردن ممنوعیت نسبتا موفق خشخاش، روابط خود را با روسیه و غرب بهبود ببخشد.
بنا به گزارش سازمان ملل، با این که تولید و قاچاق تریاک، ماده اصلی هیروئین، در افغانستان کاهش یافته است اما، در عوض تولید و قاچاق مواد مخدر صنعتی مانند شیشه افزایش یافته است.
معاون وزیر خارجه روسیه روز پنجشنبه، پس از پذیرش اعتبارنامه سفیر جدید طالبان گفت که روسیه در مبارزه با تولید موادمخدر و تروریسم با طالبان همکاری خواهد کرد.
طالبان تلاش کرده که مسایلی مانند ممنوعیت خشخاش، سرکوب داعش و ثبات در افغانستان را محور مشترک همکاری با کشورهای منطقه و جهان بسازد. این رویکرد در تعامل با روسیه، چین و کشورهای آسیای میانه نتیجه خوبی داده اما برای کشورهای غربی متقاعدکننده نبوده است. این کشورها همچنان بر رعایت حقوق بشر برای بهبود روابط با طالبان تاکید دارند.
منافع اقتصادی
پس از آغاز جنگ اوکراین، روسیه با تحریمهای گسترده بینالمللی روبرو شد و بسیاری از کشورهای غربی روابط اقتصادی خود با این کشور را تعلیق یا به حداقل رساندند. در نتیجه، روسیه برای کاهش آثار تحریمها و خروج از انزوای اقتصادی، به سمت کشورهای منطقه و جنوب آسیا متمایل شده است.
دهلیز بینالمللی شمال-جنوب برای روسیه اهمیت استراتژیک دارد. با توجه به سردی روابط مسکو با آذربایجان و بحران در ایران، افغانستان به عنوان مسیر جایگزین برای دسترسی روسیه به بازارهای جنوب آسیا اهمیت یافته است.
علاوه بر این، سطح روابط اقتصادی و تجاری طالبان با روسیه چندین برابر بیشتر از دوران حکومت پیشین افغانستان شده است. سایر کشورهای آسیای مرکزی نیز روابط گسترده اقتصادی با طالبان برقرار کردهاند.
ناکامی مخالفان طالبان
در چهار سال گذشته، بسیاری از کشورها از جمله روسیه منتظر بودند ببینند چه تحولاتی در افغانستان رخ میدهد. انتظار میرفت گروههای مخالف طالبان بتوانند ظرف دو یا سه سال مناطقی از کشور را از کنترول طالبان خارج کنند. اما این انتظارات محقق نشد و مخالفان طالبان، جز حملات پراکنده و غیرموثر، دستاورد چشمگیری نداشتهاند.
اکنون بسیاری از کشورهای منطقه بر این باورند که طالبان در سالهای پیشرو همچنان در قدرت باقی خواهند ماند، زیرا هنوز هیچ گروهی نتوانسته قدرت بلامنازع طالبان را به چالش بکشد. ظاهرا ناامیدی از مخالفان طالبان نیز در تصمیم اخیر روسیه بیتاثیر نبوده است.
روسیه در جریان جنگ داخلی دهه هفتاد در افغانستان، از جبهه ضدطالبان حمایت میکرد اما اکنون این جبهه در موقعیت بسیار ضعیفی قرار دارد. طالبان با این که یک گروه تروریستی با روابط نزدیک با سازمانهای تروریستی است اما بیشتر از جبهه مقاومت و آزادی میتواند منافع امنیتی و استراتژیک روسیه را تامین کند.
طالبان در ۴ سال گذشته به روسیه نشان داده که یک سازمان شبه نظامی اسلامگرا اما عملگرا است و متوجه حساسیتها و منافع امنیتی روسیه میباشد. در عین حال، طعم ضدامریکایی و اروپایی طالبان، این گروه را برای روسیه جذابتر ساخته است.
پیامدهای تصمیم روسیه
به رسمیت شناختن طالبان مسیر را برای سایر کشورهای آسیایی، بهویژه جمهوریهای سابق شوروی مانند اوزبیکستان، ترکمنستان و قزاقستان که روابط دیپلوماتیک و تجاری نزدیکی با طالبان دارند، هموار میکند. قزاقستان بلافاصله پس از آنکه روسیه نام طالبان را از فهرست گروههای ممنوعه خود خارج کرد، دست به اقدام مشابهی زد و طالبان را از فهرست سیاه خود خارج ساخت.
طالبان که با بحران مشروعیت داخلی روبروست، تلاش دارد که به واسطه کشورهای منطقه و جهان به رسمیت شناخته شود. این گروه در چهار سال در تمام جلسات با دیپلوماتها و مقامات خارجی بحث به رسمیت شناسی خود را مطرح کرده است.
با این حال، تا زمانیکه سازمان ملل طالبان را به رسمیت نشناسد، به رسمیت شناسی کشورها – آنهم کشورهاییکه خود در انزوای جهانی قرار دارند- نتیجه مطلوب و قابل ملاحظهای برای آنان نخواهد داشت.
این تصمیم روسیه ممکن است با واکنش منفی کشورهای غربی مواجه شود، هرچند موضع رسمی آنها هنوز اعلام نشده است. کشورهای غربی پیوسته تاکید کرده که بدون رعایت حقوق بشر و قطع رابطه با گروههای تروریستی، رژیم طالبان را به رسمیت نخواهند شناخت.
طالبان این تحول دیپلوماتیک را پیروزی بزرگ عنوان کردهاست، اما باید در نظرداشته باشد که بدون کسب مشروعیت و اعتماد داخلی، بهرسمیتشناسی شمار معدودی از کشورها، تغییری در جایگاه آنان ایجاد نکرده و بقای رژیم این گروه را تضمین نخواهد کرد.